بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نفر' به 'نفر') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابوجهل (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ابوجهل (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | ||
== | ==ابوجهل کیست؟== | ||
[[عمرو بن هشام بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن مخزوم]]<ref>المحبَّر، ص۱۳۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۴۴۴.</ref>، از [[دشمنان]] سرسخت [[اسلام]]، [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] بود که به تعبیر ابنسعد [[دشمنی]] خود را به نهایت رسانده بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.</ref>. | |||
ابوجهل از تیره [[بنیمخزوم]]، از [[خانواده]] سرشناس مکه و یکی از شخصیتهای بزرگ مکه بود. پدرش، [[هشام بن مغیره]]، خود از مردان معروف و مهماننواز مکه به شمار میرفت تا آنجا که [[قریش]] [[مرگ]] او را برای خود [[تاریخ]] قرار داده بود<ref>المحبَّر، ص۱۳۹.</ref>. مادرش [[اسماء]] دختر [[مخربة بن جندل]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۰.</ref> نیز از اعتباری اجتماعی برخوردار بود. از این رو، گاه وی را در انتساب به مادرش، ابنالحنظلیه میخواندند<ref>السیرة النبویة، ابنهشام، ج۲، ص۶۲۳؛ تهذیب الکمال، ج۷، ص۱۸۱؛ عمدة القاری، ج۸ ص۱۸۰.</ref>. ابوجهل که پیش از [[اسلام]] به [[حکم]] [[دانایی]] و [[هوشمندی]]، [[ابوالحکم]] نامیده میشد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۵۰۰؛ أسدالغابة، ج۴، ص۴.</ref>، [[پس از ظهور]] [[دیانت]] [[اسلامی]] در جرگه ستیزهجویان علیه اسلام و [[پیامبر]]{{صل}} قرار گرفت<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۱.</ref> و همین امر موجب شد تا آن حضرت او را [[ابوجهل]] بنامد<ref>الاشتقاق، ص۱۴۷؛ أنساب الأشراف، ج۱، ص۱۲۵.</ref>. | |||
از زیستنامه او پیش از اسلام اطلاعات چندانی در [[اختیار]] نیست، جز اطلاعات اندکی که از خلال آن کم و بیش میتوان به تصویر شخصیتش پرداخت. بعضی او را همسن پیامبر<ref>دائرة المعارف الإسلامیة، ج۱، ص۳۲۲.</ref> و برخی دیگر وی را به هنگام ورود به [[دارالندوه]]، در سال ۵۸۴م، سی ساله دانستهاند<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۰۵.</ref> که بدین ترتیب سن وی، از حضرت بیشتر خواهد بود، چون در این زمان آن حضرت، برابر قول مشهور که ولادتش را به سال [[عام الفیل]] (برابر ۵۷۱ میلادی)<ref>تاریخ عرب، ص۱۴۱؛ تاریخ الإسلام، حسن ابراهیم، ج۱، ص۶۵.</ref> دانستهاند<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۱۰۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۷۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۵۸.</ref>، [[سنی]] کمتر از پانزده سال داشته است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۴۷۴-۴۸۱.</ref>. | |||
از | ==ویژگیهای ابوجهل== | ||
ویژگیهای شخصیتی، از جمله [[زیرکی]]، دانایی و [[هوشیاری]] ابوجهل، وی را از دیگران متمایز ساخته بود، چیزی که وی را برخلاف [[سنت]] [[عرب جاهلی]] که عضویت در دارالندوه را برای غیر بنیقصی مشروط به [[چهل سالگی]] کرده بود<ref>أخبار مکة، ازرقی، ج۲، ص۲۵۳.</ref>، طبق روایتی در سنین پایین و [[نوجوانی]] که هنوز موی بر صورتش نروییده بود<ref>عیون الأخبار، ج۱، ص۲۳۰.</ref>، یا نزدیک سیسالگی برابر [[روایت]] دیگر<ref>الاشتقاق، ص۱۵۵.</ref>، به عضویت آن [[شورا]] در آورد و در تصمیمگیریهای سران [[قریش]] و [[مکه]]، طرف [[مشورت]] قرار داد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷؛ الاشتقاق، ص۱۵۵.</ref>. او همانند بسیاری از مکیان به [[بتپرستی]] روی داشت و چون سران آن دیار به [[شغل]] بازرگانی مشغول بود و از این [[راه]] ثروتی به هم زده بود و در طبقه اشراف [[تیزهوش]] مکه قرار گرفته بود<ref>المحبَّر، ص۳۰۳؛ جامع البیان، ج۲۰، ص۱۱۹.</ref> تا به آنجا که مانند دیگر بزرگان [[مکه]] داعیه تصاحب [[ریاست]] [[کعبه]] و در پی آن، ریاست مکه را داشت و به همین منظور برای [[غلبه]] بر رقیبان به [[نزاع]] با آنان روی کرده بود، چنان که با [[بنیهاشم]] از همین منظر در [[مخاصمه]] و [[جدال]] بود<ref>جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰.</ref>. آوردهاند روزی [[اوس بن حجر]] به مکه آمد و بر [[ابوجهل]] وارد شد و از او خواست تا قومش را به او نشان دهد. او [[جوانان]] [[بنیمخزوم]] را در پوششی آراسته و وضعیتی [[نیکو]] و مجلل به او نمایاند. در گرماگرم صحبت با او، ناگهان پیرمردی با [[هیبت]] و نیکوروی، همراه با جمعی از جوانان [[خوشسیما]] و نیکوقامت پیدا شد. اوس که شگفتزده شده بود، پرسید: ای اباحکم، اینان چه کسانیاند؟ ابوجهل با [[خشم]] گفت: این [[عبدالمطلب]] و فرزندانش است که با وجود اینان برای [[قریش]] شرفی شکل نمیگیرد. [[خدا]] باقی شان نگذارد<ref>المنمق، ص۳۵۷.</ref>. | |||
ابوجهل با همه اینها تا پیش از [[اسلام]]، در میان [[عرب جاهلی]] چندان نامبردار نبود و این سرسختیهای پس از اسلام اوست که وی را مطرح کرده است. او [[پس از ظهور]] اسلام، بسیار کوشید تا [[پیامبر]]{{صل}} را از مسیرش باز دارد. حضرت را [[آزار]] میداد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۴۴.</ref> برای بازداریاش دست به دامن [[عتبه]] شد تا آن حضرت را به ساحری، [[شاعری]] یا کاهنی متهم سازد. اما چون او نتوانست، به [[همدستی]] با پیامبر{{صل}} متهمش کرد<ref>تاریخ ابنمعین، ج۱، ص۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۸، ص۲۴۲.</ref>. با جمعی به سراغ [[ابوطالب]] رفت که حامی سرسخت [[رسول خدا]]{{صل}} و بزرگ بنیهاشم بود و از او خواست تا جلوی [[برادر]] زادهاش را بگیرد و مانع کارهایش شود<ref>کتاب الثقات، ج۱، ص۵۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۶.</ref>. در مقابله با این واکنشها، ابوطالب به اتفاق هاشمیان و طالبیان در جمع [[قریشیان]] حاضر شد و گفت: اگر او را بکشید، هیچ یک از شما باقی نخواهید ماند. گفتهاند بیش از همه این ابوجهل بود که [[شکست]]<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. او یکی از “مقتسمین”<ref>{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}} «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> [[مکه]] بود که اطراف مکه را بین خویش تقسیم کرده بودند و به هنگام موسم [[حج]]، [[مردم]] را از [[پیامبر]]{{صل}} باز میداشتند<ref>المحبَّر، ص۱۶۰.</ref> تا [[قرآن]] او را نشنوند<ref>الجامع لأحکام القرآن، ج۱۵، ص۲۳۶.</ref> و با او رابطه برقرار نکنند<ref>أسباب النزول، ص۳۸۱؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۴۷۴-۴۸۱.</ref> | |||
ابوجهل با | ==ابوجهل و مقابله با اسلام== | ||
[[ابوجهل]] روزی کنار [[کعبه]] به [[بدگویی]] و [[تندخویی]] با [[محمد]]{{صل}} پرداخت، به گونهای که مایه سرافکندگی آن حضرت شد. [[کنیز]] [[عبدالله بن جدعان]] خبر آن را به [[حمزه]]، عموی ایشان، رساند. حمزه با [[خشم]] به سراغ ابوجهل آمد و با کمان خویش سر او را شکافت<ref>المنمق، ص۳۴۰؛ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۳، ص۹؛ کتاب العثمانیة، ص۳۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۷۲.</ref>، اما او همچنان به [[دشمنی]] و [[آزار]] خود ادامه میداد. وقتی شنید که [[عیاش بن ابیربیعه]] ([[برادر]] مادریاش) به [[اسلام]] گرویده، هر شیوهای را برای بازگرداندن او به کار گرفت<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۴.</ref>. هنگامی که اندک [[ملایمت]] [[ولید بن مغیره]] را به پیامبر{{صل}} دریافت، وی را با [[حیله]] بر آن داشت که [[کلام خداوند]] را [[سحر]] بخواند<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref>. [[آیه]] ۲۴ و ۲۵ [[سوره مدثر]]: {{متن قرآن|فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ}}<ref>«و گفت: این جز جادویی که آموخته میشود نیست * این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۲۴-۲۵.</ref> بیانگر این واقعه است<ref>أسباب النزول، ص۳۸۱- ۳۸۲.</ref>. او برای [[تضعیف]] پیامبر{{صل}} و اسلام از هر راهی استفاده میکرد. وقتی [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ * عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ}}<ref>«و چه دانی تو که دوزخ چیست * نه بر جای مینهد و نه یله میکند * برگرداننده رنگ پوست است * بر آن نوزده (نگهبان گمارده شده) است» سوره مدثر، آیه ۲۷-۳۰.</ref> را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از [[غلبه]] بر یک نفر از گماشتههای [[آتش]] ناتواناند؛ در حالی که شمار شما بیشتر است؟ [[رفیق]] شما [[[پیامبر]]] خبر میدهد که [[جهنم]] نوزده گماشته دارد<ref>جامع البیان، ج۲۹، ص۱۹۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۶.</ref>. [[اصرار]] بیش از حد و جاهلانه او بر [[مخالفت با پیامبر]]{{صل}} و [[اسلام]]<ref>الهدایة الکبری، ص۵۶.</ref>، حتی موجب [[خشم]] دیگر سران [[مکه]] شد<ref>سیرة ابن إسحاق، ص۱۶۶.</ref>. طبق [[روایات]]، [[خداوند]] وی را “اثیم” خوانده<ref>{{متن قرآن|طَعَامُ الْأَثِيمِ}} «خوراک گناهکار است» سوره دخان، آیه ۴۴.</ref> که طعام [[زقوم]] نصیب او خواهد بود<ref>تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۶۱؛ تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۵۲۹.</ref>. به [[روایت]] [[ابن عباس]] نیز مصداق خاص {{متن قرآن|عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ}}<ref>«و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران نهادیم» سوره فرقان، آیه ۳۱.</ref> [[شناسایی]] شد<ref>تفسیر السمعانی، ج۴، ص۱۸.</ref>. | |||
او چون از [[آزار]] مستقیم پیامبر{{صل}} در [[هراس]] افتاده بود، به [[شکنجه]] تازه [[مسلمانان]] بیپناه روی آورد؛ [[بلال حبشی]]، برده سیاه را در زیر [[آفتاب]] سوزان مکه بر [[زمین]] میانداخت و سنگ [[آسیا]] بر صورتش مینهاد تا دست از دیانتش بردارد<ref>أسد الغابة، ج۱، ص۲۰۶.</ref>. [[سمیه]]، [[مادر]] [[عمار]] را پس از [[تهمت]] و [[افترا]]<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۳، ص۲۳۳.</ref>، در پیش چشمان فرزندش شکنجه کرد و به [[شهادت]] رساند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ تاریخ بغداد، ج۲۴، ص۲۲۱؛ التعریف بالأنساب، ص۱۷۲.</ref>، [[سلمة بن هشام]] را که از [[حبشه]] به مکه بازگشته بود، دستگیر و [[حبس]] کرد، آزارش داد و در [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] نگاه داشت<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۴، ص۱۳۰.</ref>. | او چون از [[آزار]] مستقیم پیامبر{{صل}} در [[هراس]] افتاده بود، به [[شکنجه]] تازه [[مسلمانان]] بیپناه روی آورد؛ [[بلال حبشی]]، برده سیاه را در زیر [[آفتاب]] سوزان مکه بر [[زمین]] میانداخت و سنگ [[آسیا]] بر صورتش مینهاد تا دست از دیانتش بردارد<ref>أسد الغابة، ج۱، ص۲۰۶.</ref>. [[سمیه]]، [[مادر]] [[عمار]] را پس از [[تهمت]] و [[افترا]]<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۳، ص۲۳۳.</ref>، در پیش چشمان فرزندش شکنجه کرد و به [[شهادت]] رساند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ تاریخ بغداد، ج۲۴، ص۲۲۱؛ التعریف بالأنساب، ص۱۷۲.</ref>، [[سلمة بن هشام]] را که از [[حبشه]] به مکه بازگشته بود، دستگیر و [[حبس]] کرد، آزارش داد و در [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] نگاه داشت<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۴، ص۱۳۰.</ref>. | ||
[[ابوجهل]]، مانند دیگر سران [[مشرک]] مکه، وقتی پیشرفتهای [[رسول خدا]]{{صل}} را دید، برای مستأصل ساختن او وارد صحنه شد و کوشید تا با [[انعقاد پیمان]] [[صحیفه]] مبنی بر ایجاد مضایقه برای [[بنیهاشم]] برای [[یاری]] نرساندن به پیامبر{{صل}} و اصرار بر عدم نقض آن، او را از پای در آورد<ref>سیرة ابن إسحاق، ص۱۶۱- ۱۶۶.</ref>. اما چون نتیجهای از آن نقشه حاصل نشد، به آخرین حربه [[پناه]] برد؛ به [[قتل]] رساندن [[پیامبر]]{{صل}} او با حضور در [[دارالندوه]]، به طراحی توطئهای روی کرد که به [[زعم]] خویش، هم از دست [[رسول خدا]]{{صل}} خلاصی مییافتند و هم [[بنیهاشم]] را یارای مقابله با کشندگان آن [[حضرت]] نبود. آن [[توطئه]] پیشنهاد کشتن ایشان به دست جمعی از [[جوانان]] [[مکه]] بود<ref>السیرة النبویة، ابنهشام، ج۲، ص۴۸۰؛ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۲۲۷؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶.</ref>. راهکاری که مورد [[تأیید]] [[اصحاب شورا]] قرار گرفت و به [[اجرا]] گذاشته شد، اما باز به نتیجه نرسید. [[رفتار]] او پس از [[نجات]] پیامبر{{صل}} در جستوجوی وی و سیلی زدن به [[اسماء دختر ابوبکر]]، به منظور گرفتن اطلاعات از او<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۰۴.</ref>، در همین عرصه قابل توجه است. پس از [[مهاجرت پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] به [[مدینه]]، او همچنان بر [[دشمنی]] خویش [[مداومت]] داشت و اگرچه در اولین [[رویارویی]] با مسلمانان که با سیصد تن از [[تجارت]] [[شام]] باز میگشت، با وساطت [[مجدی بن عمر جهنی]]، از دست [[حمزة بن عبدالمطلب]] که [[فرماندهی سپاه]] [[اسلام]] را به عهده داشت، [[رهایی]] یافت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۳؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۲۰.</ref>، اما در اولین [[فرصت]] پیش آمده، در سال دوم قمری، [[جنگ]] سنگین [[بدر]] را طراحی کرد<ref>کتاب الثقات، ج۱، ص۱۵۶؛ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۲، ص۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> و خود بخشی از هزینه آن را متقبل شد، چنان که برای [[اطعام]] [[سپاه]] ده شتر کشت<ref>المحبَّر، ص۱۶۰؛ المنمق، ص۳۸۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> و از اینرو جزو مطعمین بدر قرار گرفت<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۰۵.</ref>. او در نهایت در همین جنگ که خود فرماندهی سپاه [[شرک]] را به عهده داشت، برابر روایتی مشهور، به دست [[عبدالله بن مسعود]] کشته<ref>شرح السیر الکبیر، ج۲، ص۶۰۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۳، ص۵۵، أسد الغابة، ج۴، ص۳۷۹.</ref> و به همراه دیگر کشتگان، در [[چاه]] (قلیب) بدر مدفون شد<ref>جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰.</ref>. | [[ابوجهل]]، مانند دیگر سران [[مشرک]] مکه، وقتی پیشرفتهای [[رسول خدا]]{{صل}} را دید، برای مستأصل ساختن او وارد صحنه شد و کوشید تا با [[انعقاد پیمان]] [[صحیفه]] مبنی بر ایجاد مضایقه برای [[بنیهاشم]] برای [[یاری]] نرساندن به پیامبر{{صل}} و اصرار بر عدم نقض آن، او را از پای در آورد<ref>سیرة ابن إسحاق، ص۱۶۱- ۱۶۶.</ref>. اما چون نتیجهای از آن نقشه حاصل نشد، به آخرین حربه [[پناه]] برد؛ به [[قتل]] رساندن [[پیامبر]]{{صل}} او با حضور در [[دارالندوه]]، به طراحی توطئهای روی کرد که به [[زعم]] خویش، هم از دست [[رسول خدا]]{{صل}} خلاصی مییافتند و هم [[بنیهاشم]] را یارای مقابله با کشندگان آن [[حضرت]] نبود. آن [[توطئه]] پیشنهاد کشتن ایشان به دست جمعی از [[جوانان]] [[مکه]] بود<ref>السیرة النبویة، ابنهشام، ج۲، ص۴۸۰؛ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۲۲۷؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶.</ref>. راهکاری که مورد [[تأیید]] [[اصحاب شورا]] قرار گرفت و به [[اجرا]] گذاشته شد، اما باز به نتیجه نرسید. [[رفتار]] او پس از [[نجات]] پیامبر{{صل}} در جستوجوی وی و سیلی زدن به [[اسماء دختر ابوبکر]]، به منظور گرفتن اطلاعات از او<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۰۴.</ref>، در همین عرصه قابل توجه است. پس از [[مهاجرت پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانان]] به [[مدینه]]، او همچنان بر [[دشمنی]] خویش [[مداومت]] داشت و اگرچه در اولین [[رویارویی]] با مسلمانان که با سیصد تن از [[تجارت]] [[شام]] باز میگشت، با وساطت [[مجدی بن عمر جهنی]]، از دست [[حمزة بن عبدالمطلب]] که [[فرماندهی سپاه]] [[اسلام]] را به عهده داشت، [[رهایی]] یافت<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۳؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۲۰.</ref>، اما در اولین [[فرصت]] پیش آمده، در سال دوم قمری، [[جنگ]] سنگین [[بدر]] را طراحی کرد<ref>کتاب الثقات، ج۱، ص۱۵۶؛ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۲، ص۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> و خود بخشی از هزینه آن را متقبل شد، چنان که برای [[اطعام]] [[سپاه]] ده شتر کشت<ref>المحبَّر، ص۱۶۰؛ المنمق، ص۳۸۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> و از اینرو جزو مطعمین بدر قرار گرفت<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۰۵.</ref>. او در نهایت در همین جنگ که خود فرماندهی سپاه [[شرک]] را به عهده داشت، برابر روایتی مشهور، به دست [[عبدالله بن مسعود]] کشته<ref>شرح السیر الکبیر، ج۲، ص۶۰۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۳، ص۵۵، أسد الغابة، ج۴، ص۳۷۹.</ref> و به همراه دیگر کشتگان، در [[چاه]] (قلیب) بدر مدفون شد<ref>جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰.</ref>. | ||
نقش محوری [[ابوجهل]] در [[ستیز]] با اسلام تا به آنجا بود که میگویند [[عقیل بن ابیطالب]] به [[پیامبر]]{{صل}} گفت: اگر [[ابوجهل]] را کشتید که پیروزید و الا هر لحظه آماده بروز حادثهای باشید<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۴۱، ص۱۴.</ref>. خبر کشته شدن ابوجهل را پس از [[نماز ظهر]] همراه با [[بشارت]] [[پیروزی]] به [[رسول خدا]]{{صل}} دادند<ref>کتاب الضعفاء الکبیر، ج۲، ص۱۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۳.</ref>. پیامبر{{صل}} چون شنید، فرمود: {{متن حدیث|الْحَمْدُ لِلَّهِ أَعَزَّ دِينَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ}}<ref>تاریخ بغداد، ج۸ ص۲۵۹.</ref> و به روایتی فرمود: {{متن حدیث|الله اكبر، هذا فرعوني و فرعون أمتي و كان شرّه عليّ و على أمتي أعظم من شر فرعون على موسى و امته}}<ref>شرح السیر الکبیر، ج۱، ص۱۱۱؛ ج۲، ص۶۰۰.</ref>. این سخنان نشان از اهمیت کشته شدن او و [[میزان]] [[خرسندی]] پیامبر{{صل}} دارد. | |||
ابوجهل به رغم همه اینها نتوانست ضربهای کاری بر [[اسلام]] و پیامبر{{صل}} وارد آورد. به همین سبب، بر اساس روایتی، [[علی بن حمزه بطائنی]]، زیاد قندی و [[ابن ابیسعید مکاری]] که به [[اعتراض]] نزد [[امام رضا]]{{ع}} رفتند و پرسیدند: با اینکه میدانی از [[شمشیر]] [[هارون]] [[خون]] میچکد، چگونه بیمحابا جای [[پدر]] نشسته و آشکارا [[مدعی امامت]] شدهای، در حالی که هیچ یک از پدرانت چنین نکردهاند، چرا تو چنین میکنی؟ حضرت در پاسخ فرمود: آنچه مرا به این کار جرأت داد، [[رفتار پیامبر]]{{صل}} با ابوجهل است، آنگاه که نزد آن حضرت آمد و گفت: آیا از من نمیترسی؟ رسول خدا{{صل}} فرمود: اگر از تو بدیای به من برسد من پیامبر نیستم. سپس [[امام]] گفت: من نیز میگویم اگر از هارون سوئی به من برسد، من امام نیستم<ref>الکافی، ج۸، ص۲۵۷؛ إثبات الوصیة، ص۱۹۹؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۴۵۱؛ بحار الأنوار، ج۴۹، ص۵۹، ۱۱۵؛ مسند الإمام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۶۶.</ref>. | |||
به هر حال، از ابوجهل پسر و دختری باقی ماند، اما نسلش تداوم نیافت و ابتر ماند<ref>جمهرة أنساب العرب، ص۱۴۵.</ref>. پسرش [[عکرمه]] در [[روز فتح مکه]] جراحتی یافت و به [[یمن]] گریخت، اما همسرش وی را پیش رسول خدا{{صل}} برد و برایش [[امان]] گرفت<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۵.</ref> و چون [[مسلمان]] شد آن حضرت به [[مسلمانان]] فرمود: زندگان را به [[جرم]] [[مردگان]] میازارید و بدینگونه آنان را از [[سب]] [[ابوجهل]] منع فرمود<ref>العقد الفرید، ج۲، ص۳۸۶؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۴۷.</ref> و در سال [[حجة الوداع]]، او را به جمع [[صدقات]] [[هوازن]] گمارد<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۷، ص۴۰۴.</ref>. او سرانجام در سال ۱۵ق، در ۶۲ سالگی<ref>مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۹.</ref>، در [[نبرد یرموک]] یا [[اجنادین]] کشته شد<ref>فتوح الشام، ج۱، ص۱۵۷؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۳۰۱؛ أسد الغابة، ج۴، ص۵.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۴۷۴-۴۸۱.</ref> | |||
ابوجهل به | ==لعن ابوجهل توسط [[امام رضا]] {{ع}}== | ||
به دلیل دشمنی ابوجهل با [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، وی همیشه مورد [[انکار]] و لعن همگان قرار گرفته است. در متون [[روایی]] [[شیعه]] نیز این رویکرد انعکاس دارد. برابر روایتی که نخستین بار [[سیدبن طاووس]] آن را در [[قرن هفتم]] قمری نقل کرده، امام رضا{{ع}} برخی از [[شیعیان]] را به خواندن دعایی در [[سجده شکر]] توصیه کرده که لعن [[ابوجهل]] یکی از بخشهای آن است. او آورده است: روزی [[محمد بن اسماعیل بن بزیع]] و [[سلیمان بن جعفر]] به [[حضور امام]] [[رضا]]{{ع}} رسیدند و ایشان را در حال [[سجده]] طولانی یافتند. وقتی [[راز]] آن را پرسیدند، [[امام]] فرمود: این سجده شکر است. سپس به آنان آموخت تا دعایی را در سجده شکر آن را بخوانند. سپس امام فرمود: [[ثواب]] این [[دعا]] برابر [[همراهی با پیامبر]]{{صل}} در [[جنگ بدر]] است. در این دعا آمده است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا جَهْلٍ وَ الْوَلِيدَ لَعْناً يَتْلُو بَعْضُهُ بَعْضاً}}؛ پروردگارا، ابوجهل و [[ولید]] را به گونهای [[لعنت]] کن که برخی به دنبال برخی دیگر باشد (پیوسته آنها را لعنت کن)<ref>مهج الدعوات، ص۲۵۸؛ مصباح الکفعمی، ص۵۵۴.</ref>. بیآنکه چند و چونی در [[صحت]] سندی و محتوایی [[روایت]] صورت گیرد، تردیدی در نوع نگاه امام به ابوجهل نمیتوان روا داشت، چرا که او در [[ستیز]] و مقابله با [[دیانت]] [[اسلامی]] از هیچ تلاشی [[غفلت]] نورزید. | |||
بر پایه روایت دیگر، منقول از [[فضل بن شاذان نیشابوری]]، امام رضا{{ع}} در [[مقام]] بیان انحصار [[امامت]] در [[خاندان پیامبر]]{{صل}}، عللی را برمیشمرد که یکی از آنها [[لزوم]] [[برتر]] نشاندن پیامبر{{صل}} و تغلیب اوست. آن حضرت میفرماید: اگر امام از غیر [[خاندان رسول خدا]]{{صل}} باشد، لازم میآید [[اولاد]] پیامبر{{صل}} تابع [[فرمان]] [[اولاد]] [[دشمنان]] او مانند [[ابوجهل]] و [[عقبة بن ابیمعیط]] باشند و این چیزی جز [[غلبه]] [[دشمنان پیامبر]]{{صل}} بر ایشان نیست<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۰۲.</ref>. بدین گونه [[امام]]، در این دو [[روایت]]، از ابوجهل به مثابه [[دشمن]] سرسخت و برجسته [[پیامبر]]{{صل}} و [[خاندان]] ایشان{{عم}} و نماد [[خصومت]] و [[تقابل]] با [[حقیقت]] یاد میکند، زیرا او برای [[مبارزه]] با خاندان آن حضرت، حتی پیش از پیدایی [[دیانت]] [[اسلامی]] از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، چنان که خود میگفت: ما و [[فرزندان]] عبد مناف در [[شرف]] و بزرگی به [[تنازع]] برخاستیم؛ [[اطعام]] کردند، اطعام کردیم؛ [[عطا]] کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما [[پیامبری]] است که بر او [[وحی]] میشود. این را دیگر نفهمیدیم. به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز بدو [[ایمان]] نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد<ref>سیرة ابن إسحاق، ص۲۱۰.</ref>. وی با این بیان از یک سو به وجود [[رقابت]] ریشهدار و مزمن، میان [[قوم]] خویش و [[بنیهاشم]] اشاره میکند و از دیگر سو عدم [[تمکین]] خاندان خود به [[حقیقت اسلام]] را نشان میدهد و از سوی سوم، نوع نگاهش به [[اسلام]] و [[نبوت]] را آشکار میسازد. از منظر او [[ادعای پیامبری]] [[محمد]]{{صل}}، اقدامی از سوی بنیهاشم برای غلبه بر رقیبان در عرصه تصاحب [[قدرت سیاسی]] و [[اجتماعی]] [[مکه]] بود، نه امری آسمانی و [[الهی]]. این نگاه البته در [[شخصیت]] و [[موقعیت اجتماعی]] و [[خانوادگی]] او ریشه داشت<ref>منابع: إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب بال، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق.)، قم، مؤسسه انصاریان، سوم، ۱۴۲۶ق؛ أخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، محمد بن عبدالله ازرقی (قرن ۳ق)، تحقیق: رشدی صالح ملحس قم، منشورات الرضی، اول، ۱۴۱۱ق؛ أسباب النزول، علی بن احمد واحدی (۴۶۸ق)، قاهره، مؤسسة الحلبی، ۱۳۸۸ق؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبدالبر (۴۶۳ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۲ق؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاشتقاق، محمد بن حسن از دی (۳۲۱ق)، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۱ق؛ أنساب الأشراف، أحمد بن یحیی معروف به بلاذری (۲۷۹ق)، تحقیق: محمد حمیدالله، قاهره، دار المعارف، اول، ۱۹۵۹م؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علی، محمدباقر بن محمد تقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ ابن معین، یحیی بن معین قطفانی (۲۳۳ق)، به روایت: عباس بن محمد دوری، تحقیق: عبدالله أحمد حسن، بیروت، دار القلم، بی تاب تاریخ الإسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، حسن ابراهیم حسن (معاصر)، بیروت - قاهره، دار الجیل مکتبة النهضة المصریة، سیزدهم، ۱۴۱۱ق؛ تاریخ الطبری تاریخ الأمم و الملوک)، محماد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۳۸۷ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا: تاریخ بغداد أو مدینة السلام، احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (۴۶۳ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط شباب عصفری (۲۴۰ق)، تحقیق: سهیل زگار، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ عرب، فیلیپ خلیل حتی (۱۸۸۶م)، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات آگاه، دوم، ۱۳۶۶ش؛ تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن معروف به ابن عساکر (۵۷۱ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ التعریف و الأعلام، عبد الرحمن بن عبدالله سهیلی (۵۸۱ق)، به کوشش: محمد علی نقراط، طرابلس، کلیة الدعوة الإسلامیة، اول، ۱۴۰۱ق، تفسیر السمعانی، منصور بن محمد سمعانی (۴۸۹ق)، تحقیق: یاسر ابراهیم - غنیم عباس، ریاض، دار الوطن، اول، ۱۴۱۸ق؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، یوسف بن عبدالرحمن حافظ مزی (۷۴۲ق)، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چهارم، ۱۴۱۳ق، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: صدقی جمیل عطار، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ الجامع الأحکام القرآن، محمد بن احمد معروف به قرطبی (۶۷۱ق)، تحقیق: احمد عبدالعلیم بردونی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق، جمهرة أنساب العرب، علی بن احمد معروف به ابن حزم (۴۵۶ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۳ق؛ دائرة المعارف الإسلامیة، ترجمه: احمد شنتناوی و دیگران، بیروت، دار المعرفة، ۱۹۳۳م؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی (معاصر)، انتشارات دائرة المعارف بزرگ اسلامی تهران، اول، ۱۳۶۷ش؛ سیرة ابن إسحاق (کتاب المبتدأ و المبعث و المغازی)، محمد بن اسحاق مطلبی (۱۵۱ق)، تحقیق: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۳۹۸ق، السیرة النبویة، عبدالملک بن هشام حمیری (۲۱۸ق)، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، قاهره، انتشارات المدنی، ۱۳۸۳ق؛ شرح السیر الکبیر، محمد بن حسن شیبانی (۴۸۳ق)، تحقیق: صلاح الدین منجد، مطبعة مصر، ۱۹۶۰م؛ شرح نهج البلاغة، عبد الحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء الکتب العربیة، دوم، ۱۳۸۷ق، الطبقات الکبری، محمد بن سعد هاشمی معروف به ابن سعد (۲۳۰ق)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۰ق؛ العقد الفرید، احمد بن محمد اندلسی معروف به ابن عبد ربه (۳۲۸ق)، تصحیح: مفید محمد قمیحة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۴ق؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری)، محمود بن احمد عینی (۸۵۵ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا، عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدمهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ق؛ فتوح الشام، محمد بن عمر واقدی (۲۰۷ق)، بیروت، دار الجیل، بی تا، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ق؛ الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتاب الثقات، محمد بن حبان تمیمی (۳۵۴ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، اول، ۱۳۹۳ق؛ کتاب الضعفاء الکبیر، محمد بن عمرو عقیلی (۳۲۲ق)، تحقیق: عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، دار الکتب العلمیة، دوم، ۱۴۱۸ق؛ کتاب العثمانیة، عمرو بن بحر معروف به جاحظ (۲۵۵ق)، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، مصر، دار الکتاب العربی، ۱۳۷۴ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، اول، ۱۴۱۵ق، المحبر، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، تحقیق: ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بی تا، مسند الإمام الرضا، عزیز الله بن محمد عطاردی قوچانی (معاصر)، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا، اول، ۱۴۰۶ق؛ مشاهیر علماء الأمصار و أعلام فقهاء الأقطار، محمد بن حبان تمیمی (۳۵۴ق)، تحقیق: مرزوق علی ابراهیم، المنصوره، دار الوفاء، اول، ۱۴۱۱ق؛ مصباح الکفعمی، ابراهیم بن علی عاملی معروف به کفعمی (۹۰۵ق)، بیروت، مؤسسة الأعلمی، سوم، ۱۴۰۳ق، المغازی، محمد بن عمر واقدی (۲۰۷ق)، تحقیق: مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمی، سوم، ۱۴۰۹ق؛ مناقب آل أبی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن شهر آشوب (۵۸۸ق)، تحقیق: جمعی از اساتید نجف، نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۷۶ق؛ المنمق فی أخبار قریش، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، تصحیح: خورشید احمد فاروق، بینا، بی تا؛ مهج الدعوات و منهج العبادات، علی بن موسی معروف به سید بن طاووس (۶۶۴ق)، تهران، کتابخانه سنایی، بی تا؛ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی (۳۳۴ق)، بیروت، مؤسسة البلاغ، چهارم، ۱۴۱۱ق.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]] ص ۴۷۴-۴۸۱.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده: 1100514.jpg|22px]] [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۱''']] | # [[پرونده: 1100514.jpg|22px]] [[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه امام رضا ج۱''']] | ||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== |