پرش به محتوا

فطرت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴٬۷۵۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ ژانویهٔ ۲۰۲۰
خط ۳۳: خط ۳۳:
#'''[[گواهی]] [[دانشمندان]]:''' بسیاری از [[دانشمندان]] [[جهان]] معترف‌اند که [[خداشناسی]] از درون [[آدمی]] جوشیدن می‌گیرد و از [[نهان]] بر می‌خیزد: "سرچشمه [[زندگی]] مذهبی، [[دل]] است و قبول هم داریم که فرمولها و دستورالعملهای [[فلسفی]]، مانند مطلب ترجمه شده‌ای است که متن اصلی آن، به زبان دیگری است"<ref>سیر حکمت در اروپا، ۲/ ۱۴ و ۳/ ۳۲۱.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 363.</ref>.
#'''[[گواهی]] [[دانشمندان]]:''' بسیاری از [[دانشمندان]] [[جهان]] معترف‌اند که [[خداشناسی]] از درون [[آدمی]] جوشیدن می‌گیرد و از [[نهان]] بر می‌خیزد: "سرچشمه [[زندگی]] مذهبی، [[دل]] است و قبول هم داریم که فرمولها و دستورالعملهای [[فلسفی]]، مانند مطلب ترجمه شده‌ای است که متن اصلی آن، به زبان دیگری است"<ref>سیر حکمت در اروپا، ۲/ ۱۴ و ۳/ ۳۲۱.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 363.</ref>.


==فطرت در فرهنگ اصطلاحات علم کلام==
*[[فطرت]]، [[حقیقت]] غیر اکتسابی است که در وجود هر انسانی به [[ودیعه]] نهاده شده است. براساس همین [[فطرت]] یا [[سرشت]] است که [[انسان]] به صورت [[تکوینی]] به وجود و [[وحدت]] [[الهی]] مذعن و معترف است. فطریات وجود [[انسان]] در دو قالب ادراکات و [[گرایش‌ها]] تحقق می‌‌یابند.
*از جمله مباحثی که [[استاد مطهری]] فوق‌العاده مورد توجه خود قرار داده، مسئله [[فطرت]] است. او [[انسان‌شناسی]] [[اسلامی]] را در قالب نظریه [[فطرت]] پایه‌ریزی نمود و آن را محور [[اندیشه]] و نظریه‌پردازی خود می‌‌دانست؛ حتی وقتی از استاد سؤال شد که هر فیلسوفی در یک زمینه تخصص دارد، تخصص شما چیست؟ در جواب می‌‌گوید: من [[فیلسوف]] [[فطرت]] هستم<ref>دانشگاه امام صادق{{ع}}، خلاصه آثار استاد مطهری، مقدمه دفتر هفتم:</ref>. ایشان در یک‌جا از مسئله [[فطرت]] به ام‌المسائل<ref>مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۱، ص۶۱.</ref> و در جای دیگر به اصل [[مادر]]<ref>مطهری، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج۵، ص۱۰۵.</ref> در مسائل [[کلامی]] تعبیر می‌‌کند.
*مجموعه نظریات ایشان در [[حوزه]] [[فطرت]] و مباحث مرتبط با آن را همراه برخی مباحث تکمیلی دیگر ترسیم می‌‌کنیم<ref>جهت مطالعه جنبه‌های مختلف و تحلیل نظریه فطرت استاد مطهری و بررسی تطبیقی دیدگاه ایشان با نظریات مشابه اندیشمندان غربی بنگرید به: فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، فصل نهم و دهم:</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.:
===معنای [[فطرت]]===
*"فطر" یعنی ابتدا و اختراع، و به معنای [[خلقت]] ابتدایی است. مقصود از [[خلقت]] ابتدایی که به آن "ابداع" هم می‌‌گویند، [[خلقت]] غیر تقلیدی است. ازاین‌رو کار [[خدا]] فطر، ابداع و نوآوری است.
*"[[فطرت]]" در اصطلاح [[دینی]] یعنی [[خلقت]] [[بدیع]] و بی‌سابقه؛ زیرا ابداع و نوآوری [[بشر]] براساس پیش‌زمینه است، اما [[خلقت]] [[خداوند]] بدون [[تقلید]] و پیشینه است. ماده "فطر" در [[قرآن]] نیز به معنای ابداع، یعنی [[آفرینش]] بدون سابقه آمده است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.
===فرق [[فطرت]] با غریزه===
*[[فطرت]] امری [[تکوینی]]، یعنی جزو [[سرشت]] [[انسان]] و امری است که از غریزه آگاهانه‌تر است. فرقی که فطریات با غریزه دارد این است که غریزه در حدود مسائل مادی [[زندگی]] حیوان است و فطریات به مسائل انسانی مربوط می‌‌شود<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.
===[[حقیقت]] [[فطرت]]===
*مقصود از [[فطرت]]، [[عقل]] نیست، بلکه مقصود [[دل]] است؛ یعنی [[انسان]] به حسب ساختمان خاص روحی خود، خداخواه و خداجو آفریده شده است. [[خداجویی]]، خداخواهی و [[خداپرستی]] در [[انسان]] به صورت یک ویژگی آمیخته به وجود او نهاده شده است؛ همچنان که غریزه جستجوی [[مادر]] در [[طبیعت]] [[کودک]] قرار داده شده است.
*غریزه خداخواهی و [[خداجویی]] نوعی [[جاذبه]] [[معنوی]] است میان کانون [[دل]] و احساسات [[انسان]] از یک طرف، و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق؛ نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. [[انسان]] بدون آنکه خود بداند، تحت‌تأثیر این نیروی مرموز قرار دارد<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۸.</ref>.
===مصداق [[فطرت]]===
*در [[فطرت]] هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل، خودبه‌خود [[انسان]] را به سوی [[خدا]] می‌‌کشاند<ref>در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، به‌خصوص توحید معرفی شده است. (بنگرید به: لقمان (۳۱): ۲۵؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹ و ج۲، ص۱۲؛ صدوق، التوحید، ص۳۳۱ - ۳۳۰).</ref>. از این جهت مَثَل [[خدا]] و [[انسان]]، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبه‌ای میان [[انسان]] و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد.
*در وجود [[انسان]] تمایلی [[عالی]] به [[پرستش]] وجود دارد. تأمین و ارضای این میل [[معنوی]]، اقتضا می‌‌کند که [[انسان]] خودش را با حقیقتی وابسته و پیوسته بداند و مایل است به آن [[حقیقت]] نزدیک شود؛ از زندان "خودی" خارج گردد و به سوی او برود. بر این اساس، در [[دل]] [[انسان]]، یعنی کانون [[تمایلات]] و احساسات او، پایه [[خداشناسی]] تعبیه شده است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۹.</ref>.
===انواع [[فطرت]]===
*[[انسان]] دارای دو نوع [[فطرت]] است که البته مانعة‌الجمع نیستند:
#'''[[فطرت]] ادراکی:''' بدان معنا که [[دین]]، به خصوص اصل [[توحید]] از نظر [[فکری]] برای [[بشر]] [[فطری]] است؛ یعنی [[عقل انسان]] بالفطره [[آموزه‌های دینی]]، به خصوص مبانی [[توحیدی]] را می‌پذیرد و به [[تعلیم و تعلم]] نیازی نیست. معنای [[فطری]] بودن این آموزه‌ها یا مبانی [[توحید]] این است که این امور یا بدیهی اولی هستند، یا از قضایایی که اگر بر آنها [[دلیل]] هم مطالبه شود، همواره همراه [[دلیل]] است. نه‌تنها [[خداشناسی]]، بلکه اصول اولیه [[تفکر]] [[بشر]] مانند [[ارزش]] داشتن [[علم]]، [[فکر]] و [[فلسفه]] [[فطری]] است.
#'''[[فطرت]] احساسی یا گرایشی:''' یعنی احساسات و [[تمایلات]] [[انسان]]، وی را به سوی [[خدا]] و [[پرستش]] او و به سوی دستورها و آموزه‌های [[دین]] می‌‌کشاند.
*در [[حقیقت]] [[فطرت انسان]] طالب کمال‌خواهی است. [[انسان]] از آن جهت به [[عشق]] به امر متعالی و [[مقدس]]، [[حقیقت‌جویی]] و فضیلت‌طلبی و بلکه همه [[تمایلات]] [[عالی]] تمایل دارد که از مصادیق کمال‌خواهی‌اند؛ و [[انسان]] هم مصادیق وجودی کمال را می‌‌پسندد و طالب است<ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۵۹.</ref>.
===[[فطرت]] و تغییر===
*[[فطرت]] به صورت یک استعداد در [[انسان]]، مانند هر استعداد دیگری قابلیت رشد دارد؛ همان‌طور که ممکن است [[ضعف]] و [[نقص]] پیدا کند؛ به گونه‌ای که حتی ضد [[تمایلات]] [[فطری]] بر [[انسان]] تحمیل شود.
*چنانچه [[انسان]] [[فطرت]] را رشد دهد، صورت ملکوتی انسانی خود را رشد داده است؛ یعنی همان‌طور که از نظر جسم و [[بدن]] در قالب [[انسان]] است، از نظر [[روح]] و ابعاد [[معنوی]] هم [[انسان]] خواهد بود. البته ممکن است درست در جهت عکس نیز باشد؛ یعنی [[انسان]] ضد [[فطرت]] خود [[رفتار]] کند. در این حالت صورت ضد [[فطرت]] در او منقش می‌‌شود.
*در [[قرآن کریم]] آمده است: {{متن قرآن|يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا}}<ref>«روزی که در «صور» دمیده شود و شما گروه گروه بیایید» سوره نبأ، آیه ۱۸.</ref>. در [[روایات]] آمده است که در [[قیامت]] برخی به صورت سگ، بعضی به صورت خوک و هر گروه به صورت ملکات حیوانی محشور می‌‌شوند. این امر بر این اساس است که [[فطرت]] را هم می‌‌توان [[مسخ]] کرد و هم می‌‌توان رشد داد<ref>مطهری، فطرت، ص۳۵ - ۳۴، ۵۸، ۲۴۶ - ۲۴۴ و ۲۵۷؛ همو، نبوت، ص۲۸۵؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۷۸ - ۷۳ و ۴۴ - ۴۲؛ همو، فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۶۴ - ۱۶۲؛ همو، نقدی بر مارکسیسم، ص۲۵۰.</ref>.
*نکته مهم در مسئله [[فطرت]] از نگاه [[قرآن]] و [[روایات]]، جنبه عمومی و فراگیر آن است. معروف‌ترین أیه دراین‌باره که به [[آیه]] [[فطرت]] [[معروف]] است، [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}}<ref>«بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> است.
*این [[آیه]] علاوه بر اینکه با لفظ {{متن قرآن|لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ}} بر [[ثبات]] و [[تغییرناپذیری]] [[فطرت]] تصریح می‌‌کند، با به کار بردن واژه "ناس" به [[عمومیت]] آن نیز اشاره می‌‌کند. در [[احادیث]] متعددی نیز بر جنبه عمومی [[فطرت]] تأکید شده است؛ چنان که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: هیچ فرزندی به [[دنیا]] نمی‌آید، مگر همراه [[فطرت]]<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.</ref>.
*[[امام علی]]{{ع}} هم در [[حدیثی]] می‌‌فرماید: [[خداوند]] قلب‌ها را بر فطرتشان [[سرشت]]<ref>نهج‌البلاغه، خطبه ۷۲.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} نیز فرمود: [[خداوند]] [[انسان‌ها]] را بر فطرتی آفرید که بر آن مفطور ساخته بود<ref>کافی، کلینی، ج۲، ص۴۱۶.</ref>.
*معروف‌ترین دیدگاه تجربه‌گرایانه دنیای [[غرب]] که در جایگزینی [[فطرت]] [[الهی]] طرح و مبنای [[فکری]] برخی نظریات اومانیسمی و دین‌ستیزانه شد، [[تئوری]] "[[لوح]] سفید" [[جان]] لاک، دانشمند تجربه‌گرای [[انگلیسی]] است. از منظر لاک، فاهمه [[انسان]] در آغاز آفریده شدن همانند [[لوح]] صافی است که ذاتاً از همه چیز عاری است؛ ولی به محض دیدن [[پدر]] و [[مادر]] و اشیای اطراف، تصورات بسیطی را کسب می‌‌کند و در مرحله دوم با توجه به پی بردن به ارتباط میان برخی پدیده ها، به مفاهیم و تصدیقات جدیدی پی می‌‌برد. از این رو از نگاه [[جان]] لاک هیچ [[اندیشه]] یا اصل [[فطری]] وجود ندارد<ref>راسل، تاریخ فلسفه غرب، ج۲، ص۸۳۹.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۶۰.</ref>.
*وی آموزه‌های افلاطونی و دکارتی را در زمینه تصورات [[فطری]] مضحک و بی‌پایه می‌‌دانست<ref>رابینسون و گراوز، تاریخ فلسفه غرب، ص۶۴.</ref>؛ زیرا [[معتقد]] است اگر بگوییم تصورات [[فطری]] مانند تصور [[علت]] یا تصور [[خدا]] یا تصور جوهر، موجود باشند، باید [[کودکان]]، وحشیان و [[مردم]] بی‌فرهنگ از آغاز [[تولد]] مانند [[فیلسوفان]] دارای چنین تصوراتی بوده، نسبت به وجود آنها [[آگاه]] باشند<ref>کریشنان، تاریخ فلسفه شرق و غرب، ج۲، ص۲۲۳.</ref>. او همه چیز را در تجربه‌های واقع شده در [[لوح]] سفید منحصر می‌‌دانست. البته این دیدگاه با نقدهای زیادی از جمله در دنیای [[غرب]] روبه‌رو شد<ref>جهت مطالعه تفصیلی و نقد نظریات تجربه‌گرایی، بنگرید به: نگارنده، مکتب‌های نسبی‌گرایی اخلاقی، فصل سوم، مبحث تجربه‌گرایی.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۶۱.</ref>.
==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
* [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش