پرش به محتوا

غیب‌الغیوب بودن خداوند به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 '
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ')
خط ۳۰: خط ۳۰:
| پاسخ‌دهنده = ناصر مکارم شیرازی
| پاسخ‌دهنده = ناصر مکارم شیرازی
| پاسخ = آیت‌الله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آیت‌الله '''[[ناصر مکارم شیرازی]]''' در ''«[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 وبگاه رسمی خود]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«غیب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت می‌کند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات می‌کند از جمله، خداوند در سوره جن می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>.
 
«غیب را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: غیب مطلق و غیب نسبی. غیب مطلق غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است، به خلاف غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است. و تنها کسی که به عالَم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است. در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند»سوره نمل آیه۶۵</ref> که دلالت می‌کند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است. در مقابل آیات دیگری وجود دارد که علم به غیب را برای غیر خدانیز اثبات می‌کند از جمله، خداوند در سوره جن می‌فرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد»سوره جن آیه۲۶ و ۲۷</ref> »<ref>[http://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=43&catid=45929&pageindex=6&mid=324218 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت الله مکارم]</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۳۷: خط ۳۸:
| پاسخ‌دهنده = محمد تقی مصباح یزدی
| پاسخ‌دهنده = محمد تقی مصباح یزدی
| پاسخ = آیت‌الله '''[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آیت‌الله '''[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی]]'''، در کتاب ''«[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«مقام ذات و کنه باری‌تعالی، و به‌ تعبیر‌ دیگر مقام احدیت، مقام تجلی ذات برای ذات و مقام غیب‌الغیب است که هنوز اسماء و صفات ظاهر نشده‌أند. این مقام، یعنی کنه ذات حق معلوم، مدرک و مشهودِ هیچ‌کس نتواند بود و حتی [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} به مقام ذات دسترس ندارد. در آثار عرفانی، گاهی لفظ "الله" اسم علم برای ذات دست‌ نایافتنی خداوند و کنه خداوند است و معنای الوهیت، تدبیر و مانند اینها در آن لحاظ نشده است. در مقابل، مقام واحدیت قرار دارد که مقام ظهور اسماء و صفات و مظاهر آنها، یعنی ذوات و ماهیات اشیاست. اگر گفته می‌شود که ما نمی‌توانیم به ذات خداوند علم داشته باشیم، منظور مقام ذات در اصطلاح عرفاست که مقدم بر مرتبه و مقام اسماء و صفات و تجلیات الهی است و حتی انبیاء و اولیا و ملائکه مقرب راهی به این مقام معرفت ندارند. این مقام، تنها معلوم و مشهودِ خود خداوند است. بر این اساس، از نگاه عرفا نمی‌توان علم حضوری به مقام ذات پیدا کرد؛ زیرا درک این مقام که [[غیب]] محض است، منحصر به خود خداوند است که بر ذات خویش احاطه دارد و سایر موجودات چون نمی‌توانند بر ذات الهی احاطه داشته باشند ـ چه آنکه، احاطه محدود بر نامحدود و نامتناهی محال است ـ راهی به ادراک مقام ذات الهی، که مستلزم احاطه بر آن است، ندارند. از این‌رو قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}} <ref>طه ۱۱۰،آنان بر او در دانش احاطه ندارند.</ref> روشن شد که منظور کسانی که علم به ذات الهی را ممکن و بلکه لازمه وجود معلول می‌دانند، ذات در اصطلاح فلسفه و کلام است که عین صفات است و هیچ نحو تعددی بین آن ذات و صفات وجود ندارد. در مقابل، کسانی که می‌گویند علم ما به وجه و تجلیات الهی تعلق می‌گیرد، نه به ذات او، منظورشان ذات در اصطلاح عرفانی، یعنی مقام غیب‌الغیوب است که در حیطه شهود، علم و ادراک ما نمی‌گنجد و درک و شهود آن اختصاص به خداوند دارد. پس بنابر اصطلاح ذات خداوند از دیدگاه فلسفی، می‌توان به ذات خداوند علم حصولی و حضوری یافت و از این دیدگاه، علم حضوری به ذات خداوند، به‌‌معنای احاطه بر کنه و ذات خداوند نیست؛ زیرا هیچ‌کس جز خداوند احاطه بر ذات او ندارد و علم حضوری دیگران به ذات الهی فروتر از آن مرتبه است. به‌ علاوه، این علم حضوری که برای ما میسور و دست‌یافتنی است، شدت و ضعف دارد و بنا بر مقام و مرتبه انسان‌ها از مراتب گوناگونی برخوردار است.»<ref>[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک] جلد دوم، صفحه۲۲۳ و ۲۲۴ .</ref>.
 
«مقام ذات و کنه باری‌تعالی، و به‌ تعبیر‌ دیگر مقام احدیت، مقام تجلی ذات برای ذات و مقام غیب‌الغیب است که هنوز اسماء و صفات ظاهر نشده‌أند. این مقام، یعنی کنه ذات حق معلوم، مدرک و مشهودِ هیچ‌کس نتواند بود و حتی [[پیامبر|رسول خدا]] {{صل}} به مقام ذات دسترس ندارد. در آثار عرفانی، گاهی لفظ "الله" اسم علم برای ذات دست‌ نایافتنی خداوند و کنه خداوند است و معنای الوهیت، تدبیر و مانند اینها در آن لحاظ نشده است. در مقابل، مقام واحدیت قرار دارد که مقام ظهور اسماء و صفات و مظاهر آنها، یعنی ذوات و ماهیات اشیاست. اگر گفته می‌شود که ما نمی‌توانیم به ذات خداوند علم داشته باشیم، منظور مقام ذات در اصطلاح عرفاست که مقدم بر مرتبه و مقام اسماء و صفات و تجلیات الهی است و حتی انبیاء و اولیا و ملائکه مقرب راهی به این مقام معرفت ندارند. این مقام، تنها معلوم و مشهودِ خود خداوند است. بر این اساس، از نگاه عرفا نمی‌توان علم حضوری به مقام ذات پیدا کرد؛ زیرا درک این مقام که [[غیب]] محض است، منحصر به خود خداوند است که بر ذات خویش احاطه دارد و سایر موجودات چون نمی‌توانند بر ذات الهی احاطه داشته باشند ـ چه آنکه، احاطه محدود بر نامحدود و نامتناهی محال است ـ راهی به ادراک مقام ذات الهی، که مستلزم احاطه بر آن است، ندارند. از این‌رو قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا}} <ref>طه ۱۱۰،آنان بر او در دانش احاطه ندارند.</ref> روشن شد که منظور کسانی که علم به ذات الهی را ممکن و بلکه لازمه وجود معلول می‌دانند، ذات در اصطلاح فلسفه و کلام است که عین صفات است و هیچ نحو تعددی بین آن ذات و صفات وجود ندارد. در مقابل، کسانی که می‌گویند علم ما به وجه و تجلیات الهی تعلق می‌گیرد، نه به ذات او، منظورشان ذات در اصطلاح عرفانی، یعنی مقام غیب‌الغیوب است که در حیطه شهود، علم و ادراک ما نمی‌گنجد و درک و شهود آن اختصاص به خداوند دارد. پس بنابر اصطلاح ذات خداوند از دیدگاه فلسفی، می‌توان به ذات خداوند علم حصولی و حضوری یافت و از این دیدگاه، علم حضوری به ذات خداوند، به‌‌معنای احاطه بر کنه و ذات خداوند نیست؛ زیرا هیچ‌کس جز خداوند احاطه بر ذات او ندارد و علم حضوری دیگران به ذات الهی فروتر از آن مرتبه است. به‌ علاوه، این علم حضوری که برای ما میسور و دست‌یافتنی است، شدت و ضعف دارد و بنا بر مقام و مرتبه انسان‌ها از مراتب گوناگونی برخوردار است.»<ref>[http://mesbahyazdi.ir/node/3671 سجاده‌های سلوک] جلد دوم، صفحه۲۲۳ و ۲۲۴ .</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۴۹: خط ۵۱:
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۴. آیت‌الله مصطفوی و حجت الاسلام مروی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۴. آیت‌الله مصطفوی و حجت الاسلام مروی؛}}
آیت‌الله '''[[سید حسن مصطفوی]]''' و حجت الاسلام و المسلمین '''[[احمد مروی]]''' در مقاله ''«[[دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم (مقاله)|دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم]]»'' در این‌باره گفته‌اند:
آیت‌الله '''[[سید حسن مصطفوی]]''' و حجت الاسلام و المسلمین '''[[احمد مروی]]''' در مقاله ''«[[دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم (مقاله)|دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم]]»'' در این‌باره گفته‌اند:
::::::«[[غیب مطلق]] آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد و چرایی عدم اطلاع بر غیب الغیوب نیاز به استدلال ندارد، چه اینکه مقوم اساسی آگاهی و احاطه عالم بر معلوم است، و در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند»<ref>دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵</ref>.
 
«[[غیب مطلق]] آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد و چرایی عدم اطلاع بر غیب الغیوب نیاز به استدلال ندارد، چه اینکه مقوم اساسی آگاهی و احاطه عالم بر معلوم است، و در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند»<ref>دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، ص ۱۳ و ۱۵</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۶۴: خط ۶۷:
| پاسخ‌دهنده = سید علی اکبر صداقت
| پاسخ‌دهنده = سید علی اکبر صداقت
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در این‌باره آورده است:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید علی اکبر صداقت]]''' در کتاب ''«[[مقامات معنوی (کتاب)|مقامات معنوی]]»'' در این‌باره آورده است:
::::::«[[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمی‌شناسد و از چشم و عقل‌­ها و درک­‌ها فراتر است از این­که به این [[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب می­‌باشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور می‌­رسد و معلوم می‌‌گردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>.
 
«[[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]]، به حق تعالی گویند که اصلاً قابل درک نیست و به اصطلاح کنه و ذات حق لاتعیّن است و آن را هویّت حق گویند. ذاتش بحت صرف و خالص از هر چیز بوده و جز خودش کسی آن را نمی‌شناسد و از چشم و عقل‌­ها و درک­‌ها فراتر است از این­که به این [[غیب مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب مطلق]] دست یافت، چون مکنون و مستور مطلق است. مطلق وجود که غیب الغیوب می­‌باشد از موضوعاتی است که کنه آن بر همگان پوشیده است امّا [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب اضافی]] امکانی است که از مغیّب به آن ظهور می‌­رسد و معلوم می‌‌گردد»<ref>[http://www.golestanekeshmiri.ir/2013-05-06-16-33-21/92-gheyb.html وبگاه گلستان کشمیری]</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۷۱: خط ۷۵:
| پاسخ‌دهنده = سید امین موسوی
| پاسخ‌دهنده = سید امین موسوی
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید امین موسوی]]'''، در کتاب ''«[[ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید امین موسوی]]'''، در کتاب ''«[[ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«غیب مطلق، غیبی است که از مرحله شهادت خارج است و به هیچ وجهی قابل ادراک نیست. و به بیان دیگر غیبی است که از تمام آسمان‌ها و زمین خارج و مخفی است. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج۷، ص ۱۲۰ </ref>. و مراد از غیب مطلق دو چیز است:
 
«غیب مطلق، غیبی است که از مرحله شهادت خارج است و به هیچ وجهی قابل ادراک نیست. و به بیان دیگر غیبی است که از تمام آسمان‌ها و زمین خارج و مخفی است. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج۷، ص ۱۲۰ </ref>. و مراد از غیب مطلق دو چیز است:
:::::#غیب‌الغیوب و غیب‌المکنون "غیب مکنون یک اصطلاح عرفانی است که غیب مبطون هم گویند مراد ذات و کنه ذات است". <ref>فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج۳، ص۴۱۲ .</ref> و غیب‌المصون ذات حق است. روایات اهل‌بیت{{عم}} بیان‌گر این مطلب است: ابی‌حمزه گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: من از هشام بن حکم شنیدم که از شما روایت می‌کرد که، خدا جسمی است پاینده و بی‌نیاز، نورانی، شناختنش ضروری، به هر کس از مخلوقاتش خواهد منت نهد. حضرت فرمود: منزّه باد آن کسی که جز او نداند که او چگونه است! چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست، محدود نگردد، به حسی درنیاید، مَسّ نشود، حواس درکش نکنند، چیزی بر او احاطه نکند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود. <ref> اصول کافی، ابی جعفر محمد کلینی (متوفای ۳۲۹)، ج۱، ص ۱۰۴، دارالکتب الاسلامیة/ تهران، ۱۳۶۵ ه ش، چهارم.</ref> مردی بر [[امام باقر]]{{ع}} داخل شد گفت: یا اباجعفر، چه چیز را می‌پرستی؟ حضرت فرمود: خدای تعالی را. گفت: او را دیده‌ای؟ فرمود: دیدگان او را به بینایی چشم نبینند، ولی دل‌ها او را به حقیقت ایمان دیده‌اند؛ با سنجش شناخته نشود و با حواس درک نشود و مانند مردم نیست، با آیاتش توصیف شده و با علامات شناخته شده؛ در داوری‌اش ستم نکند، اوست خدا، سزاوار پرستشی جز او نیست. <ref> بحارالانوار، محمدباقر مجلسی (متوفای ۱۱۱۰ﻫ)، ج۴، ص۲۶، مؤسسة الوفاء/ بیروت، ۱۴۰۴ ه ق.</ref>
:::::#غیب‌الغیوب و غیب‌المکنون "غیب مکنون یک اصطلاح عرفانی است که غیب مبطون هم گویند مراد ذات و کنه ذات است". <ref>فرهنگ معارف اسلامی، سید جعفر سجادی، ج۳، ص۴۱۲ .</ref> و غیب‌المصون ذات حق است. روایات اهل‌بیت{{عم}} بیان‌گر این مطلب است: ابی‌حمزه گوید: به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: من از هشام بن حکم شنیدم که از شما روایت می‌کرد که، خدا جسمی است پاینده و بی‌نیاز، نورانی، شناختنش ضروری، به هر کس از مخلوقاتش خواهد منت نهد. حضرت فرمود: منزّه باد آن کسی که جز او نداند که او چگونه است! چیزی مانندش نیست و او شنوا و بیناست، محدود نگردد، به حسی درنیاید، مَسّ نشود، حواس درکش نکنند، چیزی بر او احاطه نکند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود. <ref> اصول کافی، ابی جعفر محمد کلینی (متوفای ۳۲۹)، ج۱، ص ۱۰۴، دارالکتب الاسلامیة/ تهران، ۱۳۶۵ ه ش، چهارم.</ref> مردی بر [[امام باقر]]{{ع}} داخل شد گفت: یا اباجعفر، چه چیز را می‌پرستی؟ حضرت فرمود: خدای تعالی را. گفت: او را دیده‌ای؟ فرمود: دیدگان او را به بینایی چشم نبینند، ولی دل‌ها او را به حقیقت ایمان دیده‌اند؛ با سنجش شناخته نشود و با حواس درک نشود و مانند مردم نیست، با آیاتش توصیف شده و با علامات شناخته شده؛ در داوری‌اش ستم نکند، اوست خدا، سزاوار پرستشی جز او نیست. <ref> بحارالانوار، محمدباقر مجلسی (متوفای ۱۱۱۰ﻫ)، ج۴، ص۲۶، مؤسسة الوفاء/ بیروت، ۱۴۰۴ ه ق.</ref>
:::::# به بیان [[علامه طباطبایی]] غیب‌هایی که در خزائن الهی دربسته و در پرده‌های ابهام قرار دارند. آیه{{متن قرآن|وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ}}<ref>«و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم»؛ سوره حجر، آیه ۲۱.</ref> بیان‌گر این غیب‌هاست برای این که خزینه‌های غیب را عبارت دانسته از اموری که مقیاس‌های محسوس نمی‌تواند آن را تحدید کند، و بدون شک این چنین غیب‌ها از این جهت مکتوم هستند که بی‌پایان و از اندازه و حد بیرونند و مادامی که از آن عالم، به عالم شهود و منزلی که در آن، هر چیزی محدود و مقدر است، نازل نشده‌اند و خلاصه مادامی که به وجود مقدر و محدودش، موجود نگشته، به شهادت این آیه در نزد خدا دارای نوعی ثبوتند، در عین حال علم ما که تنها امور محدود و مقدر را درک می‌کند، از درک آنها عاجز است. پس اموری که در این عالم و در چهار دیواری زمان قرار دارند، قبل از این که موجود شوند نزد خدا ثابت بوده و در خزینه‌های غیب او، دارای نوعی ثبوت مبهم و غیر مقدر بوده‌اند، اگر چه ما نتوانیم به کیفیت ثبوت آنها احاطه پیدا کنیم. ممکن است چیزهای دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانی نباشند. بنابراین، باید گفت خزینه‌های غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکی غیب‌هایی که پا به عرصه شهود گذاشته‌اند، و دیگری غیب‌هایی که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیاب مطلق می‌نامیم. البته آن غیب‌هایی که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حد و قدر نهاده‌اند، در حقیقت و صرف نظر از حد و اندازه‌ای که به خود گرفته‌اند، باز به غیب مطلق برمی‌گردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود می‌گوییم با حفظ حد و قدری است که دارند، و می‌توانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتی شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، وگرنه غیب خواهند بود <ref>المیزان، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.</ref>»<ref>[[گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]؛ ص ۲۷ - ۳۰.]</ref>.
:::::# به بیان [[علامه طباطبایی]] غیب‌هایی که در خزائن الهی دربسته و در پرده‌های ابهام قرار دارند. آیه{{متن قرآن|وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ}}<ref>«و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم»؛ سوره حجر، آیه ۲۱.</ref> بیان‌گر این غیب‌هاست برای این که خزینه‌های غیب را عبارت دانسته از اموری که مقیاس‌های محسوس نمی‌تواند آن را تحدید کند، و بدون شک این چنین غیب‌ها از این جهت مکتوم هستند که بی‌پایان و از اندازه و حد بیرونند و مادامی که از آن عالم، به عالم شهود و منزلی که در آن، هر چیزی محدود و مقدر است، نازل نشده‌اند و خلاصه مادامی که به وجود مقدر و محدودش، موجود نگشته، به شهادت این آیه در نزد خدا دارای نوعی ثبوتند، در عین حال علم ما که تنها امور محدود و مقدر را درک می‌کند، از درک آنها عاجز است. پس اموری که در این عالم و در چهار دیواری زمان قرار دارند، قبل از این که موجود شوند نزد خدا ثابت بوده و در خزینه‌های غیب او، دارای نوعی ثبوت مبهم و غیر مقدر بوده‌اند، اگر چه ما نتوانیم به کیفیت ثبوت آنها احاطه پیدا کنیم. ممکن است چیزهای دیگر نیز در آن عالم ذخیره و نهفته باشد که از جنس موجودات زمانی نباشند. بنابراین، باید گفت خزینه‌های غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکی غیب‌هایی که پا به عرصه شهود گذاشته‌اند، و دیگری غیب‌هایی که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیاب مطلق می‌نامیم. البته آن غیب‌هایی که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حد و قدر نهاده‌اند، در حقیقت و صرف نظر از حد و اندازه‌ای که به خود گرفته‌اند، باز به غیب مطلق برمی‌گردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود می‌گوییم با حفظ حد و قدری است که دارند، و می‌توانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتی شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، وگرنه غیب خواهند بود <ref>المیزان، ج ۷، ص ۱۲۵ و ۱۲۶.</ref>»<ref>[[گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی (کتاب)|گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی]]؛ ص ۲۷ - ۳۰.]</ref>.
خط ۸۷: خط ۹۲:
| پاسخ‌دهنده = غلام حسین ابراهیمی دینانی
| پاسخ‌دهنده = غلام حسین ابراهیمی دینانی
| پاسخ = آقای دکتر '''[[غلام حسین ابراهیمی دینانی]]''' در کتاب ''«[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آقای دکتر '''[[غلام حسین ابراهیمی دینانی]]''' در کتاب ''«[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::« در علم مقام ذات مقام {{عربی|"لایدرک الی ازل الی ابد"}} و یک پرده‌ایت است هرگز کنار نخواهد رفت که در ازل و ابد کنار هرگز نمی‌رود حرم حرم ذات اون پرده کنار نخواهد رفت غیب الغیوب مطلق نه نسبی غیب مطلق یعنی هرگز راه نیست حضرت ختمی مرتبت {{عربی|"مَا عرفناک حق مَعرفتک لا اُحصی عَلَیک"}}: به ذات تو راه نیافتم هر چه کوشش کردم»<ref>[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]].http://ebrahimi-dinani.blogfa.com/post-256.aspx</ref>.
 
« در علم مقام ذات مقام {{عربی|"لایدرک الی ازل الی ابد"}} و یک پرده‌ایت است هرگز کنار نخواهد رفت که در ازل و ابد کنار هرگز نمی‌رود حرم حرم ذات اون پرده کنار نخواهد رفت غیب الغیوب مطلق نه نسبی غیب مطلق یعنی هرگز راه نیست حضرت ختمی مرتبت {{عربی|"مَا عرفناک حق مَعرفتک لا اُحصی عَلَیک"}}: به ذات تو راه نیافتم هر چه کوشش کردم»<ref>[[کلمات طاهر (کتاب)|کلمات طاهر]].http://ebrahimi-dinani.blogfa.com/post-256.aspx</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۹۴: خط ۱۰۰:
| پاسخ‌دهنده = علی اصغر رضوانی
| پاسخ‌دهنده = علی اصغر رضوانی
| پاسخ = آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات ج۱ (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]»'' در این‌باره گفته است:
| پاسخ = آقای '''[[علی اصغر رضوانی]]'''، در کتاب ''«[[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات ج۱ (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]»'' در این‌باره گفته است:
::::::«[[غیب مطلق]] غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است؛ به خلاف [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است.]] و غالب غیب‏‌ها از این قبیل است. و [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|تنها کسی که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است.]] در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|وَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ}} <ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> <ref>[http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1084 شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲]</ref>.
 
«[[غیب مطلق]] غیبی است که به هیچ نحو و در هیچ زمان و مکان قابل ادراک نیست، مثل ذات الهی که غیب الغیوب است؛ به خلاف [[غیب اضافی یا نسبی چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)|غیب نسبی که با شرایطی خاص برای افرادی ویژه قابل ادراک به غیر حواس ظاهری است.]] و غالب غیب‏‌ها از این قبیل است. و [[آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)|تنها کسی که به عالم غیب و شهادت به طور کامل احاطه دارد، خداوند است.]] در قرآن کریم آمده: {{متن قرآن|وَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ}} <ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> <ref>[http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1084 شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲]</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۰۱: خط ۱۰۸:
| پاسخ‌دهنده = منصف علی مطهری
| پاسخ‌دهنده = منصف علی مطهری
| پاسخ = آقای '''[[منصف علی مطهری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آقای '''[[منصف علی مطهری]]''' در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ''«[[ علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد:
 
::::::اینکه ارتباط داشته باشد با غیب دیگر اینکه رابط باشد بین خالق و مخلوق و این را هم می‌دانیم که این ارتباط همیشه هست بین زمین و آسمان و این ارتباط و اتصال به ذات خداوند باید برای تمام افراد باشد یعنی تمام افراد مستقیما با خداوند ارتباط داشته باشند و لازمه این حرف این است که تمام مردم نبی و رسول باشند. اگرچه ثبوتا برای خداوند ممکن است لکن این حرف خلاف نظام است که تمام مردم انبیاء و رسول باشند. وقتی اینطور نشد پس باید برای اتصال و ارتباط یک نفر باشد و او باید از ملائکه یا بشر باشد. چون عدم جنبه بشری مطلقا منتفی می‌کند  شرط اقتدا و اسوه بودن را(...) پس آن رابط باید بشر باشد (...) در نتیجه باید هادی در بین مردم باشد. هادی یعنی کسی که احتیاج به هدایت دیگران نداشته باشد پس برای هادی علاوه بر شرط عصمت باید عصمت علمی هم شرط باشد یعنی که باید علمی داشته باشد که مردم را هدایت کند و در آن علم خطا نکند و الا هادی نمی‌شود.<ref>محاضرات شیخ مفید، الامامه الهیه، ص۲۷-۲۴۷، ناشر دارالهدی، چاپ اول.</ref>»<ref>پایان‌نامه [[علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]، ص۱۴۰.</ref>.
«ضروری است برای مردم که ارتباط داشته باشند با خداوند متعال که غیب الغیوب است و همچنین خداوند هم با عوامل نازله یعنی جهان خصوصا انسان باید ارتباط داشته باشد تا مردم را هدایت کند و برای ارتباط با عالم باید یک رابطی باشد که مردم را هدایت کند و آن رابط باید یک وجودی داشته باشد از نوع وجود خلقی. پس برای این وجود خلقی باید صفتی باشد:
 
اینکه ارتباط داشته باشد با غیب دیگر اینکه رابط باشد بین خالق و مخلوق و این را هم می‌دانیم که این ارتباط همیشه هست بین زمین و آسمان و این ارتباط و اتصال به ذات خداوند باید برای تمام افراد باشد یعنی تمام افراد مستقیما با خداوند ارتباط داشته باشند و لازمه این حرف این است که تمام مردم نبی و رسول باشند. اگرچه ثبوتا برای خداوند ممکن است لکن این حرف خلاف نظام است که تمام مردم انبیاء و رسول باشند. وقتی اینطور نشد پس باید برای اتصال و ارتباط یک نفر باشد و او باید از ملائکه یا بشر باشد. چون عدم جنبه بشری مطلقا منتفی می‌کند  شرط اقتدا و اسوه بودن را(...) پس آن رابط باید بشر باشد (...) در نتیجه باید هادی در بین مردم باشد. هادی یعنی کسی که احتیاج به هدایت دیگران نداشته باشد پس برای هادی علاوه بر شرط عصمت باید عصمت علمی هم شرط باشد یعنی که باید علمی داشته باشد که مردم را هدایت کند و در آن علم خطا نکند و الا هادی نمی‌شود.<ref>محاضرات شیخ مفید، الامامه الهیه، ص۲۷-۲۴۷، ناشر دارالهدی، چاپ اول.</ref>»<ref>پایان‌نامه [[علم ائمه از نظر عقل و نقل (پایان‌نامه)|علم ائمه از نظر عقل و نقل]]، ص۱۴۰.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۰۹: خط ۱۱۸:
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://mroghayeh.com/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/tabid/1232/ID/5129/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D9%86.aspx حوزه علمیه حضرت رقیه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://mroghayeh.com/%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%DB%8C%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C/tabid/1232/ID/5129/%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%8A%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%82%D8%B1%D8%A7%D9%86.aspx حوزه علمیه حضرت رقیه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«[[غیب]] و امور غیبی دو قسم‌اند: [[غیب]] مطلق و [[غیب]] نسبی.
 
«[[غیب]] و امور غیبی دو قسم‌اند: [[غیب]] مطلق و [[غیب]] نسبی.


[[غیب]] مطلق آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد. در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند.
[[غیب]] مطلق آن است که در هیچ شرایطی قابل ادراک نیست؛ همانند ذات الهی که غیب الغیوب است و در این مرتبه از ذات تنها ذات، علم به ذات دارد. در نظام آفرینش هیچ موجودی برتر از ذات واجب تعالی نیست که بتواند آگاهی بر مرتبه غیب الغیوب پیدا کند.
خط ۱۲۰: خط ۱۳۰:
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ = پژوهشگران ''«[http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=105&t=news&b=1 وبگاه اندیشه قم]»'' در پاسخ به این پرسش آورده است:
| پاسخ = پژوهشگران ''«[http://www.andisheqom.com/public/application/index/viewData?c=105&t=news&b=1 وبگاه اندیشه قم]»'' در پاسخ به این پرسش آورده است:
::::::«عین ذات خدای متعال و کنه او به اوهام و افهام و علوم و عقول و سایر مدارک و قوای مخلوق درک نگردد و شناخته نشود و ذات مقدس محیط او، اجلّ و اعظم از آن است که عقول محدود مخلوق به او احاطه یابد. از این روست که مخلوق نباید در ذات مقدس او تفکر نماید و از پیش خود او را به اوصافی توصیف کند و درباره ذات اقدسش با افکار خویش تکلم نماید. خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد»؛ سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> و نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.»؛ سوره شوری، آیه۱۱.</ref> اگر خداوند متعال جسمانی و مشهود باشد قهراً مرکب از اجزاء است و محتاج اجزای خویش خواهد بود، پس هرگز ذات واجب تعالی نمی‌تواند جسمانی باشد. از جمله دلایل غیب مطلق بودن خداوند است آن است که:
 
«عین ذات خدای متعال و کنه او به اوهام و افهام و علوم و عقول و سایر مدارک و قوای مخلوق درک نگردد و شناخته نشود و ذات مقدس محیط او، اجلّ و اعظم از آن است که عقول محدود مخلوق به او احاطه یابد. از این روست که مخلوق نباید در ذات مقدس او تفکر نماید و از پیش خود او را به اوصافی توصیف کند و درباره ذات اقدسش با افکار خویش تکلم نماید. خداوند متعال می‌فرماید: {{متن قرآن|لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ}}<ref>«چشم‌ها او را در نمی‌یابند و او چشم‌ها را در می‌یابد»؛ سوره انعام، آیه ۱۰۳.</ref> و نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}}<ref>«چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست.»؛ سوره شوری، آیه۱۱.</ref> اگر خداوند متعال جسمانی و مشهود باشد قهراً مرکب از اجزاء است و محتاج اجزای خویش خواهد بود، پس هرگز ذات واجب تعالی نمی‌تواند جسمانی باشد. از جمله دلایل غیب مطلق بودن خداوند است آن است که:
:::::#فلاسفه می‌گویند: خداوند، وجود محض است. یعنی ماهیّتی ندارد که از وی انتزاع شود و گفته شود چیزی است که وجود دارد آن‌گونه که در سایر ماهیات ممکنه تعبیر می‌شود. فاعل اول و خالق همه عالم باید وجود محض باشد زیرا اگر ماهیت داشته باشد، دیگر واجب‌الوجود نخواهد بود بنابراین چون ماهیت ندارد صفات جسمانی را نیز ندارد یعنی طول و عرض و ارتفاع ندارد و به عبارت دیگر این جسمیّتی که در ماست در او نیست. به این دلیل می‌گوئیم صفات جسمانی را ندارد چون هر شی‌ای که دارای جسم و صفات جسمانی باشد مرکب و ناقص است در حالی که خداوند مرکب نیست. در نتیجه جسمانی بودن خدا امری محال و ممتنع است. پس خدایی که ماهیت ندارد و وجود مطلق است و جسمانی نیست از دید و نگاه همه انسان ها و مخلوقات حتی پیامبران و ملائکه نیز خارج است.<ref>[[محمد سعیدی‌مهر]]، و [[امیر ایوانی]]، [[معارف اسلامی (کتاب)|معارف اسلامی]]، ص۶۰ و ۹۰.</ref>
:::::#فلاسفه می‌گویند: خداوند، وجود محض است. یعنی ماهیّتی ندارد که از وی انتزاع شود و گفته شود چیزی است که وجود دارد آن‌گونه که در سایر ماهیات ممکنه تعبیر می‌شود. فاعل اول و خالق همه عالم باید وجود محض باشد زیرا اگر ماهیت داشته باشد، دیگر واجب‌الوجود نخواهد بود بنابراین چون ماهیت ندارد صفات جسمانی را نیز ندارد یعنی طول و عرض و ارتفاع ندارد و به عبارت دیگر این جسمیّتی که در ماست در او نیست. به این دلیل می‌گوئیم صفات جسمانی را ندارد چون هر شی‌ای که دارای جسم و صفات جسمانی باشد مرکب و ناقص است در حالی که خداوند مرکب نیست. در نتیجه جسمانی بودن خدا امری محال و ممتنع است. پس خدایی که ماهیت ندارد و وجود مطلق است و جسمانی نیست از دید و نگاه همه انسان ها و مخلوقات حتی پیامبران و ملائکه نیز خارج است.<ref>[[محمد سعیدی‌مهر]]، و [[امیر ایوانی]]، [[معارف اسلامی (کتاب)|معارف اسلامی]]، ص۶۰ و ۹۰.</ref>
:::::#چون فهمیدیم که خداوند ماهیت ندارد و فقط وجود است می‌گوئیم که وجود خداوند، وجود صرف و صرف وجود است وجودی است که شائبه هیچ گونه عدم و نقصی در او نیست این مرتبه از شهود بنا به تصریح فلاسفه و عرفا مشهود احدی واقع نمی‌شود از این رو هنگامی که از امیرمؤمنان سؤال شد: «آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمود: آیا چیزی را که نمی‌بینم بپرستم؟ شخص پرسید: چگونه او را می‌بینی؟ امام پاسخ داد: چشم‌ها او را به آشکارا نمی‌بینند، اما قلب‌ها او را با حقیقت ایمان دریابند».<ref>همان، ص۴۲.</ref> از این عبارت فهمیده می‌شود که با چشم ظاهری نمی‌توان خداوند را دید. مرحوم آقای آشتیانی می‌فرماید: مرتبه اول از وجود، وجود محض و صرف است که همان مرتبه ذات حقیقت وجود می‌باشد (که مخصوص حق تعالی است) این مرتبه، مقام لاتعیّن و غیب ذات و کنزمخفی و غیب الغیوب است و مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد، چنین حقیقتی به حسب ذات تعین ندارد.<ref>سید جلال‌الدین آشتیانی، ، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص۲۲۸.</ref>
:::::#چون فهمیدیم که خداوند ماهیت ندارد و فقط وجود است می‌گوئیم که وجود خداوند، وجود صرف و صرف وجود است وجودی است که شائبه هیچ گونه عدم و نقصی در او نیست این مرتبه از شهود بنا به تصریح فلاسفه و عرفا مشهود احدی واقع نمی‌شود از این رو هنگامی که از امیرمؤمنان سؤال شد: «آیا پروردگارت را دیده‌ای؟ فرمود: آیا چیزی را که نمی‌بینم بپرستم؟ شخص پرسید: چگونه او را می‌بینی؟ امام پاسخ داد: چشم‌ها او را به آشکارا نمی‌بینند، اما قلب‌ها او را با حقیقت ایمان دریابند».<ref>همان، ص۴۲.</ref> از این عبارت فهمیده می‌شود که با چشم ظاهری نمی‌توان خداوند را دید. مرحوم آقای آشتیانی می‌فرماید: مرتبه اول از وجود، وجود محض و صرف است که همان مرتبه ذات حقیقت وجود می‌باشد (که مخصوص حق تعالی است) این مرتبه، مقام لاتعیّن و غیب ذات و کنزمخفی و غیب الغیوب است و مقامی است که هیچ اسم و رسمی ندارد، چنین حقیقتی به حسب ذات تعین ندارد.<ref>سید جلال‌الدین آشتیانی، ، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص۲۲۸.</ref>
خط ۱۳۱: خط ۱۴۲:
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ گونه جلوه‌ای از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌اند»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
 
«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلیترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ گونه جلوه‌ای از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌اند»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۳۸: خط ۱۵۰:
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]'''، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی‌شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلی‌ترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ‌گونه جلوه‌إی از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌أند. چهار حضرت دیگر صور ذاتی هستند که حق در آنها از اطلاق خود نزول و در مراتبی تجلی می‌کند که برای ما حقیقی‌‌تر و مفهوم‌ترند. ابن عربی از این روند با عنوان تجلی یاد می‌کند. وی در این رابطه می‌گوید: خدا دارای دو تجلی است: تجلی [[غیب]] و تجلی شهادت. تجلی [[غیب]] هویتی است که خدا به واسطه آن از نفس خویش استحقاق "هو" را می‌نماید. پس هو دائماً از آن اوست. بر این اساس می‌توان گفت در معنای اصطلاحی ابن عربی به طور کلی حق دارای دو بعد است که با هم در تغایرند: جنبه مخفی و جنبه متجلی. به مفهوم اول، حق هرگز قابل دسترسی نخواهد بود و تنها هنگامی که به صورت رب و خدا تجلی کند قابل شناخت خواهد بود. ابن عربی از جنبه اول تعبیر می‌کند به ذات غیب الغیوب یا حقیقت لابشرط که به این مفهوم انکرالنکرات یا نا‌متعین‌ترین نا‌متعین‌هاست. آنجا هنوز تجلی رخ نداده است، لذا چیزی برای تمییز وجود ندارد. به عبارت دقیق‌تر ما حتی قادر نیستیم راجع به این مرحله به طور سلب سخن بگوییم مگر آنکه از چشم انداز مراحل بعدی هستی به آن نظر کنیم. این همان جنبه وحدت حق است که هیچ‌گونه کثرتی در آن محقق نیست. حق در این مرحله "احد" است و این مرتبه را احدیت نام نهاده‌أند. در این مرحله تجلی صورت نمی‌گیرد و تجلی حق تنها از مرحله بعدی آغاز می‌شود یعنی مرتبه واحدیت. از نگاه ابن عربی این مرحله احدیت نام دارد و تجلی درآن نا ممکن است.»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
 
«با نگاه به آرای ابن عربی به این نتیجه می‌رسیم که در بینش وی، هستی مطلق که به واسطه کشف فهمیده می‌شود در سطوح بی‌شماری رخ می‌نماید که این درجات یا مراحل به طور کلی به پنج مرحله اصلی تقسیم می‌شوند و به نام حضرات خمس معرفی می‌شوند. هر کدام از این حضرات جنبه وجودی خاصی است از تجلی مطلق. اولین این حضرات که حقیقت در اولین و ازلی‌ترین اطلاق خود یا خود حق مطلق است حضرت حق است قبل از تجلی، یعنی حق در حالتی که هیچ‌گونه جلوه‌إی از او وجود ندارد. لذا این مرتبه ادراک شدنی نیست. به این مرتبه، حضرت احدیت و غیب الغیوب یا غیب مطلق می‌گویند که هیچ تعینی در آن راه ندارد و صرفاً مصدر تجلی است که هنوز آغاز نشده است. پیروان مکتب ابن عربی این مقام و حضرت را هویت مطلقه و ابطن کل باطن نیز نامیده‌أند. چهار حضرت دیگر صور ذاتی هستند که حق در آنها از اطلاق خود نزول و در مراتبی تجلی می‌کند که برای ما حقیقی‌‌تر و مفهوم‌ترند. ابن عربی از این روند با عنوان تجلی یاد می‌کند. وی در این رابطه می‌گوید: خدا دارای دو تجلی است: تجلی [[غیب]] و تجلی شهادت. تجلی [[غیب]] هویتی است که خدا به واسطه آن از نفس خویش استحقاق "هو" را می‌نماید. پس هو دائماً از آن اوست. بر این اساس می‌توان گفت در معنای اصطلاحی ابن عربی به طور کلی حق دارای دو بعد است که با هم در تغایرند: جنبه مخفی و جنبه متجلی. به مفهوم اول، حق هرگز قابل دسترسی نخواهد بود و تنها هنگامی که به صورت رب و خدا تجلی کند قابل شناخت خواهد بود. ابن عربی از جنبه اول تعبیر می‌کند به ذات غیب الغیوب یا حقیقت لابشرط که به این مفهوم انکرالنکرات یا نا‌متعین‌ترین نا‌متعین‌هاست. آنجا هنوز تجلی رخ نداده است، لذا چیزی برای تمییز وجود ندارد. به عبارت دقیق‌تر ما حتی قادر نیستیم راجع به این مرحله به طور سلب سخن بگوییم مگر آنکه از چشم انداز مراحل بعدی هستی به آن نظر کنیم. این همان جنبه وحدت حق است که هیچ‌گونه کثرتی در آن محقق نیست. حق در این مرحله "احد" است و این مرتبه را احدیت نام نهاده‌أند. در این مرحله تجلی صورت نمی‌گیرد و تجلی حق تنها از مرحله بعدی آغاز می‌شود یعنی مرتبه واحدیت. از نگاه ابن عربی این مرحله احدیت نام دارد و تجلی درآن نا ممکن است.»<ref>[http://www.bashgah.net/fa/content/print_version/44660 باشگاه اندیشه]</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۴۵: خط ۱۵۸:
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ‌دهنده =
| پاسخ = پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF- وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
| پاسخ = پژوهشگران ''«[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF- وبگاه تبیان]»'' در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:
::::::«اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان می‌کنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دسترس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب می‌شود؛ یعنی غایب و مخفی‌ای که از آن غایب‌تر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه می‌آورند و می‌گویند این سخن [[پیامبر]] {{صل}} که فرمود: {{عربی|"ما عرفناک حق معرفتک"}}؛ <ref>بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳،[خدایا تو را آن‌گونه که هستی نشناخیتم].</ref>، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از این‌رو آنچه ما در مورد خداوند می‌توانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ  خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو می‌گویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت می‌توان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ أحدیت یا تعین اول می‌گویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی می‌نامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ أحدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمی‌شود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره أحدیت ذات می‌بیند؛ در این مرحله به اندازه‌إی أحدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه أحدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب می‌آورند.»<ref>[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-- وبگاه تبیان]</ref>.
 
«اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان می‌کنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دسترس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب می‌شود؛ یعنی غایب و مخفی‌ای که از آن غایب‌تر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه می‌آورند و می‌گویند این سخن [[پیامبر]] {{صل}} که فرمود: {{عربی|"ما عرفناک حق معرفتک"}}؛ <ref>بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۳،[خدایا تو را آن‌گونه که هستی نشناخیتم].</ref>، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از این‌رو آنچه ما در مورد خداوند می‌توانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ  خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو می‌گویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت می‌توان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ أحدیت یا تعین اول می‌گویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی می‌نامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ أحدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمی‌شود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره أحدیت ذات می‌بیند؛ در این مرحله به اندازه‌إی أحدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه أحدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب می‌آورند.»<ref>[https://article.tebyan.net/274354/%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D9%86%D9%87-%D8%B0%D8%A7%D8%AA-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-- وبگاه تبیان]</ref>.
}}
}}


۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش