←اقسام ادراکات
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
ملاّصدرا در فصلی که در کتاب اسفار با عنوان «فی انواع الادراکات» گشوده است، نخست انواع ادراکات را چهار نوع میداند و سپس آنها را به سه نوع به تناسب [[عوالم]] سهگانه [[طبیعت]]: محسوس، مثال و [[عقل]] برمیگرداند. در آغاز میگوید: "بدان که ادراکات بر چهار نوع است: [[احساس]]، تخیّل، توهم،[[ تعقل]] و سپس در توضیح این چهار نوع ادامه میدهد: "احساس"، ادراک چیزی [[مادّی]] است که نزد ادراککننده با همان ویژگیها و خصوصیات محسوسش نظیر [[زمان]] و مکان و وضع و کیف و کم و غیر آن حاضر شده باشد، لکن آنچه نزد ادراککننده حاضر میشود، صورتی از آن شیء محسوس است نه خود آن؛ زیرا بدون آنکه در احساسکننده اثری از محسوس پیدا شود، حالت بالقوّه احساسکننده به حالت بالفعل تبدیل نخواهد شد و باید اثری که از محسوس برای احساسکننده حاصل میشود، با احساسکننده تناسب داشته باشد [از نظر نوع وجود همسان باشند]؛ زیرا اگر اثر محسوس متناسب با احساسکننده نباشد، احساس حاصل نخواهد شد. بنابراین باید آنچه در حسّ حاصل میشود، صورتی باشد مجرّد از مادّه، لکن تجرّدی که در اینجا به وسیله حسّ صورت میگیرد تجرّد کامل نیست. پس از حسّ، نوبت به تخیّل میرسد. تخیّل نیز ادراک آن شیء مادّی است با همان خصوصیات و ویژگیهایش؛ زیرا قوّه [[خیال]] همان را تخیّل میکند و نقش برمیدارد که در [[احساس]] آمده است و توهّم، [[ادراک]] معنای غیر محسوس است، بلکه ادراک معنای معقولی است، لکن نه به نحو کلیّت و عموم، بلکه به نحو اضافه به جزئی محسوس و لذا معنای متوهّم هیچگاه مشترک نیست، بلکه مخصوص به همان معنای شخصی و جزئی است که احساس و تخیّل بدان تعلّق گرفته است. اما تعقّل، ادراک شیء است به لحاظ [[حقیقت]] و ماهیتش بدون اینکه چیز دیگری در نظر گرفته شود؛ چه این حقیقت را به [[تنهایی]] یافته باشد یا همراه دیگر صفاتی که به همین نوع [یعنی به لحاظ حقیقت و ماهیت که با کلیّت و عموم تلازم دارد] ادراک شدهاند. پس هر ادراکی به نوعی از تجرید [[نیازمند]] است و این چهار نوع ادراک هرکدام به ترتیب همراه با نوعی تجرید است. ادراک نخست [ادراک [[حسّی]]] به سه چیز مشروط است: اوّل، [[حضور]] ماده مُدرَک نزد آلت و وسیله ادراک؛ دوم، آمیختگی با خصوصیّات ادراکشونده؛ سوم، جزئی بودن ادراکشونده و ادراک دوم [تخیّل] از شرط اول رها است و ادراک سوم [توهّم] از شرط دوم رها است و ادراک چهارم [تعقّل] از همه این شروط رها است. [یعنی نه به حضور مادّه مدرَک نزد وسیله و ابزار ادراک نیازمند است و نه آمیخته با خصوصیات ادراکشونده است و نه جزئی است.] و بدان که فرق میان ادراک وهمی و [[عقلی]]، بالذات نیست، بلکه به سبب اثری خارج از ذات آنهاست که عبارت از تعلق و اضافه به جزئی و عدم آن است. پس در حقیقت ادراک سه نوع است همانگونه که [[عوالم]] سه نوع هستند و گویی [[وهم]] همان [[عقل]] است که از رتبه و جایگاه خود تنزّل یافته است". | ملاّصدرا در فصلی که در کتاب اسفار با عنوان «فی انواع الادراکات» گشوده است، نخست انواع ادراکات را چهار نوع میداند و سپس آنها را به سه نوع به تناسب [[عوالم]] سهگانه [[طبیعت]]: محسوس، مثال و [[عقل]] برمیگرداند. در آغاز میگوید: "بدان که ادراکات بر چهار نوع است: [[احساس]]، تخیّل، توهم،[[ تعقل]] و سپس در توضیح این چهار نوع ادامه میدهد: "احساس"، ادراک چیزی [[مادّی]] است که نزد ادراککننده با همان ویژگیها و خصوصیات محسوسش نظیر [[زمان]] و مکان و وضع و کیف و کم و غیر آن حاضر شده باشد، لکن آنچه نزد ادراککننده حاضر میشود، صورتی از آن شیء محسوس است نه خود آن؛ زیرا بدون آنکه در احساسکننده اثری از محسوس پیدا شود، حالت بالقوّه احساسکننده به حالت بالفعل تبدیل نخواهد شد و باید اثری که از محسوس برای احساسکننده حاصل میشود، با احساسکننده تناسب داشته باشد [از نظر نوع وجود همسان باشند]؛ زیرا اگر اثر محسوس متناسب با احساسکننده نباشد، احساس حاصل نخواهد شد. بنابراین باید آنچه در حسّ حاصل میشود، صورتی باشد مجرّد از مادّه، لکن تجرّدی که در اینجا به وسیله حسّ صورت میگیرد تجرّد کامل نیست. پس از حسّ، نوبت به تخیّل میرسد. تخیّل نیز ادراک آن شیء مادّی است با همان خصوصیات و ویژگیهایش؛ زیرا قوّه [[خیال]] همان را تخیّل میکند و نقش برمیدارد که در [[احساس]] آمده است و توهّم، [[ادراک]] معنای غیر محسوس است، بلکه ادراک معنای معقولی است، لکن نه به نحو کلیّت و عموم، بلکه به نحو اضافه به جزئی محسوس و لذا معنای متوهّم هیچگاه مشترک نیست، بلکه مخصوص به همان معنای شخصی و جزئی است که احساس و تخیّل بدان تعلّق گرفته است. اما تعقّل، ادراک شیء است به لحاظ [[حقیقت]] و ماهیتش بدون اینکه چیز دیگری در نظر گرفته شود؛ چه این حقیقت را به [[تنهایی]] یافته باشد یا همراه دیگر صفاتی که به همین نوع [یعنی به لحاظ حقیقت و ماهیت که با کلیّت و عموم تلازم دارد] ادراک شدهاند. پس هر ادراکی به نوعی از تجرید [[نیازمند]] است و این چهار نوع ادراک هرکدام به ترتیب همراه با نوعی تجرید است. ادراک نخست [ادراک [[حسّی]]] به سه چیز مشروط است: اوّل، [[حضور]] ماده مُدرَک نزد آلت و وسیله ادراک؛ دوم، آمیختگی با خصوصیّات ادراکشونده؛ سوم، جزئی بودن ادراکشونده و ادراک دوم [تخیّل] از شرط اول رها است و ادراک سوم [توهّم] از شرط دوم رها است و ادراک چهارم [تعقّل] از همه این شروط رها است. [یعنی نه به حضور مادّه مدرَک نزد وسیله و ابزار ادراک نیازمند است و نه آمیخته با خصوصیات ادراکشونده است و نه جزئی است.] و بدان که فرق میان ادراک وهمی و [[عقلی]]، بالذات نیست، بلکه به سبب اثری خارج از ذات آنهاست که عبارت از تعلق و اضافه به جزئی و عدم آن است. پس در حقیقت ادراک سه نوع است همانگونه که [[عوالم]] سه نوع هستند و گویی [[وهم]] همان [[عقل]] است که از رتبه و جایگاه خود تنزّل یافته است". | ||
از آنچه در این متن آمده، نتایج زیر به دست میآید: | |||
#مراتب و مراحل اصلی ادراک چهار مرتبه است: اول مرتبه حسّ است. ادراک در این مرتبه به وسیله تماس [[حسّی]] ادراککننده با محسوس مادی حاصل میشود و با پایان یافتن این تماس حسّی، پایان مییابد. دوم مرتبه تخیّل است که پس از [[احساس]] و برقراری تماس حسّی بین دستگاههای حسّی [[ادراک]] با شیء محسوس، [[ذهن]] [[آدمی]] صورتی از این احساس را نزد خود نگه میدارد. این صورت پس از پایان یافتن رابطه حسّی با شیء محسوس همچنان در ذهن باقی میماند. این صورت که از آن به «[[صورت خیالی]]» تعبیر میشود، همه خصوصیات شیء محسوس را جز مادّۀ آن داراست. سوم مرتبه [[وهم]] است. در این مرتبه ذهن آدمی صورت محسوس را از خصوصیاتش مجرّد میکند بدون آنکه رابطه این صورت مجرّد با آن مصداق محسوس به طور کامل [[قطع]] شود. صورت مجرّد، که صورت وهمی شیء محسوس است، بر غیر آن شیء جزئی محسوس قابل انطباق نیست؛ نظیر تصویر مبهمی که در ذهن ما از چیزی منعکس میشود که آن را از دور میبینیم، اما خصوصیاتش را ادراک نمیکنیم و نمیدانیم حیوان است یا [[انسان]] و رنگ و حجم و ترکیب اجزا و اعضایش را دقیقا نمیدانیم. این تصویر با آنکه فاقد خصوصیات آن شیء [[خارجی]] است، بر آن منطبق است و بر غیر آن منطبق نیست و با آنکه مجرّد از خصوصیات است، جزئی است. ادراک وهمی نیز از این قبیل است، با آنکه از خصوصیات مُدرَک محسوس مجرّد شده است، ولی از جزئیّت بیرون نیامده، و تنها بر همان شیء خاص قابل انطباق است. مرتبه چهارم ادراک، مرتبه تعقّل است. در این مرتبه ذهن، صورت ادراکی را از همه خصوصیاتش و نیز از حالت جزئی و شخصی بودنش مجرّد میکند. صورت ادراکی در اینجا نه تنها بر مُدرَک محسوس قابل انطباق است، بلکه بر اشیای دیگری نیز که با آن مُدرَک محسوس در این صورت کلی مشترکند قابل انطباق است. این مرتبه، مرتبه تجرّد کامل صورت ادراکی است. | #مراتب و مراحل اصلی ادراک چهار مرتبه است: اول مرتبه حسّ است. ادراک در این مرتبه به وسیله تماس [[حسّی]] ادراککننده با محسوس مادی حاصل میشود و با پایان یافتن این تماس حسّی، پایان مییابد. دوم مرتبه تخیّل است که پس از [[احساس]] و برقراری تماس حسّی بین دستگاههای حسّی [[ادراک]] با شیء محسوس، [[ذهن]] [[آدمی]] صورتی از این احساس را نزد خود نگه میدارد. این صورت پس از پایان یافتن رابطه حسّی با شیء محسوس همچنان در ذهن باقی میماند. این صورت که از آن به «[[صورت خیالی]]» تعبیر میشود، همه خصوصیات شیء محسوس را جز مادّۀ آن داراست. سوم مرتبه [[وهم]] است. در این مرتبه ذهن آدمی صورت محسوس را از خصوصیاتش مجرّد میکند بدون آنکه رابطه این صورت مجرّد با آن مصداق محسوس به طور کامل [[قطع]] شود. صورت مجرّد، که صورت وهمی شیء محسوس است، بر غیر آن شیء جزئی محسوس قابل انطباق نیست؛ نظیر تصویر مبهمی که در ذهن ما از چیزی منعکس میشود که آن را از دور میبینیم، اما خصوصیاتش را ادراک نمیکنیم و نمیدانیم حیوان است یا [[انسان]] و رنگ و حجم و ترکیب اجزا و اعضایش را دقیقا نمیدانیم. این تصویر با آنکه فاقد خصوصیات آن شیء [[خارجی]] است، بر آن منطبق است و بر غیر آن منطبق نیست و با آنکه مجرّد از خصوصیات است، جزئی است. ادراک وهمی نیز از این قبیل است، با آنکه از خصوصیات مُدرَک محسوس مجرّد شده است، ولی از جزئیّت بیرون نیامده، و تنها بر همان شیء خاص قابل انطباق است. مرتبه چهارم ادراک، مرتبه تعقّل است. در این مرتبه ذهن، صورت ادراکی را از همه خصوصیاتش و نیز از حالت جزئی و شخصی بودنش مجرّد میکند. صورت ادراکی در اینجا نه تنها بر مُدرَک محسوس قابل انطباق است، بلکه بر اشیای دیگری نیز که با آن مُدرَک محسوس در این صورت کلی مشترکند قابل انطباق است. این مرتبه، مرتبه تجرّد کامل صورت ادراکی است. | ||
#تفاوت بین مراتب [[ادراک حسی]] و خیالی و [[عقلی]]، تفاوت بالذّات است؛ بدین معنا که هریک از این سه مرتب [[درجه]] ای از مراتب وجودی [[نفس]] است که با دیگری متفاوت است در حالی که تفاوت بین [[ادراک]] وهمی و [[ادراک عقلی]] تفاوت بالذات نیست بلکه به لحاظ موضوع ادراک یعنی مدرَک است؛ زیرا [[مدرک]] در ادراک وهمی جزئی است و در ادراک عقلی کلی. بنابراین میان ادراک وهمی و ادراک عقلی تفاوت مرتبه [[حقیقی]] نیست. پس در [[حقیقت]] مراتب ادراک به سه مرتبه اصلی باز میگردند: [[حس]]، [[خیال]] و [[عقل]]<ref>محسن اراکی، مقاله حقیقت ادراک و مراحل آن در فلسفه ملاصدرا. </ref>. | #تفاوت بین مراتب [[ادراک حسی]] و خیالی و [[عقلی]]، تفاوت بالذّات است؛ بدین معنا که هریک از این سه مرتب [[درجه]] ای از مراتب وجودی [[نفس]] است که با دیگری متفاوت است در حالی که تفاوت بین [[ادراک]] وهمی و [[ادراک عقلی]] تفاوت بالذات نیست بلکه به لحاظ موضوع ادراک یعنی مدرَک است؛ زیرا [[مدرک]] در ادراک وهمی جزئی است و در ادراک عقلی کلی. بنابراین میان ادراک وهمی و ادراک عقلی تفاوت مرتبه [[حقیقی]] نیست. پس در [[حقیقت]] مراتب ادراک به سه مرتبه اصلی باز میگردند: [[حس]]، [[خیال]] و [[عقل]]<ref>محسن اراکی، مقاله حقیقت ادراک و مراحل آن در فلسفه ملاصدرا. </ref>. |