پرش به محتوا

غیب‌الغیوب بودن خداوند به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*)
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ')
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*))
خط ۱۸: خط ۱۸:
[[پرونده:600.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[مرتضی مطهری|مطهری]]]]
[[پرونده:600.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[مرتضی مطهری|مطهری]]]]
::::::آیت‌الله '''[[مرتضی مطهری]]''' در دو کتاب ''«[http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=440&BookArticleID=131640 آشنایی با قرآن]»'' و کتاب ''«[[مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری(کتاب)|مجموعه آثار استاد شهید مطهری]]»'' در این باره گفته است:
::::::آیت‌الله '''[[مرتضی مطهری]]''' در دو کتاب ''«[http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=440&BookArticleID=131640 آشنایی با قرآن]»'' و کتاب ''«[[مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری(کتاب)|مجموعه آثار استاد شهید مطهری]]»'' در این باره گفته است:
:::::*«غیب مطلق بودن یعنی چه؟ یعنی حقیقتی که احاطه به کنه ذاتش و اطلاع بر کنه ذاتش برای هیچ موجودی امکان پذیر نیست. البته این که معرفت خدا پیدا می‌شود و معرفت خدا هم خیلی درجات دارد یک مطلب است، مسأله معرفت به کنه ذات یعنی خدا را آنچنان شناختن که دیگر ماورای آن شناختن شناختنی نباشد، مطلب دیگر؛ آن مختص به خود ذات پروردگار است. حتی پیغمبر که عارف اول عالَم است باز می‌گوید: {{عربی|«مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك‏»}}<ref>تو را آنگونه که شایسته شناختن توست نشناختیم.</ref>. این جمله همان معنای "هو" است؛ یعنی تو در مرتبه و درجه‌ای هستی که هرچه برای من "اَنْتَ" باشی باز در یک درجه‌ای "هو" هستی؛ یعنی برای هیچ بشری امکان اینکه احاطه به ذات پروردگار پیدا کند نیست؛ لهذا او را می‎‌گویند "غیب الغیوب" (غیب همه غیب‌ها) و آن، آن جهتی است که جز ذات پروردگار هیچ موجودی نمی‌تواند بر آن دست بیابد و احاطه پیدا کند: {{عربی|« لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْس»}}<ref>من توانایی گردآوری نمودن ستایش نمودن تو را ندارم، تو همانگونه که در ستایش خود فرمودی هستی</ref>.
*«غیب مطلق بودن یعنی چه؟ یعنی حقیقتی که احاطه به کنه ذاتش و اطلاع بر کنه ذاتش برای هیچ موجودی امکان پذیر نیست. البته این که معرفت خدا پیدا می‌شود و معرفت خدا هم خیلی درجات دارد یک مطلب است، مسأله معرفت به کنه ذات یعنی خدا را آنچنان شناختن که دیگر ماورای آن شناختن شناختنی نباشد، مطلب دیگر؛ آن مختص به خود ذات پروردگار است. حتی پیغمبر که عارف اول عالَم است باز می‌گوید: {{عربی|«مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك‏»}}<ref>تو را آنگونه که شایسته شناختن توست نشناختیم.</ref>. این جمله همان معنای "هو" است؛ یعنی تو در مرتبه و درجه‌ای هستی که هرچه برای من "اَنْتَ" باشی باز در یک درجه‌ای "هو" هستی؛ یعنی برای هیچ بشری امکان اینکه احاطه به ذات پروردگار پیدا کند نیست؛ لهذا او را می‎‌گویند "غیب الغیوب" (غیب همه غیب‌ها) و آن، آن جهتی است که جز ذات پروردگار هیچ موجودی نمی‌تواند بر آن دست بیابد و احاطه پیدا کند: {{عربی|« لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْس»}}<ref>من توانایی گردآوری نمودن ستایش نمودن تو را ندارم، تو همانگونه که در ستایش خود فرمودی هستی</ref>.


پروردگارا من هر چه تو را ستایش کنم و ثنا بگویم قادر نخواهم بود که تو را آنچنان که شایسته هستی و باید، ثنا بگویم؛ تو آنچنان هستی که خود، خود را وصف و توصیف می‌کنی. پس این، معنی اسم بودن "هو" است. {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۲ سوره حشر چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ]]}}<ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> عالم و علیم هر دو اسم پروردگار است. عالمِ مطلق است و علیمِ مطلق؛ ولی برای آنکه ضمناً بیان شود که آنچه او می‌داند از دو نوع است (یعنی در واقع ما دو جور عالَم داریم: غیب و شهادت) او هم عالِم غیب است و هم عالِم شهادت، لهذا این تعبیر در قرآن مکرر آمده است که {{متن قرآن|الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ}}. شهادت یعنی حضور، آشکار؛ غیب یعنی نهان. در واقع {{متن قرآن|عالم الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ}} یعنی دانای نهان و آشکار، دانای ناپیدا و پیدا»<ref>[http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=440&BookArticleID=131640 مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۶ ص ۱۷۳]</ref>.
پروردگارا من هر چه تو را ستایش کنم و ثنا بگویم قادر نخواهم بود که تو را آنچنان که شایسته هستی و باید، ثنا بگویم؛ تو آنچنان هستی که خود، خود را وصف و توصیف می‌کنی. پس این، معنی اسم بودن "هو" است. {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۲ سوره حشر چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)|هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ]]}}<ref>« اوست خداوندی که خدایی جز او نیست، داننده پنهان و آشکار است، او بخشنده بخشاینده است»، سوره حشر، آیه ۲۲.</ref> عالم و علیم هر دو اسم پروردگار است. عالمِ مطلق است و علیمِ مطلق؛ ولی برای آنکه ضمناً بیان شود که آنچه او می‌داند از دو نوع است (یعنی در واقع ما دو جور عالَم داریم: غیب و شهادت) او هم عالِم غیب است و هم عالِم شهادت، لهذا این تعبیر در قرآن مکرر آمده است که {{متن قرآن|الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ}}. شهادت یعنی حضور، آشکار؛ غیب یعنی نهان. در واقع {{متن قرآن|عالم الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ}} یعنی دانای نهان و آشکار، دانای ناپیدا و پیدا»<ref>[http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=440&BookArticleID=131640 مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲۶ ص ۱۷۳]</ref>.
:::::*«قرآن وقتی سخن از غیب می‌گوید یعنی ندیدنی‌ها: کلیدهای ندیدنی‌ها در نزد اوست. گفتیم خود پروردگار غیب الغیوب است، از هر ندیدنی‌ای ندیدنی‌تر است، چون موجود هر چه از نظر وجود کامل‎تر باشد از دسترس حواس انسان خارجتر است. آنگاه فرق مؤمن و غیر مؤمن در این است که مؤمن آن کسی است که تنها به دیدنی‌ها ایمان ندارد، به ندیدنی‌ها هم ایمان دارد، یعنی به حقایق موجود ندیدنی هم اعتقاد و ایمان دارد و اساساً پیغمبران آمده‌اند برای همین که در ما ایمانِ به حقایق ندیدنی به وجود بیاورند. دیدنی‌ها را که ما چشم داریم و می‌بینیم، حال یا چشم مسلح یا غیر مسلح، دیگر احتیاجی به پیغمبران نیست. پیغمبران نیامده‌اند برای اینکه ما را به شهادت آگاه کنند، چون وسیله آن در اختیار ما هست. کاری که علم می‌کند و علوم بشری انجام می‌دهد چیست؟ انسان را به شهادت آگاه می‌کند. عالَم شهادت منطقه علم و علوم است، غیب منطقه ایمان است. البته این که می‌گوییم غیب منطقه ایمان است نه این است که عقل به هیچ وجه به آن راه ندارد؛ عقل هم که راه دارد با استدلال راه پیدا می‌کند. پیغمبران می‌آیند عقل مردم را ارشاد می‌کنند، تذکر می‌دهند، یادآوری می‌کنند و از راه عقل هم مردم را مؤمن می‌کنند ولی عقل غیر از علمِ به معنای تجربه و احساس است. پس در واقع {{متن قرآن|عالم الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ}} یعنی ذات پروردگار آگاه است بر نهان، آنچه که منطقه ایمان است، و بر شهادت و آنچه که منطقه حس و احساس و علوم است، منطقه‌ای که بشر هم با پای خودش می‌تواند به آن منطقه برود. ولی غیب و شهادت، هر دو برای پروردگار علی السویه است؛ او دانا و آگاه است هم بر غیب و هم بر شهادت»<ref>[http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=440&BookArticleID=131642&Change=Prev پایگاه استاد شهید مطهری]</ref>.
*«قرآن وقتی سخن از غیب می‌گوید یعنی ندیدنی‌ها: کلیدهای ندیدنی‌ها در نزد اوست. گفتیم خود پروردگار غیب الغیوب است، از هر ندیدنی‌ای ندیدنی‌تر است، چون موجود هر چه از نظر وجود کامل‎تر باشد از دسترس حواس انسان خارجتر است. آنگاه فرق مؤمن و غیر مؤمن در این است که مؤمن آن کسی است که تنها به دیدنی‌ها ایمان ندارد، به ندیدنی‌ها هم ایمان دارد، یعنی به حقایق موجود ندیدنی هم اعتقاد و ایمان دارد و اساساً پیغمبران آمده‌اند برای همین که در ما ایمانِ به حقایق ندیدنی به وجود بیاورند. دیدنی‌ها را که ما چشم داریم و می‌بینیم، حال یا چشم مسلح یا غیر مسلح، دیگر احتیاجی به پیغمبران نیست. پیغمبران نیامده‌اند برای اینکه ما را به شهادت آگاه کنند، چون وسیله آن در اختیار ما هست. کاری که علم می‌کند و علوم بشری انجام می‌دهد چیست؟ انسان را به شهادت آگاه می‌کند. عالَم شهادت منطقه علم و علوم است، غیب منطقه ایمان است. البته این که می‌گوییم غیب منطقه ایمان است نه این است که عقل به هیچ وجه به آن راه ندارد؛ عقل هم که راه دارد با استدلال راه پیدا می‌کند. پیغمبران می‌آیند عقل مردم را ارشاد می‌کنند، تذکر می‌دهند، یادآوری می‌کنند و از راه عقل هم مردم را مؤمن می‌کنند ولی عقل غیر از علمِ به معنای تجربه و احساس است. پس در واقع {{متن قرآن|عالم الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ}} یعنی ذات پروردگار آگاه است بر نهان، آنچه که منطقه ایمان است، و بر شهادت و آنچه که منطقه حس و احساس و علوم است، منطقه‌ای که بشر هم با پای خودش می‌تواند به آن منطقه برود. ولی غیب و شهادت، هر دو برای پروردگار علی السویه است؛ او دانا و آگاه است هم بر غیب و هم بر شهادت»<ref>[http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=440&BookArticleID=131642&Change=Prev پایگاه استاد شهید مطهری]</ref>.
:::::*«عرفا در مورد خداوند - یعنی در مورد حقیقت وجود که از نظر آنها حقیقت وجود مساوی با خداوند است- این‌چنین تعبیر می‏‌کنند که برای حقیقت وجود اعتبارات مختلف درنظر گرفته می‌‏شود؛ یعنی از جنبه‏‌های مختلف می‌‏توان او را اعتبار کرد. البته اینکه ما می‏‌گوییم "اعتبار" به خاطر این جهت است که ما از دید عقلی بحث می‌‏کنیم؛ وقتی ما از دید عقلی بحث می‌‏کنیم آن را "اعتبار" می‏‌نامیم و الّا از نظر آنها همه اینها حقیقت و واقعیت است که یک سالک در حرکات و در سلوک خودش در هر مرحله‏‌های به یکی از اینها [بجز مرتبه "غیب الغیوب"] می‏‌رسد: یک مرحله، مرحله‌ه‏ای است که آن را به اصطلاح "مرحله غیب الغیوبی" می‏‌نامند که در آن مرحله ذات باری تعالی هست بدون آنکه هیچ اسمی و هیچ صفتی اصلًا در آنجا معنی داشته باشد یعنی هیچ اسم و صفتی در آنجا اعتبار بشود. آن مرتبه مافوق مرتبه اسماء و صفات است. آن، مرتبه‏‌های است که برای هیچ انسانی وصول به آن به هیچ معنا ممکن نیست. به همین جهت است که از آن تعبیر به "عنقای مغرب" می‏‌کنند، زیرا عنقا ضرب المثل چیزی است که کسی به آن دست نیافته است و دست نمی‏‌یابد.»<ref>[http://lib.motahari.ir/Content/845/394 مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج۱۰، ص ۳۹۴ .]</ref>.
*«عرفا در مورد خداوند - یعنی در مورد حقیقت وجود که از نظر آنها حقیقت وجود مساوی با خداوند است- این‌چنین تعبیر می‏‌کنند که برای حقیقت وجود اعتبارات مختلف درنظر گرفته می‌‏شود؛ یعنی از جنبه‏‌های مختلف می‌‏توان او را اعتبار کرد. البته اینکه ما می‏‌گوییم "اعتبار" به خاطر این جهت است که ما از دید عقلی بحث می‌‏کنیم؛ وقتی ما از دید عقلی بحث می‌‏کنیم آن را "اعتبار" می‏‌نامیم و الّا از نظر آنها همه اینها حقیقت و واقعیت است که یک سالک در حرکات و در سلوک خودش در هر مرحله‏‌های به یکی از اینها [بجز مرتبه "غیب الغیوب"] می‏‌رسد: یک مرحله، مرحله‌ه‏ای است که آن را به اصطلاح "مرحله غیب الغیوبی" می‏‌نامند که در آن مرحله ذات باری تعالی هست بدون آنکه هیچ اسمی و هیچ صفتی اصلًا در آنجا معنی داشته باشد یعنی هیچ اسم و صفتی در آنجا اعتبار بشود. آن مرتبه مافوق مرتبه اسماء و صفات است. آن، مرتبه‏‌های است که برای هیچ انسانی وصول به آن به هیچ معنا ممکن نیست. به همین جهت است که از آن تعبیر به "عنقای مغرب" می‏‌کنند، زیرا عنقا ضرب المثل چیزی است که کسی به آن دست نیافته است و دست نمی‏‌یابد.»<ref>[http://lib.motahari.ir/Content/845/394 مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج۱۰، ص ۳۹۴ .]</ref>.


== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
خط ۵۹: خط ۵۹:
| پاسخ‌دهنده = سید مرتضی حسینی شاهرودی
| پاسخ‌دهنده = سید مرتضی حسینی شاهرودی
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید مرتضی حسینی شاهرودی]]''' در دو مقاله ''«[[نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی (مقاله)|نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]»'' و مقاله''«[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی]»'' در این باره گفته است:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید مرتضی حسینی شاهرودی]]''' در دو مقاله ''«[[نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی (مقاله)|نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]»'' و مقاله''«[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی]»'' در این باره گفته است:
:::::*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطن‌ترین و نهان‌ترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی در‌نگنجد.»<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیب‌الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمی‌تابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب ‌الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیم‌اند و نه اسم او.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت می‌پذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیه‌ی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچ‌گاه به ظهور و تعیّن درنمی‌آید تا قابل اشاره باشد، چون ‌هر اشاره‌ای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آن‌هاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بی‌اسم و رسم، در پس پرده‌ی ابهام و بی‌نشانی نمی‌ماند، بلکه ظاهر می‌شود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>.
*«هر باطنی را ظهوری و هر ظهوری را بطون و نهانی است. باطن‌ترین و نهان‌ترین وجود، غیب ذات و غیب الغیوب است، همان که در حدیث قدسی ازآن به "کنز مخفی" تعبیر شده است که در هیچ حد، اسم و رسمی در‌نگنجد.»<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۳.</ref> من گنجی پنهان بودم. دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.<ref>{{عربی|"کُنتُ کنزاً مَخفیاً فَأحبَبتُ أن أُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی أُعرَف"}}، بحار الانوار، ۸۴/۱۹۹.</ref> آن "حقیقت ذات ازلاً و ابداً، کنز مخفی و غیب‌الغیوب و متصف به احدیت ذاتیه است که نه کسی زو نام دارد، نه نشان و عین ممکن در عدمیت بطون باقی است". این ذات نهان که هیچ اسم و وصفی را برنمی‌تابد و از این رو [[غیب]] بودن نیز وصفش نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیب ‌الغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی".<ref>ر.ک: مصباح الهدایه، ص۱۱ـ۲۴.</ref> ذات حق تعالی به تصریح ارباب کشف و یقین و عترت طاهره{{ع}} اسم ندارد و وضع اسم نیز برای آن محال است، حتی اطلاق عناوینی همچون "موجود"، "مطلق"، "اول"، "آخر"، "ظاهر" و "باطن" نیز هرگز راجع به آن ذات نهان نیست<ref>ر.ک:‌ تحریر تمهید القواعد، ص۲۵.</ref>، بلکه تنها عناوینی از باب تفهیم‌اند و نه اسم او.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴؛ رسائل قیصری، ص۵۰.</ref> نه اشارت می‌پذیرد، نه بیان ،نه کسی زو علم دارد، نه نشان <ref>منطق الطیر، ص ۱۴.</ref> همچنین، به نقل از حضرت [[امام صادق]] {{ع}} "هو" در آیه‌ی {{متن قرآن|قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ}} <ref> توحید/ ۱، بگو او خداوند یگانه است .</ref> از باب اشاره نیست، زیرا آن [[غیب]] نهان هیچ‌گاه به ظهور و تعیّن درنمی‌آید تا قابل اشاره باشد، چون ‌هر اشاره‌ای مانند "الله"، "أحد"، "صمد" و(...) موجب تنزّل از مقام وجود محض است.<ref>ر.ک:‌ مصباح الهدایه، ص۱۴.</ref> طبق نقل از [[امام رضا]] {{ع}} پرسیده شد که {{عربی|"کَیفَ هُو"}} یا {{عربی|"حَیثَ هُو"}}؟ خداوند دارای چه کیفیت و یا چه حیثیتی است؟ حضرت پاسخ دادند: {{عربی|"حَیثُ الحَیث فَلاحَیثَ له"}}، او را حیثیت، کیفیت و اینونیتی نیست، زیرا او خود خالق آن‌هاست. او را با حواس ظاهری نتوان ادراک کرد و با هیچ چیز نمی‌توان مقایسه نمود.<ref>اصول کافی، ۱/۷۸.</ref> این بطون بی‌اسم و رسم، در پس پرده‌ی ابهام و بی‌نشانی نمی‌ماند، بلکه ظاهر می‌شود.»<ref>حسینی شاهرودی،[http://www.tahour.ir/index.php/2014-01-07-13-05-28/72-2013-12-06-07-09-09/998-2016-02-14-18-35-37 نسبت محمد خاتم با قرآن کریم از منظر امام خمینی]]، ص ۷۰ و ۷۱.</ref>.
:::::*«برای تبیین مقامات تکوینی انسان کامل به خصوص مظهریت وی نسبت به ذات و صفات خدای متعال، باید به بررسی مرتبه ذات و صفات و اسماء خدای متعال و نسبت انسان کامل با این مراتب پرداخت. ذات خدای متعال در دیدگاه عرفانی، هویت مطلقی است که اطلاق نیز وصف و قید او نیست، بلکه عنوان مشیری است که از عدم محدودیت و تعین آن خبر می‌دهد <ref>جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ۲۵ .</ref> در عرفان از این ذات نهان به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیبالغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی"، "عنقاء مغرب"، "هویت مطلقه"، "حق مطلق"، "هستی مطلق"، "حقیقت کلیه"، "حقیقة الحقایق"، "احدیت ذاتی"، "ابطن کل باطن"، "مجهول مطلق"، "کنز مخفی" و "وجود لابشرط مقسمی" <ref>امام، مصباح الهدایه، ۱۱-۲۴؛ جوادی آملی، همان، ۲۰۵ ،۴۰۲و ۴۰۶؛ آشتیانی، ۲۲ ، ۲۴ و ۶۴۴ .</ref> این مرتبه، به علت مطلق بودنش از هر قیدی حتی قید اطلاق منزه است. آن مقام، مقام صرافت هستی است که "نه کسی زو نام دارد نه نشان". هیچ تعینی از قبیل کثرت، ترکیب، صفت، نعت، اسم و رسم ندارد و نسبت و حکم نیز در آن مرتبه اعتبار نمیشود، مرتبه ای که حتی تعبیر به "مرتبه" هم از آن حقیقت خالی از تسامح نیست و هر تعبیری آن را از مقام [[غیب]] خود تنزل می‌دهد، زیرا هر تعبیری مفهم اشاره است، حال آنکه او هیچ نشانه‌إی نمی‌پذیرد، حتی "وجوب" وجود نیز از تعین حقیقت او و در مقام متأخر از ذات اعتبار می‌شود؛ در نتیجه به علت نداشتن هیچ اسم و رسمی، غیب محض است که اطلاق لفظ وجود و وحدت ذاتی نیز بر آن حقیقت از باب تفهیم است، نه اینکه اسمی برای آن ذات باشد، از این رو "موجود" و "معدوم" را نیز همانند سایر صفات نمی‌توان به این مرتبه نسبت داد. (...) به بیان سید حیدر آملی "ذات مقدس واجب تعالی بزرگتر از آن است که داخل در ممکن و محدث شود، مگر از حیث تنزل و ظهور به صورت مظاهر علوی و سفلی و تحقیقاً این فضائل و شرف و تعظیم و کرامت برای نبی اکرم {{صل}} به واسطه آنکه مظهر اعظم پروردگار و خلیفه کامل اوست، حاصل گردیده است" <ref>آملی، مقدمه کتاب نص النصوص، ۵۲.</ref> به تعبیری غیب الغیوب به حکم حب ذاتی اشتیاق پیوسته به ظهور دارد و بنابر حدیث شریف قدسی "من گنج نهان بودم، دوست داشتم که معروف (تفصیلی خویش) واقع شوم، پس خلق و کثرات را آفریدم تا شناخته شوم" <ref>مجلسی، ۸۴ /۱۹۹و ۳۴۵ .</ref> این حب ذاتی، علت آفرینش کائنات و برپایی آسمان‌ها و زمین است و اگر این حب نبود، هیچ یک از عوالم و موجودات از عدم پا به وجود نمی‌نهاد و به هیچ کمالی دست نمی‌یافت <ref>امام، همان، ۷۱.</ref>»<ref>[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی، ص ۶۷ و ۶۸ ].</ref>.
*«برای تبیین مقامات تکوینی انسان کامل به خصوص مظهریت وی نسبت به ذات و صفات خدای متعال، باید به بررسی مرتبه ذات و صفات و اسماء خدای متعال و نسبت انسان کامل با این مراتب پرداخت. ذات خدای متعال در دیدگاه عرفانی، هویت مطلقی است که اطلاق نیز وصف و قید او نیست، بلکه عنوان مشیری است که از عدم محدودیت و تعین آن خبر می‌دهد <ref>جوادی آملی، تحریر تمهید القواعد، ۲۵ .</ref> در عرفان از این ذات نهان به تعابیر مختلفی یاد شده است، از جمله "غیبالغیوب"، "غیب مغیب"، "غیب غیب ذات"، "غیب هویت مطلق"، "هویت غیبی"، "عنقاء مغرب"، "هویت مطلقه"، "حق مطلق"، "هستی مطلق"، "حقیقت کلیه"، "حقیقة الحقایق"، "احدیت ذاتی"، "ابطن کل باطن"، "مجهول مطلق"، "کنز مخفی" و "وجود لابشرط مقسمی" <ref>امام، مصباح الهدایه، ۱۱-۲۴؛ جوادی آملی، همان، ۲۰۵ ،۴۰۲و ۴۰۶؛ آشتیانی، ۲۲ ، ۲۴ و ۶۴۴ .</ref> این مرتبه، به علت مطلق بودنش از هر قیدی حتی قید اطلاق منزه است. آن مقام، مقام صرافت هستی است که "نه کسی زو نام دارد نه نشان". هیچ تعینی از قبیل کثرت، ترکیب، صفت، نعت، اسم و رسم ندارد و نسبت و حکم نیز در آن مرتبه اعتبار نمیشود، مرتبه ای که حتی تعبیر به "مرتبه" هم از آن حقیقت خالی از تسامح نیست و هر تعبیری آن را از مقام [[غیب]] خود تنزل می‌دهد، زیرا هر تعبیری مفهم اشاره است، حال آنکه او هیچ نشانه‌إی نمی‌پذیرد، حتی "وجوب" وجود نیز از تعین حقیقت او و در مقام متأخر از ذات اعتبار می‌شود؛ در نتیجه به علت نداشتن هیچ اسم و رسمی، غیب محض است که اطلاق لفظ وجود و وحدت ذاتی نیز بر آن حقیقت از باب تفهیم است، نه اینکه اسمی برای آن ذات باشد، از این رو "موجود" و "معدوم" را نیز همانند سایر صفات نمی‌توان به این مرتبه نسبت داد. (...) به بیان سید حیدر آملی "ذات مقدس واجب تعالی بزرگتر از آن است که داخل در ممکن و محدث شود، مگر از حیث تنزل و ظهور به صورت مظاهر علوی و سفلی و تحقیقاً این فضائل و شرف و تعظیم و کرامت برای نبی اکرم {{صل}} به واسطه آنکه مظهر اعظم پروردگار و خلیفه کامل اوست، حاصل گردیده است" <ref>آملی، مقدمه کتاب نص النصوص، ۵۲.</ref> به تعبیری غیب الغیوب به حکم حب ذاتی اشتیاق پیوسته به ظهور دارد و بنابر حدیث شریف قدسی "من گنج نهان بودم، دوست داشتم که معروف (تفصیلی خویش) واقع شوم، پس خلق و کثرات را آفریدم تا شناخته شوم" <ref>مجلسی، ۸۴ /۱۹۹و ۳۴۵ .</ref> این حب ذاتی، علت آفرینش کائنات و برپایی آسمان‌ها و زمین است و اگر این حب نبود، هیچ یک از عوالم و موجودات از عدم پا به وجود نمی‌نهاد و به هیچ کمالی دست نمی‌یافت <ref>امام، همان، ۷۱.</ref>»<ref>[http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13951130000020 ضرورت وجود انسان کامل در نظام هستی در عرفان نظری با تکیه بر آراء امام خمینی، ص ۶۷ و ۶۸ ].</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش