آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*)
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ') |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*)) |
||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
| پاسخدهنده = علامه طباطبایی | | پاسخدهنده = علامه طباطبایی | ||
| پاسخ = '''[[علامه طباطبایی]]''' در کتاب ''«[http://lib.eshia.ir/50081/20/86 المیزان]»'' در این باره گفته است: | | پاسخ = '''[[علامه طباطبایی]]''' در کتاب ''«[http://lib.eshia.ir/50081/20/86 المیزان]»'' در این باره گفته است: | ||
* «'''اول''' اینکه: [[علم غیب ذاتی چیست؟ (پرسش)|علم به غیب بالأصاله و مستقلاً خاص خدای تعالی است]] (...)، پس خدای تعالی به ذات خودش [[عالم به غیب]] است، و دیگران اگر علمی به [[غیب]] داشته باشند به [[تعلیم]] او دارند، با این نکته که از آیه استفاده کردیم روشن میشود که هر جا خدای تعالی از [[انبیا]] حکایت کرده که منکر [[علم غیب]] خود شدهاند، منظور این بوده که بفهمانند ما [[رسولان]]، بالأصاله و مستقلاً [[علم به غیب]] نداریم، نه اینکه با [[وحی]] خدا هم، [[دانای به غیب]] نمیشویم؛ مانند آنجا که فرموده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)|قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ]]}} <ref>بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم؛ سوره انعام، آیه ۵۰.</ref> و آنجا که فرموده: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت میشود؟ (پرسش)|وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ]]}}<ref>و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.</ref>، و آنجا که فرموده: {{متن قرآن|[[آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمیکند؟ (پرسش)|قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ]]}}<ref>بگو من در میان [[پیامبران]]، نوپدید نیستم و نمیدانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ سوره احقاف، آیه ۹.</ref>. | |||
* '''دوم''' اینکه: بعد از آنکه عمومیت جمله {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}}.<ref>سوره جن: ۲۶.</ref> به وسیله جمله {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}.<ref>سوره جن: ۲۶.</ref> شکسته شد، به صورت عام مخصص در آمده که میتواند باز هم تخصیص بخورد، هم چنان که در مورد بحث در باره انبیا تخصیص خورده، چون آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه بر آن حضرت وحی میشود، مثلا فرموده: {{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ}}<ref>ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳.</ref>، و نیز دلالت دارد بر اینکه [[رابطه وحی یا الهام با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)|وحی یکی از مصادیق غیب است]]. بنابر این، یک [[پیغمبر]] دسترسی به غیب دارد، همچنان که [[رسول]] دارد، البته این در صورتی است که مراد از رسول در جمله {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}} مقامی مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق کسانی باشد که از ناحیه خدا به سوی خلق گسیل میشوند [[نبی]] هم از همان کسان است، همچنان که آیه زیر بر این معنا شهادت میدهد: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ}}<ref> و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه ...؛ سوره حج، آیه ۵۲.</ref> چون نبی را هم ارسال شده میداند، و آیه {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ}}<ref>و ما در هیچ دیاری پیامبری نفرستادیم مگر آنکه ...؛ سوره اعراف، آیه ۹۴.</ref> پس نبی هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفی است، بدون اینکه عموم مذکور نیازمند به تخصیص جدیدی بشود. و همچنین در مورد امام به آن معنایی که [[قرآن]] کلمه [[امام]] را در آن استعمال میکند، چون خدای تعالی امام را به صفت [[صبر]] و [[یقین]] توصیف کرده، مثلا میفرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref> و چون [[شکیب]] ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را [[امام|پیشوایانی]] گماردیم که به فرمان ما (مردم را) [[هدایت|رهنمایی]] میکردند؛ سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>، و نیز [[امامان]] را چنین توصیف کرده که پرده و حجاب از پیش رویشان برداشته شده، مثلا فرموده: {{متن قرآن|[[آیا آیه ۷۵ سوره انعام علم غیب ابراهیم پیامبر را اثبات میکند؟ (پرسش)|كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ]]}}<ref> و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد؛ سوره انعام، آیه ۷۵.</ref>، و نیز فرموده: {{متن قرآن|كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}<ref> هرگز! اگر به «دانش بیگمان» بدانید، به راستی دوزخ را خواهید دید؛ سوره تکاثر، آیه ۵ و ۶.</ref> و ما در بعضی از مباحث سابق در این باره سخن گفتیم. و اما [[ملائکه]] آنچه از [[وحی]] آسمان که قبل از نزولش حمل میکنند، و همچنین آنچه از عالم ملکوت مشاهده میکنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غیب، هر چند که برای ما غیب میباشد، پس نمیتوان ملائکه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر این جمله {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}} تنها شامل اهل دنیا میشود که در روی زمین زندگی میکنند و اگر بنا باشد از سکنه زمین تجاوز کنیم تا شامل ملائکه هم باشد، باید مردگان را هم که امور آخرت را که به نص قرآن غیب این عالم است مشاهده میکنند مشمول استثنا بدانیم، و حال آنکه قطعا مشمول نیستند، برای اینکه اگر مردگان هم مشمول باشند دیگر حتی یک نفر هم در تحت عموم {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}} باقی نمیماند، چون هر انسان زمینی روزی از دنیا میرود و غیب عالم را میبیند، و در روز قیامت که {{متن قرآن|يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ}}، و نیز {{متن قرآن|ذَلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ}} در بارهاش فرموده، تمامی مردم یک جا مبعوث میشوند، و غیب عالم برای همه مشهود میگردد، پس همانطور که اموات مشمول استثنا نیستند، به خاطر اینکه عالم اموات غیر این عالم است، همچنین ملائکه هم مشمول نیستند، برای اینکه عالمشان غیر این عالم است.(...) | |||
* '''سوم''' اینکه: در آیه شریفه عمومیت {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}} استثنا شد، به اینکه رسولان به غیب آگاه میشوند. چیزی که هست این را هم میفهماند که رسولان در هر چیزی که تحقق یافتن رسالتشان مشروط به آن باشد که نسبت به آن [[علم غیب]] داشته باشند، این علم را خواهند داشت، حال چه متن رسالتشان از قبیل معارف اعتقادی و شرایع دین و قصص و عبرتها و حکمتها و مواعظ باشد، و چه اینکه نشانیهای رسالتشان باشد و مردم با دیدن آن نشانه و آن [[معجزه]] به [[صدق]] رسول در ادعای رسالتش پی ببرند، هم چنان که در قرآن کریم از بعضی رسولان نمونه هایی از این قبیل حکایت کرده، مثلا در باره [[صالح]] فرموده که به قوم خود گفت: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره هود چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات میشود؟ (پرسش)|تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ]]}}<ref>سه روز در خانههای خویش برخوردار گردید (تا عذابتان برسد)؛ این وعدهای بیدروغ است؛ سوره هود، آیه ۶۵.</ref> و در باره [[عیسی]] فرموده که به بنی اسرائیل فرمود: {{متن قرآن|[[آیا آیه ۴۹ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را اثبات میکند؟ (پرسش)|وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ]]}}<ref>و شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانهای برای شماست؛ سوره آل عمران، آیه ۴۹.</ref>، و نیز آیاتی که در باره وعده های رسولان آمده، و پیشگوییهایی که در خود [[قرآن کریم]] آمده، همه اینها از موارد اظهار غیب است»<ref>[http://lib.eshia.ir/50081/20/86 ترجمه تفسیر المیزان، ج۲۰، ص۸۶].</ref>. | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
| پاسخدهنده = سید محمد حسین حسینی طهرانی | | پاسخدهنده = سید محمد حسین حسینی طهرانی | ||
| پاسخ = آیتالله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[امامشناسی ج۱۲ (کتاب)|امامشناسی]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آیتالله '''[[سید محمد حسین حسینی طهرانی]]''' در کتاب ''«[[امامشناسی ج۱۲ (کتاب)|امامشناسی]]»'' در اینباره گفته است: | ||
*«همۀ علوم و از جمله علم غیب مختصّ به خداست و هیچکس و هیچ موجودی را در آن راه نیست، ولیکن بالاستقلال و بالاصالة، و تمام علومی که از جانب خدا به غیر عنایت شده است افاضه از ناحیۀ او بوده و تمام موجودات هر یک در حدّ خود و به نوبۀ خود دارای علم هستند ولیکن تَبعاً و به افاضۀ خدا و به اعطاء او. و در این صورت بین آیاتی که علم غیب را منحصر به خدا میداند، و بین آیۀ کریمه که رسولان را عالم به غیب میداند و بر غیب راه میدهد هیچگونه تنافی و تضادّی نیست. و نظیر این استقلال و تبعیّت، یا ذاتی و عرضی، و یا اصلی و ظِلّی، در عبارات قرآن کریم بسیار آمده است. همچون آیۀ: {{متن قرآن|اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنفُسَ}}،<ref>«خداوند است که جانها را میگیرد»؛ سوره زمر، آیه ۴۲</ref> که دلالت بر حصر دارد؛ با آیه: {{متن قرآن|حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا}}، <ref>«و تا زمانی که چون مرگ به نزدیکی از شما بیاید رسولان و فرستادگان ما او را قبض روح میکنند». سوره انعام، آیه ۶۱.</ref> و همچون آیۀ: {{متن قرآن|فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا }}،<ref>«و از برای خداست عزّت و از برای رسول او و از برای مؤمنین، ولیکن منافقین نمیدانند»؛ سوره نساء، آیه ۱۳۹.</ref> که در این آیه علاوه بر خدا، عزّت را برای رسول خدا و برای مؤمنین معیّن نموده است و بنابراین [[علم غیب]] برای رسولان خداوند أمری ضروری و حتمی است و منافات با اختصاص آن به خدا ندارد»<ref>[http://www.maarefislam.com/fa/doreholomvamaarefislam/bookscontent/imamshenasi/imam12/imam12.1.htm امامشناسی ج۱۲، ص ۲۲۴.]</ref>. | |||
*«در بسیاری از آیات قرآن میبینیم که [[رسول خدا]] {{صل}} علم غیب را از خود نفی میکند (...) در تمام این آیات و مشابه آنها، رسول خدا نفی علم را از خود به نحو استقلال میکند نه به نحو تبعیّت. یعنی علم اختصاص به خدا دارد، من مستقلاًّ از پیش خود نیاوردهام و خداوند هم به نحو تفویض به من نداده است. من آیینه و آیت و مرآتی هستم از علم خدا. [[علم غیب ذاتی چیست؟ (پرسش)|علم استقلالی ذات اقدس او منحصر در اوست]] و در من که آیینه هستم تجلّی و ظهور دارد و بنابراین نه تنها من علم غیب را ندارم بلکه هیچگونه علم را ندارم. همۀ علوم من از خداست؛ در من ظهور و تجلی کرده است به هر مقدار که او اراده نموده است و در هر زمانی که او خواسته است»<ref>[http://www.maarefislam.com/fa/doreholomvamaarefislam/bookscontent/imamshenasi/imam12/imam12.1.htm امامشناسی ج۱۲، ص ۲۲۴.]</ref>. | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
| پاسخ = آیتالله [[علی نمازی شاهرودی]] در کتاب ''«[[علم غیب (کتاب)|علم غیب]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = آیتالله [[علی نمازی شاهرودی]] در کتاب ''«[[علم غیب (کتاب)|علم غیب]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«خداوند میفرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات میشود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ]]}}.<ref> به چز خدا، کسانی که در آسمانها و زمین میباشند غیب را نمیدانند و نمیفهمند که در چه وقت برانگیخته میشوند؛ سوره نمل: ۶۵.</ref> (...) به سه دلیل، این آیه با آیاتی که [[علم غیب]] [[پیغمبر]] و [[ائمه]] {{عم}} را اثبات میکند مخالف نیست: | ::::::«خداوند میفرماید: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات میشود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ]]}}.<ref> به چز خدا، کسانی که در آسمانها و زمین میباشند غیب را نمیدانند و نمیفهمند که در چه وقت برانگیخته میشوند؛ سوره نمل: ۶۵.</ref> (...) به سه دلیل، این آیه با آیاتی که [[علم غیب]] [[پیغمبر]] و [[ائمه]] {{عم}} را اثبات میکند مخالف نیست: | ||
* '''اول:''' مراد از این [[غیب]]، که کسی جز خدا نمیداند قیام رستاخیز است؛ چنان که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] فرموده است: {{عربی|«یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَإِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَإِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَهِ وَمَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: {{متن قرآن|[[آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمیکند؟ (پرسش)|فإِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ]]}}.<ref>سوره لقمان: ۳۴.</ref>...»}}.<ref> ای مرد کلبی این علم غیب نیست. بلکه چیزی است که از صاحب علمی آموخته شده. علم غیب علم به زمان قیامت است و آنچه خدا در این آیه برشمرده: خداست که علم زمان قیامت در نزد اوست. اوست که می داند، که در رحمهای زنان چگونه فرزندی است . . . نهج البلاغه، خطبه۱۲۸، ص۱۸۵ (و من کلام له {{ع}} فیما یخبر به عن الملاحم بالبصره منه...)</ref> و آخر آیه هم این موضوع را تأکید می کند. | |||
* '''دوم:''' این آیه [[علم ذاتی]] را نفی میکند؛ یعنی کسی بذاته [[علم غیب]] ندارد مگر پروردگار که عین علم و قدرت است. [[پیغمبر]] {{صل}} و [[ائمه هدی]] {{عم}} نیز [[علم ذاتی]] ندارند، هرچه دارند به [[تعلیم]] و بخشش خداوند تبارک و تعالی است. | |||
* '''سوم:''' ممکن است مراد از این آیه نفی علم مخلوق، نسبت به علم خالق باشد؛ یعنی علم خالق ذاتی است و حد و نهایت ندارد و علم مخلوق محدود و بخشش خالق است. در بین مردم هم متعارف است که اگر کسی مقداری علم و هنر داشته باشد و در مقابل شخصی که هزاران برابر او علم و هنر دارد قرار گیرد، ابداً او را به حساب نمیآورند؛ تا چه رسد به این که صحبت از [[علم ذاتی]] خالق باشد که همچون ذات مقدس او اصلاً با علم مخلوق سنخیت ندارد و قابل قیاس نیست. | |||
شیخ [[طبرسی]] در تفسیر این آیه فرموده است: [[غیب]] را نمیداند مگر خدای یگانه و کسی که خداوند او را [[تعلیم]] فرماید.<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۵۹.</ref><ref>[http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D8%B9%D9%84%D9%85%20%D8%BA%DB%8C%D8%A8&option=com_mtree&task=readonline&link_id=16234&page=112&chkhashk=21EBF452F4&Itemid=&lang=fa علم غیب، ص۱۵۹.]</ref>. | شیخ [[طبرسی]] در تفسیر این آیه فرموده است: [[غیب]] را نمیداند مگر خدای یگانه و کسی که خداوند او را [[تعلیم]] فرماید.<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۵۹.</ref><ref>[http://www.ghbook.ir/index.php?name=%D8%B9%D9%84%D9%85%20%D8%BA%DB%8C%D8%A8&option=com_mtree&task=readonline&link_id=16234&page=112&chkhashk=21EBF452F4&Itemid=&lang=fa علم غیب، ص۱۵۹.]</ref>. | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۳: | ||
«در قرآن کریم آیات متعددی علم غیب را مخصوص حضرت حق کرده و از غیر او سلب مینماید، این یک اصل مسلم و صحیحی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد، لکن صحبت در فهم صحیح آن آیات است، کج فهمی در قرآن و جمود بر ظاهر آیات، و نظر تنگی در فهم معارف الهیه باعث خسران دنیا و آخرت است، اکنون باید دید آیا این آیات با امثال این جملهها {{عربی|«و اطلعته علی الغیوب یا با جمله و ارتضاکم لغیبه»}} که در زیارت جامعه کبیر آمده و مانند اینها منافات دارد؟ در اینجا چند مطلب اساسی ارکان این بحث را تشکیل میدهد: | «در قرآن کریم آیات متعددی علم غیب را مخصوص حضرت حق کرده و از غیر او سلب مینماید، این یک اصل مسلم و صحیحی است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد، لکن صحبت در فهم صحیح آن آیات است، کج فهمی در قرآن و جمود بر ظاهر آیات، و نظر تنگی در فهم معارف الهیه باعث خسران دنیا و آخرت است، اکنون باید دید آیا این آیات با امثال این جملهها {{عربی|«و اطلعته علی الغیوب یا با جمله و ارتضاکم لغیبه»}} که در زیارت جامعه کبیر آمده و مانند اینها منافات دارد؟ در اینجا چند مطلب اساسی ارکان این بحث را تشکیل میدهد: | ||
*چند نمونه از آیاتی که نفی علم غیب از غیر خدا میکند: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت میشود؟ (پرسش)|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ]]}}<ref>«نزد اوست گنج های غیب که جز او کسی علم به آنها ندارد».</ref>؛ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات میشود؟ (پرسش)|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ]]}}<ref>«بگو در آسمانها و زمین غیب را جز خدا نمیداند».</ref>. | |||
*آیاتی که گروهی را از نفی علم غیب استثناء نموده: {{متن قرآن|[[آیا آیه ۱۷۹ سوره آل عمران علم غیب پیامبر خاتم را اثبات میکند؟ (پرسش)|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء]]}}<ref>«خدا شما را بر غیب مطلع نمی سازد، لکن بر می گزیند از فرستادگانش هر که را که بخواهد».</ref>؛ {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ]]}}<ref>«خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد مگر پیامبری را که برای آگاه نمودن از غیب بپسندد».</ref>. | |||
*اقوال مفسرین: در میان آیات مربوط به غیب شاید بتوان گفت که این آیه {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۲۶ و ۲۷ سوره جن غیر از خدا چه کسی از غیب خبر دارد؟ (پرسش)|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا]]}}<ref>«خدا دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود مطلع نسازد».</ref>. و آیه بعدی آن بیشترین بحث یا بزرگترین معرکه بحث علمی را در بین مفسرین از شیعه و سنی بر پا نموده است: | |||
::::#زمخشری در تفسیر آیه شریفه میگوید: و این دلیل، کرامات را باطل میگرداند، زیرا کسانی که کرامات به آنها نسبت داده میشود اگر چه اولیاء مرتضین هستند لکن پیامبر نیستند، و خدا تنها پیامبران را از میان مرتضین مخصوص اطلاع بر غیب قرار داده است. اعتراض بر این سخن بسیار شده، ناصرالدین احمد بن منیر اسکندری مالکی در کتاب خود گفته: مضمون اعتراض این است که آیه ناظر به مطلب خاصی است، زمخشری آن را دلیل ابطال همه کرامتها گرفته است، کرامت که منحصر در علم غیب نیست. البته باید دانست که زمخشری در میان دعوا نرخ طی کرده است زیرا اکثر معتزله که زمخشری خود از آنها است، قائل به بطلان کرامات هستند، تفتازانی در شرح مقاصد گفته: همه مسلمانان عقیده بر جواز صدور کرامت از اولیاء دارند، و بیشتر معتزله آن را ممتنع دانستهاند. آلوسی که از مشاهیر علماء اهل سنت است میگوید: اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که ولی، به کرامت، از غیب آگاهی یابد. ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث مشهور (...) نقل میکند که او گفته: این حدیث دلالت دارد بر امکان مطلع شدن ولی از غیب، به یاری و اذن خداوند متعال، و این منافات با ظاهر گفتار خدای تعالی ندارد، زیرا ما اگر بگوئیم، امروز جز وزیر کسی به حضور شاه نرسید، راست گفتهایم، در صورتی که میدانیم برخی از خادمان وزیر به هنگام وارد شدن وی به حضور شاه همراهش بودهاند. | ::::#زمخشری در تفسیر آیه شریفه میگوید: و این دلیل، کرامات را باطل میگرداند، زیرا کسانی که کرامات به آنها نسبت داده میشود اگر چه اولیاء مرتضین هستند لکن پیامبر نیستند، و خدا تنها پیامبران را از میان مرتضین مخصوص اطلاع بر غیب قرار داده است. اعتراض بر این سخن بسیار شده، ناصرالدین احمد بن منیر اسکندری مالکی در کتاب خود گفته: مضمون اعتراض این است که آیه ناظر به مطلب خاصی است، زمخشری آن را دلیل ابطال همه کرامتها گرفته است، کرامت که منحصر در علم غیب نیست. البته باید دانست که زمخشری در میان دعوا نرخ طی کرده است زیرا اکثر معتزله که زمخشری خود از آنها است، قائل به بطلان کرامات هستند، تفتازانی در شرح مقاصد گفته: همه مسلمانان عقیده بر جواز صدور کرامت از اولیاء دارند، و بیشتر معتزله آن را ممتنع دانستهاند. آلوسی که از مشاهیر علماء اهل سنت است میگوید: اکثر اهل سنت بر این عقیده هستند که ولی، به کرامت، از غیب آگاهی یابد. ابن حجر عسقلانی در شرح حدیث مشهور (...) نقل میکند که او گفته: این حدیث دلالت دارد بر امکان مطلع شدن ولی از غیب، به یاری و اذن خداوند متعال، و این منافات با ظاهر گفتار خدای تعالی ندارد، زیرا ما اگر بگوئیم، امروز جز وزیر کسی به حضور شاه نرسید، راست گفتهایم، در صورتی که میدانیم برخی از خادمان وزیر به هنگام وارد شدن وی به حضور شاه همراهش بودهاند. | ||
::::#فخر رازی میگوید: مقصود از غیب در آیه شریفه یک غیب است که آن روز قیامت باشد، و مؤید این سخن آیه قبلی است که در مورد قیامت است، و آیه دلالت نمیکند بر اینکه غیر رسل هیچ غیبی را ندانند، سپس میگوید: بدان حقیقت این است باید قطع کرد به اینکه مقصود خدا از این آیه این نیست که احدی را جز پیامبران بر هیچ چیزی از غیب مطلع نمیسازد، و چندین وجه بر این گفته ما دلالت دارد: اول: اینکه با اخبار نزدیک به متواتر ثابت شده شق و سطیح دو کاهن بودند، و از ظهور پیامبر ما حضرت محمد{{صل}} خبر میدادند پیش از آن که زمان ظهور آن حضرت فرا رسیده باشد، و این دو نفر در میان عرب به این نوع از دانش مشهور بودند، تا جائی که کسری در شناخت و به دست آوردن اخبار پیامبرمان حضرت محمد به آن دو مراجعه کرد، پس ثابت شد که خدای تعالی غیر پیامبران را نیز بر چیزی از غیب مطلع میگرداند. دوم: پیروان همه ادیان همگی علم تعبیر را صحیح میدانند، و معبر گاهی از وقوع حوادثی در آینده خبر میدهد و صدق گفتارش آشکار میشود. سوم: اینکه زن کاهنه بغدادی را که سلطان سنجر بن ملک شاه با خود به خراسان برد و از احوال و حوادث آینده از وی پرسید، آن زن از مسائل و حوادثی خبر داد، سپس آنها بر وفق گفته او به وقوع پیوست. مصنف این کتاب میگوید: من مردمان محقق در علوم کلام و حکمت را دیدم که گفتند: آن زن بغدادی از چیزهائی به تفصیل خبر داد و وقایعی را که ذکر کرده بود بر وفق کلامش واقع شد، و ابوالبرکات در شرح حال آن زن در کتاب المعتبر سخن بسیار گفته، و گفته، من سی سال از حال او تفحص نمودم تا یقین کردم به اینکه او به گونه مطابق با واقع از غیب خبر میدهد. چهارم: اینکه ما در میان صاحبان الهامات راستین کسانی را میبینیم که گفتههای صحیح و مطابق با واقع دارند، و این مخصوص اولیاء نیست بلکه در میان ساحران نیز کسانی پیدا میشوند که اخبار صادقهای دارند، و میبینیم انسانی را که سهم الغیب بر درجه طالعش، میباشد همان گونه است در بسیاری از اخبار خود، اگر چه در اکثر آن اخبار دروغ میگوید، و میبینیم اخبار نجومی را که گاهی مطابق امور است، اگر چه در بسیاری از آنها دروغ میگویند، وقتی که این همه نمونهها مشاهده شده و محسوس باشند، اگر بگوئیم قرآن بر خلاف اینها دلالت میکند، این گفتار منجر به طعن در قرآن خواهد بود، پس دانستیم تأویل صحیح همان است که ما گفتیم. | ::::#فخر رازی میگوید: مقصود از غیب در آیه شریفه یک غیب است که آن روز قیامت باشد، و مؤید این سخن آیه قبلی است که در مورد قیامت است، و آیه دلالت نمیکند بر اینکه غیر رسل هیچ غیبی را ندانند، سپس میگوید: بدان حقیقت این است باید قطع کرد به اینکه مقصود خدا از این آیه این نیست که احدی را جز پیامبران بر هیچ چیزی از غیب مطلع نمیسازد، و چندین وجه بر این گفته ما دلالت دارد: اول: اینکه با اخبار نزدیک به متواتر ثابت شده شق و سطیح دو کاهن بودند، و از ظهور پیامبر ما حضرت محمد{{صل}} خبر میدادند پیش از آن که زمان ظهور آن حضرت فرا رسیده باشد، و این دو نفر در میان عرب به این نوع از دانش مشهور بودند، تا جائی که کسری در شناخت و به دست آوردن اخبار پیامبرمان حضرت محمد به آن دو مراجعه کرد، پس ثابت شد که خدای تعالی غیر پیامبران را نیز بر چیزی از غیب مطلع میگرداند. دوم: پیروان همه ادیان همگی علم تعبیر را صحیح میدانند، و معبر گاهی از وقوع حوادثی در آینده خبر میدهد و صدق گفتارش آشکار میشود. سوم: اینکه زن کاهنه بغدادی را که سلطان سنجر بن ملک شاه با خود به خراسان برد و از احوال و حوادث آینده از وی پرسید، آن زن از مسائل و حوادثی خبر داد، سپس آنها بر وفق گفته او به وقوع پیوست. مصنف این کتاب میگوید: من مردمان محقق در علوم کلام و حکمت را دیدم که گفتند: آن زن بغدادی از چیزهائی به تفصیل خبر داد و وقایعی را که ذکر کرده بود بر وفق کلامش واقع شد، و ابوالبرکات در شرح حال آن زن در کتاب المعتبر سخن بسیار گفته، و گفته، من سی سال از حال او تفحص نمودم تا یقین کردم به اینکه او به گونه مطابق با واقع از غیب خبر میدهد. چهارم: اینکه ما در میان صاحبان الهامات راستین کسانی را میبینیم که گفتههای صحیح و مطابق با واقع دارند، و این مخصوص اولیاء نیست بلکه در میان ساحران نیز کسانی پیدا میشوند که اخبار صادقهای دارند، و میبینیم انسانی را که سهم الغیب بر درجه طالعش، میباشد همان گونه است در بسیاری از اخبار خود، اگر چه در اکثر آن اخبار دروغ میگوید، و میبینیم اخبار نجومی را که گاهی مطابق امور است، اگر چه در بسیاری از آنها دروغ میگویند، وقتی که این همه نمونهها مشاهده شده و محسوس باشند، اگر بگوئیم قرآن بر خلاف اینها دلالت میکند، این گفتار منجر به طعن در قرآن خواهد بود، پس دانستیم تأویل صحیح همان است که ما گفتیم. | ||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
دیدیدم که غالب مفسران و دانشمندان اسلام آگاه شدن از غیب را فقط مخصوص پیامبران نمیدانند، با آن تفصیلی که از نقل اقوال و مباحث به دست آمد، در این میان گروهی هستند که با یک جمود بر ظواهر آیات و با یک علم ناقص به مصداق حفظت شیئا و ضاعت عنک اشیاء وارد تفسیر کتاب الله میشوند، و با این همه نقص در علم و نظر تنگی و سوء فهم در معارف آسمانی، خود را قطب فلک تحقیق میدانند، و میگویند: اصلا جز پیامبران، خدا غیب را مطلقا در اختیار کسی قرار نمیدهد، افزون بر این همه گفتارها، چند نمونه از کسانی که بر غیب مطلع شدهاند و پیامبر هم نبودهاند، از خود قرآن یافتم، مانند مادر حضرت موسی(...) اکنون باید پرسید: آیا سرنوشت این کودک که خدا از آن خبر میدهد، و مادر حضرت موسی را که پیامبر نیست بر آن مطلع میسازد مصداق غیب نیست؟ ما نمیگوئیم مقصود از وحی در آیه وحی بالمعنی الاخص است: بلکه مقصود وحی بالمعنی الاعم است، و در این خصوص بحثی نداریم، محل شاهد ما مطلع شدن غیر پیامبر بر غیب است همان گونه که گفتیم. نمونه دیگر حضرت مریم است، آیا حضرت مریم پیامبر بوده، یا سرنوشت فرزند عزیز و بزرگوارش که پیش از ولادت به مادر نوید داده میشود، مصداق غیب نیست؟ | دیدیدم که غالب مفسران و دانشمندان اسلام آگاه شدن از غیب را فقط مخصوص پیامبران نمیدانند، با آن تفصیلی که از نقل اقوال و مباحث به دست آمد، در این میان گروهی هستند که با یک جمود بر ظواهر آیات و با یک علم ناقص به مصداق حفظت شیئا و ضاعت عنک اشیاء وارد تفسیر کتاب الله میشوند، و با این همه نقص در علم و نظر تنگی و سوء فهم در معارف آسمانی، خود را قطب فلک تحقیق میدانند، و میگویند: اصلا جز پیامبران، خدا غیب را مطلقا در اختیار کسی قرار نمیدهد، افزون بر این همه گفتارها، چند نمونه از کسانی که بر غیب مطلع شدهاند و پیامبر هم نبودهاند، از خود قرآن یافتم، مانند مادر حضرت موسی(...) اکنون باید پرسید: آیا سرنوشت این کودک که خدا از آن خبر میدهد، و مادر حضرت موسی را که پیامبر نیست بر آن مطلع میسازد مصداق غیب نیست؟ ما نمیگوئیم مقصود از وحی در آیه وحی بالمعنی الاخص است: بلکه مقصود وحی بالمعنی الاعم است، و در این خصوص بحثی نداریم، محل شاهد ما مطلع شدن غیر پیامبر بر غیب است همان گونه که گفتیم. نمونه دیگر حضرت مریم است، آیا حضرت مریم پیامبر بوده، یا سرنوشت فرزند عزیز و بزرگوارش که پیش از ولادت به مادر نوید داده میشود، مصداق غیب نیست؟ | ||
*معنای اختصاص علم غیب به خداوند چیست؟ در قرآن آیات بسیاری دلالت دارند بر اینکه علم غیب مخصوص خدا است، یا از قول پیامبران نقل میکند که میگفتند: ما غیب نمیدانیم، اگر غیب میدانستیم خیر فراوان به دست میآوردیم، و امثال اینها، مقصود از این آیهها چیست؟ علامه میفرماید: (...) از آیه استفاده میشود که خدای تعالی پیامبرانش را مطلع میسازد بر هر قسم از غیب مخصوص به خود که بخواهد، این آیه اگر ضمیمه گردد به آیاتی که علم غیب را به خدا اختصاص میدهند: معنای اصالت و تبعیت به دست میآید، به این معنا که خداوند تبارک و تعالی غیب را بالأصاله و بالذات میداند، غیر خدا غیب را بالتبعیه و به تعلیم خدا میداند. علامه پس از فاصلهای از کلام دوباره مسأله اصالت را خاطر نشان کرده و میگوید: با این بیان واضح و آشکار میگردد معنای آن گفتارهای پیامبران که در کلام خدا آمده که میگفتند ما غیب نمیدانیم، مقصودشان نفی اصالت و استقلال بوده است، یعنی ما بدون تعلیم و اراده حضرت حق غیب نمیدانیم»<ref>[http://fateminiya.blog.ir/tag/%D9%85%D8%AA%D9%86%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%20%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1 فرهنگ انتظار، ص۴۴-۶۸]</ref>. | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۴۱۹: | خط ۴۱۹: | ||
| پاسخدهنده = | | پاسخدهنده = | ||
| پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=119001 پژوهشگران وبگاه تبیان]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | | پاسخ = '''پژوهشگران [http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=119001 پژوهشگران وبگاه تبیان]'''، در پاسخ به این پرسش آوردهاند: | ||
*«[[علم غیب]] در روایات، گاه مستقیم به خداوند و گاهی به [[پیغمبر]] یا [[امام]] قبلی نسبت داده شده است. [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} در مورد [[علم غیب]] خود در پاسخ به یكی از اصحاب خود كه سؤال كرد: ای [[امیر مؤمنان]]! آیا به تو [[علم غیب]] داده شده است؟، با تبسّم فرمود: ای برادر كلبی! این اخباری را كه خبر میدهم [[علم غیب]] نیست؛ علمی است كه از دارنده علم آموختهام. همانا [[علم غیب]]، علم قیامت است... این است آن علم غیبی كه غیر از خدا كسی نمیداند. جز اینها، علومی است كه خداوند به پیامبرش تعلیم داده [[علم غیب]] اكتسابی و او به من آموخته است. و پیامبر دعا كرد كه خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینهام جای دهد و اعضا و جوارح بدن من از آن پر گردد. در جملات فوق [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: من غیب نمیدانم؛ ولی در برخی كلمات فرموده: من [[علم غیب]] میدانم، از جمله آنجا که فرمود: به خدا سوگند! اگر بخواهم میتوانم از همه خصوصیّات هر كدام شما، از آغاز و پایان كارش و از تمام شئون زندگیش شما را آگاه سازم؛ امّا میترسم كه درباره من نسبت به رسول خدا كافر شوید و درباره من غلو كنید و مرا از رسول خدا بالاتر بدانید و یا به خدایی من معتقد شوید و این عقیده موجب كفر شما گردد. و یا فرمود: اگر شما همانند من از آنچه بر شما پنهان است، با خبر بودید به سوی بیابانها كوچ میكردید. بنابراین، جای این سؤال است كه جمع این دو گروه از كلمات حضرت چگونه امكانپذیر است؟ پاسخ این است كه آنجایی كه حضرت میگوید غیب نمیدانم، یعنی علم غیب ذاتی ندارد؛ اما آنجا كه میفرماید غیب میدانم، یعنی از طریق خدا و رسول او خبرهای غیبی را كسب نمودهام. شاهد این استدلال، جملات امیر مؤمنان است كه میرماید: علوم غیبی را [[پیامبر خاتم|پیامبر اكرم]]{{صل}} به من آموخت؛ به خدایی كه او محمد را به حق برانگیخت و او را بر مخلوقات برگزید، جز به راستی سخن نگویم و به راستی پیامبر اعظم همه دانشها را به من سپرده است و از محل هلاكت آن كس كه هلاك میشود و جای نجات كسی كه نجات مییابد و پایان این حكومت، همه را به من خبر داده است. هیچ حادثهای بر من نگذشت، جز آنكه در گوشم نجوا كرد و مرا مطلع ساخت»<ref>[http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=119001 وبگاه تبیان].</ref>. | |||
*«منظور از اختصاص [[علم غیب]] به خدا، علم ذاتی و استقلالی است، بنابراین غیر او هیچ كس مستقلاً آگاهی از غیب ندارد و هر چه دارند از ناحیه خداست. خداوند هیچكس را از اسرار غیب آگاه نمیكند، مگر رسولانی را كه مورد رضای او هستند. در [[نهج البلاغه]] بیان شده است که [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} زمانی كه از حمله گروهی به كشورهای اسلامی پیش بینی میفرمود: فردی سؤال کرد: ای [[امیر المؤمنین]]{{ع}} آیا دارای [[علم غیب]] هستی؟ حضرت فرمود: این [[علم غیب]] نیست این علمی است كه از صاحب علم آموختهام. علم غیب ،علم قیامت است و آنچه خدا در گفته خود شمرده است. | |||
اسرار غیب دو گونه است. قسمتی مخصوص به خدا است و هیچ كس جز او نمیداند. مانند: قیامت، برزخ، بهشت و... و قسمتی دیگر را به اولیاء خود میآموزد چنانكه در نهج البلاغه نیز اشاره كرده است كه بعضی از علوم غیبی تنها مخصوص خداست و غیر از خدا كسی نمیداند و بعضی از علوم غیبی دیگر را به پیامبر آموخته و او به من آموخته است. خداوند بالفعل از تمامی اسرار عالم باخبر است ولی [[انبیا]] و [[اولیا]] بالفعل بسیاری از اسرار غیب را نمیدانند، اما هنگامی كه اراده كنند، خداوند به آنها تعلیم میدهد؛ در تصدیق این موضوع روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} است که فرمودند: هنگامی كه امام اراده میكند چیزی را بداند، خداوند به او تعلیم میدهد»<ref>[http://article.tebyan.net/148003/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86 وبگاه تبیان].</ref>. | اسرار غیب دو گونه است. قسمتی مخصوص به خدا است و هیچ كس جز او نمیداند. مانند: قیامت، برزخ، بهشت و... و قسمتی دیگر را به اولیاء خود میآموزد چنانكه در نهج البلاغه نیز اشاره كرده است كه بعضی از علوم غیبی تنها مخصوص خداست و غیر از خدا كسی نمیداند و بعضی از علوم غیبی دیگر را به پیامبر آموخته و او به من آموخته است. خداوند بالفعل از تمامی اسرار عالم باخبر است ولی [[انبیا]] و [[اولیا]] بالفعل بسیاری از اسرار غیب را نمیدانند، اما هنگامی كه اراده كنند، خداوند به آنها تعلیم میدهد؛ در تصدیق این موضوع روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} است که فرمودند: هنگامی كه امام اراده میكند چیزی را بداند، خداوند به او تعلیم میدهد»<ref>[http://article.tebyan.net/148003/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86 وبگاه تبیان].</ref>. | ||
*«علامه طباطبائی در تفسیر المیزان متذکر شده: "خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر جا [[پیامبر]]{{صل}} آگاهی خود از غیب را انکار میکند، میگوید: علم غیب ندارم و معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هر چه میدانم از جانب خدا به من آموخته شده است". پس خداوند سبحان از آنچه در رحم مادران است، از پسر یا دختر، از زشت یا زیبا، سخاوتمند یا بخیل، سعادتمند یا شقی آگاه است و آن کسی که آتشگیره آتش جهنم است یا در بهشت همسایه و دوست پیامبر{{صل}} است از همه اینها آگاهی دارد. این است آن علم غیبی (ذاتی) که غیر از خدا کسی نمیداند جز اینها، علومی است که خداوند به پیامبرش تعلیم داده و او به من آموخته است. پیامبر{{صل}} برای من دعا کرد که خدا این دسته از علوم و اخبار را در سینهام جای دهد و اعضا و جوارح بدن من از آنها پر شود. [[شیخ طبرسی]] نوشته: به عقیده شیعه کسی را میتوان عالم به غیب توصیف کرد که همه غیبها را بداند و علم او ذاتی باشد. و هیچ کس جز خدا این چنین نیست. اما خبرهای فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} و سایر امامان نقل کردهاند همه از رسول خدا{{صل}} به آنان رسیده و رسول اکرم{{صل}} از خداوند آموخته است.<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۶۱</ref> محمد بن محمد بن نعمان مفید نوشته: کسی را میتوان بهطور مطلق دارای صفت عالم به غیب دانست که علم او ذاتی بوده و از کسی نیاموخته باشد و علم هیچ کس جز خداوند بزرگ ذاتی نیست. <ref>بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰</ref> کمالالدین ابن میثم بحرانی نوشته: "منظور از علم غیبی که جز خدا نمیداند علم غیبی است که بدون تعلیم و آموختن باشد. علم غیب بدون تعلیم اختصاص به خدا دارد".<ref>شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج ۱، ص ۸۴</ref> به نوشته رشیدالدین محمدبن شهر آشوب مازندرانی، "فقط [[پیامبر]]{{صل}} و امام{{ع}} از غیب آگاهی دارند. اما نه به این معنی که علم آنان ذاتی باشد. بلکه خداوند بخشی از علم غیب را به آنان آموخته است.<ref>متشابهات قرآن، ص ۲۱۱</ref> [[علامه طباطبائی]] در تفسیر المیزان متذکر شده: "خداوند ذاتاً از غیب آگاه است و هر جا پیامبر{{صل}} آگاهی خود از غیب را انکار میکند، میگوید: علم غیب ندارم و معنای آن این است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غیب نیستم و هرچه میدانم از جانب خدا به من آموخته شده است". <ref>تفسیرالمیزان، ج ۲۰، ص ۱۳۱-۱۳۲</ref>»<ref>[http://article.tebyan.net/148003/%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86 وبگاه تبیان].</ref> | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش |