قوم یهود: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
کعب به آنچه میخواست رسید و سرمست از این [[پیروزی]] تمام کینههای درون خود را در قالب ابیانی از [[شعر]] ریخت و از گفتن هیچ دشنامی در حق مسلمانان و نوامیس آنها دریغ نورزید. او از این هم پا را فراتر گذاشت و [[یهودیان بنینضیر]] را وادار کرد تا [[پیمان]] خود را با محمد نقض کنند و مهم اینجاست که این شخص نه قبیلهای داشت و نه عشیرهای که به آنها پشت گرم باشد. [[پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد و عدهای از مسلمانان را [[مأمور]] کرد تا برای نابودی وی نقشهای مناسب طرح کنند. محمد بن [[مسیلمه]] [[انصاری]] عرض کرد: یا [[رسول الله]] این کار را به من واگذارید او را میکشم و مسلمانان را از [[شر]] او خلاص میکنم، او نام چند نفر از مسلمانان را برای [[همکاری]] [[انتخاب]] کرده بود به [[پیامبر]]{{صل}} داد پیامبر{{صل}} فرمود: آنچه [[صلاح]] میدانید عمل کنید رفتند و با نقشهای او را کشتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۳.</ref>. | کعب به آنچه میخواست رسید و سرمست از این [[پیروزی]] تمام کینههای درون خود را در قالب ابیانی از [[شعر]] ریخت و از گفتن هیچ دشنامی در حق مسلمانان و نوامیس آنها دریغ نورزید. او از این هم پا را فراتر گذاشت و [[یهودیان بنینضیر]] را وادار کرد تا [[پیمان]] خود را با محمد نقض کنند و مهم اینجاست که این شخص نه قبیلهای داشت و نه عشیرهای که به آنها پشت گرم باشد. [[پیامبر]]{{صل}} [[حکم]] [[قتل]] او را صادر کرد و عدهای از مسلمانان را [[مأمور]] کرد تا برای نابودی وی نقشهای مناسب طرح کنند. محمد بن [[مسیلمه]] [[انصاری]] عرض کرد: یا [[رسول الله]] این کار را به من واگذارید او را میکشم و مسلمانان را از [[شر]] او خلاص میکنم، او نام چند نفر از مسلمانان را برای [[همکاری]] [[انتخاب]] کرده بود به [[پیامبر]]{{صل}} داد پیامبر{{صل}} فرمود: آنچه [[صلاح]] میدانید عمل کنید رفتند و با نقشهای او را کشتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۵، ص۱۳۹.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۵۳.</ref>. | ||
==[[مظلومیت]] [[پیامبر]]{{صل}} در [[توطئه یهود]] در [[احد]]== | |||
[[جنگ احد]] تمام شد، در حالی که [[غم]] و [[اندوه]] تمام خانههای [[مسلمانان]] را فراگرفته بود و [[منافقان]] و [[یهودیان]] [[جشن]] و [[سرور]] به پا کردند. چراغانی کردند و نوازندگان به نواختن موسیقی پرداختند. آنها در چند [[خانه]] گرد هم جمع شدند تا به یکدیگر تبریک گویند. در همان حال نوازندگان ساز زدند و آوازهخوانان ترانههای شاد سر دادند تا بقیه [[غرق]] [[لذت]] و سرور شوند. بزرگان و [[مشایخ]] آنها با [[شادی]] و شعف به بحث درباره موضوع پرداختند و عدهای میگفتند: پس از بازگشت محمد و یارانش با تمام توان سعی کردیم تا میان آنها [[تفرقه]] ایجاد کنیم! عدهای دیگر میگفتند: بسیار تلاش کردیم تا [[مصیبت]] بازماندگان کشتههای جنگ احد سوزناکتر شود. دیگری میگفت: به هر زبانی که میتوانستیم سعی کردیم [[خرسندی]] خود را از این حادثه ابراز کنیم و تا توانستیم مسلمانان را ملامت کردیم و به آنها گفتیم که [[حزم]] و [[حکمت]] و [[دوراندیشی]] ما بیش از شما بوده که بازگشتیم و با آنها به [[جنگ]] نرفتیم و... و با گفتن اینکه اگر به حرف ما گوش میکردید و نمیرفتید، چنین [[شکست]] نمیخوردید و این همه کشته نمیدادید، داغ آنها را تازه کردیم و بر درد و رنجشان افزودیم. آنها با بیان چنین عباراتی غرق شادی و لذت شده بودند و مسلمانان را به باد [[تمسخر]] میگرفتند<ref>سمیح عاطف، زندگانی پیامبر در قرآن، ج۶، ص۵۸.</ref>. | |||
[[یهود]] به محض ورود مسلمانان بازگشته از جنگ به [[شهر]]، سعی کردند [[رسالت]] و [[دعوت]] [[رسول خدا]] را زیر سوال ببرند؛ لذا پیوسته در [[گوش]] مسلمانان میگفتند: اگر محمد، پیامبر بود مغلوب و زخمی نمیشد، او به دنبال [[قدرت]] و [[حکومت]] است؛ ولی مسلمانان و شخص رسول خدا ترجیح میدادند [[سکوت]] کنند. | |||
چند صباحی از ورود [[پیامبر اکرم]] به شهر یثرب نگذشته بود که یهود با انرژی مضاعفی بنای [[مخالفت]] و [[کارشکنی]] با پیامبر{{صل}} و مسلمانان را استمرار بخشیدند و بر اساس طبع [[کینهتوزی]] و سلطهگرایی که داشتند، چون میدیدند [[پیامبر]]{{صل}} [[روز]] به روز بر [[قدرت]] و نفوذش افزوده میشود درصدد جلوگیری و مانع تراشی برآمدند. به ویژه زمانی که [[وحی]] نازل شد و [[کعبه]] معظمه را [[قبله مسلمین]] قرار داد و [[مسلمانان]] از [[نماز خواندن]] رو به [[بیتالمقدس]] [[اعراض]] کردند، [[حسادت]] و [[کینه]] آنها نسبت به پیامبر{{صل}} دو چندان شد. | |||
آنها با کمک منافقینی که در [[مدینه]] [[انگیزه]] [[مخالفت با پیامبر]]{{صل}} را داشتند، سعی کردند بین مسلمانان [[اختلاف]] ایجاد کنند و فضای [[پاک]] و معطری را که [[رسول خدا]] با ایجاد [[پیمان اخوت]] و [[برادری]] بین مسلمانان ایجاد کرده بود، آن فضای [[معنوی]] را زایل کنند و لذا خاطره جنگهای بین [[قبایل]] را به ویژه بین [[اوس و خزرج]] را به یاد آنها میآوردند و [[آتش]] بیار معرکه میشدند. | |||
از طرفی وقتی در [[جنگ بدر]] [[سپاهیان]] [[اسلام]] به [[پیروزی]] دست یافتند، [[یهودیان]] ساکن مدینه [[انتظار]] نداشتند مشتی تازه [[مسلمان]] بر صنادید [[قریش]] فائق آیند و با [[شکست]] مفتضحانه [[مشرکین]]، از آنها ۷۰ کشته و ۷۰ [[اسیر]] بگیرند و لذا آرام آرام [[جنگ]] سردی را علیه پیامبر{{صل}} آغاز کردند. از طرف دیگر زبان به [[سرزنش]] مسلمانان گشودند، که شما [[نزدیکان]] خود را به [[قتل]] رساندید و [[قطع صله رحم]] نمودید و اشعاری در هجو مسلمانان سرودند و در محافلشان میخواندند. | |||
[[دشمنی]] [[کعب بن اشرف]] که یکی از چهرههای برجسته [[یهود]] بود با پیامبر{{صل}} و [[تأسف]] خود و یهودیان از شکست قریش در جنگ بدر و اشعار او در رثاء کشتههای آنها، قریش را بر [[ضد]] مسلمانان تحریک کرد. اشعار کعب [[دشمنان اسلام]] را [[جسور]] کرد که آنها هم در هجو [[مسلمین]] [[هجوم فرهنگی]] داشته باشند، افرادی مثل عصماء دختر [[مروان]] [[یهودی]] و [[سلام بن ابی الحقیق]] یکی از یهود [[خیبر]] با سرودن اشعاری در [[مذمت]] مسلمانان و پیامبر{{صل}}، فضای [[مخالفت]] با اسلام را ایجاد کردند. مسلمانان با صلاحدید پیامبر{{صل}} عناصر هجوسرای یهود را طبق نقشه حساب شدهای به [[قتل]] رساندند. البته [[قاتل]] هم معلوم نشد. | |||
[[ترور]] این سه نفر رعبی در [[دل]] [[یهود]] انداخت. البته [[پیامبر]] از بیان [[موعظه]] و [[هدایت]] آنها چیزی فروگذار نکرد و به آنها فرمود: من [[پیامبر خدا]] و فرستاده اویم و این چیزی است که آن را در کتابهای خود خواندهاید؛ ولی [[یهودیان]] همچنان در [[تکذیب]] پیامبر{{صل}} [[اصرار]] داشتند و با چنگ و دندان نشان دادن، اعلام کردند ما مثل [[قریش]] نیستیم که از [[فنون]] [[جنگی]] بیخبر باشیم<ref>زندگانی خاتم النبیین، ص۳۳۶.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۱۷۸.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |