|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| ==نویسسنده: آقای ظرافتی== | | ==نویسسنده: آقای ظرافتی== |
| ==متن تفصیلی==
| |
| ==مالک قبل از [[خلافت امام علی]]{{ع}}==
| |
| *[[مالک بن حارث]] بن عبدِ یغوث نَخَعی، اهل [[یمن]] و از قبیلۀ مذحج است که در سفر [[امام علی]]{{ع}} به [[یمن]] [[مسلمان]] شد. چهره درخشان، قهرمان [[شکست ناپذیر]] و استوارگامترین [[یاور]] [[امام علی]]{{ع}} است. [[امام علی]]{{ع}} به او [[اطمینان]] و [[اعتماد]] داشت و همواره [[درایت]]، [[کاردانی]]، [[دلاوری]]، [[آگاهی]] و بزرگواریهای مالک را میستود و بدان میبالید.
| |
| *آگاهیهای چندانی از آغازین سالهای [[رشد]] او در [[اختیار]] نیست. اولین حضور جدی مالک در جریانات [[سیاسی]] ـ [[اجتماعی]] آن روزگار، درِ [[فتح]] [[دمشق]] و [[یرموک]] است. او در این [[نبرد]] از [[ناحیه]] [[چشم]]، آسیب دید و به "اشتر"<ref>اشتر به کسی گفته میشود که پلک چشمش به پایین برگردد (النهایة، ج ۲، ص ۴۴۳).</ref> مشهور شد. مالک در [[کوفه]] [[زندگی]] میکرد. قامتی بلند، سینهای ستبر و زبانی گویا داشت و سوارکاری بینظیر بود. [[خوشخویی]]، [[جوانمردی]]، بلندنگری، [[ابهت]] و حشمت او، در چشم [[کوفیان]]، تأثیری شگفت داشت.
| |
| *مالک در [[خلافت عثمان]]، بر اثر درگیری با [[سعید بن عاص]] ([[فرماندار کوفه]])، با تنی چند از یارانش به حِمص<ref>حِمْص: شهری کهن و مشهور در میانه راه دمشق به حلب است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۰۲).</ref> [[تبعید]] شد. چون زمزمههای [[مخالفت]] با [[عثمان]] بالا گرفت، مالک به [[کوفه]] بازگشت و فرماندار [[عثمان]] را که در آن زمان به [[مدینه]] رفته بود، از ورود به [[کوفه]] بازداشت. او در [[قیام]] [[امت اسلامی]] علیه [[عثمان]]، [[شرکت]] کرد و [[فرماندهی]] گروه کوفیانی را که به [[مدینه]] رفته بودند، به عهده گرفت و در پایان بخشیدن به [[حکومت]] [[عثمان]]، نقش [[تعیین]] کننده داشت<ref>ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۲-۸۵۶.</ref>.
| |
| ==مالک در دوران [[خلافت امام علی]]{{ع}}==
| |
| *بعد از [[کشته شدن عثمان]] مالک که از شناختی عمیق برخوردار بود و چهرههای مؤثر روزگارش را به [[درستی]] میشناخت و از عمق جریانها [[آگاه]] بود، بر [[خلافت امام علی]]{{ع}} [[اصرار]] میورزید. پس از به [[خلافت]] رسیدن [[امام علی]]{{ع}}، [[یار]]، همکار و بازوی پرتوان [[حضرت]] بود. [[امام]] نیز برای مالک، [[احترام]] ویژهای قائل بود و دیدگاههایش را در مسائل، محترم میشمرد<ref>ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۲-۸۵۶.</ref>.
| |
| *مالک بر ابقای [[ابوموسی]] در [[حکومت]] [[کوفه]] موافق بود. [[امام علی]]{{ع}} نیز با آنکه از اعماق [[اندیشه]] [[ابوموسی]] [[آگاهی]] داشت نظر مالک را پذیرفت. مالک، قبل از آغاز [[جنگ جمل]] و هنگامی که [[ابوموسی]]، [[مردم]] را از [[همراهی]] با [[علی]]{{ع}} باز میداشت، به [[کوفه]] رفت و [[ابو موسی]] را ـ که [[امام علی]]{{ع}} او را [[عزل]] کرده بود ـ از [[کوفه]] بیرون کرد و [[مردم]] را برای [[حمایت از امام]]{{ع}} و [[همراهی]] در [[نبرد]] علیه جملیان، [[بسیج]] کرد. نقش وی در [[جنگ جمل]] تعیینکننده بود و [[فرماندهی]] جناح راست [[سپاه]] را به عهده داشت.
| |
| *او در [[جنگ جمل]] حدود شصت سال سن داشت و با [[عبدالله بن زبیر]] که [[جوانی]] بسیار [[شجاع]] بود [[مبارزه]] کرد، [[جدال]] به جایی کشید که دیگر از [[شمشیر]] کاری ساخته نبود و کار به کشتیگیری رسید. مالک، [[عبدالله]] را بر [[زمین]] زد. در این لحظه [[عبدالله]] فریاد زد: هم من و هم مالک را بکشید، تا بالاخره آن دو را از هم جدا کردند. [[عایشه]] که خالۀ [[عبدالله]] بود، مدتی پس از [[جنگ جمل]] از مالک گلایه کرد که آن روز با خواهرزادۀ من چنین و چنان کردی. مالک پاسخ داد: به [[خدا]] قسم، سه شبانهروز [[غذا]] نخورده بودم. مالک، پس از [[جنگ جمل]]، فرماندار [[جزیره ]](مناطقی میان دجله و [[فرات]]) شد. این منطقه به سرزمین [[شام]]، حوزه [[حکومتی]] [[معاویه]]، نزدیک بود<ref>ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۲-۸۵۶.</ref>.
| |
| *مالک در آغاز [[جنگ]] صِفین، [[فرماندهی]] طلایه [[سپاه]] را به عهده داشت که طلایه [[سپاه معاویه]] را درهم [[شکست]]. همچنین، زمانی که [[سپاهیان]] [[معاویه]] مسیر [[آب]] را بر روی [[سپاهیان]] [[امام]]{{ع}} بستند، مالک، نقش تعیینکنندهای در آزادسازی آبراه داشت. او در [[صفین]]، به همراه [[اشعث]]، [[فرماندهی سپاه]] را بر عهده داشت و در طول [[جنگ]]، گاه [[فرماندهی]] سواره [[نظام]] [[کوفه]] و گاه [[فرماندهی]] بخشهایی دیگر از [[سپاه]]، از آنِ او بود. در صِفین، در نبردهای آغازینِ [[ماه]] [[ذی حجه]]، [[مسئولیت]] اصلی و نقش بنیادین بر دوش مالک بود و در مرحله دوم ([[ماه]] صفر) نیز [[فرماندهی]] دو روز از هشت روز [[جنگ]] را بر عهده داشت. مالک، در نبردهای تن به تن و گشودن گِرِههای [[جنگ]] و حل [[مشکلات]] [[سپاه]] و به پیش بردن [[سپاهیان]] به [[فرمان امام]]{{ع}}، نقش ویژه ای داشت؛ اما نقش خیره کنندۀ مالک، در آخرین روزهای [[جنگ]]، بویژه در "روز [[پنج شنبه]]" و [[شب جمعه]] مشهور به "لیلة الهَریر (شب زوزه)" است که میدان نمایش شگرف [[شجاعت]]، [[شهامت]]، رزمآوری و [[نبرد]] بیامان مالک بود که [[آرایش لشکر]] [[معاویه]] را در هم ریخت و صبح [[جمعه]] تا نزدیکی [[خیمه]] [[فرماندهی]] او به پیش رففت.[[شکست]] [[دشمن]]، قطعی بود و نَفَسهای پایانی را میکشید اما [[عمرو عاص]] [[توطئه]] کرد و [[حماقت]] [[خوارج]] و [[اشعث]] کارساز شد و [[امام علی]]{{ع}} را در تنگنا قرار دادند که [[صلح]] را بپذیرد و مالک را باز گردانَد. طبیعی بود در چنین لحظه حساس شگرف و [[سرنوشت]] سازی، مالک نپذیرد؛ اما چون به او خبر دادند که [[جان]] [[حضرت]] در خطر است برگشت. زمانی که [[امام]] به عنوان داور، مالک را پیشنهاد داد، [[خوارج]] قبول نکردند. مالک، پس از [[جنگ]] صِفین به محل [[مأموریت]] خود بازگشت<ref>ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۲-۸۵۶.</ref>.
| |
| ==[[شهادت]] مالک==
| |
| *زمانی که اهالی [[مصر]] بر علیه [[محمد بن ابی بکر]] [[قیام]] کردند [[امام]] مالک را به استانداری [[مصر]] [[تعیین]] و همراه با عهدنامۀ معروف به آنجا فرستاد. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با توجه به شایستگیهای مالک، او را برای این سمت گذاشته بود و در معرفی او به [[مردم]] آن دیار نوشت: «من بندهای از [[بندگان خدا]] را به سوی شما روانه کردم که در روزهای [[هراس]] نمیخوابد و در ساعتهای [[ترس]]، روی از [[دشمن]] بر نمیتابد و برای بدکاران، از [[آتش]] سوزان سختتر است. او مالک، پسر [[حارث]]، از [[قبیله]] مَذحِج است. به او گوش سپارید و تا آن گاه که [[حق]] میگوید از او [[فرمان]] برید که او شمشیری از شمشیرهای خداست. نه تیزی آن کند میشود و نه ضربتش بیاثر. اگر به شما [[فرمان]] داد که حرکت کنید، حرکت کنید و اگر گفت: بِایستید، بایستید که جز به [[فرمان]] من، نه پیشروی کند و نه عقبنشینی و نه [[کارها]] را پس و پیش میاندازد. بدانید که من [در اعزام او] شما را بر خودم مقدم داشتم؛ چرا که او [[خیرخواه]] شماست و در برابر دشمنانتان سرسخت است»<ref>{{متن حدیث|فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا یَنَامُ أَیَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا یَنْکُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَی الْفُجَّارِ مِنْ حَرِیقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِکُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَیْفٌ مِنْ سُیُوفِ اللَّهِ لَا کَلِیلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِی الضَّرِیبَةِ فَإِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَکُمْ أَنْ تُقِیمُوا فَأَقِیمُوا فَإِنَّهُ لَا یُقْدِمُ وَ لَا یُحْجِمُ وَ لَا یُؤَخِّرُ وَ لَا یُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِی وَ قَدْ آثَرْتُکُمْ بِهِ عَلَی نَفْسِی لِنَصِیحَتِهِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکِیمَتِهِ عَلَی عَدُوِّکُم}}؛ نهج البلاغة، نامه ۳۸.</ref>. [[آیین]] [[نامه]] [[حکومتی]] [[امام علی]]{{ع}} که به "[[عهدنامه مالک اشتر]]" مشهور شده، بالاترین [[سند]] [[عدالت گستری]] و [[حکومت صالح]] است که در [[تاریخ]] جاودانه است<ref>ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۲-۸۵۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۴.</ref>.
| |
| *[[معاویه]] که به [[مصر]]، [[امید]] بسته بود و با حضور مالک، نقشههایش را نقش بر [[آب]] میدید، پیش از رسیدن مالک به [[مصر]]، او را در اسل ۳۸ [[هجری]] با شربت عسل [[آلوده]] به زهر [[شهید]] کرد.. [[امام]]{{ع}} زمانی که خبر [[شهادت]] مالک را شنید، بر [[منبر]] رفت و فرمود: «[[خدا]] مالک را بیامرزد! اگر کوه میبود، قلهای دست نیافتنی و دور و بلند مینمود! و اگر سنگ میبود، صخرهای سخت مینمود! آفرین بر مالک! مالک که بود؟! آیا [[زنان]]، مانند مالک را میزایند؟! آیا هیچ آفریدهای چون مالک هست؟!»<ref>{{متن حدیث|فَرَحِمَ اللَّهُ مَالِکاً لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ فَذّاً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لِلَّهِ مَالِکٌ «۲» وَ مَا مَالِکٌ وَ هَلْ قَامَتِ النِّسَاءُ عَنْ مِثْلِ مَالِکٍ وَ هَلْ مَوْجُودٌ کَمَالِکٍ}}؛ الإختصاص، ص ۸۱.</ref>. [[امام]]{{ع}} هرگاه از او یاد میکرد بر نبودنش [[تأسف]] میخورد<ref>ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۲-۸۵۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۴.</ref>.
| |
| *[[فضیلت]] [[مالک اشتر]] تنها در [[شجاعت]] نبود. او سرداری خودساخته و اهل [[تهذیب نفس]] بود. روزی [[مرد]] [[جاهلی]] در بازار [[کوفه]] به قصد خنداندن دوستانش زباله به سمت مالک پرتاب کرد. اما مالک با همان قدمهای محکم و مطمئن به سمت [[مسجد]] حرکت کرد. مرد که مالک را شناخته بود دواندوان برای عذرخواهی و التماس به سمت او حرکت کرد و او را در [[مسجد]] و در حال [[نماز]] یافت. [[مالک اشتر]] در برابر التماس و [[تضرع]] آن مرد گفت: به [[خدا]] قسم، تنها برای تو به [[مسجد]] آمدم، چون فهمیدم [[جاهل]] هستی، دلم برایت سوخت و از [[خدا]] خواستم تو را [[هدایت]] کند و هیچ قصدی که تو [[گمان]] میکنی دربارهات نداشتم<ref>ر.ک: مطهری مرتضی، داستان راستان ج۱، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۲۳۱.</ref>. در برخی [[روایات]] از [[مالک اشتر]] به عنوان یکی از [[یاران حضرت مهدی]]{{ع}} یاد شده که [[پس از ظهور]] [[حضرت]]، زنده میشود<ref>مجمع البیان، ج ۲، ص ۴۸۹؛ ارشاد مفید، ص ۳۶۵.</ref>.<ref>ر.ک: تونهای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۰۸.</ref>
| |
|
| |
|
| |
|
| |
|
| |
|
| |
|
| |
|
| |
|
| |
|
| |
| ==مقدمه== | | ==مقدمه== |
| *(مالک بن حارث الأشتر النخعی)، اهل یمن و از قبیلۀ مذحج، که در سفر [[امام علی|علی]]{{ع}} به یمن مسلمان شد. ایمان، [[بصیرت]]، [[شجاعت]] و ولای او نسبت به مولا، زبانزد بود. در کوفه میزیست. در دوران [[خلافت امام علی|خلافت علی]]{{ع}} از فرماندهان سپاه او در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] بود. [[امام علی|علی]]{{ع}} او را به استانداری مصر تعیین کرد و همراه با عهدنامۀ معروف به آنجا فرستاد، امّا پیش از آنکه به مصر برسد، در بین راه با توطئۀ معاویه در سال ۳۸ هجری مسموم و شهید شد. [[شهادت]] او بر [[امام علی|علی]]{{ع}} بسیار سنگین بود. در [[نهج البلاغه]] با تعابیر بلندی او را ستوده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۷۴.</ref>. | | *(مالک بن حارث الأشتر النخعی)، اهل یمن و از قبیلۀ مذحج، که در سفر [[امام علی|علی]]{{ع}} به یمن مسلمان شد. ایمان، [[بصیرت]]، [[شجاعت]] و ولای او نسبت به مولا، زبانزد بود. در کوفه میزیست. در دوران [[خلافت امام علی|خلافت علی]]{{ع}} از فرماندهان سپاه او در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان|نهروان]] بود. [[امام علی|علی]]{{ع}} او را به استانداری مصر تعیین کرد و همراه با عهدنامۀ معروف به آنجا فرستاد، امّا پیش از آنکه به مصر برسد، در بین راه با توطئۀ معاویه در سال ۳۸ هجری مسموم و شهید شد. [[شهادت]] او بر [[امام علی|علی]]{{ع}} بسیار سنگین بود. در [[نهج البلاغه]] با تعابیر بلندی او را ستوده است<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۷۴.</ref>. |