خلافت الهی در قرآن: تفاوت میان نسخهها
←منابع
جز (جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله') |
(←منابع) |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
*ای [[پیامبر]]! در کتاب [[قرآن]] از [[موسی]] یاد کن که او [[بنده]] [[مخلَص]] و فرستادهای والامقام بود. | *ای [[پیامبر]]! در کتاب [[قرآن]] از [[موسی]] یاد کن که او [[بنده]] [[مخلَص]] و فرستادهای والامقام بود. | ||
*اما کلمه [[رسالت]] فقط یک بار{{متن قرآن|فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ}}<ref> «(صالح) از آنان روی گردانید و گفت: ای قوم من! بیگمان پیام پروردگارم را به شما رساندهام و برای شما خیرخواهی کردهام امّا شما خیرخواهان را دوست نمیدارید» سوره اعراف، آیه ۷۹.</ref> و جمع آن "رسالات"، ۸ بار در [[قرآن مجید]] استعمال شده است؛ و معنای [[رسالت]] این است که مأموریتی بر عهده کسی بگذارند و او موظف به [[تبلیغ]] و ادای آن شود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۵۶-۵۸.</ref>. | *اما کلمه [[رسالت]] فقط یک بار{{متن قرآن|فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ}}<ref> «(صالح) از آنان روی گردانید و گفت: ای قوم من! بیگمان پیام پروردگارم را به شما رساندهام و برای شما خیرخواهی کردهام امّا شما خیرخواهان را دوست نمیدارید» سوره اعراف، آیه ۷۹.</ref> و جمع آن "رسالات"، ۸ بار در [[قرآن مجید]] استعمال شده است؛ و معنای [[رسالت]] این است که مأموریتی بر عهده کسی بگذارند و او موظف به [[تبلیغ]] و ادای آن شود<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۵۶-۵۸.</ref>. | ||
==[[تبیین]] [[مقام]] خلیفة اللهی [[انسان در قرآن کریم]]== | |||
از نمونههای کاربرد واژه [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]]، چنین به [[دست]] آمد که [[خداوند متعال]] [[انسان]] را، [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود، روی [[زمین]] قرار داده است. این گزاره، بیگمان روشنترین و محکمترین آموزهای است که راجع به [[آیات]] یاد شده، میتوان ابراز کرد. برای پی بردن به رابطه میان خلافت و [[امامت در قرآن کریم]]، پرسشهای چندی راجع به دیگر مسائل مربوط به این آموزه پیش روی ماست که مهمترین آنها، که به حوزه بحث ما مربوط میشود، عبارتاند از: | |||
# [[دلیل]] اینکه [[خداوند]] از میان سایر موجودات، [[انسان]] را [[خلیفه]] خود قرار داده است، چیست؟ | |||
#آیا تمام [[انسانها]] یا تعداد محدودی از آنها، [[خلیفه خداوند]] هستند؟ | |||
#اگر تعداد محدودی از [[انسانها]] [[خلیفه خداوند]] هستند، ملاک [[انتخاب]] آنها چیست؟ | |||
#آیا [[سنت]] وجود [[خلیفه]] در [[زمین]]، مستمر و همیشگی یا محدود به عصر خاصی است؟ | |||
#قلمرو خلافت [[انسان]] از جانب [[خداوند]]، تا به کجاست؟ | |||
#چه ارتباطی میان [[مقام خلافت]] در مفهوم قرآنیِ آن و [[مقام نبوت]] و [[امامت]] وجود دارد؟ | |||
*'''[[راز]] [[برگزیده شدن انسان]] برای [[جانشینی خدا]]''': [[تأمل]] و [[اندیشهورزی]] در [[آیه]] ۳۰ [[سوره بقره]] و [[آیات]] پس از آن، ما را به این نتیجه میرساند که وجه [[برتری]] [[انسان]] از [[ملائکه]] یا همان ملاک خلافت [[انسان]]، [[علم]] او به اسماء بوده است؛ چیزی که [[ملائکه]]، [[شایستگی]]، شأنیت و استعداد [[پذیرش]] آن را، به گونهای که [[انسان]] داشت، نداشتند. به دیگر سخن، آن چه موجب [[برتری]] [[انسان]] بر [[ملائکه]] شد، [[توانایی]] [[پذیرش]] این اسماء به گونه حضوری و [[تکوینی]] بود، در حالی که [[ملائکه]] تکویناً قابلیت [[پذیرش]] این اسماء را نداشتند<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref>. اگرچه [[تبیین]] [[حقیقت]] اسماء، از مسائل بسیار پردامنه و اختلافانگیز میان [[مفسران شیعه]] و [[سنی]] بوده است<ref>ر.ک: محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۲۸-۳۰؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۴۶؛ احمد بن محمد بن عجبیة، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۹۳ و ۹۴؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۷۹-۸۱؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر المبین، ص۸؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۲؛ سید محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۲.</ref>، در اینکه ملاک [[انتخاب]] [[انسان]] برای [[مقام خلافت]]، همان [[علم]] وی به اسماء بوده است، نمیتوان تردید کرد<ref>ر.ک: ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱-۳، ص۳۶۵.</ref>؛ چرا که [[خداوند متعال]] در پاسخ سخن [[ملائکه]] که از [[انتخاب]] [[انسان]] برای [[مقام]] خلیفة اللهی شگفتزده شده بودند، فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«من چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>؛ آنگاه [[خداوند]] اسماء را به [[حضرت آدم]]{{ع}} [[تعلیم]] داد و پس از آنکه [[ملائکه]] نتوانستند از آن اسماء خبر دهند، [[حضرت آدم]]{{ع}} به [[دستور خداوند]]، به [[ملائکه]] از آنها خبر داد؛ آنگاه [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref>«فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>. با توجه به آنچه [[گذشت]]، روشن میشود که [[علم]] [[حضرت آدم]]{{ع}} به اسماء یا استعداد [[پذیرش]] آنها، همان چیزی بود که [[خداوند]] از آن خبر داشت، اما [[ملائکه]] خبر نداشتند. به دیگر بیان، [[ملائکه]] از [[دلیل]] و ملاک [[انتخاب]] [[انسان]] برای [[مقام]] خلیفة اللهی [[آگاه]] نبودند و به همین [[دلیل]]، اظهار شگفتی کردند، اما پس از [[آگاهی]] از این [[حقیقت]]، همگی سرِ [[تعظیم]] فرود آوردند: {{متن قرآن|فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ}}<ref>«آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند» سوره ص، آیه ۷۳ و سوره حجر، آیه ۳۰؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ}} «و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهرهنگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود» سوره اعراف، آیه ۱۱؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا}} «و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریدهای؟» سوره اسراء، آیه ۶۱؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}} «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰؛ {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى}} «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد» سوره طه، آیه ۱۱۶.</ref>. | |||
*'''خلافت تمام [[انسانها]] یا برخی از آنها''': پس از آنکه روشن شد [[راز]] خلافت [[انسان]] از [[خدا]]، [[توانایی]] او برای دریافت [[علم به اسماء]] بوده است، اینک پرسشی که مطرح میشود این است که آیا [[خداوند]] چنین [[علمی]] را به همگان داده است یا میدهد؟ به دیگر بیان، آیا تمام [[انسانها]] قابلیت و استعداد دریافت این [[علم]] را دارند؟ اگر پاسخ منفی است، باید دانست که [[خداوند]] این [[علم]] را چرا و به چه کسانی ارزانی میدارد؟ چنانکه [[گذشت]]، بر اساس ظاهر برخی از [[آیات]]، این [[مقام]] به گروه خاصی از [[انسانها]] اختصاص ندارد و تمامی آنها بهره مند از این [[منصب]] الهیاند. حال [[پرسش]] اینجا است که آیا میتوان به این ظاهر، ملتزم شد و [[پیامبران]]، [[تکذیب]] کنندگان و سایر جنایت کاران را [[خلیفه خدا]] به شمار آورد؟ هنگامی که به سایر [[آیات قرآن کریم]] مراجعه میکنیم، این [[حقیقت]] روشن میشود که در [[مقام]] تحقق و وقوع و فعلیت، تمام [[انسانها]] نزد [[خداوند]] یکسان نستند؛ تا آنجا که [[خداوند]] نسبت به کسانی که [[پیامبران]] را [[تکذیب]] میکنند، با نهایت [[انزجار]] میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا}}<ref>«بگو: اگر دعای شما نباشد پروردگارم به شما بهایی نمیدهد که (حقّ را) دروغ شمردید پس به زودی (عذاب) گریبانگیر (شما) خواهد شد» سوره فرقان، آیه ۷۷.</ref>. | |||
[[بیاعتنایی]] [[انسان]] به [[دعوت]] [[پیامبران]]، چنان او را از [[خداوند]] دور میکند که از مرتبه [[انسانیت]] تنزل میدهد و چنین کسی حتی در میان چهارپایان نیز جایگاهی نخواهد داشت: {{متن قرآن|أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا}}<ref>«آیا گمان میکنی که بیشتر آنان میشنوند یا خرد میورزند؟ آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراهترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.</ref>. | |||
اینک، آیا میتوان [[تصور]] کرد که [[خداوند]] [[علم به اسماء]] را به چنین کسانی نیز عطا کرده باشد؟ آیا میان اسمائی که [[ملائکه]] [[شایستگی]] دریافت آن را نداشتند، و چنین انسانهایی، میتوان سنخیتی [[تصور]] کرد تا بر اساس آن، بتواند احتمال داد که آنها نیز چنین [[علمی]] را دارایند؟ | |||
با توجه به آن چه [[گذشت]]، میتوان به این نتیجه رسید که اولاً، تنها تعداد محدودی هستند که عملاً، [[مقام]] دریافت [[علم به اسماء]] را دارایند و در نتیجه، [[خلیفه]] خدایند؛ ثانیاً، مقصود از آیاتی که به طور عام [[انسانها]] را [[خلیفه خدا]] بر روی [[زمین]] معرفی میکند، میتواند این باشد که نوع [[انسان]] به طور بالقوه، میتواند به جایی برسد که [[شایستگی]] دریافت [[علم به اسماء]] را داشته باشد. | |||
اینک باید دید چه کسانی [[شایستگی]] دریافت [[علم به اسماء]] و در نتیجه [[مقام]] خلیفة اللهی را دارند؟ برای یافتن پاسخ این مسئله میتوان به آیاتی مراجعه کرد که متضمن [[فلسفه]] و [[حکمت]] [[آفرینش جهان]] و انساناند. [[خداوند متعال]] در [[آیات]] متعددی، با [[یادآوری]] نعمتهایی که به [[انسان]] داده است، در [[مقام]] بیان این امر است که تمام [[جهان]] و موجودات آن، برای [[انسان]] [[آفریده]] شدهاند تا در [[خدمت]] او باشند؛ برای نمونه، [[آفرینش]] حیوانات برای سواری دادن به [[انسانها]] استفاده از گوشت آنهاست<ref>{{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ}} «خداوند همان است که چارپایان را برای شما پدید آورد تا از برخی از آنها سواری بگیرید و از (گوشت) برخی از آنها میخورید» سوره غافر، آیه ۷۹.</ref>؛ [[باران]] و میوههای روی درختان، برای بهرهمندی [[انسان]] است<ref>{{متن قرآن|أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ}} «از آسمان، آبی فرو فرستاد که با آن از میوهها برای شما روزییی برآورد» سوره بقره، آیه ۲۲.</ref>؛ [[ستارگان]] درخشان [[آفریده]] شدهاند تا [[انسانها]] را در [[تاریکی]] [[شب]] [[راهنمایی]] کنند<ref> {{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}} «و او همان است که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکیهای خشکی و دریا بدانها راه جویید؛ به راستی این آیات را برای گروهی که دانشورند روشن (بیان) داشتهایم» سوره انعام، آیه ۹۷.</ref>. | |||
[[خداوند متعال]] سرانجام در آیهای، به طور کلی تصریح میکند که تمام موجودات برای [[انسان]] [[آفریده]] شدهاند: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید آنگاه به (آفرینش) آسمان (ها) رو آورد و آنها را (در) هفت آسمان، سامان داد و او به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۹.</ref>. | |||
[[تأمل]] در این [[آیات]]، از سویی ما را به [[مقام]] والای “انسان” [[آگاه]] میسازد و از سوی دیگر، اهمیت و [[عظمت]] [[مأموریت]] و [[مسئولیت]] او در این [[جهان]]، یادآور میشود. از اینرو، بر تمام [[انسانها]] لازم است با تتبع در [[متون دینی]]، از جمله [[قرآن کریم]]، به [[رسالت]] خود در این [[دنیا]] [[آگاه]] شوند. [[خداوند متعال]] راجع به [[هدف]] خود از [[آفرینش انسان]]، میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ}}<ref>«و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref>. | |||
بنابر این [[آیه]]، [[هدف از آفرینش انسان]]، [[عبادت]] کردن است؛ البته روشن است که [[عبادت]] کردن [[هدف]] [[جن]] و [[انس]] است، نه اینکه [[معبود]] شدن [[هدف]] [[خداوند]] باشد<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۸۶؛ عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص۳۹۱.</ref> تا گفته شود، [[خداوند]] در پی رفع [[نقص]] خود بوده است. | |||
[[عبودیت]]، اظهار آخرین [[درجه]] [[خضوع]] در برابر [[معبود]] است؛ البته [[عبودیت]] نیز، خود مراتبی دارد و [[عبودیت]] کامل آن است که [[انسان]] جز به [[معبود]] واقعی، یعنی [[کمال مطلق]]، نیندیشد و بدین ترتیب، به [[تکامل]] [[انسانی]] برسد<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۳۸۷-۳۸۸.</ref>؛ از همین روست که برخی مراد از {{متن قرآن|يَعْبُدُونِ}} و [[هدف]] نهایی [[آفرینش]] را همان [[شناخت خداوند]] دانستهاند<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۸، ص۱۹۴؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۳۹۶؛ سیدمحمد طنطاوی، التفسیر الوسیط، ج۱۴، ص۲۹؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۷، ص۱۳؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۸۸.</ref>. | |||
همچنین، بر اساس این [[آیه]]، هر کاری که [[بشر]] انجام میدهد، اگر متن [[عبادت]] [[خداوند]] یا مقدمه [[عبادت]] او نباشد، زاید و [[باطل]] و بیرون از حوزه [[هدف آفرینش]] است. بنابراین [[هدف]] مخلوق باید آن باشد که تمام [[شئون]] عملی و [[علمی]] خود را بر اسا [[عبادت]] [[خداوند]] قرار دهد تا آن چه در [[آیه مبارکه]] {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.</ref> بیان شده، محقق گردد<ref>عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص۳۹۲.</ref>. | |||
با وجود این، چنانکه برخی [[مفسران]] گفتهاند با نگاهی کلانتر و دقیقتر به [[آیات قرآن کریم]]، میتوان به این نتیجه رسید که حتی [[عبادت]] کردن [[انسان]] نیز [[هدف]] متوسط [[آفرینش]] اوست و [[هدف]] نهایی، همان لقای [[خداوند]] است؛ چنانکه [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى}}<ref>«و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.</ref> بر این معنا دلالت دارد<ref>عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن.</ref>. | |||
به دیگر بیان [[عبادت]] مقدمهای برای [[تکامل]] است. هنگامی که [[انسان]] به [[تکامل]] رسید، چنین مرحلهای همراه با لقای [[پروردگار]] است. بدین ترتیب، [[تکامل انسان]] و لقای [[خداوند]]، هر دو در یک رتبه هستند. | |||
با توجه به آن چه [[گذشت]]، روشن میشود که [[هدف از آفرینش انسان]]، رساندن او به [[تکامل]] [[حقیقی]] است که مساوق با [[قرب الهی]] و لقای [[حضرت]] [[دوست]] است. حال میتوان گفت، [[آفرینش]] [[نخستین انسان]]، [[حضرت آدم]]{{ع}} مقارن با [[جعل]] [[خلیفه]] روی [[زمین]] بوده است؛ پس [[مقام خلافت الهی]] نمیتواند بی [[ارتباط]] با [[هدف آفرینش]] او باشد. به دیگر بیان، [[انسان]] [[آفریده]] شده است تا به هدفی [[دست]] یابد و در سایه رسیدن به آن [[هدف]]، [[مقام]] خلیفة اللهی را کسب کند. بنابراین، میتوان گفت کسانی به [[مقام]] خلیفة اللهی [[دست]] مییابند که بیشترین تناسب را با [[هدف آفرینش]] داشته باشند؛ از اینرو، میتوان [[تصور]] کرد که میان خود [[خلفای الهی]] نیز تفضیل و [[برتری]] وجود داشته باشد و [[برترین]] [[خلیفه]] کسی باشد که به طور کامل، به [[هدف آفرینش]] [[دست]] یافته است<ref>قرآن کریم در این باره میفرماید: {{متن قرآن|وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ}} «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایههایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بیگمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵.</ref>. | |||
به دیگر بیان، چنانکه برخی محققان گفتهاند، [[خلیفه خدا]] کسی است که بیشترین مناسبت و سنخیت را با [[خداوند]] داشته باشد<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸. گفتنی است، ملاصدرا خود، تبیین فلسفی زیبایی از این مسئله عرضه کرده است. وی موجودات را به موجود بالفعل از تمام وجوه و موجود بالفعل از بعضی وجوه و بالقوه نسبت به برخی وجوه، تقسیم میکند. قسم اول را مشتمل بر ذات باری تعالی و برخی ملائکه مقرب میداند و قسم دوم را نیز بر دو نوع تقسیم میکند؛ قسمی که برای آن انتقال از صورتی به صورت دیگر ممکن نیست که همان اجرام آسمانی هستند؛ قسم دوم، که برای آن انتقال از صورتی به صورت دیگر ممکن است. قسم دوم نیز یا به گونهای است که انتقال یاد شده برای آن به آسانی صورت میگیرد که این قسم مشتمل بر انسان، حیوان و نبات است. قسم اخیر نیز یا به گونهای است که انتقال آن، انتقالی محدود، نه بی نهایت، است یا آنکه انتقال یاد شده، همیشگی و نامحدود است. قسم اول، انسان و قسم دو، حیوان است. انسان نیز یا استعدادهای بالقوه خود را در نهایت به فعلیت میرساند یا آنکه به دلیل موانع، به این مرحله نمیرسد. نوع نخست، همان خلیفه خدا در عالم است و قسم دوم یا از اهل سلامت یا از اهل شقاوت هستند. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۱۰.</ref>. | |||
*'''استمرار یا [[انقطاع]] [[جانشینی انسان از خدا]]''': اکنون نوبت به پاسخ دادن به این [[پرسشها]] رسیده که آیا قرار دادن [[خلیفه]] بر روی [[زمین]]، قانونی مستمر و پایدار است یا آنکه محدود به عصر و دورانی خاص بوده است؟ و آیا [[خداوند]] در هر دوره، تنها یک [[خلیفه]] دارد یا میتواند خلفای متعددی هم داشته باشد؟ | |||
مروری دگربار بر [[آیه]] ۳۰ [[سوره بقره]] خالی از [[لطف]] نیست: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. | |||
چنانکه برخی [[مفسران شیعه]] و [[اهل سنت]] تصریح کردهاند، [[سنت]] [[جعل]] [[خلیفه]] در [[زمین]]، سنتی همیشگی و مداوم است و نمیتوان عصری را [[تصور]] کرد که خالی از [[خلیفه]] باشد<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲؛ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج۱-۳، ص۳۶۷.</ref>. برخی دیگر از [[مفسران]] اگر چه به این امر تصریح نکردهاند، تحلیل آنها از [[دلیل]] [[جعل]] [[خلیفه]] به گونهای است که ناگزیر باید نظریه وجود [[خلیفه]] در تمام عصور را بپذیرند؛ چرا که آنها در تحلیل خود، بر [[نقص]] عالم از توان دریافت مستقیم [[فیض]] [[خداوند]] و نیاز به [[واسطه فیض]]، که امری دائمی است، تأکید کردهاند<ref>عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱، ص۱۲۷؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>. افزون بر آن، میتوان گفت که مفهوم “جعل” به صورت اسم فاعل بیان شده که مقتضی استمرار است<ref>گفتنی است، برخی متکلمان امامیه برای اثبات تداوم سنت جعل خلیفه و منحصر نبودن آن در سلسله نبوت، به آیه {{متن قرآن|وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ}} [«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند چنانکه کسانی پیش از آنها را جانشین گردانید» سوره نور، آیه ۵۵] استناد کردهاند. بر اساس این آیه، از میان این امت نیز کسانی برای خلافت انتخاب میشوند و اگر بنا بود، خلفای این امت نیز همگی از پیامبران باشند، ختم نبوت واقع نمیشد. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۵.</ref>. | |||
البته اینکه لازم باشد در هر دوره زمانی، تنها یک [[خلیفه]] در [[زمین]] باشد، از این [[آیه]] برداشت نمیشود<ref>یادکرد این نکته ضروری است که برخی متکلمان با اشاره به واژه «خلیفة» در آیه یاد شده، بر نظریه لزوم وحدت خلیفه در هر عصر تأکید کردهاند. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۹-۱۰.</ref>، اما روشن است که در هر عصری، [[دست]] کم یک نفر باید به چنین مقامی [[دست]] یابد. اکنون باید دانست که میان [[مقام خلافت]] و [[مقام نبوت]] و [[امامت]]، چه ارتباطی وجود دارد. | |||
در پاسخ به این [[پرسش]] میتوان گفت، اگر بناست [[خداوند]] در هر دوره [[دست]] کم یک [[خلیفه]] داشته باشد، لازم است که او کسی باشد که بیشترین نزدیکی را به [[هدف آفرینش]] داشته و در نتیجه، [[برترین]] [[انسانها]] باشد؛ در غیر این صورت، [[قبح]] [[تقدیم مفضول بر افضل]] لازم میآید؛ پس [[خلیفه خدا]] و کسی که [[علم به اسماء]] را دارد، باید با فضیلتترین [[انسانها]] نیز باشد. | |||
در [[فرهنگ دینی]] [[مسلمانان]]، [[پیامبران]] نه تنها [[برترین]] [[انسانها]] به شمار میآیند، بلکه بر اساس دیدگاه اغلب مکاتب و [[مذاهب]] [[فکری]]، [[مقام]] آنها از [[ملائکه]] نیز [[برتر]] است<ref>یادکرد دو نکته در اینباره ضروری به نظر میرسد: اوّلاً، شیعیان با توجه به تأکید بر قبح تقدیم مفضول بر افضل، برتر بودن پیامبران را نسبت به مردم عصر خود، از امور مسلّم میدانند و بر همین اساس، به افضلیت مقام نیز قائل شدهاند. در متون کلامی و تفسیری اهل سنت، به این مطلب چندان پررنگ تصریح نشده است، اما با توجه به آنکه آنها نیز همچون شیعیان بر این باورند که پیامبران از ملائکه برترند، میتوان گفت که از نظر ایشان نیز پیامبران به طریق اولی از مردم عصر خود برترند. (ر.ک: شیخ صدوق، الاعتقادات فی دین الامامیة، ص۸۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۴۹-۵۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، المحصل، ص۵۳۱؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۸۸؛ حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰؛ میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۴). افزون بر آن، این که شأن هدایتی به پیامبران میدهند یا آنها از موجب رفع نزاع میام مردم میدانند نیز میتواند قرینهای بر مسلّم داشتن برتری پیامبران بر سایر مردم زمان خود باشد. (قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، ص۵۶۸؛ محمد بن محمد ابومنصور ماتریدی، التوحید، ص۱۳۵-۱۳۶). با وجود این، برخی از اندیشمندان ماتریدی، به گونهای در اینباره سخن راندهاند که نظریه برتری پیامبر بر دیگر انسانهای عصر خود را میتوان به آنها نسبت داد. ر.ک: احمد البیاضی، اشارات المرام، ص۳۲۹؛ در این بیان فخر رازی در عبارتی تصریح به افضلیت پیامبران میکند. وی مینویسد: {{عربی|النبوّة منصب إلهي لا يتحمّله إلّا الأمثل}}؛ محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۲۶۴. ثانیاً، برتر بودن پیامبران از سایر انسانهای عصر خود، مطلبی است که افزون بر آنکه پشتوانه عقلی و نقلی دارد، فلاسفه معروف جهان اسلام نیز آن را پذیرفتهاند؛ چنانکه فارابی (۲۵۹-۳۳۹ق) انسان کامل را برترین انسان عصر خود دانسته و آن را بر پیامبر منطبق کرده است. (ابونصر محمد بن محمد فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، ص۱۲۱. برای توضیحات بیشتر در این باره، ر.ک: عبدالله نصری، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص۱۶۹؛ مجید محمدی، «فارابی و فلسفه نبوت»، کیهان اندیشه، شماره ۴۰، ص۱۵۸-۱۶۷). سهروردی نیز کاملترین انسانها را کسی میداند که ویژگیهایی فراتر از نفوس دیگر حاصل کند، سخن خدای را بشنود و فرشتگان را به چشم ببیند؛ به عقیده چنین شخصی همان نبی است. شهابالدین سهروردی، مجموعه مصنفات، ج۱، ص۹۵ و ج۳، ص۷۵ و نیز، ر.ک: ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۱۱۵-۱۱۶؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص۴۹۱.</ref>؛ از اینرو، چنان که [[مفسران اهل سنت]] نیز [[اذعان]] کردهاند<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اندلسی، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰ و ۵۱؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج۱، ص۹۲.</ref>، میتوان مدعی شد که تمام [[پیامبران]]، [[خلفای خداوند]] بر روی زمیناند. البته، چنانکه [[گذشت]]، بر اساس ظاهر [[آیات]] [[نورانی]] [[قرآن کریم]]، اینکه دو نفر، به طور هم زمان [[علم به اسماء]] را داشته باشند، منتفی نیست<ref>گفتنی است برخی مفسران اهل سنت بر این باورند که در هر عصر، تنها یک خلیفه میتواند وجود داشته باشد. ر.ک: اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴.</ref> و این مدعا بر واقعیت خارجی نیز منطبق است؛ چنانکه [[حضرت ابراهیم]] و [[حضرت لوط]]{{ع}} هم زمان بودند و [[حضرت]] [[یحیی]]{{ع}} نیز با [[حضرت عیسی]]{{ع}} در یک دوره زمانی [[حکم]] [[نبوت]] داشتند. | |||
*'''قلمرو خلافت [[خلیفه خدا]]''': [[پرسش]] مهم دیگری که در این عرصه وجود دارد و در [[تعیین]] [[شئون]] و [[وظایف]] [[خلیفة الله]] بسیار حائز اهمیت است، این است که خلافت [[خلیفه خداوند]] در چه محدودهای است؟ آیا [[خلیفة الله]] در همه امور، حتی اموری که مانند [[حیات]] دادن به کائنات و اعطای روزی به آنها نیز، [[خلیفه خداوند]] است؟ آیا [[انسان]] [[خلیفه خداوند]] برای جمادات، نباتات و حیوانات نیز به شمار میآید؟ | |||
پاسخ به این [[پرسشها]] میتواند نقش مؤثری در [[شناخت]] [[مقام]] [[خلیفه]] و [[امام]] داشته باشد؛ از اینرو، لازم است این موضوع، با دقت بیشتری بررسی شود. | |||
[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] در اینباره نظریاتی متفاوت مطرح کردهاند؛ چنانکه برخی [[تصرف]] در هستی، [[تدبیر]] [[شئون]] آن و برپایی [[عدل]] را در حیطه خلافت دانستهاند<ref>احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۲-۸۳.</ref>؛ برخی دیگر تأکید کردهاند که جاری ساختن [[احکام]] [[خداوند]] و [[هدایت]] [[بندگان]]، در حوزه خلافت [[خلیفة الله]] است<ref>محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱.</ref>؛ عدهای دیگر نیز آباد ساختن [[زمین]]، [[حکومت]] میان [[مردم]]، به کمال رساندن آنها و [[اجرا]] کردن [[احکام]] [[خداوند]] را از [[شئون]] [[خلیفه]] دانستهاند<ref>سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۲؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ سید محمد طنطاوی، التفسیر الوسیط الکریم، ج۱، ص۹۲.</ref>. | |||
به نظر میرسد، برای پاسخ دادن به پرسشهایی که پیشتر مطرح شد، باید [[دلیل]] و [[حکمت]] [[جعل]] [[خلیفه]] از جانب [[خداوند]] را دانست. | |||
به [[راستی]]، چرا [[خداوند]] به [[انتخاب خلیفه]] برای خود، بر روی [[زمین]] [[دست]] میزند؟ | |||
هنگامی که به عرف و [[سیره عقلا]] مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که [[انسانها]] عرفاً و عقلاً، هنگامی به [[انتخاب]] [[جانشین]] و [[خلیفه]] برای خود [[اقدام]] میکنند که به هر دلیلی، خود نمیخواهند یا نمیتوانند، کاری را انجام دهند؛ آنگاه کسی را [[جانشین]] خود قرار میدهند تا به آن کار رسیدگی کند. | |||
چنین تصویری از [[جعل]] [[خلیفه]] از جانب [[خداوند]]، [[شایسته]] [[ذات ربوبی]] او نیست؛ از اینرو، باید [[اذعان]] کرد که ممکن است ما نتوانیم به [[حکمت]] اصلی این کار پی ببریم، چنانکه [[ملاصدرا]]، [[فیلسوف]] بزرگ [[جهان اسلام]]، سر و [[راز]] خلافت [[انسان]] از جانب [[خداوند]] را از امور پیچیدهای دانسته است که [[انسانها]] به آن [[دست]] نمییابند، مگر آنکه [[خداوند]]، خود آن را بازگوید<ref>{{عربی|واعلم إنّ سرّ خلافة الإنسان للّه من غوامض العلوم التي لم يمكن الإطّلاع عليها إلا بتوقيف اللّه عباده عليها بالوحي أو ما ينتمي إليه}}. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۹. ملاصدرا، خود را تبیین سرّ خلافت انسان برای خداوند چنین میگوید: هنگامی که صفات خداوند اقتضای بسط مملکت الوهی او را کرد، تحقق چنین امری به آفرینش مخلوقات، تسخیر اشیا و تدبیر ممالک بود و از آنجا که مباشرت ذات قدیم وی به چنین امور حادثی، جداً بعید بود، به جعل خلیفهای برای خود دست زد. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۲؛ و نیز ر.ک: احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ محمد عزت دروزة، التفسیر الحدیث، ج۶، ص۱۵۷.</ref>. برخی دیگر از [[مفسران]] نیز [[حقیقت]] خلافت را در [[حق]] [[خداوند متعال]]، ممتنع دانستهاند<ref>محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۳۸۶.</ref>. | |||
برخی [[مفسران اهل سنت]] بر این باورند که [[خداوند متعال]]، به [[دلیل]] [[قصور]] [[عالم هستی]] از قبول [[فیض]]، [[جانشین]] و خلیفهای در [[زمین]] قرار داد تا [[واسطه فیض]] باشد<ref>عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۶۸؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۱، ص۹۳-۹۴؛ محمد ثناءالله مظهری، التفسیر المظهری، ج۱، ص۵۰-۵۱؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۳۰۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱، ص۱۲۷. گفتنی است که این آموزه را بزرگان عرفان نیز پذیرفتهاند. ر.ک: رضا نوروزی، خلافت الهی از دیدگاه شریعت و عرفان، پایاننامه کارشناسی ارشد، ص۵۵-۵۷.</ref>. اگر چه [[اذعان]] به چنین حقیقتی، ما را به [[ارزش]] والای [[خلیفه]] آشناتر میسازد، میتوان در [[تبیین]] بهتر [[حکمت]] [[جعل]] [[خلیفه]]، چنین گفت که بیگمان، [[خداوند متعال]] و [[حکیم]] برنامهای بر روی [[زمین]] داشته که با توجه به اینکه خودش با این دنیای مادی سنخیت نداشته است، میبایست برای اجرای کردن آن برنامهها، [[جانشینی]] برای خود [[انتخاب]] میکرد. همچنین میتوان [[حدس]] زد که آن برنامه، همان [[تکامل انسان]] بوده است. روشن است که برای رسیدن به این [[هدف]]، به وجود راهنمایانی نیاز است که خود [[هدایت]] شده باشند و زمینه [[هدایت]] دیگران را نیز فراهم آورند. بنابراین، [[هدف]] با یکی از [[اهداف]] [[خداوند]] از [[جعل]] [[خلیفه]] بر روی [[زمین]]، همان [[هدایت]] انسانهاست. افزون بر آن، یکی از [[وظایف]] [[خلیفة الله]] به کمال رساندن [[بندگان]] خداست؛ با چنین تحلیلی میتوان مدعی شد که [[جعل]] [[خلیفه]] از سوی [[خداوند]]، نه تنها امری جایز و واقع شده است، بلکه امری ضروری به شمار میرود. البته، این سخن به آن معنا نیست که [[خلیفه خدا]] تنها در امر [[هدایت]] [[انسانها]]، از جانب [[خداوند]] [[حکم]] و [[اذن]] خلافت دارد؛ به دیگر سخن، این تحلیل [[دست]] کم یکی از حوزههای خلافت [[خلیفة الله]] را [[تبیین]] میکند، اما اینکه [[خلیفه خدا]] در امور دیگری غیر از [[راهنمایی]] [[انسانها]] نیز [[شأن]] و [[اذن]] خلافت را داشته باشد، امری عجیب و ناسازگار با [[روح]] [[آیات قرآن کریم]] نیست. | |||
به نظر میرسد، توجه به [[قواعد]] ادبی و عرفی محاوره نیز میتواند ما را به محدوده خلافت خلیفة اللّهی [[آگاه]] کند. اصول محاوره و گفت و گو میان عقلای عالم حاکی از آن است که وقتی فردی، [[فرد]] دیگری را به [[جانشینی]] خود [[منصوب]] میکند، و این [[جانشینی]] را با قراین حالیه و مقالیه، به امر خاصی [[مقید]] نمیکند، دلیلی بر تقید [[کلام]] او وجود ندارد. در [[قرآن کریم]]، به ویژه [[آیه]] سی ام [[سوره بقره]]، [[خداوند]] [[انسان]] را به طور مطلق، به [[جانشینی]] خود [[منصوب]] کرده است و تا زمانی که مقیّدی عرضه نشده باشد، نمیتوان از این اطلاق [[دست]] برداشت. از اینرو، [[خلیفه]] را میتوان [[جانشین]] [[خداوند]] در تمام کارهای او و به [[اذن]] او دانست؛ چنانکه [[حضرت عیسی]]{{ع}} با [[گِل]] کبوتر میسازد و با دمیدن در آن، به [[اذن خداوند]]، موجب [[حیات]] او میشود، [[بیماران]] را [[شفا]] میدهد و حتی مرده را به [[اذن خداوند]] زنده میکند<ref>{{متن قرآن|أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ}} «من برای شما از گل، (انداموارهای) به گونه پرنده میسازم و در آن میدمم، به اذن خداوند پرندهای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد» سوره آل عمران، آیه ۴۹.</ref>. [[حضرت داوود]] و [[سلیمان]]{{عم}} [[کلام]] پرندگان را میفهمند<ref>{{متن قرآن|وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ}} «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.</ref>. [[سلیمان]] [[پیامبر]]{{ع}} با هدهد سخن میگوید<ref>{{متن قرآن|وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ * فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ * إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ * وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ * أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ * اللَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ * قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * اذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ}} «و از حال مرغان باز پرسید و گفت: مرا چه میشود که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ * او را سخت عذاب خواهم کرد یا سرش را خواهم برید مگر آنکه حجّتی آشکار برای من بیاورد * آنگاه (هدهد) درنگی کوتاه کرد و گفت: من به چیزی دست یافتم که تو نیافتهای و برای تو از (سرزمین) سبا خبر بیگمانی آوردهام * من زنی یافتهام که بر آنان پادشاهی میکند و از همه چیز برخورداری یافته است و اورنگی سترگ دارد * او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده میبرند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافتهاند * (شیطان چنان کرد) تا برای خداوند سجده نبرند، همان (خداوند) که نهان آسمانها و زمین را آشکار میگرداند و آنچه پنهان میکنید یا آشکار میدارید، میداند * خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) * (سلیمان) گفت: به زودی خواهیم دید که راست گفتهای یا از دروغگویان بودهای؟ * این نامه مرا ببر و نزد آنان فرو افکن، آنگاه از آنان رو بگردان و (گوشهای کمین کن و) بنگر چه پاسخی میدهند» سوره نمل، آیه ۲۰-۲۸.</ref> و [[کلام]] مور را میفهمند<ref>{{متن قرآن|حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}} «تا آنکه به درّه موران رسیدند، موری گفت: ای موران! به خانههای خود درآیید تا سلیمان و سپاهش شما را ناآگاهانه فرو نکوبند * (سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۸-۱۹.</ref>؛ همچنین، باد به [[فرمان]] او حرکت میکند<ref>{{متن قرآن|فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ}} «پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا میخواست به نرمی روان میشد» سوره ص، آیه ۳۶.</ref> و....<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۱۲۳-۱۴۶.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |