پرش به محتوا

فواید امام غایب چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آیه شریف' به 'آیه شریف'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-رده:پرسش‌ +رده:پرسش)؛ زیباسازی)
جز (جایگزینی متن - 'آیه شریف' به 'آیه شریف')
خط ۶۴۳: خط ۶۴۳:
#'''[[امیدبخشی]]:''' از سرمایه‌های مهم [[زندگی]]، [[امید]] است که مایه حیات و [[نشاط]] و [[پویایی]] است. [[وجود امام]] در عالم، موجب [[امید به آینده‌ای روشن]] و سراسر شور و [[اشتیاق]] است. [[شیعه]]، پیوسته و در طول [[تاریخ]] هزار و چهار صد ساله، به انواع [[بلاها]] و [[سختی‌ها]] گرفتار شده است و آنچه به عنوان نیرویی بزرگ و پشتوانه‌ای [[استوار]]، او را به [[ایستادگی]] و [[تسلیم]] نشدن و حرکت و تلاش، واداشته، [[امید به آینده]] سبز [[مؤمنان]] و [[دین]] باوران بوده است؛ آینده‌ای که خیالی و افسانه‌ای نیست؛ آینده‌ای که نزدیک است و می‌تواند نزدیک‌تر باشد؛ زیرا آن که باید [[رهبری]] [[قیام]] را به عهده گیرد، زنده است و هر لحظه پا به رکاب؛ و این، من و تو و ماییم که باید آماده باشیم.
#'''[[امیدبخشی]]:''' از سرمایه‌های مهم [[زندگی]]، [[امید]] است که مایه حیات و [[نشاط]] و [[پویایی]] است. [[وجود امام]] در عالم، موجب [[امید به آینده‌ای روشن]] و سراسر شور و [[اشتیاق]] است. [[شیعه]]، پیوسته و در طول [[تاریخ]] هزار و چهار صد ساله، به انواع [[بلاها]] و [[سختی‌ها]] گرفتار شده است و آنچه به عنوان نیرویی بزرگ و پشتوانه‌ای [[استوار]]، او را به [[ایستادگی]] و [[تسلیم]] نشدن و حرکت و تلاش، واداشته، [[امید به آینده]] سبز [[مؤمنان]] و [[دین]] باوران بوده است؛ آینده‌ای که خیالی و افسانه‌ای نیست؛ آینده‌ای که نزدیک است و می‌تواند نزدیک‌تر باشد؛ زیرا آن که باید [[رهبری]] [[قیام]] را به عهده گیرد، زنده است و هر لحظه پا به رکاب؛ و این، من و تو و ماییم که باید آماده باشیم.
#'''[[پایداری]] [[مکتب]]:''' هر جامعه‌ای برای حفظ تشکیلات خود و ادامه راه تا رسیدن به مقصد، به وجود [[رهبری]] [[آگاه]] [[نیاز]] دارد، تا اجتماع، تحت نظر و [[فرماندهی]] او در مسیر صحیح، حرکت کند. وجود [[رهبر]]، پشتوانه بزرگی برای افراد است، تا در یک سازماندهی منظّم، دستاوردهای قبلی را حفظ کنند و به تقویت برنامه‌های [[آینده]]، همّت گمارند. [[رهبر]] زنده و فعّال، گرچه در میان جمعیت و افراد خود نباشد، از ترسیم خطوط اصلی و ارائه راهکارهای کلّی، کوتاهی نمی‌کند و به واسطه‌های گوناگون، دربارۀ راه‌های [[انحرافی]]، هشدارمی‌دهد. [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} در [[غیبت]] است؛ ولی وجود او عامل جدّی برای حفظ [[مکتب]] [[شیعه]] است. او با [[آگاهی]] کامل از توطئه‌های [[دشمنان]]، به شیوه‌های مختلف، مرزهای [[فکری]] [[شیعیان]] را پاسداری می‌کند و آن گاه که [[دشمن]] [[فریبکار]] با وسیله‌ها و ابزارهای گوناگون، اصول [[مکتب]] و [[اعتقادات]] [[مردم]] را نشانه می‌گیرد، با [[هدایت]] و [[ارشاد]] [[عالمان]] و برگزیدگان، راه‌های نفود او را می‌بندد. برای نمونه، [[عنایت]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} به [[شیعیان]] [[بحرین]] را از زبان [[علامه مجلسی]]<ref>او از علمای بزرگ شیعه عصر صفوی است که آثار فراوانی از خود به جا گذاشته که معروف‌ترین آنها کتاب بحار الانوار است. این کتاب، مجموعه‌ای گران‌سنگ از کلمات اهل بیت{{عم}} است که در ۱۱۰ جلد تنظیم شده. وی در سال ۱۱۱۱ ق وفات یافت و در مسجد جامع اصفهان دفن شد.</ref> می‌شنویم: در روزگار گذشته، [[فرمانروایی]] [[ناصبی]] بر [[بحرین]] [[حکومت]] می‌کرد که وزیرش در [[دشمنی]] با [[شیعیان]]، گوی [[سبقت]] را از او ربوده بود. روزی [[وزیر]] بر [[فرمانروا]] وارد شد و اناری را به دست او داد که به صورت طبیعی، این واژه‌ها بر پوست آن نقش بسته بود: {{عربی|" لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ مُحَمَّدٌ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ ‏ ابوبکر وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ علی خُلَفَاءُ رَسُولَ اللَّهِ ‏‏‏‏‏‏‏"}}. [[فرمانروا]] از دیدن آن بسیار در شگفت شد و به [[وزیر]] گفت: این، نشانه‌ای آشکار و دلیلی نیرومند بر بطلان [[مذهب تشیع]] است. نظر تو درباره [[شیعیان]] [[بحرین]] چیست؟ [[وزیر]] پاسخ داد: به [[باور]] من، باید آنان را حاضر کنیم و این نشانه را به ایشان ارائه دهیم. اگر آن را پذیرفتند، از [[مذهب]] خود دست می‌کشند، و گرنه باید یکی از این سه کار را [[انتخاب]] کنند: پاسخی قانع کننده بیاورند یا [[جزیه]]<ref>پولی که غیر مسلمانانی که در پناه حکومت اسلامی زندگی می‌کنند، در برابر تأمین امنیّت و برخورداری از امکانات به دولت اسلامی می‌پردازند.</ref> بدهند یا این که مردانشان را می‌کشیم و [[زنان]] و فرزندانشان را [[اسیر]] می‌کنیم و اموالشان را به [[غنیمت]] می‌بریم. [[فرمانروا]]، [[رأی]] او را پذیرفت و [[دانشمندان]] [[شیعه]] را نزد خود فراخواند. آن گاه انار را به ایشان نشان داد و گفت: اگر در این باره دلیلی روشن نیاورید، شما را می‌کشم و [[زنان]] و فرزندانتان را [[اسیر]] می‌کنم یا این که باید [[جزیه]] بدهید. [[دانشمندان]] [[شیعه]]، از او سه روز مهلت خواستند. آنان پس از گفت‌وگوی فراوان به این نتیجه رسیدند که از میان خود، ده نفر از [[صالحان]] و [[پرهیزگاران]] [[بحرین]] را برگزینند. آن گاه از میان ده نفر نیز سه نفر را برگزیدند و به یکی از آن سه نفر گفتند: تو امشب به سوی صحرا برو و به [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} [[استغاثه]] کن و از او، راه رهایی از این [[مصیبت]] را بپرس؛ زیرا او [[امام]] و [[صاحب]] ماست. آن مرد، چنین کرد؛ ولی موفّق به [[زیارت]] [[حضرت]] نشد. شب دوم نیز نفر دوم را فرستادند. او نیز پاسخی دریافت نکرد. شب آخر، نفر سوم را که [[محمد بن عیسی]] نام داشت فرستادند. او به صحرا رفت و با [[گریه و زاری]] از [[حضرت]]، [[کمک]] خواست. چون آخر شد شد، شنید مردی خطاب به او می‌گوید: ای [[محمد بن عیسی]]! چرا تو را به این حال می‌بینم و چرا به سوی بیابان بیرون آمده‌ای؟ [[محمد بن عیسی]] از آن مرد خواست که او را به حال خود واگذارد. او فرمود: ای [[محمد بن عیسی]]! منم [[امام مهدی|صاحب الزمان]]. [[حاجت]] خود را بازگو. [[محمد بن عیسی]] گفت: اگر تو [[صاحب الزمانی]]، داستان مرا می‌دانی و به گفتن من [[نیاز]] نیست. فرمود: راست می‌گویی. تو به [[دلیل]] آن مصیبتی که بر شما وارد شده است، به این جا آمده‌ای. عرض کرد: آری، شما می‌دانید چه بر ما رسیده است و شما [[امام]] و [[پناه]] ما هستید. پس آن [[حضرت]] فرمود: ای [[محمد بن عیسی]]! در خانه آن [[وزیر]] درخت اناری است. هنگامی که آن درخت، تازه انار آورده بود، او از [[گِل]]، قالبی به شکل انار ساخت. آن را نصف کرد و در میان آن، این جملات را نوشت. سپس قالب را بر روی انار که کوچک بود، گذاشت و آن را بست. چون انار در میان آن قالب بزرگ شد، آن واژه‌ها بر روی آن نقش بست. فردا نزد [[فرمانروا]] می‌روی و به او می‌گویی که من پاسخ تو را در خانه [[وزیر]] می‌دهم: چون به خانه [[وزیر]] رفتید، پیش از [[وزیر]] به فلان اتاق برو. کیسه سفیدی خواهی یافت که قالب گِلی در آن است. آن را به [[فرمانروا]] نشان ده. نشانه دیگر این که به [[فرمانروا]] بگو: چون انار را دو نیم کنید، جز [[دود]] و خاکستر، چیزی در آن نیست. [[محمد بن عیسی]] از این سخنان بسیار شادمان شد و به نزد [[شیعیان]] بازگشت. روز دیگر، آنان پیش [[فرمانروا]] رفتند و هر چه [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} فرموده بود، آشکار شد. فرمانروای [[بحرین]] با دیدن این [[معجزه]] به [[تشیع]] گروید و [[دستور]] داد [[وزیر]] حیله‌گر را به [[قتل]] رساندند.<ref>بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۸.</ref>
#'''[[پایداری]] [[مکتب]]:''' هر جامعه‌ای برای حفظ تشکیلات خود و ادامه راه تا رسیدن به مقصد، به وجود [[رهبری]] [[آگاه]] [[نیاز]] دارد، تا اجتماع، تحت نظر و [[فرماندهی]] او در مسیر صحیح، حرکت کند. وجود [[رهبر]]، پشتوانه بزرگی برای افراد است، تا در یک سازماندهی منظّم، دستاوردهای قبلی را حفظ کنند و به تقویت برنامه‌های [[آینده]]، همّت گمارند. [[رهبر]] زنده و فعّال، گرچه در میان جمعیت و افراد خود نباشد، از ترسیم خطوط اصلی و ارائه راهکارهای کلّی، کوتاهی نمی‌کند و به واسطه‌های گوناگون، دربارۀ راه‌های [[انحرافی]]، هشدارمی‌دهد. [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} در [[غیبت]] است؛ ولی وجود او عامل جدّی برای حفظ [[مکتب]] [[شیعه]] است. او با [[آگاهی]] کامل از توطئه‌های [[دشمنان]]، به شیوه‌های مختلف، مرزهای [[فکری]] [[شیعیان]] را پاسداری می‌کند و آن گاه که [[دشمن]] [[فریبکار]] با وسیله‌ها و ابزارهای گوناگون، اصول [[مکتب]] و [[اعتقادات]] [[مردم]] را نشانه می‌گیرد، با [[هدایت]] و [[ارشاد]] [[عالمان]] و برگزیدگان، راه‌های نفود او را می‌بندد. برای نمونه، [[عنایت]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} به [[شیعیان]] [[بحرین]] را از زبان [[علامه مجلسی]]<ref>او از علمای بزرگ شیعه عصر صفوی است که آثار فراوانی از خود به جا گذاشته که معروف‌ترین آنها کتاب بحار الانوار است. این کتاب، مجموعه‌ای گران‌سنگ از کلمات اهل بیت{{عم}} است که در ۱۱۰ جلد تنظیم شده. وی در سال ۱۱۱۱ ق وفات یافت و در مسجد جامع اصفهان دفن شد.</ref> می‌شنویم: در روزگار گذشته، [[فرمانروایی]] [[ناصبی]] بر [[بحرین]] [[حکومت]] می‌کرد که وزیرش در [[دشمنی]] با [[شیعیان]]، گوی [[سبقت]] را از او ربوده بود. روزی [[وزیر]] بر [[فرمانروا]] وارد شد و اناری را به دست او داد که به صورت طبیعی، این واژه‌ها بر پوست آن نقش بسته بود: {{عربی|" لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّهُ‏ مُحَمَّدٌ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ ‏ ابوبکر وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ علی خُلَفَاءُ رَسُولَ اللَّهِ ‏‏‏‏‏‏‏"}}. [[فرمانروا]] از دیدن آن بسیار در شگفت شد و به [[وزیر]] گفت: این، نشانه‌ای آشکار و دلیلی نیرومند بر بطلان [[مذهب تشیع]] است. نظر تو درباره [[شیعیان]] [[بحرین]] چیست؟ [[وزیر]] پاسخ داد: به [[باور]] من، باید آنان را حاضر کنیم و این نشانه را به ایشان ارائه دهیم. اگر آن را پذیرفتند، از [[مذهب]] خود دست می‌کشند، و گرنه باید یکی از این سه کار را [[انتخاب]] کنند: پاسخی قانع کننده بیاورند یا [[جزیه]]<ref>پولی که غیر مسلمانانی که در پناه حکومت اسلامی زندگی می‌کنند، در برابر تأمین امنیّت و برخورداری از امکانات به دولت اسلامی می‌پردازند.</ref> بدهند یا این که مردانشان را می‌کشیم و [[زنان]] و فرزندانشان را [[اسیر]] می‌کنیم و اموالشان را به [[غنیمت]] می‌بریم. [[فرمانروا]]، [[رأی]] او را پذیرفت و [[دانشمندان]] [[شیعه]] را نزد خود فراخواند. آن گاه انار را به ایشان نشان داد و گفت: اگر در این باره دلیلی روشن نیاورید، شما را می‌کشم و [[زنان]] و فرزندانتان را [[اسیر]] می‌کنم یا این که باید [[جزیه]] بدهید. [[دانشمندان]] [[شیعه]]، از او سه روز مهلت خواستند. آنان پس از گفت‌وگوی فراوان به این نتیجه رسیدند که از میان خود، ده نفر از [[صالحان]] و [[پرهیزگاران]] [[بحرین]] را برگزینند. آن گاه از میان ده نفر نیز سه نفر را برگزیدند و به یکی از آن سه نفر گفتند: تو امشب به سوی صحرا برو و به [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} [[استغاثه]] کن و از او، راه رهایی از این [[مصیبت]] را بپرس؛ زیرا او [[امام]] و [[صاحب]] ماست. آن مرد، چنین کرد؛ ولی موفّق به [[زیارت]] [[حضرت]] نشد. شب دوم نیز نفر دوم را فرستادند. او نیز پاسخی دریافت نکرد. شب آخر، نفر سوم را که [[محمد بن عیسی]] نام داشت فرستادند. او به صحرا رفت و با [[گریه و زاری]] از [[حضرت]]، [[کمک]] خواست. چون آخر شد شد، شنید مردی خطاب به او می‌گوید: ای [[محمد بن عیسی]]! چرا تو را به این حال می‌بینم و چرا به سوی بیابان بیرون آمده‌ای؟ [[محمد بن عیسی]] از آن مرد خواست که او را به حال خود واگذارد. او فرمود: ای [[محمد بن عیسی]]! منم [[امام مهدی|صاحب الزمان]]. [[حاجت]] خود را بازگو. [[محمد بن عیسی]] گفت: اگر تو [[صاحب الزمانی]]، داستان مرا می‌دانی و به گفتن من [[نیاز]] نیست. فرمود: راست می‌گویی. تو به [[دلیل]] آن مصیبتی که بر شما وارد شده است، به این جا آمده‌ای. عرض کرد: آری، شما می‌دانید چه بر ما رسیده است و شما [[امام]] و [[پناه]] ما هستید. پس آن [[حضرت]] فرمود: ای [[محمد بن عیسی]]! در خانه آن [[وزیر]] درخت اناری است. هنگامی که آن درخت، تازه انار آورده بود، او از [[گِل]]، قالبی به شکل انار ساخت. آن را نصف کرد و در میان آن، این جملات را نوشت. سپس قالب را بر روی انار که کوچک بود، گذاشت و آن را بست. چون انار در میان آن قالب بزرگ شد، آن واژه‌ها بر روی آن نقش بست. فردا نزد [[فرمانروا]] می‌روی و به او می‌گویی که من پاسخ تو را در خانه [[وزیر]] می‌دهم: چون به خانه [[وزیر]] رفتید، پیش از [[وزیر]] به فلان اتاق برو. کیسه سفیدی خواهی یافت که قالب گِلی در آن است. آن را به [[فرمانروا]] نشان ده. نشانه دیگر این که به [[فرمانروا]] بگو: چون انار را دو نیم کنید، جز [[دود]] و خاکستر، چیزی در آن نیست. [[محمد بن عیسی]] از این سخنان بسیار شادمان شد و به نزد [[شیعیان]] بازگشت. روز دیگر، آنان پیش [[فرمانروا]] رفتند و هر چه [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} فرموده بود، آشکار شد. فرمانروای [[بحرین]] با دیدن این [[معجزه]] به [[تشیع]] گروید و [[دستور]] داد [[وزیر]] حیله‌گر را به [[قتل]] رساندند.<ref>بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۸.</ref>
#'''[[خودسازی]]:''' [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref> ای پیامبر! به مردم بگو: عمل کنید؛ ولی بدانید که خداوند و پیامبر و مؤمنان، کارهای شما را می‌بینند؛ سوره توبه، آیه: ۱۰۵.</ref>. در [[روایات]] آمده است که مراد از "[[مؤمنین]]" در این [[آیه]] [[شریف]]، [[امامان]]{{عم}} هستند؛<ref>کافی، ج ۱، کتاب الحجه، باب عرض الاعمال، ح ۲، ص ۲۱۹.</ref> بنابراین [[اعمال]] [[مردم]] به نظر [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} می‌رسد و او از پس پرده [[غیبت]]، [[شاهد]] و ناظر [[کارها]] است. آن بزرگوار خود فرموده است: "[[علم]] ما به احوال شما احاطه دارد و هیچ چیز از [[اخبار]] شما بر ما پوشیده و پنهان نیست"<ref>{{عربی|" فَإِنَّا نُحِيطُ عِلْماً بِأَنْبَائِكُمْ‏ وَ لَا يَعْزُبُ عَنَّا شَيْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِكُمْ ‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ احتجاج، ج ۲ف ش ۳۵۹، ص ۵۹۸.</ref>. این [[حقیقت]] اثر [[تربیتی]] بزرگی دارد و [[شیعیان]] را به [[اصلاح]] کارهای خود وامی‌ دارد و از این که در برابر ححّت [[خدا]] و [[امام]] [[خوبی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] و [[گناهان]] آلوده شوند، باز می‌دارد. البته به هر اندازه توجه [[انسان]] به آن معدن [[صفا]] و [[پاکی]]، بیشتر باشد، آیینه [[دل]] و جانش، صفای بیشتری می‌یابد و این روشنی و زلالی در گفتار و [[رفتار]] او آشکارتر می‌شود.
#'''[[خودسازی]]:''' [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref> ای پیامبر! به مردم بگو: عمل کنید؛ ولی بدانید که خداوند و پیامبر و مؤمنان، کارهای شما را می‌بینند؛ سوره توبه، آیه: ۱۰۵.</ref>. در [[روایات]] آمده است که مراد از "[[مؤمنین]]" در این [[آیه شریف]]، [[امامان]]{{عم}} هستند؛<ref>کافی، ج ۱، کتاب الحجه، باب عرض الاعمال، ح ۲، ص ۲۱۹.</ref> بنابراین [[اعمال]] [[مردم]] به نظر [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} می‌رسد و او از پس پرده [[غیبت]]، [[شاهد]] و ناظر [[کارها]] است. آن بزرگوار خود فرموده است: "[[علم]] ما به احوال شما احاطه دارد و هیچ چیز از [[اخبار]] شما بر ما پوشیده و پنهان نیست"<ref>{{عربی|" فَإِنَّا نُحِيطُ عِلْماً بِأَنْبَائِكُمْ‏ وَ لَا يَعْزُبُ عَنَّا شَيْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِكُمْ ‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ احتجاج، ج ۲ف ش ۳۵۹، ص ۵۹۸.</ref>. این [[حقیقت]] اثر [[تربیتی]] بزرگی دارد و [[شیعیان]] را به [[اصلاح]] کارهای خود وامی‌ دارد و از این که در برابر ححّت [[خدا]] و [[امام]] [[خوبی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] و [[گناهان]] آلوده شوند، باز می‌دارد. البته به هر اندازه توجه [[انسان]] به آن معدن [[صفا]] و [[پاکی]]، بیشتر باشد، آیینه [[دل]] و جانش، صفای بیشتری می‌یابد و این روشنی و زلالی در گفتار و [[رفتار]] او آشکارتر می‌شود.
#'''[[پناهگاه]] [[علمی]] و [[فکری]]:''' [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} معلّمان و مربّیان اصلی [[جامعه]] هستند و [[مردم]]، همواره از سرچشمه زلال [[معارف]] [[ناب]] آن بزرگوار بهره‌ها برده‌اند. در زمان [[غیبت]] نیز، اگر چه دسترسی مستقیم و استفاده همه جانبه از محضر [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} ممکن نیست، ولی آن معدن [[علوم]] [[الهی]] به راه‌های مختلف، گره از مشکلاتِ [[علمی]] و [[فکری]] [[شیعیان]] باز می‌کند. در دوره [[غیبت]] صغرا، بسیاری از سؤالات [[مردم]] و [[علما]]، از طریقِ [[نامه‌های امام]] به [[توقیعات]] مشهور است، پاسخ داده می‌شد.<ref>ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۵، ص ۲۳۵ – ۲۸۶.</ref> [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} در جواب [[نامه]] [[اسحاق بن یعقوب]] و سؤال‌های او، نوشته است: [[خداوند]] تو را [[هدایت]] کند و [[ثابت قدم]] بدارد! اما اینکه درباره منکران از [[خاندان]] و عموزادگان ما سؤال کردی، بدان که بین [[خدا]] و هیچ کس [[خویشاوندی]] نیست و کسی که مرا [[انکار]] کند، از من نیست و [[عاقبت]] او همانند سرانجام [[پسر نوح]] است... و اما اموالتان را تا [[پاکیزه]] نکنید، قبول نمی‌کنیم... و اما اموالی که برای ما فرستادی، از آن رو می‌پذیریم که [[پاکیزه]] و [[طاهر]] است... و کسی که [[اموال]] ما را [[حلال]] شمرده و آن را بخورد، همانا [[آتش]] خورده است... چگونگی استفاده از من، مانند بهره‌مندی از خورشیدِ پشت [[ابر]] است و من [[امان]] [[مردم]] روی [[زمین]] هستم؛ همان‌طور که [[ستارگان]]، [[امان]] اهل [[آسمان‌ها]] هستند. از اموری که سودی برایتان ندارد، نپرسید و خود را در [[آموختن]] آنچه از شما نخواسته‌اند، به زحمت نیفکنید و برای [[تعجیل فرج]]، بسیار [[دعا]] کنید که همان، [[فرج]] شماست. [[سلام]] بر تو ای [[اسحاق بن یعقوب]] و [[سلام]] بر هر کسی که پیرو [[هدایت]] است!<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۵، ح ۴، ص ۲۳۷.</ref> پس از [[غیبت صغرا]] هم بارها علمای [[شیعه]]، [[مشکلات]] [[علمی]] و [[فکری]] خود را با [[امام]] خویش مطرح کرده و پاسخ آن را دریافت نموده‌اند. [[میر]] علّام یکی از [[شاگردان]] [[مقدس اردبیلی]]<ref>او از علمای بزرگ شیعه در قرن دهم هجری بود که در تقوا و فضایل اخلاقی، نمونه و مثال زدنی است. بنابر نقل مجلسی، او بارها محضر امام عصر{{ع}} مشرف شده است. از وی آثار ارزشمندی هم به جای مانده است؛ مانند حدائق الشیعه. مزار او در حرم امیرالمؤمنین{{ع}} است.</ref> چنین می‌گوید: "نیمه شبی در [[نجف اشرف]] در صحن [[مطهر]] [[حضرت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} بودم. ناگاه شخصی را دیدم که به سوی [[حرم]] می‌رود. به سوی او رفتم. چون نزدیک شدم، دیدم که [[شیخ]] و استادم ملا [[احمد مقدس اردبیلی]] است. خود را از او پنهان کردم. نزدیک [[حرم مطهر]] شد؛ در حالی که در بسته بود. ناگاه دیدم در گشوده شد و داخل [[حرم]] گردید. پس از مدتی کوتاه از [[حرم]] خارج شد و به سمت [[کوفه]] متوجه گردید. به دنبال او روانه شدم؛ به طوری که مرا نمی‌دید، تا آن که داخل [[مسجد کوفه]] شد و در نزد محرابی که [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در آن ضربت زده‌اند، قرار گرفت و مدّتی در آنجا درنگ کرد. سپس برگشت و از [[مسجد]] بیرون رفت و به سمت [[نجف]] متوجه گردید. من همچنان دنبال او بودم، تا آنکه به [[مسجد حنانه]] رسید. ناگاه بدون [[اختیار]] سرفه‌ام گرفت. چون صدای مرا شنید، برگشت و نگاهی به من کرد و مرا [[شناخت]]. فرمود: [[میر]] [[غلام]] هستی؟ گفتم: آری. گفت: اینجا چه می‌کنی؟ گفتم: از آن زمان که داخل [[حرم]] [[حضرت]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} شدی، تا حال با شما هستم. شما را به [[صاحب]] این [[قبر]] قسم می‌دهم که سرّ این واقعه را که امشب از شما مشاهده کردم، به من خبر دهید. فرمود: به شرط آن که تا من زنده هستم، آن را به کسی نگویی. چون به او [[اطمینان]] دادم، فرمود: گاهی که برخی مسائل بر من مشکل می‌شود، برای حل آن به [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[متوسل]] می‌شوم. امشب نیز مسأله‌ای برای من مشکل شد و در آن [[فکر]] می‌کردم. ناگاه به دلم افتاد که باز به [[خدمت]] آن [[حضرت]] [[روم]] و سؤال کنم. چون به [[حرم مطهر]] رسیدم، چنان که دیدی درِ بسته بر روی من گشوده شد. پس داخل شده، به [[خدا]] نالیدم که جواب آن را از آن [[حضرت]] دریابم. ناگاه از [[قبر مطهر]]، ندایی شنیدم که فرمود: به [[مسجد کوفه]] برو و از [[امام مهدی|قائم]]{{ع}} سؤال کن؛ زیرا که او [[امام مهدی|امام زمان]] توست. پس به نزد [[محراب]] [[مسجد کوفه]] آمدم و از آن بزرگوار سؤال کرده، جواب شنیدم و اکنون به منزل خود می‌روم".<ref>بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴.</ref>
#'''[[پناهگاه]] [[علمی]] و [[فکری]]:''' [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} معلّمان و مربّیان اصلی [[جامعه]] هستند و [[مردم]]، همواره از سرچشمه زلال [[معارف]] [[ناب]] آن بزرگوار بهره‌ها برده‌اند. در زمان [[غیبت]] نیز، اگر چه دسترسی مستقیم و استفاده همه جانبه از محضر [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} ممکن نیست، ولی آن معدن [[علوم]] [[الهی]] به راه‌های مختلف، گره از مشکلاتِ [[علمی]] و [[فکری]] [[شیعیان]] باز می‌کند. در دوره [[غیبت]] صغرا، بسیاری از سؤالات [[مردم]] و [[علما]]، از طریقِ [[نامه‌های امام]] به [[توقیعات]] مشهور است، پاسخ داده می‌شد.<ref>ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۵، ص ۲۳۵ – ۲۸۶.</ref> [[امام مهدی|امام عصر]]{{ع}} در جواب [[نامه]] [[اسحاق بن یعقوب]] و سؤال‌های او، نوشته است: [[خداوند]] تو را [[هدایت]] کند و [[ثابت قدم]] بدارد! اما اینکه درباره منکران از [[خاندان]] و عموزادگان ما سؤال کردی، بدان که بین [[خدا]] و هیچ کس [[خویشاوندی]] نیست و کسی که مرا [[انکار]] کند، از من نیست و [[عاقبت]] او همانند سرانجام [[پسر نوح]] است... و اما اموالتان را تا [[پاکیزه]] نکنید، قبول نمی‌کنیم... و اما اموالی که برای ما فرستادی، از آن رو می‌پذیریم که [[پاکیزه]] و [[طاهر]] است... و کسی که [[اموال]] ما را [[حلال]] شمرده و آن را بخورد، همانا [[آتش]] خورده است... چگونگی استفاده از من، مانند بهره‌مندی از خورشیدِ پشت [[ابر]] است و من [[امان]] [[مردم]] روی [[زمین]] هستم؛ همان‌طور که [[ستارگان]]، [[امان]] اهل [[آسمان‌ها]] هستند. از اموری که سودی برایتان ندارد، نپرسید و خود را در [[آموختن]] آنچه از شما نخواسته‌اند، به زحمت نیفکنید و برای [[تعجیل فرج]]، بسیار [[دعا]] کنید که همان، [[فرج]] شماست. [[سلام]] بر تو ای [[اسحاق بن یعقوب]] و [[سلام]] بر هر کسی که پیرو [[هدایت]] است!<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۵، ح ۴، ص ۲۳۷.</ref> پس از [[غیبت صغرا]] هم بارها علمای [[شیعه]]، [[مشکلات]] [[علمی]] و [[فکری]] خود را با [[امام]] خویش مطرح کرده و پاسخ آن را دریافت نموده‌اند. [[میر]] علّام یکی از [[شاگردان]] [[مقدس اردبیلی]]<ref>او از علمای بزرگ شیعه در قرن دهم هجری بود که در تقوا و فضایل اخلاقی، نمونه و مثال زدنی است. بنابر نقل مجلسی، او بارها محضر امام عصر{{ع}} مشرف شده است. از وی آثار ارزشمندی هم به جای مانده است؛ مانند حدائق الشیعه. مزار او در حرم امیرالمؤمنین{{ع}} است.</ref> چنین می‌گوید: "نیمه شبی در [[نجف اشرف]] در صحن [[مطهر]] [[حضرت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} بودم. ناگاه شخصی را دیدم که به سوی [[حرم]] می‌رود. به سوی او رفتم. چون نزدیک شدم، دیدم که [[شیخ]] و استادم ملا [[احمد مقدس اردبیلی]] است. خود را از او پنهان کردم. نزدیک [[حرم مطهر]] شد؛ در حالی که در بسته بود. ناگاه دیدم در گشوده شد و داخل [[حرم]] گردید. پس از مدتی کوتاه از [[حرم]] خارج شد و به سمت [[کوفه]] متوجه گردید. به دنبال او روانه شدم؛ به طوری که مرا نمی‌دید، تا آن که داخل [[مسجد کوفه]] شد و در نزد محرابی که [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} را در آن ضربت زده‌اند، قرار گرفت و مدّتی در آنجا درنگ کرد. سپس برگشت و از [[مسجد]] بیرون رفت و به سمت [[نجف]] متوجه گردید. من همچنان دنبال او بودم، تا آنکه به [[مسجد حنانه]] رسید. ناگاه بدون [[اختیار]] سرفه‌ام گرفت. چون صدای مرا شنید، برگشت و نگاهی به من کرد و مرا [[شناخت]]. فرمود: [[میر]] [[غلام]] هستی؟ گفتم: آری. گفت: اینجا چه می‌کنی؟ گفتم: از آن زمان که داخل [[حرم]] [[حضرت]] [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} شدی، تا حال با شما هستم. شما را به [[صاحب]] این [[قبر]] قسم می‌دهم که سرّ این واقعه را که امشب از شما مشاهده کردم، به من خبر دهید. فرمود: به شرط آن که تا من زنده هستم، آن را به کسی نگویی. چون به او [[اطمینان]] دادم، فرمود: گاهی که برخی مسائل بر من مشکل می‌شود، برای حل آن به [[امام علی|امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[متوسل]] می‌شوم. امشب نیز مسأله‌ای برای من مشکل شد و در آن [[فکر]] می‌کردم. ناگاه به دلم افتاد که باز به [[خدمت]] آن [[حضرت]] [[روم]] و سؤال کنم. چون به [[حرم مطهر]] رسیدم، چنان که دیدی درِ بسته بر روی من گشوده شد. پس داخل شده، به [[خدا]] نالیدم که جواب آن را از آن [[حضرت]] دریابم. ناگاه از [[قبر مطهر]]، ندایی شنیدم که فرمود: به [[مسجد کوفه]] برو و از [[امام مهدی|قائم]]{{ع}} سؤال کن؛ زیرا که او [[امام مهدی|امام زمان]] توست. پس به نزد [[محراب]] [[مسجد کوفه]] آمدم و از آن بزرگوار سؤال کرده، جواب شنیدم و اکنون به منزل خود می‌روم".<ref>بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴.</ref>
#'''[[هدایت باطنی]] و نفوذ [[روحانی]]:''' [[امام]] و [[حجّت]] [[خدا]] [[وظیفه]] [[رهبری]] و [[هدایت مردم]] را به عهده دارد و در تلاش است افرادی را که آماده دریافت [[نور هدایت]] او هستند، [[راهنمایی]] کند. برای انجام این [[مأموریت الهی]]، گاهی آشکارا و بی‌پرده، با [[انسان‌ها]] ارتباط برقرار می‌کند و با گفتار و [[کردار]] [[زندگی]] ساز خود، راه [[سعادت]] و بهروزی آنها را نشان می‌دهد، و زمانی دیگر با استفاده از [[قدرت]] [[ولایت]] خود که [[نیروی غیبی]] و [[الهی]] است در درون قلب‌ها اثر می‌گذارد. در این بخش، به [[حضور ظاهری امام]] و [[ارتباط مستقیم]] با او نیازی نیست؛ بلکه هدایت‌ها از راه‌های درونی و ارتباطات [[قلبی]] انجام می‌گیرد. [[امام علی|امام امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[بیان]] بخش از فعالیت‌های [[امام]] می‌فرماید: "خداوندا! جز این نیست که باید حجّتی از سوی تو در [[زمین]] باشد، تا خلق را به سوی [[آیین]] تو رهنمون شود... اگر وجود ظاهری او از [[مردم]] پنهان باشد؛ ولی بی‌شک [[تعالیم]] و [[آداب]] او در دل‌های [[مؤمنان]] پراکنده است و آنها بر اساس آن، عمل می‌کنند".<ref>اثبات الهداة، ج ۳، ح ۱۱۲، ص ۴۶۳.</ref> [[امام غایب]] از طریق همین هدایت‌ها به کار [[نیروسازی]] برای [[قیام]] و [[انقلاب جهانی]]، همّت می‌گمارد. آنها که شایستگی‌های لازم را دارا باشند تحت [[تربیت]] ویژه‌ [[امام]]، برای حضور در رکابِ آن [[حضرت]] آماده می‌شوند و این یکی از برنامه‌های [[امام غایب]] است که به [[برکت]] وجود او انجام می‌شود.
#'''[[هدایت باطنی]] و نفوذ [[روحانی]]:''' [[امام]] و [[حجّت]] [[خدا]] [[وظیفه]] [[رهبری]] و [[هدایت مردم]] را به عهده دارد و در تلاش است افرادی را که آماده دریافت [[نور هدایت]] او هستند، [[راهنمایی]] کند. برای انجام این [[مأموریت الهی]]، گاهی آشکارا و بی‌پرده، با [[انسان‌ها]] ارتباط برقرار می‌کند و با گفتار و [[کردار]] [[زندگی]] ساز خود، راه [[سعادت]] و بهروزی آنها را نشان می‌دهد، و زمانی دیگر با استفاده از [[قدرت]] [[ولایت]] خود که [[نیروی غیبی]] و [[الهی]] است در درون قلب‌ها اثر می‌گذارد. در این بخش، به [[حضور ظاهری امام]] و [[ارتباط مستقیم]] با او نیازی نیست؛ بلکه هدایت‌ها از راه‌های درونی و ارتباطات [[قلبی]] انجام می‌گیرد. [[امام علی|امام امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[بیان]] بخش از فعالیت‌های [[امام]] می‌فرماید: "خداوندا! جز این نیست که باید حجّتی از سوی تو در [[زمین]] باشد، تا خلق را به سوی [[آیین]] تو رهنمون شود... اگر وجود ظاهری او از [[مردم]] پنهان باشد؛ ولی بی‌شک [[تعالیم]] و [[آداب]] او در دل‌های [[مؤمنان]] پراکنده است و آنها بر اساس آن، عمل می‌کنند".<ref>اثبات الهداة، ج ۳، ح ۱۱۲، ص ۴۶۳.</ref> [[امام غایب]] از طریق همین هدایت‌ها به کار [[نیروسازی]] برای [[قیام]] و [[انقلاب جهانی]]، همّت می‌گمارد. آنها که شایستگی‌های لازم را دارا باشند تحت [[تربیت]] ویژه‌ [[امام]]، برای حضور در رکابِ آن [[حضرت]] آماده می‌شوند و این یکی از برنامه‌های [[امام غایب]] است که به [[برکت]] وجود او انجام می‌شود.
۲۱۸٬۱۰۷

ویرایش