پرش به محتوا

آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۳: خط ۱۳:
* '''آیت الله سید محمد حسین طباطبایی''' در این باره گفته است:  
* '''آیت الله سید محمد حسین طباطبایی''' در این باره گفته است:  


اول اينكه: علم به غيب بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم، پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند به تعليم او دارند، با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم روشن مى‏شود كه هر جا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شده‏اند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غيب نداريم، نه اينكه با وحى خدا هم داناى به غيب نمى‏شويم، مانند آنجا كه فرموده:{{متن قرآن|﴿قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾}}[1] و آنجا كه فرموده:{{متن قرآن|﴿وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ﴾}}[2]، و آنجا كه فرموده:{{متن قرآن|﴿قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ﴾}}[3].
اول اينكه: علم به غيب بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم، پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند به تعليم او دارند، با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم روشن مى‏شود كه هر جا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شده‏اند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غيب نداريم، نه اينكه با وحى خدا هم داناى به غيب نمى‏شويم، مانند آنجا كه فرموده:{{متن قرآن|﴿قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾}}<ref>ما به تو وحى كرديم، همانطور كه به نوح و پيغمبران بعد از او وحى كرديم. سوره نساء، آيه 163.</ref> و آنجا كه فرموده:{{متن قرآن|﴿وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ﴾}}<ref>ما قبل از تو هيچ رسول و پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره حج، آيه 52.</ref>، و آنجا كه فرموده:{{متن قرآن|﴿قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ﴾}}<ref>ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره اعراف، آيه 94.</ref>.


دوم اينكه: بعد از آنكه عموميت جمله‏{{متن قرآن|﴿فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً﴾}} به وسيله جمله‏{{متن قرآن|﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ﴾}} شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مى‏تواند باز هم تخصيص بخورد، هم چنان كه در مورد بحث در باره انبيا تخصيص خورده، چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه بر آن حضرت وحى مى‏شود، مثلا فرموده:{{متن قرآن|﴿إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ﴾}}[4]، و نيز دلالت دارد بر اينكه وحى يكى از مصاديق غيب است. بنا بر اين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، هم چنان كه رسول دارد، البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جمله‏{{متن قرآن|﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ﴾}} مقامى مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مى‏شوند نبى هم از همان كسان است، هم چنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مى‏دهد:{{متن قرآن|﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ ...﴾}}[5] چون نبى را هم ارسال شده مى‏داند، و آيه‏{{متن قرآن|﴿وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ﴾}}[6] پس نبى هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اينكه عموم مذكور نيازمند به تخصيص جديدى بشود.
دوم اينكه: بعد از آنكه عموميت جمله‏{{متن قرآن|﴿فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً﴾}} به وسيله جمله‏{{متن قرآن|﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ﴾}} شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مى‏تواند باز هم تخصيص بخورد، هم چنان كه در مورد بحث در باره انبيا تخصيص خورده، چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه بر آن حضرت وحى مى‏شود، مثلا فرموده:{{متن قرآن|﴿إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ﴾}}<ref>) و ما بعضى از آنان را پيشوايانى كرديم كه به امر ما هدايت مى‏كنند، و بدين جهت چنين كرديم كه صبر كردند، و به آيات ما يقين داشتند. سوره الم سجده، آيه 24.</ref>، و نيز دلالت دارد بر اينكه وحى يكى از مصاديق غيب است. بنا بر اين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، هم چنان كه رسول دارد، البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جمله‏{{متن قرآن|﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ﴾}} مقامى مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مى‏شوند نبى هم از همان كسان است، هم چنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مى‏دهد:{{متن قرآن|﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ ...﴾}}<ref>و ما اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم ارائه داديم (تا چنين و چنان شود، و) تا از صاحبان يقين گردد. سوره انعام، آيه 75.</ref> چون نبى را هم ارسال شده مى‏داند، و آيه‏{{متن قرآن|﴿وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ﴾}}<ref>چنان نيست كه شما خيال مى‏كنيد اگر شما علم اليقين داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمى‏رفتيد). شما قطعا جهنم را خواهيد ديد. سوره تكاثر، آيه 5 و 6.</ref> پس نبى هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اينكه عموم مذكور نيازمند به تخصيص جديدى بشود.
و همچنين در مورد امام به آن معنايى كه قرآن كلمه امام را در آن استعمال مى‏كند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مى‏فرمايد:{{متن قرآن|﴿وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ﴾}}[7]، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه پرده و حجاب از پيش رويشان برداشته شده، مثلا فرموده:{{متن قرآن|﴿وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾}}[8]، و نيز فرموده:{{متن قرآن|﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾}}[9] و ما در بعضى از مباحث سابق در اين باره سخن گفتيم.
و همچنين در مورد امام به آن معنايى كه قرآن كلمه امام را در آن استعمال مى‏كند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مى‏فرمايد:{{متن قرآن|﴿وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ﴾}}[7]، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه پرده و حجاب از پيش رويشان برداشته شده، مثلا فرموده:{{متن قرآن|﴿وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾}}[8]، و نيز فرموده:{{متن قرآن|﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾}}[9] و ما در بعضى از مباحث سابق در اين باره سخن گفتيم.
و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مى‏كنند، و همچنين آنچه‏
و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مى‏كنند، و همچنين آنچه‏
۴٬۴۹۳

ویرایش