پرش به محتوا

ابوطالب در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را '
جز (جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر')
جز (جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را ')
خط ۸: خط ۸:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[ابوطالب]] از معدود کسانی است که در طول [[تاریخ اسلام]] محور گفت‌و‌گوهای فراوان بوده و داوری‌های متناقضی را به خود معطوف داشته است. عمده‌ترین موضوع در این زمینه مقوله ایمان وی به [[دیانت]] [[اسلامی]] و [[پیامبر خدا]]{{صل}} بوده است. بر اساس داده‌های [[تاریخی]]، او در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} بیست سال بیشتر نداشت، از [[رازی]] پرده برداشت که حاکی از باور وی به رویدادی آسمانی بود. وی بیان داشت: "پدرم به من خبر داده بود که او همان [[پیامبری]] است که [[مبعوث]] خواهد شد و به من امر کرد آنرا پوشیده بدارم که موجب [[خصومت]] [[دشمنان]] نگردد"<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ إمتاع الأسماع، ج۴، ص۱۰۱.</ref>. ابوطالب در [[خطبه]] [[عقد]] آن پیامبر {{صل}} و [[خدیجه]] که چند سال بعد رخ داد، نیز چنین اشاره کرد: "به [[الله]] [[سوگند]] که بعد از این، برای او ([[حضرت محمد]]{{صل}}) خبر بزرگ و جایگاهی بلند خواهد بود"<ref>تاریخ ابن‌خلدون، ج۲، ص۴۰۹؛ إمتاع الأسماع، ج۶، ص۲۹؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۵؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. این سخنان و [[روایات]] انبوه دیگر، عده بسیاری از [[مسلمانان]] را به پذیرش [[ایمان ابوطالب]] کشاند. این بحث در [[زمان]] امام رضا{{ع}} نیز مطرح شد که آن حضرت نیز به آن پاسخ گفت<ref>کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۸۲.</ref>. امام رضا{{ع}} [[شک]] در [[ایمان]] او را مستحق [[آتش]] دانسته است<ref>کنزالفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۸۲.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref>
[[ابوطالب]] از معدود کسانی است که در طول [[تاریخ اسلام]] محور گفت‌و‌گوهای فراوان بوده و داوری‌های متناقضی را به خود معطوف داشته است. عمده‌ترین موضوع در این زمینه مقوله ایمان وی به [[دیانت]] [[اسلامی]] و [[پیامبر خدا]]{{صل}} بوده است. بر اساس داده‌های [[تاریخی]]، او در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} بیست سال بیشتر نداشت، از [[رازی]] پرده برداشت که حاکی از باور وی به رویدادی آسمانی بود. وی بیان داشت: "پدرم به من خبر داده بود که او همان [[پیامبری]] است که [[مبعوث]] خواهد شد و به من امر کرد آن را پوشیده بدارم که موجب [[خصومت]] [[دشمنان]] نگردد"<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ إمتاع الأسماع، ج۴، ص۱۰۱.</ref>. ابوطالب در [[خطبه]] [[عقد]] آن پیامبر {{صل}} و [[خدیجه]] که چند سال بعد رخ داد، نیز چنین اشاره کرد: "به [[الله]] [[سوگند]] که بعد از این، برای او ([[حضرت محمد]]{{صل}}) خبر بزرگ و جایگاهی بلند خواهد بود"<ref>تاریخ ابن‌خلدون، ج۲، ص۴۰۹؛ إمتاع الأسماع، ج۶، ص۲۹؛ تاریخ گزیده، ص۱۳۵؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۵.</ref>. این سخنان و [[روایات]] انبوه دیگر، عده بسیاری از [[مسلمانان]] را به پذیرش [[ایمان ابوطالب]] کشاند. این بحث در [[زمان]] امام رضا{{ع}} نیز مطرح شد که آن حضرت نیز به آن پاسخ گفت<ref>کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۸۲.</ref>. امام رضا{{ع}} [[شک]] در [[ایمان]] او را مستحق [[آتش]] دانسته است<ref>کنزالفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲- ۱۸۳؛ إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۸۲.</ref>.<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref>


اما چرا برخی از مسلمانان از پذیرش این [[حقیقت]] سرباز زدند؟ برای پاسخ به این [[پرسش]] لازم است تصویری از ابوطالب ارائه شود.
اما چرا برخی از مسلمانان از پذیرش این [[حقیقت]] سرباز زدند؟ برای پاسخ به این [[پرسش]] لازم است تصویری از ابوطالب ارائه شود.
خط ۱۷: خط ۱۷:
درگذشت عبدالمطلب، [[رئیس]] مکه و مشکلاتی چون [[خشکسالی]] که از پیش‌تر در مکه پدید آمده بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref> و نیز بحران‌های [[مالی]] ابوطالب، فرایند [[ریاست]] را که تابع سنت عربی در [[خانواده]] [[رییس]] پیشین تداوم می‌یافت، اندکی [[تغییر]] داد و مدعیانی چون ابن‌جدعان و [[ولید بن ربیعه]] سر بر آوردند، اما در عین حال [[سیادت]] [[معنوی]] ابوطالب که [[میراث]] [[خاندان]] او بود، همچنان تا هنگام مرگش باقی ماند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳- ۱۴.</ref>.  
درگذشت عبدالمطلب، [[رئیس]] مکه و مشکلاتی چون [[خشکسالی]] که از پیش‌تر در مکه پدید آمده بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳.</ref> و نیز بحران‌های [[مالی]] ابوطالب، فرایند [[ریاست]] را که تابع سنت عربی در [[خانواده]] [[رییس]] پیشین تداوم می‌یافت، اندکی [[تغییر]] داد و مدعیانی چون ابن‌جدعان و [[ولید بن ربیعه]] سر بر آوردند، اما در عین حال [[سیادت]] [[معنوی]] ابوطالب که [[میراث]] [[خاندان]] او بود، همچنان تا هنگام مرگش باقی ماند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳- ۱۴.</ref>.  


او در مسیر فعالیت و راهبری [[جامعه]]، در عرصه [[رقابت]] [[اقتصادی]]، نتوانست مانند گذشته پیش برود تا آنجا که [[تأمین مخارج خانواده]] برای او دشوار شد. به همین سبب، [[پیامبر]]{{صل}} و [[عباس]] برای کمک به او، [[سرپرستی]] دو تن از فرزندانش را پذیرفتند؛ پیامبر{{صل}} سرپرستی [[علی]]{{ع}} را به عهده گرفت و عباس [[جعفر]] را به [[خانه]] خود برد<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸.</ref>. [[ابوطالب]] در عین [[تنگدستی]]، سیدی بزرگوار و [[فرمانروایی]] پر هیبت بود. [[امام علی]]{{ع}} درباره او می‌گوید: "پدرم در عین [[ناداری]]، [[سرور]] [[قریش]] بود، در حالی که پیش از او هرگز فرد تهیدستی بر قریش [[ریاست]] نکرده بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>. ابوطالب [[وقار]] و [[حکمت]] [[حکما]] و هیبت [[ملوک]] را داشت و به گفته [[اکثم بن صیفی]]، [[حکیم]] [[عرب]]، حکمت، ریاست و [[حلم]] در ابوطالب گرد آمده بود<ref>الکنی و الألقاب، ج۱، ص۱۰۸- ۱۰۹.</ref>. [[شأن]] [[داوری]] او در میان قریش<ref>المحبّر، ص۱۳۲.</ref> به او جایگاهی ویژه بخشیده بود که کلامش به مثابه امری [[لازم الاتباع]] قلمداد می‌شد، چنان که در یکی از محاکمه‌ها، سنتِ [[سوگند]] در [[شهادت]] (قسامه) را بنیان نهاد و بعدها [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز آنرا همان گونه پذیرفت<ref>السنن الکبری، نسائی، ج۴، ص۲۰۴- ۲۰۵.</ref>.  
او در مسیر فعالیت و راهبری [[جامعه]]، در عرصه [[رقابت]] [[اقتصادی]]، نتوانست مانند گذشته پیش برود تا آنجا که [[تأمین مخارج خانواده]] برای او دشوار شد. به همین سبب، [[پیامبر]]{{صل}} و [[عباس]] برای کمک به او، [[سرپرستی]] دو تن از فرزندانش را پذیرفتند؛ پیامبر{{صل}} سرپرستی [[علی]]{{ع}} را به عهده گرفت و عباس [[جعفر]] را به [[خانه]] خود برد<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸.</ref>. [[ابوطالب]] در عین [[تنگدستی]]، سیدی بزرگوار و [[فرمانروایی]] پر هیبت بود. [[امام علی]]{{ع}} درباره او می‌گوید: "پدرم در عین [[ناداری]]، [[سرور]] [[قریش]] بود، در حالی که پیش از او هرگز فرد تهیدستی بر قریش [[ریاست]] نکرده بود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴.</ref>. ابوطالب [[وقار]] و [[حکمت]] [[حکما]] و هیبت [[ملوک]] را داشت و به گفته [[اکثم بن صیفی]]، [[حکیم]] [[عرب]]، حکمت، ریاست و [[حلم]] در ابوطالب گرد آمده بود<ref>الکنی و الألقاب، ج۱، ص۱۰۸- ۱۰۹.</ref>. [[شأن]] [[داوری]] او در میان قریش<ref>المحبّر، ص۱۳۲.</ref> به او جایگاهی ویژه بخشیده بود که کلامش به مثابه امری [[لازم الاتباع]] قلمداد می‌شد، چنان که در یکی از محاکمه‌ها، سنتِ [[سوگند]] در [[شهادت]] (قسامه) را بنیان نهاد و بعدها [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز آن را همان گونه پذیرفت<ref>السنن الکبری، نسائی، ج۴، ص۲۰۴- ۲۰۵.</ref>.  


مطابق برخی نقل‌ها، [[خاندان]] [[عبدالمطلب]] از [[ظهور]] [[پیامبری]] در میان خود، آگاهی داشته و [[منتظر]] [[مبعوث]] شدن او بوده‌اند. از ابوطالب چنین نقل شده است: "پدرم در کتاب می‌خواند و می‌گفت در صلب من پیامبری هست، [[آرزو]] دارم [[زمان]] او را [[درک]] می‌کردم و به او [[ایمان]] می‌آوردم. پس هر کس از [[فرزندان]] من او را درک کند، باید به او ایمان بیاورد<ref>الطرائف، ج۱، ص۳۰۳؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۳۷.</ref>. از [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} بر می‌آید که وی تنها از [[جهت]] سقایت و [[حمایت از پیامبر]]{{صل}} [[میراث‌دار]] [[پدر]] نبوده، بلکه از جهت [[مقامات معنوی]] نیز [[خلف صالح]] وی به شمار می‌آمده است. از این روایات در می‌یابیم، عبدالمطلب [[آخرین حجت]] بیش از [[پیامبر]]{{صل}} بوده و [[ابوطالب]]، چنان که از [[امام علی]]{{ع}} نقل است، [[وصی]] وی به شمار می‌آمده است<ref>الاعتقادات، ص۱۱۰؛ الغدیر، ج۷، ص۵۲۴.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} در جواب سؤالی درباره [[حجت]] بودن ابوطالب بر پیامبر{{صل}} با توجه به دادن وصایا به وی، فرمود: ابوطالب [[امانتدار]] وصایا بود و آنرا به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} تحویل داد. از بیان این [[روایت]] بر می‌آید که برخی افراد از [[مقام]] [[وصایت]] ابوطالب بر این [[گمان]] برده‌اند که وی بر پیامبر اسلام{{صل}} نیز حجت بوده است و تحویل برخی چیزها به ایشان نیز به [[جهت]] انتقال امر وصایت بوده است. امام کاظم{{ع}} در این روایت این برداشت را [[نادرست]] می‌داند<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. اینکه امانت‌هایی که ابوطالب به پیامبر{{صل}} داده، چه بوده و از ناحیه چه کسی بوده است، مطلبی است که برخی از شارحان به آن توجه کرده‌اند و وجوه متعددی را درباره آن مطرح ساخته‌اند<ref>مرآة العقول، ج۵، ص۲۲۴- ۲۲۵.</ref>. از امام علی{{ع}} نقل است که هیچ یک از پدرانشان [[کافر]] نبودند و [[بت]] پرستیدند، بلکه بر [[آیین]] [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} بودند و به سوی [[کعبه]] [[نماز]] می‌گزاردند<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۱۷۴- ۱۷۵.</ref>. [[علامه مجلسی]] نیز ابوطالب را [[موحد]] و از اوصیای [[ابراهیم]]{{ع}} می‌داند<ref>مرآة العقول، ج۵، ص۲۳۵.</ref>.
مطابق برخی نقل‌ها، [[خاندان]] [[عبدالمطلب]] از [[ظهور]] [[پیامبری]] در میان خود، آگاهی داشته و [[منتظر]] [[مبعوث]] شدن او بوده‌اند. از ابوطالب چنین نقل شده است: "پدرم در کتاب می‌خواند و می‌گفت در صلب من پیامبری هست، [[آرزو]] دارم [[زمان]] او را [[درک]] می‌کردم و به او [[ایمان]] می‌آوردم. پس هر کس از [[فرزندان]] من او را درک کند، باید به او ایمان بیاورد<ref>الطرائف، ج۱، ص۳۰۳؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۳۷.</ref>. از [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} بر می‌آید که وی تنها از [[جهت]] سقایت و [[حمایت از پیامبر]]{{صل}} [[میراث‌دار]] [[پدر]] نبوده، بلکه از جهت [[مقامات معنوی]] نیز [[خلف صالح]] وی به شمار می‌آمده است. از این روایات در می‌یابیم، عبدالمطلب [[آخرین حجت]] بیش از [[پیامبر]]{{صل}} بوده و [[ابوطالب]]، چنان که از [[امام علی]]{{ع}} نقل است، [[وصی]] وی به شمار می‌آمده است<ref>الاعتقادات، ص۱۱۰؛ الغدیر، ج۷، ص۵۲۴.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} در جواب سؤالی درباره [[حجت]] بودن ابوطالب بر پیامبر{{صل}} با توجه به دادن وصایا به وی، فرمود: ابوطالب [[امانتدار]] وصایا بود و آن را به [[پیامبر اسلام]]{{صل}} تحویل داد. از بیان این [[روایت]] بر می‌آید که برخی افراد از [[مقام]] [[وصایت]] ابوطالب بر این [[گمان]] برده‌اند که وی بر پیامبر اسلام{{صل}} نیز حجت بوده است و تحویل برخی چیزها به ایشان نیز به [[جهت]] انتقال امر وصایت بوده است. امام کاظم{{ع}} در این روایت این برداشت را [[نادرست]] می‌داند<ref>الکافی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. اینکه امانت‌هایی که ابوطالب به پیامبر{{صل}} داده، چه بوده و از ناحیه چه کسی بوده است، مطلبی است که برخی از شارحان به آن توجه کرده‌اند و وجوه متعددی را درباره آن مطرح ساخته‌اند<ref>مرآة العقول، ج۵، ص۲۲۴- ۲۲۵.</ref>. از امام علی{{ع}} نقل است که هیچ یک از پدرانشان [[کافر]] نبودند و [[بت]] پرستیدند، بلکه بر [[آیین]] [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} بودند و به سوی [[کعبه]] [[نماز]] می‌گزاردند<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ص۱۷۴- ۱۷۵.</ref>. [[علامه مجلسی]] نیز ابوطالب را [[موحد]] و از اوصیای [[ابراهیم]]{{ع}} می‌داند<ref>مرآة العقول، ج۵، ص۲۳۵.</ref>.


ابوطالب پس از [[وفات]] [[عبدالمطلب]]، در [[مراقبت]] و [[بزرگداشت]] [[محمد]]{{صل}} از هیچ امری فروگذار نمی‌کرد، او را از خود جدا نمی‌ساخت و از فرط محبتش وی را فرزند خویش معرفی می‌کرد و حتی بر فرزندانش [[برتری]] می‌داد<ref>الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. مطابق برخی نقل‌ها، ابوطالب در پاسخ [[بحیرا]] که نسبت [[حضرت محمد]]{{صل}} را با او پرسیده بود، به [[صراحت]] از نسبت [[فرزندی]] وی سخن گفت<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۴؛ دلائل النبوة، ج۲، ص۲۸.</ref>. گفته‌اند در همین [[سفر]] [[شام]] بود که بحیرا از دارا بودن [[مقام نبوت]] حضرت محمد{{صل}} سخن گفته و ابوطالب را به مراقبت ایشان [[تحریض]] نموده است<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۲۷-۲۹.</ref>. حضرت در بیشتر مواقع در کنار عموی خود بوده و [[همراهی]] ایشان منحصر به این [[سفر]] نبوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. حتی برخی منابع حکایت از آن دارند که ایشان در برخی [[جنگ‌ها]] نیز با [[ابوطالب]] همراه بوده است<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.</ref>.
ابوطالب پس از [[وفات]] [[عبدالمطلب]]، در [[مراقبت]] و [[بزرگداشت]] [[محمد]]{{صل}} از هیچ امری فروگذار نمی‌کرد، او را از خود جدا نمی‌ساخت و از فرط محبتش وی را فرزند خویش معرفی می‌کرد و حتی بر فرزندانش [[برتری]] می‌داد<ref>الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. مطابق برخی نقل‌ها، ابوطالب در پاسخ [[بحیرا]] که نسبت [[حضرت محمد]]{{صل}} را با او پرسیده بود، به [[صراحت]] از نسبت [[فرزندی]] وی سخن گفت<ref>البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۴؛ دلائل النبوة، ج۲، ص۲۸.</ref>. گفته‌اند در همین [[سفر]] [[شام]] بود که بحیرا از دارا بودن [[مقام نبوت]] حضرت محمد{{صل}} سخن گفته و ابوطالب را به مراقبت ایشان [[تحریض]] نموده است<ref>دلائل النبوة، ج۲، ص۲۷-۲۹.</ref>. حضرت در بیشتر مواقع در کنار عموی خود بوده و [[همراهی]] ایشان منحصر به این [[سفر]] نبوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۹۶.</ref>. حتی برخی منابع حکایت از آن دارند که ایشان در برخی [[جنگ‌ها]] نیز با [[ابوطالب]] همراه بوده است<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۵- ۱۶.</ref>.
خط ۳۵: خط ۳۵:
در میان [[عالمان]] و [[متکلمان]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد که آیا وی [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته یا بر [[دین]] پیشین خود باقی بوده است. بر اساس برخی داده‌ها، ابوطالب در مقابل درخواست پیامبر{{صل}} به [[اسلام آوردن]]، با این ادعا که نمی‌تواند از دین پدرانش و آنچه به آن پایبند بودند، دست بردارد، از پذیرش [[دعوت]] استنکاف کرد<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۳؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. بر این اساس، برخی مدعی‌اند که وی بر دین پیشین و غیر [[مؤمن]] به [[اسلام]] بوده و حتی در آخرین لحظات [[زندگی]] خویش، هنگامی که در بستر [[احتضار]] بود، حاضر نشد از [[کیش]] پدرش دست بردارد<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۹۸؛ المسند، ابن‌حنبل، ج۵، ص۴۳۳.</ref>؛ ادعایی که البته با مجموعه اطلاعات موجود درباره او و رفتارهایی که از ایشان در [[حمایت]] از [[اسلام]] و [[پیامبر]]{{صل}} سر زد، هیچ سازگاری ندارد. به همین دلیل، [[عالمان]] [[شیعی]] نه تنها بر آن ادعا صحه نمی‌گذارند، بلکه بر [[ایمان]] وی ادعای [[اجماع]] می‌کنند<ref>أوائل المقالات، ص۴۶.</ref>. [[ابن‌عباس]] در پاسخ مردی که از او پرسیده بود آیا [[ابوطالب]] [[مسلمان]] بود، گفت: "چگونه مسلمان نبود در حالی که چنین گفته است: {{عربی|لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُكَذَّبٌ *** لَدَيْنَا وَ لَا يَعْبَأُ بِقِيلِ الْأَبَاطِلِ}}؛ دانستند که فرزند ما نزد ما تکذیب شدنی نیست و به گفتار باطلی اعتنا نمی‌کند. سپس گفت: او چون [[اصحاب کهف]] ایمان خویش را پنهان می‌داشت، از این‌رو دو [[پاداش]] دارد"<ref>الأمالی، صدوق، ص۶۱۴-۶۱۵؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.  
در میان [[عالمان]] و [[متکلمان]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد که آیا وی [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته یا بر [[دین]] پیشین خود باقی بوده است. بر اساس برخی داده‌ها، ابوطالب در مقابل درخواست پیامبر{{صل}} به [[اسلام آوردن]]، با این ادعا که نمی‌تواند از دین پدرانش و آنچه به آن پایبند بودند، دست بردارد، از پذیرش [[دعوت]] استنکاف کرد<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۳؛ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۱، ص۱۳۷.</ref>. بر این اساس، برخی مدعی‌اند که وی بر دین پیشین و غیر [[مؤمن]] به [[اسلام]] بوده و حتی در آخرین لحظات [[زندگی]] خویش، هنگامی که در بستر [[احتضار]] بود، حاضر نشد از [[کیش]] پدرش دست بردارد<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۹۸؛ المسند، ابن‌حنبل، ج۵، ص۴۳۳.</ref>؛ ادعایی که البته با مجموعه اطلاعات موجود درباره او و رفتارهایی که از ایشان در [[حمایت]] از [[اسلام]] و [[پیامبر]]{{صل}} سر زد، هیچ سازگاری ندارد. به همین دلیل، [[عالمان]] [[شیعی]] نه تنها بر آن ادعا صحه نمی‌گذارند، بلکه بر [[ایمان]] وی ادعای [[اجماع]] می‌کنند<ref>أوائل المقالات، ص۴۶.</ref>. [[ابن‌عباس]] در پاسخ مردی که از او پرسیده بود آیا [[ابوطالب]] [[مسلمان]] بود، گفت: "چگونه مسلمان نبود در حالی که چنین گفته است: {{عربی|لَقَدْ عَلِمُوا أَنَّ ابْنَنَا لَا مُكَذَّبٌ *** لَدَيْنَا وَ لَا يَعْبَأُ بِقِيلِ الْأَبَاطِلِ}}؛ دانستند که فرزند ما نزد ما تکذیب شدنی نیست و به گفتار باطلی اعتنا نمی‌کند. سپس گفت: او چون [[اصحاب کهف]] ایمان خویش را پنهان می‌داشت، از این‌رو دو [[پاداش]] دارد"<ref>الأمالی، صدوق، ص۶۱۴-۶۱۵؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.  


[[مجلسی]] مفاد اجماع [[شیعیان]] را این می‌داند که ابوطالب از همان [[آغاز بعثت]] به پیامبر{{صل}} ایمان آورده و هرگز بتی را نپرستیده و بلکه از اوصیای [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} بوده است<ref>مرآة العقول، ج۵، ص۲۳۵.</ref>. بر این اساس، گفتار ابوطالب در خصوص [[پایداری]] بر [[دین]] آبا و اجدادی، چنان که گفته شد، بر [[پایبندی]] به [[آیین حنیف]] ابراهیمی حمل می‌شود که پیامبر{{صل}} نیز خود را تابع همان می‌دانست<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۳.</ref> و [[قرآن کریم]] هم در [[آیات]] متعددی آنرا [[تأیید]] می‌کند<ref>{{متن قرآن|وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}} «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵؛ {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}} «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵؛ {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}} «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.</ref>، نه آنکه [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] را [[اراده]] کرده باشد.
[[مجلسی]] مفاد اجماع [[شیعیان]] را این می‌داند که ابوطالب از همان [[آغاز بعثت]] به پیامبر{{صل}} ایمان آورده و هرگز بتی را نپرستیده و بلکه از اوصیای [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} بوده است<ref>مرآة العقول، ج۵، ص۲۳۵.</ref>. بر این اساس، گفتار ابوطالب در خصوص [[پایداری]] بر [[دین]] آبا و اجدادی، چنان که گفته شد، بر [[پایبندی]] به [[آیین حنیف]] ابراهیمی حمل می‌شود که پیامبر{{صل}} نیز خود را تابع همان می‌دانست<ref>السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۱، ص۲۴۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۳.</ref> و [[قرآن کریم]] هم در [[آیات]] متعددی آن را [[تأیید]] می‌کند<ref>{{متن قرآن|وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}} «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵؛ {{متن قرآن|وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا}} «و بهدین‌تر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درست‌آیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵؛ {{متن قرآن|قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}} «بگو: بی‌گمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درست‌آیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.</ref>، نه آنکه [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] را [[اراده]] کرده باشد.


[[باور]] به [[ایمان ابوطالب]] نزد [[امامان معصوم]]{{عم}} جایگاه مهمی داشته است. یکی از امامانی که شگفت‌ترین تعابیر را در مورد [[منکران]] ایمان ابوطالب به کار برده، [[امام رضا]]{{ع}} است که قاطعانه در پاسخ کسی که در این باره از وی [[پرسش]] کرد، فرمود: "اگر شکی در ایمان ابوطالب داشته باشی، به سوی [[آتش]] بازخواهی گشت"<ref>کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳؛ إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۸۲.</ref>. اینکه امام رضا{{ع}} با چنین [[تندی]] و [[صلابت]] درباره منکران ایمان ابوطالب سخن گفته‌اند، به آن جهت است که این مسأله پس از مدتی از بحثی [[علمی]] و [[تاریخی]] به مبحثی [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] مبدل شده بود و برای [[تخفیف]] و تشنیع [[آل علی]]{{ع}} ابراز می‌شد، چون [[بنی‌امیه]] می‌کوشیدند تا افتخارات منتسب به آل علی{{ع}} را به هر طریقی از بین ببرند و اموری را بدیشان نسبت دهند که از شأن و مرتبه ایشان در میان [[مسلمانان]] کاسته شود<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref>.  
[[باور]] به [[ایمان ابوطالب]] نزد [[امامان معصوم]]{{عم}} جایگاه مهمی داشته است. یکی از امامانی که شگفت‌ترین تعابیر را در مورد [[منکران]] ایمان ابوطالب به کار برده، [[امام رضا]]{{ع}} است که قاطعانه در پاسخ کسی که در این باره از وی [[پرسش]] کرد، فرمود: "اگر شکی در ایمان ابوطالب داشته باشی، به سوی [[آتش]] بازخواهی گشت"<ref>کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳؛ إیمان أبی‌طالب، مفید، ص۸۲.</ref>. اینکه امام رضا{{ع}} با چنین [[تندی]] و [[صلابت]] درباره منکران ایمان ابوطالب سخن گفته‌اند، به آن جهت است که این مسأله پس از مدتی از بحثی [[علمی]] و [[تاریخی]] به مبحثی [[فرهنگی]] و [[اجتماعی]] مبدل شده بود و برای [[تخفیف]] و تشنیع [[آل علی]]{{ع}} ابراز می‌شد، چون [[بنی‌امیه]] می‌کوشیدند تا افتخارات منتسب به آل علی{{ع}} را به هر طریقی از بین ببرند و اموری را بدیشان نسبت دهند که از شأن و مرتبه ایشان در میان [[مسلمانان]] کاسته شود<ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]] و [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوطالب - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ابوطالب»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۵۱۸-۵۲۸.</ref>.  
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش