غیبالغیوب بودن خداوند به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
غیبالغیوب بودن خداوند به چه معناست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۵۵
، ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}})
جز (جایگزینی متن - '\ه\s=\s(.*)\|(.*)\]\]\]\] (.*)\s' به 'ه = $1 | پاسخ = $3 ') |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}})) |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
::::::آیتالله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آیتالله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«غیب را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات میشود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت میکند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات میکند از جمله، خداوند در سوره جن میفرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>. | ::::::«غیب را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات میشود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت میکند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات میکند از جمله، خداوند در سوره جن میفرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
| پاسخ = آیتالله '''[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجادههای سلوک]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آیتالله '''[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجادههای سلوک]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«مقام ذات و کنه باریتعالی، و به تعبیر دیگر مقام احدیت، مقام تجلی ذات برای ذات و مقام غیبالغیب است که هنوز اسماء و صفات ظاهر نشدهأند. این مقام، یعنی کنه ذات حق معلوم، مدرک و مشهودِ هیچکس نتواند بود و حتی [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} به مقام ذات دسترس ندارد. در آثار عرفانی، گاهی لفظ "الله" اسم علم برای ذات دست نایافتنی خداوند و کنه خداوند است و معنای الوهیت، تدبیر و مانند اینها در آن لحاظ نشده است. در مقابل، مقام واحدیت قرار دارد که مقام ظهور اسماء و صفات و مظاهر آنها، یعنی ذوات و ماهیات اشیاست. اگر گفته میشود که ما نمیتوانیم به ذات خداوند علم داشته باشیم، منظور مقام ذات در اصطلاح عرفاست که مقدم بر مرتبه و مقام اسماء و صفات و تجلیات الهی است و حتی انبیاء و اولیا و ملائکه مقرب راهی به این مقام معرفت ندارند. این مقام، تنها معلوم و مشهودِ خود خداوند است. بر این اساس، از نگاه عرفا نمیتوان علم حضوری به مقام ذات پیدا کرد؛ زیرا درک این مقام که [[غیب]] محض است، منحصر به خود خداوند است که بر ذات خویش احاطه دارد و سایر موجودات چون نمیتوانند بر ذات الهی احاطه داشته باشند ـ چه آنکه، احاطه محدود بر نامحدود و نامتناهی محال است ـ راهی به ادراک مقام ذات الهی، که مستلزم احاطه بر آن است، ندارند. از اینرو قرآن میفرماید: {{متن قرآن|وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}} <ref>طه ۱۱۰،آنان بر او در دانش احاطه ندارند.</ref> روشن شد که منظور کسانی که علم به ذات الهی را ممکن و بلکه لازمه وجود معلول میدانند، ذات در اصطلاح فلسفه و کلام است که عین صفات است و هیچ نحو تعددی بین آن ذات و صفات وجود ندارد. در مقابل، کسانی که میگویند علم ما به وجه و تجلیات الهی تعلق میگیرد، نه به ذات او، منظورشان ذات در اصطلاح عرفانی، یعنی مقام غیبالغیوب است که در حیطه شهود، علم و ادراک ما نمیگنجد و درک و شهود آن اختصاص به خداوند دارد. پس بنابر اصطلاح ذات خداوند از دیدگاه فلسفی، میتوان به ذات خداوند علم حصولی و حضوری یافت و از این دیدگاه، علم حضوری به ذات خداوند، بهمعنای احاطه بر کنه و ذات خداوند نیست؛ زیرا هیچکس جز خداوند احاطه بر ذات او ندارد و علم حضوری دیگران به ذات الهی فروتر از آن مرتبه است. به علاوه، این علم حضوری که برای ما میسور و دستیافتنی است، شدت و ضعف دارد و بنا بر مقام و مرتبه انسانها از مراتب گوناگونی برخوردار است.»<ref>[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجادههای سلوک] جلد دوم، صفحه۲۲۳ و ۲۲۴ .</ref>. | ::::::«مقام ذات و کنه باریتعالی، و به تعبیر دیگر مقام احدیت، مقام تجلی ذات برای ذات و مقام غیبالغیب است که هنوز اسماء و صفات ظاهر نشدهأند. این مقام، یعنی کنه ذات حق معلوم، مدرک و مشهودِ هیچکس نتواند بود و حتی [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} به مقام ذات دسترس ندارد. در آثار عرفانی، گاهی لفظ "الله" اسم علم برای ذات دست نایافتنی خداوند و کنه خداوند است و معنای الوهیت، تدبیر و مانند اینها در آن لحاظ نشده است. در مقابل، مقام واحدیت قرار دارد که مقام ظهور اسماء و صفات و مظاهر آنها، یعنی ذوات و ماهیات اشیاست. اگر گفته میشود که ما نمیتوانیم به ذات خداوند علم داشته باشیم، منظور مقام ذات در اصطلاح عرفاست که مقدم بر مرتبه و مقام اسماء و صفات و تجلیات الهی است و حتی انبیاء و اولیا و ملائکه مقرب راهی به این مقام معرفت ندارند. این مقام، تنها معلوم و مشهودِ خود خداوند است. بر این اساس، از نگاه عرفا نمیتوان علم حضوری به مقام ذات پیدا کرد؛ زیرا درک این مقام که [[غیب]] محض است، منحصر به خود خداوند است که بر ذات خویش احاطه دارد و سایر موجودات چون نمیتوانند بر ذات الهی احاطه داشته باشند ـ چه آنکه، احاطه محدود بر نامحدود و نامتناهی محال است ـ راهی به ادراک مقام ذات الهی، که مستلزم احاطه بر آن است، ندارند. از اینرو قرآن میفرماید: {{متن قرآن|وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}} <ref>طه ۱۱۰،آنان بر او در دانش احاطه ندارند.</ref> روشن شد که منظور کسانی که علم به ذات الهی را ممکن و بلکه لازمه وجود معلول میدانند، ذات در اصطلاح فلسفه و کلام است که عین صفات است و هیچ نحو تعددی بین آن ذات و صفات وجود ندارد. در مقابل، کسانی که میگویند علم ما به وجه و تجلیات الهی تعلق میگیرد، نه به ذات او، منظورشان ذات در اصطلاح عرفانی، یعنی مقام غیبالغیوب است که در حیطه شهود، علم و ادراک ما نمیگنجد و درک و شهود آن اختصاص به خداوند دارد. پس بنابر اصطلاح ذات خداوند از دیدگاه فلسفی، میتوان به ذات خداوند علم حصولی و حضوری یافت و از این دیدگاه، علم حضوری به ذات خداوند، بهمعنای احاطه بر کنه و ذات خداوند نیست؛ زیرا هیچکس جز خداوند احاطه بر ذات او ندارد و علم حضوری دیگران به ذات الهی فروتر از آن مرتبه است. به علاوه، این علم حضوری که برای ما میسور و دستیافتنی است، شدت و ضعف دارد و بنا بر مقام و مرتبه انسانها از مراتب گوناگونی برخوردار است.»<ref>[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجادههای سلوک] جلد دوم، صفحه۲۲۳ و ۲۲۴ .</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
| پاسخ = آیتالله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آیتالله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی]]»'' در اینباره گفته است: | ||
:::::«گاهی ملاحظه میشود صرف حقیقت وجود {{عربی|"بما هو جامع لحقایق الصِّفات بنجو الجمع و الاندماج، فهو مرتبة أحدیّة الجمع لانّ المفروض ملاحظة الذات علی ما هی علیه من استجماعه لحقایق الصِّفات بنحو الجمع و الوحدة، من دون تمیّز صفةٍ عن صفةٍ"}}، و این مرتبه را بالذات اختلافی نباشد با مرتبه سابقه؛ بلکه اعتبارات مختلف است؛ و إلاّ ذات أقدس بذاته مصداق جمیع نعوت کمالیّه، و مطابق جمیع صفات جمالیّه و جلالیّه است به نحوی که بزرگان فرمودهأند: وجود {{عربی|"کُلُّهُ وجوبٌ کُلُّهُ علمٌ کُلُّهُ قدرةٌ کُلُّهُ"}}. <ref>این عبارت حکیم فارابی است و صدرالمتألّهین در "اسفار" طبع حروفی، ج ۶، در ضمن بحث عن صفاته تعالی علی وجه العموم و الإطلاق ص ۱۲۰ و ص ۱۲۱ گوید: کما قال أبونصر الفارابی: {{عربی|"وجودٌ کلّه، وجوبٌ کلّه، علم کلّه، قدرةٌ کلّه، حیوةٌ کلّه لا أنّ شیئآ منه علم؛ و شیئاً آخر منه قدرة لیلزم الترکیب فی ذاته؛ و لا أنّ شیئاً فیه علمٌ و شیئاً آخر قدرة لیلزم التکثّر فی صفاته الحقیقیّة".}} و نظیر این مفاد را حکیم سبزواری در "منظومه"، طبع ناصری ص ۱۶۷ در {{عربی|"غررٌ فی أنّ علمه تعالی بالاشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الاشراقیّة"}} از سیّد داماد در "تقدیسات" نقل نموده است، او گوید: {{عربی|"و قال السَّیِّد الدّاماد فی التقدیسات: و هو کلّ الوجود؛ و کلّه الوجود؛ و کلّ البهاء و الکمال، و کلّه البهاءُ و الکمال. و ما سواه علی الإطلاق لمعات نوره، و رشحات وجوده؛ و ظلال ذاته".}}</ref> و واضح است که تعدّد معانی و تکثّر مفاهیم اقتضای تعدّد مطابَق و تکثّر مصداق را ندارند؛ بلکه مفاهیم دو قسم است؛ بعضی از آنها برهان عقلی قائم است بر آنکه در واحد {{عربی|"من جهة واحدة"}} مجتمع نشوند؛ چون علیّت و معلولیّت در ذات {{عربی|"واحدة بجهة واحدة"}}. و بعضی دیگر برهان قائم بر تعذّر نباشد؛ بلکه ممکن است که با تکثّر مفاهیم، مطابق واحد باشد؛ نظیر علم مثلاً نسبت به ذات أقدس تعالی و تقدّس، زیرا که حقیقت علم عین حضور است. و صرفِ وجود حاضرٌ لذاته بنفس وجوده، لا بحضور وراء حضور ذاته. و همین حضور ذاتی که عین حقیقت وجود است، مناط حضور ما عدای اوست. {{عربی|"لانّ صرفَ الوجود لا یکون فاقداً لمرتبةٍ من الوجود، و إلاّ لم یکن صرفَ الوجود. پس کلُّ وجودٍ، و موجودٍ، بما هو وجودٌ و موجودٌ، حاضرٌ لذاته، بنفس حضورِ ذاته لذاته بنحو أعلی و أشرف کما هو مقتضی المقام المنیع الواجبی جلّ و عَلا"}}. و واضح است که: {{عربی|"واجب الوجود بالذّات، واجب الوجود من جمیع الجهات. فهو کما أنَّه صرفُ الوجود، کذلک علمه صرف العلم، و قدرته صرف القدرة، و إلاّ لم یکن علماً من کلّ جهة و قدرةً من کلّ جهة. بل علمٌ من جهةٍ و جهلٌ من جهةٍ أُخری، و قدرةٌ من جهةٍ و عجزٌ من جهةٍ اُخری، تعالی عن ذلک علوّاً کبیراً. فلا وجه لدعوی أنّ حقایق الصفات محدودةٌ و الذّات غیر محدود بل حقایق الصِّفات کنفس الموصوف بها لا حدّ لها بالبرهان القطعی. نعم مفاهیم الصِّفات محدودةٌ؛ و لذا تکون متخالفة لا مترادفة".}} و اینکه بزرگان از اهل عرفان فرمودهأند که: صفات {{عربی|"أسماء فانیةٌ فی الذات و مستهلکةٌ فیها"}}؛ غرض آنها این است که: در مقام ذات که مقام صرف حقیقت هستی است، و صرف {{عربی|"الشی لا حدّ له، و لا ثانی له، حقایق صفات لا یمتاز بعضها عن بعضٍ"}}. پس {{عربی|"لا فرق فی هذه المرتبة بین الوجود، و الوجوب، و العلم، و القدرة، و الحیوة، إلی غیر ذلک"}}. نه اینکه حقایق آنها مانند موجودات عالم، محدود هستند؛ و در مقام ذات فانی و مستهلک؛ و نه اینکه این معانی را صِرف اسم و از ضیق تعبیر بدانیم. {{عربی|"بل واجب الوجود فی مقام ذاته وجودٌ کلُّه، وجوبٌ کلُّهُ، علم کلّه، قدرة کلّه، حیوة کلّه، مرجع جمیع این مطالب آن است که: هو صرف الوجود و صرفُ الشَّی کُلُّ الشَّی"}}».<ref>[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی] ص ۶۵ و ۶۶.</ref>. | :::::«گاهی ملاحظه میشود صرف حقیقت وجود {{عربی|"بما هو جامع لحقایق الصِّفات بنجو الجمع و الاندماج، فهو مرتبة أحدیّة الجمع لانّ المفروض ملاحظة الذات علی ما هی علیه من استجماعه لحقایق الصِّفات بنحو الجمع و الوحدة، من دون تمیّز صفةٍ عن صفةٍ"}}، و این مرتبه را بالذات اختلافی نباشد با مرتبه سابقه؛ بلکه اعتبارات مختلف است؛ و إلاّ ذات أقدس بذاته مصداق جمیع نعوت کمالیّه، و مطابق جمیع صفات جمالیّه و جلالیّه است به نحوی که بزرگان فرمودهأند: وجود {{عربی|"کُلُّهُ وجوبٌ کُلُّهُ علمٌ کُلُّهُ قدرةٌ کُلُّهُ"}}. <ref>این عبارت حکیم فارابی است و صدرالمتألّهین در "اسفار" طبع حروفی، ج ۶، در ضمن بحث عن صفاته تعالی علی وجه العموم و الإطلاق ص ۱۲۰ و ص ۱۲۱ گوید: کما قال أبونصر الفارابی: {{عربی|"وجودٌ کلّه، وجوبٌ کلّه، علم کلّه، قدرةٌ کلّه، حیوةٌ کلّه لا أنّ شیئآ منه علم؛ و شیئاً آخر منه قدرة لیلزم الترکیب فی ذاته؛ و لا أنّ شیئاً فیه علمٌ و شیئاً آخر قدرة لیلزم التکثّر فی صفاته الحقیقیّة".}} و نظیر این مفاد را حکیم سبزواری در "منظومه"، طبع ناصری ص ۱۶۷ در {{عربی|"غررٌ فی أنّ علمه تعالی بالاشیاء بالعقل البسیط و الإضافة الاشراقیّة"}} از سیّد داماد در "تقدیسات" نقل نموده است، او گوید: {{عربی|"و قال السَّیِّد الدّاماد فی التقدیسات: و هو کلّ الوجود؛ و کلّه الوجود؛ و کلّ البهاء و الکمال، و کلّه البهاءُ و الکمال. و ما سواه علی الإطلاق لمعات نوره، و رشحات وجوده؛ و ظلال ذاته".}}</ref> و واضح است که تعدّد معانی و تکثّر مفاهیم اقتضای تعدّد مطابَق و تکثّر مصداق را ندارند؛ بلکه مفاهیم دو قسم است؛ بعضی از آنها برهان عقلی قائم است بر آنکه در واحد {{عربی|"من جهة واحدة"}} مجتمع نشوند؛ چون علیّت و معلولیّت در ذات {{عربی|"واحدة بجهة واحدة"}}. و بعضی دیگر برهان قائم بر تعذّر نباشد؛ بلکه ممکن است که با تکثّر مفاهیم، مطابق واحد باشد؛ نظیر علم مثلاً نسبت به ذات أقدس تعالی و تقدّس، زیرا که حقیقت علم عین حضور است. و صرفِ وجود حاضرٌ لذاته بنفس وجوده، لا بحضور وراء حضور ذاته. و همین حضور ذاتی که عین حقیقت وجود است، مناط حضور ما عدای اوست. {{عربی|"لانّ صرفَ الوجود لا یکون فاقداً لمرتبةٍ من الوجود، و إلاّ لم یکن صرفَ الوجود. پس کلُّ وجودٍ، و موجودٍ، بما هو وجودٌ و موجودٌ، حاضرٌ لذاته، بنفس حضورِ ذاته لذاته بنحو أعلی و أشرف کما هو مقتضی المقام المنیع الواجبی جلّ و عَلا"}}. و واضح است که: {{عربی|"واجب الوجود بالذّات، واجب الوجود من جمیع الجهات. فهو کما أنَّه صرفُ الوجود، کذلک علمه صرف العلم، و قدرته صرف القدرة، و إلاّ لم یکن علماً من کلّ جهة و قدرةً من کلّ جهة. بل علمٌ من جهةٍ و جهلٌ من جهةٍ أُخری، و قدرةٌ من جهةٍ و عجزٌ من جهةٍ اُخری، تعالی عن ذلک علوّاً کبیراً. فلا وجه لدعوی أنّ حقایق الصفات محدودةٌ و الذّات غیر محدود بل حقایق الصِّفات کنفس الموصوف بها لا حدّ لها بالبرهان القطعی. نعم مفاهیم الصِّفات محدودةٌ؛ و لذا تکون متخالفة لا مترادفة".}} و اینکه بزرگان از اهل عرفان فرمودهأند که: صفات {{عربی|"أسماء فانیةٌ فی الذات و مستهلکةٌ فیها"}}؛ غرض آنها این است که: در مقام ذات که مقام صرف حقیقت هستی است، و صرف {{عربی|"الشی لا حدّ له، و لا ثانی له، حقایق صفات لا یمتاز بعضها عن بعضٍ"}}. پس {{عربی|"لا فرق فی هذه المرتبة بین الوجود، و الوجوب، و العلم، و القدرة، و الحیوة، إلی غیر ذلک"}}. نه اینکه حقایق آنها مانند موجودات عالم، محدود هستند؛ و در مقام ذات فانی و مستهلک؛ و نه اینکه این معانی را صِرف اسم و از ضیق تعبیر بدانیم. {{عربی|"بل واجب الوجود فی مقام ذاته وجودٌ کلُّه، وجوبٌ کلُّهُ، علم کلّه، قدرة کلّه، حیوة کلّه، مرجع جمیع این مطالب آن است که: هو صرف الوجود و صرفُ الشَّی کُلُّ الشَّی"}}».<ref>[توحید علمی و عینی (کتاب)|توحید علمی و عینی] ص ۶۵ و ۶۶.</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
آیتالله '''[[سید حسن مصطفوی]]''' و حجت الاسلام و المسلمین '''[[احمد مروی]]''' در مقاله ''«[[دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم (مقاله)|دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم]]»'' در اینباره گفتهاند: | آیتالله '''[[سید حسن مصطفوی]]''' و حجت الاسلام و المسلمین '''[[احمد مروی]]''' در مقاله ''«[[دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم (مقاله)|دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم]]»'' در اینباره گفتهاند: | ||
::::::«[[غیب مطلق]] آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد و چرایی عدم اطلاع بر غیب الغیوب نیاز به استدلال ندارد، چه اینکه مقوم اساسی آگاهی و احاطه عالم بر معلوم است، و در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند»<ref>دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵</ref>. | ::::::«[[غیب مطلق]] آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد و چرایی عدم اطلاع بر غیب الغیوب نیاز به استدلال ندارد، چه اینکه مقوم اساسی آگاهی و احاطه عالم بر معلوم است، و در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند»<ref>دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
:::::*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطنترین و نهانترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی درنگنجد.»<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیبالغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمیتابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک: تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک: تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیماند و نه اسم او.<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت میپذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیهی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچگاه به ظهور و تعیّن درنمیآید تا قابل اشاره باشد، چون هر اشارهای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آنهاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمیتوان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بیاسم و رسم، در پس پردهی ابهام و بینشانی نمیماند، بلکه ظاهر میشود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>. | :::::*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطنترین و نهانترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی درنگنجد.»<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیبالغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمیتابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک: تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک: تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیماند و نه اسم او.<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت میپذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیهی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچگاه به ظهور و تعیّن درنمیآید تا قابل اشاره باشد، چون هر اشارهای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آنهاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمیتوان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بیاسم و رسم، در پس پردهی ابهام و بینشانی نمیماند، بلکه ظاهر میشود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>. | ||
:::::*«برای تبیین مقامات تکوینی انسان کامل به خصوص مظهریت وی نسبت به ذات و صفات خدای متعال، باید به بررسی مرتبه ذات و صفات و اسماء خدای متعال و نسبت انسان کامل با این مراتب پرداخت. ذات خدای متعال در دیدگاه عرفانی، هویت مطلقی است که اطلاق نیز وصف و قید او نیست، بلکه عنوان مشیری است که از عدم محدودیت و تعین آن خبر میدهد <ref>جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ۲۵ .</ref> در عرفان از این ذات نهان به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیبالغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی"، "عنقاء مغرب"، "هویت مطلقه"، "حق مطلق"، "هستی مطلق"، "حقیقت کلیه"، "حقیقة الحقایق"، "احدیت ذاتی"، "ابطن کل باطن"، "مجهول مطلق"، "کنز مخفی" و "وجود لابشرط مقسمی" <ref>امام، مصباح الهدایه، ۱۱-۲۴؛ جوادی آملی، همان، ۲۰۵ ،۴۰۲و ۴۰۶؛ آشتیانی، ۲۲ ، ۲۴ و ۶۴۴ .</ref> این مرتبه، به علت مطلق بودنش از هر قیدی حتی قید اطلاق منزه است. آن مقام، مقام صرافت هستی است که "نه کسی زو نام دارد نه نشان". هیچ تعینی از قبیل کثرت، ترکیب، صفت، نعت، اسم و رسم ندارد و نسبت و حکم نیز در آن مرتبه اعتبار نمیشود، مرتبه ای که حتی تعبیر به "مرتبه" هم از آن حقیقت خالی از تسامح نیست و هر تعبیری آن را از مقام [[غیب]] خود تنزل میدهد، زیرا هر تعبیری مفهم اشاره است، حال آنکه او هیچ نشانهإی نمیپذیرد، حتی "وجوب" وجود نیز از تعین حقیقت او و در مقام متأخر از ذات اعتبار میشود؛ در نتیجه به علت نداشتن هیچ اسم و رسمی، غیب محض است که اطلاق لفظ وجود و وحدت ذاتی نیز بر آن حقیقت از باب تفهیم است، نه اینکه اسمی برای آن ذات باشد، از این رو "موجود" و "معدوم" را نیز همانند سایر صفات نمیتوان به این مرتبه نسبت داد. (...) به بیان سید حیدر آملی "ذات مقدس واجب تعالی بزرگتر از آن است که داخل در ممکن و محدث شود، مگر از حیث تنزل و ظهور به صورت مظاهر علوی و سفلی و تحقیقاً این فضائل و شرف و تعظیم و کرامت برای نبی اکرم {{صل}} به واسطه آنکه مظهر اعظم پروردگار و خلیفه کامل اوست، حاصل گردیده است" <ref>آملی، مقدمه کتاب نص النصوص، ۵۲.</ref> به تعبیری غیب الغیوب به حکم حب ذاتی اشتیاق پیوسته به ظهور دارد و بنابر حدیث شریف قدسی "من گنج نهان بودم، دوست داشتم که معروف (تفصیلی خویش) واقع شوم، پس خلق و کثرات را آفریدم تا شناخته شوم" <ref>مجلسی، ۸۴ /۱۹۹و ۳۴۵ .</ref> این حب ذاتی، علت آفرینش کائنات و برپایی آسمانها و زمین است و اگر این حب نبود، هیچ یک از عوالم و موجودات از عدم پا به وجود نمینهاد و به هیچ کمالی دست نمییافت <ref>امام، همان، ۷۱.</ref>»<ref>[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی، ص ۶۷ و ۶۸ ].</ref>. | :::::*«برای تبیین مقامات تکوینی انسان کامل به خصوص مظهریت وی نسبت به ذات و صفات خدای متعال، باید به بررسی مرتبه ذات و صفات و اسماء خدای متعال و نسبت انسان کامل با این مراتب پرداخت. ذات خدای متعال در دیدگاه عرفانی، هویت مطلقی است که اطلاق نیز وصف و قید او نیست، بلکه عنوان مشیری است که از عدم محدودیت و تعین آن خبر میدهد <ref>جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ۲۵ .</ref> در عرفان از این ذات نهان به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیبالغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی"، "عنقاء مغرب"، "هویت مطلقه"، "حق مطلق"، "هستی مطلق"، "حقیقت کلیه"، "حقیقة الحقایق"، "احدیت ذاتی"، "ابطن کل باطن"، "مجهول مطلق"، "کنز مخفی" و "وجود لابشرط مقسمی" <ref>امام، مصباح الهدایه، ۱۱-۲۴؛ جوادی آملی، همان، ۲۰۵ ،۴۰۲و ۴۰۶؛ آشتیانی، ۲۲ ، ۲۴ و ۶۴۴ .</ref> این مرتبه، به علت مطلق بودنش از هر قیدی حتی قید اطلاق منزه است. آن مقام، مقام صرافت هستی است که "نه کسی زو نام دارد نه نشان". هیچ تعینی از قبیل کثرت، ترکیب، صفت، نعت، اسم و رسم ندارد و نسبت و حکم نیز در آن مرتبه اعتبار نمیشود، مرتبه ای که حتی تعبیر به "مرتبه" هم از آن حقیقت خالی از تسامح نیست و هر تعبیری آن را از مقام [[غیب]] خود تنزل میدهد، زیرا هر تعبیری مفهم اشاره است، حال آنکه او هیچ نشانهإی نمیپذیرد، حتی "وجوب" وجود نیز از تعین حقیقت او و در مقام متأخر از ذات اعتبار میشود؛ در نتیجه به علت نداشتن هیچ اسم و رسمی، غیب محض است که اطلاق لفظ وجود و وحدت ذاتی نیز بر آن حقیقت از باب تفهیم است، نه اینکه اسمی برای آن ذات باشد، از این رو "موجود" و "معدوم" را نیز همانند سایر صفات نمیتوان به این مرتبه نسبت داد. (...) به بیان سید حیدر آملی "ذات مقدس واجب تعالی بزرگتر از آن است که داخل در ممکن و محدث شود، مگر از حیث تنزل و ظهور به صورت مظاهر علوی و سفلی و تحقیقاً این فضائل و شرف و تعظیم و کرامت برای نبی اکرم {{صل}} به واسطه آنکه مظهر اعظم پروردگار و خلیفه کامل اوست، حاصل گردیده است" <ref>آملی، مقدمه کتاب نص النصوص، ۵۲.</ref> به تعبیری غیب الغیوب به حکم حب ذاتی اشتیاق پیوسته به ظهور دارد و بنابر حدیث شریف قدسی "من گنج نهان بودم، دوست داشتم که معروف (تفصیلی خویش) واقع شوم، پس خلق و کثرات را آفریدم تا شناخته شوم" <ref>مجلسی، ۸۴ /۱۹۹و ۳۴۵ .</ref> این حب ذاتی، علت آفرینش کائنات و برپایی آسمانها و زمین است و اگر این حب نبود، هیچ یک از عوالم و موجودات از عدم پا به وجود نمینهاد و به هیچ کمالی دست نمییافت <ref>امام، همان، ۷۱.</ref>»<ref>[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی، ص ۶۷ و ۶۸ ].</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در اینباره آورده است: | حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در اینباره آورده است: | ||
::::::«[[غیب مطلق چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمیشناسد و از چشم و عقلها و درکها فراتر است از اینکه به این [[غیب مطلق چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب میباشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور میرسد و معلوم میگردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>. | ::::::«[[غیب مطلق چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمیشناسد و از چشم و عقلها و درکها فراتر است از اینکه به این [[غیب مطلق چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب میباشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور میرسد و معلوم میگردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
:::::#غیبالغیوب و غیبالمکنون "غیب مکنون یک اصطلاح عرفانی است که غیب مبطون هم گویند مراد ذات و کنه ذات است". <ref>فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج۳، ص۴۱۲ .</ref> و غیبالمصون ذات حق است. روایات اهلبیت{{عم}} بیانگر این مطلب است: ابیحمزه گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: من از هشام بن حکم شنیدم که از شما روایت میکرد که، خدا جسمی است پاینده و بینیاز، نورانی، شناختنش ضروری، به هر کس از مخلوقاتش خواهد منت نهد. حضرت فرمود: منزّه باد آن کسی که جز او نداند که او چگونه است! چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست، محدود نگردد، به حسی درنیاید، مَسّ نشود، حواس درکش نکنند، چیزی بر او احاطه نکند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود. <ref> اصول کافی، ابی جعفر محمد کلینی (متوفای ۳۲۹)، ج۱، ص ۱۰۴، دارالکتب الاسلامیة/ تهران، ۱۳۶۵ ه ش، چهارم.</ref> مردی بر [[امام باقر]]{{ع}} داخل شد گفت: یا اباجعفر، چه چیز را میپرستی؟ حضرت فرمود: خدای تعالی را. گفت: او را دیدهای؟ فرمود: دیدگان او را به بینایی چشم نبینند، ولی دلها او را به حقیقت ایمان دیدهاند؛ با سنجش شناخته نشود و با حواس درک نشود و مانند مردم نیست، با آیاتش توصیف شده و با علامات شناخته شده؛ در داوریاش ستم نکند، اوست خدا، سزاوار پرستشی جز او نیست. <ref> بحارالانوار، محمدباقر مجلسی (متوفای ۱۱۱۰ﻫ)، ج۴، ص۲۶، مؤسسة الوفاء/ بیروت، ۱۴۰۴ ه ق.</ref> | :::::#غیبالغیوب و غیبالمکنون "غیب مکنون یک اصطلاح عرفانی است که غیب مبطون هم گویند مراد ذات و کنه ذات است". <ref>فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج۳، ص۴۱۲ .</ref> و غیبالمصون ذات حق است. روایات اهلبیت{{عم}} بیانگر این مطلب است: ابیحمزه گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: من از هشام بن حکم شنیدم که از شما روایت میکرد که، خدا جسمی است پاینده و بینیاز، نورانی، شناختنش ضروری، به هر کس از مخلوقاتش خواهد منت نهد. حضرت فرمود: منزّه باد آن کسی که جز او نداند که او چگونه است! چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست، محدود نگردد، به حسی درنیاید، مَسّ نشود، حواس درکش نکنند، چیزی بر او احاطه نکند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود. <ref> اصول کافی، ابی جعفر محمد کلینی (متوفای ۳۲۹)، ج۱، ص ۱۰۴، دارالکتب الاسلامیة/ تهران، ۱۳۶۵ ه ش، چهارم.</ref> مردی بر [[امام باقر]]{{ع}} داخل شد گفت: یا اباجعفر، چه چیز را میپرستی؟ حضرت فرمود: خدای تعالی را. گفت: او را دیدهای؟ فرمود: دیدگان او را به بینایی چشم نبینند، ولی دلها او را به حقیقت ایمان دیدهاند؛ با سنجش شناخته نشود و با حواس درک نشود و مانند مردم نیست، با آیاتش توصیف شده و با علامات شناخته شده؛ در داوریاش ستم نکند، اوست خدا، سزاوار پرستشی جز او نیست. <ref> بحارالانوار، محمدباقر مجلسی (متوفای ۱۱۱۰ﻫ)، ج۴، ص۲۶، مؤسسة الوفاء/ بیروت، ۱۴۰۴ ه ق.</ref> | ||
:::::# به بیان [[علامه طباطبایی]] غیبهایی که در خزائن الهی دربسته و در پردههای ابهام قرار دارند. آیه{{متن قرآن|وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ}}<ref>«و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمیفرستیم»؛ سوره حجر، آیه ۲۱.</ref> بیانگر این غیبهاست برای این که خزینههای غیب را عبارت دانسته از اموری که مقیاسهای محسوس نمیتواند آن را تحدید کند، و بدون شک این چنین غیبها از این جهت مکتوم هستند که بیپایان و از اندازه و حد بیرونند و مادامی که از آن عالم، به عالم شهود و منزلی که در آن، هر چیزی محدود و مقدر است، نازل نشدهاند و خلاصه مادامی که به وجود مقدر و محدودش، موجود نگشته، به شهادت این آیه در نزد خدا دارای نوعی ثبوتند، در عین حال علم ما که تنها امور محدود و مقدر را درک میکند، از درک آنها عاجز است. پس اموری که در این عالم و در چهار دیواری زمان قرار دارند، قبل از این که موجود شوند نزد خدا ثابت بوده و در خزینههای غیب او، دارای نوعی ثبوت مبهم و غیر مقدر بودهاند، اگر چه ما نتوانیم به کیفیت ثبوت آنها احاطه پیدا کنیم. ممکن است چیزهای دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانی نباشند. بنابراین، باید گفت خزینههای غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکی غیبهایی که پا به عرصه شهود گذاشتهاند، و دیگری غیبهایی که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیاب مطلق مینامیم. البته آن غیبهایی که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حد و قدر نهادهاند، در حقیقت و صرف نظر از حد و اندازهای که به خود گرفتهاند، باز به غیب مطلق برمیگردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود میگوییم با حفظ حد و قدری است که دارند، و میتوانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتی شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، وگرنه غیب خواهند بود <ref>المیزان، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.</ref>»<ref>[[گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]؛ ص ۲۷ - ۳۰.]</ref>. | :::::# به بیان [[علامه طباطبایی]] غیبهایی که در خزائن الهی دربسته و در پردههای ابهام قرار دارند. آیه{{متن قرآن|وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ}}<ref>«و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمیفرستیم»؛ سوره حجر، آیه ۲۱.</ref> بیانگر این غیبهاست برای این که خزینههای غیب را عبارت دانسته از اموری که مقیاسهای محسوس نمیتواند آن را تحدید کند، و بدون شک این چنین غیبها از این جهت مکتوم هستند که بیپایان و از اندازه و حد بیرونند و مادامی که از آن عالم، به عالم شهود و منزلی که در آن، هر چیزی محدود و مقدر است، نازل نشدهاند و خلاصه مادامی که به وجود مقدر و محدودش، موجود نگشته، به شهادت این آیه در نزد خدا دارای نوعی ثبوتند، در عین حال علم ما که تنها امور محدود و مقدر را درک میکند، از درک آنها عاجز است. پس اموری که در این عالم و در چهار دیواری زمان قرار دارند، قبل از این که موجود شوند نزد خدا ثابت بوده و در خزینههای غیب او، دارای نوعی ثبوت مبهم و غیر مقدر بودهاند، اگر چه ما نتوانیم به کیفیت ثبوت آنها احاطه پیدا کنیم. ممکن است چیزهای دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانی نباشند. بنابراین، باید گفت خزینههای غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکی غیبهایی که پا به عرصه شهود گذاشتهاند، و دیگری غیبهایی که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیاب مطلق مینامیم. البته آن غیبهایی که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حد و قدر نهادهاند، در حقیقت و صرف نظر از حد و اندازهای که به خود گرفتهاند، باز به غیب مطلق برمیگردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود میگوییم با حفظ حد و قدری است که دارند، و میتوانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتی شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، وگرنه غیب خواهند بود <ref>المیزان، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.</ref>»<ref>[[گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]؛ ص ۲۷ - ۳۰.]</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسین نصیری]]''' در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان''«[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایاننامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[محمد حسین نصیری]]''' در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان''«[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایاننامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[صدر المتألهین]] این آیه را برهانی بر این مدعا میداند که انسان در سایه تربیت استعداد آن را دارد تا از درک عالم شهود و محسوس بالاتر رفته و خود را به درک عالم غیب و ملکوت برساند. او این امر را دلیلی بر برتری انسان بر فرشتگان دانسته است؛ زیرا معتقد است که حتی فرشتگان به فیض درک نور و حضور الهی نمیرسند، اما انسان میتوان به این مقام نائل آید: "پس غیب آن است که مخفی میباشد، و آنچه که در آن مشاهده نمود پس آن شهادت و مشاهده است. یعنی برای فرشتگان عالم ملکوت شهادت و مشاهده است، و محضر الهی برای ایشان غیب میباشد، که ایشان توانایی ارتقای به آن محضر را ندارند. همانا برای انسان صورتی از عالم محسوس شهادت و نیز روحی از عالم غیب ملکوتی وجود دارد. و نیز برای او سری و رازی با توانایی دریافت فیض نور الهی به صورت بدون واسطه وجود دارد. او با تربیت و رشد میتواند از عالم شهادت به عالم غیب که ملکوت است برسد، و با راز متابعت و خصوصیت آن از عالم ملکوت به عالم جبروت و عظموت ارتقا مییابد. همانا این مرحله غیب الغیوب است که در این صورت با نور خداوند که از سر متابعت به دست آمده، انوار جمال و جلال را مشاهده مینماید. در این صورت او در جانشینی حق و آگاه به غیب و شهادت میگردد، همانطور که خداوند نسبت به غیب و شهادت عالم و آگاه است به صورتی که هیج فردی بر نهان و علم غیب او آگاهی ندارد، منظور علم غیب مخصوص است که همان غیب الغیب است. منظور از لفظ أحدا فرشتگان است. مگر رسولی که نسبت به او رضایت دهد؛ که منظور از رسول انسان است. این همان سر مخفی و نهان در قابلیت و استعداد انسان است که خداوند نسبت به این توانایی و قابلیت آگاه میباشد و فرشتگان نمی دانند. آنجا که فرمود: همانا من آنچه را که نمی دانید میدانم".<ref>«فالغیب ما غاب، و ما شاهد فیه فهو شهادة فالملکوت للملائکة شهادة، و الحضرة الإلهیة لهم غیب و لیس لهم الترقّی إلی تلک الحضرة و إنّ للإنسان صورة من عالم الشهادة المحسوسة، و روحا من عالم الغیب الملکوتی، و سرّا مستعدّا لقبول فیض النور الإلهی بلا واسطة فبالتربیة یترقّی من عالم الشهادة إلی عالم الغیب و هو الملکوت و بسرّ المتابعة و خصوصیتها یترقّی من عالم الملکوت إلی عالم الجبروت و العظموت و هو غیب الغیوب فیشاهد بنور اللّه المستفاد من سرّ المتابعة أنوار الجمال و الجلال، فیکون فی خلافة الحقّ عالم الغیب و الشهادة، کما إن اللّه عالم الغیب و الشهادة فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً أی الغیب المخصوص- و هو غیب الغیب أحدا یعنی من الملائکة إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ؛ یعنی من الإنسان. فهذا هو السرّ المکنون المرکوز فی استعداد الإنسان الذی کان اللّه یعلمه منه و الملائکة لا یعلمون کما قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایاننامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>. | ::::::«[[صدر المتألهین]] این آیه را برهانی بر این مدعا میداند که انسان در سایه تربیت استعداد آن را دارد تا از درک عالم شهود و محسوس بالاتر رفته و خود را به درک عالم غیب و ملکوت برساند. او این امر را دلیلی بر برتری انسان بر فرشتگان دانسته است؛ زیرا معتقد است که حتی فرشتگان به فیض درک نور و حضور الهی نمیرسند، اما انسان میتوان به این مقام نائل آید: "پس غیب آن است که مخفی میباشد، و آنچه که در آن مشاهده نمود پس آن شهادت و مشاهده است. یعنی برای فرشتگان عالم ملکوت شهادت و مشاهده است، و محضر الهی برای ایشان غیب میباشد، که ایشان توانایی ارتقای به آن محضر را ندارند. همانا برای انسان صورتی از عالم محسوس شهادت و نیز روحی از عالم غیب ملکوتی وجود دارد. و نیز برای او سری و رازی با توانایی دریافت فیض نور الهی به صورت بدون واسطه وجود دارد. او با تربیت و رشد میتواند از عالم شهادت به عالم غیب که ملکوت است برسد، و با راز متابعت و خصوصیت آن از عالم ملکوت به عالم جبروت و عظموت ارتقا مییابد. همانا این مرحله غیب الغیوب است که در این صورت با نور خداوند که از سر متابعت به دست آمده، انوار جمال و جلال را مشاهده مینماید. در این صورت او در جانشینی حق و آگاه به غیب و شهادت میگردد، همانطور که خداوند نسبت به غیب و شهادت عالم و آگاه است به صورتی که هیج فردی بر نهان و علم غیب او آگاهی ندارد، منظور علم غیب مخصوص است که همان غیب الغیب است. منظور از لفظ أحدا فرشتگان است. مگر رسولی که نسبت به او رضایت دهد؛ که منظور از رسول انسان است. این همان سر مخفی و نهان در قابلیت و استعداد انسان است که خداوند نسبت به این توانایی و قابلیت آگاه میباشد و فرشتگان نمی دانند. آنجا که فرمود: همانا من آنچه را که نمی دانید میدانم".<ref>«فالغیب ما غاب، و ما شاهد فیه فهو شهادة فالملکوت للملائکة شهادة، و الحضرة الإلهیة لهم غیب و لیس لهم الترقّی إلی تلک الحضرة و إنّ للإنسان صورة من عالم الشهادة المحسوسة، و روحا من عالم الغیب الملکوتی، و سرّا مستعدّا لقبول فیض النور الإلهی بلا واسطة فبالتربیة یترقّی من عالم الشهادة إلی عالم الغیب و هو الملکوت و بسرّ المتابعة و خصوصیتها یترقّی من عالم الملکوت إلی عالم الجبروت و العظموت و هو غیب الغیوب فیشاهد بنور اللّه المستفاد من سرّ المتابعة أنوار الجمال و الجلال، فیکون فی خلافة الحقّ عالم الغیب و الشهادة، کما إن اللّه عالم الغیب و الشهادة فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً أی الغیب المخصوص- و هو غیب الغیب أحدا یعنی من الملائکة إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ؛ یعنی من الإنسان. فهذا هو السرّ المکنون المرکوز فی استعداد الإنسان الذی کان اللّه یعلمه منه و الملائکة لا یعلمون کما قال: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ».</ref>»<ref>[[گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات (پایاننامه)|گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات]].</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
| پاسخ = آقای دکتر '''[[غلام حسین ابراهیمی دینانی]]''' در کتاب ''«[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آقای دکتر '''[[غلام حسین ابراهیمی دینانی]]''' در کتاب ''«[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::« در علم مقام ذات مقام {{عربی|"لایدرک الی ازل الی ابد"}} و یک پردهایت است هرگز کنار نخواهد رفت که در ازل و ابد کنار هرگز نمیرود حرم حرم ذات اون پرده کنار نخواهد رفت غیب الغیوب مطلق نه نسبی غیب مطلق یعنی هرگز راه نیست حضرت ختمی مرتبت {{عربی|"مَا عرفناک حق مَعرفتک لا اُحصی عَلَیک"}}: به ذات تو راه نیافتم هر چه کوشش کردم»<ref>[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]].http://ebrahimi-dinani.blogfa.com/post-256.aspx</ref>. | ::::::« در علم مقام ذات مقام {{عربی|"لایدرک الی ازل الی ابد"}} و یک پردهایت است هرگز کنار نخواهد رفت که در ازل و ابد کنار هرگز نمیرود حرم حرم ذات اون پرده کنار نخواهد رفت غیب الغیوب مطلق نه نسبی غیب مطلق یعنی هرگز راه نیست حضرت ختمی مرتبت {{عربی|"مَا عرفناک حق مَعرفتک لا اُحصی عَلَیک"}}: به ذات تو راه نیافتم هر چه کوشش کردم»<ref>[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]].http://ebrahimi-dinani.blogfa.com/post-256.aspx</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
::::::آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[شیعهشناسی و پاسخ به شبهات ج۱ (کتاب)|شیعهشناسی و پاسخ به شبهات]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[شیعهشناسی و پاسخ به شبهات ج۱ (کتاب)|شیعهشناسی و پاسخ به شبهات]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[غیب مطلق]] غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است؛ به خلاف [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است.]] و غالب غیبها از این قبیل است. و [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|تنها کسی که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است.]] در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|وَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ}} <ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> <ref>[http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1084 شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲]</ref>. | ::::::«[[غیب مطلق]] غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است؛ به خلاف [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداقهای آن کداماند؟ (پرسش)|غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است.]] و غالب غیبها از این قبیل است. و [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|تنها کسی که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است.]] در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|وَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ}} <ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> <ref>[http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1084 شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲]</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
::::::«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد: | ::::::«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد: | ||
::::::اینکه ارتباط داشته باشد با غیب دیگر اینکه رابط باشد بین خالق و مخلوق و این را هم میدانیم که این ارتباط همیشه هست بین زمین و آسمان و این ارتباط و اتصال به ذات خداوند باید برای تمام افراد باشد یعنی تمام افراد مستقیما با خداوند ارتباط داشته باشند و لازمه این حرف این است که تمام مردم نبی و رسول باشند. اگرچه ثبوتا برای خداوند ممکن است لکن این حرف خلاف نظام است که تمام مردم انبیاء و رسول باشند. وقتی اینطور نشد پس باید برای اتصال و ارتباط یک نفر باشد و او باید از ملائکه یا بشر باشد. چون عدم جنبه بشری مطلقا منتفی میکند شرط اقتدا و اسوه بودن را(...) پس آن رابط باید بشر باشد (...) در نتیجه باید هادی در بین مردم باشد. هادی یعنی کسی که احتیاج به هدایت دیگران نداشته باشد پس برای هادی علاوه بر شرط عصمت باید عصمت علمی هم شرط باشد یعنی که باید علمی داشته باشد که مردم را هدایت کند و در آن علم خطا نکند و الا هادی نمیشود.<ref>محاضرات شیخ مفید، الامامه الهیه، ص۲۷-۲۴۷، ناشر دارالهدی، چاپ اول.</ref>»<ref>پایاننامه [[علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایاننامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]، ص۱۴۰.</ref>. | ::::::اینکه ارتباط داشته باشد با غیب دیگر اینکه رابط باشد بین خالق و مخلوق و این را هم میدانیم که این ارتباط همیشه هست بین زمین و آسمان و این ارتباط و اتصال به ذات خداوند باید برای تمام افراد باشد یعنی تمام افراد مستقیما با خداوند ارتباط داشته باشند و لازمه این حرف این است که تمام مردم نبی و رسول باشند. اگرچه ثبوتا برای خداوند ممکن است لکن این حرف خلاف نظام است که تمام مردم انبیاء و رسول باشند. وقتی اینطور نشد پس باید برای اتصال و ارتباط یک نفر باشد و او باید از ملائکه یا بشر باشد. چون عدم جنبه بشری مطلقا منتفی میکند شرط اقتدا و اسوه بودن را(...) پس آن رابط باید بشر باشد (...) در نتیجه باید هادی در بین مردم باشد. هادی یعنی کسی که احتیاج به هدایت دیگران نداشته باشد پس برای هادی علاوه بر شرط عصمت باید عصمت علمی هم شرط باشد یعنی که باید علمی داشته باشد که مردم را هدایت کند و در آن علم خطا نکند و الا هادی نمیشود.<ref>محاضرات شیخ مفید، الامامه الهیه، ص۲۷-۲۴۷، ناشر دارالهدی، چاپ اول.</ref>»<ref>پایاننامه [[علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایاننامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]، ص۱۴۰.</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
::::::[[غیب]] مطلق آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد. در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند. | ::::::[[غیب]] مطلق آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد. در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند. | ||
::::::آگاهی بر [[غیب]] نسبی نیز، غیبی که با شرایط خاص زمانی و مکانی برای افراد قابل درک است که خود دارای مراتب است، و این گونه نیست که هرکس به این وادی قدم گذاشت، بر تمامی امور آگاهی یابد»<ref>[http://mroghayeh.com/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/tabid/1232/ID/5129/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D9%86.aspx حوزه علمیه حضرت رقیه]</ref> | ::::::آگاهی بر [[غیب]] نسبی نیز، غیبی که با شرایط خاص زمانی و مکانی برای افراد قابل درک است که خود دارای مراتب است، و این گونه نیست که هرکس به این وادی قدم گذاشت، بر تمامی امور آگاهی یابد»<ref>[http://mroghayeh.com/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/tabid/1232/ID/5129/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D9%86.aspx حوزه علمیه حضرت رقیه]</ref> | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
:::::#شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی ممکن نیست آن است که ذات خداوند نامحدود و غیر متناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهیاند و ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت ذات نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطه عالم بر معلوم است و از آنجا که احاطه موجود محدود بر ذات نامحدود به هیچ وجه ممکن نیست، آگاهی موجود محدود بر ذات نامحدود امکان ندارد. از آن جمله حضرت حق میفرماید: {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}}<ref>«(خداوند) آنچه را پیش رو و آنچه را پس پشت آنان است «4» میداند و آنان بر او در دانش احاطه ندارند»؛ سوره طه، آیه۱۱۰.</ref> او هرآنچه در پیش دارید و پشت سر گذاشته اید را میداند و هیچ یک از علوم (و هیچ علمی) به او احاطه پیدا نمی کند. | :::::#شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی ممکن نیست آن است که ذات خداوند نامحدود و غیر متناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهیاند و ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت ذات نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطه عالم بر معلوم است و از آنجا که احاطه موجود محدود بر ذات نامحدود به هیچ وجه ممکن نیست، آگاهی موجود محدود بر ذات نامحدود امکان ندارد. از آن جمله حضرت حق میفرماید: {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}}<ref>«(خداوند) آنچه را پیش رو و آنچه را پس پشت آنان است «4» میداند و آنان بر او در دانش احاطه ندارند»؛ سوره طه، آیه۱۱۰.</ref> او هرآنچه در پیش دارید و پشت سر گذاشته اید را میداند و هیچ یک از علوم (و هیچ علمی) به او احاطه پیدا نمی کند. | ||
::::::از این دلایل معلوم میشود خداوند غیب مطلق است.<ref>نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.</ref> | ::::::از این دلایل معلوم میشود خداوند غیب مطلق است.<ref>نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم.</ref> | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | | پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | ||
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه میرسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده میشود در سطوح بی شماری رخ مینماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم میشوند و به نام حضرات خمس معرفی میشوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ گونه جلوهای از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق میگویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیدهاند»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>. | ::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه میرسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده میشود در سطوح بی شماری رخ مینماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم میشوند و به نام حضرات خمس معرفی میشوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ گونه جلوهای از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق میگویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیدهاند»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۵۰: | خط ۱۵۰: | ||
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | | پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | ||
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه میرسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده میشود در سطوح بیشماری رخ مینماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم میشوند و به نام حضرات خمس معرفی میشوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچگونه جلوهإی از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق میگویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیدهأند. چهار حضرت دیگر صور ذاتی هستند که حق در آنها از اطلاق خود نزول و در مراتبی تجلی میکند که برای ما حقیقیتر و مفهومترند. ابن عربی از این روند با عنوان تجلی یاد میکند. وی در این رابطه میگوید: خدا دارای دو تجلی است: تجلی [[غیب]] و تجلی شهادت. تجلی [[غیب]] هویتی است که خدا به واسطه آن از نفس خویش استحقاق "هو" را مینماید. پس هو دائماً از آن اوست. بر این اساس میتوان گفت در معنای اصطلاحی ابن عربی به طور کلی حق دارای دو بعد است که با هم در تغایرند: جنبه مخفی و جنبه متجلی. به مفهوم اول، حق هرگز قابل دسترسی نخواهد بود و تنها هنگامی که به صورت رب و خدا تجلی کند قابل شناخت خواهد بود. ابن عربی از جنبه اول تعبیر میکند به ذات غیب الغیوب یا حقیقت لابشرط که به این مفهوم انکرالنکرات یا نامتعینترین نامتعینهاست. آنجا هنوز تجلی رخ نداده است، لذا چیزی برای تمییز وجود ندارد. به عبارت دقیقتر ما حتی قادر نیستیم راجع به این مرحله به طور سلب سخن بگوییم مگر آنکه از چشم انداز مراحل بعدی هستی به آن نظر کنیم. این همان جنبه وحدت حق است که هیچگونه کثرتی در آن محقق نیست. حق در این مرحله "احد" است و این مرتبه را احدیت نام نهادهأند. در این مرحله تجلی صورت نمیگیرد و تجلی حق تنها از مرحله بعدی آغاز میشود یعنی مرتبه واحدیت. از نگاه ابن عربی این مرحله احدیت نام دارد و تجلی درآن نا ممکن است.»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>. | ::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه میرسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده میشود در سطوح بیشماری رخ مینماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم میشوند و به نام حضرات خمس معرفی میشوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچگونه جلوهإی از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق میگویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیدهأند. چهار حضرت دیگر صور ذاتی هستند که حق در آنها از اطلاق خود نزول و در مراتبی تجلی میکند که برای ما حقیقیتر و مفهومترند. ابن عربی از این روند با عنوان تجلی یاد میکند. وی در این رابطه میگوید: خدا دارای دو تجلی است: تجلی [[غیب]] و تجلی شهادت. تجلی [[غیب]] هویتی است که خدا به واسطه آن از نفس خویش استحقاق "هو" را مینماید. پس هو دائماً از آن اوست. بر این اساس میتوان گفت در معنای اصطلاحی ابن عربی به طور کلی حق دارای دو بعد است که با هم در تغایرند: جنبه مخفی و جنبه متجلی. به مفهوم اول، حق هرگز قابل دسترسی نخواهد بود و تنها هنگامی که به صورت رب و خدا تجلی کند قابل شناخت خواهد بود. ابن عربی از جنبه اول تعبیر میکند به ذات غیب الغیوب یا حقیقت لابشرط که به این مفهوم انکرالنکرات یا نامتعینترین نامتعینهاست. آنجا هنوز تجلی رخ نداده است، لذا چیزی برای تمییز وجود ندارد. به عبارت دقیقتر ما حتی قادر نیستیم راجع به این مرحله به طور سلب سخن بگوییم مگر آنکه از چشم انداز مراحل بعدی هستی به آن نظر کنیم. این همان جنبه وحدت حق است که هیچگونه کثرتی در آن محقق نیست. حق در این مرحله "احد" است و این مرتبه را احدیت نام نهادهأند. در این مرحله تجلی صورت نمیگیرد و تجلی حق تنها از مرحله بعدی آغاز میشود یعنی مرتبه واحدیت. از نگاه ابن عربی این مرحله احدیت نام دارد و تجلی درآن نا ممکن است.»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
| پاسخ = پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF- وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | | پاسخ = پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF- وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | ||
::::::«اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان میکنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دسترس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب میشود؛ یعنی غایب و مخفیای که از آن غایبتر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه میآورند و میگویند این سخن [[پیامبر]] {{صل}} که فرمود: {{عربی|"ما عرفناک حق معرفتک"}}؛ <ref>بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳،[خدایا تو را آنگونه که هستی نشناخیتم].</ref>، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از اینرو آنچه ما در مورد خداوند میتوانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو میگویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت میتوان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ أحدیت یا تعین اول میگویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی مینامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ أحدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمیشود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره أحدیت ذات میبیند؛ در این مرحله به اندازهإی أحدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه أحدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب میآورند.»<ref>[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-- وبگاه تبیان]</ref>. | ::::::«اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان میکنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دسترس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب میشود؛ یعنی غایب و مخفیای که از آن غایبتر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه میآورند و میگویند این سخن [[پیامبر]] {{صل}} که فرمود: {{عربی|"ما عرفناک حق معرفتک"}}؛ <ref>بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳،[خدایا تو را آنگونه که هستی نشناخیتم].</ref>، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از اینرو آنچه ما در مورد خداوند میتوانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو میگویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت میتوان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ أحدیت یا تعین اول میگویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی مینامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ أحدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمیشود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره أحدیت ذات میبیند؛ در این مرحله به اندازهإی أحدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه أحدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب میآورند.»<ref>[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-- وبگاه تبیان]</ref>. | ||
}} | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |