|
|
خط ۲۰: |
خط ۲۰: |
|
| |
|
| ==[[ادله]] [[حجیت]] اصل صحت (به معنای نخست)== | | ==[[ادله]] [[حجیت]] اصل صحت (به معنای نخست)== |
| برای اعتبار اصل صحت میتوان به ادلّهای تمسّک کرد. ابتدا [[آیات]] و سپس ادلّه دیگر طرح میشود:
| |
| #{{متن قرآن|وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا}}<ref>« با مردم سخن خوب بگویید » سوره بقره، آیه ۸۳.</ref> ظاهر [[آیه]] آن است که با [[مردم]] به [[نیکی]] سخن بگویید و گفتارتان سبب [[بغض]] و [[عداوت]] نگردد؛ ولی میتوان با توجّه به روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} در [[تفسیر آیه]]، به آن [[استدلال]] کرد. در آن [[حدیث]] آمده است: تا زمانی که [[یقین]] ندارید کار دیگران [[شرّ]] و [[قبیح]] است، درباره آنان جز [[داوری]] [[خیر]] نداشته باشید. <ref>الکافی، ج ۲، ص۱۶۴. </ref> [[شیخ انصاری]] میگوید: شاید مراد از «قول» در [[آیه]] و [[روایت]]، [[ظنّ]] و [[اعتقاد]] باشد، بدین ترتیب [[آیه کریمه]] به کمک روایت، به [[حُسن]] ظنّ [[ترغیب]] کرده و [[بدگمانی]] نسبت به [[مردم]] را [[ناپسند]] میشمارد. <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۱۵. </ref>
| |
| #{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! از بسیاری از گمانها دوری کنید که برخی از گمانها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست میدارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند میدارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبهپذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۲.</ref> در این آیه [[مؤمنان]] از بسیاری گمانها درباره دیگران منع شدهاند که مراد [[گمان]] [[سوء]] است؛ نه گمان خیر،<ref>افاضة العوائد، ج ۲، ص۳۱۷. </ref> زیرا در آیه {{متن قرآن|لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ}}<ref>«از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیکاندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.</ref> [[قرآن]] به گمان خیر ([[حسن ظن]]) ترغیب کرده است. ممکن است گفته شود که هر یک از حالات چهارگانه (یقین، گمان، [[شک]] و [[وهم]]) خود به خود بر نفس عارض میشود و تحت [[اختیار انسان]] نیست، بنابراین، گمان نمیتواند مورد امر یا [[نهی]] قرار بگیرد؛ زیرا [[امر و نهی]] به [[افعال]] اختیاری تعلّق میگیرد. پاسخ آن است که نهی از [[سوء ظن]] در [[حقیقت]] نهی از ترتیب آثار است؛ یعنی در عمل نباید به گمان بد درباره دیگران اعتنا کرد؛ ولی آنچه به [[قلب]] [[انسان]] درباره دیگران خطور میکند، بیاشکال است، چنان که در [[روایات]] آمده: یکی از چیزهایی که برای [[مؤمن]] نیکوست و راه خلاصی از آن را دارد، سوء ظن است و راه خلاصی از سوء ظن [[جامه]] عمل نپوشاندن به آن است. در روایتی دیگر انسان مؤمن را از سه صفت بر کنار ندانسته که یکی از آنها گمان است. سپس فرموده: « به گمان خویش جامه عمل نپوشان».<ref>وسائل الشیعه، ج ۸، ص۲۶۳. </ref> نظیر آیه فوق، [[آیات]] مربوط به [[داستان افک]] است که گروهی از [[منافقان]]، [[کوشش]] بسیاری کردند تا از آن به نفع خویش بهرهبرداری کنند؛ در این [[آیات]]، [[خداوند]] کسانی را که به یکی از [[همسران پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تهمت]] زدند، [[سرزنش]] میکند و سپس [[مردم]] را از [[سوء ظن]] برحذر میدارد. خداوند این سوء ظن و تهمت را [[گناه]] شمرده، میفرماید: آنان که دست به چنین گناهی زدند هر کدام سهم خویش را از [[مجازات]] آن دریافت خواهند کرد: {{متن قرآن|لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ}}<ref>«هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است» سوره نور، آیه ۱۱.</ref> و کسی که [[رهبری]] این ماجرا را بر عهده داشت مجازات بزرگتری خواهد داشت: {{متن قرآن|وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>« و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت» سوره نور، آیه ۱۱.</ref>. سپس سخن را متوجه [[مؤمنان]] کرده و با سرزنش میگوید: چرا هنگامی که این تهمت را شنیدید با [[حسن ظن]] نسبت به دیگران (که به منزله نفس شما هستند) برخورد نکردید و چرا نگفتید که این دروغی بزرگ و آشکار است: {{متن قرآن|لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِينٌ}}<ref>«از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیکاندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.</ref> تعبیر {{متن قرآن|بِأَنْفُسِهِمْ}} اشاره به این است که [[جان]] مؤمنان از هم جدا نیست و همه به منزله نفس واحدند و اگر اتهامی به یکی متوجه شد گویا به همه متوجه شده است و [[مؤمن]] به همان [[میزان]] که از خویش در برابر اتهامات [[دفاع]] میکند، از دیگران نیز باید دفاع کند. از این آیات استفاده شده که باید امور [[مسلمانان]] در [[عقود]] و سایر افعالشان بر [[صحت]] و جواز، حمل شود؛ نه آنکه به صرف [[گمان]]، کار آنان به [[حرام]] و [[قبیح]] توجیه گردد. <ref>احکام القرآن، ج ۳، ص۴۴۷. </ref> در ادامه آیات نیز [[زشتی]] [[سوء]] [[ظنّ]] را گوشزد کرده و میفرماید: شما برای [[اثبات]] مدعایتان باید ۴ [[شاهد]] [[عادل]] بیاورید. {{متن قرآن|لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ}}<ref>«چرا بر آن چهار گواه نیاوردند؟ و چون گواه نیاوردهاند پس آنانند که نزد خداوند دروغگویند» سوره نور، آیه ۱۳.</ref> اگر فضل و [[رحمت خداوند]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] نبود، نزدیک بود که در عذابی سخت فرو روید. {{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و اگر بخشش و بخشایش خداوند در این جهان و در جهان واپسین بر شما نمیبود برای آنچه که در آن به سخن در آمدید عذابی سترگ به شما میرسید» سوره نور، آیه ۱۴.</ref> به استقبال [[دروغ بزرگ]] میروید، [[شایعه]] را از زبان یکدیگر میگیرید، با دهان خود سخنی را تکرار میکنید، درحالیکه به آن [[یقین]] ندارید و [[گمان]] میکنید مسئلهای کوچک است، درحالیکه نزد [[خداوند]] بس [[عظیم]] است. {{متن قرآن|إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ}}<ref>«آنگاه که آن را از زبان هم فرا میگرفتید و چیزی را که به آن دانشی نداشتید دهان به دهان میگفتید و آن را آسان میانگاشتید در حالی که آن نزد خداوند سترگ بود» سوره نور، آیه ۱۵.</ref> چرا وقتی آن را شنیدید نگفتید: ما را نرسد که در این باره سخنی گوییم خداوندا تو منزهی این بهتانی بزرگ است. {{متن قرآن|وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و چرا چون آن را شنیدید نگفتید: سزیده ما نیست که در این باره چیزی بگوییم، پاکا که تویی، این بهتانی سترگ است» سوره نور، آیه ۱۶.</ref> خداوند شما را [[اندرز]] میدهد که دیگر چنین کاری را تکرار نکنید اگر واقعاً [[مؤمن]] هستید. {{متن قرآن|يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند به شما پند میدهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید» سوره نور، آیه ۱۷.</ref> در پایان میفرماید: کسانی که [[دوست]] دارند زشتیها در میان [[مؤمنان]] شیوع پیدا کند [[منتظر]] عذابی دردناک باشند. {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«بیگمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره نور، آیه ۱۹.</ref>
| |
| #{{متن قرآن|وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آوردهاند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار میرسانند» سوره توبه، آیه ۶۱.</ref> به این آیه میتوان درباره [[اصل صحت]] در اقوال، [[استدلال]] کرد. <ref>اوثق الوسائل، ص۵۷۴ ـ ۵۷۵. </ref> در این آیه سخن از کسانی است که [[پیامبر]] را [[آزار]] میدادند که او بسیار خوشباور است. خداوند میفرماید: به آنها بگو اگر پیامبر[[سخن]] شما را گوش میدهد و میپذیرد به نفع شماست: {{متن قرآن|قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ}}. شاید خیر بودن از این جهت باشد که او با این کار آبروی شما را [[حفظ]] میکند و اگر میخواست فورا پردهها را بالا زند و شما را [[رسوا]] کند [[مشکلات]] فراوانی برای شما به وجود میآمد؛ ولی این آیه ویژه پیامبر است و او به مقتضای [[رسالت]] خویش به سخنها گوش میدهد و شاید نتوان اصل صحت را بهصورت قاعدهای عام از آن استفاده کرد.
| |
|
| |
| برای اصل صحت (به معنای حمل فعل غیر بر [[مباح]]) به روایاتی نیز استدلال شده است؛<ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۱۸؛ دررالاصول، ج ۲، ص۲۳۸. </ref> از جمله [[امیرمؤمنان]]{{ع}} میفرماید: [[امر]] برادرت را بر [[بهترین]] وجه حمل کن و در سخن وی بر اساس [[بدگمانی]] [[داوری]] نکن، مگر آنکه یقین به خلاف پیدا کنی<ref>الکافی، ج ۲، ص۳۶۱ ـ ۳۶۲. </ref>.<ref>[[سید مصطفی اسدی|اسدی، سید مصطفی]]، [[اصل صحت - محققیان (مقاله)|مقاله «اصل صحت»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
|
| |
|
| ==شرایط جریان اصل صحت (به معنای نخست)== | | ==شرایط جریان اصل صحت (به معنای نخست)== |
| برای جریان اصل صحت شرایطی ذکر شده است:
| |
| #حمل بر [[صحت]] درباره همه [[انسانها]] جریان ندارد، بلکه تنها در حیطه [[مؤمنان]] یا بهطور اعم، همه [[مسلمانان]] مطرح است، چنان که در [[روایات]] تعبیر «اَخیک» آمده و کنایه از [[برادر دینی]] است. باز در روایاتی تعبیر «مسلم» آمده و [[حرمت]] [[بدگمانی]] به مسلمانان در ردیف حرمت ریختن [[خون]] و بردن آبروی او قرار داده شده است.
| |
| #حمل بر صحت در صورتی است که [[فساد]] بر زمانه و [[اهل]] [[زمان]] مستولی نشده باشد و [[ستم]] در میان [[مردم]] رواج پیدا نکرده باشد، و گرنه [[انسان]] باید جانب [[احتیاط]] را رعایت کند و زودباور نباشد. البته نمیتوان فعل [[حرام]] را به اشخاص نسبت داد؛ ولی نباید ساده [[لوح]] بود و همه جا آثار صحت را بر [[افعال]] مردم مترتب کرد. [[علی]]{{ع}} میفرماید: هرگاه بر زمان و اهل زمان [[صلاح]] و [[پاکی]] مستولی شد و در چنین حالی شخصی به دیگری بدگمان گشت، آن هم بدون آنکه کار [[زشتی]] از او دیده باشد، در [[حق]] او ستم روا داشته و هرگاه زمانه و اهل آن را فساد و [[ناپاکی]] فرا گرفت و کسی به دیگری [[حسن ظن]] پیدا کرد بداند که [[فریب]] خورده است. <ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۱۴. </ref> در [[روایت]] [[محمد بن هارون]] از [[امام هفتم]]{{ع}} آمده است: هر زمان که ستم و ناحق بر حق [[غلبه]] کرد جای [[خوشبینی]] و حسن ظن نیست، جز آنکه [[یقین]] به صلاح شخص پیدا شود<ref>وسائل الشیعه، ج ۸، ص۲۶۴. </ref>.<ref>[[سید مصطفی اسدی|اسدی، سید مصطفی]]، [[اصل صحت - محققیان (مقاله)|مقاله «اصل صحت»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[ادله]] [[اصل صحت]] (به معنای دوم)== | | ==[[ادله]] [[اصل صحت]] (به معنای دوم)== |
| برای [[حجیّت]] اصل صحت به معنای دوم که اصلی [[فقهی]] است و معنای آن حمل فعل دیگران بر تام الاجزاء و الشرائط بودن است، ادلّهای ذکر شده است: <ref>فرائدالاصول، ج ۲، ص۷۱۷. </ref>
| |
| #{{متن قرآن|أَوْفُوا بِالْعُقُودِ}}<ref>«به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.</ref> کلمه {{متن قرآن|الْعُقُودِ}} جمع با الف و [[لام]] و مفید عموم است و خطاب [[وجوب]] [[وفا]] مختص به متعاقدین (دو نفری که [[عقد]] را [[اجرا]] میکنند) نیست، بلکه همه [[مکلفان]] را شامل میشود، نتیجه اینکه در تمامی [[عقود]]، به جز موارد [[قطعی]] الفساد، همه [[مکلفان]] موظفاند آثار [[صحت]] را بر آنها مترتب کنند و عموم [[آیه]] موارد [[شک]] در صحت را نیز شامل میشود و [[اصل صحت]] جز این، معنایی ندارد که در صورت شک در صحتِ عمل دیگران، بنا را بر صحّت بگذاریم.
| |
| #{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}}<ref>«ای مؤمنان! داراییهای یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بیگمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref> [[استدلال]] به این آیه نیز همانند آیه سابق است؛ زیرا این آیه هرگونه [[تجارت]] را که همراه با تراضی باشد، موجب نقل و انتقال میداند. تنها تجارت مقطوع الفساد از آیه خارج است و تجارت مقطوع الصحه و مشکوک الصحه در مفاد آیه باقی است. استدلال به این دو آیه از سوی [[محقق ثانی]] در مسئله [[اختلاف]] راهن و مرتهن مطرح شده است؛ وی میگوید: اگر راهن (گرو دهنده) وثیقه را که در دست مرتهن (گرو گیرنده) است بفروشد و مدعی [[اذن]] و [[رضایت]] مرتهن باشد، ولی مرتهن مدعی باشد که اذن او پس از وقوع [[معامله]] بوده، معامله با «اصل صحت» تصحیح میشود و قول راهن را بر قول مرتهن مقدم میداریم. وی دلیل اصل صحت را دو آیه پیشین میداند. <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۱۷. </ref> عدهای استدلال به این دو آیه را ناتمام میدانند؛ زیرا اولاً استدلال مبتنی بر شمول خطاب به همه مکلفان (طرفین [[عقد]] و دیگران) است، درحالی که خطاب مختص به کسانی است که عقد را [[اجرا]] و تجارت همراه با تراضی را برقرار میکنند. ثانیا چون [[تمسک]] به عام در [[شبهه]] مصداقیه جایز نیست، در موارد شک در صحت به عموم {{متن قرآن|أَوْفُوا بِالْعُقُودِ}} نمیتوانیم تمسک کنیم. ثالثا این دو دلیل اخص از مدعاست؛ زیرا [[عبادات]] و ایقاعات و همچنین مواردی از قبیل [[طهارت]] و [[نجاست]] را شامل نمیشوند و این دو آیه به عقود و تجارات اختصاص دارند. <ref>مصباحالاصول، ج۳، ص۳۲۳ ـ ۳۲۴؛ افاضهالعوائد، ج ۲، ص۳۱۷؛ دررالاصول، ج ۲، ص۲۳۸. </ref>
| |
| #{{متن قرآن|مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ}}<ref>«خداوند نمیخواهد شما را در تنگنا افکند» سوره مائده، آیه ۶.</ref>، {{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ}}<ref>« خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref> این [[آیات]] معروف به آیات [[نفی عسر و حرج]] که توسعه و سهولت در [[دین]] را [[اثبات]] میکند نیز بهصورت ضمنی مورد [[استدلال]] قرار گرفته است. [[شیخ انصاری]] در پایان بحث از [[دلیل عقلی]] بر [[حجیت]] [[اصل صحت]]، میگوید: ادلّه [[نفی حرج]] و توسعه در دین، نیز اشارهای به [[حجیّت]] اصل صحت دارد. <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۲۰. </ref> خلاصه استدلال چنین است: اگر اصالة الصحه نسبت به امور [[مردم]] جاری نگردد در [[نظام]] [[معاد]] و معاش [[انسانها]] اختلال پدید میآید؛ اما [[اختلال نظام]] معاد؛ زیرا اگر بنا را بر [[صحت]] [[عمل]] [[مسلمانان]] نگذاریم، [[نماز جماعت]] [[مشروع]] نخواهد بود، مگر پشت سر [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]] [[معصوم]]{{ع}}؛ همچنین در مسئله [[نیابت]]، [[وکالت]]، [[عدالت]] و بسیاری از موضوعات [[شرعی]] و [[احکام]] مترتب بر آن، برای مردم مشکل ایجاد خواهد شد؛ اما [[اختلال نظام معاش]]، از آن جهت که [[معاملات]]، امور ضروری [[معیشت]] [[انسان]] است و از مخترعات [[شرع]] نیست و انسانها در طول [[زندگی]] نیازمند به نقل [[اموال]] در مقابل عوض یا بدون عوض هستند و زندگی آنان بدون [[داد و ستد]]، [[جلب منافع]]، مشارکت در امور، گرفتن [[وکیل]] و [[نایب]] و [[اجیر]]، و بدون [[ازدواج]]، [[صلح]]، هبه، مزارعه، مساقات و [[مضاربه]]، سامان نمیگیرد <ref>العناوین الفقهیه، ج ۲، ص۱۰. </ref> و اگر اصل صحت جاری نشود باید از همه مبادلات و معاملات صرفنظر و همه برنامههای [[اقتصادی]] را تعطیل کرد و به حداقل از [[پوشاک]] و [[خوراک]] و [[مسکن]] اکتفا کرد، بلکه اختلال نظامی که از کنار گذاشتن اصل صحت پیش میآید از اختلال نظامی که از کنار گذاشتن «قاعده ید» (از [[قواعد]] [[فقهی]]، مفید [[مالکیت]] برای کسی که [[مال]] در [[اختیار]] اوست) پیش میآید، فراتر است، چون با ترک عمل به قاعده ید، [[بازار]] [[مسلمانان]] تعطیل میشود: {{عربی|"ولولا ذلك لما قام للمسلمين سوق"}}<ref>عوالی اللئالی، ج ۱، ص۳۹۲. </ref>؛ ولی با ترک عمل به [[اصل صحت]]، [[معاد]] و معاش [[مردم]] مختل میگردد. [[شیخ انصاری]] پس ازاین مطالب میگوید: ادّله [[نفی حرج]] در [[اسلام]]: {{متن قرآن|وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ}}<ref> سوره حج، آیه ۷۸.</ref> و آسانگیری در [[دین]] به مقدار [[توانایی]] مکلّف: {{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ}}<ref> سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>، {{متن قرآن|لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا}}<ref> سوره بقره، آیه ۲۸۶.</ref> و همچنین روایاتی که در آن از کسانی [[مذمت]] شده که در برخورد با دیگران، به موجب [[جهالت]]، بر خود سخت میگیرند به این مطلب اشاره دارد.
| |
| #در ابواب گوناگون [[فقهی]] هرگاه درصحت عملی تردید یا [[اختلاف]] باشد، قول مدعی [[صحت]] مطابق با اصل (اصل صحت) تلقی میشود، مگر آنکه اصل موضوعی [[حاکم]] یا معارضی مانع اجرای این اصل شود؛ ولی [[اثبات]] چنین [[اجماعی]] در همه [[اعمال]] [[مکلفان]]، آن هم اجماعی تعبدی و کاشف از [[رضایت]] [[معصوم]]{{ع}} دشوار است. <ref>فرائدالاصول، ج ۲، ص۷۲۲؛ مصباحالاصول، ج ۳، ص۳۲۳. </ref>
| |
| #مسلمانان، بلکه همه عقلا [[شئون زندگی]] دیگران را اعم از [[عبادات]]، [[معاملات]]، اقوال، [[افعال]] و [[عقاید]]، حمل بر صحت میکنند و [[فساد]] و بطلان را خلاف اصل و مجرای طبیعی میدانند، از این رو از مدعی فساد، مطالبه دلیل میکنند. این [[سیره عقلا]] ([[اجماع]] عملی)، [[قطعی]] و متصل به [[زمان]] معصوم{{ع}} و منشأ آن یکی از سه امر است: <ref>دررالاصول، ج ۲، ص۲۳۹؛ القواعدالفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۱۱۹؛ القواعدالفقهیه، بجنوردی، ج ۱، ص۲۸۷. </ref>
| |
| ##[[غلبه]]؛ زیرا افعال دیگران غالبا شکل صحیح را دارد، بنابراین، موارد [[شک]] در صحت نیز به اعمّ اغلب ملحق میشود، بر همین اساس، عدّهای [[ذبح]] و نحر [[بادیه نشینان]] [[مسلمان]] را، حمل بر صحت میکردند. <ref>فتح الباری، ج ۹، ص۵۲۳. </ref>
| |
| ##[[حفظ نظام]] و [[صلاح جامعه]] بر اجرای اصل صحت متوقف است؛ زیرا راه [[علم عادی]] به وسیله طرق متعارف، برای احراز [[صحت]] [[اعمال]] دیگران بسته است.
| |
| ##[[طبیعت]] هر عملی اقتضای صحت دارد؛ زیرا آثار هر عملی بر نوع صحیح آن مترتب میشود و هر فاعلی بر انجام دادن کار کامل و تام مصمم است و آن را مقصد و مقصود خویش قرار میدهد، و گرنه کار او [[لغو]] خواهد بود و اگر عملی ناقص انجام شود ناشی از [[غفلت]]، [[اشتباه]] یا اغراض [[فاسد]] عامل است، ازاینرو همانگونه که اقتضای [[داد و ستد]]، حمل بر [[سلامت]] ثمن و مثمن است، اقتضای عمل هر [[انسانی]] نیز صحیح آن است.<ref>[[سید مصطفی اسدی|اسدی، سید مصطفی]]، [[اصل صحت - محققیان (مقاله)|مقاله «اصل صحت»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
|
| |
|
| ==حدود و شرایط جریان [[اصل صحت]] (به معنای دوم)== | | ==حدود و شرایط جریان [[اصل صحت]] (به معنای دوم)== |
| برای روشن شدن موارد جریان اصل صحت و شرایط آن ذکر نکاتی لازم است:
| |
| #[[شک]] در صحت گاه از جهت قابلیت فاعل است و گاه از جهت قابلیت مورد و گاه از جهت احتمال نبودن شرط یا وجود مانع؛ برخی [[معتقد]] به شمول اصل صحت نسبت به هر سه مورد هستند؛<ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۳۱. </ref> لیکن علاّمه و محقق، قدر مسلّم از جریان اصل صحت را مورد اخیر دانسته و نسبت به مورد اول و دوم آن جاری نمیدانند. <ref>تذکرهالفقهاء، ج ۱، ص۸۷؛ فرائدالاصول، ج ۲، ص۷۲۳. </ref>
| |
| #شرط دیگر آن است که تحقق اصل عمل، مسلّم و [[محرز]] باشد و فقط [[شک]] در صحت آن داشته باشیم، بنابراین، اگر شک در وجود عمل غیر داریم جای اجرای اصل صحت نیست، ازاینرو گفته شده اگر در افعالی که از عناوین قصدی است، شک کنیم به مجرّد احراز صورت ظاهری عمل، اصل صحت جاری نمیشود؛ زیرا باید قصد فاعل نیز محرز گردد. <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۲۷؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۱۲۸. </ref>
| |
| #صحت هر چیزی به حسب خود آن شیء و به اعتبار آثار آن است، بنابراین، بر اصل صحت در جزء، آثار صحت کلّ مترتب نمیشود؛ مثلاً اگر شک در حصول قبول در [[عقد]] بیع داریم، جریان [[اصل صحت]] در ایجاب، به معنای حصول نقل و انتقال نیست؛ زیرا اثر ایجاب صحیح، حصولِ نقل و انتقال نیست، بلکه قابلیت تأثیر در نقل و انتقال (مشروط به انضمام قبول) است<ref>فرائدالاصول، ج ۲، ص۷۲۵؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص۳۳۰؛ القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۱۳۳. </ref>.<ref>[[سید مصطفی اسدی|اسدی، سید مصطفی]]، [[اصل صحت - محققیان (مقاله)|مقاله «اصل صحت»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
|
| |
|
| ==جایگاه اصل صحت در برابر سایر اصول== | | ==جایگاه اصل صحت در برابر سایر اصول== |
| درباره اینکه آیا اصل صحت از امارات است یا از اصول و به بیان دیگر آیا از امارات معتبر [[شرعی]] است که از واقع [[کشف]] میکنند (دلیل [[اجتهادی]]) <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۲۹. </ref> یا از اصول عملیه که تعبدی هستند و در هنگام [[جهل]] [[وظیفه عملی]] مکلّف قرار داده شدهاند (دلیل فقاهتی)؟ برخی گفتهاند: ظاهر حال هرکس آن است که عمدا کار خود را ناقص نمیگذارد و معمولاً در حین عمل، توجّه و التفات بیشتری دارد که با [[غفلت]] و [[سهو]] او منافات دارد، ازاینرو اگر منشأ شکدر [[صحت]]، احتمال [[نقص]] عمدی یا غفلت و سهو باشد، اصل صحت از امارات است و اگر منشأ [[شک]]، نقص از روی جهل فاعل باشد، اصل صحت، اصل عملی تعبدی خواهد بود. برخی دیگر گفتهاند: اگر منشأ شک، [[غلبه]] یا اقتضای طبیعی باشد. در این دو صورت اصل صحت، [[اماره]] است؛ ولی اگر منشأ آن، [[لزوم]] حرج و [[اختلال نظام]] باشد، از اصول عملی خواهد بود که بر اساس [[مصالح]] [[جامعه انسانی]] بنا شده است. <ref>القواعد الفقهیه، مکارم، ج ۱، ص۱۴۰ ـ ۱۴۱. </ref> پرسشی که بر مباحث پیشین متفرع میشود این است که آیا اصل صحت بر سایر اصول مقدم میشود یا نه؟ یکی از مهمترین اصول، [[استصحاب]] [[فساد]] است ([[حکم]] به بقای حالت پیشین)؛ یعنی پیش از آنکه [[معامله]] یا [[عبادت]] واقع شود، هنوز نقل و انتقالی صورت نگرفته و عبادت حاصل نشده بود، حال در مورد شک بنا میگذاریم که وضع پیشین باقی است.
| |
|
| |
|
| پاسخ آن است که [[اصل صحت]] بر [[استصحاب]] [[فساد]] مقدم است؛ زیرا اصل صحت اصل سببی شمرده شده، چون [[شک]] در بقای حالت سابق، ناشی از شک در سببیّت و تأثیر آن فعل است و وقتی [[شارع]] [[حکم]] به تأثیر آن فعل کرد دیگر شک در بقا و ارتفاع حالت سابق نمیماند، <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۲۹. </ref> افزون بر این، اگر در همه موارد استصحاب فساد، مقدم باشد، دیگر برای اصل صحت موردی نمیماند و [[لغو]] و [[بیهوده]] میشود. <ref>کفایهالاصول، ص۴۳۳؛ دررالاصول، ج۲، ص۲۴۲. </ref> به جز استصحاب فساد که اصلی حکمی است، اصولی موضوعی مطرح است که با وجود اصل صحت جایگاه آنها باید روشن شود؛ مانند: استصحاب عدم [[بلوغ]]، استصحاب عدم [[رشد]]، استصحاب عدم مالیت. بحث در تقدّم اصل صحت بر آنها از حوصله این مقاله خارج است. اجمالاً میتوان گفت اگر اصل صحت را از امارات معتبره بدانیم قهرا بر همه این استصحابها مقدم خواهد بود و اگر آن را از [[ادله]] فقاهتی بشمریم و مفاد آن این باشد که فعل بهگونهای است که بر آن اثر مترتب میشود، قهرا اصل موضوعی خواهد بود که فعل را دارای صفت [[صحت]] قرار میدهد و در این صورت با استصحابات موضوعی فوق، معارض است و هیچ یک بر دیگری مقدم نمیشود <ref>فرائد الاصول، ج ۲، ص۷۲۹ ـ ۷۳۰. </ref>.<ref>[[سید مصطفی اسدی|اسدی، سید مصطفی]]، [[اصل صحت - محققیان (مقاله)|مقاله «اصل صحت»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>
| |
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |
| {{مدخلهای وابسته}} | | {{مدخلهای وابسته}} |