پرش به محتوا

اثبات عصمت پیامبران: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'راه' به 'راه'
جز (جایگزینی متن - 'سلب' به 'سلب')
جز (جایگزینی متن - 'راه' به 'راه')
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
==[[دلایل عقلی]] [[عصمت پیامبران]]==
==[[دلایل عقلی]] [[عصمت پیامبران]]==
برای [[عصمت انبیا]]، می‌توان از [[راه]] [[عقل]] و [[نقل]] [[دلیل]] ارائه کرد. از جمله دلایل عقلی [[دلایل]] زیر است:
برای [[عصمت انبیا]]، می‌توان از راه [[عقل]] و [[نقل]] [[دلیل]] ارائه کرد. از جمله دلایل عقلی [[دلایل]] زیر است:
*'''[[اعتماد]] به [[پیامبر]] بدون [[عصمت]] حاصل نمی‌شود''': [[پیامبران]] برای [[هدایت]] و [[ارشاد]] [[مردم]] [[مبعوث]] می‌شوند، به همین دلیل، باید مردم آنها را [[باور]] داشته و به عنوان [[هادی]] بپذیرند، و برای این امر باید [[پیغمبر]] مورد [[وثوق]] و [[اطمینان]] مردم باشد، تا به حرف او گوش فرادهند و به آن عمل کنند. حال اگر پیامبر [[مرتکب گناه]] یا [[اشتباه]] شود، اعتماد مردم از او سلب می‌شود و هر چه بگوید، احتمال می‌دهند اشتباه باشد و هر کار کند، [[گمان]] می‌کنند [[گناه]] و [[انحراف]] است، در این صورت، دیگر برای وجود پیامبر حکمتی باقی نمی‌ماند، و غرض از [[ارسال رسل]] منتفی می‌شود. خلاصه اگر در [[انبیا]] عصمت نباشد، [[نقض غرض]] پیش می‌آید.
*'''[[اعتماد]] به [[پیامبر]] بدون [[عصمت]] حاصل نمی‌شود''': [[پیامبران]] برای [[هدایت]] و [[ارشاد]] [[مردم]] [[مبعوث]] می‌شوند، به همین دلیل، باید مردم آنها را [[باور]] داشته و به عنوان [[هادی]] بپذیرند، و برای این امر باید [[پیغمبر]] مورد [[وثوق]] و [[اطمینان]] مردم باشد، تا به حرف او گوش فرادهند و به آن عمل کنند. حال اگر پیامبر [[مرتکب گناه]] یا [[اشتباه]] شود، اعتماد مردم از او سلب می‌شود و هر چه بگوید، احتمال می‌دهند اشتباه باشد و هر کار کند، [[گمان]] می‌کنند [[گناه]] و [[انحراف]] است، در این صورت، دیگر برای وجود پیامبر حکمتی باقی نمی‌ماند، و غرض از [[ارسال رسل]] منتفی می‌شود. خلاصه اگر در [[انبیا]] عصمت نباشد، [[نقض غرض]] پیش می‌آید.
*'''[[تربیت]] و ارشاد [[حقیقی]] در گرو [[پاکی]] و عصمت [[مربّی]] است''': یک مربّی در صورتی موفق است که به آن‌چه می‌گوید عامل باشد و به اصطلاح [[واعظ]] متعط باشد، در غیر این صورت، در کار خود [[توفیق]] چندانی نخواهد داشت؛ زیرا «رطب خورده منع رطب چون کند؟». آری [[دعوت]] به [[حق]] و ارشاد مردم به [[راه کمال]] از راه [[علی]] و منصف بودن مربّی به [[صفات کمال]] بسیار مفیدتر است. از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که فرمود: {{متن حدیث|كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ}} یعنی [[هدایت‌گر]] مردم به سوی حق باشید، امّا نه با [[زبان]]. حال انبیا که مربیّان بشریتند و به قول [[قرآن]] آمده‌اند تا مردم را [[تزکیه]] و تربیت کنند و [[تعلیم]] دهند: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref>. از طرفی [[خدای متعال]] از این که کسی چیزی را بگوید که خود انجام نمی‌دهد، با شدّت [[نهی]] می‌کند. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟ * نزد خداوند، بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمی‌دهید» سوره صف، آیه ۲-۳.</ref>. یکی از [[بهترین]] روش‌های [[تربیت]] و [[تعلیم]] - چنان که در جای خود [[اثبات]] شده است - روش الگویی است. و [[پیامبران]] به این امر توجّه جدّی دارند و [[قرآن]] نیز آنان را به عنوان الگوی [[نیکو]] معرّفی می‌نماید. و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. و در [[آیه]] دیگری درباره [[ابراهیم]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ...}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند.».. سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref> این مطلب در آیه ۶ همین [[سوره]] نیز تکرار شده. روشن است که [[الگو]] باید [[پاک]] و بی‌عیب و [[پسندیده]] باشد و در [[حقیقت]] به منزله [[اسوه]] حسنه‌ای است که [[مردم]] در آیینه [[صفات کمال]] او نقائص و معایب خود را [[اصلاح]] می‌کنند، پس باید از هر [[عیب]] و نقصی مصون و محفوظ باشد.
*'''[[تربیت]] و ارشاد [[حقیقی]] در گرو [[پاکی]] و عصمت [[مربّی]] است''': یک مربّی در صورتی موفق است که به آن‌چه می‌گوید عامل باشد و به اصطلاح [[واعظ]] متعط باشد، در غیر این صورت، در کار خود [[توفیق]] چندانی نخواهد داشت؛ زیرا «رطب خورده منع رطب چون کند؟». آری [[دعوت]] به [[حق]] و ارشاد مردم به [[راه کمال]] از راه [[علی]] و منصف بودن مربّی به [[صفات کمال]] بسیار مفیدتر است. از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است که فرمود: {{متن حدیث|كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ}} یعنی [[هدایت‌گر]] مردم به سوی حق باشید، امّا نه با [[زبان]]. حال انبیا که مربیّان بشریتند و به قول [[قرآن]] آمده‌اند تا مردم را [[تزکیه]] و تربیت کنند و [[تعلیم]] دهند: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref>. از طرفی [[خدای متعال]] از این که کسی چیزی را بگوید که خود انجام نمی‌دهد، با شدّت [[نهی]] می‌کند. {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟ * نزد خداوند، بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمی‌دهید» سوره صف، آیه ۲-۳.</ref>. یکی از [[بهترین]] روش‌های [[تربیت]] و [[تعلیم]] - چنان که در جای خود [[اثبات]] شده است - روش الگویی است. و [[پیامبران]] به این امر توجّه جدّی دارند و [[قرآن]] نیز آنان را به عنوان الگوی [[نیکو]] معرّفی می‌نماید. و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. و در [[آیه]] دیگری درباره [[ابراهیم]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ...}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند.».. سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref> این مطلب در آیه ۶ همین [[سوره]] نیز تکرار شده. روشن است که [[الگو]] باید [[پاک]] و بی‌عیب و [[پسندیده]] باشد و در [[حقیقت]] به منزله [[اسوه]] حسنه‌ای است که [[مردم]] در آیینه [[صفات کمال]] او نقائص و معایب خود را [[اصلاح]] می‌کنند، پس باید از هر [[عیب]] و نقصی مصون و محفوظ باشد.
خط ۱۷: خط ۱۷:
[[قرآن]] پیامبر را [[معصوم]] می‌داند هم در [[بینش]] و [[علم]]، هم در عمل. در ذیل بعضی از [[دلایل قرآنی]] بر [[عصمت انبیا]] می‌آید:
[[قرآن]] پیامبر را [[معصوم]] می‌داند هم در [[بینش]] و [[علم]]، هم در عمل. در ذیل بعضی از [[دلایل قرآنی]] بر [[عصمت انبیا]] می‌آید:
===[[عصمت عملی]]===
===[[عصمت عملی]]===
* [[مخلَصین]] از تیررس [[وسوسه]] [[شیطان]] به دور و معصوم‌اند. [[پیامبران]] مخلَص‌اند، پس پیامبران معصومند. اینک توضیح مقدّمات [[برهان]]: شیطان بعد از [[تمرّد]] از فرمان خدا و رانده شدن از [[درگاه الهی]]، تقاضا کرد تا [[قیامت]] به او مهلت داده شود و [[خداوند]] نیز تا [[زمان]] معلومی به او مهلت داد، در این حال چنین اظهار داشت {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدی‌ها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.</ref>. این معنا در [[سوره]] «ص» [[آیات]] ۸۲ و ۸۳ نیز آمده است. از این [[آیه]] استفاده می‌شود، شیطان، از [[گمراه]] نمودن مخلَصین [[ناامید]] است و سراغشان نمی‌رود، وجه آن نیز روشن است، زیرا کسی که صرفاً برای خدا [[خالص]] شده است. طوری که [[فکر]] و ذکر و عمل و [[رفتار]] او همگی برای خدا و [[زبان]] حال او این است: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«بگو: بی‌گمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.</ref> دیگر جای پایی برای شیطان در وجودش باقی نمانده است. چون شیطان باید یک [[راه]] ورود در وجود [[انسان]] داشته باشد، تا بتواند او را [[وسوسه]] کند و این [[راه]] یا راه‌ها عبارتند از: همان ناخالصی‌ها که در [[بینش]] و نظر یا در عمل و یا در خصایل و ویژگی‌های [[روحی]] انسان وجود دارد، و [[مخلص]] هیچ یک از این ناخالصی‌ها را ندارد. از سوی دیگر [[قرآن]] [[پیامبران]] را [[مخلَص]] معرفی می‌کند. از جمله {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>. ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}} که به منزله تعلیل برای عدم [[ارتکاب گناه]] از سوی [[یوسف]] محسوب می‌شود. هم کبرای [[برهان]] را [[اثبات]] می‌کند و هم صغرا را. به عبارت دیگر دو نکته از آیه استفاده می‌شود: اولاً مخلصین از [[گناه]] مصونند، و ثانیاً یوسف [[پیامبر خدا]] از مخلصین است. در [[سوره صافات]] آیه ۴۰ و ۷۴ [[بندگان]] مخلص را از [[عذاب]] دردناک در [[امان]] می‌داند، و در آیه ۱۲۸ می‌فرماید: [[الیاس]] را که از [[مرسلین]] بود همگی [[تکذیب]] کردند، مگر بندگان مخلص. و در آیه ۱۶۰ تنها بندگان مخلص را [[شایسته]] برای توصیف [[خداوند]] دانسته است. در [[سوره مریم]] آیه ۵۱ [[حضرت موسی]]{{ع}} را از [[مخلَصین]] معرفی می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref> و در جای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ }}<ref>«و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۵-۴۶.</ref>. یعنی (و باز ای [[پیامبر]]) از [[بندگان]] ([[مخلص]]) ما [[ابراهیم]] و [[اسحاق]] و [[یعقوب]] بادکن، که همگی (در انجام [[رسالت]] خود) صاحب [[اقتدار]] و [[بینش]] بودند، زیرا ما آنان را [[خالص]] گردانیدیم به [[خلوص]] یاد سرای دیگر. در [[آیات]] دیگری نیز [[پیامبران الهی]] به عنوان مخلص معرّفی شده‌اند، که همین مقدار برای [[اثبات]] مدّعا کافی است.
* [[مخلَصین]] از تیررس [[وسوسه]] [[شیطان]] به دور و معصوم‌اند. [[پیامبران]] مخلَص‌اند، پس پیامبران معصومند. اینک توضیح مقدّمات [[برهان]]: شیطان بعد از [[تمرّد]] از فرمان خدا و رانده شدن از [[درگاه الهی]]، تقاضا کرد تا [[قیامت]] به او مهلت داده شود و [[خداوند]] نیز تا [[زمان]] معلومی به او مهلت داد، در این حال چنین اظهار داشت {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدی‌ها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.</ref>. این معنا در [[سوره]] «ص» [[آیات]] ۸۲ و ۸۳ نیز آمده است. از این [[آیه]] استفاده می‌شود، شیطان، از [[گمراه]] نمودن مخلَصین [[ناامید]] است و سراغشان نمی‌رود، وجه آن نیز روشن است، زیرا کسی که صرفاً برای خدا [[خالص]] شده است. طوری که [[فکر]] و ذکر و عمل و [[رفتار]] او همگی برای خدا و [[زبان]] حال او این است: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ}}<ref>«بگو: بی‌گمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.</ref> دیگر جای پایی برای شیطان در وجودش باقی نمانده است. چون شیطان باید یک راه ورود در وجود [[انسان]] داشته باشد، تا بتواند او را [[وسوسه]] کند و این راه یا راه‌ها عبارتند از: همان ناخالصی‌ها که در [[بینش]] و نظر یا در عمل و یا در خصایل و ویژگی‌های [[روحی]] انسان وجود دارد، و [[مخلص]] هیچ یک از این ناخالصی‌ها را ندارد. از سوی دیگر [[قرآن]] [[پیامبران]] را [[مخلَص]] معرفی می‌کند. از جمله {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>. ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}} که به منزله تعلیل برای عدم [[ارتکاب گناه]] از سوی [[یوسف]] محسوب می‌شود. هم کبرای [[برهان]] را [[اثبات]] می‌کند و هم صغرا را. به عبارت دیگر دو نکته از آیه استفاده می‌شود: اولاً مخلصین از [[گناه]] مصونند، و ثانیاً یوسف [[پیامبر خدا]] از مخلصین است. در [[سوره صافات]] آیه ۴۰ و ۷۴ [[بندگان]] مخلص را از [[عذاب]] دردناک در [[امان]] می‌داند، و در آیه ۱۲۸ می‌فرماید: [[الیاس]] را که از [[مرسلین]] بود همگی [[تکذیب]] کردند، مگر بندگان مخلص. و در آیه ۱۶۰ تنها بندگان مخلص را [[شایسته]] برای توصیف [[خداوند]] دانسته است. در [[سوره مریم]] آیه ۵۱ [[حضرت موسی]]{{ع}} را از [[مخلَصین]] معرفی می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref> و در جای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ }}<ref>«و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۵-۴۶.</ref>. یعنی (و باز ای [[پیامبر]]) از [[بندگان]] ([[مخلص]]) ما [[ابراهیم]] و [[اسحاق]] و [[یعقوب]] بادکن، که همگی (در انجام [[رسالت]] خود) صاحب [[اقتدار]] و [[بینش]] بودند، زیرا ما آنان را [[خالص]] گردانیدیم به [[خلوص]] یاد سرای دیگر. در [[آیات]] دیگری نیز [[پیامبران الهی]] به عنوان مخلص معرّفی شده‌اند، که همین مقدار برای [[اثبات]] مدّعا کافی است.


* [[پیامبران]] [[صدّیق]] می‌باشند. و صدّیق کسی است که [[قول و فعل]] او همواره قرین [[صداقت]] و [[راستی]] باشد. پس [[انبیا]] هم در قول و هم در فعل جز براساس [[صدق]] و [[درستی]] حرکت نمی‌کنند: به عنوان مثال [[قرآن]] در [[سوره مریم]] [[آیه]] ۴۱ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.</ref> یعنی ای پیامبر در کتاب خود شرح حال ابراهیم را یاد کن؛ زیرا او [[صدیق]] و [[نبی]] بود. در همین [[سوره]] آیه ۵۶ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.</ref> بقیه مقدمات [[برهان]] روشن است.
* [[پیامبران]] [[صدّیق]] می‌باشند. و صدّیق کسی است که [[قول و فعل]] او همواره قرین [[صداقت]] و [[راستی]] باشد. پس [[انبیا]] هم در قول و هم در فعل جز براساس [[صدق]] و [[درستی]] حرکت نمی‌کنند: به عنوان مثال [[قرآن]] در [[سوره مریم]] [[آیه]] ۴۱ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.</ref> یعنی ای پیامبر در کتاب خود شرح حال ابراهیم را یاد کن؛ زیرا او [[صدیق]] و [[نبی]] بود. در همین [[سوره]] آیه ۵۶ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.</ref> بقیه مقدمات [[برهان]] روشن است.
* پیامبران به طور مطلق [[هدایت]] شده و [[راه]] یافته هستند، [[گناهکار]] [[گمراه]] است، پس پیامبران هیچ گاه [[گناه]] نمی‌کنند قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند * و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.</ref>. اینکه [[خدا]] به طور مطلق امر می‌کند که از [[هدایت]] [[پیامبران]] [[پیروی]] کنیم، دلیلی است بر این مطلب که هر کار می‌کنند مطابق [[رضای خدا]] است. و از آنجا که [[ارتکاب گناه]] مورد رضای خدا نیست، پس پیامبران [[گناه]] نمی‌کنند. و در برخی [[آیات قرآن]] از [[عصیان]] و گناه به [[ضلالت]] تعبیر می‌شود. پس هرکه گناه کند هدایت نشده است: [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ}}<ref>«ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟* و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمی‌ورزیدید؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۲.</ref>. [[بدیهی]] است که مراد از ضلالت به وسیله [[شیطان]] وادار نمودن [[مردم]] به گناه و [[نافرمانی خدا]] است. حاصل آن‌که [[انبیا]] به هدایت خاصّ [[الهی]] هدایت شده‌اند، طوری که هرگز گناهی نمی‌تواند در ساخت قدسی آنان [[راه]] یابد.
* پیامبران به طور مطلق [[هدایت]] شده و راه یافته هستند، [[گناهکار]] [[گمراه]] است، پس پیامبران هیچ گاه [[گناه]] نمی‌کنند قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند * و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.</ref>. اینکه [[خدا]] به طور مطلق امر می‌کند که از [[هدایت]] [[پیامبران]] [[پیروی]] کنیم، دلیلی است بر این مطلب که هر کار می‌کنند مطابق [[رضای خدا]] است. و از آنجا که [[ارتکاب گناه]] مورد رضای خدا نیست، پس پیامبران [[گناه]] نمی‌کنند. و در برخی [[آیات قرآن]] از [[عصیان]] و گناه به [[ضلالت]] تعبیر می‌شود. پس هرکه گناه کند هدایت نشده است: [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ}}<ref>«ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟* و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمی‌ورزیدید؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۲.</ref>. [[بدیهی]] است که مراد از ضلالت به وسیله [[شیطان]] وادار نمودن [[مردم]] به گناه و [[نافرمانی خدا]] است. حاصل آن‌که [[انبیا]] به هدایت خاصّ [[الهی]] هدایت شده‌اند، طوری که هرگز گناهی نمی‌تواند در ساخت قدسی آنان راه یابد.


* [[اطاعت از پیامبران]] را قرآن به طور مطلق لازم دانسته است. در حالی که اگر کسی امر به [[گناه]] کند، اطاعت‌اش [[حرام]] است، پس [[پیامبران]] لزوماً به لحاظ [[قول و فعل]] از گناه مصونند. توضیح این که: [[اطاعت]] از قول و فعل و تقریر [[پیامبر]]، مصداق اَتمِّ اطاعت است و اگر پیامبر [[مرتکب گناه]] شود، از باب اطاعت از فعل او [[ارتکاب گناه]] لازم می‌شود، در حالی که ارتکاب گناه حرام است.
* [[اطاعت از پیامبران]] را قرآن به طور مطلق لازم دانسته است. در حالی که اگر کسی امر به [[گناه]] کند، اطاعت‌اش [[حرام]] است، پس [[پیامبران]] لزوماً به لحاظ [[قول و فعل]] از گناه مصونند. توضیح این که: [[اطاعت]] از قول و فعل و تقریر [[پیامبر]]، مصداق اَتمِّ اطاعت است و اگر پیامبر [[مرتکب گناه]] شود، از باب اطاعت از فعل او [[ارتکاب گناه]] لازم می‌شود، در حالی که ارتکاب گناه حرام است.
خط ۲۸: خط ۲۸:
دیگر اینکه [[اطاعت از خداوند]] را قرین [[اطاعت پیامبر]] قرار داده است، و اطلاق آیه دالِّ بر این است که آن‌چه پیامبر می‌کند و می‌گوید همگی مطابق امر و نهی الهی است و [[نافرمانی]] در آن نیست. در پایان این بحث، با [[نقل]] فرازهایی از یک [[روایت]] گفتار را به پایان می‌بریم.
دیگر اینکه [[اطاعت از خداوند]] را قرین [[اطاعت پیامبر]] قرار داده است، و اطلاق آیه دالِّ بر این است که آن‌چه پیامبر می‌کند و می‌گوید همگی مطابق امر و نهی الهی است و [[نافرمانی]] در آن نیست. در پایان این بحث، با [[نقل]] فرازهایی از یک [[روایت]] گفتار را به پایان می‌بریم.


نگاهی به یک روایت: از این سخن [[امام صادق]]{{ع}} که در مصباح الشّریعه [[نقل]] شده، [[فضائل]] [[انبیا]] از جمله [[عصمت]] آنان استفاده می‌شود: {{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ{{ع}}‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَكَّنَ أَنْبِيَاءَهُ مِنْ خَزَائِنِ لُطْفِهِ وَ كَرَمِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ عَلَّمَهُمْ‏ مِنْ‏ مَخْزُونِ‏ عِلْمِهِ‏ وَ أَفْرَدَهُمْ مِنْ جَمِيعِ الْخَلَائِقِ لِنَفْسِهِ فَلَا يُشْبِهُ أَحْوَالَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ أَحَدٌ مِنَ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ إِذْ جَعَلَهُمْ وَسَائِلَ سَائِرِ الْخَلْقِ إِلَيْهِ وَ جَعَلَ حُبَّهُمْ وَ إِطَاعَتَهُمْ سَبَبَ رِضَائِهِ وَ خِلَافَهُمْ وَ إِنْكَارَهُمْ سَبَبَ سَخَطِهِ وَ أَمَرَ كُلَّ قَوْمٍ وَ فِئَةٍ بِاتِّبَاعِ مِلَّةِ رَسُولِهِمْ ثُمَّ أَبَى أَنْ يَقْبَلَ طَاعَةً إِلَّا بِطَاعَتِهِمْ وَ تَمْجِيدِهِمْ وَ مَعْرِفَةِ حُرْمَتِهِمْ وَ حُبِّهِمْ وَ وَقَارِهِمْ وَ تَعْظِيمِهِمْ وَ جَاهِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَعَظِّمْ جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ لَا تُنْزِلْهُم‏ مَنْزِلَةَ أَحَدٍ مِنْ دُونِهِمْ وَ لَا تَتَصَرَّفْ بِعَقْلِكَ فِي مَقَامَاتِهِمْ وَ أَحْوَالِهِمْ وَ أَخْلَاقِهِمْ إِلَّا بِبَيَانٍ مُحْكَمٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِجْمَاعِ أَهْلِ الْبَصَائِرِ بِدَلَائِلَ يَتَحَقَّقُ بِهَا فَضَائِلُهُمْ وَ مَرَاتِبُهُمْ وَ أَنَّى بِالْوُصُولِ إِلَى حَقِيقَةِ مَا لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ قَابَلْتَ أَفْعَالَهُمْ و أَقْوَالَهُمْ بِمَنْ دُونَهُمْ مِنَ النَّاسِ فَقَدْ أَسَأْتَ صُحْبَتَهُمْ وَ أَنْكَرْتَ مَعْرِفَتَهُمْ وَ جَهِلْتَ خُصُوصِيَّتَهُمْ بِاللَّهِ وَ سَقَطْتَ عَنْ دَرَجَةِ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَإِيَّاكَ ثُمَّ إِيَّاكَ}}<ref>مصباح الشریعه، الباب الثامن و الستون، ص۱۴۵.</ref>: یعنی از امام صادق{{ع}} نقل شده است که فرمود: [[خدای عزوجل]] پیامبرانش را از گنجینه [[لطف]] و [[کرم]] و [[رحمت]] خود [[قدرت]] و از مخزن [[علم]] [[خود آگاهی]] بخشید، و تنها آنان را در بین تمام [[مخلوقات]] برای خود برگزید. پس هیچ یک از خلایق در [[اخلاق]] و احوال شبیه آنها نیست، زیرا [[خداوند]] آنان را وسیله سایر [[خلق]] به سوی خویش و [[محبت]] و [[طاعت]] آنها را سبب [[خشنودی]] و [[مخالفت]] و انکارشان را سبب [[خشم]] و [[غضب]] خود قرار داد، و هر قومی را به [[پیروی]] از [[مذهب]] [[پیامبر]] خود امر کرد، آنگاه از [[پذیرش]] طاعت هر یک از [[بندگان]] خودداری کرد، مگر از [[راه]] [[طاعت]] [[پیامبران]]، و [[بزرگ‌داشت]] آنها، و [[شناخت]] [[محبت]] و [[احترام]] و [[وقار]] و بزرگ‌داشت و [[مقام]] آنها نزد [[خدا]]. (تنها از این راه طاعت بندگان را می‌پذیرد). بنابراین، تمام [[پیامبران الهی]] را [[تعظیم]] کن و هرگز مقام و [[منزلت]] آنها را در حدّ هیچ یک از [[مخلوقات]] غیر از خودشان تنزّل نده، و هرگز در [[مقامات]] و احوال و [[اخلاق]] آنها با [[عقل]] خودت تصرّف نکن، مگر با یک بیان محکمی که از سوی خدا باشد و یا اتّفاق [[اهل]] [[بینش]] به وسیله آن براهینی که [[فضائل]] و [[مراتب انبیا]] تحقّق می‌یابد. (عقل خود را معیار [[قضاوت]] و [[فهم]] مقامات و مراتب انبیا قرار نده، بلکه با [[کلام خدا]] و [[براهین]] محکم اهل بینش در فهم مقامات آنها بکوش) کجا می‌توان به مقامی که آنان نزد خدا دارند رسید؟! و اگر سخنان و احوال آنها را [[پایین‌تر]] از خودشان از سایر [[مردم]] مقابل قرار دهی، به [[همنشینی]] برایشان قرار داده‌ای و به [[معرفت]] آنها دست نیافته‌ای، و اختصاص داشتن آنها به خدا را نفهمیده‌ای، و از حقیقت‌های [[ایمان]] و معرفت [[سقوط]] کرده‌ای، پس (از این کار) بپرهیز.<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص ۲۳-۳۱.</ref>
نگاهی به یک روایت: از این سخن [[امام صادق]]{{ع}} که در مصباح الشّریعه [[نقل]] شده، [[فضائل]] [[انبیا]] از جمله [[عصمت]] آنان استفاده می‌شود: {{متن حدیث|قَالَ الصَّادِقُ{{ع}}‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَكَّنَ أَنْبِيَاءَهُ مِنْ خَزَائِنِ لُطْفِهِ وَ كَرَمِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ عَلَّمَهُمْ‏ مِنْ‏ مَخْزُونِ‏ عِلْمِهِ‏ وَ أَفْرَدَهُمْ مِنْ جَمِيعِ الْخَلَائِقِ لِنَفْسِهِ فَلَا يُشْبِهُ أَحْوَالَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ أَحَدٌ مِنَ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ إِذْ جَعَلَهُمْ وَسَائِلَ سَائِرِ الْخَلْقِ إِلَيْهِ وَ جَعَلَ حُبَّهُمْ وَ إِطَاعَتَهُمْ سَبَبَ رِضَائِهِ وَ خِلَافَهُمْ وَ إِنْكَارَهُمْ سَبَبَ سَخَطِهِ وَ أَمَرَ كُلَّ قَوْمٍ وَ فِئَةٍ بِاتِّبَاعِ مِلَّةِ رَسُولِهِمْ ثُمَّ أَبَى أَنْ يَقْبَلَ طَاعَةً إِلَّا بِطَاعَتِهِمْ وَ تَمْجِيدِهِمْ وَ مَعْرِفَةِ حُرْمَتِهِمْ وَ حُبِّهِمْ وَ وَقَارِهِمْ وَ تَعْظِيمِهِمْ وَ جَاهِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَعَظِّمْ جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ لَا تُنْزِلْهُم‏ مَنْزِلَةَ أَحَدٍ مِنْ دُونِهِمْ وَ لَا تَتَصَرَّفْ بِعَقْلِكَ فِي مَقَامَاتِهِمْ وَ أَحْوَالِهِمْ وَ أَخْلَاقِهِمْ إِلَّا بِبَيَانٍ مُحْكَمٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِجْمَاعِ أَهْلِ الْبَصَائِرِ بِدَلَائِلَ يَتَحَقَّقُ بِهَا فَضَائِلُهُمْ وَ مَرَاتِبُهُمْ وَ أَنَّى بِالْوُصُولِ إِلَى حَقِيقَةِ مَا لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ قَابَلْتَ أَفْعَالَهُمْ و أَقْوَالَهُمْ بِمَنْ دُونَهُمْ مِنَ النَّاسِ فَقَدْ أَسَأْتَ صُحْبَتَهُمْ وَ أَنْكَرْتَ مَعْرِفَتَهُمْ وَ جَهِلْتَ خُصُوصِيَّتَهُمْ بِاللَّهِ وَ سَقَطْتَ عَنْ دَرَجَةِ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَإِيَّاكَ ثُمَّ إِيَّاكَ}}<ref>مصباح الشریعه، الباب الثامن و الستون، ص۱۴۵.</ref>: یعنی از امام صادق{{ع}} نقل شده است که فرمود: [[خدای عزوجل]] پیامبرانش را از گنجینه [[لطف]] و [[کرم]] و [[رحمت]] خود [[قدرت]] و از مخزن [[علم]] [[خود آگاهی]] بخشید، و تنها آنان را در بین تمام [[مخلوقات]] برای خود برگزید. پس هیچ یک از خلایق در [[اخلاق]] و احوال شبیه آنها نیست، زیرا [[خداوند]] آنان را وسیله سایر [[خلق]] به سوی خویش و [[محبت]] و [[طاعت]] آنها را سبب [[خشنودی]] و [[مخالفت]] و انکارشان را سبب [[خشم]] و [[غضب]] خود قرار داد، و هر قومی را به [[پیروی]] از [[مذهب]] [[پیامبر]] خود امر کرد، آنگاه از [[پذیرش]] طاعت هر یک از [[بندگان]] خودداری کرد، مگر از راه [[طاعت]] [[پیامبران]]، و [[بزرگ‌داشت]] آنها، و [[شناخت]] [[محبت]] و [[احترام]] و [[وقار]] و بزرگ‌داشت و [[مقام]] آنها نزد [[خدا]]. (تنها از این راه طاعت بندگان را می‌پذیرد). بنابراین، تمام [[پیامبران الهی]] را [[تعظیم]] کن و هرگز مقام و [[منزلت]] آنها را در حدّ هیچ یک از [[مخلوقات]] غیر از خودشان تنزّل نده، و هرگز در [[مقامات]] و احوال و [[اخلاق]] آنها با [[عقل]] خودت تصرّف نکن، مگر با یک بیان محکمی که از سوی خدا باشد و یا اتّفاق [[اهل]] [[بینش]] به وسیله آن براهینی که [[فضائل]] و [[مراتب انبیا]] تحقّق می‌یابد. (عقل خود را معیار [[قضاوت]] و [[فهم]] مقامات و مراتب انبیا قرار نده، بلکه با [[کلام خدا]] و [[براهین]] محکم اهل بینش در فهم مقامات آنها بکوش) کجا می‌توان به مقامی که آنان نزد خدا دارند رسید؟! و اگر سخنان و احوال آنها را [[پایین‌تر]] از خودشان از سایر [[مردم]] مقابل قرار دهی، به [[همنشینی]] برایشان قرار داده‌ای و به [[معرفت]] آنها دست نیافته‌ای، و اختصاص داشتن آنها به خدا را نفهمیده‌ای، و از حقیقت‌های [[ایمان]] و معرفت [[سقوط]] کرده‌ای، پس (از این کار) بپرهیز.<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص ۲۳-۳۱.</ref>


===[[عصمت علمی]] پیامبران===
===[[عصمت علمی]] پیامبران===
خط ۴۱: خط ۴۱:


*'''[[دلایل عصمت]] [[علمی]]''':
*'''[[دلایل عصمت]] [[علمی]]''':
#'''[[دلایل عقلی]]''': تمام [[براهین عقلی]] که بر [[اثبات عصمت]] عملی ذکر شد، در این جا نیز می‌توان اقامه کرد. علاوه بر آنها در مورد [[عصمت در اعتقادات]] باید توجه داشت [[فلسفه وجودی]] [[انبیاء]] [[هدایت مردم]] به سوی [[حق]] است، حال کسی که خود [[گمراه]] است و به [[راه]] [[انحرافی]] و اشتباهی [[باور]] دارد، چگونه می‌تواند، راهنمای دیگران باشد؟ امّا [[برهان]] کلّی که بر همه [[مراتب عصمت]] علمی می‌توان اقامه کرد برهان ذیل است: آن‌چه [[فلسفه]] و [[ضرورت]] [[بعثت انبیا]] را اقتضا می‌کند، احتمال اشتباه انسان‌های عادی و نارسایی [[عقل]] و حواس آنها در راه‌یابی و ضرورت وجود راهی مطمئن و تضمین شده برای رسیدن به مقصد [[آفرینش]] و [[کمال نهایی]] است. حال اگر این احتمال در [[پیامبران]] نیز وجود داشته باشد، در آن صورت اولاً دیگر [[راه]] [[نبوت]] نیز راه تضمین شده محسوب نمی‌شود. ثانیاً پیامبران نیز [[نیازمند]] [[هادی]] و [[راهنما]] خواهند بود و این امر به [[تسلسل]] [[باطل]] منتهی می‌شود. ثالثاً برای تشخیص [[حق]] از باطل معیار و [[میزان]] صحیحی موجود نخواهد بود. رابعاً غرض از [[آفرینش انسان]] نقض خواهد شد. در حالی که [[خدای حکیم]] [[نقض غرض]] نمی‌کند. خامساً، [[اعتماد]] [[مردم]] از پیامبران سلب خواهد شد، نتیجه این امور آن است که، دیگر فلسفه‌ای برای [[بعثت انبیا]] باقی نمی‌ماند و بود و نبود [[نبوّت]] مساوی است؛ یعنی نبوت [[عبث]] و [[بیهوده]] و [[تالی]] باطل است. پس مقدّمه نیز باطل خواهد بود.
#'''[[دلایل عقلی]]''': تمام [[براهین عقلی]] که بر [[اثبات عصمت]] عملی ذکر شد، در این جا نیز می‌توان اقامه کرد. علاوه بر آنها در مورد [[عصمت در اعتقادات]] باید توجه داشت [[فلسفه وجودی]] [[انبیاء]] [[هدایت مردم]] به سوی [[حق]] است، حال کسی که خود [[گمراه]] است و به راه [[انحرافی]] و اشتباهی [[باور]] دارد، چگونه می‌تواند، راهنمای دیگران باشد؟ امّا [[برهان]] کلّی که بر همه [[مراتب عصمت]] علمی می‌توان اقامه کرد برهان ذیل است: آن‌چه [[فلسفه]] و [[ضرورت]] [[بعثت انبیا]] را اقتضا می‌کند، احتمال اشتباه انسان‌های عادی و نارسایی [[عقل]] و حواس آنها در راه‌یابی و ضرورت وجود راهی مطمئن و تضمین شده برای رسیدن به مقصد [[آفرینش]] و [[کمال نهایی]] است. حال اگر این احتمال در [[پیامبران]] نیز وجود داشته باشد، در آن صورت اولاً دیگر راه [[نبوت]] نیز راه تضمین شده محسوب نمی‌شود. ثانیاً پیامبران نیز [[نیازمند]] [[هادی]] و [[راهنما]] خواهند بود و این امر به [[تسلسل]] [[باطل]] منتهی می‌شود. ثالثاً برای تشخیص [[حق]] از باطل معیار و [[میزان]] صحیحی موجود نخواهد بود. رابعاً غرض از [[آفرینش انسان]] نقض خواهد شد. در حالی که [[خدای حکیم]] [[نقض غرض]] نمی‌کند. خامساً، [[اعتماد]] [[مردم]] از پیامبران سلب خواهد شد، نتیجه این امور آن است که، دیگر فلسفه‌ای برای [[بعثت انبیا]] باقی نمی‌ماند و بود و نبود [[نبوّت]] مساوی است؛ یعنی نبوت [[عبث]] و [[بیهوده]] و [[تالی]] باطل است. پس مقدّمه نیز باطل خواهد بود.
#'''[[دلایل نقلی]] بر [[عصمت علمی]] [[انبیا]]''': از [[آیات]] فراوانی در [[قرآن کریم]] می‌توان پی به عصمت علمی پیامبران برد، که در این جا به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
#'''[[دلایل نقلی]] بر [[عصمت علمی]] [[انبیا]]''': از [[آیات]] فراوانی در [[قرآن کریم]] می‌توان پی به عصمت علمی پیامبران برد، که در این جا به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
## [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۳-۵.</ref>. از این [[آیه کریمه]] استفاده می‌شود که: اولاً هرچه [[پیامبر اسلام]] می‌گوید سخن [[خدا]] است، که از طریق [[جبرئیل]] به او رسیده. پس محال است [[اشتباه]] کند. ثانیاً) عدم [[تحریف]] [[پیام الهی]] و [[ابلاغ وحی]] بدون [[خطا]] فرع بر این است که هم در تلقّی و هم در [[حفظ]] [[وهم]] در [[ابلاغ]] [[عصمت]] وجود داشته باشد و چون همه این مراتب فرع برداشتن [[بینش]] صحبح است، پس آیه کریمه مراتبه چهارگانه عصمت علمی را [[اثبات]] می‌فرماید. (دقت کنید)
## [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۳-۵.</ref>. از این [[آیه کریمه]] استفاده می‌شود که: اولاً هرچه [[پیامبر اسلام]] می‌گوید سخن [[خدا]] است، که از طریق [[جبرئیل]] به او رسیده. پس محال است [[اشتباه]] کند. ثانیاً) عدم [[تحریف]] [[پیام الهی]] و [[ابلاغ وحی]] بدون [[خطا]] فرع بر این است که هم در تلقّی و هم در [[حفظ]] [[وهم]] در [[ابلاغ]] [[عصمت]] وجود داشته باشد و چون همه این مراتب فرع برداشتن [[بینش]] صحبح است، پس آیه کریمه مراتبه چهارگانه عصمت علمی را [[اثبات]] می‌فرماید. (دقت کنید)
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش