پرش به محتوا

غیب‌الغیوب بودن خداوند به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} [[پرونده: + | تصویر = )
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پاسخ‌های دیگر== {{یادآوری پاسخ}} +== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} [[پرونده: + | تصویر = ))
خط ۲۵: خط ۲۵:
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
[[پرونده:مکارم شیرازی.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[ناصر مکارم شیرازی]]]]
| تصویر = مکارم شیرازی.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[ناصر مکارم شیرازی]]]]
::::::آیت‌الله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آیت‌الله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«غیب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت می‌کند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات می‌کند از جمله، خداوند در سوره جن می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>.
::::::«غیب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت می‌کند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات می‌کند از جمله، خداوند در سوره جن می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>.
خط ۳۲: خط ۳۲:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. آیت‌الله مصباح یزدی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. آیت‌الله مصباح یزدی؛
[[پرونده:11196.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]]]
| تصویر = 11196.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]]]
آیت‌الله '''[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک]»'' در این‌باره گفته‌ است:
آیت‌الله '''[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«مقام ذات و کنه باری‌تعالی، و به‌ تعبیر‌ دیگر مقام احدیت، مقام تجلی ذات برای ذات و مقام غیب‌الغیب است که هنوز اسماء و صفات ظاهر نشده‌أند. این مقام، یعنی کنه ذات حق معلوم، مدرک و مشهودِ هیچ‌کس نتواند بود و حتی [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} به مقام ذات دسترس ندارد. در آثار عرفانی، گاهی لفظ "الله" اسم علم برای ذات دست‌ نایافتنی خداوند و کنه خداوند است و معنای الوهیت، تدبیر و مانند اینها در آن لحاظ نشده است. در مقابل، مقام واحدیت قرار دارد که مقام ظهور اسماء و صفات و مظاهر آنها، یعنی ذوات و ماهیات اشیاست. اگر گفته می‌شود که ما نمی‌توانیم به ذات خداوند علم داشته باشیم، منظور مقام ذات در اصطلاح عرفاست که مقدم بر مرتبه و مقام اسماء و صفات و تجلیات الهی است و حتی انبیاء و اولیا و ملائکه مقرب راهی به این مقام معرفت ندارند. این مقام، تنها معلوم و مشهودِ خود خداوند است. بر این اساس، از نگاه عرفا نمی‌توان علم حضوری به مقام ذات پیدا کرد؛ زیرا درک این مقام که [[غیب]] محض است، منحصر به خود خداوند است که بر ذات خویش احاطه دارد و سایر موجودات چون نمی‌توانند بر ذات الهی احاطه داشته باشند ـ چه آنکه، احاطه محدود بر نامحدود و نامتناهی محال است ـ راهی به ادراک مقام ذات الهی، که مستلزم احاطه بر آن است، ندارند. از این‌رو قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}} <ref>طه ۱۱۰،آنان بر او در دانش احاطه ندارند.</ref> روشن شد که منظور کسانی که علم به ذات الهی را ممکن و بلکه لازمه وجود معلول می‌دانند، ذات در اصطلاح فلسفه و کلام است که عین صفات است و هیچ نحو تعددی بین آن ذات و صفات وجود ندارد. در مقابل، کسانی که می‌گویند علم ما به وجه و تجلیات الهی تعلق می‌گیرد، نه به ذات او، منظورشان ذات در اصطلاح عرفانی، یعنی مقام غیب‌الغیوب است که در حیطه شهود، علم و ادراک ما نمی‌گنجد و درک و شهود آن اختصاص به خداوند دارد. پس بنابر اصطلاح ذات خداوند از دیدگاه فلسفی، می‌توان به ذات خداوند علم حصولی و حضوری یافت و از این دیدگاه، علم حضوری به ذات خداوند، به‌‌معنای احاطه بر کنه و ذات خداوند نیست؛ زیرا هیچ‌کس جز خداوند احاطه بر ذات او ندارد و علم حضوری دیگران به ذات الهی فروتر از آن مرتبه است. به‌ علاوه، این علم حضوری که برای ما میسور و دست‌یافتنی است، شدت و ضعف دارد و بنا بر مقام و مرتبه انسان‌ها از مراتب گوناگونی برخوردار است.»<ref>[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک] جلد دوم، صفحه۲۲۳ و ۲۲۴ .</ref>.
::::::«مقام ذات و کنه باری‌تعالی، و به‌ تعبیر‌ دیگر مقام احدیت، مقام تجلی ذات برای ذات و مقام غیب‌الغیب است که هنوز اسماء و صفات ظاهر نشده‌أند. این مقام، یعنی کنه ذات حق معلوم، مدرک و مشهودِ هیچ‌کس نتواند بود و حتی [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} به مقام ذات دسترس ندارد. در آثار عرفانی، گاهی لفظ "الله" اسم علم برای ذات دست‌ نایافتنی خداوند و کنه خداوند است و معنای الوهیت، تدبیر و مانند اینها در آن لحاظ نشده است. در مقابل، مقام واحدیت قرار دارد که مقام ظهور اسماء و صفات و مظاهر آنها، یعنی ذوات و ماهیات اشیاست. اگر گفته می‌شود که ما نمی‌توانیم به ذات خداوند علم داشته باشیم، منظور مقام ذات در اصطلاح عرفاست که مقدم بر مرتبه و مقام اسماء و صفات و تجلیات الهی است و حتی انبیاء و اولیا و ملائکه مقرب راهی به این مقام معرفت ندارند. این مقام، تنها معلوم و مشهودِ خود خداوند است. بر این اساس، از نگاه عرفا نمی‌توان علم حضوری به مقام ذات پیدا کرد؛ زیرا درک این مقام که [[غیب]] محض است، منحصر به خود خداوند است که بر ذات خویش احاطه دارد و سایر موجودات چون نمی‌توانند بر ذات الهی احاطه داشته باشند ـ چه آنکه، احاطه محدود بر نامحدود و نامتناهی محال است ـ راهی به ادراک مقام ذات الهی، که مستلزم احاطه بر آن است، ندارند. از این‌رو قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}} <ref>طه ۱۱۰،آنان بر او در دانش احاطه ندارند.</ref> روشن شد که منظور کسانی که علم به ذات الهی را ممکن و بلکه لازمه وجود معلول می‌دانند، ذات در اصطلاح فلسفه و کلام است که عین صفات است و هیچ نحو تعددی بین آن ذات و صفات وجود ندارد. در مقابل، کسانی که می‌گویند علم ما به وجه و تجلیات الهی تعلق می‌گیرد، نه به ذات او، منظورشان ذات در اصطلاح عرفانی، یعنی مقام غیب‌الغیوب است که در حیطه شهود، علم و ادراک ما نمی‌گنجد و درک و شهود آن اختصاص به خداوند دارد. پس بنابر اصطلاح ذات خداوند از دیدگاه فلسفی، می‌توان به ذات خداوند علم حصولی و حضوری یافت و از این دیدگاه، علم حضوری به ذات خداوند، به‌‌معنای احاطه بر کنه و ذات خداوند نیست؛ زیرا هیچ‌کس جز خداوند احاطه بر ذات او ندارد و علم حضوری دیگران به ذات الهی فروتر از آن مرتبه است. به‌ علاوه، این علم حضوری که برای ما میسور و دست‌یافتنی است، شدت و ضعف دارد و بنا بر مقام و مرتبه انسان‌ها از مراتب گوناگونی برخوردار است.»<ref>[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک] جلد دوم، صفحه۲۲۳ و ۲۲۴ .</ref>.
خط ۳۹: خط ۳۹:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آیت‌الله حسینی طهرانی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
[[پرونده:11695.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید محمد حسین حسینی طهرانی|حسینی طهرانی]]]]
| تصویر = 11695.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید محمد حسین حسینی طهرانی|حسینی طهرانی]]]]
::::::آیت‌الله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آیت‌الله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
:::::«گاهی‌ ملاحظه‌ می‌شود صرف‌ حقیقت‌ وجود {{عربی|"بما هو جامع‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنجو الجمع‌ و الاندماج‌، فهو مرتبة‌ أحدیّة‌ الجمع‌ لانّ المفروض‌ ملاحظة‌ الذات‌ علی‌ ما هی‌ علیه‌ من‌ استجماعه‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنحو الجمع‌ و الوحدة‌، من‌ دون‌ تمیّز صفةٍ عن‌ صفةٍ"}}، و این‌ مرتبه‌ را بالذات‌ اختلافی‌ نباشد با مرتبه سابقه‌؛ بلکه‌ اعتبارات‌ مختلف‌ است‌؛ و إلاّ ذات‌ أقدس‌ بذاته‌ مصداق‌ جمیع‌ نعوت‌ کمالیّه‌، و مطابق‌ جمیع‌ صفات‌ جمالیّه‌ و جلالیّه‌ است‌ به‌ نحوی‌ که‌ بزرگان‌ فرموده‌أند: وجود {{عربی|"کُلُّهُ وجوبٌ کُلُّهُ علمٌ کُلُّهُ قدرةٌ کُلُّهُ"}}. <ref>این‌ عبارت‌ حکیم‌ فارابی‌ است‌ و صدرالمتألّهین‌ در "اسفار" طبع‌ حروفی‌، ج‌ ۶، در ضمن‌ بحث‌ عن‌ صفاته‌ تعالی‌ علی‌ وجه‌ العموم‌ و الإطلاق‌ ص‌ ۱۲۰ و ص‌ ۱۲۱ گوید: کما قال‌ أبونصر الفارابی‌: {{عربی|"وجودٌ کلّه‌، وجوبٌ کلّه‌، علم‌ کلّه‌، قدرةٌ کلّه‌، حیوةٌ کلّه‌ لا أنّ شیئآ منه‌ علم‌؛ و شیئاً آخر منه‌ قدرة‌ لیلزم‌ الترکیب‌ فی‌ ذاته‌؛ و لا أنّ شیئاً فیه‌ علمٌ و شیئاً آخر قدرة‌ لیلزم‌ التکثّر فی‌ صفاته‌ الحقیقیّة‌".}} و نظیر این‌ مفاد را حکیم‌ سبزواری‌ در "منظومه‌"، طبع‌ ناصری‌ ص‌ ۱۶۷ در {{عربی|"غررٌ فی‌ أنّ علمه‌ تعالی بالاشیاء بالعقل‌ البسیط‌ و الإضافة‌ الاشراقیّة‌"}} از سیّد داماد در "تقدیسات‌" نقل‌ نموده‌ است‌، او گوید: {{عربی|"و قال‌ السَّیِّد الدّاماد فی‌ التقدیسات‌: و هو کلّ الوجود؛ و کلّه‌ الوجود؛ و کلّ البهاء و الکمال‌، و کلّه‌ البهاءُ و الکمال‌. و ما سواه‌ علی‌ الإطلاق‌ لمعات‌ نوره‌، و رشحات‌ وجوده‌؛ و ظلال‌ ذاته‌".}}</ref> و واضح‌ است‌ که‌ تعدّد معانی‌ و تکثّر مفاهیم‌ اقتضای‌ تعدّد مطابَق‌ و تکثّر مصداق‌ را ندارند؛ بلکه‌ مفاهیم‌ دو قسم‌ است‌؛ بعضی‌ از آنها برهان‌ عقلی‌ قائم‌ است‌ بر آنکه‌ در واحد {{عربی|"من‌ جهة‌ واحدة‌"}} مجتمع‌ نشوند؛ چون‌ علیّت‌ و معلولیّت‌ در ذات‌ {{عربی|"واحدة‌ بجهة‌ واحدة‌"}}. و بعضی‌ دیگر برهان‌ قائم‌ بر تعذّر نباشد؛ بلکه‌ ممکن‌ است‌ که‌ با تکثّر مفاهیم‌، مطابق‌ واحد باشد؛ نظیر علم‌ مثلاً نسبت‌ به‌ ذات‌ أقدس‌ تعالی‌ و تقدّس‌، زیرا که‌ حقیقت‌ علم‌ عین‌ حضور است‌. و صرفِ وجود حاضرٌ لذاته‌ بنفس‌ وجوده‌، لا بحضور وراء حضور ذاته‌. و همین‌ حضور ذاتی‌ که‌ عین‌ حقیقت‌ وجود است‌، مناط‌ حضور ما عدای‌ اوست‌. {{عربی|"لانّ صرفَ الوجود لا یکون‌ فاقداً لمرتبةٍ من‌ الوجود، و إلاّ لم‌ یکن‌ صرفَ الوجود. پس‌ کلُّ وجودٍ، و موجودٍ، بما هو وجودٌ و موجودٌ، حاضرٌ لذاته‌، بنفس‌ حضورِ ذاته‌ لذاته‌ بنحو أعلی‌ و أشرف‌ کما هو مقتضی‌ المقام‌ المنیع‌ الواجبی‌ جلّ و عَلا"}}. و واضح‌ است‌ که‌: {{عربی|"واجب‌ الوجود بالذّات‌، واجب‌ الوجود من‌ جمیع‌ الجهات‌. فهو کما أنَّه‌ صرفُ الوجود، کذلک‌ علمه‌ صرف‌ العلم‌، و قدرته‌ صرف‌ القدرة‌، و إلاّ لم‌ یکن‌ علماً من‌ کلّ جهة‌ و قدرةً من‌ کلّ جهة‌. بل‌ علمٌ من جهةٍ و جهلٌ من‌ جهةٍ أُخری‌، و قدرةٌ من‌ جهةٍ و عجزٌ من‌ جهةٍ اُخری‌، تعالی‌ عن‌ ذلک‌ علوّاً کبیراً. فلا وجه‌ لدعوی‌ أنّ حقایق‌ الصفات‌ محدودةٌ و الذّات‌ غیر محدود بل‌ حقایق‌ الصِّفات‌ کنفس‌ الموصوف‌ بها لا حدّ لها بالبرهان‌ القطعی‌. نعم‌ مفاهیم‌ الصِّفات‌ محدودةٌ؛ و لذا تکون‌ متخالفة‌ لا مترادفة‌".}} و اینکه‌ بزرگان‌ از اهل‌ عرفان‌ فرموده‌أند که‌: صفات‌ {{عربی|"أسماء فانیةٌ فی‌ الذات‌ و مستهلکةٌ فیها"}}؛ غرض‌ آنها این‌ است‌ که‌: در مقام‌ ذات‌ که‌ مقام‌ صرف‌ حقیقت‌ هستی‌ است‌، و صرف‌ {{عربی|"الشی‌ لا حدّ له‌، و لا ثانی‌ له‌، حقایق‌ صفات‌ لا یمتاز بعضها عن‌ بعضٍ"}}. پس‌ {{عربی|"لا فرق‌ فی‌ هذه‌ المرتبة‌ بین‌ الوجود، و الوجوب‌، و العلم‌، و القدرة‌، و الحیوة‌، إلی غیر ذلک‌"}}. نه‌ اینکه‌ حقایق‌ آنها مانند موجودات‌ عالم‌، محدود هستند؛ و در مقام‌ ذات‌ فانی‌ و مستهلک‌؛ و نه‌ اینکه‌ این‌ معانی‌ را صِرف‌ اسم‌ و از ضیق‌ تعبیر بدانیم‌. {{عربی|"بل‌ واجب‌ الوجود فی‌ مقام‌ ذاته‌ وجودٌ کلُّه‌، وجوبٌ کلُّهُ، علم‌ کلّه‌، قدرة‌ کلّه‌، حیوة‌ کلّه‌، مرجع‌ جمیع این‌ مطالب‌ آن‌ است‌ که‌: هو صرف‌ الوجود و صرفُ الشَّی‌ کُلُّ الشَّی‌"}}».<ref>[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی] ص ۶۵ و ۶۶.</ref>.
:::::«گاهی‌ ملاحظه‌ می‌شود صرف‌ حقیقت‌ وجود {{عربی|"بما هو جامع‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنجو الجمع‌ و الاندماج‌، فهو مرتبة‌ أحدیّة‌ الجمع‌ لانّ المفروض‌ ملاحظة‌ الذات‌ علی‌ ما هی‌ علیه‌ من‌ استجماعه‌ لحقایق‌ الصِّفات‌ بنحو الجمع‌ و الوحدة‌، من‌ دون‌ تمیّز صفةٍ عن‌ صفةٍ"}}، و این‌ مرتبه‌ را بالذات‌ اختلافی‌ نباشد با مرتبه سابقه‌؛ بلکه‌ اعتبارات‌ مختلف‌ است‌؛ و إلاّ ذات‌ أقدس‌ بذاته‌ مصداق‌ جمیع‌ نعوت‌ کمالیّه‌، و مطابق‌ جمیع‌ صفات‌ جمالیّه‌ و جلالیّه‌ است‌ به‌ نحوی‌ که‌ بزرگان‌ فرموده‌أند: وجود {{عربی|"کُلُّهُ وجوبٌ کُلُّهُ علمٌ کُلُّهُ قدرةٌ کُلُّهُ"}}. <ref>این‌ عبارت‌ حکیم‌ فارابی‌ است‌ و صدرالمتألّهین‌ در "اسفار" طبع‌ حروفی‌، ج‌ ۶، در ضمن‌ بحث‌ عن‌ صفاته‌ تعالی‌ علی‌ وجه‌ العموم‌ و الإطلاق‌ ص‌ ۱۲۰ و ص‌ ۱۲۱ گوید: کما قال‌ أبونصر الفارابی‌: {{عربی|"وجودٌ کلّه‌، وجوبٌ کلّه‌، علم‌ کلّه‌، قدرةٌ کلّه‌، حیوةٌ کلّه‌ لا أنّ شیئآ منه‌ علم‌؛ و شیئاً آخر منه‌ قدرة‌ لیلزم‌ الترکیب‌ فی‌ ذاته‌؛ و لا أنّ شیئاً فیه‌ علمٌ و شیئاً آخر قدرة‌ لیلزم‌ التکثّر فی‌ صفاته‌ الحقیقیّة‌".}} و نظیر این‌ مفاد را حکیم‌ سبزواری‌ در "منظومه‌"، طبع‌ ناصری‌ ص‌ ۱۶۷ در {{عربی|"غررٌ فی‌ أنّ علمه‌ تعالی بالاشیاء بالعقل‌ البسیط‌ و الإضافة‌ الاشراقیّة‌"}} از سیّد داماد در "تقدیسات‌" نقل‌ نموده‌ است‌، او گوید: {{عربی|"و قال‌ السَّیِّد الدّاماد فی‌ التقدیسات‌: و هو کلّ الوجود؛ و کلّه‌ الوجود؛ و کلّ البهاء و الکمال‌، و کلّه‌ البهاءُ و الکمال‌. و ما سواه‌ علی‌ الإطلاق‌ لمعات‌ نوره‌، و رشحات‌ وجوده‌؛ و ظلال‌ ذاته‌".}}</ref> و واضح‌ است‌ که‌ تعدّد معانی‌ و تکثّر مفاهیم‌ اقتضای‌ تعدّد مطابَق‌ و تکثّر مصداق‌ را ندارند؛ بلکه‌ مفاهیم‌ دو قسم‌ است‌؛ بعضی‌ از آنها برهان‌ عقلی‌ قائم‌ است‌ بر آنکه‌ در واحد {{عربی|"من‌ جهة‌ واحدة‌"}} مجتمع‌ نشوند؛ چون‌ علیّت‌ و معلولیّت‌ در ذات‌ {{عربی|"واحدة‌ بجهة‌ واحدة‌"}}. و بعضی‌ دیگر برهان‌ قائم‌ بر تعذّر نباشد؛ بلکه‌ ممکن‌ است‌ که‌ با تکثّر مفاهیم‌، مطابق‌ واحد باشد؛ نظیر علم‌ مثلاً نسبت‌ به‌ ذات‌ أقدس‌ تعالی‌ و تقدّس‌، زیرا که‌ حقیقت‌ علم‌ عین‌ حضور است‌. و صرفِ وجود حاضرٌ لذاته‌ بنفس‌ وجوده‌، لا بحضور وراء حضور ذاته‌. و همین‌ حضور ذاتی‌ که‌ عین‌ حقیقت‌ وجود است‌، مناط‌ حضور ما عدای‌ اوست‌. {{عربی|"لانّ صرفَ الوجود لا یکون‌ فاقداً لمرتبةٍ من‌ الوجود، و إلاّ لم‌ یکن‌ صرفَ الوجود. پس‌ کلُّ وجودٍ، و موجودٍ، بما هو وجودٌ و موجودٌ، حاضرٌ لذاته‌، بنفس‌ حضورِ ذاته‌ لذاته‌ بنحو أعلی‌ و أشرف‌ کما هو مقتضی‌ المقام‌ المنیع‌ الواجبی‌ جلّ و عَلا"}}. و واضح‌ است‌ که‌: {{عربی|"واجب‌ الوجود بالذّات‌، واجب‌ الوجود من‌ جمیع‌ الجهات‌. فهو کما أنَّه‌ صرفُ الوجود، کذلک‌ علمه‌ صرف‌ العلم‌، و قدرته‌ صرف‌ القدرة‌، و إلاّ لم‌ یکن‌ علماً من‌ کلّ جهة‌ و قدرةً من‌ کلّ جهة‌. بل‌ علمٌ من جهةٍ و جهلٌ من‌ جهةٍ أُخری‌، و قدرةٌ من‌ جهةٍ و عجزٌ من‌ جهةٍ اُخری‌، تعالی‌ عن‌ ذلک‌ علوّاً کبیراً. فلا وجه‌ لدعوی‌ أنّ حقایق‌ الصفات‌ محدودةٌ و الذّات‌ غیر محدود بل‌ حقایق‌ الصِّفات‌ کنفس‌ الموصوف‌ بها لا حدّ لها بالبرهان‌ القطعی‌. نعم‌ مفاهیم‌ الصِّفات‌ محدودةٌ؛ و لذا تکون‌ متخالفة‌ لا مترادفة‌".}} و اینکه‌ بزرگان‌ از اهل‌ عرفان‌ فرموده‌أند که‌: صفات‌ {{عربی|"أسماء فانیةٌ فی‌ الذات‌ و مستهلکةٌ فیها"}}؛ غرض‌ آنها این‌ است‌ که‌: در مقام‌ ذات‌ که‌ مقام‌ صرف‌ حقیقت‌ هستی‌ است‌، و صرف‌ {{عربی|"الشی‌ لا حدّ له‌، و لا ثانی‌ له‌، حقایق‌ صفات‌ لا یمتاز بعضها عن‌ بعضٍ"}}. پس‌ {{عربی|"لا فرق‌ فی‌ هذه‌ المرتبة‌ بین‌ الوجود، و الوجوب‌، و العلم‌، و القدرة‌، و الحیوة‌، إلی غیر ذلک‌"}}. نه‌ اینکه‌ حقایق‌ آنها مانند موجودات‌ عالم‌، محدود هستند؛ و در مقام‌ ذات‌ فانی‌ و مستهلک‌؛ و نه‌ اینکه‌ این‌ معانی‌ را صِرف‌ اسم‌ و از ضیق‌ تعبیر بدانیم‌. {{عربی|"بل‌ واجب‌ الوجود فی‌ مقام‌ ذاته‌ وجودٌ کلُّه‌، وجوبٌ کلُّهُ، علم‌ کلّه‌، قدرة‌ کلّه‌، حیوة‌ کلّه‌، مرجع‌ جمیع این‌ مطالب‌ آن‌ است‌ که‌: هو صرف‌ الوجود و صرفُ الشَّی‌ کُلُّ الشَّی‌"}}».<ref>[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی] ص ۶۵ و ۶۶.</ref>.
خط ۵۲: خط ۵۲:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. حجت الاسلام و المسلمین حسینی شاهرودی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. حجت الاسلام و المسلمین حسینی شاهرودی؛
[[پرونده:11253.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید مرتضی حسینی شاهرودی|حسینی شاهرودی]]]]
| تصویر = 11253.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید مرتضی حسینی شاهرودی|حسینی شاهرودی]]]]
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید مرتضی حسینی شاهرودی]]''' در دو مقاله ''«[[نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی (مقاله)|نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]»'' و مقاله''«[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی]»'' در این باره گفته است:
حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید مرتضی حسینی شاهرودی]]''' در دو مقاله ''«[[نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی (مقاله)|نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]»'' و مقاله''«[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی]»'' در این باره گفته است:
:::::*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطن‌ترین و نهان‌ترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی در‌نگنجد.»<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیب‌الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمی‌تابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب ‌الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیم‌اند و نه اسم او.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت می‌پذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیه‌ی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچ‌گاه به ظهور و تعیّن درنمی‌آید تا قابل اشاره باشد، چون ‌هر اشاره‌ای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آن‌هاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بی‌اسم و رسم، در پس پرده‌ی ابهام و بی‌نشانی نمی‌ماند، بلکه ظاهر می‌شود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>.
:::::*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطن‌ترین و نهان‌ترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی در‌نگنجد.»<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیب‌الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمی‌تابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب ‌الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیم‌اند و نه اسم او.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت می‌پذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیه‌ی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچ‌گاه به ظهور و تعیّن درنمی‌آید تا قابل اشاره باشد، چون ‌هر اشاره‌ای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آن‌هاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بی‌اسم و رسم، در پس پرده‌ی ابهام و بی‌نشانی نمی‌ماند، بلکه ظاهر می‌شود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>.
خط ۶۰: خط ۶۰:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۶. حجت الاسلام و المسلمین صداقت؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۶. حجت الاسلام و المسلمین صداقت؛
[[پرونده:1368158.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید علی اکبر صداقت]]]]
| تصویر = 1368158.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید علی اکبر صداقت]]]]
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در این‌باره آورده است:
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در این‌باره آورده است:
::::::«[[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمی‌شناسد و از چشم و عقل‌­ها و درک­‌ها فراتر است از این­که به این [[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب می­‌باشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور می‌­رسد و معلوم می‌‌گردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>.
::::::«[[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمی‌شناسد و از چشم و عقل‌­ها و درک­‌ها فراتر است از این­که به این [[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب می­‌باشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور می‌­رسد و معلوم می‌‌گردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>.
خط ۶۷: خط ۶۷:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۷. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۷. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
[[پرونده:120129.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[سید امین موسوی|موسوی]]]]
| تصویر = 120129.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[سید امین موسوی|موسوی]]]]
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید امین موسوی]]'''، در کتاب ''«[[ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید امین موسوی]]'''، در کتاب ''«[[ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«غیب مطلق، غیبی است که از مرحله شهادت خارج است و به هیچ وجهی قابل ادراک نیست. و به بیان دیگر غیبی است که از تمام آسمان‌ها و زمین خارج و مخفی است. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج۷، ص ۱۲۰ </ref>. و مراد از غیب مطلق دو چیز است:
::::::«غیب مطلق، غیبی است که از مرحله شهادت خارج است و به هیچ وجهی قابل ادراک نیست. و به بیان دیگر غیبی است که از تمام آسمان‌ها و زمین خارج و مخفی است. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج۷، ص ۱۲۰ </ref>. و مراد از غیب مطلق دو چیز است:
خط ۷۶: خط ۷۶:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۸. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۸. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
[[پرونده:1368238.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد حسین نصیری|نصیری]]]]
| تصویر = 1368238.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد حسین نصیری|نصیری]]]]
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسین نصیری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان''«[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]]»'' در این‌باره گفته است:   
::::::حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسین نصیری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان''«[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]]»'' در این‌باره گفته است:   
::::::«[[صدر المتألهین]] این آیه را برهانی بر این مدعا می‏‌داند که انسان در سایه تربیت استعداد آن را دارد تا از درک عالم شهود و محسوس بالاتر رفته و خود را به درک عالم غیب و ملکوت برساند. او این امر را دلیلی بر برتری انسان بر فرشتگان دانسته است؛ زیرا معتقد است که حتی فرشتگان به فیض درک نور و حضور الهی نمی‏‌رسند، اما انسان می‏‌توان به این مقام نائل آید: "پس غیب آن است که مخفی می‌باشد، و آنچه که در آن مشاهده نمود پس آن شهادت و مشاهده است. یعنی برای فرشتگان عالم ملکوت شهادت و مشاهده است، و محضر الهی برای ایشان غیب می‌باشد، که ایشان توانایی ارتقای به آن محضر را ندارند. همانا برای انسان صورتی از عالم محسوس شهادت و نیز روحی از عالم غیب ملکوتی وجود دارد. و نیز برای او سری و رازی با توانایی دریافت فیض نور الهی به صورت بدون واسطه وجود دارد. او با تربیت و رشد می‌تواند از عالم شهادت به عالم غیب که ملکوت است برسد، و با راز متابعت و خصوصیت آن از عالم ملکوت به عالم جبروت و عظموت ارتقا می‌یابد. همانا این مرحله غیب الغیوب است که در این صورت با نور خداوند که از سر متابعت به دست آمده، انوار جمال و جلال را مشاهده می‌نماید. در این صورت او در جانشینی حق و آگاه به غیب و شهادت می‌گردد، همانطور که خداوند نسبت به غیب و شهادت عالم و آگاه است به صورتی که هیج فردی بر نهان و علم غیب او آگاهی ندارد، منظور علم غیب مخصوص است که همان غیب الغیب است. منظور از لفظ أحدا فرشتگان است. مگر رسولی که نسبت به او رضایت دهد؛ که منظور از رسول انسان است. این همان سر مخفی و نهان در قابلیت و استعداد انسان است که خداوند نسبت به این توانایی و قابلیت آگاه می‌باشد و فرشتگان نمی دانند. آنجا که فرمود: همانا من آنچه را که نمی دانید می‌دانم".<ref>«فالغیب ما غاب، و ما شاهد فیه فهو شهادة فالملکوت للملائکة شهادة، و الحضرة الإلهیة لهم غیب و لیس لهم الترقّی إلی تلک الحضرة و إنّ للإنسان صورة من عالم الشهادة المحسوسة، و روحا من عالم الغیب الملکوتی، و سرّا مستعدّا لقبول فیض النور الإلهی بلا واسطة فبالتربیة یترقّی من عالم الشهادة إلی عالم الغیب و هو الملکوت و بسرّ المتابعة و خصوصیتها یترقّی من عالم الملکوت إلی عالم الجبروت و العظموت و هو غیب الغیوب فیشاهد بنور اللّه المستفاد من سرّ المتابعة أنوار الجمال و الجلال، فیکون فی خلافة الحقّ عالم الغیب و الشهادة، کما إن اللّه عالم الغیب و الشهادة فَلا یظْهِرُ عَلی‏ غَیبِهِ أَحَداً أی الغیب المخصوص- و هو غیب الغیب أحدا یعنی من الملائکة إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ؛ یعنی من الإنسان. فهذا هو السرّ المکنون المرکوز فی استعداد الإنسان الذی کان اللّه یعلمه منه و الملائکة لا یعلمون کما قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>.
::::::«[[صدر المتألهین]] این آیه را برهانی بر این مدعا می‏‌داند که انسان در سایه تربیت استعداد آن را دارد تا از درک عالم شهود و محسوس بالاتر رفته و خود را به درک عالم غیب و ملکوت برساند. او این امر را دلیلی بر برتری انسان بر فرشتگان دانسته است؛ زیرا معتقد است که حتی فرشتگان به فیض درک نور و حضور الهی نمی‏‌رسند، اما انسان می‏‌توان به این مقام نائل آید: "پس غیب آن است که مخفی می‌باشد، و آنچه که در آن مشاهده نمود پس آن شهادت و مشاهده است. یعنی برای فرشتگان عالم ملکوت شهادت و مشاهده است، و محضر الهی برای ایشان غیب می‌باشد، که ایشان توانایی ارتقای به آن محضر را ندارند. همانا برای انسان صورتی از عالم محسوس شهادت و نیز روحی از عالم غیب ملکوتی وجود دارد. و نیز برای او سری و رازی با توانایی دریافت فیض نور الهی به صورت بدون واسطه وجود دارد. او با تربیت و رشد می‌تواند از عالم شهادت به عالم غیب که ملکوت است برسد، و با راز متابعت و خصوصیت آن از عالم ملکوت به عالم جبروت و عظموت ارتقا می‌یابد. همانا این مرحله غیب الغیوب است که در این صورت با نور خداوند که از سر متابعت به دست آمده، انوار جمال و جلال را مشاهده می‌نماید. در این صورت او در جانشینی حق و آگاه به غیب و شهادت می‌گردد، همانطور که خداوند نسبت به غیب و شهادت عالم و آگاه است به صورتی که هیج فردی بر نهان و علم غیب او آگاهی ندارد، منظور علم غیب مخصوص است که همان غیب الغیب است. منظور از لفظ أحدا فرشتگان است. مگر رسولی که نسبت به او رضایت دهد؛ که منظور از رسول انسان است. این همان سر مخفی و نهان در قابلیت و استعداد انسان است که خداوند نسبت به این توانایی و قابلیت آگاه می‌باشد و فرشتگان نمی دانند. آنجا که فرمود: همانا من آنچه را که نمی دانید می‌دانم".<ref>«فالغیب ما غاب، و ما شاهد فیه فهو شهادة فالملکوت للملائکة شهادة، و الحضرة الإلهیة لهم غیب و لیس لهم الترقّی إلی تلک الحضرة و إنّ للإنسان صورة من عالم الشهادة المحسوسة، و روحا من عالم الغیب الملکوتی، و سرّا مستعدّا لقبول فیض النور الإلهی بلا واسطة فبالتربیة یترقّی من عالم الشهادة إلی عالم الغیب و هو الملکوت و بسرّ المتابعة و خصوصیتها یترقّی من عالم الملکوت إلی عالم الجبروت و العظموت و هو غیب الغیوب فیشاهد بنور اللّه المستفاد من سرّ المتابعة أنوار الجمال و الجلال، فیکون فی خلافة الحقّ عالم الغیب و الشهادة، کما إن اللّه عالم الغیب و الشهادة فَلا یظْهِرُ عَلی‏ غَیبِهِ أَحَداً أی الغیب المخصوص- و هو غیب الغیب أحدا یعنی من الملائکة إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ؛ یعنی من الإنسان. فهذا هو السرّ المکنون المرکوز فی استعداد الإنسان الذی کان اللّه یعلمه منه و الملائکة لا یعلمون کما قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایان‌نامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>.
خط ۸۳: خط ۸۳:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۹. آقای دکتر ابراهیمی دینانی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۹. آقای دکتر ابراهیمی دینانی؛
[[پرونده:11332.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[غلام حسین ابراهیمی دینانی|ابراهیمی دینانی]]]]
| تصویر = 11332.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[غلام حسین ابراهیمی دینانی|ابراهیمی دینانی]]]]
آقای دکتر '''[[غلام حسین ابراهیمی دینانی]]''' در کتاب ''«[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
آقای دکتر '''[[غلام حسین ابراهیمی دینانی]]''' در کتاب ''«[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::« در علم مقام ذات مقام {{عربی|"لایدرک الی ازل الی ابد"}} و یک پرده‌ایت است هرگز کنار نخواهد رفت که در ازل و ابد کنار هرگز نمی‌رود حرم حرم ذات اون پرده کنار نخواهد رفت غیب الغیوب مطلق نه نسبی غیب مطلق یعنی هرگز راه نیست حضرت ختمی مرتبت {{عربی|"مَا عرفناک حق مَعرفتک لا اُحصی عَلَیک"}}: به ذات تو راه نیافتم هر چه کوشش کردم»<ref>[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]].http://ebrahimi-dinani.blogfa.com/post-256.aspx</ref>.
::::::« در علم مقام ذات مقام {{عربی|"لایدرک الی ازل الی ابد"}} و یک پرده‌ایت است هرگز کنار نخواهد رفت که در ازل و ابد کنار هرگز نمی‌رود حرم حرم ذات اون پرده کنار نخواهد رفت غیب الغیوب مطلق نه نسبی غیب مطلق یعنی هرگز راه نیست حضرت ختمی مرتبت {{عربی|"مَا عرفناک حق مَعرفتک لا اُحصی عَلَیک"}}: به ذات تو راه نیافتم هر چه کوشش کردم»<ref>[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]].http://ebrahimi-dinani.blogfa.com/post-256.aspx</ref>.
خط ۹۰: خط ۹۰:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۰. آقای رضوانی (پژوهشگر حوزه علمیه قم)؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۰. آقای رضوانی (پژوهشگر حوزه علمیه قم)؛
[[پرونده:15207.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[علی اصغر رضوانی]]]]
| تصویر = 15207.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[علی اصغر رضوانی]]]]
::::::آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات ج۱ (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات ج۱ (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«[[غیب مطلق]] غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است؛ به خلاف [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است.]] و غالب غیب‏‌ها از این قبیل است. و [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|تنها کسی که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است.]] در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|وَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ}} <ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> <ref>[http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1084 شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲]</ref>.
::::::«[[غیب مطلق]] غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است؛ به خلاف [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است.]] و غالب غیب‏‌ها از این قبیل است. و [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|تنها کسی که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است.]] در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|وَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ}} <ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> <ref>[http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1084 شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲]</ref>.
خط ۹۷: خط ۹۷:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۱. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۱. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
[[پرونده:11792.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[منصف علی مطهری]]]]
| تصویر = 11792.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[منصف علی مطهری]]]]
::::::آقای '''[[منصف علی مطهری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آقای '''[[منصف علی مطهری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد:
::::::«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد:
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۲. پژوهشگران حوزه علمیه حضرت رقیه؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۲. پژوهشگران حوزه علمیه حضرت رقیه؛
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
| تصویر = 9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
'''پژوهشگران [http://mroghayeh.com/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/tabid/1232/ID/5129/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D9%86.aspx حوزه علمیه حضرت رقیه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
'''پژوهشگران [http://mroghayeh.com/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/tabid/1232/ID/5129/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D9%86.aspx حوزه علمیه حضرت رقیه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«[[غیب]] و امور غیبی دو قسم‌اند: [[غیب]] مطلق و [[غیب]] نسبی.
::::::«[[غیب]] و امور غیبی دو قسم‌اند: [[غیب]] مطلق و [[غیب]] نسبی.
خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۳. پژوهشگران وبگاه اندیشه قم؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۳. پژوهشگران وبگاه اندیشه قم؛
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
| تصویر = 9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
::::::پژوهشگران ''«[http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=105&t=news&b=1 وبگاه اندیشه قم]»'' در پاسخ به این پرسش آورده است:
::::::پژوهشگران ''«[http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=105&t=news&b=1 وبگاه اندیشه قم]»'' در پاسخ به این پرسش آورده است:
::::::«عین ذات خدای متعال و کنه او به اوهام و افهام و علوم و عقول و سایر مدارک و قوای مخلوق درک نگردد و شناخته نشود و ذات مقدس محیط او، اجلّ و اعظم از آن است که عقول محدود مخلوق به او احاطه یابد. از این روست که مخلوق نباید در ذات مقدس او تفکر نماید و از پیش خود او را به اوصافی توصیف کند و درباره ذات اقدسش با افکار خویش تکلم نماید. خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد»؛ سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> و نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.»؛ سوره شوری، آیه۱۱.</ref> اگر خداوند متعال جسمانی و مشهود باشد قهراً مرکب از اجزاء است و محتاج اجزای خویش خواهد بود، پس هرگز ذات واجب تعالی نمی‌تواند جسمانی باشد. از جمله دلایل غیب مطلق بودن خداوند است آن است که:
::::::«عین ذات خدای متعال و کنه او به اوهام و افهام و علوم و عقول و سایر مدارک و قوای مخلوق درک نگردد و شناخته نشود و ذات مقدس محیط او، اجلّ و اعظم از آن است که عقول محدود مخلوق به او احاطه یابد. از این روست که مخلوق نباید در ذات مقدس او تفکر نماید و از پیش خود او را به اوصافی توصیف کند و درباره ذات اقدسش با افکار خویش تکلم نماید. خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد»؛ سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> و نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.»؛ سوره شوری، آیه۱۱.</ref> اگر خداوند متعال جسمانی و مشهود باشد قهراً مرکب از اجزاء است و محتاج اجزای خویش خواهد بود، پس هرگز ذات واجب تعالی نمی‌تواند جسمانی باشد. از جمله دلایل غیب مطلق بودن خداوند است آن است که:
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۴. پژوهشگران وبگاه باشگاه اندیشه؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۴. پژوهشگران وبگاه باشگاه اندیشه؛
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
| تصویر = 9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
'''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
'''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ گونه جلوه‌ای از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌اند»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ گونه جلوه‌ای از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌اند»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۵. پژوهشگران باشگاه اندیشه؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۵. پژوهشگران باشگاه اندیشه؛
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
| تصویر = 9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
'''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
'''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی‌شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلی‌ترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ‌گونه جلوه‌إی از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌أند. چهار حضرت دیگر صور ذاتی هستند که حق در آنها از اطلاق خود نزول و در مراتبی تجلی می‌کند که برای ما حقیقی‌‌تر و مفهوم‌ترند. ابن عربی از این روند با عنوان تجلی یاد می‌کند. وی در این رابطه می‌گوید: خدا دارای دو تجلی است: تجلی [[غیب]] و تجلی شهادت. تجلی [[غیب]] هویتی است که خدا به واسطه آن از نفس خویش استحقاق "هو" را می‌نماید. پس هو دائماً از آن اوست. بر این اساس می‌توان گفت در معنای اصطلاحی ابن عربی به طور کلی حق دارای دو بعد است که با هم در تغایرند: جنبه مخفی و جنبه متجلی. به مفهوم اول، حق هرگز قابل دسترسی نخواهد بود و تنها هنگامی که به صورت رب و خدا تجلی کند قابل شناخت خواهد بود. ابن عربی از جنبه اول تعبیر می‌کند به ذات غیب الغیوب یا حقیقت لابشرط که به این مفهوم انکرالنکرات یا نا‌متعین‌ترین نا‌متعین‌هاست. آنجا هنوز تجلی رخ نداده است، لذا چیزی برای تمییز وجود ندارد. به عبارت دقیق‌تر ما حتی قادر نیستیم راجع به این مرحله به طور سلب سخن بگوییم مگر آنکه از چشم انداز مراحل بعدی هستی به آن نظر کنیم. این همان جنبه وحدت حق است که هیچ‌گونه کثرتی در آن محقق نیست. حق در این مرحله "احد" است و این مرتبه را احدیت نام نهاده‌أند. در این مرحله تجلی صورت نمی‌گیرد و تجلی حق تنها از مرحله بعدی آغاز می‌شود یعنی مرتبه واحدیت. از نگاه ابن عربی این مرحله احدیت نام دارد و تجلی درآن نا ممکن است.»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی‌شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلی‌ترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ‌گونه جلوه‌إی از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌أند. چهار حضرت دیگر صور ذاتی هستند که حق در آنها از اطلاق خود نزول و در مراتبی تجلی می‌کند که برای ما حقیقی‌‌تر و مفهوم‌ترند. ابن عربی از این روند با عنوان تجلی یاد می‌کند. وی در این رابطه می‌گوید: خدا دارای دو تجلی است: تجلی [[غیب]] و تجلی شهادت. تجلی [[غیب]] هویتی است که خدا به واسطه آن از نفس خویش استحقاق "هو" را می‌نماید. پس هو دائماً از آن اوست. بر این اساس می‌توان گفت در معنای اصطلاحی ابن عربی به طور کلی حق دارای دو بعد است که با هم در تغایرند: جنبه مخفی و جنبه متجلی. به مفهوم اول، حق هرگز قابل دسترسی نخواهد بود و تنها هنگامی که به صورت رب و خدا تجلی کند قابل شناخت خواهد بود. ابن عربی از جنبه اول تعبیر می‌کند به ذات غیب الغیوب یا حقیقت لابشرط که به این مفهوم انکرالنکرات یا نا‌متعین‌ترین نا‌متعین‌هاست. آنجا هنوز تجلی رخ نداده است، لذا چیزی برای تمییز وجود ندارد. به عبارت دقیق‌تر ما حتی قادر نیستیم راجع به این مرحله به طور سلب سخن بگوییم مگر آنکه از چشم انداز مراحل بعدی هستی به آن نظر کنیم. این همان جنبه وحدت حق است که هیچ‌گونه کثرتی در آن محقق نیست. حق در این مرحله "احد" است و این مرتبه را احدیت نام نهاده‌أند. در این مرحله تجلی صورت نمی‌گیرد و تجلی حق تنها از مرحله بعدی آغاز می‌شود یعنی مرتبه واحدیت. از نگاه ابن عربی این مرحله احدیت نام دارد و تجلی درآن نا ممکن است.»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:


{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۶. پژوهشگران وبگاه تبیان؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۱۶. پژوهشگران وبگاه تبیان؛
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
| تصویر = 9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
::::::پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF- وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF- وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان می‌کنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دسترس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب می‌شود؛ یعنی غایب و مخفی‌ای که از آن غایب‌تر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه می‌آورند و می‌گویند این سخن [[پیامبر]] {{صل}} که فرمود: {{عربی|"ما عرفناک حق معرفتک"}}؛ <ref>بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳،[خدایا تو را آن‌گونه که هستی نشناخیتم].</ref>، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از این‌رو آنچه ما در مورد خداوند می‌توانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ  خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو می‌گویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت می‌توان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ أحدیت یا تعین اول می‌گویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی می‌نامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ أحدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمی‌شود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره أحدیت ذات می‌بیند؛ در این مرحله به اندازه‌إی أحدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه أحدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب می‌آورند.»<ref>[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-- وبگاه تبیان]</ref>.
::::::«اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان می‌کنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دسترس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب می‌شود؛ یعنی غایب و مخفی‌ای که از آن غایب‌تر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه می‌آورند و می‌گویند این سخن [[پیامبر]] {{صل}} که فرمود: {{عربی|"ما عرفناک حق معرفتک"}}؛ <ref>بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳،[خدایا تو را آن‌گونه که هستی نشناخیتم].</ref>، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از این‌رو آنچه ما در مورد خداوند می‌توانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ  خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو می‌گویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت می‌توان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ أحدیت یا تعین اول می‌گویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی می‌نامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ أحدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمی‌شود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره أحدیت ذات می‌بیند؛ در این مرحله به اندازه‌إی أحدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه أحدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب می‌آورند.»<ref>[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-- وبگاه تبیان]</ref>.
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش