ابوبکر بن ابیقحافه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'تعیین' به 'تعیین'
جز (جایگزینی متن - 'حمله ابرهه' به 'حمله ابرهه') |
جز (جایگزینی متن - 'تعیین' به 'تعیین') |
||
خط ۲۰۸: | خط ۲۰۸: | ||
==ابوبکر و [[بیماری]] رسول خدا{{صل}}== | ==ابوبکر و [[بیماری]] رسول خدا{{صل}}== | ||
ابوبکر و [[عمر]] به فرمان رسول خدا{{صل}} باید برای [[نبرد]] با [[روم]] در [[لشکر اسامه]] حاضر میشدند، ولی به دلایلی، از جمله به سبب [[نگرانی]] از بیماری رسول خدا{{صل}} [[تخلف]] کردند و مورد [[لعن]] آن [[حضرت]] قرار گرفتند<ref>اسکافی، ص۲۱۰؛ جوهری، ص۷۷.</ref>. هنگام شدت یافتن بیماری حضرت، [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک در تلاش برای [[امام جماعت]] شدن [[پدر]] خود بودند که در نهایت به [[امامت ابوبکر]] انجامید. [[رسول خدا]]{{صل}} برای خنثی کردن [[هدف]] آنان، به [[زحمت]] به [[مسجد]] آمد، [[أبوبکر]] را کنار زد، [[نماز]] را دوباره خواند، [[همسران]] مربوطه را با تعبیر [[زنان]] همراه [[یوسف]] [[سرزنش]] نمود و [[ابوبکر]]، [[عمر]] و برخی دیگر از حاضران در مسجد را فراخواند و درباره [[تخلف]] از حضور در [[لشکر اسامه]] توضیح خواست. آن گاه برای [[نوشتن]] [[هدایت]] نامهای قلم و کاغذ خواست که [[عمر]] [[حضرت]] را به [[هذیان]] گویی متهم کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۳ و ۱۸۴؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۲۴-۱۲۸.</ref> [[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۶.</ref> گوید: پس از این [[اتهام]]، چنان همهمه و گفتگوی در میان حاضران بالا گرفت که رسول خدا{{صل}} رنجیده خاطر و [[اندوهگین]] شده، آنان را از نزد خود بیرون راند و برای آنان چیزی ننوشت. فردای آن [[روز]] که [[بیماری]] حضرت شدت یافت، فرمود: [[برادر]] و یارم را صدا کنید. [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک [[پدر]] خود را فراخواندند، که با بیاعتنایی رسول خدا{{صل}} روبه رو شدند، اما [[ام سلمه]] گفت: رسول خدا{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را میخواهد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. با این حال عایشه گوید: رسول خدا{{صل}} به من فرمود: پدر و برادرت را نزد من بیاور تا برای آنان نامهای بنویسم، میترسم کسی چیزی بگوید یا آرزویی داشته باشد. البته [[خدا]] و [[مؤمنان]] خواستار ابوبکر هستند. بنابر [[روایت]] مشابهی، ایشان از [[عبدالرحمان]] پسر ابوبکر خواست استخوان کتفی بیاورد تا برای جلوگیری از [[اختلاف]] درباره ابوبکر فرمانی بنویسد. آنگاه فرمود: خدا و مؤمنان از اختلاف درباره ابوبکر جلوگیری میکنند. از عایشه پرسیدند در صورت [[تمایل]]، رسول خدا{{صل}} چه کسی را برای [[جانشینی]] | ابوبکر و [[عمر]] به فرمان رسول خدا{{صل}} باید برای [[نبرد]] با [[روم]] در [[لشکر اسامه]] حاضر میشدند، ولی به دلایلی، از جمله به سبب [[نگرانی]] از بیماری رسول خدا{{صل}} [[تخلف]] کردند و مورد [[لعن]] آن [[حضرت]] قرار گرفتند<ref>اسکافی، ص۲۱۰؛ جوهری، ص۷۷.</ref>. هنگام شدت یافتن بیماری حضرت، [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک در تلاش برای [[امام جماعت]] شدن [[پدر]] خود بودند که در نهایت به [[امامت ابوبکر]] انجامید. [[رسول خدا]]{{صل}} برای خنثی کردن [[هدف]] آنان، به [[زحمت]] به [[مسجد]] آمد، [[أبوبکر]] را کنار زد، [[نماز]] را دوباره خواند، [[همسران]] مربوطه را با تعبیر [[زنان]] همراه [[یوسف]] [[سرزنش]] نمود و [[ابوبکر]]، [[عمر]] و برخی دیگر از حاضران در مسجد را فراخواند و درباره [[تخلف]] از حضور در [[لشکر اسامه]] توضیح خواست. آن گاه برای [[نوشتن]] [[هدایت]] نامهای قلم و کاغذ خواست که [[عمر]] [[حضرت]] را به [[هذیان]] گویی متهم کرد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۳ و ۱۸۴؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۲۴-۱۲۸.</ref> [[بلاذری]]<ref>أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۶.</ref> گوید: پس از این [[اتهام]]، چنان همهمه و گفتگوی در میان حاضران بالا گرفت که رسول خدا{{صل}} رنجیده خاطر و [[اندوهگین]] شده، آنان را از نزد خود بیرون راند و برای آنان چیزی ننوشت. فردای آن [[روز]] که [[بیماری]] حضرت شدت یافت، فرمود: [[برادر]] و یارم را صدا کنید. [[عایشه]] و [[حفصه]] هر یک [[پدر]] خود را فراخواندند، که با بیاعتنایی رسول خدا{{صل}} روبه رو شدند، اما [[ام سلمه]] گفت: رسول خدا{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را میخواهد<ref>مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. با این حال عایشه گوید: رسول خدا{{صل}} به من فرمود: پدر و برادرت را نزد من بیاور تا برای آنان نامهای بنویسم، میترسم کسی چیزی بگوید یا آرزویی داشته باشد. البته [[خدا]] و [[مؤمنان]] خواستار ابوبکر هستند. بنابر [[روایت]] مشابهی، ایشان از [[عبدالرحمان]] پسر ابوبکر خواست استخوان کتفی بیاورد تا برای جلوگیری از [[اختلاف]] درباره ابوبکر فرمانی بنویسد. آنگاه فرمود: خدا و مؤمنان از اختلاف درباره ابوبکر جلوگیری میکنند. از عایشه پرسیدند در صورت [[تمایل]]، رسول خدا{{صل}} چه کسی را برای [[جانشینی]] تعیین میکرد؟ گفت: ابوبکر و سپس عمر و پس از وی [[ابوعبیده جراح]]<ref>ابن هشام، ج۱، ص۳۴۱؛ ابن سعد، ج۳، ص۱۳۴.</ref>. | ||
ابوبکر در [[تعبیر خواب]] رسول خدا{{صل}} که برای بالا رفتن از نردبانی با وی مسابقه گذاشته و آن حضرت دو پله و نیم جلوتر بود، گفت: من دو سال و نیم پس از شما زنده میمانم<ref>ابن سعد ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[نماز جماعت]] در آخرین روزهای [[زندگانی رسول خدا]]{{صل}}، مسئله مهمی بود که بر اساس اخباری [[سرنوشت]] [[خلافت]] را رقم زد و [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در این باره بسیار متفاوت است. بر پایه [[روایات اهل سنت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} با شدت یافتن بیماریاش، [[فرمان]] داد [[ابوبکر]] با [[مردم]] [[نماز]] بخواند. [[عایشه]] ابوبکر را نازکدل و هنگام [[خواندن قرآن]] بسیار [[گریه]] کننده [[وصف]] کرده، عذر آورد. اما ابوبکر [[نماز صبح]] را با مردم خواند و [[حضرت]] از این کار بسیار [[خرسند]] شد. به روایتی، [[عمر]] با مردم نماز خواند و حضرت [[اعتراض]] کرده، فرمان داد ابوبکر همان نماز را دوباره بخواند. به روایتی دیگر از عایشه، رسول خدا{{صل}} در سمت راست ابوبکر قرار گرفت و نمازش را نشسته خواند و پس از آن، ما را به [[زنان]] اطراف [[یوسف]]{{ع}} [[تشبیه]] فرمود. عایشه در تبیین [[هدف]] خود از این عذرخواهی گوید: میدانستم که مردم [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} را [[دوست]] نمیدارند و در [[آینده]] [[دشمن]] وی خواهند بود؛ از این رو، خواستم این کار بر عهده دیگری باشد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>. بر اساس [[روایت]] دیگری، خود ابوبکر [[پیام]] عذری برای عایشه فرستاد که پیر و از عهدهدار شدن امر [[جانشینی]] [[ناتوان]] است و خواست تا وی عمر را معرفی کند و در این باره از [[حفصه]] نیز کمک بخواهد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. این منابع، نماز ابوبکر را به [[اختلاف]] سه [[روز]] و نُه روز و سه نماز و هفده نماز روایت کردهاند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۲۹.</ref>. | ابوبکر در [[تعبیر خواب]] رسول خدا{{صل}} که برای بالا رفتن از نردبانی با وی مسابقه گذاشته و آن حضرت دو پله و نیم جلوتر بود، گفت: من دو سال و نیم پس از شما زنده میمانم<ref>ابن سعد ج۳، ص۱۳۲.</ref>. [[نماز جماعت]] در آخرین روزهای [[زندگانی رسول خدا]]{{صل}}، مسئله مهمی بود که بر اساس اخباری [[سرنوشت]] [[خلافت]] را رقم زد و [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در این باره بسیار متفاوت است. بر پایه [[روایات اهل سنت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} با شدت یافتن بیماریاش، [[فرمان]] داد [[ابوبکر]] با [[مردم]] [[نماز]] بخواند. [[عایشه]] ابوبکر را نازکدل و هنگام [[خواندن قرآن]] بسیار [[گریه]] کننده [[وصف]] کرده، عذر آورد. اما ابوبکر [[نماز صبح]] را با مردم خواند و [[حضرت]] از این کار بسیار [[خرسند]] شد. به روایتی، [[عمر]] با مردم نماز خواند و حضرت [[اعتراض]] کرده، فرمان داد ابوبکر همان نماز را دوباره بخواند. به روایتی دیگر از عایشه، رسول خدا{{صل}} در سمت راست ابوبکر قرار گرفت و نمازش را نشسته خواند و پس از آن، ما را به [[زنان]] اطراف [[یوسف]]{{ع}} [[تشبیه]] فرمود. عایشه در تبیین [[هدف]] خود از این عذرخواهی گوید: میدانستم که مردم [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} را [[دوست]] نمیدارند و در [[آینده]] [[دشمن]] وی خواهند بود؛ از این رو، خواستم این کار بر عهده دیگری باشد<ref>ابن هشام، ج۴، ص۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>. بر اساس [[روایت]] دیگری، خود ابوبکر [[پیام]] عذری برای عایشه فرستاد که پیر و از عهدهدار شدن امر [[جانشینی]] [[ناتوان]] است و خواست تا وی عمر را معرفی کند و در این باره از [[حفصه]] نیز کمک بخواهد <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۶.</ref>. این منابع، نماز ابوبکر را به [[اختلاف]] سه [[روز]] و نُه روز و سه نماز و هفده نماز روایت کردهاند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۲۹.</ref>. | ||
خط ۲۸۱: | خط ۲۸۱: | ||
==اقدامات [[مالی]]== | ==اقدامات [[مالی]]== | ||
تعیین [[حقوق]] برای ابوبکر، از نخستین اقدامات پس از [[خلافت]] وی است که از [[بیت المال]] تأمین شد. به [[روایت]] [[عطاء بن سائب]]، فردای [[روز]] بیعت، عمر و [[ابوعبیده]] برای ابوبکر روزانه نصف گوسفند و لباسی به عنوان حقوق معین کردند. [[حُمید بن هلال]] از تبدیل جامههای کهنه به نو، اعطای مرکب برای [[سفر]] و تأمین هزینه [[خانواده]] ابوبکر خبر داده، همانگونه که [[عمرو بن میمون]] از حقوق دو هزار (یا دو هزار و پانصد) درهمی و [[اعتراض]] ابوبکر بر کمی آن گزارش داده است<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۳۸-۱۳۶.</ref>. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۱۳۶.</ref> حقوق روزانه سه [[درهم]] را برای [[خلیفه]] روایت کرده است. بنا بر روایاتی، او تا شش ماه پس از دستیابی به خلافت در سُنح بود و برای کارهای [[حکومتی]] هر روز به مدینه میآمد و پس از [[نماز]] عشا باز میگشت تا اینکه در مدینه ساکن شد. آنگاه بازرگانی را رها کرد و برای وی سالیانه شش هزار [[درهم]] تعیین شد<ref>ابن سعدی، ج۳، ص۱۳۹.</ref>. | |||
[[ابوبکر]] هنگام مرگش اموالی که نزدش بود، برگرداند و در قبال آنچه [[خرج]] کرده بود، زمینی را به [[مسلمانان]] واگذار کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۳ و ۱۴۴.</ref>. | [[ابوبکر]] هنگام مرگش اموالی که نزدش بود، برگرداند و در قبال آنچه [[خرج]] کرده بود، زمینی را به [[مسلمانان]] واگذار کرد<ref>ابن سعد، ج۳، ص۱۴۳ و ۱۴۴.</ref>. |