پرش به محتوا

غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار'
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار')
خط ۳۴: خط ۳۴:
[[پرونده:600.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[مرتضی مطهری]]]]
[[پرونده:600.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[مرتضی مطهری]]]]
::::::آیت الله '''[[مرتضی مطهری]]''' در کتاب ''«[[توحید (کتاب)|توحید]]»'' در این باره گفته است:
::::::آیت الله '''[[مرتضی مطهری]]''' در کتاب ''«[[توحید (کتاب)|توحید]]»'' در این باره گفته است:
::::::«تنها موجودی که همه چیز برای او [[شهود]] است و هیچ چیزی برای او نهان نیست، خداست؛ یعنی برای خدا نهانی وجود ندارد. برای غیر خدا [[نهان]] و [[آشکار]] ([[غیب]] و [[شهادت]]) وجود دارد، اما این [[غیب]] و [[شهادت|شهادت‌‏ها]] نسبی است؛ یعنی یک چیزی برای من و شما [[غیب]] است و برای کس دیگری [[غیب]] نیست. مثلاً این اتاق الآن برای ما [[شهادت]] است و اگر ما از این اتاق خبر بدهیم، برای ما [[غیب]] نیست، اما کسی که در این اتاق نیست اگر الآن بگوید در این اتاق چه می‏‌گذرد، او از [[غیب]] گفته است، چون برای او [[غیب]] است. نسبت به آینده نیز همین طور است؛ الآن آینده برای ما [[نهان]] است و ما نمی‌‏دانیم وضع [[الواح سماویه]] چگونه است و [[لوح محفوظ]] که در [[قرآن]] آمده است معنایش چیست و وضعش چیست، اما اگر کسی از راهی از [[لوح محفوظ]] اطلاع داشته باشد و از آنجا بتواند عالم را بخواند، آینده دیگر برای او [[غیب]] نیست، بلکه [[شهادت]] است<ref>[http://lib.motahari.ir/Content/905/313 توحید، ص ۳۱۱.]</ref>.
::::::«تنها موجودی که همه چیز برای او [[شهود]] است و هیچ چیزی برای او نهان نیست، خداست؛ یعنی برای خدا نهانی وجود ندارد. برای غیر خدا [[نهان]] و آشکار ([[غیب]] و [[شهادت]]) وجود دارد، اما این [[غیب]] و [[شهادت|شهادت‌‏ها]] نسبی است؛ یعنی یک چیزی برای من و شما [[غیب]] است و برای کس دیگری [[غیب]] نیست. مثلاً این اتاق الآن برای ما [[شهادت]] است و اگر ما از این اتاق خبر بدهیم، برای ما [[غیب]] نیست، اما کسی که در این اتاق نیست اگر الآن بگوید در این اتاق چه می‏‌گذرد، او از [[غیب]] گفته است، چون برای او [[غیب]] است. نسبت به آینده نیز همین طور است؛ الآن آینده برای ما [[نهان]] است و ما نمی‌‏دانیم وضع [[الواح سماویه]] چگونه است و [[لوح محفوظ]] که در [[قرآن]] آمده است معنایش چیست و وضعش چیست، اما اگر کسی از راهی از [[لوح محفوظ]] اطلاع داشته باشد و از آنجا بتواند عالم را بخواند، آینده دیگر برای او [[غیب]] نیست، بلکه [[شهادت]] است<ref>[http://lib.motahari.ir/Content/905/313 توحید، ص ۳۱۱.]</ref>.
::::::*«برای ما اکثر غیب‌ها و شهادت‌ها نسبی است؛ چطور؟ مثلاً ما الآن در این منزل و در این اتاق‌ها که هستیم آنچه که در شعاع دید چشم ما قرار گرفته است برای ما شهادت است، دیگر ماورای آن، همه برای ما غیب است و نهان. ما حتی از جیب یکدیگر اطلاع نداریم. همین‌هایی که اینجا نشسته‌ایم، فقط یک ظاهری از یکدیگر می‌بینیم، دیگر غیر از همین ظاهر و شکل و اندام و وضع نشستن و این صندلی‌ها و این دیوارها و این سقف و این میز و اینها که الآن داریم می‌بینیم. حتی در همین جا باز غیب‌ها و نهان‌ها برای ما، صد برابر پیداها برای ماست؛ گذشته از اینکه از دل و نیت و ملکات یکدیگر خبر نداریم حتی از جیب یکدیگر هم خبر نداریم تا چه رسد به قسمت‌های دیگر. پس آنها برای ما می‌شود پنهان؛ و لهذا اگر کسی از دل ما خبر بدهد می‌گوییم از غیب خبر می‌دهد، اگر از جیب ما خبر بدهد باز می‌گوییم از غیب خبر داده است؛ تا چه رسد به ماوراء این دیوار، پشت این دیوار، آن خانه دیگر و آن شهر دیگر. آیا مقصود از اینکه خداوند عالِم غیب و شهادت است چنین چیزی است؟ یا نه، همه اینها تازه جزء شهادت است؟ این عالم ما و عالم طبیعت و عالم محسوس از اول تا به آخرش همه شهادت است. اعماق این زمین هم همه شهادت است. غیب یعنی یک امر نادیدنی نه امر دیدنی‌ای که فعلاً ما آن را نمی‌بینیم.
::::::*«برای ما اکثر غیب‌ها و شهادت‌ها نسبی است؛ چطور؟ مثلاً ما الآن در این منزل و در این اتاق‌ها که هستیم آنچه که در شعاع دید چشم ما قرار گرفته است برای ما شهادت است، دیگر ماورای آن، همه برای ما غیب است و نهان. ما حتی از جیب یکدیگر اطلاع نداریم. همین‌هایی که اینجا نشسته‌ایم، فقط یک ظاهری از یکدیگر می‌بینیم، دیگر غیر از همین ظاهر و شکل و اندام و وضع نشستن و این صندلی‌ها و این دیوارها و این سقف و این میز و اینها که الآن داریم می‌بینیم. حتی در همین جا باز غیب‌ها و نهان‌ها برای ما، صد برابر پیداها برای ماست؛ گذشته از اینکه از دل و نیت و ملکات یکدیگر خبر نداریم حتی از جیب یکدیگر هم خبر نداریم تا چه رسد به قسمت‌های دیگر. پس آنها برای ما می‌شود پنهان؛ و لهذا اگر کسی از دل ما خبر بدهد می‌گوییم از غیب خبر می‌دهد، اگر از جیب ما خبر بدهد باز می‌گوییم از غیب خبر داده است؛ تا چه رسد به ماوراء این دیوار، پشت این دیوار، آن خانه دیگر و آن شهر دیگر. آیا مقصود از اینکه خداوند عالِم غیب و شهادت است چنین چیزی است؟ یا نه، همه اینها تازه جزء شهادت است؟ این عالم ما و عالم طبیعت و عالم محسوس از اول تا به آخرش همه شهادت است. اعماق این زمین هم همه شهادت است. غیب یعنی یک امر نادیدنی نه امر دیدنی‌ای که فعلاً ما آن را نمی‌بینیم.
::::::داخل آن خانه برای کسانی که آنجا هستند شهادت است اینجا غیب است؛ داخل این خانه برای کسانی که اینجا هستند شهادت است آنجا غیب است، ولی هم آن دیدنی است هم این، هم آن خانه حس کردنی و لمس کردنی است هم این خانه. اما چیزهایی هست که غیب است به معنی نادیدنی، یعنی اصلاً قابل رؤیت و قابل احساس نیست. مثلاً فکر و اندیشه و روح و احساسات ما که اکنون اینجا وجود دارد، همه اینها آثارشان پیداست، و الّا خود اینها را فقط هر کسی در درون خودش آگاه است "چون خودش عین همان درون است" و هیچ کس نمی‌بیند. اینها دیدنی نیست یعنی به چشم قابل احساس نیست و با دست قابل لمس کردن نیست. در عالم نیز همین جور است. همین طور که در اندام ما نادیدنی و دیدنی وجود دارد، در عالم هم نادیدنی و دیدنی وجود دارد. مثلاً ما درون خود به معنای احشاء و امعاء و قلب و کبد و ریه و کلیه ی خود را نمی‌بینیم ولی دیدنی‌اند و نمی‌بینیم، از باب اینکه پرده شکم فعلاً مانع است؛ اگر شکم ما را بشکافند هر کسی می‌تواند ببیند. اینها غیب نیست. اینها را ما نمی‌بینیم ولی دیدنی‌هایی است که نمی‌بینیم. اما آنچه که به روح ما تعلق دارد اصلاً دیدنی نیست. یک کسی بگوید ما می‌خواهیم مغز این شخص را بشکافیم روحش را پیدا کنیم، یا کسی بگوید می‌خواهیم مغز او را زیر اشعه ایکس بگذاریم روحش را پیدا کنیم، افکار و اندیشه‌هایش را پیدا کنیم؛ بگوید شما گلستان سعدی یا سوره جمعه را حفظ هستید، من می‌خواهم مغز شما را زیر اشعه ایکس بگذارم ببینم این گلستان سعدی یا سوره جمعه در کجای آن وجود دارد؟ چنین چیزی امکان ندارد. پس فرق است میان دیدنی و ندیدنی. غیب در اینجا به معنی ندیدنی است، نه آن که ما نمی‌بینیم. فرق است میان آن که نمی‌بینیم ولی دیدنی هست و آن که اصلاً دیدنی نیست.
::::::داخل آن خانه برای کسانی که آنجا هستند شهادت است اینجا غیب است؛ داخل این خانه برای کسانی که اینجا هستند شهادت است آنجا غیب است، ولی هم آن دیدنی است هم این، هم آن خانه حس کردنی و لمس کردنی است هم این خانه. اما چیزهایی هست که غیب است به معنی نادیدنی، یعنی اصلاً قابل رؤیت و قابل احساس نیست. مثلاً فکر و اندیشه و روح و احساسات ما که اکنون اینجا وجود دارد، همه اینها آثارشان پیداست، و الّا خود اینها را فقط هر کسی در درون خودش آگاه است "چون خودش عین همان درون است" و هیچ کس نمی‌بیند. اینها دیدنی نیست یعنی به چشم قابل احساس نیست و با دست قابل لمس کردن نیست. در عالم نیز همین جور است. همین طور که در اندام ما نادیدنی و دیدنی وجود دارد، در عالم هم نادیدنی و دیدنی وجود دارد. مثلاً ما درون خود به معنای احشاء و امعاء و قلب و کبد و ریه و کلیه ی خود را نمی‌بینیم ولی دیدنی‌اند و نمی‌بینیم، از باب اینکه پرده شکم فعلاً مانع است؛ اگر شکم ما را بشکافند هر کسی می‌تواند ببیند. اینها غیب نیست. اینها را ما نمی‌بینیم ولی دیدنی‌هایی است که نمی‌بینیم. اما آنچه که به روح ما تعلق دارد اصلاً دیدنی نیست. یک کسی بگوید ما می‌خواهیم مغز این شخص را بشکافیم روحش را پیدا کنیم، یا کسی بگوید می‌خواهیم مغز او را زیر اشعه ایکس بگذاریم روحش را پیدا کنیم، افکار و اندیشه‌هایش را پیدا کنیم؛ بگوید شما گلستان سعدی یا سوره جمعه را حفظ هستید، من می‌خواهم مغز شما را زیر اشعه ایکس بگذارم ببینم این گلستان سعدی یا سوره جمعه در کجای آن وجود دارد؟ چنین چیزی امکان ندارد. پس فرق است میان دیدنی و ندیدنی. غیب در اینجا به معنی ندیدنی است، نه آن که ما نمی‌بینیم. فرق است میان آن که نمی‌بینیم ولی دیدنی هست و آن که اصلاً دیدنی نیست.
خط ۶۳: خط ۶۳:
::::::«دو قسم امور غیبی در رابطه با انسان وجود دارد:
::::::«دو قسم امور غیبی در رابطه با انسان وجود دارد:
:::::# بعضی [[امور غیبی]] هستند که به طور مطلق از قلمرو [[حس]] و [[عقل]] و حتی [[یافت حضوری]] انسان خارج‌اند. مانند ذات خداوند که در هیچ انسانی امکان راهیابی علمی به آن وجود ندارد<ref>چرا که علت از آن حیث که علت است با تمام ذات، معلوم معلول نمی‌گردد</ref>.(...)
:::::# بعضی [[امور غیبی]] هستند که به طور مطلق از قلمرو [[حس]] و [[عقل]] و حتی [[یافت حضوری]] انسان خارج‌اند. مانند ذات خداوند که در هیچ انسانی امکان راهیابی علمی به آن وجود ندارد<ref>چرا که علت از آن حیث که علت است با تمام ذات، معلوم معلول نمی‌گردد</ref>.(...)
:::::# اموری است که برای بعضی از انسان‌ها امور غیبی و برای بعضی دیگر غیر غیبی و [[آشکار]] به حساب می‌آیند که مناسب است این نوع غیب را "[[غیب اضافی]]" نام کنیم»<ref>[[بحثی مبسوط در آموزش عقاید (کتاب)|بحثی مبسوط در آموزش عقاید]]، ج٢، ص٢٤.</ref>.
:::::# اموری است که برای بعضی از انسان‌ها امور غیبی و برای بعضی دیگر غیر غیبی و آشکار به حساب می‌آیند که مناسب است این نوع غیب را "[[غیب اضافی]]" نام کنیم»<ref>[[بحثی مبسوط در آموزش عقاید (کتاب)|بحثی مبسوط در آموزش عقاید]]، ج٢، ص٢٤.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}


۲۱۸٬۸۵۷

ویرایش