پرش به محتوا

دلیل عقلی علم غیب امامان چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' الاهی ' به ' الهی '
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=100%|' به '{{عربی|')
جز (جایگزینی متن - ' الاهی ' به ' الهی ')
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
::::::*«بر حسب اعتقادات [[شیعه]]، [[امام]] باید کامل‌ترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند [[علم]]، [[قدرت]]، [[شجاعت]]، [[سخاوت]] ، [[قرب به خداوند]] و ... نه تنها برتری بر [[امام]] نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمه‌اش [[تقدیم مفضول بر فاضل]] است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات [[عدلیه]] ([[معتزله]] و [[شیعه]]) صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمه‌اش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمی‌گردد و از آنجایی که خداوند، [[نصب امام]] را خود عهده‌دار است محال است کسی را نصب کند که از نظر [[علم]] (کیفیت و کمیت علم)، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان [[امت]] می‌رویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و [[سیر]] و [[روایات]] وارده و آثار منقوله در شرح احوال [[صحابه]] [[امام علی|علی]] {{ع}} و نیز اصحاب سایر [[ائمه]] {{عم}} و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست می‌آید، آن است که در هر عصری بزرگانی بوده‌اند که مقامات قرب الی‌الله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیده‌اند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از [[اخبار غیبی]] و حوادث گذشته و آینده بوده‌اند. این گونه اخبار در مورد صاحبان [[علم غیب]] به قدری فراوان است کوه فوق حد تواتر است و جای هیچگونه شک و شبهه‌ای را باقی نمیگذارد (...). حال که در میان امت چنین افرادی بوده و هستند که هر گاه اراده کنند بر احوال و اخبار و [[حوادث غیبی]] مطلع می‌شوند آیا ممکن است امام چنین امتی خود دارای این فضیلت و بلکه مراتب بالاتر آن نباشد؟ و اگر فرض کنیم، [[امام]] چنین امتی [[عالم به غیوب]] نیست آیا قائل به جواز [[تقدیم مفضول بر فاضل]] نشده‌ایم و امری قبیح را به خداوند نسبت نداده‌ایم (که صدورش از حکیم علی‌الاطلاق مستحیل است)؟ و اگر کمی کوتاه آمده، فرض کنیم [[امام]] چنین امتی هم، همانند بعضی از افراد امتش و در حد آنان (کما و کیفا)، [[علم غیب]] دارد آیا قائل به تحقق امری که عقلا ممتنع است یعنی ترجیح بلا مرجح نشده‌ایم؟ مسلما چنین است. بنابراین، عقل حکم می‌کند که خداوند حکیم، که خود نصب‌کننده امامان {{عم}}، یعنی جانشینان [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}، است، کسی را به چنین مقامی نصب کند که اگر امتش هنگام اراده، عولم به [[غیب]] می‌شوند و نه قبل از آن، او همیشه، بالفعل [[عالم به غیب]] باشد و اگر امتش بر بعضی از ضمایر و احوال درونی افراد اشراف دارند، او بر تمامی ضمایر و احوال باطنی مشرف باشد و اگر امتش بوه برخی حوادث گذشته و آینده علم دارند، او بر جمیع ما کان و ما یکون احاطه داشته باشد و به راستی اگر اینگونه نباشد، تقدیم امامی جاهل به [[غیب]] بر افورادی از امتش که عالم به غیب‌اند، همانند تقدیم [[خلفای ثلاثه]] بر [[امام علی|علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} نخواهد بود؟»<ref>[[علم غیب امامان در آینه عقل (مقاله)|علم غیب امامان در آینه عقل]]، [[پژوهش‌های فلسفی و کلامی (نشریه)|فصلنامه پژوهش‌های فلسفی و کلامی]]، ص ۱۵۹ و ۱۶۰.</ref>.
::::::*«بر حسب اعتقادات [[شیعه]]، [[امام]] باید کامل‌ترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند [[علم]]، [[قدرت]]، [[شجاعت]]، [[سخاوت]] ، [[قرب به خداوند]] و ... نه تنها برتری بر [[امام]] نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمه‌اش [[تقدیم مفضول بر فاضل]] است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات [[عدلیه]] ([[معتزله]] و [[شیعه]]) صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمه‌اش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمی‌گردد و از آنجایی که خداوند، [[نصب امام]] را خود عهده‌دار است محال است کسی را نصب کند که از نظر [[علم]] (کیفیت و کمیت علم)، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان [[امت]] می‌رویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و [[سیر]] و [[روایات]] وارده و آثار منقوله در شرح احوال [[صحابه]] [[امام علی|علی]] {{ع}} و نیز اصحاب سایر [[ائمه]] {{عم}} و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست می‌آید، آن است که در هر عصری بزرگانی بوده‌اند که مقامات قرب الی‌الله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیده‌اند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از [[اخبار غیبی]] و حوادث گذشته و آینده بوده‌اند. این گونه اخبار در مورد صاحبان [[علم غیب]] به قدری فراوان است کوه فوق حد تواتر است و جای هیچگونه شک و شبهه‌ای را باقی نمیگذارد (...). حال که در میان امت چنین افرادی بوده و هستند که هر گاه اراده کنند بر احوال و اخبار و [[حوادث غیبی]] مطلع می‌شوند آیا ممکن است امام چنین امتی خود دارای این فضیلت و بلکه مراتب بالاتر آن نباشد؟ و اگر فرض کنیم، [[امام]] چنین امتی [[عالم به غیوب]] نیست آیا قائل به جواز [[تقدیم مفضول بر فاضل]] نشده‌ایم و امری قبیح را به خداوند نسبت نداده‌ایم (که صدورش از حکیم علی‌الاطلاق مستحیل است)؟ و اگر کمی کوتاه آمده، فرض کنیم [[امام]] چنین امتی هم، همانند بعضی از افراد امتش و در حد آنان (کما و کیفا)، [[علم غیب]] دارد آیا قائل به تحقق امری که عقلا ممتنع است یعنی ترجیح بلا مرجح نشده‌ایم؟ مسلما چنین است. بنابراین، عقل حکم می‌کند که خداوند حکیم، که خود نصب‌کننده امامان {{عم}}، یعنی جانشینان [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}}، است، کسی را به چنین مقامی نصب کند که اگر امتش هنگام اراده، عولم به [[غیب]] می‌شوند و نه قبل از آن، او همیشه، بالفعل [[عالم به غیب]] باشد و اگر امتش بر بعضی از ضمایر و احوال درونی افراد اشراف دارند، او بر تمامی ضمایر و احوال باطنی مشرف باشد و اگر امتش بوه برخی حوادث گذشته و آینده علم دارند، او بر جمیع ما کان و ما یکون احاطه داشته باشد و به راستی اگر اینگونه نباشد، تقدیم امامی جاهل به [[غیب]] بر افورادی از امتش که عالم به غیب‌اند، همانند تقدیم [[خلفای ثلاثه]] بر [[امام علی|علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} نخواهد بود؟»<ref>[[علم غیب امامان در آینه عقل (مقاله)|علم غیب امامان در آینه عقل]]، [[پژوهش‌های فلسفی و کلامی (نشریه)|فصلنامه پژوهش‌های فلسفی و کلامی]]، ص ۱۵۹ و ۱۶۰.</ref>.
::::::*«دلیل اول:این دلیل، دلیل عقلی مرکب است که براهین عقلی، عهده‌دار اثبات مقدمه اول آن، و روایات متکفل اثبات مقدمه دوم آن هستند. صورت استدلال چنین است:
::::::*«دلیل اول:این دلیل، دلیل عقلی مرکب است که براهین عقلی، عهده‌دار اثبات مقدمه اول آن، و روایات متکفل اثبات مقدمه دوم آن هستند. صورت استدلال چنین است:
:::::#صادر اول از حق‌تعالی، جوهر مجرد تامِ بسیطی است که دارای تمامی کمالات وجودی است و اشرف ممکنات بوده و واسطه ایصال فیض الاهی بر موجودات مادون و محیط بر آنان است.
:::::#صادر اول از حق‌تعالی، جوهر مجرد تامِ بسیطی است که دارای تمامی کمالات وجودی است و اشرف ممکنات بوده و واسطه ایصال فیض الهی بر موجودات مادون و محیط بر آنان است.
:::::#نخستین مخلوق خداوند متعال و واسطه بین او و مخلوقات دیگر، وجود مقدس [[پیامبر|پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}}، مجرد تام بوده، واجد تمامی کمالات وجودی، و اشرف همه ممکنات، و واسطه ایصال فیض الاهی بر همگی هستند؛ و از آنجا که در جایگاه علیت برای جمیع ماسوی الله تعالی قرار دارند و علت، احاطۀ تام و تمام بر همه جوانب معلول خود دارد، پس آنان بر جمیع جوانبِ همه ممکنات از صدر تا ساقه، احاطه داشته، هیچ جهتی از جهات وجودی آنها بر آن انوار مقدس مخفی نیست.
:::::#نخستین مخلوق خداوند متعال و واسطه بین او و مخلوقات دیگر، وجود مقدس [[پیامبر|پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}}، مجرد تام بوده، واجد تمامی کمالات وجودی، و اشرف همه ممکنات، و واسطه ایصال فیض الهی بر همگی هستند؛ و از آنجا که در جایگاه علیت برای جمیع ماسوی الله تعالی قرار دارند و علت، احاطۀ تام و تمام بر همه جوانب معلول خود دارد، پس آنان بر جمیع جوانبِ همه ممکنات از صدر تا ساقه، احاطه داشته، هیچ جهتی از جهات وجودی آنها بر آن انوار مقدس مخفی نیست.
::::::دلیل دوم: گفته شد که تحقیق علم در ممکنات مجرده همانند تحقق سایر امور در آنها نیازمند دو چیز است: فاعل و قابل. اگر فاعل تام بوده و قابلیت قابل نیز به حدّ تمام برسد تحقق علم برای قابل، نیازمند هیچ چیز دیگری نخواهد بود، چه اینکه در مجردات دیگر صبحتی از علل مادی و صوری و تحقق شرایط خاص و وضع مخصوص و... نیست. و نیز بیان شد که فاعل علم، یعنی آنکه علم را اضافه می‌کند، موجودی است که خود از مجردات تام بوده و مخزن تمامی علوم و حقایق عالم است. بنابراین، از ناحیه فاعل، هیچ‌گونه نقصی و حالت منتظره‌ای وجود ندارد. و در ناحیه قابل نیز، بیان شد که انسان استعداد و توانایی آن را دارد که در سیر تکاملی خویش آن‌قدر بالا رود که از حصارهای ماده و زمان و مکان فراتر رفته و این پرده‌های حجاب را بردرد و به عالم مجردات پا نهد و به تجرد تام دست یابد، به این معنا که علاوه بر تجرد از حیث ذات، که از اول واجد آن بود؛ به مرتبه تجرد از حیث فعل هم نائل شود و دیگر برای انجام افعالش، نیازی به آلات و ادوات مادی و فراهم آمدن شرایط خاص و وضع ویژه و... نداشته باشد، بلکه بنا به گفته بزرگان اهل معرفت مصداق: «یعفل بالهمّة و یحفظ بلا همّة» شود. در این حال است که وی مستعد دریافت علوم و معارف و حقایق موجود در معطی علم شده و به مقدار سعه وجودی خویش از آنها بهره‌مند می‌شود.
::::::دلیل دوم: گفته شد که تحقیق علم در ممکنات مجرده همانند تحقق سایر امور در آنها نیازمند دو چیز است: فاعل و قابل. اگر فاعل تام بوده و قابلیت قابل نیز به حدّ تمام برسد تحقق علم برای قابل، نیازمند هیچ چیز دیگری نخواهد بود، چه اینکه در مجردات دیگر صبحتی از علل مادی و صوری و تحقق شرایط خاص و وضع مخصوص و... نیست. و نیز بیان شد که فاعل علم، یعنی آنکه علم را اضافه می‌کند، موجودی است که خود از مجردات تام بوده و مخزن تمامی علوم و حقایق عالم است. بنابراین، از ناحیه فاعل، هیچ‌گونه نقصی و حالت منتظره‌ای وجود ندارد. و در ناحیه قابل نیز، بیان شد که انسان استعداد و توانایی آن را دارد که در سیر تکاملی خویش آن‌قدر بالا رود که از حصارهای ماده و زمان و مکان فراتر رفته و این پرده‌های حجاب را بردرد و به عالم مجردات پا نهد و به تجرد تام دست یابد، به این معنا که علاوه بر تجرد از حیث ذات، که از اول واجد آن بود؛ به مرتبه تجرد از حیث فعل هم نائل شود و دیگر برای انجام افعالش، نیازی به آلات و ادوات مادی و فراهم آمدن شرایط خاص و وضع ویژه و... نداشته باشد، بلکه بنا به گفته بزرگان اهل معرفت مصداق: «یعفل بالهمّة و یحفظ بلا همّة» شود. در این حال است که وی مستعد دریافت علوم و معارف و حقایق موجود در معطی علم شده و به مقدار سعه وجودی خویش از آنها بهره‌مند می‌شود.
::::::با توجه به این مقدمه، برای اثبات [[علم غیب]] [[امامان]]{{عم}}، کافی است ثابت کنیم که آن برزگواران به مرتبۀ تجرد تام رسیده‌اند؛ چون فاعلیت فاعل که علی‌الفرض تمام است. فقط باید تمامیت قابلیت قابل را اثبات کرد. برای اثبات این مطلب دو راه به نظر می‌رسد: یکی از راه عصمت آنها و دیگری از راه اقرار و اذعان بزرگان اعصار مختلف، اعم از علما، عرفا و زهّاد.
::::::با توجه به این مقدمه، برای اثبات [[علم غیب]] [[امامان]]{{عم}}، کافی است ثابت کنیم که آن برزگواران به مرتبۀ تجرد تام رسیده‌اند؛ چون فاعلیت فاعل که علی‌الفرض تمام است. فقط باید تمامیت قابلیت قابل را اثبات کرد. برای اثبات این مطلب دو راه به نظر می‌رسد: یکی از راه عصمت آنها و دیگری از راه اقرار و اذعان بزرگان اعصار مختلف، اعم از علما، عرفا و زهّاد.
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:
::::::عصمت یکی از بالاترین مراتب کمال انسانی است. مرتبه‌ای والا از ایمان و ایقان و شهود حضرت حق، که صاحب آن، بدون آنکه رادع و مانعی خارجی وجود داشته باشد، در هیچ یک از احوال و ادوار زندگی‌اش، نه سهواً و نه عمداً، مرتکب معصیت حق‌تعالی نمی‌شود؛ و در ناحیه قوای ادراکی نیز هیچ‌گونه تخطی از واقعیت برایش رخ نمی‌دهد. این مرتبه از کمال، مطلقاً دست‌نیافتنی است و امری است موهوب –نه اکتسابی- از جانب خدای متعال به بندگان خاص و برگزیده‌اش.
::::::عصمت یکی از بالاترین مراتب کمال انسانی است. مرتبه‌ای والا از ایمان و ایقان و شهود حضرت حق، که صاحب آن، بدون آنکه رادع و مانعی خارجی وجود داشته باشد، در هیچ یک از احوال و ادوار زندگی‌اش، نه سهواً و نه عمداً، مرتکب معصیت حق‌تعالی نمی‌شود؛ و در ناحیه قوای ادراکی نیز هیچ‌گونه تخطی از واقعیت برایش رخ نمی‌دهد. این مرتبه از کمال، مطلقاً دست‌نیافتنی است و امری است موهوب –نه اکتسابی- از جانب خدای متعال به بندگان خاص و برگزیده‌اش.
::::::هیچ دلیلی بر اینکه چنین مرتبه و مقامی به کسانی غیر از [[انبیاء]]{{عم}} و اوصیائشان{{عم}} و طائفه‌ای از ملائکه، داده شده باشد وجود ندارد. هیچ‌یک از عّباد و زهّاد و اصحاب ریاضت شرعی و حتی کاملان از عرفا نیز ادعّای دست‌یابی به چنین مقامی را نکرده‌اند.
::::::هیچ دلیلی بر اینکه چنین مرتبه و مقامی به کسانی غیر از [[انبیاء]]{{عم}} و اوصیائشان{{عم}} و طائفه‌ای از ملائکه، داده شده باشد وجود ندارد. هیچ‌یک از عّباد و زهّاد و اصحاب ریاضت شرعی و حتی کاملان از عرفا نیز ادعّای دست‌یابی به چنین مقامی را نکرده‌اند.
::::::نهایت چیزی که گفته‌اند آن است که این امکان وجود دارد که انسان در انتهای سیر استکمالی خویش با لطف و عنایت الاهی به قسمتی از عصمت، دست یابد و آن هم عصمت از گناه عمدی است و نه سهوی و نه عصمت از خطا و سهو و نسیان. با توجه به این توضیحات اندک، روشن می‌شود که صاحب مقام عصمت به درجات بالای کمال، که تجرد تام است، نائل شده است. بنابراین، هر دو مقدمه تحقق یافته‌اند: تمامیت فاعل علم، و تمامیت قابل علم آن؛ و با تمامیت هر دو مقدمه، علم شخص معصوم به امور غیبی ثابت می‌شود.
::::::نهایت چیزی که گفته‌اند آن است که این امکان وجود دارد که انسان در انتهای سیر استکمالی خویش با لطف و عنایت الهی به قسمتی از عصمت، دست یابد و آن هم عصمت از گناه عمدی است و نه سهوی و نه عصمت از خطا و سهو و نسیان. با توجه به این توضیحات اندک، روشن می‌شود که صاحب مقام عصمت به درجات بالای کمال، که تجرد تام است، نائل شده است. بنابراین، هر دو مقدمه تحقق یافته‌اند: تمامیت فاعل علم، و تمامیت قابل علم آن؛ و با تمامیت هر دو مقدمه، علم شخص معصوم به امور غیبی ثابت می‌شود.
::::::ب. اثبات کمال از راه اعتراف بزرگان اعصار مختلف: از نخستین سال‌های بعثت [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}}، افرادی از صحابه، تحت تربیت معنوی آن بزرگوار قرار گرفته، پله‌های تکامل را به سرعت طی کردند و به مراحل بالای کمالات انسانی و فضائل نفسانی نائل آمدند. باب مکاشفات برای برخی از آنان باز شده و پرده‌های حجاب کنار رفته و اموری از حوادث گذشته و آینده را مشاهده کردند و از حقایق عوالم دیگر باخبر شدند.
::::::ب. اثبات کمال از راه اعتراف بزرگان اعصار مختلف: از نخستین سال‌های بعثت [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}}، افرادی از صحابه، تحت تربیت معنوی آن بزرگوار قرار گرفته، پله‌های تکامل را به سرعت طی کردند و به مراحل بالای کمالات انسانی و فضائل نفسانی نائل آمدند. باب مکاشفات برای برخی از آنان باز شده و پرده‌های حجاب کنار رفته و اموری از حوادث گذشته و آینده را مشاهده کردند و از حقایق عوالم دیگر باخبر شدند.
::::::[[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} هم با پرسش «این المبشرّات» از ابواب علومی که بر آنان مفتوح شده بود، پرس‌وجو می‌کردند، و سپس آنان را مورد تفقد و تشویق قرار می‌دادند. یکی از معروف‌ترین این‌گونه جریان‌ها، داستان مکاشفه زید بن حارثه و دیدن بهشت و جهنم و نعمت‌های بهشت و تنعّم اهل آن و عذاب‎های جهنم و معذب شدن اهل آن است که [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از شنیدن احوال وی، او را با امر «فاثبت» به ادامه این سیر معنوی و ثبات در آن تشویق و تحریض فرمودند.
::::::[[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} هم با پرسش «این المبشرّات» از ابواب علومی که بر آنان مفتوح شده بود، پرس‌وجو می‌کردند، و سپس آنان را مورد تفقد و تشویق قرار می‌دادند. یکی از معروف‌ترین این‌گونه جریان‌ها، داستان مکاشفه زید بن حارثه و دیدن بهشت و جهنم و نعمت‌های بهشت و تنعّم اهل آن و عذاب‎های جهنم و معذب شدن اهل آن است که [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از شنیدن احوال وی، او را با امر «فاثبت» به ادامه این سیر معنوی و ثبات در آن تشویق و تحریض فرمودند.
خط ۱۶۴: خط ۱۶۴:
::::::این سیر تکامل معنوی بعد از رحلت [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز ادامه یافت. بسیاری از همان صحابه، در زمان [[امام علی]]{{ع}} و برخی از [[امامان]]{{عم}} حضور داشتند و پس از آنان در اعصار دیگر [[امامان]]{{عم}} نیز، افرادی بودند که قدم راسخ و راستین در این مضمار نهاده، به درجات بالای کمالات نفسانی نائل شده بودند. این جریان در عصر غیبت هم ادامه داشته و تاکنون نیز ادامه دارد. ما هیچ دوره‌ای را نمی‌یابیم که از افراد وارسته و پیوسته به حقی همانند [[ابن فهد حلی]]، [[سید بن طاووس]]، [[سید مهدی بحرالعلوم]]، [[ملا حسینقلی همدانی]]، [[سید احمد کربلایی]]، [[سید جمال‌الدین گلپایگانی]]، [[سید علی قاضی]]، [[علامه طباطبایی]] و آیت الله [[محمد تقی بهجت]] خالی باشد. چنین شخصیت‌هایی گرچه در هر عصری انگشت شمارند، اما به هر حال وجود دارند، تا آیتی باشند بر دردانه عالم امکان و یگانه عصر خویش که [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} است.
::::::این سیر تکامل معنوی بعد از رحلت [[پیامبر|پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز ادامه یافت. بسیاری از همان صحابه، در زمان [[امام علی]]{{ع}} و برخی از [[امامان]]{{عم}} حضور داشتند و پس از آنان در اعصار دیگر [[امامان]]{{عم}} نیز، افرادی بودند که قدم راسخ و راستین در این مضمار نهاده، به درجات بالای کمالات نفسانی نائل شده بودند. این جریان در عصر غیبت هم ادامه داشته و تاکنون نیز ادامه دارد. ما هیچ دوره‌ای را نمی‌یابیم که از افراد وارسته و پیوسته به حقی همانند [[ابن فهد حلی]]، [[سید بن طاووس]]، [[سید مهدی بحرالعلوم]]، [[ملا حسینقلی همدانی]]، [[سید احمد کربلایی]]، [[سید جمال‌الدین گلپایگانی]]، [[سید علی قاضی]]، [[علامه طباطبایی]] و آیت الله [[محمد تقی بهجت]] خالی باشد. چنین شخصیت‌هایی گرچه در هر عصری انگشت شمارند، اما به هر حال وجود دارند، تا آیتی باشند بر دردانه عالم امکان و یگانه عصر خویش که [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} است.
::::::آنچه مهم است آن است که چنین انسان‌های والایی، که بسیاری از آنان به اعتراف معاصران و غیر معاصرانشان به بالاترین درجات کمال و تجرد تام دست یافته‌اند، نه تنها خود را از نظر فضائل و مناقب و کمالات نفسانی بالاتر از امامان عصر خویش نمی‌دیدند، بلکه حتی خود را هم‌تراز آنان هم نمی‌پنداشتند؛ و خود معترف بودند که در این میدان، به گرد آنان هم نمی‌رسند.
::::::آنچه مهم است آن است که چنین انسان‌های والایی، که بسیاری از آنان به اعتراف معاصران و غیر معاصرانشان به بالاترین درجات کمال و تجرد تام دست یافته‌اند، نه تنها خود را از نظر فضائل و مناقب و کمالات نفسانی بالاتر از امامان عصر خویش نمی‌دیدند، بلکه حتی خود را هم‌تراز آنان هم نمی‌پنداشتند؛ و خود معترف بودند که در این میدان، به گرد آنان هم نمی‌رسند.
::::::در این میان، وضع علما، عرفا و زهّاد شیعه مشخص و معلوم است. آنان خود را شاگردی حقیر در مکتب [[اهل بیت]]{{عم}} و ریزه‌خوار خوان گسترده معارف الاهی آنان می‌دانند و معتقدند هر کس، هرچه از علوم باطنی و معارف الاهی و حقایق غیبی که کسب کرده باشد، رشحه‌ای از رشحات فضایل و مناقب و معارف آنان است. و البته این امر اختصاص به شیعه ندارد. بزرگان اهل باطن از هل تسنن که در اثر ریاضات و سیر و سلوک، به مقاماتی از کمال دست یافته‌اند نیز معترف به این امرند. کمتر فرقه‌ای در صوفیان -چه سنی و چه شیعه- یافت می‌شود که سلسله خود را به [[اهل بیت]]{{عم}} نرساند. آنها فرقه خود را یا به [[امام علی]]{{ع}} منسوب می‌کنند یا از طریق معروف کرخی به [[امام رضا]]{{ع}}.
::::::در این میان، وضع علما، عرفا و زهّاد شیعه مشخص و معلوم است. آنان خود را شاگردی حقیر در مکتب [[اهل بیت]]{{عم}} و ریزه‌خوار خوان گسترده معارف الهی آنان می‌دانند و معتقدند هر کس، هرچه از علوم باطنی و معارف الهی و حقایق غیبی که کسب کرده باشد، رشحه‌ای از رشحات فضایل و مناقب و معارف آنان است. و البته این امر اختصاص به شیعه ندارد. بزرگان اهل باطن از هل تسنن که در اثر ریاضات و سیر و سلوک، به مقاماتی از کمال دست یافته‌اند نیز معترف به این امرند. کمتر فرقه‌ای در صوفیان -چه سنی و چه شیعه- یافت می‌شود که سلسله خود را به [[اهل بیت]]{{عم}} نرساند. آنها فرقه خود را یا به [[امام علی]]{{ع}} منسوب می‌کنند یا از طریق معروف کرخی به [[امام رضا]]{{ع}}.
::::::البته گهگاه، بعضی از سر عوام فریبی یا عناد و دشمنی یا اغراض دیگر، برنامه‌هایی برای تخریب شخصیت امامان معاصر خویش و کتمان فضایل و مناقب آنان به اجرا نهادند که تا حدودی هم موفق بودند؛ اما گذشت زمان پرده‌های کینه و عداوت را کنار زد و خورشید فروزان [[اهل بیت]]{{عم}} آشکار و آشکارتر شد، به سرآمد بودن [[امامان]]{{عم}} در فضایل و مناقب می‌شدند. جریان‌هایی که از برخی خلفای ثلاثه و از معاویه نسبت به [[امام علی]]{{ع}} و از خلفای دیگر نسبت به [[امامان]]{{عم}} معاصرشان و از بعضی عبّاد و زهّادی که مدعی مقاماتی بودند –همانند سفیان ثوری در برابر [[امام صادق]]{{ع}}- نقل شده، شاهد این مدعاست. و مهم‌تر از آن، اینکه پس از حدود یک قرن منع تدوین حدیث، مخصوصاً احادیث مرتبط با فضایل و مناقب اهل بیت {{عم}}،و در همان حال تشویق و تحریض جاعلان حدیث به جعل حدیث در مذّمت [[اهل بیت]]{{عم}} و نقل فضایل و مناقب ساختگی در مورد مخالفانشان، کتب حدیث و سیره و تاریخ نوشته شده به دست مؤلفان اهل تسنن پر است از احادیث مناقب [[اهل بیت]]{{عم}}. و اینها همه نشان‌دهنده آن است که سرآمد بودن آن بزرگواران در فضایل و کمالات علمی و عملی و ظاهری و باطنی امری مسلّم و مقبول، حتی نزد مخالفان آنان، بوده است.
::::::البته گهگاه، بعضی از سر عوام فریبی یا عناد و دشمنی یا اغراض دیگر، برنامه‌هایی برای تخریب شخصیت امامان معاصر خویش و کتمان فضایل و مناقب آنان به اجرا نهادند که تا حدودی هم موفق بودند؛ اما گذشت زمان پرده‌های کینه و عداوت را کنار زد و خورشید فروزان [[اهل بیت]]{{عم}} آشکار و آشکارتر شد، به سرآمد بودن [[امامان]]{{عم}} در فضایل و مناقب می‌شدند. جریان‌هایی که از برخی خلفای ثلاثه و از معاویه نسبت به [[امام علی]]{{ع}} و از خلفای دیگر نسبت به [[امامان]]{{عم}} معاصرشان و از بعضی عبّاد و زهّادی که مدعی مقاماتی بودند –همانند سفیان ثوری در برابر [[امام صادق]]{{ع}}- نقل شده، شاهد این مدعاست. و مهم‌تر از آن، اینکه پس از حدود یک قرن منع تدوین حدیث، مخصوصاً احادیث مرتبط با فضایل و مناقب اهل بیت {{عم}}،و در همان حال تشویق و تحریض جاعلان حدیث به جعل حدیث در مذّمت [[اهل بیت]]{{عم}} و نقل فضایل و مناقب ساختگی در مورد مخالفانشان، کتب حدیث و سیره و تاریخ نوشته شده به دست مؤلفان اهل تسنن پر است از احادیث مناقب [[اهل بیت]]{{عم}}. و اینها همه نشان‌دهنده آن است که سرآمد بودن آن بزرگواران در فضایل و کمالات علمی و عملی و ظاهری و باطنی امری مسلّم و مقبول، حتی نزد مخالفان آنان، بوده است.
دلیل سوم: بر حسب اعتقادات شیعه، [[امام]]{{ع}} باید کامل‌ترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند علم، قدرت، شجاعت، سخاوت، قرب به خداوند و... نه تنها برتری بر امام نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمه‌اش تقدیم مفضول بر فاضل است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات عدلیه "معتزله و شیعه" صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمه‌اش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمی‌گردد؛ و از آنجایی که خداوند، نصب امام را خد عهده‌دار است محال است کسی را نصب کند که از نظر علم "کیفیت و کمیت علم"، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان امت می‌رویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و سیر و روایات وارده و آثار منقوله در شرح احوال صحابه [[امام علی]]{{ع}} و نیز اصحاب سایر [[ائمه]]{{عم}} و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست می‌آید، آن است که در هر عصری بزرگانی بوده‌اند که مقامات قرب الی الله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیده‌اند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از اخبار غیبی و حوادث گذشته و آینده بوده‌اند.
دلیل سوم: بر حسب اعتقادات شیعه، [[امام]]{{ع}} باید کامل‌ترین شخص موجود در زمان خود باشد، به نحوی که هیچ فردی در هیچ صفتی از صفات کمال همانند علم، قدرت، شجاعت، سخاوت، قرب به خداوند و... نه تنها برتری بر امام نداشته، بلکه مساوی نیز نباشد؛ چه اینکه در صورت اول لازمه‌اش تقدیم مفضول بر فاضل است و این عقلاً قبیح است و مطابق اعتقادات عدلیه "معتزله و شیعه" صدور فعل قبیح از خداوند متعال ممتنع است، و در صورت دوم لازمه‌اش ترجیح بلا مرجح است که به ترجح بلا مرجح که خود محال عقلی است برمی‌گردد؛ و از آنجایی که خداوند، نصب امام را خد عهده‌دار است محال است کسی را نصب کند که از نظر علم "کیفیت و کمیت علم"، شخص برتر یا مساوی با وی وجود داشته باشد. حال با توجه به این دلیل به میان امت می‌رویم. آنچه از تورق صفحات کتب تاریخ و سیر و روایات وارده و آثار منقوله در شرح احوال صحابه [[امام علی]]{{ع}} و نیز اصحاب سایر [[ائمه]]{{عم}} و نیز علما، صلحا و عرفا، از ابتدای تاریخ اسلام تا کنون، به دست می‌آید، آن است که در هر عصری بزرگانی بوده‌اند که مقامات قرب الی الله را به حسب استعداد خود طی کرده، به مراتبی از کمال رسیده‌اند که اشراف بر ضمایر افراد و حالات درونی آنها داشته و مطلع از اخبار غیبی و حوادث گذشته و آینده بوده‌اند.
۲۱۸٬۱۵۹

ویرایش