پرش به محتوا

شهادت امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۶: خط ۳۶:


هر آنچه بر تن حسین{{ع}} بود [[غارت]] گردید، [[قیس ابن اشعث]]<ref>قیس بن اشعث کسی بود که خود برای امام حسین{{ع}} دعوت نامه فرستاده بود از این‌رو امام{{ع}} در خطبه صبح عاشورا او را به یاد نامه‌اش انداخته و به وی فرموده بود آی قیس بن اشعث مگر شما نبودی که برایم نوشتی،... ر.ک: اولین خطبه امام{{ع}} در صبح عاشورا.</ref>، قطیفه امام{{ع}} را گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی - امام صادق-{{ع}}؛ سبط ابن جوزی گرفتن قطیفه حضرت توسط قیس بن اشعث را نقل کرده است. ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳، به نقل از هشام بن محمد راوی مقتل ابی مخنف.</ref>، و [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، پیراهن حسین{{ع}} را به غارت برد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۵، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم، با کمی جابجایی؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>، و شمشیرش را مردی از بنی [[نهشل]] برداشت، و نعل سیاهش را اودی گرفت و بحر بن کعب شلوارهای [[حضرت]] را برداشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی [امام صادق{{ع}}]؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref> [[امام]]{{ع}} را برهنه رها نمود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>. [[لعنت خدا]] بر آنان باد.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۹۳.</ref>
هر آنچه بر تن حسین{{ع}} بود [[غارت]] گردید، [[قیس ابن اشعث]]<ref>قیس بن اشعث کسی بود که خود برای امام حسین{{ع}} دعوت نامه فرستاده بود از این‌رو امام{{ع}} در خطبه صبح عاشورا او را به یاد نامه‌اش انداخته و به وی فرموده بود آی قیس بن اشعث مگر شما نبودی که برایم نوشتی،... ر.ک: اولین خطبه امام{{ع}} در صبح عاشورا.</ref>، قطیفه امام{{ع}} را گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی - امام صادق-{{ع}}؛ سبط ابن جوزی گرفتن قطیفه حضرت توسط قیس بن اشعث را نقل کرده است. ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳، به نقل از هشام بن محمد راوی مقتل ابی مخنف.</ref>، و [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، پیراهن حسین{{ع}} را به غارت برد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۵، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم، با کمی جابجایی؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>، و شمشیرش را مردی از بنی [[نهشل]] برداشت، و نعل سیاهش را اودی گرفت و بحر بن کعب شلوارهای [[حضرت]] را برداشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی [امام صادق{{ع}}]؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref> [[امام]]{{ع}} را برهنه رها نمود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۱، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ و ر.ک: تذکرة الخواص، ص۲۵۳.</ref>. [[لعنت خدا]] بر آنان باد.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۹۳.</ref>
==[[شهادت امام حسین]]{{ع}}‌==
جز [[عباس بن علی]] [[برادر]] بزرگوار [[امام حسین]]{{ع}} [[یار]] و [[یاوری]] برای آن [[حضرت]] باقی نمانده بود. وی برای [[مبارزه]] با [[خصم]] از [[امام]]{{ع}} اجازه میدان خواست امام حسین{{ع}} گریان شد و برادر را در آغوش کشید و سپس به او [[رخصت]] داد. [[قمر]] [[بنی هاشم]] هرگاه به [[لشکریان]] [[کوفه]] [[حمله]] می‌برد، انبوه [[جمعیت]] آنان چونان بزغاله‌هایی که از چنگ گرگ درنده بگریزند، از مقابل حضرت متفرق و پراکنده می‌شدند و [[کوفیان]] از کشته‌های فراوانی که [[عباس]]{{ع}} از آنان گرفت، به ستوه آمدند و آن‌گاه که حضرت به [[شهادت]] رسید، [[حسین]]{{ع}} فرمود:
{{متن حدیث|الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي وَ شَمِتَ بِي عَدُوِّي}}<ref>«برادر! هم‌اکنون با شهادت تو پشتم شکست و چاره‌جوییم اندک و زبان شماتت دشمن به رویم باز شد» سیرة الائمه الاثنی عشر، ج۲، ص۷۷؛ بحار الانوار، ج۴۵، ص۴۴۰؛ المنتخب طریحی، ص۴۳۱.</ref>.
در روایتی دیگر آمده که: امام حسین{{ع}} همراه با برادرش عباس رهسپار سمت نهر [[فرات]] گردید، عدّه‌ای از [[سپاهیان ابن سعد]] -[[ملعون]]- مانع حرکت آن بزرگوار شدند، مردی از [[قبیله]] دارم از جمع [[سپاه]] خطاب به همراهانش گفت:
وای بر شما! میان آب فرات و حسین فاصله بیندازید و نگذارید به آب دست‌ یابد، حسین{{ع}} فرمود: «خدایا! او را همواره تشنه‌کام بدار» مرد دارمی [[خشمگین]] شد و با پرتاب تیری به سوی امام، گلوی [[مبارک]] حضرت را [[هدف]] قرار داد، امام{{ع}} تیر را از گلوی خود خارج ساخت و دستان مبارکش را زیر گلو نگاه داشت، پر از [[خون]] که شد آنها را به [[آسمان]] پاشید و عرضه داشت:
«خدایا! از [[رفتاری]] که این [[مردم]] با پسر دختر پیامبرت انجام می‌دهند نزدت [[شکایت]] می‌آورم» و سپس با [[تشنگی]] طاقت‌فرسا به جایگاه خویش بازگشت و [[دشمن]]، وجود [[مقدس]] عباس را به محاصره درآورده و بین او و امام فاصله انداختند، وی یک‌تنه با آنان به [[نبرد]] پرداخت تا اینکه به [[فیض]] شهادت نائل آمد<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۰۹.</ref>.
امام حسین{{ع}} با نگاهی به اطراف خود، به آخرین نقطه میدان نگریست، همه [[یاران]] و اعضای خاندانش را در دریای [[خون]] شناور دید و پیکرهای [[پاک]] قطعه‌قطعه‌شده آنان روی [[زمین]] افتاده بود.
بدین ترتیب، [[امام]]{{ع}} که [[شمشیر رسول خدا]] را حمایل و [[قلب]] [[علی]] را در سینه و [[پرچم سفید]] [[حق]] را در دست و کلمه [[تقوا]] را بر زبان جاری داشت، میان انبوه [[دشمن]]، یکه و تنها ماند.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۰.</ref>.
==[[حسین]] تنها در میدان‌==
وقتی [[ابا عبدالله الحسین]]{{ع}} به این‌سو و آن‌سو نگریست و کسی را نیافت تا از [[حرم]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] کند با صدای بلند فرمود: «آیا کسی هست از ما حمایت کند؟» امام [[زین العابدین]]{{ع}} با حالت [[بیماری]] که [[قادر]] بر حمل‌ [[سلاح]] نبود با شنیدن این سخن از [[خیمه]] بیرون آمد و [[ام کلثوم]] از پشت سر صدا می‌زد عزیزم بازگرد. فرمود: عمه [[جان]] مرا به خود واگذار تا در رکاب فرزند رسول خدا{{صل}} بجنگم» که حسین{{ع}} صدا زد: [خواهرم‌] ام کلثوم! از رفتن او به میدان جلوگیری کن تا زمین از [[نسل]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} تهی نماند».
به گفته [[تاریخ‌نگاران]]: هنگامی که [[امام حسین]]{{ع}} از فراز [[دژ]] خاکی به سراپرده [[خیمه‌گاه]] خویش بازگشت، [[شمر بن ذی الجوشن]] با عدّه‌ای از هوادارانش به سمت [[حضرت]] آمده و آن بزرگوار را به محاصره درآوردند. یکی از آن گروه به نام [[مالک بن نسر کندی]] به حسین{{ع}} [[ناسزا]] گفت و با [[شمشیر]] ضربتی بر سر [[مقدس]] امام{{ع}} وارد ساخت، کلاه حضرت را شکافت و به سر مبارکش اصابت کرد و از آن خون جاری و کلاه پر از خون شد، امام{{ع}} وی را [[نفرین]] کرد و فرمود: [[امید]] است با این دست [[غذا]] نخوری و آب نیاشامی و [[خداوند]] تو را در [[قیامت]] با ستم‌پیشگان [[محشور]] گرداند.
سپس امام{{ع}} کلاه را به سویی افکند و سر مبارکش را با پارچه‌ای بست و کلاه دیگری خواست و آن را پوشید و [[عمامه]] بر سر نهاد. [[شمر]] و همراهانش از [[حضرت]] فاصله گرفتند و پس از لحظه‌ای درنگ، [[امام]] بازگشت و آنان نیز مجدداً به سوی او بازگشته و وی را احاطه کردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۰؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۷.</ref>.
[[امام حسین]]{{ع}} [[شمشیر]] از نیام برآورد و آن‌گونه که در [[جنگ‌ها]] و مبارزه‌جویی‌ها معمول است، فریاد زد و با جنگاوران [[دشمن]] درآویخت و قهرمانانه و با شجاعتی بی‌نظیر ضربات آنان را پاسخ می‌داد، هریک به مبارزه‌اش می‌شتافت از دم تیغش می‌گذشت و به [[خواری]] و [[ذلّت]] می‌افتاد.
[[حمید بن مسلم]] می‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]]! هرگز کسی را مانند [[حسین]] ندیده بودم که در محاصره انبوه دشمن قرار گیرد و [[فرزندان]] و اعضای [[خاندان]] و یارانش همه کشته شده باشند و او هم‌چنان قهرمانانه و بیباک، بر [[قلب]] دشمن بتازد. هرگاه [[پیاده‌نظام]] دشمن بر حضرت [[یورش]] می‌برد، امام به گونه‌ای بر آنان حمله‌ور می‌شد که دشمن از چپ و راستش نظیر [[گله]] بزغاله‌ای که از [[حمله]] گرگ بگریزند، پا به فرار می‌گذاشتند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۱؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۸.</ref>.
وقتی [[سپاه]] دشمن از [[رویارویی]] با آن بزرگوار عاجز و [[درمانده]] شد، به شیوه بزدلان [[ترسو]] [[متوسل]] شدند، شمر سواره‌نظام [[لشکر]] را فراخواند تا پشت سر پیاده‌نظام قرار گرفتند و به تیراندازان [[فرمان]] داد حسین{{ع}} را آماج تیرهای خود قرار دهند و آنان نیز چنین کردند، به نحوی که [[جسم]] [[شریف]] آن حضرت از پیکان‌های تیر، گویی پر درآورده بود، حضرت از حرکت بازایستاد و [[دشمنان]] در مقابلش صف کشیدند، خواهرش [[زینب]] تا در [[خیمه]] بیرون آمد و بر [[عمر سعد]] فریاد زد و گفت: [[عمر]]! وای بر تو! [[ابا عبدالله]] کشته می‌شود و تو تماشا می‌کنی؟ عمر بدو پاسخی نداد، زینب بار دیگر فریاد زد: وای بر شما! آیا میان شما حتی یک [[مسلمان]] نیست؟ کسی به او پاسخ نداد. شمر به نیروهای سواره و پیاده تحت فرمانش فریاد زد و گفت: وای بر شما! [[منتظر]] چه هستید؟ مادرانتان به عزایتان بنشینند. [[سربازان]] یکباره از هرسو بر وجود [[مقدس]] [[ابا عبدالله الحسین]] حمله‌ور شدند.
[[زرعة بن شریک]] با ضربتی بر کتف چپ [[حضرت]]، آن را قطع نمود و دیگری ضربه‌ای بر سر مبارکش فرود آورد که در اثر آن به صورت، روی زمین‌ افتاد و [[سنان بن أنس نخعی]] نیزه‌ای بر آن حضرت وارد ساخت و [[خولی بن یزید اصبحی]] از اسب به زیر آمد تا سر مقدس [[حسین]] را از [[بدن]] جدا کند که بدنش به لرزه افتاد، [[شمر]] بدو گفت: دستت شکسته باد چرا می‌لرزی؟ و خود فرود آمد و [[سر مطهر]] حضرت را جدا و به خولی بن یزید سپرد و گفت: آن را نزد [[امیر]] [[عمر بن سعد]] ببر. آن‌گاه به تاراج بدن [[شریف]] او پرداختند، پیراهنش را [[اسحاق بن حیوه حضرمی]]، زیرپوش وی را [[ابجر بن کعب]]، عمامه‌اش را [[أخنس بن مرثد]] و [[شمشیر]] او را مردی از بنی دارم برگرفت و بدین ترتیب، بار و بنه و شتر و کالای [[زندگی]] وی را چپاول کرده و اشیاء گرانبهای همسرانش را به یغما بردند<ref>ارشاد، ج۲، ص۱۱۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۶۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۵]] ص۲۷۲.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۴۲: خط ۶۷:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1100824.jpg|22px]] [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۴''']]
# [[پرونده:1100824.jpg|22px]] [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگ‌نامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگ‌نامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۴''']]
# [[پرونده:151919.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۵ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۵''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۵٬۹۹۳

ویرایش