حدیث غدیر در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←مفاد حدیث غدیر از نگاه اهل بیت و صحابه پیامبر
خط ۲۶۴: | خط ۲۶۴: | ||
==مفاد حدیث غدیر از نگاه اهل بیت و صحابه پیامبر== | ==مفاد حدیث غدیر از نگاه اهل بیت و صحابه پیامبر== | ||
[[روایات]] و گزارشهای متعدد و معتبر بیانگر این است که هم [[اهلبیت پیامبر]]{{صل}} و هم [[صحابه]] آن [[حضرت]] از [[حدیث غدیر]]، [[امامت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را دریافت کردهاند. | |||
===اهلبیت پیامبر{{صل}}=== | |||
[[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیث ثقلین]] - که از [[احادیث متواتر]] و مورد قبول همه [[مسلمانان]] است- [[عترت]] و [[اهل بیت]] خود را [[همتای قرآن]] قرار داده و [[هدایت]] [[امت]] را در گرو [[پیروی]] از آنان قرار داده است. این [[حدیث]] بر [[عصمت]] و [[مرجعیت علمی]] و [[دینی]] اهلبیت پیامبر{{صل}} دلالت میکند و بیانگر این است که گفتار و [[رفتار]] آنان، معیار تشخیص [[حق و باطل]] است. همین افراد [[ولایت]] در حدیث غدیر را به ولایت امامت و [[رهبری امت اسلامی]] [[تفسیر]] کردهاند: | |||
#از طریق [[شیعه]] و [[اهلسنت]] [[روایت]] شده است که [[فاطمه زهرا]]{{س}} حدیث غدیر را از [[دلایل امامت علی]]{{ع}} دانسته است. طبق [[نقل]] [[شمسالدین جزری دمشقی]] در کتاب [[اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابیطالب (کتاب)|اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابیطالب]] از فاطمه زهرا{{س}} روایت شده است که فرمود: {{متن حدیث|أنسیتم قول رسول الله یوم غدیر خم: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}، آیا [[سخن پیامبر]] را فراموش کردهاید که در [[غدیر خم]] فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست”<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۹۶-۳۹۷.</ref>. [[ابنبابویه قمی]] نیز از [[محمود بن لبید]] (محمود أبیلبید) روایت کرده که گفته است از فاطمه زهرا{{س}} پرسیدم: “آیا [[رسول خدا]] قبل از وفاتش، [[امامت علی]]{{ع}} را بیان کرد؟” [[حضرت زهرا]]{{س}} پاسخ داد: {{متن حدیث|وا عجبا أنسیتم یوم غدیر خم}}<ref>غایة المرام، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۵.</ref>، این [[پرسش]] شگفتآور است! آیا [[روز غدیر]] [[خم]] را فراموش کردهاید؟” | |||
#در خطبهای که [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} در حضور [[مردم]] و [[معاویه]] ایراد کرد، فرمود: “بنیاسرائیل [[هارون]] را- که [[برادر]] و [[جانشین]] و [[وزیر]] [[موسی]]{{ع}} بود- رها کردند و از [[سامری]] پیروی کردند و گوسالهپرست شدند. این امت نیز شنید که پیامبر{{صل}} درباره پدرم فرمود: علی{{ع}} نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی است مگر اینکه پس از من [[پیامبری]] نخواهد بود، و نیز [[پیامبر]] را دیدند که در [[غدیر خم]] او را به [[امامت]] [[نصب]] کرد و به آنان [[دستور]] داد که حاضران آن مطلب را به غایبان برسانند”<ref>غایة المرام، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۳، به نقل از: امالی شیخ طوسی، ج۲، ص۱۷۴-۱۸۰؛ الغدیر، ج۱، ص۳۹۸؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۵۰، باب ۹۰.</ref>. | |||
# [[ابواسحاق]] از [[امام زینالعابدین]]{{ع}} پرسید معنای [[سخن پیامبر]]{{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} چیست؟ [[امام]]{{ع}} پاسخ داد: “به آنان فرمود که او امام پس از وی میباشد”<ref>غایة المرام، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۳، به نقل از: امالی شیخ صدوق، ص۱۰۹.</ref>. | |||
#از [[امام رضا]]{{ع}} [[روایت]] شده که پس از [[تلاوت]] [[آیه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> فرمود: “امر امامت از تمامیت [[دین]] است و پیامبر{{صل}} از بین [[امت]] نرفت، مگر اینکه [[علی]]{{ع}} را به عنوان امام و راهنمای آنان [[منصوب]] کرد”<ref>اصول کافی، ج۱، ص۵۱۴؛ باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث اول.</ref>. روشن است که سخن امام رضا{{ع}} ناظر به واقعه و [[حدیث غدیر]] است. | |||
[[روایات]] [[اهلبیت]]{{عم}} درباره [[دلالت حدیث]] [[غدیر]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} بسیار است و به ذکر نمونههای بیشتری نیازی نیست، چنان که [[احتجاجها]] و استدلالهای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به حدیث غدیر بر امامت خود نیز از مسلمات [[تاریخ]] است<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۲۷-۳۹۶.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۴۳.</ref> | |||
===[[صحابه پیامبر]]{{صل}}=== | |||
روایات و گزارشهای معتبر [[تاریخی]] بیانگر این است که صحابه پیامبر{{صل}} نیز از حدیث غدیر، امامت امیرالمؤمنین{{ع}} را دریافت کردهاند. در اینجا نمونههایی را یادآور میشویم: | |||
#گروهی از [[عرب]] در [[رحبه]] [[کوفه]] بر امیرالمؤمنین{{ع}} وارد شدند و بر او [[سلام]] کردند. امیرالمؤمنین{{ع}} پرسید: “شما چه کسانی هستید؟” گفتند: “ما [[موالیان]] تو هستیم”. امیرالمؤمنین{{ع}} فرمود: “چگونه شما موالیان من هستید، در حالی که شما گروهی از عربید (نه از [[عجم]] که در آن [[زمان]] رسم بود که افراد [[غیر عرب]] تحت [[ولایت]] و [[حمایت]] [[فرد]] یا قومی از [[عرب]] قرار میگرفتند)”. آنان پاسخ دادند: “ما [[روز غدیر]] [[خم]] شنیدیم که [[پیامبر]]{{صل}} در حالی که دست تو را گرفته بود میگفت: ای [[مردم]]! آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟ آنان گفتند: چرا ای [[رسول خدا]]، پیامبر{{صل}} فرمود: [[خدا]] مولای من و من مولای مؤمنانم و [[علی]] مولای کسی است که من مولای او هستم، خدایا هر کس او را [[دوست]] دارد، دوست بدار و هر کس او را [[دشمن]] دارد، دشمن بدار”. [[ریاح بن ثابت]] که [[راوی حدیث]] است میگوید: “آنان گروهی از [[انصار]] بودند و [[ابوایوب انصاری]] نیز در میان آنان بود”<ref>بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۷۷؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۵۸۳، حدیث ۲۳۵۱ و ۲۳۵۲؛ شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۳، ص۲۰۸، شرح خطبه ۴۸؛ أسد الغابة، ج۱، ص۴۴۱، رقم ۱۰۳۸؛ الاصابة، ج۱، ص۳۰۴، الریاض النضرة، ج۳، ص۱۰۹؛ البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۳۱، حوادث سال ۱۰ ه.ق؛ ج۷، ص۳۸۴، حوادث سال ۴۰ ه.ق؛ ج۱، ص۳۱۸-۳۸۶.</ref>. این سخن [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} که از کجا شما [[موالیان]] من هستید در حالی که شما از [[قوم]] عربید؟ بیانگر این است که برداشت وی از [[مولی]] در سخن آنان، دوست و [[ناصر]] نبود، زیرا در [[ولایت]] [[دوستی]] و [[نصرت]]، فرقی میان عرب و [[عجم]] وجود ندارد، بلکه مقصود آنان از اینکه خود را [[موالی]] امیرالمؤمنین{{ع}} میدانستند، ولایت [[زعامت]] و [[سرپرستی]] بود، زیرا در آن [[زمان]]، [[فرد]] [[غیر عرب]]، خود را تحت ولایت و [[حمایت]] فرد یا قبیلهای از [[اعراب]] قرار میداد، معنایی که امروزه از آن به [[تابعیت]] [[سیاسی]] تعبیر میشود، و فردی که چنین ولایت یا تابعیتی را میپذیرد تحت ولایت و زعامت فرد یا [[قبیله]] یا نظامی سیاسی است، که ولایت و تابعیت آن را پذیرفته است. آنان با اینکه عرب بودند، چنین [[ولایتی]] را برای امیرالمؤمنین{{ع}} نسبت به خود قائل بودند و بر آن به ولایت در [[حدیث غدیر]] [[استدلال]] کردند. بنابراین، [[فهم]] آنان از ولایت در [[حدیث غدیر]]، [[ولایت]] [[رهبری]] و [[زعامت سیاسی]] بود که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیز آن را [[تأیید]] کرد. | |||
#پس از آنکه [[پیامبر]]{{صل}} [[خطبه غدیر]] را ایراد کرد، [[حسان بن ثابت]] که شاعر زبردستی بود از پیامبر{{صل}} اجازه گرفت تا آن را به [[نظم]] آورد.(...) [[حسّان بن ثابت]] که شاعر زبردست [[عرب]] و آشنا به دقایق کلمات عرب بود از ولایت در حدیث غدیر، [[امامت]] را فهمیده است و [[فهم]] او را [[رسول خدا]]{{صل}} تأیید کرد، زیرا به او فرمود: “ای حسّان! تا وقتی که با زبانت ما را [[یاری]] میدهی، مورد تأیید [[روح القدس]] میباشی”<ref>{{عربی|یا حسّان لا تزال مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک}}. بحارالأنوار، ج۳۷، ص۱۵۰ و ۱۶۶.</ref>. (...) | |||
# [[عمر]] بن خطّاب پس از [[اعلان]] [[ولایت علی]]{{ع}} از سوی پیامبر در [[غدیرخم]]، نزد [[علی]]{{ع}} رفت و خطاب به او گفت: {{عربی|هنیئا لک یا ابن ابیطالب أصبحت و أمسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه}}؛ گوارا باد بر تو ای فرزند [[ابوطالب]] که مولای هر مرد و [[زن]] با [[ایمانی]] شدی”<ref>برای آگاهی از منابع و مصادر حدیث تهنیت ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۵۰۸-۵۲۷. برخی از راویان حدیث تهنیت عبارتاند از: حافظ ابوبکر ابن ابیشیبه، امام حنابله احمد بن حنبل، حافظ ابوالعباس شیبانی، حافظ ابویعلی موصلی، حافظ ابوجعفر طبری، حافظ ابنعقدة کوفی، حافظ ابوعبدالله مرزبانی، حافظ علی بن مردویه اصفهانی، حافظ ابن سمّان رازی، حافظ ابوبکر بیهقی، حافظ ابوبکر خطیب بغدادی، ابوحامد غزالی، خطیب خوارزمی، ابوالفرج ابن جوزی، ابوجعفر محبالدین طبری، شیخ الاسلام حمویی و....</ref> این جمله [[دلیل]] روشن بر این است که مقصود از [[مولی]] در حدیث غدیر امامت است، نه [[محبت]] یا [[نصرت]]، زیرا محبت و نصرت علی{{ع}} مطلب جدیدی نبود که در [[غدیر خم]] اعلان شده باشد، و مناسب تهنیتگویی به علی{{ع}} باشد، و اصولاً تبریک و تهنیتگویی در باب ولایت از ویژگیهای امامت و رهبری کسی است که به این [[مقام]] [[منصوب]] میشود. | |||
#هنگامی که [[رسول اکرم]]{{صل}} در غدیر خم، [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را به [[امامت]] [[منصوب]] کرد و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}} این مطلب در میان [[مردم]] انتشار یافت، و [[حارث بن نعمان فهری]] از آن [[آگاه]] شد. در آن هنگام [[پیامبر]]{{صل}} در [[ابطح]] بود، [[حارث بر مرکب]] خود سوار شد و نزد پیامبر{{صل}} رفت و به او گفت: “از ما خواستی که به [[یگانگی خدا]] [[گواهی]] دهیم و ما چنین کردیم، و از ما خواستی که تو را [[رسول خدا]] بدانیم، ما پذیرفتیم - گر چه در [[دل]] ما چیزی بود – سپس از ما خواستی که [[نماز]] بخوانیم، ما خواندیم، و خواستی که [[روزه]] بگیریم، ما انجام دادیم، سپس از ما خواستی که [[حج]] انجام دهیم، ما چنین کردیم، آنگاه گفتی: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}. آیا این سخن از تو است یا از [[خدا]]؟” پیامبر{{صل}} پاسخ داد: “از خداست”. آن مرد سه بار سخن خود را تکرار کرد، و پیامبر{{صل}} نیز به او همان پاسخ را داد. وی با حالت [[خشم]] خطاب به [[خداوند]] گفت: “اگر آنچه [[محمد]]{{صل}} میگوید [[حق]] است، سنگی از [[آسمان]] بر من فرود آور تا نشانه خشم تو بر ما و نشانهای برای دیگران باشد، و اگر آنچه میگوید [[دروغ]] است، خشم خود را بر او نمایان کن”. سپس بر شتر خود سوار شد. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد. در این هنگام [[آیه]] {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ}}<ref>«خواهندهای عذابی رخدهنده را خواست * که از آن کافران است، بیآنکه بازدارندهای داشته باشد» سوره معارج، آیه ۱-۲.</ref> نازل شد<ref>تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی، ص۱۹۰-۱۹۱؛ بحار الأنوار، ج۳۷، ص۱۷۵-۱۷۶. عدهای از مفسران، محدثان و مورخان اهلسنت نیز این واقعه را نقل کردهاند که علامه امینی ۲۹ نفر از آنان را نام برده است. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۶۱-۴۷۱.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۴۵-۲۴۹.</ref> | |||
===پاسخ به مناقشات ابنتیمیه=== | |||
ابنتیمیه، گزارش مربوط به [[حارث]] بن نعمان را ساختگی و بیاساس دانسته و بر این مطلب به وجوهی [[استدلال]] کرده است. در این جا مناقشات وی را [[نقل]] و نقد میکنیم: | |||
'''مناقشه اول: حارث در أبطح بر [[پیامبر]] وارد شد''': [[واقعه غدیر خم]] در [[حجه الوداع]] و هنگامی که پیامبر{{صل}} از [[مکه]] رهسپار [[مدینه]] بود در خارج از [[سرزمین]] مکه رخ داد، ولی در [[حدیث]] حارث آمده است که وی در أبطح بر پیامبر{{صل}} وارد شد، و [[ابطح]] سرزمین مکه است<ref>منهاج السنة، ج۲، ص۱۰۱؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص۱۳۴.</ref>. | |||
'''پاسخ''' | |||
ابطح در لغت به سرزمینی گویند که [[محل]] جریان سیل است، و ریگهای ریز سطح آن را پوشانده است. این معنا به سرزمین مکه اختصاص ندارد<ref>الفصول المهمة، ص۴۱.</ref>. در [[روایت]] [[غدیر]] از طریق [[حذیفه بن أسید]] و [[عامر]] بن [[لیلی]] آمده است که وقتی پیامبر{{صل}} از حجه الوداع به سوی مدینه بازگشت و به ذیالحلیفه رسید، [[دستور]] داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند [[منزل]] نگیرد. | |||
از [[عبدالله بن عمر]] روایت شده که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سرزمین بطحا در ذی الحلیفه توقف کرد و [[نماز]] خواند<ref>صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.</ref>. | |||
'''مناقشه دوم: [[سوره معارج]]، مکی است''': سوره معارج، مکی است و [[نزول]] آن، حداقل ده سال قبل از [[واقعه غدیر]] بوده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۶.</ref>. | |||
'''پاسخ''': | |||
مکی بودن سوره معارج با این منافات ندارد که آیاتی از آن مکی نباشد. این مطلب در [[قرآن]]، نظایر بسیاری دارد، مانند [[سوره عنکبوت]] که مکی است غیر از دو [[آیه]] آغاز آن<ref>تفسیر طبری، ج۲۰، ص۱۵۰.</ref>. [[سوره کهف]] مکی است جز هفت آیه اول آن<ref>الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۵۶.</ref>. [[سوره هود]] مکی است مگر آیه {{متن قرآن|وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ...}}<ref>«و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار.».. سوره هود، آیه ۱۱۴.</ref><ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.</ref> [[سوره مریم]] مکی است، ولی [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا}}<ref>«و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجامپذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.</ref> مکی نیست<ref>الاتقان، ج۱، ص۶۱.</ref>. [[سوره ابراهیم]] مکی است، ولی آیه {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا}}<ref>«آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به “سرای نابودی” درآوردند ننگریستهای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.</ref> مکی نیست<ref>تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.</ref> و نمونههای بسیار دیگر<ref>ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۵-۴۸۸.</ref>. | |||
علاوه بر این، [[نزول]] مکرر آن نیز محتمل است، از جمله آیاتی که به صورت مکرر نازل شدهاند، عبارتاند از: آیه {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref>، آیه اول [[سوره روم]]، [[آیه روح]] و [[سوره فاتحه]] الکتاب<ref>ر.ک: الاتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>. | |||
'''مناقشه سوم: درخواست [[عذاب]] از سوی [[کافران]] بود''': [[آیة]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> بیانگر درخواست [[عذاب الهی]] از سوی کافران است، که پس از [[جنگ بدر]] نازل شده و سالها قبل از [[واقعه غدیر خم]] بوده است، در حالی که این درخواست در سخن [[حارث]] بن نعمان [[نقل]] شده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>. | |||
'''پاسخ''' | |||
[[حارث بن نعمان]] آیه مزبور را قرائت و بدین طریق از [[خداوند]] درخواست عذاب کرد، این مطلب [[دلیل]] بر این نیست که آیه در همان وقت نازل شده است، بلکه او همان چیزی را درخواست کرد که کافران قبل از او درخواست کرده بودند. | |||
'''مناقشه چهارم: [[آیه عذاب]] مربوط به کافران [[مکه]] است''': آیه درخواست عذاب، مربوط به کافران مکه است، و عذاب نیز هیچگاه بر آنان نازل نشده است، چنانکه فرموده است: “ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش میخواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.</ref><ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>. | |||
'''پاسخ''' | |||
میان [[عذاب]] نشدن [[مشرکان]] در [[مکه]] و عذاب نشدن این [[فرد]]، ملازمهای نیست. عذاب نکردن مشرکان، حکمتی داشته، و عذاب کردن فرد مزبور حکمتی دیگر. شاید عذاب نکردن مشرکان بدین علت بوده است که از [[نسل]] آنان، کسانی [[ایمان]] خواهند آورد، و این وجه درباره [[حارث]] بن نعمان وجود نداشته است. حقایق [[تاریخی]]، بیانگر این مطلب است که افرادی به عنوان [[مخالفت با پیامبر]] دچار [[نفرین]] او و [[عذاب الهی]] شدهاند، چنان که [[روایت]] شده که وقتی [[قریش]] از [[اسلام آوردن]] [[سرپیچی]] کردند و با [[پیامبر]] به [[مخالفت]] برخاستند، آن [[حضرت]]، آنان را نفرین کرد و از [[خدا]] خواست که آنها را به [[قحطی]] گرفتار کند و این عذاب بر آنان نازل شد<ref>تفسیر رازی، ج۲۷، ص۲۴۲.</ref>. | |||
بنابراین، مراد از [[نفی]] عذاب در [[آیه]] یاد شده، نفی فیالجمله است نه بالجمله، و این مطلب، مطابق با [[حکمت الهی]] است که از طریق [[مصالح]] و [[مفاسد]] تبلور مییابد، و در نتیجه، مظاهر آن متفاوت خواهد بود. | |||
[[خداوند]]، قریش را به صاعقهای مانند [[صاعقه]] [[عاد]] و [[ثمود]] [[وعید]] داده است که اگر از پیامبر روی برگردانند به آن [[مبتلا]] خواهند شد: {{متن قرآن|فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ}}<ref>«پس اگر روی بگردانند بگو: شما را به آذرخشی از گونه آذرخش عاد و ثمود بیم میدهم» سوره فصلت، آیه ۱۳.</ref>. اگر قریش، همگی از پیامبر [[اعراض]] میکردند، گرفتار آن عذاب میشدند، ولی چون عدهای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر{{صل}} در میان قریش مانع از [[نزول]] عذاب بود، چنین وعیدی داده نمیشد. | |||
'''مناقشه پنجم: [[حارث بن نعمان]] [[مسلمان]] بود''': طبق [[حدیث]]، حارث بن نعمان [[مسلمان]] بود، زیرا به اصول پنجگانه [[معتقد]] بود، و [[بدیهی]] است که در [[عصر پیامبر]] هیچ [[مسلمانی]] [[مبتلا]] به [[عذاب]] نشده است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>. | |||
'''پاسخ''' | |||
طبق حدیث، حارث قبلاً مسلمان بود، ولی با [[انکار]] [[سخن پیامبر]]{{صل}} و [[حکم]] او [[مرتد]] شد، و عذاب پس از [[ارتداد]] بر وی نازل شد. گذشته از این، برخی از [[مسلمانان]] نیز که [[حرمت]] [[پیامبر]]{{صل}} را نگاه نمیداشتند گرفتار عذاب شدند. [[سلمه بن اکوع]] [[نقل]] کرده است که فردی نزد پیامبر{{صل}} با دست چپ [[غذا]] میخورد. پیامبر{{صل}} به او فرمود: “با دست راست غذا بخور”. وی گفت: “نمیتوانم”. پیامبر{{صل}} فرمود: “نخواهی توانست”. پس از آن، وی نتوانست دست راست خود را بالا ببرد<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۴۵۹۹، کتاب الأشربة، حدیث ۱۰۷.</ref>. | |||
'''مناقشه ششم: واقعه مربوط به حارث، مشهور نیست''': اگر چنین حادثهای رخ داده بود مانند واقعه [[اصحاب فیل]] مورد توجه همگان قرار میگرفت و نقل میشد، ولی نویسندگان مسانید، [[صحاح]]، [[فضایل]]، [[تفسیر]] و [[تاریخ]] آن را نقل نکردهاند، و جز با [[نقلی]] که سندش منکر است نقل نشده است. بنابراین، چنین مطلبی [[دروغ]] است<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>. | |||
'''پاسخ''' | |||
اولاً: مقایسه این واقعه با واقعه اصحاب فیل مع الفارق است. این واقعه، واقعهای فردی بود، در حالی که واقعه فیل اقدامی برای ویران کردن [[کعبه]] از طرف [[زمامدار]] و امپراتوری [[روم]] بود. رویارویی قدرتی [[عظیم]] با مردمی اندک و فاقد تجهیزات و نابود شدن آنان به صورت [[خارقالعاده]]، حادثهای بسیار عظیم بود که توجه همگان را به خود جلب کرد. | |||
ثانیاً: مورخان، [[محدثان]] و [[مفسران]] [[اسلامی]] این واقعه را نیز – چنانکه گذشت - نقل کردهاند، و منکر دانستن [[سند]] نقل آن از سوی ابنتیمیه، گزافهگویی است. نقلهای این واقعه به [[حذیفه بن یمان]] [[صحابی]] جلیلالقدر، و [[سفیان بن عیینه]] [[شخصیت]] برجسته [[علمی]] نزد [[اهلسنت]] منتهی میشود، و سند آن نیز به گونهای است که مورد توجه و [[اعتماد]] مفسران، محدثان و حفاظ اهلسنت قرار گرفته، و بدون دغدغه و مناقشه، آن را در [[تفسیر]] آیهای [[قرآنی]] [[نقل]] کردهاند. | |||
'''مناقشه هفتم: [[حارث بن نعمان]] به عنوان [[صحابی]] شناخته نشده است''': [[حارث بن نعمان]] به عنوان [[صحابی پیامبر]]{{صل}} شناخته شده نیست، [[ابن عبدالبر]] در استیعاب و ابنمنده، [[ابونعیم اصفهانی]] و [[ابوموسی]] در تألیفات خود درباره [[صحابه]]، از او یاد نکردهاند<ref>منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.</ref>. | |||
'''پاسخ''' | |||
معاجم صحابه، مشتمل بر نام همه صحابه نیست، بلکه هر یک از مؤلفان، آنچه را که خود به آن دست یافته نقل کرده است. ابنحجر در مقدمه الإصابه، پس از اشاره به کتابهایی که پیشینیان درباره [[اسامی]] صحابه نوشتهاند، ولی جامع همه صحابه نیست، از [[تصمیم]] خود بر [[نوشتن]] کتابی که مشتمل بر کسانی باشد که گذشتگان، آنها را نام نبردهاند، یاد کرده و افزوده است که کتاب او حتی یک دهم اسامی صحابه را هم در بر ندارد، زیرا ابوزرعه گفته است: “پیامبر{{صل}} در حالی از [[دنیا]] رفت که بیش از یکصد هزار مرد و [[زن]] او را دیده، و سخنان او را شنیده، و از او [[روایت]] کردهاند”<ref>الاصابة فی تمیز الصحابة، ج۱، ص۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۴۹-۲۵۵.</ref> | |||
==امامت علی و خلافت خلفا== | ==امامت علی و خلافت خلفا== | ||
==غدیر و ابلاغ کامل رسالت== | ==غدیر و ابلاغ کامل رسالت== |