پرش به محتوا

اصبغ بن نباته در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۶۸: خط ۶۸:
#'''[[جایگاه]] [[آموزگار]]:''' از [[حضرت]] سؤال شد: منظور از والدینی که در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ}}<ref>«که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است» سوره لقمان، آیه ۱۴.</ref> آمده است، چه کسانی هستند؟ [[حضرت]] در پاسخ فرمود: "مقصود [[خداوند متعال]] از [[والدین]] در این [[آیه کریمه]]، پدرانی هستند که [[دانش]] و [[حکم]] ([[حلم]]) را به یادگار گذاشته، آن را به دیگران آموختند"<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم، ج۲، ص۱۴۸.</ref>
#'''[[جایگاه]] [[آموزگار]]:''' از [[حضرت]] سؤال شد: منظور از والدینی که در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ}}<ref>«که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است» سوره لقمان، آیه ۱۴.</ref> آمده است، چه کسانی هستند؟ [[حضرت]] در پاسخ فرمود: "مقصود [[خداوند متعال]] از [[والدین]] در این [[آیه کریمه]]، پدرانی هستند که [[دانش]] و [[حکم]] ([[حلم]]) را به یادگار گذاشته، آن را به دیگران آموختند"<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم، ج۲، ص۱۴۸.</ref>
#'''توصیه به [[عبادت]] و [[بندگی]] و مراعات اوقات آن:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند: روزی [[حضرت علی]]{{ع}} [[سخن]] پس از ثنای [[خداوند]] و فرستادن [[درود]] و [[سلام]] بر [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "اما بعد؛ شما را به [[ترس از خدا]] سفارش می‌کنم؛ خدایی که دوستانش از [[اطاعت]] او سود میبرند و دشمنانش از [[معصیت]] او زیانمند می‌شوند. و بدانید که عذر کسی که به عمد [[ضلالت]] را [[هدایت]] پندارد و [[حق]] را به بهانه اینکه [[ضلالت]] است، ترک گوید؛ پذیرفته نیست. و هر آینه، [[شایسته‌ترین]] چیزی که [[رهبر]] باید درباره رعیتش بر عهده گیرد، این است که آنان را به [[وظایف]] دینی‌شان آشنا سازد و بر ماست که شما را به انجام [[فرایض]] [[امر]] کنیم، همان‌گونه که [[خدا]] امر کرده است و از آن‌چه [[خدای تعالی]] [[نهی]] کرده است، [[نهی]] و امر [[خدا]] را در میان [[مردم]] دور و نزدیک، اقامه کنیم. و از کسی که حکمی درباره او صادر شده است، باک نداریم؛ ما می‌دانیم، مردمی هستند که در [[دین]] خود در پی [[آرزوها]] و هواهای خویشتن هستند و می‌گویند که ما با نمازگزاران [[نماز]] می‌گزاریم و همراه با جهاد کنندگان، [[جهاد]] و [[رنج]] [[هجرت]] را [[تحمل]] می‌کنیم و [[دشمن]] را می‌کشیم؛ همه اینها کارهایی است که [[مردم]] دیگر هم انجام می‌دهند؛ [[ایمان]]، به [[ظاهرسازی]] و [[آرزو]] در [[دل]] پروردن نیست؛ [[نماز]]، وقتی دارد که آن را [[رسول خدا]]{{صل}} مقرر کرده است و جز در آن وقت، [[نماز]]، درست نخواهد بود. پس وقت [[نماز صبح]]، هنگامی است که [[شب]]، سپری و [[خوردن و آشامیدن]] بر [[روزه‌دار]] [[حرام]] شود. و وقت [[نماز ظهر]] در گرمای تابستان وقتی است که سایه تو به اندازه تو شود و در زمستان از وقت [[زوال]] [[خورشید]] از فلک است و این زمانی است که [[آفتاب]] را بر ابروی راست خود ببینی. با شروطی که [[خداوند]] در [[رکوع]] و [[سجود]] مقرر فرموده. وقت [[نماز عصر]]، هنگامی است که [[خورشید]] هنوز سفید و تابناک و به زردی نگراییده است و مدت آن به اندازه زمانی است که مردی بر شتری سنگین بتواند دو فرسخ راه بپیماید و آنگاه [[خورشید]] غروب کند. وقت [[مغرب]] زمان [[غروب]] [[خورشید]] است که [[روزه‌دار]] [[افطار]] می‌کند و وقت عشاء زمانی است که [[شب]] فرا رسد و سرخی افق برود تا ثلثی از [[شب]] و هر کس [[نماز]] عشاء ناخوانده در این هنگام بخوابد، [[خدا]] [[خواب]] را از چشمانش ببرد. اینها اوقات [[نماز]] بود: "نماز بر [[مؤمنان]] در وقت‌های معین [[واجب]] شده است"؛ کسی می‌گوید: [[مهاجرت]] کرده‌ام. در حالی که [[مهاجرت]] نکرده است؛ [[مهاجران]] کسانی هستند که از [[بدی‌ها]] [[مهاجرت]] کرده، از آنها و دوری می‌گزینند و هرگز به آنها باز نمی‌گردند. دیگری می‌گوید: [[جهاد]] کرده‌ام؛ در حالی که [[جهاد]] نکرده است؛ [[جهاد]]، اجتناب از حرام‌ها و [[مجاهدت]] با [[دشمن]] است. گاه مردمی به [[جنگ]] می‌روند و [[نیکو]] هم می‌جنگند و جز [[ذکر خدا]] و [[اجر]] [[اخروی]] نمی‌خواهند؛ اما مردی می‌جنگد به سبب [[خصلت]] [[دلیری]] که در اوست و از هر کس [[حمایت]] می‌کند، چه او را بشناسد و چه نشناسد، مردی به سبب [[خصلت]] [[ترس]] که در اوست، به [[پیکار]] نمی‌رود و در این حال، [[پدر]] و مادرش را هم به [[دشمن]] [[تسلیم]] می‌کند. ثمره [[پیکار]] کردن [[مرگ]] باشد، و [[ارزش]] هر پیکارگری در چیزی است که به خاطر آن [[پیکار]] می‌کند و گرنه سگ هم به [[دفاع]] از لانه و بچه‌هایش می‌جنگد. [[روزه]]، اجتناب از حرام‌هاست، همچنان که باید از [[خوردن و آشامیدن]] اجتناب کرد. زکاتی را که [[پیامبر]]{{صل}} مقرر داشته است، به طیب خاطر بپردازید و نگذارید سال بر آن بگذرد. اندرزی را که به شما می‌دهم، [[نیک]] دریابید؛ غارت‌زده کسی است که دینش را از او ربوده باشند و نیکبخت، کسی است که از دیگران [[پند]] گیرد. بدانید که شما را [[موعظه]] و برای شما نیک‌خواهی کردم و دیگر بهانه‌ای در برابر [[خدا]] نخواهید داشت. حرف خود را می‌زنم و برای خود و شما از [[خدا]] [[آمرزش]] می‌خواهم"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۰۱- ۵۰۳.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۰۷-۲۲۳.</ref>.
#'''توصیه به [[عبادت]] و [[بندگی]] و مراعات اوقات آن:''' [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند: روزی [[حضرت علی]]{{ع}} [[سخن]] پس از ثنای [[خداوند]] و فرستادن [[درود]] و [[سلام]] بر [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "اما بعد؛ شما را به [[ترس از خدا]] سفارش می‌کنم؛ خدایی که دوستانش از [[اطاعت]] او سود میبرند و دشمنانش از [[معصیت]] او زیانمند می‌شوند. و بدانید که عذر کسی که به عمد [[ضلالت]] را [[هدایت]] پندارد و [[حق]] را به بهانه اینکه [[ضلالت]] است، ترک گوید؛ پذیرفته نیست. و هر آینه، [[شایسته‌ترین]] چیزی که [[رهبر]] باید درباره رعیتش بر عهده گیرد، این است که آنان را به [[وظایف]] دینی‌شان آشنا سازد و بر ماست که شما را به انجام [[فرایض]] [[امر]] کنیم، همان‌گونه که [[خدا]] امر کرده است و از آن‌چه [[خدای تعالی]] [[نهی]] کرده است، [[نهی]] و امر [[خدا]] را در میان [[مردم]] دور و نزدیک، اقامه کنیم. و از کسی که حکمی درباره او صادر شده است، باک نداریم؛ ما می‌دانیم، مردمی هستند که در [[دین]] خود در پی [[آرزوها]] و هواهای خویشتن هستند و می‌گویند که ما با نمازگزاران [[نماز]] می‌گزاریم و همراه با جهاد کنندگان، [[جهاد]] و [[رنج]] [[هجرت]] را [[تحمل]] می‌کنیم و [[دشمن]] را می‌کشیم؛ همه اینها کارهایی است که [[مردم]] دیگر هم انجام می‌دهند؛ [[ایمان]]، به [[ظاهرسازی]] و [[آرزو]] در [[دل]] پروردن نیست؛ [[نماز]]، وقتی دارد که آن را [[رسول خدا]]{{صل}} مقرر کرده است و جز در آن وقت، [[نماز]]، درست نخواهد بود. پس وقت [[نماز صبح]]، هنگامی است که [[شب]]، سپری و [[خوردن و آشامیدن]] بر [[روزه‌دار]] [[حرام]] شود. و وقت [[نماز ظهر]] در گرمای تابستان وقتی است که سایه تو به اندازه تو شود و در زمستان از وقت [[زوال]] [[خورشید]] از فلک است و این زمانی است که [[آفتاب]] را بر ابروی راست خود ببینی. با شروطی که [[خداوند]] در [[رکوع]] و [[سجود]] مقرر فرموده. وقت [[نماز عصر]]، هنگامی است که [[خورشید]] هنوز سفید و تابناک و به زردی نگراییده است و مدت آن به اندازه زمانی است که مردی بر شتری سنگین بتواند دو فرسخ راه بپیماید و آنگاه [[خورشید]] غروب کند. وقت [[مغرب]] زمان [[غروب]] [[خورشید]] است که [[روزه‌دار]] [[افطار]] می‌کند و وقت عشاء زمانی است که [[شب]] فرا رسد و سرخی افق برود تا ثلثی از [[شب]] و هر کس [[نماز]] عشاء ناخوانده در این هنگام بخوابد، [[خدا]] [[خواب]] را از چشمانش ببرد. اینها اوقات [[نماز]] بود: "نماز بر [[مؤمنان]] در وقت‌های معین [[واجب]] شده است"؛ کسی می‌گوید: [[مهاجرت]] کرده‌ام. در حالی که [[مهاجرت]] نکرده است؛ [[مهاجران]] کسانی هستند که از [[بدی‌ها]] [[مهاجرت]] کرده، از آنها و دوری می‌گزینند و هرگز به آنها باز نمی‌گردند. دیگری می‌گوید: [[جهاد]] کرده‌ام؛ در حالی که [[جهاد]] نکرده است؛ [[جهاد]]، اجتناب از حرام‌ها و [[مجاهدت]] با [[دشمن]] است. گاه مردمی به [[جنگ]] می‌روند و [[نیکو]] هم می‌جنگند و جز [[ذکر خدا]] و [[اجر]] [[اخروی]] نمی‌خواهند؛ اما مردی می‌جنگد به سبب [[خصلت]] [[دلیری]] که در اوست و از هر کس [[حمایت]] می‌کند، چه او را بشناسد و چه نشناسد، مردی به سبب [[خصلت]] [[ترس]] که در اوست، به [[پیکار]] نمی‌رود و در این حال، [[پدر]] و مادرش را هم به [[دشمن]] [[تسلیم]] می‌کند. ثمره [[پیکار]] کردن [[مرگ]] باشد، و [[ارزش]] هر پیکارگری در چیزی است که به خاطر آن [[پیکار]] می‌کند و گرنه سگ هم به [[دفاع]] از لانه و بچه‌هایش می‌جنگد. [[روزه]]، اجتناب از حرام‌هاست، همچنان که باید از [[خوردن و آشامیدن]] اجتناب کرد. زکاتی را که [[پیامبر]]{{صل}} مقرر داشته است، به طیب خاطر بپردازید و نگذارید سال بر آن بگذرد. اندرزی را که به شما می‌دهم، [[نیک]] دریابید؛ غارت‌زده کسی است که دینش را از او ربوده باشند و نیکبخت، کسی است که از دیگران [[پند]] گیرد. بدانید که شما را [[موعظه]] و برای شما نیک‌خواهی کردم و دیگر بهانه‌ای در برابر [[خدا]] نخواهید داشت. حرف خود را می‌زنم و برای خود و شما از [[خدا]] [[آمرزش]] می‌خواهم"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۰۱- ۵۰۳.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۰۷-۲۲۳.</ref>.
==آثار==
*علاوه بر [[روایات]] یاد شده از [[اصبغ بن نباته]]، ماجرای [[شهادت امام حسین]]{{ع}} ([[مقتل الحسین بن علی (کتاب)|مقتل الحسین بن علی]]{{ع}}) از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] شده است؛ [[دوری]] این مقتل را به [[سند]] خود از [[ابی الجارود]]، از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] کرده است<ref>عن أحمد بن محمد بن سعید عن أحمد بن یوسف الجعفی عن محمد بن یزید النخعی عن أحمد بن الحسین عن أبی الجارود عن الأصبغ.</ref>. از نظر برخی [[اصبغ بن نباته]] زمان [[شهادت]] [[حضرت]] [[سید الشهداء]] را [[درک]] نکرد و به هنگام [[عاشورا]] ظاهرا از [[دنیا]] رفته بود و شاید مقتل یاد شده از مجموعه روایاتی که [[انبیاء گذشته]] و نیز [[رسول گرامی اسلام]] فرموده‌اند، گردآوری شده است<ref>تنقیح المقال، مامقانی، ج۱۱، ص۱۳۱.</ref>. بنا به نوشته بعضی، این کتاب همانند کتاب‌های چون "[[فرمان امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[مالک اشتر]]"، و "مقتل الحسین{{ع}}" از اوّلین کتاب‌های تألیف شده در [[جهان اسلام]] است<ref>أسرار آل محمد{{عم}}، سلیم بن قیس هلالی (ترجمه: انصاری زنجانی)، ص۵۲ مقدمه.</ref>.
*[[علامه]] [[سید محسن امین]] در [[اعیان الشیعه]] می‌گوید: [[اصبغ بن نباته]] مجموعه مطالبی را از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به نام "کتاب عجائب أحکام أمیر المؤمنین" گرد آورده بود و سپس سلسله سندی را که نشان می‌دهد کتاب از آن [[اصبغ بن نباته]] است، یادآور می‌شود<ref>محمد بن علی بن إبراهیم بن بن هاشم عن أبیه علی بن إبراهیم عن أبیه إبراهیم بن هاشم عن محمد بن الولید عن محمد بن الفرات عن اصبغ بن نباته.</ref>. همچنین او می‎گوید: نزد من نسخه‌ای از آن هست که در اوائل [[قرن پنجم]] [[هجری]] نوشته شده است<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۳.</ref>.
==گزارش‌های [[تاریخی]] [[اصبغ بن نباته]]==
*[[اصبغ بن نباته]] گزارش‌های گوناگونی را از حوادث دوران [[زندگی حضرت علی]]{{ع}} حکایت کرده است و خود، از گزارشگران [[تاریخی]] به شمار می‌رود؛ در ادامه به برخی از گزارش‌های [[تاریخی]] او اشاره می‌کنیم:
===وارد شدن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[کوفه]]===
*[[نصر بن مزاحم]] در [[وقعة صفین]] به [[سند]] خود از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند: هنگامی که [[علی]]{{ع}} به [[کوفه]] وارد شد، به ایشان گفتند: "منزل شما در کدام یک از کاخ‌ها و عمارت‌ها باشد؟" فرمود: "مرا در کاخ بومان<ref>قصر الخبال = کاخ فساد یا کاخ بومان شوم.</ref> جا ندهید"؛ پس به سرای [[جعدة بن هبیره مخزومی]] وارد شد<ref>پیکار صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۸-۱۹؛ ابن ابی الحدید مینویسد: «گویم: جعده، پسر خواهر امام علی{{ع}}، ام هانی، دختر ابی طالب است (که) همسر هبیرة بن ابی وهب مخزومی بود و جعده را به دنیا آورد».</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۴.</ref>.
===[[تحقیق]] درباره [[قبر]] یهودا===
*[[نصر بن مزاحم]] به [[سند]] خود از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند: "روزی همراه [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} بودیم که به [[نخیله]] رسیدیم؛ در [[نخیله]] [[قبر]] بزرگی بود که [[یهودیان]] مردگان خود را پیرامونش به [[خاک]] می‌سپردند؛ پس [[علی]] فرمود: "مردم درباره این [[قبر]] چه می‌گویند؟" [[حسن بن علی]] گفت: "می‌گویند: اینجا [[قبر]] [[هود]] [[پیامبر]]{{صل}} است که چون قومش [[نافرمانی]] کردند، به اینجا آمد و همین جا از [[دنیا]] رفت و به [[خاک]] سپرده شد"؛ [[حضرت]] فرمودند: "دروغ گفته‌اند؛ زیرا بی‌گمان من به این امر از آنها آگاه‌ترم؛ اینجا [[قبر]] یهودا<ref>در متن «یهودا» و در اصل، «یهود» و در شرح نهج البلاغه (ج۱، ص۲۸۶) «یهودا» آمده و درست آن چنان که در قاموس، ماده «هود» آمده، «یهودا» است، و در شفاء الغلیل خفاجی آمده است: «یهودا، معرب یهوذا به ذال نقطه‌دار، پسر یعقوب{{ع}} است».</ref> پسر [[یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم]]، نخستین [[فرزند]] [[یعقوب]] است؛ سپس فرمود: "آیا در این جا کسی از دودمان "مهره" هست؟"<ref>به موجب روایت درست تورات، سفر تکوین (۳۵، ص۲۳- ۲۷) نخستین فرزند یعقوب «رأوبین» نام داشته که مادرش «لیئه» بوده است.</ref>.
*[[راوی]] گوید: پس [[مردم]] [[پیری]] [[کهنسال]] را آوردند؛ [[امام]]{{ع}} به او فرمود: "منزلت کجاست؟"
گفت: "در ساحل دریا"؛ فرمود: "در چه فاصله‌ای از جبل [[احمر ]](کوه سرخ)؟<ref>مهرة، تیره‌ای در یمن که از اولاد حیدان بن عمران بن حاف بن قضاعه هستند.</ref>. گفت: "من نزدیک آنم"؛ فرمود: "قوم تو درباره آن ([[قبر]]) چه می‌گویند؟"<ref>در شرح نهج البلاغه فقط عبارت این انت من الجبل، در چه فاصله‌ای از آن کوه منزل داری؟ آمده است.</ref> گفت: "می‌گویند: [[قبر]] ساحری است؛ فرمود: "خطا گفته‌اند؛ آن ([[قبر]] که در جبل احمر است) [[قبر]] [[هود]] است، و این که در [[نخیله]] است، [[قبر]] [[یهودا ابن یعقوب]]، نخستین [[فرزند]] اوست<ref>مراد، قبری است که در جبل احمر بوده و به گور ساحری مشهور بوده است.</ref>. سپس ([[امام]]{{ع}}) فرمود: "هنگام دمیدن [[آفتاب]] ([[قیامت]])<ref>در متن «علی غرّة الشمس» از روی شرح نهج البلاغه، که در اصل «علی غرة الشمس و القمر» است.</ref> از پشت [[خاک]] [[کوفه]] هفتاد هزار کس به [[محشر]] وارد می‌شوند که بدون [[حسابرسی]] به [[بهشت]] وارد خواهند شد"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۴۶ (پیکار صفین، ص۱۷۶-۱۷۷).</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۴-۲۲۵.</ref>.
===برخی گزارش‌ها از [[جنگ صفین]]===
*[[نصر بن مزاحم]] در وقعه [[صفین]] به [[سند]] خود از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند که وی گفت: [[معاویه]] به [[امام علی]]{{ع}} نامه‌ای نوشت و در آن به [[گمان]] خود به [[نصیحت]] [[علی]]{{ع}} پرداخت و نیز از [[تصمیم]] جدی خود برای [[مبارزه]] و [[جنگ]] خبر داد، و با کمک گرفتن از اشعار گوناگون به ظاهر فریبی پرداخت؛ پس [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} به [[لشکریان]] خود فرمود که دست از [[نبرد]] بکشند، سپس خطابه‌ای خواند و خطاب به ایشان فرمود: "ای [[مردم]]! اینجا جایی است که هر کس تردیدی (در [[حقانیت]] [[نبرد]]) به خود راه دهد، در ([[حقانیت]]) [[روز قیامت]] [[تردید]] کرده است و هر که در آن در ماند، در [[روز قیامت]]، درمانده خواهد بود <ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۱۵۸ (پیکار صفین، ص۲۱۷-۲۱۸).</ref>.
*[[نصر بن مزاحم]] در وقعه [[صفین]] به [[سند]] خود از [[اصبغ بن نباته]] [[نقل]] می‌کند که وی گفت: (در زمان [[جنگ صفین]]) مردی نزد [[علی]]{{ع}} آمد و گفت: "ای [[امیر مؤمنان]]، این گروه که با آنها می‌جنگیم، دعوتشان (به [[توحید]]، با ما) یکی است و [[پیامبر]] و [[نماز]] و [[حجّ]] ما هم یکی است؛ پس آنها را چه بنامیم؟"[[حضرت]] فرمودند: "آنها را به همان نامی می‌خوانی که [[خداوند]] ایشان را در کتاب خود نامیده است"؛ گفت: "من تمام مطالبی را که در [[قرآن]] آمده، نمی‌دانم"؛ فرمود: "آیا نشنیده‌ای که [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ...}}<ref>«برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.</ref> تا آنجا که می‌فرماید: {{متن قرآن|... وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ...}}<ref>«...و اگر خداوند می‌خواست پس از آنان کسانی که این برهان‌ها (ی روشن) به آنان رسید، با هم جنگ نمی‌کردند ولی اختلاف ورزیدند و برخی از ایشان مؤمن و برخی کافر شدند.».. سوره بقره، آیه ۲۵۳.</ref>. پس چون [[اختلاف]] در میانه ما افتاد، ما به سبب (قربت) به [[خداوند]] و [[معرفت]] [[قرآن]] و [[پیامبر]] و [[وابستگی]] به [[حق]] شایسته‌تر بودیم. پس، "آنان که [[ایمان]] آورده‌اند"، ماییم و "آنان که [[کافر]] شدند"، ایشان‌اند، و [[خداوند]] [[پیکار]] با ایشان را [[اراده]] کرده است و ما به خاطر [[هدایت]]، به خواست [[خداوند]]؛ [[پروردگار]] خویش، و به [[اراده]] او به [[پیکار]] با آنان پرداختیم"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۳۲۲.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۵-۲۲۶.</ref>.
===گفت‌وگوی [[معاویه]] و [[اصبغ بن نباته]]===
*چون در [[جنگ صفین]] [[لشکر]] [[عراق]] بر [[شامیان]] حمله‌ور و علائم[[شکست]] در آنها ظاهر شد، [[معاویه]] برای جلوگیری از [[شکست]] [[لشکر]] و نیز تحریک ایشان به [[پایداری]] گفت: "امروز، روز [[آزمایش]] است؛ آن [[سپاه]] اینک همان‌گونه [[هجوم]] کرده است که شما نیز پیشتر [[هجوم]] کرده بودید؛ امروز [[پایداری]] کنید تا [[سرزنش]] نشوید". [[علی]]{{ع}} نیز یارانش را [[تشویق]] کرد؛ پس [[اصبغ بن نباته تمیمی]] (در محضر [[علی]]{{ع}}) برخاست و گفت: "ای [[امیرمؤمنان]]، تو مرا به [[فرماندهی]] بخشی از [[لشکر]] ([[شرطة الخمیس]]) [[منصوب]] و به من [[اعتماد]] کرده‌ای، در حالی که به افراد دیگر [[اعتماد]] نکرده‌ای؛ من، امروز از [[پایداری]] و [[پیروزی]] آفرینی [[خودداری]] نمی‌کنم؛ اما درباره [[شامیان]] (باید بگویم) که آنها از ما [[شکست]] خورده (و [[سرداران]] نامدارشان از بین رفته‌اند)، در حالی که هنوز در میان ما دلاورانی باقی مانده‌اند؛ پس اجرای فرمانت را از ما بخواه ([[دستور]] حمله را صادر فرما) و اجازه بده پیشروی کنیم؛ پس [[علی]]{{ع}} به او فرمود: "به [[نام خدا]] پیشروی کن!" <ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۰۶.</ref>.
*همچنین [[نصر بن مزاحم]] در [[کتاب وقعة صفین]] [[نقل]] می‌کند: وقتی در [[جنگ صفین]] [[علی بن ابی طالب]] [[یاران]] خود را [[تشویق]] می‌کرد، [[اصبغ بن نباته]] در حضورش به پا خاست و گفت: "ای [[امیرمؤمنان]]! مرا با دیگر کسان پیش فرست که امروز [[پایداری]] و پیروزمندی خود را از تو دریغ نخواهم ورزید ما [[شامیان]] را تار و مار کرده‌ایم و (با آن همه درگیری) خود هنوز نیروی کافی و دلاورانی پا بر جا داریم. به من اجازه حمله بده تا من پیش بروم؟" [[علی]]{{ع}} فرمود: "به نام و [[برکت]] [[خداوند]]، به پیش بتاز!" پس وی پرچمش را بر گرفت و به پیشروی پرداخت، در حالی که چنین رجز می‌خواند: "ای [[اصبغ]]! تا کی [[امید]] ([[زندگی]] [[بیهوده]]) داری؟ که چنین امیدی با [[نومیدی]] در هم شکسته شود. آیا حوادث روزگار را نمی‌بینی که چگونه فرا می‌رسد؟ پس [[هواهای نفسانی]] را چون چرمی که دبّاغی کنند، در هم کوب؛ همگامی با حوادث، تو را بهتر به مرادی که داری، می‌رساند؛ برای امروز کاری است و فردا نیز بیکار و بی‌حاصل نباش". پس [[اصبغ]] که [[پیری]] [[پرهیزگار]] بود- و غالباً چون گروهی را گرم [[پیکار]] با یک دیگر می‌دید، شمشیرش را در نیام میکرد- در حالی که [[شمشیر]] و نیزه‌اش را غرقه به [[خون]] کرده بود، باز گشت<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۴۲-۴۴۳.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۷-۲۲۸.</ref>.
===نگران [[حفظ دین]] بودن===
*[[ابراهیم بن محمد ثقفی]] در [[الغارات]] از [[اصبغ بن نباته]] چنین [[نقل]] می‌کند: وقتی فرمان‌روای [[روم]] به [[معاویه]] [[نامه]] نوشت و از او درباره ده مسئله پرسید، [[معاویه]] از پاسخ آنها در ماند؛ پس سواری نزد [[علی]]{{ع}} که در [[رحبه]] بود، فرستاد؛ آن مرد به [[امام]]{{ع}} گفت: "یا [[امیرالمؤمنین]]! [[سلام]] بر تو!" [[علی]]{{ع}} فرمود: "تو از [[مردم]] سرزمین من نیستی"؛ آن مرد گفت: "بله، من از [[مردم]] [[شام]] هستم؛ [[معاویه]] مرا نزد تو فرستاده است تا پاسخ ده سؤال را که فرمانروای [[روم]] از او کرده است؛ بداند و فرمانروای [[روم]] گفته است: اگر تو به آنها پاسخ دهی، من به تو [[خراج]] می‌دهم و اگر پاسخ ندهی، تو باید خراجت را برای من روانه کنی؛ [[معاویه]] پاسخ آن سؤال‌ها را نمی‌دانست و مرا به نزد تو فرستاده است تا از تو بپرسم؟"؛ [[علی]]{{ع}} گفت: "آن سؤال‌ها چیست؟" آن مرد گفت: "نخستین چیزی که بر روی [[زمین]] جنیید، چه بود؟ نخستین چیزی که بر روی [[زمین]] [[زاری]] کرد، چه بود؟ فاصله میان [[حق و باطل]] چقدر است؟ فاصله میان [[مشرق]] و [[مغرب]] چیست؟ فاصله میان [[زمین]] و [[آسمان]] چقدر است؟ [[ارواح]] [[مسلمانان]] در کجا جای می‌گیرند؟ [[ارواح]] [[مشرکان]] در کجا جای می‌گیرند؟ رنگین کمان چیست؟ کهکشان چیست؟ و خنثی چگونه [[ارث]] می‌برد؟"
*[[علی]]{{ع}} فرمود: "نخستین چیزی که بر روی [[زمین]] جنبید، نخل بود و آن، همانند [[فرزند]] [[آدم]] است که اگر سرش را [[قطع]] کنند، می‌میرد. و چون سر نخل را ببرند، تنه بیجانی از آن بر جای می‌ماند.
*و نخستین چیزی که در روی [[زمین]] [[زاری]] کرد، دره‌ای بود در [[یمن]] و آن، اولین دره‌ای است که آب از آن جوشید؛
*میان [[حق و باطل]]، چهار انگشت فاصله است و آن، همان است که می‌گویی چشمم دید و گوشم شنید؛
*و فاصله میان [[آسمان]] و [[زمین]] همان [[قدر]] است که نگاه گسترش می‌یابد و دعای [[مظلوم]] از [[زمین]] به [[آسمان]] می‌رود.
*و فاصله میان [[مشرق]] و [[مغرب]] مسافت یک روز راه پیمودن [[خورشید]] است؛
*و [[ارواح]] [[مسلمانان]] در [[بهشت]] در چشمه‌ای به نام [[سلم]] و [[ارواح]] [[مشرکان]] در [[جهنم]] در چاهی به نام [[برهوت]] جای می‌گیرند...".
*[[معاویه]] این پاسخ‌ها را برای فرمان‌روای [[روم]] نوشت، او هم [[خراج]] خود را برای [[معاویه]] فرستاد و گفت: "این پاسخ‌ها از کتاب‌های [[پیامبران]] بیرون آمده و در [[انجیل]] هم که [[خدا]] بر [[عیسی بن مریم]]{{س}} نازل کرده، چنین آمده است. پس یکی از شیوخ [[فزاره]] به [[علی]]{{ع}} گفت: "از نیکی‌های [[خدا]] در [[حق]] شما این است که دشمنتان هم به شما [[نامه]] می‌نویسد و مسائل [[دین]] خویش را از شما می‌پرسد"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۱۸۷- ۱۹۰.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۸-۲۲۹.</ref>.
===آخرین [[ملاقات با امام]] [[علی]]{{ع}}===
*[[شیخ مفید]]<ref>متن این حدیث در حدیث شماره ۴ آمده است.</ref> و [[شیخ طوسی]] آخرین [[ملاقات]] [[اصبغ بن نباته]] را با پیشوای [[متقیان]] و [[خدا]] باوران، [[حضرت]] [[مولی]] الموحدین [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} چنین [[نقل]] کرده‌اند: "چون [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} ضربت خورد و ایشان را به [[خانه]] بردند، من و [[حارث همدانی]] و [[سوید بن غفله]] با گروهی از [[اصحاب]] بر در سرای آن [[حضرت]] جمع شدیم؛ چون صدای [[گریه]] از [[خانه]] آن [[حضرت]] بلند شد، ما نیز گریستیم و بانگ ناله و فغان برکشیدیم که ناگاه [[امام حسن]]{{ع}} از [[خانه]] بیرون آمد و فرمود: "ای [[مردم]]! [[امیرمؤمنان]] [[فرمان]] داده است که به خانه‌های خویش باز گردید"؛ پس آن [[جماعت]] پراکنده شدند، و من به جای خود ماندم؛ بار دیگر صدای شیون از [[خانه]] آن [[حضرت]] شنیدم و من نیز گریستم؛ پس [[حضرت امام حسن]]{{ع}} بار دیگر از [[خانه]] بیرون آمده، فرمودند: "نگفتم به خانه‌های خود بروید؟" گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]] یا بن [[رسول الله]]! که جانم [[یاری]] نمی‌کند و پایم [[قوّت]] رفتن ندارد، و تا [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را نبینم، نمی‌توانم بروم؛ پس بسیار گریستم و [[حضرت امام حسن]]{{ع}} به [[خانه]] داخل شد و بعد از اندک زمانی بیرون آمد و مرا به اندرون خانه‌ طلبید؛ چون داخل شدم، دیدم که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را بر بالش‌ها تکیه داده‌اند و دستمال زردی بر سرش بسته‌اند و رنگ روی مبارکش از [[خون‌ریزی]] فراوانی که از سر مبارکش داشته است، چنان زرد شده بود که تشخیص زردی دستمال از زردی صورت مبارکش دشوار بود. چون مولای خود را بر آن حال دیدم، بی‌تاب شدم و بر قدمش افتادم و آنها را می‌بوسیدم و بر دیده‌های خود می‌مالیدم و می‌گریستم؛ پس [[حضرت]] فرمود: "ای [[اصبغ]]! [[گریه]] مکن که من راه [[بهشت]] را در پیش دارم"؛ گفتم: فدای تو شوم! میدانم که تو به [[بهشت]] می‌روی؟ من بر حال خود و بر جدایی و دوری از تو می‌گریم<ref>بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۰۴؛ الامالی، شیخ مفید، ص۲۱۶؛ جلاء العیون، علامه مجلسی، ص۳۲۶؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۲۳.</ref>؛ در این هنگام، به خاطر سمی که در بدنش وارد شده بود، بی‌هوش شد، همان‌گونه که [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} به سبب [[زهری]] که به او داده بودند، گاهی بی‌هوش می‌شد؛ چون [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به هوش آمد، [[امام حسن]]{{ع}} کاسه‌ای از شیر به دست آن [[حضرت]] داد.؛ پس پس آن [[حضرت]] گرفت و اندکی خورد و [[دستور]] داد که بقیّه آن را برای [[ابن ملجم مرادی]] ببرند، و بار دیگر به [[امام حسن]]{{ع}} درباره آب و غذای او سفارش فرمود"<ref>بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج۴۲، ص۲۷۶-۲۸۹.</ref><ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی (مقاله)|أصبغ بن نباته تمیمی حنظلی مجاشعی کوفی]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۲۲۹-۲۳۰.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش