پرش به محتوا

فواید امام غایب چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بوسیله' به 'به‌وسیله'
جز (جایگزینی متن - ':"' به ': "')
جز (جایگزینی متن - 'بوسیله' به 'به‌وسیله')
خط ۷۸: خط ۷۸:
:::::*اشعّه معنوی نامرئی وجود [[امام]]{{ع}} به هنگامی‌که در پشت ابرهای غیبت نهان است دارای آثار گوناگون قابل ملاحظه‌ای است که علی‌رغم تعطیل مسأله تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، فلسفه وجودی او را آشکار می‌سازد. این آثار به صورت زیر است:
:::::*اشعّه معنوی نامرئی وجود [[امام]]{{ع}} به هنگامی‌که در پشت ابرهای غیبت نهان است دارای آثار گوناگون قابل ملاحظه‌ای است که علی‌رغم تعطیل مسأله تعلیم و تربیت و رهبری مستقیم، فلسفه وجودی او را آشکار می‌سازد. این آثار به صورت زیر است:
::::#'''اثر امید بخشی:''' در میدانهای نبرد تمام کوشش گروهی از سربازان زبده و فداکار این است که پرچم، در برابر حملات دشمن همچنان سر پا در اهتزاز باشد؛ در حالی که سربازان دشمن دائماً می‌کوشند پرچم مخالفان را سرنگون سازند، چرا که بر قرار بودن پرچم مایه دلگرمی‌سربازان و تلاش و کوشش مستمرّ آنها است. همچنین وجود فرمانده لشکر در مقرّ فرماندهی هر چند ظاهراً خاموش و ساکت باشد خون گرم و پر حرارتی در عروق سربازان به حرکت در می‌آورد، و آنها را به تلاش بیشتر وا می‌دارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز! امّا هر گاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود یک لشکر عظیم با کارائی فوق العاده یکمرتبه متلاشی می‌گردد، گوئی آب سردی بر سر همه ریخته اند، نه، بلکه روح از تنشان بیرون رفته! رئیس یک جمعیّت یا یک کشور مادام که زنده است، هر چند مثلا در سفر یا فرضاً در بستر بیماری باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آنها است؛ ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس و نومیدی را بر همه می‌پاشد. جمعیّت [[شیعه]] طبق عقیده‌ای که به وجود [[امام]] زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمی‌بیند، خود را تنها نمی‌داند. او همواره [[انتظار]] بازگشت آن سفر کرده را که قافله های دل همراه اوست می‌کشد، انتظاری سازنده و اثر بخش، او هر روز احتمال ظهور او را می‌دهد. امّا اگر این رهبر اصلا وجود خارجی نداشته باشد و علاقه مندان مکتبش در انتظار تولّد و پرورش او در آینده باشند وضع بسیار فرق می‌کند. و اگر یک نکته دیگر را به این موضوع بیفزائیم مسأله شکل جدّی‌تری به خود می‌گیرد، و آن اینکه: طبق اعتقاد عمومی‌ [[شیعه]] که در روایات بسیار زیادی در منابع مذهبی آمده است، [[امام]] به طور مداوم، در دوران [[غیبت]]، مراقب حال پیروان خویش است؛ و طبق یک [[الهام]] الهی از وضع اعمال آنها آگاه می‌گردد و به تعبیر روایات همه هفته برنامه اعمال آنها به نظر او می‌رسد و از چگونگی رفتار و کردار و گفتار آنها آگاه می‌گردد<ref>این روایات در تفسیر برهان، در ذیل آیه سوره توبه، آیه ۱۰۵ آمده است.</ref> این فکر سبب می‌شود که همه معتقدان در یک حال مراقبت دائمی‌ فرو روند و به هنگام ورود در هر کار توجّه به آن "نظارت عالی" داشته باشند؛ اثر تربیتی این طرز فکر نیز قابل انکار نیست.
::::#'''اثر امید بخشی:''' در میدانهای نبرد تمام کوشش گروهی از سربازان زبده و فداکار این است که پرچم، در برابر حملات دشمن همچنان سر پا در اهتزاز باشد؛ در حالی که سربازان دشمن دائماً می‌کوشند پرچم مخالفان را سرنگون سازند، چرا که بر قرار بودن پرچم مایه دلگرمی‌سربازان و تلاش و کوشش مستمرّ آنها است. همچنین وجود فرمانده لشکر در مقرّ فرماندهی هر چند ظاهراً خاموش و ساکت باشد خون گرم و پر حرارتی در عروق سربازان به حرکت در می‌آورد، و آنها را به تلاش بیشتر وا می‌دارد که فرمانده ما زنده است و پرچممان در اهتزاز! امّا هر گاه خبر قتل فرمانده در میان سپاه پخش شود یک لشکر عظیم با کارائی فوق العاده یکمرتبه متلاشی می‌گردد، گوئی آب سردی بر سر همه ریخته اند، نه، بلکه روح از تنشان بیرون رفته! رئیس یک جمعیّت یا یک کشور مادام که زنده است، هر چند مثلا در سفر یا فرضاً در بستر بیماری باشد، مایه حیات و حرکت و نظم و آرامش آنها است؛ ولی شنیدن خبر از دست رفتن او گرد و غبار یأس و نومیدی را بر همه می‌پاشد. جمعیّت [[شیعه]] طبق عقیده‌ای که به وجود [[امام]] زنده دارد، هر چند او را در میان خود نمی‌بیند، خود را تنها نمی‌داند. او همواره [[انتظار]] بازگشت آن سفر کرده را که قافله های دل همراه اوست می‌کشد، انتظاری سازنده و اثر بخش، او هر روز احتمال ظهور او را می‌دهد. امّا اگر این رهبر اصلا وجود خارجی نداشته باشد و علاقه مندان مکتبش در انتظار تولّد و پرورش او در آینده باشند وضع بسیار فرق می‌کند. و اگر یک نکته دیگر را به این موضوع بیفزائیم مسأله شکل جدّی‌تری به خود می‌گیرد، و آن اینکه: طبق اعتقاد عمومی‌ [[شیعه]] که در روایات بسیار زیادی در منابع مذهبی آمده است، [[امام]] به طور مداوم، در دوران [[غیبت]]، مراقب حال پیروان خویش است؛ و طبق یک [[الهام]] الهی از وضع اعمال آنها آگاه می‌گردد و به تعبیر روایات همه هفته برنامه اعمال آنها به نظر او می‌رسد و از چگونگی رفتار و کردار و گفتار آنها آگاه می‌گردد<ref>این روایات در تفسیر برهان، در ذیل آیه سوره توبه، آیه ۱۰۵ آمده است.</ref> این فکر سبب می‌شود که همه معتقدان در یک حال مراقبت دائمی‌ فرو روند و به هنگام ورود در هر کار توجّه به آن "نظارت عالی" داشته باشند؛ اثر تربیتی این طرز فکر نیز قابل انکار نیست.
::::#'''پاسداری آئین خدا:''' "[[امام علی|علی]]" آن ابر مرد تاریخ بشر در یکی از سخنان کوتاه خود که در آن اشاره به لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر و زمان می‌کند می‌گوید: {{عربی|" اللَّهُمَ‏ بَلَى‏ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ‏ مِنْ‏ قَائِمٍ‏ لِلَّهِ‏ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً  لِئَلَّا تَبْطُلَ‏ حُجَجُ‏ اللَّهِ‏ وَ بَيِّنَاتُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏"}}<ref>آری هیچ گاه صفحه روی زمین، از قیام کننده با حجّت و دلیل خالی نمی‌ماند؛ خواه ظاهر و آشکار باشد، یا مخفی و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن الهی ضایع نگردد، و به فراموشی نگراید (و مسخ و تحریف نشود)؛ نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۴۷.</ref>. اکنون به توضیح این سخن توجّه کنید: با گذشت زمان و آمیختن سلیقه‌ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و گرایشهای مختلف به سوی برنامه‌های ظاهر فریب مکتب‌های انحرافی، و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره‌ای از این قوانین از دست می‌رود و دستخوش تغییرات زیانبخشی می‌گردد. این آب زلال که از آسمان [[وحی]] نازل شده با عبور از مغزهای این و آن تدریجاً تیره و تار گشته، صفای نخستین خود را از دست می‌دهد. این نور پرفروغ با عبور از شیشه‌های ظلمانی افکار تاریک، کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌گردد. خلاصه، با آرایشها و پیرایشهای کوته بینانه افراد و افزودن شاخ و برگهای تازه به آن، چنان می‌شود که گاهی بازشناسی مسائل اصلی دچار اشکال می‌گردد! با این حال، آیا ضروری نیست که در میان جمع مسلمانان کسی باشد که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامی‌ را در شکل اصلی اش حفظ و برای آیندگان نگهداری کند؟ آیا مجدّداً [[وحی]] آسمانی بر کسی نازل می‌شود؟ مسلّماً نه! باب وحی با مسأله خاتمیّت برای همیشه بسته شد. پس چگونه باید آئین اصیل حفظ گردد، و جلو تحریفات و تغییرات و خرافات گرفته شود و این آئین برای نسلهای آینده محفوظ بماند. آیا جز این است که باید این رشته بوسیله یک پیشوای معصوم ادامه یابد، خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس {{عربی|" لِئَلَّا تَبْطُلَ‏ حُجَجُ‏ اللَّهِ‏ وَ بَيِّنَاتُه‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏"}}. می‌دانیم در هر مؤسّسه مهمی‌ "صندوق آسیب ناپذیری" وجود دارد که اسناد مهمّ آن مؤسّسه را در آن نگهداری می‌کنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند؛ بعلاوه، هرگاه مثلا آتش سوزی در آنجا روی دهد از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیّت آن مؤسّسه پیوند نزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد سینه [[امام]] و روح بلندش صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آئین الهی است که همه اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعلیمات را در خود نگاهداری می‌کند "تا دلائل الهی و نشانه‌های روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشی نگراید". و این دیگر از آثار وجود او گذشته از آثار دگر است.
::::#'''پاسداری آئین خدا:''' "[[امام علی|علی]]" آن ابر مرد تاریخ بشر در یکی از سخنان کوتاه خود که در آن اشاره به لزوم وجود رهبران الهی در هر عصر و زمان می‌کند می‌گوید: {{عربی|" اللَّهُمَ‏ بَلَى‏ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ‏ مِنْ‏ قَائِمٍ‏ لِلَّهِ‏ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً  لِئَلَّا تَبْطُلَ‏ حُجَجُ‏ اللَّهِ‏ وَ بَيِّنَاتُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏"}}<ref>آری هیچ گاه صفحه روی زمین، از قیام کننده با حجّت و دلیل خالی نمی‌ماند؛ خواه ظاهر و آشکار باشد، یا مخفی و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن الهی ضایع نگردد، و به فراموشی نگراید (و مسخ و تحریف نشود)؛ نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۱۴۷.</ref>. اکنون به توضیح این سخن توجّه کنید: با گذشت زمان و آمیختن سلیقه‌ها و افکار شخصی به مسائل مذهبی و گرایشهای مختلف به سوی برنامه‌های ظاهر فریب مکتب‌های انحرافی، و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره‌ای از این قوانین از دست می‌رود و دستخوش تغییرات زیانبخشی می‌گردد. این آب زلال که از آسمان [[وحی]] نازل شده با عبور از مغزهای این و آن تدریجاً تیره و تار گشته، صفای نخستین خود را از دست می‌دهد. این نور پرفروغ با عبور از شیشه‌های ظلمانی افکار تاریک، کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌گردد. خلاصه، با آرایشها و پیرایشهای کوته بینانه افراد و افزودن شاخ و برگهای تازه به آن، چنان می‌شود که گاهی بازشناسی مسائل اصلی دچار اشکال می‌گردد! با این حال، آیا ضروری نیست که در میان جمع مسلمانان کسی باشد که مفاهیم فناناپذیر تعالیم اسلامی‌ را در شکل اصلی اش حفظ و برای آیندگان نگهداری کند؟ آیا مجدّداً [[وحی]] آسمانی بر کسی نازل می‌شود؟ مسلّماً نه! باب وحی با مسأله خاتمیّت برای همیشه بسته شد. پس چگونه باید آئین اصیل حفظ گردد، و جلو تحریفات و تغییرات و خرافات گرفته شود و این آئین برای نسلهای آینده محفوظ بماند. آیا جز این است که باید این رشته به‌وسیله یک پیشوای معصوم ادامه یابد، خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس {{عربی|" لِئَلَّا تَبْطُلَ‏ حُجَجُ‏ اللَّهِ‏ وَ بَيِّنَاتُه‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏"}}. می‌دانیم در هر مؤسّسه مهمی‌ "صندوق آسیب ناپذیری" وجود دارد که اسناد مهمّ آن مؤسّسه را در آن نگهداری می‌کنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند؛ بعلاوه، هرگاه مثلا آتش سوزی در آنجا روی دهد از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیّت آن مؤسّسه پیوند نزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد سینه [[امام]] و روح بلندش صندوق آسیب ناپذیر حفظ اسناد آئین الهی است که همه اصالتهای نخستین و ویژگیهای آسمانی این تعلیمات را در خود نگاهداری می‌کند "تا دلائل الهی و نشانه‌های روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشی نگراید". و این دیگر از آثار وجود او گذشته از آثار دگر است.
::::#'''تربیت یک گروه انقلابی آگاه:''' بر خلاف آنچه بعضی فکر می‌کنند، رابطه [[امام]] در زمان [[غیبت]] بکلّی از مردم بریده نیست؛ بلکه آن گونه که از روایات اسلامی‌بر می‌آید گروه کوچکی از آماده ترین افراد که سری پر شور از عشق خدا، و دلی پر ایمان، و اخلاصی فوق العاده برای تحقّق بخشیدن به آرمان اصلاح جهان دارند، با او در ارتباطند و از طریق این پیوند تدریجاً ساخته می‌شوند؛ و روح انقلابی بیشتری کسب می‌کنند؛ انقلابی سازنده و بارور برای ریشه کن ساختن هر گونه ظلم و بیدادگری در جهان! ممکن است آنها خودشان پیش از این قیام از دنیا بروند ولی به هر حال آمادگی و تعلیمات انقلابی را به نسل های آینده شان، و به دیگران منتقل می‌سازند، و در پرورش گروه نهایی سهیم و شریکند. معنی [[غیبت امام]] این نیست که او به شکل یک روح نامرئی و یا اشعّه‌ای ناپیدا در می‌آید، بلکه او از یک زندگی طبیعی آرام برخوردار است؛ و به طور ناشناخته در میان همین انسانها رفت و آمد دارد، و دلهای بسیار آماده را بر می‌گزیند؛ و در اختیار می‌گیرد و بیش از پیش آماده می‌کند و می‌سازد. افراد مستعد به تفاوت میزان استعداد و شایستگی خود، توفیق درک این سعادت را پیدا می‌کنند؛ بعضی چند لحظه؛ و بعضی چند ساعت و چند روز؛ و بعضی سالها با او در تماس نزدیک هستند! به تعبیر روشن‌تر، آنها کسانی هستند که آنچنان بر بال و پر دانش و [[تقوا]] قرار گرفته و بالا رفته اند که همچون مسافران هواپیماهای دور پرواز بر فراز ابرها قرار می‌گیرند؛ آنجا که هیچ گاه حجاب و مانعی بر سر راه تابش جانبخش آفتاب نیست؛ در حالی که دیگران در زیر ابرها در تاریکی و نور کمرنگ به سر می‌برند. حساب صحیح نیز همین است؛ من نباید [[انتظار]] داشته باشم که آفتاب را به پائین ابرها بکشم تا چهره او را ببینم؛ چنین انتظاری اشتباه بزرگ و خیال خام است؛ این منم که باید بالاتر از ابرها پرواز کنم تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سیراب گردم. به هر حال، تربیت این گروه یکی دیگر از فلسفه‌های وجود او در این دوران است.
::::#'''تربیت یک گروه انقلابی آگاه:''' بر خلاف آنچه بعضی فکر می‌کنند، رابطه [[امام]] در زمان [[غیبت]] بکلّی از مردم بریده نیست؛ بلکه آن گونه که از روایات اسلامی‌بر می‌آید گروه کوچکی از آماده ترین افراد که سری پر شور از عشق خدا، و دلی پر ایمان، و اخلاصی فوق العاده برای تحقّق بخشیدن به آرمان اصلاح جهان دارند، با او در ارتباطند و از طریق این پیوند تدریجاً ساخته می‌شوند؛ و روح انقلابی بیشتری کسب می‌کنند؛ انقلابی سازنده و بارور برای ریشه کن ساختن هر گونه ظلم و بیدادگری در جهان! ممکن است آنها خودشان پیش از این قیام از دنیا بروند ولی به هر حال آمادگی و تعلیمات انقلابی را به نسل های آینده شان، و به دیگران منتقل می‌سازند، و در پرورش گروه نهایی سهیم و شریکند. معنی [[غیبت امام]] این نیست که او به شکل یک روح نامرئی و یا اشعّه‌ای ناپیدا در می‌آید، بلکه او از یک زندگی طبیعی آرام برخوردار است؛ و به طور ناشناخته در میان همین انسانها رفت و آمد دارد، و دلهای بسیار آماده را بر می‌گزیند؛ و در اختیار می‌گیرد و بیش از پیش آماده می‌کند و می‌سازد. افراد مستعد به تفاوت میزان استعداد و شایستگی خود، توفیق درک این سعادت را پیدا می‌کنند؛ بعضی چند لحظه؛ و بعضی چند ساعت و چند روز؛ و بعضی سالها با او در تماس نزدیک هستند! به تعبیر روشن‌تر، آنها کسانی هستند که آنچنان بر بال و پر دانش و [[تقوا]] قرار گرفته و بالا رفته اند که همچون مسافران هواپیماهای دور پرواز بر فراز ابرها قرار می‌گیرند؛ آنجا که هیچ گاه حجاب و مانعی بر سر راه تابش جانبخش آفتاب نیست؛ در حالی که دیگران در زیر ابرها در تاریکی و نور کمرنگ به سر می‌برند. حساب صحیح نیز همین است؛ من نباید [[انتظار]] داشته باشم که آفتاب را به پائین ابرها بکشم تا چهره او را ببینم؛ چنین انتظاری اشتباه بزرگ و خیال خام است؛ این منم که باید بالاتر از ابرها پرواز کنم تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سیراب گردم. به هر حال، تربیت این گروه یکی دیگر از فلسفه‌های وجود او در این دوران است.
::::#'''نفوذ روحانی و ناآگاه:''' می‌دانیم خورشید یک سلسله اشعّه مرئی دارد که از ترکیب آنها با هم، هفت رنگ معروف، پیدا می‌شود؛ و یک سلسله اشعّه نامرئی که به نام "اشعّه فوق بنفش" و "اشعّه مادون قرمز" نامیده شده است. همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی خواه [[پیامبر]] باشد یا [[امام]]، علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می‌گیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دلها و فکرها دارد که می‌توان آن را تربیت تکوینی نام گذارد؛ در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی‌کند بلکه تنها جاذبه و کشش درونی کار می‌کند. در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می‌خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک تماس مختصر با آنها بکلّی تغییر مسیر می‌دادند، و سرنوشتشان یکباره دگرگون می‌شد، و به قول معروف با ۱۸۰ درجه انحراف راه کاملا تازه‌ای را انتخاب می‌کردند؛ یک مرتبه فردی پاک و مؤمن و فداکار از آب در می‌آمدند که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند! این دگرگونی‌های تند و سریع و همه جانبه، این انقلابهای جهش آسا و فراگیر، آنهم با یک نگاه یا یک تماس مختصر (البتّه برای آنها که در عین آلودگی یک نوع آمادگی نیز دارند) نمی‌تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه است که گاهی از آن تعبیر به "نفوذ شخصیّت" نیز می‌شود. بسیار از کسان این موضوع را در زندگی خود تجربه کرده‌اند که به هنگام برخورد با افرادی که روحهای بزرگ و عالی دارند چنان بی اختیار و ناخود آگاه تحت تأثیر آنان قرار می‌گیرند که حتّی سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشکل می‌شود؛ و خود را در میان هاله‌ای مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگی می‌بینند. البتّه ممکن است گاهی این گونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه کرد؛ ولی مسلّماً این تفسیر برای همه موارد صحیح نیست بلکه راهی جز این ندارد که بپذیریم که این آثار نتیجه شعاع اسرارآمیزی است که از درون ذات انسانهای بزرگ برمی‌خیزد. سرگذشتهای فراوانی در تاریخ پیشوایان بزرگ می‌بینیم که جز از این راه نمی‌توان آنها را تفسیر کرد; داستان آمدن جوان آلوده‌ای نزد [[پیامبر]]{{صل}} و انقلاب ناگهانی روحی او. یا برخورد [[اسعد بن زراره]] بت‌پرست به [[پیامبر]]{{صل}} در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آسای طرز تفکّر او. و یا آنچه دشمنان سرسخت [[پیامبر]]{{صل}} نام آن را سحر می‌گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز می‌داشتند، همه حاکی از نفوذ شخصیّت [[پیامبر]]{{صل}} در افراد مختلف از این طریق است. همچنین آنچه درباره تأثیر پیام [[امام حسین]]{{ع}} روی فکر "زهیر" در مسیر کربلا نقل شده تا آنجا که با شنیدن پیام [[امام]] حتّی نتوانست لقمه‌ای که در دست داشت به دهان بگذارد، و آن را به زمین نهاد و حرکت کرد. و یا کشش عجیب و فوق العاده که "[[حر بن یزید ریاحی]]" در خود احساس می‌کرد، و با تمام شجاعتش همچون بید می‌لرزید؛ و همین کشش سرانجام او را به صف مجاهدان کربلا کشانید و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد. و یا داستان جوانی که در همسایگی "ابوبصیر" زندگی داشت، و با ثروت سرشار خود که از خودش خدمتی به دستگاه بنی امیّه فراهم ساخته بود به عیش و نوش و بی بند و باری پرداخته بود و سرانجام با یک پیام [[امام صادق]]{{ع}} بکلّی دگرگون شد، و همه کارهای خود را در هم پیچید و تمام اموالی را که از طریق نامشروع گرد آورده بود به صاحبانش داد، یا در راه خدا انفاق کرد. و یا سرگذشت کنیز خواننده و زیبا و عشوه گری که هارون به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن [[امام کاظم]]{{ع}} به زندان اعزام داشته بود؛ و منقلب شدن روحیّه او در یک مدّت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند... همه و همه نشانه و نمونه‌هایی از همین تأثیر ناخودآگاه است که می‌توان آن را شعبه ای از "[[ولایت تکوینی]]" [[پیامبر]]{{صل}} یا [[امام]]{{ع}} دانست، چرا که عامل تربیت و تکامل در اینجا الفاظ و جمله‌ها و راههای معمولی و عادی نیست، بلکه جذبه معنوی و نفوذ روحانی عامل اصلی محسوب می‌شود. این برنامه همان گونه که گفتیم منحصر به [[پیامبران]] و [[امامان]] نیست؛ بلکه رجال راستین و شخصیّتهای بزرگ نیز به تناسب میزان شخصیّت خود هاله ای از این نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسیم می‌کنند، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابعاد و گسترش قابل مقایسه نیست. وجود [[امام]]{{ع}} در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از طریق اشعّه نیرومند و پردامنه نفوذ شخصیّت خود، دلهای آماده را در نزدیک و دور تحت تأثیر جذبه مخصوص قرار داده به تربیت و تکامل آنها می‌پردازد و از آنها انسانهایی کاملتر می‌سازد. ما قطبهای مغناطیسی زمین را با چشم خود نمی‌بینیم، ولی اثر آنها روی عقربه های قطب نما، در دریاها راهنمای کشتیهاست؛ و در صحراها و آسمانها راهنمای هواپیماها و وسائل دیگر است. در سرتاسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسی، میلیونها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده، یا وسائل نقلیّه بزرگ و کوچک به فرمان همین عقربه ظاهراً کوچک از سرگردانی رهایی می‌یابند. آیا تعجّب دارد اگر وجود [[امام]]{{ع}} در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود افکار و جانهای زیادی را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از سرگردانی رهایی بخشد؟ ولی نمی‌توان و نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیس زمین روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی‌گذارد بلکه روی عقربه‌های ظریف و حسّاسی که آب مغناطیس خورده‌اند و یک نوع سنخیّت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده‌اند اثر می‌گذارند، همینطور دلهایی که راهی با [[امام]] دارند و شباهتی را در خود ذخیره نموده‌اند تحت تأثیر آن جذبه غیر قابل توصیف روحانی قرار می‌گیرند. با در نظر گرفتن آنچه در بالا گفتیم، یکی دیگر از آثار و فلسفه‌های وجودی [[امام]]{{ع}} در چنین دورانی آشکار می‌گردد.
::::#'''نفوذ روحانی و ناآگاه:''' می‌دانیم خورشید یک سلسله اشعّه مرئی دارد که از ترکیب آنها با هم، هفت رنگ معروف، پیدا می‌شود؛ و یک سلسله اشعّه نامرئی که به نام "اشعّه فوق بنفش" و "اشعّه مادون قرمز" نامیده شده است. همچنین یک رهبر بزرگ آسمانی خواه [[پیامبر]] باشد یا [[امام]]، علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می‌گیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دلها و فکرها دارد که می‌توان آن را تربیت تکوینی نام گذارد؛ در آنجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی‌کند بلکه تنها جاذبه و کشش درونی کار می‌کند. در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می‌خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک تماس مختصر با آنها بکلّی تغییر مسیر می‌دادند، و سرنوشتشان یکباره دگرگون می‌شد، و به قول معروف با ۱۸۰ درجه انحراف راه کاملا تازه‌ای را انتخاب می‌کردند؛ یک مرتبه فردی پاک و مؤمن و فداکار از آب در می‌آمدند که از بذل همه وجود خود نیز مضایقه نداشتند! این دگرگونی‌های تند و سریع و همه جانبه، این انقلابهای جهش آسا و فراگیر، آنهم با یک نگاه یا یک تماس مختصر (البتّه برای آنها که در عین آلودگی یک نوع آمادگی نیز دارند) نمی‌تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه است که گاهی از آن تعبیر به "نفوذ شخصیّت" نیز می‌شود. بسیار از کسان این موضوع را در زندگی خود تجربه کرده‌اند که به هنگام برخورد با افرادی که روحهای بزرگ و عالی دارند چنان بی اختیار و ناخود آگاه تحت تأثیر آنان قرار می‌گیرند که حتّی سخن گفتن در برابر آنها برایشان مشکل می‌شود؛ و خود را در میان هاله‌ای مرموز و غیر قابل توصیف از عظمت و بزرگی می‌بینند. البتّه ممکن است گاهی این گونه امور را با تلقین و امثال آن توجیه کرد؛ ولی مسلّماً این تفسیر برای همه موارد صحیح نیست بلکه راهی جز این ندارد که بپذیریم که این آثار نتیجه شعاع اسرارآمیزی است که از درون ذات انسانهای بزرگ برمی‌خیزد. سرگذشتهای فراوانی در تاریخ پیشوایان بزرگ می‌بینیم که جز از این راه نمی‌توان آنها را تفسیر کرد; داستان آمدن جوان آلوده‌ای نزد [[پیامبر]]{{صل}} و انقلاب ناگهانی روحی او. یا برخورد [[اسعد بن زراره]] بت‌پرست به [[پیامبر]]{{صل}} در کنار خانه کعبه و تغییر جهش آسای طرز تفکّر او. و یا آنچه دشمنان سرسخت [[پیامبر]]{{صل}} نام آن را سحر می‌گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزدیک شدن به او باز می‌داشتند، همه حاکی از نفوذ شخصیّت [[پیامبر]]{{صل}} در افراد مختلف از این طریق است. همچنین آنچه درباره تأثیر پیام [[امام حسین]]{{ع}} روی فکر "زهیر" در مسیر کربلا نقل شده تا آنجا که با شنیدن پیام [[امام]] حتّی نتوانست لقمه‌ای که در دست داشت به دهان بگذارد، و آن را به زمین نهاد و حرکت کرد. و یا کشش عجیب و فوق العاده که "[[حر بن یزید ریاحی]]" در خود احساس می‌کرد، و با تمام شجاعتش همچون بید می‌لرزید؛ و همین کشش سرانجام او را به صف مجاهدان کربلا کشانید و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد. و یا داستان جوانی که در همسایگی "ابوبصیر" زندگی داشت، و با ثروت سرشار خود که از خودش خدمتی به دستگاه بنی امیّه فراهم ساخته بود به عیش و نوش و بی بند و باری پرداخته بود و سرانجام با یک پیام [[امام صادق]]{{ع}} بکلّی دگرگون شد، و همه کارهای خود را در هم پیچید و تمام اموالی را که از طریق نامشروع گرد آورده بود به صاحبانش داد، یا در راه خدا انفاق کرد. و یا سرگذشت کنیز خواننده و زیبا و عشوه گری که هارون به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن [[امام کاظم]]{{ع}} به زندان اعزام داشته بود؛ و منقلب شدن روحیّه او در یک مدّت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند... همه و همه نشانه و نمونه‌هایی از همین تأثیر ناخودآگاه است که می‌توان آن را شعبه ای از "[[ولایت تکوینی]]" [[پیامبر]]{{صل}} یا [[امام]]{{ع}} دانست، چرا که عامل تربیت و تکامل در اینجا الفاظ و جمله‌ها و راههای معمولی و عادی نیست، بلکه جذبه معنوی و نفوذ روحانی عامل اصلی محسوب می‌شود. این برنامه همان گونه که گفتیم منحصر به [[پیامبران]] و [[امامان]] نیست؛ بلکه رجال راستین و شخصیّتهای بزرگ نیز به تناسب میزان شخصیّت خود هاله ای از این نفوذ ناخودآگاه اطراف خود ترسیم می‌کنند، منتها قلمرو گروه اوّل با گروه دوم از نظر ابعاد و گسترش قابل مقایسه نیست. وجود [[امام]]{{ع}} در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از طریق اشعّه نیرومند و پردامنه نفوذ شخصیّت خود، دلهای آماده را در نزدیک و دور تحت تأثیر جذبه مخصوص قرار داده به تربیت و تکامل آنها می‌پردازد و از آنها انسانهایی کاملتر می‌سازد. ما قطبهای مغناطیسی زمین را با چشم خود نمی‌بینیم، ولی اثر آنها روی عقربه های قطب نما، در دریاها راهنمای کشتیهاست؛ و در صحراها و آسمانها راهنمای هواپیماها و وسائل دیگر است. در سرتاسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسی، میلیونها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده، یا وسائل نقلیّه بزرگ و کوچک به فرمان همین عقربه ظاهراً کوچک از سرگردانی رهایی می‌یابند. آیا تعجّب دارد اگر وجود [[امام]]{{ع}} در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود افکار و جانهای زیادی را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از سرگردانی رهایی بخشد؟ ولی نمی‌توان و نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیس زمین روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی‌گذارد بلکه روی عقربه‌های ظریف و حسّاسی که آب مغناطیس خورده‌اند و یک نوع سنخیّت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده‌اند اثر می‌گذارند، همینطور دلهایی که راهی با [[امام]] دارند و شباهتی را در خود ذخیره نموده‌اند تحت تأثیر آن جذبه غیر قابل توصیف روحانی قرار می‌گیرند. با در نظر گرفتن آنچه در بالا گفتیم، یکی دیگر از آثار و فلسفه‌های وجودی [[امام]]{{ع}} در چنین دورانی آشکار می‌گردد.
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش