احادیث دوازده خلیفه چگونه بر وجود امام مهدی دلالت دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
احادیث دوازده خلیفه چگونه بر وجود امام مهدی دلالت دارد؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۳۷
، ۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۱جایگزینی متن - 'خواندن' به 'خواندن'
جز (جایگزینی متن - 'پنهان' به 'پنهان') |
جز (جایگزینی متن - 'خواندن' به 'خواندن') |
||
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
::::::«[[بخاری]] به اسناد خود از [[جابر بن سمرة]] [[نقل]] میکند از [[رسول خدا]]{{صل}} چنین شنیدم: [[دوازده امیر]] و [[حکمران]] خواهند آمد. | ::::::«[[بخاری]] به اسناد خود از [[جابر بن سمرة]] [[نقل]] میکند از [[رسول خدا]]{{صل}} چنین شنیدم: [[دوازده امیر]] و [[حکمران]] خواهند آمد. | ||
سپس [[کلامی]] فرمود که من نشنیدم، لیکن پدرم گفت که ایشان فرمودند: همگی از [[قریش]] خواهند بود<ref>صحیح بخاری/ ج 4/ کتاب الأحکام/ باب الإستخلاف/ ص 164؛ شیخ صدوق (ره) این حدیث را از طریق جابر بن سمرة در إکمال الدین/ ج 1/ ص 272 و نیز در الخصال/ ج 2/ صص 469 و 475 نقل کرده است.</ref>. در [[صحیح مسلم]] آمده است:[[دین]] همچنان پابرجا خواهد بود تا [[روز قیامت]] فرارسد، یا اینکه [[دوازده خلیفه]] که همگی از قریشاند، بر شما ظاهر گردند<ref>صحیح مسلم/ ج 2/ کتاب الأمارة/ باب «مردم پیروان قریشاند»/ ص 119. (وی این حدیث را از نه طریق نقل کرده است).</ref>. | سپس [[کلامی]] فرمود که من نشنیدم، لیکن پدرم گفت که ایشان فرمودند: همگی از [[قریش]] خواهند بود<ref>صحیح بخاری/ ج 4/ کتاب الأحکام/ باب الإستخلاف/ ص 164؛ شیخ صدوق (ره) این حدیث را از طریق جابر بن سمرة در إکمال الدین/ ج 1/ ص 272 و نیز در الخصال/ ج 2/ صص 469 و 475 نقل کرده است.</ref>. در [[صحیح مسلم]] آمده است:[[دین]] همچنان پابرجا خواهد بود تا [[روز قیامت]] فرارسد، یا اینکه [[دوازده خلیفه]] که همگی از قریشاند، بر شما ظاهر گردند<ref>صحیح مسلم/ ج 2/ کتاب الأمارة/ باب «مردم پیروان قریشاند»/ ص 119. (وی این حدیث را از نه طریق نقل کرده است).</ref>. | ||
::::::[[احمد بن حنبل]] به اسناد خود از مسروق [[نقل]] میکند: ما در حضور [[عبد الله بن مسعود]] نشسته بودیم و او در حال [[قرآن]] | ::::::[[احمد بن حنبل]] به اسناد خود از مسروق [[نقل]] میکند: ما در حضور [[عبد الله بن مسعود]] نشسته بودیم و او در حال [[قرآن]] خواندن بود که مردی به وی گفت: ای أبا عبد الرحمن! آیا از [[رسول خدا]] سؤال کردید که چند [[خلیفه]] بر این [[امّت]] [[حکومت]] خواهد کرد؟ [[ابن مسعود]] پاسخ گفت: از زمانی که وارد [[عراق]] شدهام، کسی پیش از تو در این باره از من سؤالی نکرده است. سپس گفت: آری! ما در این باب از [[حضرت رسول]]{{صل}} سؤال کردیم و ایشان پاسخ فرمود: «[[دوازده خلیفه]] به عدد نقبای [[بنی اسرائیل]]».<ref> مسند احمد/ ج 5/ صص 90 و 93 و 97 و 100 و 106 و 107 و نیز صدوق (ره) از ابن مسعود این حدیث را روایت کرده است؛ ر. ک: إکمال الدین/ ج 1/ ص 270/ ح 16.</ref>. | ||
::::::از این [[احادیث]] نکاتی استفاده میشود: | ::::::از این [[احادیث]] نکاتی استفاده میشود: | ||
:::::#عدد این [[حکمرانان]] یا [[خلفا]] از «[[دوازده]]» [[تجاوز]] نمیکند و همگی از قریشاند و این عدد منطبق است بر عقیده [[شیعه]] در شماره ائمه [[معصومین]]{{ع}} که جمیع آن بزرگواران قرشیاند. گاهی ادّعا میشود که عنوان «[[حکمرانان]] یا [[خلفا]]» بر واقعیت [[حیات]] ائمه طاهرین{{ع}} [[تطبیق]] نمیکند. پاسخ این اشکال کاملا واضح است؛ زیرا مراد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[خلافت]] و [[حکمرانی]] براساس [[استحقاق]] و [[شایستگی]] است. حاشا که مقصود حضرتش معاویهها و یزیدها و مروانهایی باشد که با [[سرنوشت]] [[امّت اسلام]] به هر شکل که خواستند، بازی کردند، بلکه منظور از «[[خلیفه]]»، کسی است که «[[خلافت]] و [[حکومت]]» خود را وامدار [[شارع مقدس]] است و این، با محجور ماندن آن حضرات از [[حکومت]] بر [[امّت]]، به جهت [[ستم]] دیگران بر ایشان، تنافی ندارد. ازاینرو، در عون المعبود فی شرح [[سنن]] أبی [[داود]] چنین آمده است: توربشتی میگوید: برداشت صحیح از این [[روایت]] این است که مقصود از [[خلفا]]، [[حکمرانان]] [[عادل]] و شایستهاند. چون در [[حقیقت]] ایشان [[استحقاق]] عنوان «خلیفگی» دارند، ولی لازم نیست که از [[حکومت]] و [[قدرت]] بالفعل نیز برخوردار باشند، هرچند فرض شده که ایشان عملا حاکمند. پس، مراد از [[امیر]] و [[خلیفه]] افرادی هستند که مجازا بدین عنوان از ایشان یاد شده است چنین در المرقاة آمده است<ref>عون المعبود/ ج 11/ ص 262/ شرح حدیث 4259.</ref>. | :::::#عدد این [[حکمرانان]] یا [[خلفا]] از «[[دوازده]]» [[تجاوز]] نمیکند و همگی از قریشاند و این عدد منطبق است بر عقیده [[شیعه]] در شماره ائمه [[معصومین]]{{ع}} که جمیع آن بزرگواران قرشیاند. گاهی ادّعا میشود که عنوان «[[حکمرانان]] یا [[خلفا]]» بر واقعیت [[حیات]] ائمه طاهرین{{ع}} [[تطبیق]] نمیکند. پاسخ این اشکال کاملا واضح است؛ زیرا مراد [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[خلافت]] و [[حکمرانی]] براساس [[استحقاق]] و [[شایستگی]] است. حاشا که مقصود حضرتش معاویهها و یزیدها و مروانهایی باشد که با [[سرنوشت]] [[امّت اسلام]] به هر شکل که خواستند، بازی کردند، بلکه منظور از «[[خلیفه]]»، کسی است که «[[خلافت]] و [[حکومت]]» خود را وامدار [[شارع مقدس]] است و این، با محجور ماندن آن حضرات از [[حکومت]] بر [[امّت]]، به جهت [[ستم]] دیگران بر ایشان، تنافی ندارد. ازاینرو، در عون المعبود فی شرح [[سنن]] أبی [[داود]] چنین آمده است: توربشتی میگوید: برداشت صحیح از این [[روایت]] این است که مقصود از [[خلفا]]، [[حکمرانان]] [[عادل]] و شایستهاند. چون در [[حقیقت]] ایشان [[استحقاق]] عنوان «خلیفگی» دارند، ولی لازم نیست که از [[حکومت]] و [[قدرت]] بالفعل نیز برخوردار باشند، هرچند فرض شده که ایشان عملا حاکمند. پس، مراد از [[امیر]] و [[خلیفه]] افرادی هستند که مجازا بدین عنوان از ایشان یاد شده است چنین در المرقاة آمده است<ref>عون المعبود/ ج 11/ ص 262/ شرح حدیث 4259.</ref>. |