اشعث بن قیس کندی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
==مقدمه== | |||
اسم اصلی [[اشعث]]، معدی کرب بود<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.</ref>، اما چون موهای سرش همواره ژولیده بود به او [[اشعث]] میگفتند<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref> و به تدریج نام اصلی او فراموش شد و به [[اشعث]] معروف گردید، همچنین وی به “عرف النار” یا “عنق النار” ملقب گردید<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۰۹.</ref> و گاهی هم او را به کنیهاش [[ابو محمد]] صدا میکردند<ref>تاریخ مدینه دمشق،ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۸؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.</ref>. درباره زمان [[اسلام آوردن]] [[اشعث]] اختلاف وجود دارد اما او در زمره [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} و [[اصحاب]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} بود. [[اشعث]] مردی [[شجاع]] و [[دلاوری]] جنگجو بود و در بسیاری از [[جنگهای صدر اسلام]] از جمله در [[جنگ یرموک]] در [[شام]] جنگید و یک چشمش آسیب دید. همچنین در جنگهای [[قادسیه]]، [[مدائن]]، جلولا و نهاوند در [[عصر عمر بن خطاب]] شرکت کرد و بعد ساکن [[کوفه]] شد و در [[خلافت]] [[امیرالمؤمنین]]، در رکاب آن [[حضرت]] در [[جنگ صفین]] نیز شرکت کرد. | |||
پدرش، [[قیس]] نیز به أشجع معروف بود، زیرا در یکی از [[جنگها]] سرش زخم برداشته بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶.</ref> و [[مادر]] او کبشه، [[بنت]] [[یزید بن شرحبیل]] است<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۶؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب،کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۹، ص۱۱۹.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۷؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۶؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹.</ref>. | |||
==[[اشعث]] و [[خلفا]]== | |||
===[[اشعث]] و [[ابوبکر]]=== | |||
[[اشعث بن قیس]] بعد از [[وفات پیامبر اسلام]]{{صل}} [[مرتد]] شد؛ سبب [[ارتداد]] او و عدهای دیگر چگونگی دریافت [[زکات]] از آنها توسط [[زیاد بن لبید بیاضی]] عامل [[ابوبکر]] بوده است. اما بعد از نبردی که میان آنها و [[لشکر]] [[ابوبکر]] صورت گرفت [[اشعث]] دستگیر شده و او را نزد [[ابوبکر]] بردند. وقتی [[اشعث]] را نزد [[ابوبکر]] آوردند، [[ابوبکر]] از [[اشعث]] پرسید: میدانی با تو چه خواهم کرد؟ او گفت: “نمیدانم”. [[ابوبکر]] گفت: “تو را خواهم کشت”. [[اشعث]] چون ترسیده بود گفت: “آیا هیچ [[گمان]] خیری درباره من نداری تا [[اسیران]] را رهاسازی و [[اسلام]] مرا پذیرفته و با من همان کنی که با امثال من روا داشتهای و [[خواهر]] خود را به [[ازدواج]] من در آوری<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۹.</ref>. به [[خدا]] قسم، من پس از [[مسلمان]] شدن، [[کافر]] نشدم ولی در پرداخت [[مال]] [[بخل]] ورزیدم”<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۹۰۷؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۸۴۱.</ref>. [[اشعث]]، مرد [[زیرک]] و فرصتطلبی بوده و در هر [[گرفتاری]] از هر موقعیتی برای [[نجات]] خویش بهره جسته و به هر [[حیله]] و نیرنگی [[متوسل]] میشد؛ شاید به همین خاطر است که [[ابوبکر]]، هنگام [[مرگ]]، از [[عفو]] او اظهار [[پشیمانی]] مینماید و میگوید: “ای کاش! هنگامی که [[اشعث]] را نزد من آوردند، گردنش را میزدم، زیرا هیچ شرّی را نمیبیند جز آنکه به [[یاری]] آن بر میخیزد”<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۲.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۱؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۷؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹.</ref>. | |||
===[[اشعث]] و [[عمر]]=== | |||
[[اشعث]] پس از [[ازدواج]] با [[خواهر]] [[خلیفه اول]] تا آخر [[عمر]] او در [[مدینه]] مقیم بود و چون [[خلیفه دوم]] به [[خلافت]] رسید، در [[جنگ یرموک]] شرکت کرده و یک چشمش آسیب دید<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۴۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.</ref>؛ بعد از آن با [[سعد بن ابی وقاص]] به [[عراق]] آمده در جنگهای [[قادسیه]]، [[مدائن]]، جلولاء و [[نهاوند]] حضور یافت و در محله کندیان در [[کوفه]] ساکن شد<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۸۱.</ref>. او در زمان [[خلیفه دوم]] هیچ مقامی نداشت<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۴.</ref>. | |||
===[[اشعث]] و [[خلیفه سوم]]=== | |||
[[اشعث بن قیس]] در دوران [[خلافت عثمان]] به خاطر پیوند سببی که با وی داشت، استاندار [[آذربایجان]] و مقیم آن دیار بود. استانداری او از مسائلی بود که [[مردم]] درباره آن، [[عثمان]] را [[سرزنش]] میکردند، زیرا [[عثمان]] بعد از آنکه دختر [[اشعث]] را برای [[فرزند]] خویش [[عقد]] کرد، او را به این کار گماشت. [[عثمان]] هر سال [[صد]] هزار درهم از [[خراج]] [[آذربایجان]] را به او میبخشید. از اینرو در [[مصرف]] [[اموال مسلمین]] محدودیتی قائل نبود و در اثر [[سهلانگاریهای خلیفه سوم در امر بیت المال]]، [[ثروت]] هنگفتی بهچنگ آورده بود<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶.</ref>. | |||
==[[اشعث]] و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}== | |||
[[اشعث]] یک [[شخصیت]] دو چهره و از [[منافقان]] روزگار بود و در فرصتهای مختلف طبق [[هوای نفس]] از [[قدرت]] [[حاکم]] [[پیروی]] میکرد. هنگامی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[خلافت]] رسید، [[اشعث]] با آن [[حضرت]] [[بیعت]] کرد و اعلام [[وفاداری]] نمود. اما طولی نکشید که [[خیانت]] او آشکار شد، لذا [[شیخ طوسی]]، [[اشعث]] را از [[اصحاب حضرت علی]]{{ع}} به شمار آورده و در ادامه مینویسد: او سرانجام یک خارجی مسلک [[ملعون]] گردید<ref>رجال طوسی، ص۳۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> | |||
بعد از [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} همچنان او را [[حاکم]] ارمنستان و [[آذربایجان]] قرار داده بود<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۲۰۷.</ref> ولی به خاطر اسرافهایی که [[اشعث]] هنگام استانداری در زمان [[حکومت]] [[عثمان]] داشت و هم به خاطر سهل انگاریهایی که داشت، [[حضرت]] او را جهت [[جنگ]] با [[سپاه شام]] از [[آذربایجان]] فرا خواندند<ref>الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری (ترجمه: طباطبایی)، ص۴۵۶.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۵؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۱۰۶-۱۰۷.</ref>. | |||
==[[اشعث]] و [[جنگ صفین]]== | |||
===[[تصرف]] [[شریعه]] [[فرات]]=== | |||
[[اشعث]] به دور از حالت [[نفاق]] و دو چهرهگی، مردی [[شجاع]] و [[جنگ]] جو بود لذا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را در [[جنگ صفین]] به [[فرماندهی]] قسمتی از [[سپاه]] خود [[منصوب]] کرد. [[جنگ صفین]] در سال ۳۷ [[هجری]] روی داد و [[چهل]] روز ادامه داشت. در این [[جنگ]]، [[معاویه]] و لشکریانش زودتر از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[صفین]] رسیدند و [[شریعه]] [[فرات]] را [[تصرف]] کردند و آب را بر [[لشکریان]] [[عراق]] بستند. [[علی]]{{ع}} از [[گرفتاری]] [[مردم]]، سخت [[اندوهگین]] و از [[تشنگی]] ایشان افسرده بود و طاقتش تمام شده بود<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۰۹.</ref>. لذا در یک [[سخنرانی]] آتشین همه نیروها را برای [[فتح]] [[شریعه]] و دور کردن [[لشکریان]] [[معاویه]] از اطراف آن آماده نمود<ref>ر.ک: وقعه صفین، ص۱۶۰-۱۶۷.</ref>. در این هنگام [[اشعث]] فریاد زد: “هر که طالب آب یا [[مرگ]] است در فلان محل [[اجتماع]] کند، من در آنجا ایستادهام”. [[دوازده]] هزار مرد از قبیلههای کنده و [[قحطان]] در حالی که شمشیرها را روی شانه داشتند [[اجتماع]] کردند، در این موقع، [[اشعث]] و [[مالک اشتر]] از اسب پیاده شدند و به [[پیروی]] از ایشان، [[دوازده]] هزار نفر پیاده شدند و چنان حملهای کردند که [[لشکر]] [[شام]] را از [[فرات]] رانده و آنرا [[تصرف]] نمودند<ref>پیکار صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۲۲۷-۲۲۹ (با اندکی تصرف).</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۸؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref>. | |||
===[[اشعث]] از عوامل اصلی [[فتنه]] در [[صفین]]=== | |||
زمانی که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در یکی از شبهای [[جنگ صفین]] که به “لیلة الهریر” معروف است، [[مردم]] را برای [[جهاد]] تحریک نموده، [[وعده]] داد از [[لشکر]] [[معاویه]] جز نفسی باقی نمانده و خبر این [[سخنرانی]] به [[گوش]] [[معاویه]] رسید، [[عمروعاص]] را فرا خواند و گفت: “امشب شبی است که [[علی]] به ما حمله خواهد کرد، یا [[اباعبدالله]]! حیلههایت کجاست؟ امروز وقت آن است که تدبیری اندیشی و اختلالی در کار [[علی]] آوری وگرنه هلاک میشویم”. [[عمروعاص]] به [[معاویه]] گفت: “دستور بده هر مقدار [[قرآن]] که در خیمهها وجود دارد بر سر نیزهها کنند و نیزهها را بلند کرده در برابر [[لشکر]] [[علی]] نگه دارند. ما خود [[اشعث بن قیس]] و بعضی دیگر از [[شجاعان]] [[لشکر]] [[علی]] را [[فریب]] دادهایم و آنها [[منتظر]] چنین حیلهای هستند”<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۵۵۹؛ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۵۲؛ اخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲.</ref>. پس از آنکه در یکی از روزهای [[جنگ]]، افراد زیادی از طرفین کشته شد، [[شب]] هنگام، [[اشعث]] برای افراد [[قبیله]] خود [[سخنرانی]] کرد و گفت: “امروز از جمعیت [[عرب]] چه تعداد کشته شدند؟ به [[خدا]] قسم، تا به این سن رسیدهام چنین روزی را ندیده بودم. حاضرین به غائبین برسانند اگر بنا باشد فردا نیز به این نحو به [[جنگ]] ادامه دهیم، [[عرب]] نابود خواهد شد”. گفتار [[اشعث]] به [[معاویه]] رسید، گفت: “راست میگوید، اگر فردا [[جنگ]] کنیم، [[رومیان]] به [[زن]] و [[فرزند]] شامیها حمله خواهند کرد، دهقانان [[ایرانی]] به [[زن]] و [[فرزند]] عراقیها حمله خواهند کرد و این موضوع را فقط [[خردمندان]] در مییابند”، و [[دستور]] داد قرآنها را بالای نیزه نمایند<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۲.</ref> | |||
[[اهل شام]] قرآنها را بر سر نیزهها کردند، در این حال، [[اشعث بن قیس]] [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} آمد و گفت: “این [[قدر]] [[عجله]] نکن ای [[امیرالمؤمنین]] و دست از [[خونریزی]] و [[کشتار]] بردار و سخن من را بشنو. اگر سخن من را نشنوی به [[خدا]] که هیچ کمانداری تیری به اشاره تو نمیاندازد و هیچ مبارزی شمشیری از نیام بیرون نمیآورد”<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۴.</ref> و این گونه [[علی]]{{ع}} را مجبور به متوقف ساختن [[جنگ]] و فراخواندن [[مالک اشتر]] از میدان [[جنگ]] ـ در حالی که اندکی تا [[پیروزی]] باقی مانده بود ـ کردند. [[اشعث بن قیس]] شادمانه به استقبال [[معاویه]] رفت و گفت: “خواهش شما را [[اجابت]] کردم و [[جنگ]] را متوقف نمودم”<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۸۳.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۲.</ref> | |||
مجبور کردن [[علی]]{{ع}} به دست کشیدن از [[جنگ]]، باعث ایجاد دو حادثه شد؛ اولین حادثه جریان [[حکمیت]] و مورد دوم که در [[حقیقت]] ثمره واقعه اول بود، حادثه [[خوارج]] بود. در جریان [[حکمیت]] با [[اصرار]] [[اشعث]]، [[علی]]{{ع}} اجباراً تن به [[حکمیت]] [[ابوموسی]] داده و او را از نواحی [[شام]] فرا خواند و [[پیمان]] [[صلح]] به مدت یک سال تحت شرایطی خاص تنظیم شد<ref>برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر.ک: البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۲۷۶-۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۳؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص193-195.</ref> | |||
==ماجرای [[خوارج]] و [[اشعث]]== | |||
[[خوارج نهروان]] که زاییده ماجرای [[حکمیت]] بودند، پس از آنکه فهمیدند [[خطا]] رفتهاند و باعث بقای [[معاویه]] شدهاند، [[امام علی]]{{ع}} را در [[پذیرش]] [[داوری]] و [[صلح]] با [[معاویه]] محکوم کردند و سر به [[شورش]] برداشتند در حالی که خودشان این [[صلح]] را به [[امام]] [[تحمیل]] کرده بودند، اما وقتی در میان [[مردم]] شایع شد [[امام]]{{ع}} از [[حکمیت]] [[رجوع]] کرده و آنرا [[گمراهی]] دانسته است و اینک درصدد تهیه وسایل و تجهیزات برای نبردی دیگر با [[معاویه]] است، [[خوارج]] به [[کوفه]] برگشتند و [[دست]] در [[دست]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دادند و برای [[جنگ]] با [[معاویه]] آماده شدند. | |||
[[حضرت امیر]]{{ع}} هم مشغول رتق و فتق امور و تشکیل و تنظیم سپاهی [[مجدد]] در [[انتظار]] [[تصمیم]] حکمین بود تا اینکه [[اشعث]] [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} آمد و با طرح سؤالی از [[امام]]{{ع}}، مشکل جدیدی به وجود آورد و سبب [[فتنه]] [[مجدد]] و [[تفرقه]] [[خوارج]] شد و آن سؤال این بود که [[مردم]] میگویند: شما از [[پیمان]] خود برگشته و [[حکمیت]] را [[کفر]] و [[گمراهی]] انگاشتهاید و [[انتظار]] بر انقضای مدت را خلاف میدانید. آیا این سخن صحیح است یا خیر؟ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با شنیدن این سخن اندیشید که توریه کند و نیروهای خوارجی که بازگشتهاند را [[حفظ]] کند یا آنکه [[حقیقت]] را بازگو کند تا در [[آینده]] نقطه سیاهی در چهره تابناک [[حکومت علوی]] نقش نبندد، لذا [[تصمیم]] گرفت [[حق]] را بیان کند و توریه را کنار بگذارد اگر چه عواقب [[بدی]] به دنبال داشته باشد، لذا به وی فرمود: "هرکس تصور کرده من از [[پیمان]] تحکیم برگشتهام [[دروغ]] پنداشته و هرکس آنرا [[کفر]] و [[گمراهی]] میداند، خود [[گمراه]] است"<ref>{{متن حدیث|من زعم انی رجعت عن الحکومه فقط کذب، و من راها ضلالا فقد ضل}}</ref>. پس از بیان این [[حقیقت]]، [[خوارج]] که [[توبه]] کرده بودند و به [[کوفه]] بازگشته و همراه با [[امام]]{{ع}} برای [[جنگ]] با [[معاویه]] آماده شده بودند مجدداً به تردید افتادند و با [[شعار]] {{عربی|لا حکم الا الله}}، [[مسجد]] را ترک کردند و به اردوگاه [[حروراء]]<ref>حروراء همان محلی است که جنگ نهروان واقع شد.</ref> بازگشتند<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۸.</ref>. بدین ترتیب، [[امام]] مجبور شد ابتدا این [[فتنه]] را از بین ببرد و سپس با [[معاویه]] مقابله کند اما افرادی مانند [[اشعث]] دست از [[مخالفت]] و [[آزار]] و [[اذیت]] [[امام]] برنداشتند<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۳؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص193-195.</ref>. | |||
==[[اشعث]] و [[مشارکت]] در [[قتل]] [[امام علی]]{{ع}}== | |||
[[عبدالرحمان بن ملجم]] در [[شب]] هفدهم [[ماه رمضان]] وارد [[کوفه]] شد، با [[یاران]] همکیش خود [[دیدار]] کرد ولی مقصود خود را از آمدن به [[کوفه]] پنهان میداشت. او با [[خوارج]] [[دیدار]] میکرد و آنها نیز به [[دیدار]] وی میآمدند تا وقتی که به [[دیدار]] جمعی از [[قبیله]] [[تیم]] الرباب رفت. در این [[ملاقات]]، دختری از این [[قبیله]] به نام قطام را دید که [[علی]]{{ع}} [[پدر]] و برادرش را در [[نهروان]] کشته بود. [[ابن ملجم]] به او علاقهمند شد و از او تقاضای [[ازدواج]] کرد. قطام گفت: “به [[ازدواج]] تن در نمیدهم تا مهرم معین شود”. عبدالرحمان گفت: “آنچه بخواهی میپردازم”. قطام گفت: “سه هزار [[درهم]] یا [[دینار]] و [[قتل]] [[علی]] بن ابیطالب”. [[عبدالرحمان بن ملجم]] گفت: “به [[خدا]] قسم، جز [[قتل]] [[علی بن ابیطالب]] چیزی مرا به این دیار نکشانیده است و خواسته تو را برآورده میسازم”. | |||
[[ابن ملجم]] بعد از این [[دیدار]]، به [[ملاقات]] [[شبیب بن بجره اشجعی]] رفته و مقصود خویش را از آمدن به [[کوفه]] با وی در میان نهاد و از وی تقاضا کرد در [[قتل]] [[علی]]{{ع}} به او کمک کند. شبیب پذیرفته و قول [[مشارکت]] داد. در شبی که عبدالرحمان [[تصمیم]] داشت [[امام]] را به [[قتل]] برساند، [[اشعث بن قیس]] تا نزدیک [[طلوع فجر]] در [[مسجد]] با وی مشغول [[گفتگو]] بود. نزدیک صبح، [[اشعث]] به عبدالرحمان رو کرد و گفت: “تا سپیده صبح تو را رسوا نکرده است برخیز”؛ عبدالرحمان و شبیب در مقابل کوچهای که [[علی بن ابیطالب]] از آن خارج میشد، کمین کردند<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۸.</ref>. | |||
==[[انحراف]] [[اخلاقی]] و [[ایمانی]] [[اشعث]]== | |||
[[اشعث]] همانگونه که در [[امور سیاسی]] مرتکب انحرافهای مختلف گردید، در امور [[اخلاقی]] و [[ایمانی]] نیز مرتکب انحرافهایی شده است مانند: | |||
#اسرافکاری: [[اشعث]] در [[زندگی شخصی]] خویش مردی مسرف بوده است. نواده او [[قیس بن محمد بن اشعث]] گوید: “او زمانی که به امر [[عثمان]]، استاندار [[آذربایجان]] بود یکبار بر چیزی قسم خورد و بعد از آن پانزده هزار [[درهم]] برای [[کفاره]] قسم خویش پرداخت”<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ص۴۱.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۵۱.</ref>. | |||
#[[نفاق]]: [[اشعث بن قیس]] با آنکه در زمره [[اصحاب]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} بود، از جمله [[منافقان]] در دوران [[خلافت]] آن [[حضرت]] به شمار میرفت؛ همانند [[عبدالله بن ابی بن سلول]] که هر دو از سرکردگان [[نفاق]] در دوران خویش بودند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۳۸.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۵۳.</ref>. | |||
==[[فرزندان]] [[اشعث]]== | |||
[[اشعث]]، [[خواهر]] [[ابوبکر]] [[ام فروه]] را به همسری خود درآورد و از او دو [[فرزند]] به [[دنیا]] آورد: یک پسر به نام [[محمد]] و یک دختر به نام [[جعده]]، که هر کدام به نوعی به [[اسلام]] ضربه زدند. [[جعده]] به همسری [[سبط]] اکبر [[رسول خدا]]{{صل}} یعنی به همسری [[حسن بن علی]]{{ع}} درآمد و [[عاقبت]] [[حضرت]] را به زهر [[جفا]] به [[شهادت]] رساند<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۹۸ و الاصابه، ج۱، ص۸۸.</ref> و [[محمد بن اشعث]] نیز در ماجرای دستگیری [[مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]] (دو [[یار]] بزرگوار [[امام حسین]]{{ع}}) [[دست]] داشت که به [[شهادت]] این دو [[عزیز]] انجامید و در [[کربلا]] هم با لشکر [[ابن سعد]] همراه شد و در خاموش کردن مشعل [[هدایت]] و چراغ فروزان [[انسانیت]] [[ابا عبدالله الحسین]]{{ع}} کوشید. بدینسان، اشعث و فرزندانش به سرانجامی [[ناپسند]] و توأم با [[ذلت]] و [[خواری]] دچار شدند و با [[پستی]] و [[خواری]] مردند<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref> | |||
==سرانجام [[اشعث بن قیس]]== | |||
[[اشعث بن قیس]] در سن شصت و سه سالگی<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در سال ۴۲ یا [[چهل]] [[هجری]]<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵.</ref>، [[چهل]] روز بعد از [[شهادت امام علی]]{{ع}} در [[کوفه]] درگذشت<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۵؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref> و در [[خانه]] خویش مدفون شد<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ابن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲.</ref>. گفته شده، [[امام حسن]]{{ع}} بر او [[نماز]] گزارد<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۴۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۲۴۰.</ref> ولی [[امام حسن]]{{ع}} در سال ۴۲ [[هجری]] در [[کوفه]] نبوده و در [[مدینه]] به سر میبرد<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۵۴.</ref>. | |||
== مشایخ در روایت == | == مشایخ در روایت == |