پرش به محتوا

تفسیر عصر حضور امامان معصوم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
==== ویژگی‌های ادبی کلام ====
==== ویژگی‌های ادبی کلام ====
در برخی روایات نقل شده از [[مفسران]] [[برگزیده]] دیده می‌شود که آنان برخی مطالب و نکات استفاده‌شده از آیات را با استناد به ویژگی‌های ادبی کلام بیان کرده‌اند؛ برای مثال: در روایتی که با [[سند صحیح]]<ref>رجال سند این روایت علی بن ابراهیم و پدرش ابراهیم بن هاشم و محمد بن اسماعیل و فضل بن شاذان و حماد بن عیسی و حریز و زراره است که همه آنها ثقه‌اند (ر.ک: تجلیل، معجم الثقات، ص۵، رقم ۳۰ و ص۳۱، رقم ۱۹۰ و ص۴۶، رقم ۲۹۵ و ص۵۵، رقم ۳۵۲ و ص۷۹، رقم ۵۲۶ و ص۹۵، رقم ۶۳۹ و ص۱۰۲، رقم ۶۸۴).</ref> از [[امام باقر]]{{ع}} نقل شده است، آن [[حضرت]] در پاسخ [[زراره]] که دلیل کفایت مسح به قسمتی از سر را از ایشان پرسیده، فرموده است: {{متن حدیث|لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- {{متن قرآن|فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ}}<ref>«چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید» سوره مائده، آیه ۶.</ref> فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ- {{متن قرآن|وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ}}<ref>«و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید» سوره مائده، آیه ۶.</ref> ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ<ref>در بعضی از نسخه‌ها «بین الکلامین» است.</ref> فَقَالَ {{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ}}<ref>«و بخشی از سرتان را مسح کنید» سوره مائده، آیه ۶.</ref>فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ- {{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ}} أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ...}}<ref>کلینی، فروع الکافی، ج۳، ص۳۹ (کتاب الطهارة، باب مسح الرأس و القدمین، ح۴).</ref>؛ زیرا [[خدای عزّ و جلّ]] فرموده است: {{متن قرآن|فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ}}؛ پس دانستیم که همۀ صورت می‌باید شسته شود؛ سپس فرمود: {{متن قرآن|وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ}} بعد بین [[کلام]] فرق گذاشت و فرمود:
در برخی روایات نقل شده از [[مفسران]] [[برگزیده]] دیده می‌شود که آنان برخی مطالب و نکات استفاده‌شده از آیات را با استناد به ویژگی‌های ادبی کلام بیان کرده‌اند؛ برای مثال: در روایتی که با [[سند صحیح]]<ref>رجال سند این روایت علی بن ابراهیم و پدرش ابراهیم بن هاشم و محمد بن اسماعیل و فضل بن شاذان و حماد بن عیسی و حریز و زراره است که همه آنها ثقه‌اند (ر.ک: تجلیل، معجم الثقات، ص۵، رقم ۳۰ و ص۳۱، رقم ۱۹۰ و ص۴۶، رقم ۲۹۵ و ص۵۵، رقم ۳۵۲ و ص۷۹، رقم ۵۲۶ و ص۹۵، رقم ۶۳۹ و ص۱۰۲، رقم ۶۸۴).</ref> از [[امام باقر]]{{ع}} نقل شده است، آن [[حضرت]] در پاسخ [[زراره]] که دلیل کفایت مسح به قسمتی از سر را از ایشان پرسیده، فرموده است: {{متن حدیث|لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- {{متن قرآن|فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ}}<ref>«چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید» سوره مائده، آیه ۶.</ref> فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ- {{متن قرآن|وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ}}<ref>«و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید» سوره مائده، آیه ۶.</ref> ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ<ref>در بعضی از نسخه‌ها «بین الکلامین» است.</ref> فَقَالَ {{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ}}<ref>«و بخشی از سرتان را مسح کنید» سوره مائده، آیه ۶.</ref>فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ- {{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ}} أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ...}}<ref>کلینی، فروع الکافی، ج۳، ص۳۹ (کتاب الطهارة، باب مسح الرأس و القدمین، ح۴).</ref>؛ زیرا [[خدای عزّ و جلّ]] فرموده است: {{متن قرآن|فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ}}؛ پس دانستیم که همۀ صورت می‌باید شسته شود؛ سپس فرمود: {{متن قرآن|وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ}} بعد بین [[کلام]] فرق گذاشت و فرمود:
{{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ}} پس وقتی فرمود: {{متن قرآن|بِرُءُوسِكُمْ}} به لحاظ‍ وجود باء دانستیم که مسح به بخشی از سر کافی است». در این [[روایت]] [[امام باقر]]{{ع}} کفایت مسح به قسمتی از سر را با استناد به اینکه [[خدای متعال]] در متعلّق فاغسلوا (وجوهکم و ایدیکم) باء ذکر نکرده و در متعلق و امسحوا {{متن قرآن|بِرُءُوسِكُمْ}} باء آورده، بیان فرموده است. باتوجه به امثال این‌گونه [[روایات]] می‌توان یکی از مآخذ [[تفسیری]] متصل در [[عصر حضور]] را ویژگی‌های ادبی کلام معرفی کرد؛ زیرا برخی از مطالب و نکته‌های تفسیری با دقت و [[تدبر]] در ویژگی‌های ادبی [[آیات]] به‌دست می‌آمده است.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۰۳.</ref>
{{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ}} پس وقتی فرمود: {{متن قرآن|بِرُءُوسِكُمْ}} به لحاظ‍ وجود باء دانستیم که مسح به بخشی از سر کافی است». در این [[روایت]] [[امام باقر]]{{ع}} کفایت مسح به قسمتی از سر را با استناد به اینکه [[خدای متعال]] در متعلّق {{متن قرآن|فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ}} «باء» ذکر نکرده و در متعلق {{متن قرآن|وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ}} «باء» آورده، بیان فرموده است. باتوجه به امثال این‌گونه [[روایات]] می‌توان یکی از مآخذ [[تفسیری]] متصل در [[عصر حضور]] را ویژگی‌های ادبی کلام معرفی کرد؛ زیرا برخی از مطالب و نکته‌های تفسیری با دقت و [[تدبر]] در ویژگی‌های ادبی [[آیات]] به‌دست می‌آمده است.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۰۳.</ref>


==== فضای [[نزول آیات]] ====
==== فضای [[نزول آیات]] ====
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:
در بین آثار تفسیری [[عصر حضور]] اعم از آثار منسوب به [[مفسران]] [[برگزیده]] و آثار منسوب به غیر آنان استناد به سیاق نیز فراوان [[مشاهده]] می‌شود؛ ازاین‌رو، سیاق را نیز می‌توان یکی از مآخذ [[تفسیری]] متصل در [[عصر حضور]] به شمار آورد.
در بین آثار تفسیری [[عصر حضور]] اعم از آثار منسوب به [[مفسران]] [[برگزیده]] و آثار منسوب به غیر آنان استناد به سیاق نیز فراوان [[مشاهده]] می‌شود؛ ازاین‌رو، سیاق را نیز می‌توان یکی از مآخذ [[تفسیری]] متصل در [[عصر حضور]] به شمار آورد.


نمونۀ موارد استناد به [[سیاق]] در آن عصر را در همین کتاب، در [[تفسیر مأثور]] از [[امام حسن]]{{ع}} ([[تفسیر]] اقتراف [[حسنه]] به [[مودّت]] [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}})، تفسیر مأثور از [[امام حسین]]{{ع}} در پاسخ آن [[حضرت]] به سؤال [[اهل بصره]] از معنای «الصمد»، [[آثار تفسیری]] [[جابر بن عبد الله انصاری]]، و در کتاب [[مکاتب تفسیری]]، [[مکتب تفسیری]] [[مفسران]] [[آگاه]] به همۀ [[معانی قرآن]] ([[فهم]] معنا باتوجه به سیاق) بنگرید<ref>ر.ک: همین کتاب، ص۶۲، ۶۳، ۱۰۳، ۱۰۴، ۱۳۹؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۱۰۵ و ۱۰۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۰۶.</ref>
نمونۀ موارد استناد به [[سیاق]] در آن عصر را در همین کتاب، در [[تفسیر مأثور]] از [[امام حسن]]{{ع}} ([[تفسیر]] اقتراف [[حسنه]] به [[مودّت]] [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}})، تفسیر مأثور از [[امام حسین]]{{ع}} در پاسخ آن [[حضرت]] به سؤال [[اهل بصره]] از معنای {{متن قرآن|الصَّمَدُ}}، [[آثار تفسیری]] [[جابر بن عبد الله انصاری]]، و در کتاب [[مکاتب تفسیری]]، [[مکتب تفسیری]] [[مفسران]] [[آگاه]] به همۀ [[معانی قرآن]] ([[فهم]] معنا باتوجه به سیاق) بنگرید<ref>ر.ک: همین کتاب، ص۶۲، ۶۳، ۱۰۳، ۱۰۴، ۱۳۹؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۱۰۵ و ۱۰۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۰۶.</ref>


==== ویژگی‌های گوینده، مخاطب و موضوع سخن ====
==== ویژگی‌های گوینده، مخاطب و موضوع سخن ====
خط ۱۴۹: خط ۱۴۹:
در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ}}<ref>«و به گواهی‌دهنده و آنچه گواهی دهد (که از ستمکاران انتقام می‌کشیم)» سوره بروج، آیه ۳.</ref> [[روایت]] شده که [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} فرموده است: [[شاهد]] [[محمّد]]{{صل}} و مشهود، [[روز قیامت]] است؛ آیا نشنیده‌ای که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا}}<ref>«ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.</ref> و فرموده است: {{متن قرآن|لِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ}}<ref>«به راستی در این، نشانه‌ای است برای کسی که از عذاب جهان واپسین بیم دارد؛ آن روزی است که مردم در آن فراهمند و آن، روز حضور (مردم) است» سوره هود، آیه ۱۰۳.</ref><ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۶۶-۴۶۷ (ذیل آیه ۴ سوره بروج).</ref>.
در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ}}<ref>«و به گواهی‌دهنده و آنچه گواهی دهد (که از ستمکاران انتقام می‌کشیم)» سوره بروج، آیه ۳.</ref> [[روایت]] شده که [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} فرموده است: [[شاهد]] [[محمّد]]{{صل}} و مشهود، [[روز قیامت]] است؛ آیا نشنیده‌ای که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا}}<ref>«ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیم‌دهنده فرستاده‌ایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.</ref> و فرموده است: {{متن قرآن|لِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ}}<ref>«به راستی در این، نشانه‌ای است برای کسی که از عذاب جهان واپسین بیم دارد؛ آن روزی است که مردم در آن فراهمند و آن، روز حضور (مردم) است» سوره هود، آیه ۱۰۳.</ref><ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۶۶-۴۶۷ (ذیل آیه ۴ سوره بروج).</ref>.


در جملۀ کریمۀ {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ}}<ref>«از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است و از تو می‌پرسند چه چیزی را ببخشند؟ بگو افزون بر نیاز (سالانه) را؛ این‌گونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن می‌گوید باشد که شما بیندیشید» سوره بقره، آیه ۲۱۹.</ref> کلمۀ [[عفو]] در معانی متعددی مانند زیادی و کثرت<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۵ (ذیل آیه ۲۱۹ سوره بقره، اللغة).</ref>، ترک [[عقوبت]]<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۵ (ذیل آیه ۲۱۹ سوره بقره، اللغة).</ref> و غیر آن<ref>{{عربی|عفا الاثر عفوا و عفوّا و عفاء: زال و امّحی... العفو من المال ما زاد علی النفقة... و خیار کل شیء و اجوده و المعروف}}؛ (المعجم الوسیط، ص۶۱۲).</ref> کاربرد دارد. در [[تفسیر]] این آیۀ [[شریف]]، در معنای آن چهار قول (آنچه از مخارج [[اهل]] و عیال اضافه باشد، آنچه از مخارج سال اضافه باشد، پاکیزه‌ترین و [[برترین]] [[مال]]، و متوسط‍ بین [[اسراف]] و [[اقتار]])</ref>اقتار: [[نفقه]] را بر عیال تنگ کردن (صفی‌پور، منتهی الارب، ج۳ و ۴، ص۹۹۶) [[سختگیری]] و تنگی دادن به خود و اهل و عیال (سیّاح، [[فرهنگ]] بزرگ جامع نوین، و [[الیاس]]، فرهنگ نوین واژه قتر).</ref> ذکر شده است<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۶ (تفسیر آیه ۲۱۹، سوره بقره).</ref>. در روایتی که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده، «العفو» در این [[آیه]] به استناد آیۀ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}}<ref>«و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.</ref> به وسط‍ (میانۀ بین [[اسراف]] و [[اقتار]]) [[تفسیر]] شده است<ref>{{متن حدیث|عن عبد الرحمان قال سألت ابا عبد الله{{ع}} عن قوله: {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ}} قال {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}} قال: هذه بعد هذه هی الوسط‍}}؛ (تفسیر العیاشی، ص۱۰۶، ح۳۱۵).</ref>. در تفسیر {{متن قرآن|قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ}}<ref>«فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟» سوره ص، آیه ۷۵.</ref> از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] کرده‌اند که فرمود: «ید در [[کلام عرب]] به‌معنای [[قوّت]] و [[نعمت]] است». و در این معنا به [[آیات]] {{متن قرآن|وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ}}<ref>«بر آنچه می‌گویند، شکیبا باش و از بنده ما داود توانمند یاد کن که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ}}<ref>«و آسمان را با دست‌هایی (توانا) بنا نهادیم و بی‌گمان ما (آن را) گسترنده‌ایم» سوره ذاریات، آیه ۴۷.</ref> و {{متن قرآن|وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ}}<ref>«و با روحی از خویش تأییدشان کرده است» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> استناد نمود<ref>صدوق، التوحید، ص۱۵۳ (باب تفسیر قول الله عزّ و جلّ {{متن قرآن|يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ}}، ح۱).</ref>. در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}}<ref>«و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.</ref> بحث و [[اختلاف]] است که آیا «من» در «منکم» برای [[تبعیض]] است و [[امر به معروف و نهی از منکر]] [[واجب کفایی]] است یا «من» [[بیانیّه]] می‌باشد و امر به معروف و نهی از منکر [[واجب عینی]] است<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۴۸۳ (ذیل آیه ۱۰۴، سورۀ آل عمران، الاعراب)؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج۴، ص۲۶ و ۲۷.</ref>. در روایتی که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده، به استناد اینکه «من» در آیۀ {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>[[ظهور]] در [[تبعیض]] دارد، در آیۀ فوق نیز «من» به تبعیض معنا شده و [[حکم]] [[آیه]] به گروهی از [[مسلمانان]] (نه همۀ آنان) اختصاص یافته و آیه دلیل قرار داده شده است بر اینکه [[امر به معروف و نهی از منکر]] بر همۀ [[امت]] [[واجب]] نیست، بلکه بر فرد [[قدرتمندی]] که [[فرمان]] او [[اطاعت]] می‌شود و معروف را از منکر تشخیص می‌دهد، واجب است<ref>{{متن حدیث|.... قال (مسعدة بن صدقة) سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِيعاً فَقَالَ لَا فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا إِلَىأَيٍّ مِنْ أَيٍّ يَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ {{متن قرآن|وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}} فَهَذَا خَاصٌّ غَيْرُ عَامٍّ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}} وَ لَمْ يَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى كُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ...}}؛ (کلینی، فروع الکافی، ج۵، ص۶۲، کتاب الجهاد، باب ۲۸، ح۱۶)، ممکن است این روایت به مرتبۀ خاصی از امر به معروف و نهی از منکر که متوقف بر قدرت و اوصاف یادشده در این روایت است، نظر داشته باشد و با اینکه برخی مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر همه امت واجب باشد، منافات نداشته باشد.</ref>.
در جملۀ کریمۀ {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ}}<ref>«از تو درباره شراب و قمار می‌پرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگ‌تر است و از تو می‌پرسند چه چیزی را ببخشند؟ بگو افزون بر نیاز (سالانه) را؛ این‌گونه خداوند برای شما آیات (خود) را روشن می‌گوید باشد که شما بیندیشید» سوره بقره، آیه ۲۱۹.</ref> کلمۀ [[عفو]] در معانی متعددی مانند زیادی و کثرت<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۵ (ذیل آیه ۲۱۹ سوره بقره، اللغة).</ref>، ترک [[عقوبت]]<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۵ (ذیل آیه ۲۱۹ سوره بقره، اللغة).</ref> و غیر آن<ref>{{عربی|عفا الاثر عفوا و عفوّا و عفاء: زال و امّحی... العفو من المال ما زاد علی النفقة... و خیار کل شیء و اجوده و المعروف}}؛ (المعجم الوسیط، ص۶۱۲).</ref> کاربرد دارد. در [[تفسیر]] این آیۀ [[شریف]]، در معنای آن چهار قول (آنچه از مخارج [[اهل]] و عیال اضافه باشد، آنچه از مخارج سال اضافه باشد، پاکیزه‌ترین و [[برترین]] [[مال]]، و متوسط‍ بین [[اسراف]] و [[اقتار]]) اقتار: [[نفقه]] را بر عیال تنگ کردن <ref>صفی‌پور، منتهی الارب، ج۳ و ۴، ص۹۹۶</ref> [[سختگیری]] و تنگی دادن به خود و اهل و عیال (سیّاح، [[فرهنگ]] بزرگ جامع نوین، و [[الیاس]]، فرهنگ نوین واژه قتر). ذکر شده است<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۶ (تفسیر آیه ۲۱۹، سوره بقره).</ref>.
 
در روایتی که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده، «العفو» در این [[آیه]] به استناد آیۀ {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}}<ref>«و آنان که چون بخشش کنند نه گزافکاری می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و (بخشش آنها) میانگینی میان این دو، است» سوره فرقان، آیه ۶۷.</ref> به وسط‍ (میانۀ بین [[اسراف]] و [[اقتار]]) [[تفسیر]] شده است<ref>{{متن حدیث|عن عبد الرحمان قال سألت ابا عبد الله{{ع}} عن قوله: {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ}} قال {{متن قرآن|وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا}} قال: هذه بعد هذه هی الوسط‍}}؛ (تفسیر العیاشی، ص۱۰۶، ح۳۱۵).</ref>. در تفسیر {{متن قرآن|قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ}}<ref>«فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟» سوره ص، آیه ۷۵.</ref> از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] کرده‌اند که فرمود: «ید در [[کلام عرب]] به‌معنای [[قوّت]] و [[نعمت]] است». و در این معنا به [[آیات]] {{متن قرآن|وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ}}<ref>«بر آنچه می‌گویند، شکیبا باش و از بنده ما داود توانمند یاد کن که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ}}<ref>«و آسمان را با دست‌هایی (توانا) بنا نهادیم و بی‌گمان ما (آن را) گسترنده‌ایم» سوره ذاریات، آیه ۴۷.</ref> و {{متن قرآن|وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ}}<ref>«و با روحی از خویش تأییدشان کرده است» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> استناد نمود<ref>صدوق، التوحید، ص۱۵۳ (باب تفسیر قول الله عزّ و جلّ {{متن قرآن|يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ}}، ح۱).</ref>. در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}}<ref>«و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.</ref> بحث و [[اختلاف]] است که آیا «من» در «منکم» برای [[تبعیض]] است و [[امر به معروف و نهی از منکر]] [[واجب کفایی]] است یا «من» [[بیانیّه]] می‌باشد و امر به معروف و نهی از منکر [[واجب عینی]] است<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص۴۸۳ (ذیل آیه ۱۰۴، سورۀ آل عمران، الاعراب)؛ رشید رضا، تفسیر المنار، ج۴، ص۲۶ و ۲۷.</ref>. در روایتی که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده، به استناد اینکه «من» در آیۀ {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>[[ظهور]] در [[تبعیض]] دارد، در آیۀ فوق نیز «من» به تبعیض معنا شده و [[حکم]] [[آیه]] به گروهی از [[مسلمانان]] (نه همۀ آنان) اختصاص یافته و آیه دلیل قرار داده شده است بر اینکه [[امر به معروف و نهی از منکر]] بر همۀ [[امت]] [[واجب]] نیست، بلکه بر فرد [[قدرتمندی]] که [[فرمان]] او [[اطاعت]] می‌شود و معروف را از منکر تشخیص می‌دهد، واجب است<ref>{{متن حدیث|.... قال (مسعدة بن صدقة) سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِيعاً فَقَالَ لَا فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِّ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ لَا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لَا يَهْتَدِي سَبِيلًا إِلَىأَيٍّ مِنْ أَيٍّ يَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ وَ الدَّلِيلُ عَلَى ذَلِكَ كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ {{متن قرآن|وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}} فَهَذَا خَاصٌّ غَيْرُ عَامٍّ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}} وَ لَمْ يَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى وَ لَا عَلَى كُلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ...}}؛ (کلینی، فروع الکافی، ج۵، ص۶۲، کتاب الجهاد، باب ۲۸، ح۱۶)، ممکن است این روایت به مرتبۀ خاصی از امر به معروف و نهی از منکر که متوقف بر قدرت و اوصاف یادشده در این روایت است، نظر داشته باشد و با اینکه برخی مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر همه امت واجب باشد، منافات نداشته باشد.</ref>.


در روایتی که از [[امام رضا]]{{ع}} در ذیل آیۀ {{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ...}}<ref>«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.</ref> نقل شده که [[حضرت]] در بیان اینکه چرا بر دل‌های آنها مهر زده است و منظور از مهر زدن بر [[دل‌ها]] چیست، از آیۀ {{متن قرآن|بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«آنگاه برای پیمان‌شکنی آنان و کفر ورزیدنشان به آیات خداوند و کشتن پیامبران به ناحق (لعنتشان کردیم) و (نیز برای این) گفتارشان که: دل‌های ما در پوشش‌هایی است- (در حالی که چنین نیست) بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل)‌ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آو» سوره نساء، آیه ۱۵۵.</ref> کمک گرفته است<ref>ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۳۳، ح۱۶.</ref>.
در روایتی که از [[امام رضا]]{{ع}} در ذیل آیۀ {{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ...}}<ref>«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.</ref> نقل شده که [[حضرت]] در بیان اینکه چرا بر دل‌های آنها مهر زده است و منظور از مهر زدن بر [[دل‌ها]] چیست، از آیۀ {{متن قرآن|بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«آنگاه برای پیمان‌شکنی آنان و کفر ورزیدنشان به آیات خداوند و کشتن پیامبران به ناحق (لعنتشان کردیم) و (نیز برای این) گفتارشان که: دل‌های ما در پوشش‌هایی است- (در حالی که چنین نیست) بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل)‌ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آو» سوره نساء، آیه ۱۵۵.</ref> کمک گرفته است<ref>ر.ک: حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۳۳، ح۱۶.</ref>.
خط ۱۶۵: خط ۱۶۷:
در [[آثار تفسیری]] نقل شده از [[صحابه]] و [[تابعان]] نیز استناد به [[قرآن]] و مأخذ واقع شدن برخی [[آیات]] برای [[تفسیر آیات]] دیگر، دیده می‌شود، برای نمونه:
در [[آثار تفسیری]] نقل شده از [[صحابه]] و [[تابعان]] نیز استناد به [[قرآن]] و مأخذ واقع شدن برخی [[آیات]] برای [[تفسیر آیات]] دیگر، دیده می‌شود، برای نمونه:


[[طبری]] در ذیل آیۀ {{متن قرآن|وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ}}<ref>«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.</ref> با سند خویش از [[ابن عباس]] چنین [[روایت]] کرده است: «می‌فرماید: در [[اسلام]] بر شما هیچ تنگی قرار نداده است، آن مثل قول خدا در [[سورۀ انعام]] است: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> پس کسی را که [[خدا]] بخواهد [[هدایت]] کند، سینه‌اش را برای [[اسلام]] باز می‌کند و کسی را که بخواهد [[گمراه]] کند، سینه‌اش را بر او تنگ می‌کند تا اسلام را بر او تنگ بنمایاند و حال آنکه اسلام فراخ است»<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.</ref>.
[[طبری]] در ذیل آیۀ {{متن قرآن|وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ}}<ref>«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸.</ref> با سند خویش از [[ابن عباس]] چنین [[روایت]] کرده است: «می‌فرماید: در [[اسلام]] بر شما هیچ تنگی قرار نداده است، آن مثل قول خدا در [[سوره انعام]] است: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> پس کسی را که [[خدا]] بخواهد [[هدایت]] کند، سینه‌اش را برای [[اسلام]] باز می‌کند و کسی را که بخواهد [[گمراه]] کند، سینه‌اش را بر او تنگ می‌کند تا اسلام را بر او تنگ بنمایاند و حال آنکه اسلام فراخ است»<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.</ref>.


همچنین در توضیح [[آیه]] {{متن قرآن|قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ}}<ref>«می‌گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده‌ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟» سوره غافر، آیه ۱۱.</ref> از وی [[روایت]] کرده است که آن مانند این قول خدا است: {{متن قرآن|كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا...}}<ref>«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند و سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۸.</ref><ref>بقره، ۲۸؛ طبری، جامع البیان، ج۲۴، ص۳۱.</ref>؛ یعنی برای تعیین دو [[اماته]] و دو احیایی که در آیۀ اول آمده، از آیۀ دوم که فرموده است: «شما مرده بودید، پس خدا شما را زنده کرده است؛ سپس شما را می‌میراند؛ سپس شما زنده می‌کند» کمک گرفته و با این اشاره، دو اماته را به حالت [[انسان]] قبل از دمیده شدن [[روح]] و به [[میراندن]] [[انسان]] بعد از [[زندگی]] در این [[دنیا]] [[تفسیر]] کرده است و دو [[احیا]] را یکی [[زنده کردن]] انسان در رحم [[مادر]] و [[تولد]] او و دیگری زنده کردن او برای حضور در [[قیامت]] معرفی کرده است، و در جای دیگر نیز در معنای {{متن قرآن|أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ}}<ref>«می‌گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده‌ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟» سوره غافر، آیه ۱۱.</ref> از وی چنین [[روایت]] کرده است: قبل از اینکه شما را [[خلق]] کند، [[خاک]] بودید؛ این یک مردن است. پس شما را آفرید؛ این یک احیاست؛ سپس شما را می‌میراند و به قبرها برمی‌گردیم؛ این مردن دیگری است. سپس در [[روز قیامت]] شما را زنده می‌کند؛ این احیای دیگری است. پس آنها دو [[مرگ]] و دو [[زندگی]] و آن قول [[خدا]] {{متن قرآن|كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند و سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۸.</ref> است<ref>طبری، جامع البیان، ج۱، ص۱۴۵ و ۱۴۶؛ ذیل آیه ۲۸ سوره بقره.</ref>.
همچنین در توضیح [[آیه]] {{متن قرآن|قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ}}<ref>«می‌گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده‌ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟» سوره غافر، آیه ۱۱.</ref> از وی [[روایت]] کرده است که آن مانند این قول خدا است: {{متن قرآن|كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا...}}<ref>«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند و سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۸.</ref><ref>بقره، ۲۸؛ طبری، جامع البیان، ج۲۴، ص۳۱.</ref>؛ یعنی برای تعیین دو [[اماته]] و دو احیایی که در آیۀ اول آمده، از آیۀ دوم که فرموده است: «شما مرده بودید، پس خدا شما را زنده کرده است؛ سپس شما را می‌میراند؛ سپس شما زنده می‌کند» کمک گرفته و با این اشاره، دو اماته را به حالت [[انسان]] قبل از دمیده شدن [[روح]] و به [[میراندن]] [[انسان]] بعد از [[زندگی]] در این [[دنیا]] [[تفسیر]] کرده است و دو [[احیا]] را یکی [[زنده کردن]] انسان در رحم [[مادر]] و [[تولد]] او و دیگری زنده کردن او برای حضور در [[قیامت]] معرفی کرده است، و در جای دیگر نیز در معنای {{متن قرآن|أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ}}<ref>«می‌گویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده گرداندی، اینک ما به گناهان خویش اعتراف کرده‌ایم، آیا راه بیرون شدی از اینجا هست؟» سوره غافر، آیه ۱۱.</ref> از وی چنین [[روایت]] کرده است: قبل از اینکه شما را [[خلق]] کند، [[خاک]] بودید؛ این یک مردن است. پس شما را آفرید؛ این یک احیاست؛ سپس شما را می‌میراند و به قبرها برمی‌گردیم؛ این مردن دیگری است. سپس در [[روز قیامت]] شما را زنده می‌کند؛ این احیای دیگری است. پس آنها دو [[مرگ]] و دو [[زندگی]] و آن قول [[خدا]] {{متن قرآن|كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را می‌میراند، دگرباره زنده می‌گرداند و سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره بقره، آیه ۲۸.</ref> است<ref>طبری، جامع البیان، ج۱، ص۱۴۵ و ۱۴۶؛ ذیل آیه ۲۸ سوره بقره.</ref>.
خط ۱۷۱: خط ۱۷۳:
از [[عبیدة بن قیس]] نقل کرده‌اند که در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ...}}<ref>«و (نیز حرام است ازدواج با) زنان شوهردار جز کنیزهاتان، بنابر حکم خداوند که مقرّر بر شماست و جز اینها برایتان حلال شده است که با دارایی خود به دست آورید در حالی که پاکدامن باشید و زناکار نباشید، کابین آن زنان را که از آنان (با ازدواج غیر دائم) بهره‌مند شده‌اید به عنوان واجب بپردازید و در آنچه پس از تعیین (کابین) واجب، هم‌داستان شوید بر شما گناهی نیست که خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۲۴.</ref> گفته است: {{متن قرآن|كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ}} اشاره دارد به {{متن قرآن|مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ}}<ref>«دو دو، و سه سه، و چهار چهار» سوره نساء، آیه ۳.</ref>که در [[آیه]] دیگر [[قرآن]] ثبت شده است<ref>قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، جزء ۵، ص۸۲.</ref>.
از [[عبیدة بن قیس]] نقل کرده‌اند که در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ...}}<ref>«و (نیز حرام است ازدواج با) زنان شوهردار جز کنیزهاتان، بنابر حکم خداوند که مقرّر بر شماست و جز اینها برایتان حلال شده است که با دارایی خود به دست آورید در حالی که پاکدامن باشید و زناکار نباشید، کابین آن زنان را که از آنان (با ازدواج غیر دائم) بهره‌مند شده‌اید به عنوان واجب بپردازید و در آنچه پس از تعیین (کابین) واجب، هم‌داستان شوید بر شما گناهی نیست که خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۲۴.</ref> گفته است: {{متن قرآن|كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ}} اشاره دارد به {{متن قرآن|مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ}}<ref>«دو دو، و سه سه، و چهار چهار» سوره نساء، آیه ۳.</ref>که در [[آیه]] دیگر [[قرآن]] ثبت شده است<ref>قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، جزء ۵، ص۸۲.</ref>.


در ذیل {{متن قرآن|وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ}}<ref>«با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان آورند» سوره بقره، آیه ۲۲۱.</ref> از [[سعید بن جبیر]] نقل کرده‌اند که لفظ‍ [[آیه]] عموم دارد و هر [[زن]] کافری را شامل می‌شود، ولی مراد خصوص زن‌های [غیر] کتابی است، و مخصّص آن آیه {{متن قرآن|وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ}}<ref>«امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنان حلال است و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن از زنان مؤمن (مسلمان) و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده‌اند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان، (بر شما حلال است) و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.</ref> می‌باشد؛ پس آن عموم شامل زن‌های کتابی نمی‌شود<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۸.</ref>.
در ذیل {{متن قرآن|وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ}}<ref>«با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان آورند» سوره بقره، آیه ۲۲۱.</ref> از [[سعید بن جبیر]] نقل کرده‌اند که لفظ‍ [[آیه]] عموم دارد و هر [[زن]] کافری را شامل می‌شود، ولی مراد خصوص زن‌های غیر کتابی است، و مخصّص آن آیه {{متن قرآن|وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ}}<ref>«امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنان حلال است و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن از زنان مؤمن (مسلمان) و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده‌اند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان، (بر شما حلال است) و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.</ref> می‌باشد؛ پس آن عموم شامل زن‌های کتابی نمی‌شود<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۸.</ref>.


از [[حسن بصری]] نقل کرده‌اند که در [[تفسیر]] واژه {{متن قرآن|كَلِمَاتٍ}} در آیه {{متن قرآن|فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ}}<ref>«آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.</ref> به آیۀ {{متن قرآن|رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا}}<ref>«گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.</ref> استناد جسته و مراد از کلمات را همین جمله یادشده می‌داند<ref>ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۵۹ (ذیل آیه ۳۷ بقره). سیوطی این تفسیر را از ضحاک مجاهد، محمد بن کعب قرظی و ابن عباس نیز نقل کرده است (ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۵۹).</ref>. همچنین مراد از [[عهد]] در آیه {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ}}<ref>«ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.</ref> را [[پیمان]] یادشده در آیۀ {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ}}<ref>«و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم و خداوند فرمود: من با شمایم؛ اگر نماز را بر پا داشتید و زکات پرداختید و به پیامبران من ایمان آوردید و آنان را یاری کردید و به خداوند وامی نکو پرداختید من از گناهان شما چشم می‌پوشم و شما را به بوستان‌هایی در می‌آورم که از بن آنها جویبارها روان است، پس از آن، هر یک از شما کفر ورزد بی‌گمان راه میانه را گم کرده است» سوره مائده، آیه ۱۲.</ref> دانسته است<ref>ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۸۶.</ref>. از [[زید بن اسلم]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ}}<ref>«و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید» سوره نور، آیه ۳۳.</ref> چنین نقل کرده‌اند: {{عربی|ذلک علی الولاة یعطوهم من الزکاة یقول الله و فی الرقاب}}<ref>سیوطی، الدر المنثور (ط،‍ بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳)، ج۵، ص۴۶ (تفسیر آیه ۳۳ سوره نور).</ref>؛این [اعطای [[مال]] به بردگانی که [[قرارداد]] مخصوصی برای [[آزاد]] شدن خود بسته‌اند] [[وظیفه]] [[والیان]] است که از [[زکات]] به آنان عطا کنند؛ [زیرا] [[خدا]] [در بیان مصارف زکات] می‌فرماید: و در [[[آزادی]]] [[برده‌ها]]». وی در این [[تفسیر]] برای بیان اینکه [[فرمان]] [[آیه]] متوجه والیان است که می‌باید از زکات به بردگان مکاتب [[[قرارداد]] بسته] عطا کنند، به آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ}}<ref>«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> که یکی از مصارف [[صدقات]] (زکوات) را [[آزادی]] برده‌ها قرار داده، استناد کرده و این از باب [[تفسیر قرآن به قرآن]] است. در کتاب [[غریب القرآن]] منسوب به [[زید بن علی بن الحسین]] نیز در مواردی به [[آیات]] دیگر [[قرآن]] استناد شده است<ref> ر.ک: زید بن علی بن الحسین، غریب القرآن، ص۱۲۰، ۱۲۶ و ۱۳۸.</ref>.
از [[حسن بصری]] نقل کرده‌اند که در [[تفسیر]] واژه {{متن قرآن|كَلِمَاتٍ}} در آیه {{متن قرآن|فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ}}<ref>«آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.</ref> به آیۀ {{متن قرآن|رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا}}<ref>«گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.</ref> استناد جسته و مراد از کلمات را همین جمله یادشده می‌داند<ref>ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۵۹ (ذیل آیه ۳۷ بقره). سیوطی این تفسیر را از ضحاک مجاهد، محمد بن کعب قرظی و ابن عباس نیز نقل کرده است (ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۵۹).</ref>. همچنین مراد از [[عهد]] در آیه {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ}}<ref>«ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.</ref> را [[پیمان]] یادشده در آیۀ {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ}}<ref>«و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم و خداوند فرمود: من با شمایم؛ اگر نماز را بر پا داشتید و زکات پرداختید و به پیامبران من ایمان آوردید و آنان را یاری کردید و به خداوند وامی نکو پرداختید من از گناهان شما چشم می‌پوشم و شما را به بوستان‌هایی در می‌آورم که از بن آنها جویبارها روان است، پس از آن، هر یک از شما کفر ورزد بی‌گمان راه میانه را گم کرده است» سوره مائده، آیه ۱۲.</ref> دانسته است<ref>ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۸۶.</ref>. از [[زید بن اسلم]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ}}<ref>«و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید» سوره نور، آیه ۳۳.</ref> چنین نقل کرده‌اند: {{عربی|"ذلك علی الولاة يعطوهم من الزكاة يقول الله وفي الرقاب"}}<ref>سیوطی، الدر المنثور (ط،‍ بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۳)، ج۵، ص۴۶ (تفسیر آیه ۳۳ سوره نور).</ref>؛این اعطای [[مال]] به بردگانی که [[قرارداد]] مخصوصی برای [[آزاد]] شدن خود بسته‌اند [[وظیفه]] [[والیان]] است که از [[زکات]] به آنان عطا کنند؛ زیرا [[خدا]] در بیان مصارف زکات می‌فرماید: و در [[آزادی]] [[برده‌ها]]». وی در این [[تفسیر]] برای بیان اینکه [[فرمان]] [[آیه]] متوجه والیان است که می‌باید از زکات به بردگان مکاتب [[قرارداد]] بسته عطا کنند، به آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ}}<ref>«زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.</ref> که یکی از مصارف [[صدقات]] (زکوات) را [[آزادی]] برده‌ها قرار داده، استناد کرده و این از باب [[تفسیر قرآن به قرآن]] است. در کتاب [[غریب القرآن]] منسوب به [[زید بن علی بن الحسین]] نیز در مواردی به [[آیات]] دیگر [[قرآن]] استناد شده است<ref> ر.ک: زید بن علی بن الحسین، غریب القرآن، ص۱۲۰، ۱۲۶ و ۱۳۸.</ref>.


گرچه برخی از این استنادها مانند استناد [[زید بن اسلم]] در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ}}<ref>«و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید» سوره نور، آیه ۳۳.</ref> به «فی الرقاب» و استناد [[حسن بصری]] در تفسیر «کلمات» به [[آیه]] {{متن قرآن|رَبَّنَا ظَلَمْنَا...}}<ref>«گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.</ref> قابل مناقشه است<ref>برای اطلاع از مناقشه این دو استناد ر.ک: بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص۱۹۹؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۵۲.</ref>، ولی در هرصورت این استنادها نشان می‌دهد که [[تفسیر آیات]] با کمک گرفتن از آیات دیگر سابقۀ دیرینه داشته و در [[عصر حضور]] [[امامان معصوم]]{{عم}} نیز یکی از مآخذ تفسیر خود [[قرآن کریم]] بوده است و به لحاظ‍ اینکه آیۀ مورد استناد جدا و منفصل از آیه‌ای است که به کمک آن تفسیر می‌شود، این مأخذ از مآخذ منفصل آن عصر به شمار آمد.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۰۷-۴۱۳.</ref>
گرچه برخی از این استنادها مانند استناد [[زید بن اسلم]] در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ}}<ref>«و از مال خداوند که به شما بخشیده است به آنان (برای کمک به بازخرید) بدهید» سوره نور، آیه ۳۳.</ref> به «فی الرقاب» و استناد [[حسن بصری]] در تفسیر «کلمات» به [[آیه]] {{متن قرآن|رَبَّنَا ظَلَمْنَا...}}<ref>«گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بی‌گمان از زیانکاران خواهیم بود» سوره اعراف، آیه ۲۳.</ref> قابل مناقشه است<ref>برای اطلاع از مناقشه این دو استناد ر.ک: بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، ص۱۹۹؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج۱، ص۲۵۲.</ref>، ولی در هرصورت این استنادها نشان می‌دهد که [[تفسیر آیات]] با کمک گرفتن از آیات دیگر سابقۀ دیرینه داشته و در [[عصر حضور]] [[امامان معصوم]]{{عم}} نیز یکی از مآخذ تفسیر خود [[قرآن کریم]] بوده است و به لحاظ‍ اینکه آیۀ مورد استناد جدا و منفصل از آیه‌ای است که به کمک آن تفسیر می‌شود، این مأخذ از مآخذ منفصل آن عصر به شمار آمد.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۰۷-۴۱۳.</ref>
خط ۱۸۰: خط ۱۸۲:
در [[آثار تفسیری]] منسوب به امامان معصوم{{عم}} و [[صحابه]] و [[تابعان]] استناد به روایات و سخنان نقل شده از پیامبر{{صل}} نیز دیده می‌شود و ازاین‌رو، می‌توان یکی از مآخذ [[تفسیری]] منفصل در عصر حضور روایات نقل شده از آن [[حضرت]] به شمار آورد، برای نمونه:
در [[آثار تفسیری]] منسوب به امامان معصوم{{عم}} و [[صحابه]] و [[تابعان]] استناد به روایات و سخنان نقل شده از پیامبر{{صل}} نیز دیده می‌شود و ازاین‌رو، می‌توان یکی از مآخذ [[تفسیری]] منفصل در عصر حضور روایات نقل شده از آن [[حضرت]] به شمار آورد، برای نمونه:


با [[سند معتبر]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] شده است که در پاسخ [[زراره]] که از وی پرسید: «از کجا دانستی و فرمودی [در [[وضو]]] مسح به قسمتی از پاها [کافی] است‌؟» پس از بیان دلالت [[آیۀ وضو]] بر این [[حکم]] فرمود: {{متن حدیث|ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لِلنَّاسِ فَضَيَّعُوهُ...}}؛ سپس [[رسول خدا]]{{صل}} آن را برای [[مردم]] تفسیر کرد ولی آن را ضایع کردند...».</ref>ر.ک: [[کلینی]]، [[فروع]] [[الکافی]]، ج۳، ص۳۹ (کتاب الطهارة، باب مسح الرأس و القدمین، ح۴)، متن کامل این [[حدیث]] در همین کتاب، ص۶۷ در تفسیرهای [[مأثور]] از [[امام باقر]]{{ع}} نیز آمده است.</ref>.
با [[سند معتبر]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] شده است که در پاسخ [[زراره]] که از وی پرسید: «از کجا دانستی و فرمودی [در [[وضو]]] مسح به قسمتی از پاها [کافی] است‌؟» پس از بیان دلالت [[آیۀ وضو]] بر این [[حکم]] فرمود: {{متن حدیث|ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لِلنَّاسِ فَضَيَّعُوهُ...}}؛ سپس [[رسول خدا]]{{صل}} آن را برای [[مردم]] تفسیر کرد ولی آن را ضایع کردند...».<ref>ر.ک: [[کلینی]]، [[فروع]] [[الکافی]]، ج۳، ص۳۹ (کتاب الطهارة، باب مسح الرأس و القدمین، ح۴)، متن کامل این [[حدیث]] در همین کتاب، ص۶۷ در تفسیرهای [[مأثور]] از [[امام باقر]]{{ع}} نیز آمده است.</ref>.


در این [[روایت]] ملاحظه می‌شود که امام باقر{{ع}} در [[تفسیر آیه]] [[وضو]] به [[تفسیر]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز [[استشهاد]] کرده است.
در این [[روایت]] ملاحظه می‌شود که امام باقر{{ع}} در [[تفسیر آیه]] [[وضو]] به [[تفسیر]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز [[استشهاد]] کرده است.
خط ۲۰۴: خط ۲۰۶:
همچنین از [[جابر بن عبد الله]] روایت کرده‌اند که در تفسیر این [[آیات]] به سخنی که از رسول خدا{{صل}} شنیده بود، استناد کرده است<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۸۱۲ (ضمن تفسیر آیات ۷۱ و ۷۲ سوره مریم).</ref>.
همچنین از [[جابر بن عبد الله]] روایت کرده‌اند که در تفسیر این [[آیات]] به سخنی که از رسول خدا{{صل}} شنیده بود، استناد کرده است<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۵، ص۸۱۲ (ضمن تفسیر آیات ۷۱ و ۷۲ سوره مریم).</ref>.


برخی روآیات گویای آن است که در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} بعضی از [[صحابه]] معنا و مقصود برخی آیات رای از آن [[حضرت]] میپرسیده‌اند. سپس بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} برخی برای روشن شدن معنا و مقصود آن آیه، [[پرسش]] آن صحابه و پاسخ [[پیامبر]]{{صل}} به و ی را بازگو کرده‌اند. نمونة این گونه روآیات روایتی است که از [[جابر جعفی]] نقل شده که گفته است:
برخی روآیات گویای آن است که در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} بعضی از [[صحابه]] معنا و مقصود برخی آیات رای از آن [[حضرت]] می‌پرسیده‌اند. سپس بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} برخی برای روشن شدن معنا و مقصود آن آیه، [[پرسش]] آن صحابه و پاسخ [[پیامبر]]{{صل}} به و ی را بازگو کرده‌اند. نمونة این گونه روآیات روایتی است که از [[جابر جعفی]] نقل شده که گفته است:
از [[جابر بن عبد الله انصاری]] شنیدم که می‌‌گفت: وقتی خدای عز و جل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> را نازل کرد، از [[رسول خدا]] خواستم {{متن قرآن|أُولِي الْأَمْرِ}} را که [[خدا]] اطاعتش رای بر ما و اجب کرده است، بیان کند. آن [[حضرت]] {{متن قرآن|أُولِي الْأَمْرِ}} را به [[دوازده امام]] [[معصوم]]{{عم}} [[تفسیر]] فرمودند<ref>برای دیدن متن کامل این روایت ر.ک: همین کتاب، ص۱۴۰.</ref>. از این گونه روآیات استفاده می‌شود همان گونه که در [[عهد]] [[رسالت]] شخص [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از مآخذ تفسیر بوده است، یعنی افراد [[تفسیر آیات]] رای از شخص آن حضرت فرا میگرفته‌اند، پس از [[رحلت]] آن حضرت نیز پاسخ‌های و ی به پرسش‌های [[تفسیری]]، مآخذ تفسیر قرار میگرفته است و ازاین رو، این گونه روآیات نیز شاهدی دیگر است که یکی از مآخذ تفسیر در [[عصر حضور]]، روآیات نقل شده از [[پیامبر]]{{صل}} می‌باشد.
از [[جابر بن عبد الله انصاری]] شنیدم که می‌‌گفت: وقتی خدای عز و جل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> را نازل کرد، از [[رسول خدا]] خواستم {{متن قرآن|أُولِي الْأَمْرِ}} را که [[خدا]] اطاعتش رای بر ما و اجب کرده است، بیان کند. آن [[حضرت]] {{متن قرآن|أُولِي الْأَمْرِ}} را به [[دوازده امام]] [[معصوم]]{{عم}} [[تفسیر]] فرمودند<ref>برای دیدن متن کامل این روایت ر.ک: همین کتاب، ص۱۴۰.</ref>. از این گونه روآیات استفاده می‌شود همان گونه که در [[عهد]] [[رسالت]] شخص [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از مآخذ تفسیر بوده است، یعنی افراد [[تفسیر آیات]] رای از شخص آن حضرت فرا میگرفته‌اند، پس از [[رحلت]] آن حضرت نیز پاسخ‌های و ی به پرسش‌های [[تفسیری]]، مآخذ تفسیر قرار میگرفته است و ازاین رو، این گونه روآیات نیز شاهدی دیگر است که یکی از مآخذ تفسیر در [[عصر حضور]]، روآیات نقل شده از [[پیامبر]]{{صل}} می‌باشد.


خط ۲۲۳: خط ۲۲۵:
در تفسیر {{متن قرآن|كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ}}<ref>«هرگز! به زودی خواهید دانست * دگر باره هرگز! به زودی خواهید دانست» سوره تکاثر، آیه ۳-۴.</ref>. از [[زر بن حبیش]] نقل کرده‌اند که به [[روایت]] از [[امام علی]]{{ع}} گفته است: {{متن حدیث|سوف تعلمون فی القبر ثم سوف تعلمون فی الحشر}}؛ به زودی در [[قبر]] خواهید دانست؛ سپس در [[قیامت]] خواهید دانست»<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۱۲ (تفسیر سوره تکاثر).</ref>.
در تفسیر {{متن قرآن|كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ}}<ref>«هرگز! به زودی خواهید دانست * دگر باره هرگز! به زودی خواهید دانست» سوره تکاثر، آیه ۳-۴.</ref>. از [[زر بن حبیش]] نقل کرده‌اند که به [[روایت]] از [[امام علی]]{{ع}} گفته است: {{متن حدیث|سوف تعلمون فی القبر ثم سوف تعلمون فی الحشر}}؛ به زودی در [[قبر]] خواهید دانست؛ سپس در [[قیامت]] خواهید دانست»<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۱۲ (تفسیر سوره تکاثر).</ref>.


از [[حسن بصائری]] نقل کرده‌اند که در [[تفسیر]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى...}}<ref>«ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.</ref> گفته است: [[[امام]]] علی{{ع}} دربارۀ مردی که [[همسر]] خود را کشته بود، فرمود: اگر [اولیای [[زن]]] بخواهند می‌توانند او را بکشند و نصف دیۀ [مرد] را غرامت دهند<ref>طبری، جامع البیان، ج۲، ص۶۲.</ref>.
از [[حسن بصائری]] نقل کرده‌اند که در [[تفسیر]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى بِالْأُنْثَى...}}<ref>«ای مؤمنان! قصاص کشتگان بر شما مقرّر شده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، و اگر به کسی از جانب برادر (دینی)‌اش (یعنی ولیّ دم) گذشتی شود، (بر ولیّ دم است) که شایسته پیگیری کند و (بر قاتل است که) خون‌بها را به نیکی به او بپردازد، این آسانگیری و بخشایشی از سوی پروردگار شماست و هر که پس از آن از اندازه درگذرد عذابی دردناک خواهد داشت» سوره بقره، آیه ۱۷۸.</ref> گفته است: [[امام علی]]{{ع}} دربارۀ مردی که [[همسر]] خود را کشته بود، فرمود: اگر اولیای [[زن]] بخواهند می‌توانند او را بکشند و نصف دیۀ مرد را غرامت دهند<ref>طبری، جامع البیان، ج۲، ص۶۲.</ref>.


در [[تفسیر القرآن الکریم - ابوحمزه ثمالی (کتاب)|تفسیر القرآن الکریم ابو حمزۀ ثمالی]] نیز استناد به [[روایات تفسیری]] [[امام علی]]{{ع}}، [[امام سجاد]]{{ع}} [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} دیده می‌شود<ref>ر.ک: حرز الدین، تفسیر القرآن الکریم، ص۱۰۶، ۱۰۷، ۱۰۹، ۱۱۲، ۱۱۳، ۱۱۵، ۱۱۶، ۱۱۹، ۱۲۳، ۱۳۶، ۱۴۴، ۱۵۱، ۱۵۳، ۱۵۴، ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۶۶، ۱۷۰، ۱۸۸.</ref>.
در [[تفسیر القرآن الکریم - ابوحمزه ثمالی (کتاب)|تفسیر القرآن الکریم ابو حمزۀ ثمالی]] نیز استناد به [[روایات تفسیری]] [[امام علی]]{{ع}}، [[امام سجاد]]{{ع}} [[امام باقر]]{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} دیده می‌شود<ref>ر.ک: حرز الدین، تفسیر القرآن الکریم، ص۱۰۶، ۱۰۷، ۱۰۹، ۱۱۲، ۱۱۳، ۱۱۵، ۱۱۶، ۱۱۹، ۱۲۳، ۱۳۶، ۱۴۴، ۱۵۱، ۱۵۳، ۱۵۴، ۱۵۹، ۱۶۱، ۱۶۶، ۱۷۰، ۱۸۸.</ref>.
خط ۲۳۲: خط ۲۳۴:
برحسب نقل [[ابن کثیر]]، [[حسن بصری]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|...فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند؛ این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می‌گذشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref> از [[ابن عباس]] نقل کرده که فوم به معنی ثوم ([[سیر]]) است<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۰۵.</ref>.
برحسب نقل [[ابن کثیر]]، [[حسن بصری]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|...فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند؛ این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می‌گذشتند» سوره بقره، آیه ۶۱.</ref> از [[ابن عباس]] نقل کرده که فوم به معنی ثوم ([[سیر]]) است<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۰۵.</ref>.


در [[تفسیر]] [[سورۀ شمس]] از [[مجاهد]] به نقل از ابن عباس [[روایت]] شده است که مراد از «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا» [[پیامبر]]{{صل}} {{متن قرآن|وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا}}<ref>«و به ماه چون از پی آن درآید،» سوره شمس، آیه ۲.</ref> [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} {{متن قرآن|وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا}}<ref>«و به روز چون آن (زمین) را روشن گرداند،؛» سوره شمس، آیه ۳.</ref> [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} {{متن قرآن|وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا}}<ref>«و به شب چون آن را فرا پوشاند،» سوره شمس، آیه ۴.</ref>[[بنی امیه]] است<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۶۷، ح۱۰؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶۲، ح۱۰.</ref>.
در [[تفسیر]] [[سوره شمس]] از [[مجاهد]] به نقل از ابن عباس [[روایت]] شده است که مراد از {{متن قرآن|وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا}}<ref>«سوگند به خورشید و روشنایی آن» سوره شمس، آیه ۱.</ref> [[پیامبر]]{{صل}} {{متن قرآن|وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا}}<ref>«و به ماه چون از پی آن درآید،» سوره شمس، آیه ۲.</ref> [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} {{متن قرآن|وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا}}<ref>«و به روز چون آن (زمین) را روشن گرداند،؛» سوره شمس، آیه ۳.</ref> [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} {{متن قرآن|وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا}}<ref>«و به شب چون آن را فرا پوشاند،» سوره شمس، آیه ۴.</ref>[[بنی امیه]] است<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۶۷، ح۱۰؛ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۶۲، ح۱۰.</ref>.


در [[آثار تفسیری]] نقل شده از زرّ بن حبیش، استناد به سخن [[ابن مسعود]] و [[حذیفه]] و [[نقل روایت]] از ابیّ بن کعب و در آثار تفسیری نقل شده از [[زید بن وهب]] استناد به سخنان حذیفه، [[ابو ذر]] و [[سلمان]]، و در آثار تفسیری نقل شده از [[عامر بن شراحیل]] [[شعبی]] استناد به سخن ابن عباس دیده می‌شود. یادآور می‌شوم آثار یادشده را ضمن معرفی آن افراد ذکر کرده‌ام<ref>ر.ک: همین کتاب، ص۱۵۷، ۱۵۸، ۱۶۴، ۱۸۱.</ref>؛ همچنین در [[غریب القرآن]] [[زید بن علی]] نیز گاهی از ابن عباس سخنی نقل شده است<ref>ر.ک: زید بن علی، غریب القرآن، ص۱۳۸.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۱۹-۴۲۰.</ref>
در [[آثار تفسیری]] نقل شده از [[زر بن حبیش]]، استناد به سخن [[ابن مسعود]] و [[حذیفه]] و [[نقل روایت]] از [[ابی بن کعب]] و در آثار تفسیری نقل شده از [[زید بن وهب]] استناد به سخنان [[حذیفه]]، [[ابو ذر]] و [[سلمان]]، و در آثار تفسیری نقل شده از [[عامر بن شراحیل شعبی]] استناد به سخن [[ابن عباس]] دیده می‌شود. همچنین در [[غریب القرآن]] [[زید بن علی]] نیز گاهی از ابن عباس سخنی نقل شده است<ref>ر.ک: زید بن علی، غریب القرآن، ص۱۳۸.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۱۹-۴۲۰.</ref>
==== [[اجماع امت]] ====
==== [[اجماع امت]] ====
در بین [[آثار تفسیری]] [[عصر حضور]] گاهی استناد به [[اجماع امت]] نیز دیده می‌شود؛ برای مثال، از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نقل شده است که در [[مقام]] [[استدلال]] به [[آیه مباهله]] بر اینکه وی و [[پدران]] بزرگوارش [[فرزندان رسول خدا]]{{صل}} هستند، با استناد به اجماع امت بر اینکه در وقت [[مباهله]] کسی جز علی، [[فاطمه]]، حسن و حسین{{عم}} همراه [[پیامبر]] نبوده‌اند، دلالت {{متن قرآن|أَبْنَائِنَا}}را بر اینکه [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} [[پسران]] [[رسول خدا]]{{صل}} بوده‌اند، آشکار کرده و از آن نتیجه گرفته است که وی و سایر [[امامان معصوم]] که از [[فرزندان]] و [[نوادگان]] [[امام حسین]]{{ع}} می‌باشند، فرزندان [[رسول خدا]]{{صل}} هستند<ref>این استدلال در پاسخ اعتراض هارون به اینکه چرا شیعیانتان را از اینکه به شما می‌گویند یابن رسول الله بازنمی‌دارید، بوده است (ر.ک: همین کتاب، ص۷۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۲۲، ۱۲۳ و ۱۲۸ و ج۹۶، ص۲۴۱).</ref>.
در بین [[آثار تفسیری]] [[عصر حضور]] گاهی استناد به [[اجماع امت]] نیز دیده می‌شود؛ برای مثال، از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نقل شده است که در [[مقام]] [[استدلال]] به [[آیه مباهله]] بر اینکه وی و [[پدران]] بزرگوارش [[فرزندان رسول خدا]]{{صل}} هستند، با استناد به اجماع امت بر اینکه در وقت [[مباهله]] کسی جز [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} همراه [[پیامبر]] نبوده‌اند، دلالت {{متن قرآن|أَبْنَائِنَا}}را بر اینکه [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} [[پسران]] [[رسول خدا]]{{صل}} بوده‌اند، آشکار کرده و از آن نتیجه گرفته است که وی و سایر [[امامان معصوم]] که از [[فرزندان]] و [[نوادگان]] [[امام حسین]]{{ع}} می‌باشند، فرزندان [[رسول خدا]]{{صل}} هستند<ref>این استدلال در پاسخ اعتراض هارون به اینکه چرا شیعیانتان را از اینکه به شما می‌گویند یابن رسول الله بازنمی‌دارید، بوده است (ر.ک: همین کتاب، ص۷۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۲۲، ۱۲۳ و ۱۲۸ و ج۹۶، ص۲۴۱).</ref>.


البته در بین آثار تفسیری عصر حضور موارد استناد به اجماع امت اندک است و تاکنون جز به همین یک موردی که به آن اشاره شد، [[دست]] نیافته‌ام.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۲۰-۴۲۱.</ref>
البته در بین آثار تفسیری عصر حضور موارد استناد به اجماع امت اندک است و تاکنون جز به همین یک موردی که به آن اشاره شد، [[دست]] نیافته‌ام.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص ۴۲۰-۴۲۱.</ref>
خط ۲۴۳: خط ۲۴۵:


در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>«و در روز رستخیز به آنان نمی‌نگرد» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref> از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} نقل کرده‌اند که فرمود:
در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَلَا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}<ref>«و در روز رستخیز به آنان نمی‌نگرد» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref> از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} نقل کرده‌اند که فرمود:
یعنی [[خدا]] با [[خیر و خوبی]] به آنان نظر نمی‌کند؛ یعنی به آنان رحم نمی‌کند و در این تفسیر به این مطلب استناد کرد که عرب گاهی به آقا یا [[پادشاه]] می‌گوید: {{عربی|و لا تنظر الینا}} و مقصودش این است که به ما خیری نمی‌رسانی....</ref>تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۸، ح۷۲.</ref>.
یعنی [[خدا]] با [[خیر و خوبی]] به آنان نظر نمی‌کند؛ یعنی به آنان رحم نمی‌کند و در این تفسیر به این مطلب استناد کرد که عرب گاهی به آقا یا [[پادشاه]] می‌گوید: {{عربی|و لا تنظر الینا}} و مقصودش این است که به ما خیری نمی‌رسانی...<ref>تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۸، ح۷۲.</ref>.


در تفسیر {{متن قرآن|قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ}}<ref>«فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟» سوره ص، آیه ۷۵.</ref> از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] کرده‌اند که فرمود: «ید» در [[کلام عرب]] به‌معنای [[قوّت]] و [[نعمت]] است و در بیان مستند این معنا پس از ذکر چند [[آیۀ قرآن]] فرمود: گفته می‌شود: {{عربی|لفلان عندی ایادی کثیرة}}؛ «یعنی [برای فلانی در نزد من] بخشش‌ها و [[احسان]] [فراوانی] است» و {{عربی|و له عندی ید بیضاء}}؛ [برای او نزد من] نعمتی [آشکار] است»<ref>صدوق، التوحید، ص۱۵۳، ح۱.</ref>. برحسب این روایت [[امام]] در بیان اینکه ید در کلام عرب به‌معنای نعمت نیز به کار می‌رود، به دو جمله‌ای که در محاورات [[عرب]] معمول بوده و ید در آن دو جمله به معنای نعمت به کار رفته، استناد کرده است.
در تفسیر {{متن قرآن|قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ}}<ref>«فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟» سوره ص، آیه ۷۵.</ref> از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] کرده‌اند که فرمود: «ید» در [[کلام عرب]] به‌معنای [[قوّت]] و [[نعمت]] است و در بیان مستند این معنا پس از ذکر چند [[آیۀ قرآن]] فرمود: گفته می‌شود: {{عربی|"لفلان عندي ايادي كثيرة"}}؛ «یعنی برای فلانی در نزد من بخشش‌ها و [[احسان]] فراوانی است» و {{عربی|"وله عندي يد بيضاء"}}؛ برای او نزد من نعمتی آشکار است»<ref>صدوق، التوحید، ص۱۵۳، ح۱.</ref>. برحسب این روایت [[امام]] در بیان اینکه ید در کلام عرب به‌معنای نعمت نیز به کار می‌رود، به دو جمله‌ای که در محاورات [[عرب]] معمول بوده و ید در آن دو جمله به معنای نعمت به کار رفته، استناد کرده است.


از [[ابن عباس]] نقل کرده‌اند که گفت: نمی‌دانستم معنای {{متن قرآن|فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ}}<ref>این کلمه شش‌بار در قرآن به کار رفته است: انعام، ۱۴، یوسف، ۱۰۱، ابراهیم، ۱۰، فاطر، ۱، زمر، ۴۶ و شوری، ۱۱.</ref> چیست‌؟ تا اینکه دو عرب که دربارۀ چاهی [[نزاع]] داشتند، نزد من آمدند. یکی از آن دو گفت: «انا فطرتها»؛ [یعنی] می‌گفت من [حفر] آن را آغاز کرده‌ام. در این اثر دیده می‌شود که ابن عباس از اینکه عرب از جملۀ {{عربی|انا فطرتها}} آغاز کردن حفر [[چاه]] را اداره کرده بود، به‌دست آورد که معنای {{متن قرآن|فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ}} آغازکننده [[آفرینش]] [[آسمان‌ها]] است<ref>سیوطی گفته است: {{عربی|و اخرج [ابو عبید فی الفضائل] من طریق مجاهد عن ابن عباس قال: کنت لا أدری ما {{متن قرآن|فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ}} حتی اتانی اعرابیان یختصمان فی بئر فقال احدهما: انا فطرتها؛ یقول انا ابتدأتها}}؛ (الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۳۵۴، نوع سی و ششم).</ref>.
از [[ابن عباس]] نقل کرده‌اند که گفت: نمی‌دانستم معنای {{متن قرآن|فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ}}<ref>این کلمه شش‌بار در قرآن به کار رفته است: انعام، ۱۴، یوسف، ۱۰۱، ابراهیم، ۱۰، فاطر، ۱، زمر، ۴۶ و شوری، ۱۱.</ref> چیست‌؟ تا اینکه دو عرب که دربارۀ چاهی [[نزاع]] داشتند، نزد من آمدند. یکی از آن دو گفت: {{عربی|"انا فطرتها"}}؛ یعنی می‌گفت من حفر آن را آغاز کرده‌ام. در این اثر دیده می‌شود که ابن عباس از اینکه عرب از جملۀ {{عربی|"انا فطرتها"}} آغاز کردن حفر [[چاه]] را اداره کرده بود، به‌دست آورد که معنای {{متن قرآن|فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ}} آغاز کننده [[آفرینش]] [[آسمان‌ها]] است<ref>سیوطی گفته است: {{عربی|و اخرج [ابو عبید فی الفضائل] من طریق مجاهد عن ابن عباس قال: کنت لا أدری ما {{متن قرآن|فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ}} حتی اتانی اعرابیان یختصمان فی بئر فقال احدهما: انا فطرتها؛ یقول انا ابتدأتها}}؛ (الاتقان فی علوم القرآن، ج۱، ص۳۵۴، نوع سی و ششم).</ref>.


[[طبری]] از طریق [[قتاده]] از ابن عباس روایت کرده است که گفت: معنای {{متن قرآن|رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما» سوره اعراف، آیه ۸۹.</ref> را نمی‌دانستم تا اینکه شنیدم دختر «ذی یزن» به شوهرش می‌گوید: {{عربی|تعال افاتحک}}<ref>طبری، جامع البیان، ج۹، ص۳.</ref> و مقصودش این بود که بیا تا تو را نزد [[قاضی]] ببرم.
[[طبری]] از طریق [[قتاده]] از ابن عباس روایت کرده است که گفت: معنای {{متن قرآن|رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما» سوره اعراف، آیه ۸۹.</ref> را نمی‌دانستم تا اینکه شنیدم دختر «ذی یزن» به شوهرش می‌گوید: {{عربی|تعال افاتحک}}<ref>طبری، جامع البیان، ج۹، ص۳.</ref> و مقصودش این بود که بیا تا تو را نزد [[قاضی]] ببرم.
خط ۲۶۲: خط ۲۶۴:
در مواردی از آن آثار استناد به اشعار [[عرب]] نیز دیده می‌شود، برای نمونه:
در مواردی از آن آثار استناد به اشعار [[عرب]] نیز دیده می‌شود، برای نمونه:


در کتاب [[غریب القرآن]] فی [[شعر]] العرب منسوب به [[ابن عباس]] که در شمار کتاب‌های موجود از [[آثار تفسیری]] [[عصر حضور]] از آن یاد شد، معنای حدود ۲۵۰ کلمه از مفردات [[قرآن]] بیان و در هریک از آن کلمات به شعری از اشعار عرب [[استشهاد]] شده است.
در کتاب [[غریب القرآن فی شعر العرب (کتاب)|غریب القرآن فی شعر العرب]] منسوب به [[ابن عباس]] که در شمار کتاب‌های موجود از [[آثار تفسیری]] [[عصر حضور]] از آن یاد شد، معنای حدود ۲۵۰ کلمه از مفردات [[قرآن]] بیان و در هریک از آن کلمات به شعری از اشعار عرب [[استشهاد]] شده است.


[[ابن سعد]] با سند خود از [[سعید بن جبیر]] و [[یوسف بن مهران]] [[روایت]] کرده است که در موارد بسیاری معنای قرآن را از ابن عباس می‌پرسیدند. در پاسخ می‌گفت: «آن، چنین و چنان است؛ آیا نمی‌شنوید که شاعر چنین و چنان می‌گوید؟»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۷.</ref> [[طبری]] نیز از او روایت کرده است: هرگاه چیزی از قرآن مبهم و پوشیده بود، در شعر بنگرید؛ زیرا که شعر، [[عربی]] است<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.</ref>.
[[ابن سعد]] با سند خود از [[سعید بن جبیر]] و [[یوسف بن مهران]] [[روایت]] کرده است که در موارد بسیاری معنای قرآن را از ابن عباس می‌پرسیدند. در پاسخ می‌گفت: «آن، چنین و چنان است؛ آیا نمی‌شنوید که شاعر چنین و چنان می‌گوید؟»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶۷.</ref> [[طبری]] نیز از او روایت کرده است: هرگاه چیزی از قرآن مبهم و پوشیده بود، در شعر بنگرید؛ زیرا که شعر، [[عربی]] است<ref>طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۴۳.</ref>.


[[سیوطی]] از او نقل کرده که گفته است: [[شعر]] [[دیوان]] [[عرب]] است؛ پس هرگاه معنای کلمه‌ای از [[قرآن]] که [[خدا]] آن را به لغت عرب نازل کرده است، بر ما پوشیده شود، به دیوان لغت عرب مراجعه می‌کنیم و معنای آن را از آن به‌دست می‌آوریم<ref>سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۲، «نوع سی و ششم».</ref>. همچنین از او نقل کرده که گفته است: هرگاه خواستید معنای لغات دشوار قرآن را از من بپرسید، آن را در [[شعر]] بجویید؛ زیرا شعر دیوان عرب است<ref>سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۲، «نوع سی و ششم».</ref>. از [[ابوبکر]] انباری نقل کرده که گفته است: [[استدلال]] به شعر بر [معنای] کلمات نامأنوس و دشوار قرآن، فراوان از [[صحابه]] و [[تابعان]] به ما رسیده است<ref>سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۱ و ۳۸۲.</ref>.
[[سیوطی]] از او نقل کرده که گفته است: [[شعر]] [[دیوان]] [[عرب]] است؛ پس هرگاه معنای کلمه‌ای از [[قرآن]] که [[خدا]] آن را به لغت عرب نازل کرده است، بر ما پوشیده شود، به دیوان لغت عرب مراجعه می‌کنیم و معنای آن را از آن به‌دست می‌آوریم<ref>سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۲، «نوع سی و ششم».</ref>. همچنین از او نقل کرده که گفته است: هرگاه خواستید معنای لغات دشوار قرآن را از من بپرسید، آن را در [[شعر]] بجویید؛ زیرا شعر دیوان عرب است<ref>سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۲، «نوع سی و ششم».</ref>. از [[ابوبکر]] انباری نقل کرده که گفته است: [[استدلال]] به شعر بر معنای کلمات نامأنوس و دشوار قرآن، فراوان از [[صحابه]] و [[تابعان]] به ما رسیده است<ref>سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۸۱ و ۳۸۲.</ref>.


براین اساس می‌توان گفت استناد به محاورات عرفی و اشعار عرب در [[تفسیر]] در [[عصر حضور]] [[امامان معصوم]]{{عم}} نیز سابقه داشته و این‌دو نیز از مآخذ [[تفسیری]] منفصل در عصر حضور می‌باشند. حتی در برخی از [[روایات]] نقل شده از امامان معصوم{{عم}} نیز برای روشن شدن معنا و مفاد برخی کلمات قرآن به معنایی که عرف عرب از آن کلمه می‌فهمد، استناد شده است؛ برای مثال ضمن روایتی که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده، پس از بیان اینکه خدا به «قلم» فرمود: آنچه را بوده و تا [[قیامت]] خواهد بود، بنویس و قلم همۀ آنها را در پوستی (صفحه‌ای) از نقره سفیدتر و از یاقوت روشن‌تر نوشت، چنین آمده است: {{متن حدیث|فَهُوَ الْكِتَابُ الْمَكْنُونُ الَّذِي مِنْهُ النُّسَخُ كُلُّهَا، أَ وَ لَسْتُمْ عَرَباً فَكَيْفَ لَا تَعْرِفُونَ مَعْنَى الْكَلَامِ، وَ أَحَدُكُمْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ انْسَخْ ذَلِكَ الْكِتَابَ- أَ وَ لَيْسَ إِنَّمَا يُنْسَخُ مِنْ كِتَابٍ أُخِذَ مِنَ الْأَصْلِ- وَ هُوَ قَوْلُهُ: {{متن قرآن|إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}}<ref>«این کتاب ماست که به راستی (و درستی) با شما سخن می‌گوید، ما آنچه می‌کردید باز می‌نوشتیم» سوره جاثیه، آیه ۲۹.</ref>}}<ref>حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۲۲۶ (روایت ۹۴ سوره واقعه).</ref>؛ پس آن - پوستی که قلم همه‌چیز را در آن نوشت - همان [[کتاب مکنون]] است که نسخه‌ها همه از آن است؛ آیا [[عرب]] نیستید؟ پس چگونه معنای [[کلام]] را نمی‌فهمید؟ در حالی‌که یکی از شما به همراهش می‌گوید: آن کتاب را نسخه‌برداری کن. آیا جز این است که از کتاب دیگری که اصل است، نسخه‌برداری می‌شود؟ و آن، قول او ([[خدای متعال]]) است:
براین اساس می‌توان گفت استناد به محاورات عرفی و اشعار عرب در [[تفسیر]] در [[عصر حضور]] [[امامان معصوم]]{{عم}} نیز سابقه داشته و این‌دو نیز از مآخذ [[تفسیری]] منفصل در عصر حضور می‌باشند. حتی در برخی از [[روایات]] نقل شده از امامان معصوم{{عم}} نیز برای روشن شدن معنا و مفاد برخی کلمات قرآن به معنایی که عرف عرب از آن کلمه می‌فهمد، استناد شده است؛ برای مثال ضمن روایتی که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده، پس از بیان اینکه خدا به «قلم» فرمود: آنچه را بوده و تا [[قیامت]] خواهد بود، بنویس و قلم همۀ آنها را در پوستی (صفحه‌ای) از نقره سفیدتر و از یاقوت روشن‌تر نوشت، چنین آمده است: {{متن حدیث|فَهُوَ الْكِتَابُ الْمَكْنُونُ الَّذِي مِنْهُ النُّسَخُ كُلُّهَا، أَ وَ لَسْتُمْ عَرَباً فَكَيْفَ لَا تَعْرِفُونَ مَعْنَى الْكَلَامِ، وَ أَحَدُكُمْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ انْسَخْ ذَلِكَ الْكِتَابَ- أَ وَ لَيْسَ إِنَّمَا يُنْسَخُ مِنْ كِتَابٍ أُخِذَ مِنَ الْأَصْلِ- وَ هُوَ قَوْلُهُ: {{متن قرآن|إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}}<ref>«این کتاب ماست که به راستی (و درستی) با شما سخن می‌گوید، ما آنچه می‌کردید باز می‌نوشتیم» سوره جاثیه، آیه ۲۹.</ref>}}<ref>حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۲۲۶ (روایت ۹۴ سوره واقعه).</ref>؛ پس آن - پوستی که قلم همه‌چیز را در آن نوشت - همان [[کتاب مکنون]] است که نسخه‌ها همه از آن است؛ آیا [[عرب]] نیستید؟ پس چگونه معنای [[کلام]] را نمی‌فهمید؟ در حالی‌که یکی از شما به همراهش می‌گوید: آن کتاب را نسخه‌برداری کن. آیا جز این است که از کتاب دیگری که اصل است، نسخه‌برداری می‌شود؟ و آن، قول او ([[خدای متعال]]) است:
خط ۲۷۴: خط ۲۷۶:
در برخی تفسیرهای مآثور از [[امامان معصوم]]{{عم}} استناد به معلوم عقلی دیده می‌شود؛ برای نمونه:
در برخی تفسیرهای مآثور از [[امامان معصوم]]{{عم}} استناد به معلوم عقلی دیده می‌شود؛ برای نمونه:


در روایتی از علی بن فضال و او از پدرش آمده است که مقصود [[خدای عزّ و جلّ]] از آیه {{متن قرآن|وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا}}<ref>«و (امر) پروردگارت برسد و فرشتگان صف در صف فرا رسند،» سوره فجر، آیه ۲۲.</ref> را از [[امام رضا]]{{ع}} پرسیدم، فرمود: {{متن حدیث|ان الله سبحانه لا یوصف بالمجیئی و الذهاب تعالی عن الانتقال یعنی بذالک و جاء امر ربّک}}؛ همانا [[خدای سبحان]] به آمدن و رفتن [[وصف]] نمی‌شود و از انتقال و جابه‌جایی [[برتر]] است؛ و جز این نیست که [[خدا]] از جملۀ {{متن قرآن|وَجَاءَ رَبُّكَ}} «[[فرمان]] پروردگارت بیاید» را قصد کرده است» <ref>حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۵۷۴، ح۲۰.</ref>. برحسب این [[روایت]]، [[امام]]{{ع}} {{متن قرآن|جَاءَ رَبُّكَ}} را که معنای لفظی آن با قطع نظر از قرینۀ عقلی «پروردگارت بیاید» است، به استناد این معلوم عقلی که خدای سبحان به آمدن و رفتن وصف نمی‌شود و منزه از انتقال می‌باشد به «فرمان پروردگارت بیاید» [[تفسیر]] کرده است.
در روایتی از [[علی بن فضال]] و او از پدرش آمده است که مقصود [[خدای عزّ و جلّ]] از آیه {{متن قرآن|وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا}}<ref>«و (امر) پروردگارت برسد و فرشتگان صف در صف فرا رسند،» سوره فجر، آیه ۲۲.</ref> را از [[امام رضا]]{{ع}} پرسیدم، فرمود: {{متن حدیث|ان الله سبحانه لا یوصف بالمجيئي والذهاب تعالى عن الانتقال يعني بذالك وجاء امر ربّك}}؛ همانا [[خدای سبحان]] به آمدن و رفتن [[وصف]] نمی‌شود و از انتقال و جابه‌جایی [[برتر]] است؛ و جز این نیست که [[خدا]] از جملۀ {{متن قرآن|وَجَاءَ رَبُّكَ}} «[[فرمان]] پروردگارت بیاید» را قصد کرده است» <ref>حویزی، نور الثقلین، ج۵، ص۵۷۴، ح۲۰.</ref>. برحسب این [[روایت]]، [[امام]]{{ع}} {{متن قرآن|جَاءَ رَبُّكَ}} را که معنای لفظی آن با قطع نظر از قرینۀ عقلی «پروردگارت بیاید» است، به استناد این معلوم عقلی که خدای سبحان به آمدن و رفتن وصف نمی‌شود و منزه از انتقال می‌باشد به «فرمان پروردگارت بیاید» [[تفسیر]] کرده است.


در [[روایت]] دیگری که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است<ref>آن روایت چنین است: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَظُنُّهُ مُحَمَّدَ بْنَ نُعْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- {{متن قرآن|وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ}} قَالَ كَذَلِكَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ قُلْتُ بِذَاتِهِ قَالَ وَيْحَكَ إِنَّ الْأَمَاكِنَ أَقْدَارٌ فَإِذَا قُلْتَ فِي مَكَانٍ بِذَاتِهِ لَزِمَكَ أَنْ تَقُولَ فِي أَقْدَارٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ لَكِنْ هُوَ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ مُحِيطٌ بِمَا خَلَقَ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ إِحَاطَةً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْكاً وَ لَيْسَ عِلْمُهُ بِمَا فِي الْأَرْضِ بِأَقَلَّ مِمَّا فِي السَّمَاءِ لَا يَبْعُدُ مِنْهُ شَيْءٌ وَ الْأَشْيَاءُ لَهُ سَوَاءٌ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْكاً وَ إِحَاطَةً}}؛ (صدوق، التوحید، ص۱۳۲-۱۳۳؛ باب القدرة، ح۱۵).</ref> به استناد [[امتناع]] مکان داشتن ذات [[باری‌تعالی]] و لوازم آن، که از معلومات [[عقلی]] است، [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ}} به احاطۀ [[خدای متعال]] بر [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] و سایر [[مخلوقات]] و کمتر نبودن [[علم خدا]] به آنچه در زمین است، از [[علم]] او به آنچه در [[آسمان]] است و دور نبودن چیزی از او و [[برابری]] اشیا در برابر علم، [[قدرت]]، [[ملک]]، [[سلطنت]] و احاطه او تفسیر شده است.
در [[روایت]] دیگری که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است<ref>آن روایت چنین است: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ أَظُنُّهُ مُحَمَّدَ بْنَ نُعْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- {{متن قرآن|وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ}} قَالَ كَذَلِكَ هُوَ فِي كُلِّ مَكَانٍ قُلْتُ بِذَاتِهِ قَالَ وَيْحَكَ إِنَّ الْأَمَاكِنَ أَقْدَارٌ فَإِذَا قُلْتَ فِي مَكَانٍ بِذَاتِهِ لَزِمَكَ أَنْ تَقُولَ فِي أَقْدَارٍ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ لَكِنْ هُوَ بَائِنٌ مِنْ خَلْقِهِ مُحِيطٌ بِمَا خَلَقَ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ إِحَاطَةً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْكاً وَ لَيْسَ عِلْمُهُ بِمَا فِي الْأَرْضِ بِأَقَلَّ مِمَّا فِي السَّمَاءِ لَا يَبْعُدُ مِنْهُ شَيْءٌ وَ الْأَشْيَاءُ لَهُ سَوَاءٌ عِلْماً وَ قُدْرَةً وَ سُلْطَاناً وَ مُلْكاً وَ إِحَاطَةً}}؛ (صدوق، التوحید، ص۱۳۲-۱۳۳؛ باب القدرة، ح۱۵).</ref> به استناد [[امتناع]] مکان داشتن ذات [[باری‌تعالی]] و لوازم آن، که از معلومات [[عقلی]] است، [[آیه]] {{متن قرآن|وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ}} به احاطۀ [[خدای متعال]] بر [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] و سایر [[مخلوقات]] و کمتر نبودن [[علم خدا]] به آنچه در زمین است، از [[علم]] او به آنچه در [[آسمان]] است و دور نبودن چیزی از او و [[برابری]] اشیا در برابر علم، [[قدرت]]، [[ملک]]، [[سلطنت]] و احاطه او تفسیر شده است.
۱۱۵٬۱۶۹

ویرایش