پرش به محتوا

امی بودن پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:


بنابراین، [[ظهور]] چنین کتابی با این ویژگی‌ها از فرد تحصیل نکرده‌ای، مبیّن جهت دیگری از جهات [[اعجاز]] آن می‌باشد<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۲۶۶.</ref>.
بنابراین، [[ظهور]] چنین کتابی با این ویژگی‌ها از فرد تحصیل نکرده‌ای، مبیّن جهت دیگری از جهات [[اعجاز]] آن می‌باشد<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۲۶۶.</ref>.
==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در نسبت [[بی‌سوادی]] به [[حضرت]]==
[[سبیل]] تهمت‌ها و [[ناسزاگویی]] از ناحیه [[کفار]] [[قریش]] بازتاب [[ضعف]] آنها در برابر [[منطق]] [[قوی]] [[وحیانی]] و [[عقلانی]] [[پیامبر]] بود. هدایت‌گری‌ها و ارشادات پیامبر ریشه در [[فطرت]] [[پاک]] [[مردم]] داشت، ولی آن دسته از [[اهل مکه]] که فطرت خود را زیر خروارها رسوبات [[جاهلی]] و قومی [[دفن]] کرده بودند طبیعی است که ندای فطرت آنها مثل [[وجدان]] آنها ساکت و خموش باشد.
یکی از تهمت‌هایی که به پیامبر زدند این بود که پیامبر خود سواد [[خواندن و نوشتن]] ندارد و کتاب [[قرآن]] را یکی از علمای [[یهود]] برای او نوشته و برای ما آورده است. اگر در قرآن از پیامبر سلب خواندن و نوشتن شده ولی سلب [[قدرت]] خواندن و نوشتن نشده. [[امی]] را اگر به معنای [[مکتب]] نرفته بگیریم دلیلی نیست بر مکتب نرفته بی‌سواد، پیامبر [[مأمور]] به خواندن و نوشتن نبود نه اینکه [[قادر]] به خواندن و نوشتن نباشد.
در [[تفسیر قمی]] در ذیل این [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا * وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا * قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و کافران گفتند: این (قرآن) جز دروغی نیست که (پیامبر) خود بر ساخته است و گروهی دیگر او را در آن یاری رسانده‌اند پس به راستی ستم و دروغی (بزرگ) را (پیش) آوردند * و گفتند: افسانه‌های پیشینیان است که رونویس کرده است آنگاه پگاه و دیرگاه عصر بر او خوانده می‌شود * بگو آن را کسی فرو فرستاده است که رازهای (نهفته) آسمان‌ها و زمین را می‌داند؛ بی‌گمان او آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره فرقان، آیه ۴-۶.</ref> آمده؛ [[مخالفین]] پیامبر گفتند این قرآن که محمد می‌خواند و به ما خبر می‌دهد این را از [[یهودیان]] گرفته و آن را برگرفته از علمای یهود و [[نصاری]] می‌نویسد و از قول مردی به نام ابن قبطیه گرفته و نقل می‌کند.
[[علم]] چیست؟ تفاوت علم ما [[مردم]] با علم [[انبیا]] در چیست؟
مجموعه [[آگاهی‌ها]] گاهی از پنجره چشم به [[دل انسان]] سرازیر می‌شود که اصطلاحاً [[علم حصولی]] و اکتسابی گویند، گاهی آگاهی‌ها و [[علوم]] مستقیماً از جانب [[خداوند]] به دل انسان [[انتخاب]] شده‌ای سرازیر می‌شود و یک شبه ره صد ساله می‌پیماید و علم انبیا از حیطه [[ادراک]] ما خارج است. [[کفار]] [[قریش]] که در [[مقام]] [[تهمت]] به [[پیامبر]] برآمدند فضای محدود علم حصولی خود را ملاک قرار دادند و با [[علم پیامبر]] [[قیاس]] کردند و چون به [[درک]] آن قله رفیع نرسیدند به تهمت [[متوسل]] شدند.
وقتی خداوند بخواهد پیامبر را معرفی کند می‌گوید چنین نیست که او مکتبی رفته باشد و درسی را در [[مکتب بشری]] آموخته باشد، احدی به پیامبر علم نیاموخته بلکه فقط [[خدا]]، رسولش را عالم و [[آگاه]] کرد، آنچه را که خدا به رسولش آموخت نه از راه چشم و گوش بود بلکه از راه [[جان]] و [[دل]] بود. در علم حصولی که توشه مدارس بشری است اول گوش می‌شنود بعد [[فکر]] می‌فهمد آن هم مفهوم را، اول چشم صفحه کتاب را می‌نگرد آنگاه فکر مفهوم را می‌فهمد ولی آنچه را که پیامبر می‌یابد اول جانش [[مشاهده]] می‌کند بعد چشمش می‌بیند و گوشش می‌شنود {{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ}}<ref>«که روح الامین آن را فرود آورده است * بر دلت» سوره شعراء، آیه ۱۹۳-۱۹۴.</ref>، اگر [[فرشته]] [[قرآن]] را به [[قلب]] [[مطهر]] پیامبر آورد اول [[حقایق]] قرآن را با جانش دید بعد الفاظ قرآن را یعنی کلمات و سور و [[آیات قرآن]] را که عیناً [[معجزه الهی]] است با گوش شنید، {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}<ref>«دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱۱.</ref>، قرآن آن درک حضوری و آن [[شهود]] را [[رؤیت]] می‌داند.
در بعضی [[انسان‌ها]] [[چشم سر]] می‌بیند ولی چشم دل [[کور]] است، چون ربط دل با [[پروردگار]] قطع است، [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ}}<ref>«زیرا (تنها) چشم‌ها نابینا نمی‌شوند بلکه آن دل‌ها که درون سینه‌ها جا دارند (نیز) نابینا می‌گردند» سوره حج، آیه ۴۶.</ref>[[چشم]] ظاهری آنها [[کور]] نیست بلکه چشم [[دل]] آنها کور است، دل مثل [[گیاه]] [[دفن]] شده‌ای است که جوانه نمی‌زند، [[خداوند]] به ابراهیم فرمود {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}}<ref>«و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref> ما [[جان]] عالم و نقطه وصل عالم به پروردگار را که [[ملکوت]] می‌باشد به ابراهیم نشان دادیم و ابراهیم آن [[معارف غیبی]] را با [[شهود]] [[باطنی]] دریافت کرد. پس [[انبیا]] به ویژه [[پیامبر اکرم]] چشم باطنشان باز است و مسائل را می‌بینند و این ماییم که در حجاب‌ها [[حبس]] شده‌ایم<ref>تفسیر موضوعی قرآن، ج۲، ص۶۷۵.</ref>.
[[پیامبر]] به اعتبار اتصالش به ملکوت و وصل مستقیمش به پروردگار خیلی فراتر از [[علم]] و [[آگاهی]] بشری دریافت و شهود دارد، او مخزن علم خداست و لذا یکی از مشکلاتش این است که با مردمی سخن می‌گوید و در جامعه‌ای [[مبعوث]] به [[رسالت]] شده که [[اختلاف]] عمیق [[معرفتی]] با آنها دارد و موظف است در سطح [[فکر]] آنها سخن بگوید و [[سلوک]] داشته باشد.
[[شاگرد]] ایشان یعنی [[امیرالمؤمنین]] می‌فرماید: ای [[مردم]] از راه‌های [[آسمان]] از من سوال کنید که بیشتر آگاهم تا راه‌های [[زمین]]، در آن محفل شخصی از [[حضرت]] سوال کرد موهای سر و صورتم چند تاست! این فاصله معرفتی با [[عوام]] مردم برای [[اهل بیت]] به ویژه پیامبر وجود داشت.
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: هیچ گاه [[رسول خدا]]{{صل}} با مردم به اندازه [[عقل]] خویش سخن نگفته، خود آن حضرت فرموده است: ما گروه [[پیامبران]] مأموریم با مردم به اندازه عقل مردم سخن بگوییم<ref>{{متن حدیث|في الكافي بإسناده: مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}قَالَ: مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ}}، کافی، ج۱، ص۲۳.</ref>.
[[ابوحمزه ثمالی]] از [[حضرت صادق]]{{ع}} نقل کرد که [[امام]] در معنی [[جفر]] فرمود: [[خداوند]] وقتی [[الواح]] را بر موسی نازل کرد که در آن توضیح هر چیز هست و او تا [[روز قیامت]] خواهد بود. پس از پایان [[نبوت]] موسی [[خدا]] به او [[وحی]] کرد که الواح را در کوهی به [[امانت]] بسپارد، الواح زبرجدی از [[بهشت]] بود، موسی کنار رفت، [[کوه]] شکاف خورد الواح را پیچیده در آن گذاشت وقتی آنها را قرار داد کوه به هم آمد، پیوسته در آن کوه بود تا [[پیامبر اکرم]] [[مبعوث]] گردید، قافله‌ای از [[یمن]] [[خدمت]] [[پیامبر]] آمدند به آن کوه که رسیدند کوه باز شد الواح همان طور پیچیده بیرون آمد به همان صورتی که موسی نهاده بود آنها الواح را برداشتند. خدمت پیامبر که رسیدند ابتداء پیامبر از آنها راجع به الواح که یافته بودند سؤال کرد، پرسیدند: از کجا فهمیدی که ما چیزی پیدا کرده‌ایم؟ فرمود: {{متن حدیث|فَقَالَ أَخْبَرَنِي بِهِ رَبِّي وَ هِيَ الْأَلْوَاحُ قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَأَخْرَجُوهَا فَدَفَعُوهَا إِلَيْهِ فَنَظَرَ إِلَيْهَا وَ قَرَأَهَا وَ كِتَابُهَا بِالْعِبْرَانِيِّ}} خدا به من اطلاع داد و آن الواح است، یمنی‌ها گفتند: ما [[شهادت]] می‌دهیم که تو [[پیامبری]]، الواح را تقدیم کردند. پیامبر نگاه کرد و الواح را خواند با اینکه به [[عبری]] نوشته شده بود، بعد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را خواست و فرمود این را داشته باش که در آن [[علم]] گذشتگان و آیندگان است. [[الواح موسی]] است خدا به من دستور داده در [[اختیار]] تو بگذارم.
عرض کرد: یا [[رسول الله]] من نمی‌توانم آنها را بخوانم، فرمود: [[جبرئیل]] به من گفته که به تو بگویم این الواح را امشب زیر سر خود بگذار فردا صبح که برخیزی می‌توانی بخوانی. امیرالمؤمنین شب آنها را زیر سر خود گذاشت صبح که شد تمام آنها را [[خدا]] به او آموخته بود. [[پیامبر اکرم]] به او فرمود: از آن نسخه‌برداری کند، در یک پوست گوسفند نسخه‌ای برداشت و همان [[جفر]] است که در آن [[علم]] گذشتگان و آیندگان است و آن نزد ما است با [[الواح]] و [[عصای موسی]] و ما [[وارث]] پیامبریم<ref>بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۸۰.</ref>.
علم [[رسول خدا]] مستند به استادی از [[جامعه]] [[مکه]] نیست، تقدیر [[پروردگار]] این بود که پیش استادی زانوی تلمذ نزند تا [[کتاب وحی]] را که [[جبرئیل]] از طرف [[خداوند]] بر [[قلب]] [[پیامبر]] نازل می‌کند به آن استاد مستند نکنند. علم رسول خدا ریشه در [[پاکی]] و صفای [[دل]] او دارد. وقتی دل [[پاک]] و [[مطهر]] شد [[انوار]] علم از طرف خداوند بر آن می‌تابد و لذا پیامبر [[مکتب]] نرفته [[الواح موسی]] را به لسان [[عبری]] می‌خواند.
و اما موضوع [[امی]] که به غلط بی‌سواد ترجمه می‌کنند هیچ ارتباطی به [[بی‌سوادی]] ندارد.
از [[جعفر بن محمد صوفی]] نقل شده که وی گفت: از [[حضرت امام جواد]]{{ع}} سؤال کرده و محضرش عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا، چرا [[نبی اکرم]]{{صل}} به «امی» موسوم شده‌اند؟ [[حضرت]] فرمودند: [[مردم]] در این باره چه می‌گویند؟ عرض کردم: گمان‌شان این است که چون پیامبر [[کتابت]] نمی‌دانستند به این اسم خوانده شدند.
[[امام]]{{ع}} فرمودند: [[دروغ]] پنداشته‌اند، از [[رحمت خدا]] دور باشند، این سخن کجا صحیح می‌باشد در حالی که خداوند در کتاب محکم خودش می‌فرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد» سوره جمعه، آیه ۲.</ref>.
چگونه [[تعلیم]] دهد چیزی را که بلد نیست، به خدا [[سوگند]] رسول خدا{{صل}} به هفتاد و دو زبان می‌خواند و می‌نوشت یا فرمود: به هفتاد و سه زبان می‌خواند و می‌نوشت و اما این که به آن [[حضرت]] [[امی]] گفتند به خاطر این بود که آن حضرت از [[اهل مکه]] بود و مگه از امهات و مهم‌ترین [[شهرها]] بود و همین منظور [[حق تعالی]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}<ref>«و تا (مردم) «مادر شهر» (مکّه) و مردم پیرامون آن را بیم‌دهی» سوره انعام، آیه ۹۲.</ref> و برای این که اهل مکه و حوالی و اطراف آن را [[انذار]] کند<ref>{{متن حدیث|عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا{{ع}} فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ النَّبِيُّ الْأُمِّيَّ فَقَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ قُلْتُ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا سُمِّيَ الْأُمِّيَّ لِأَنَّهُ لَمْ يُحْسِنْ أَنْ يَكْتُبَ فَقَالَ{{ع}} كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أَنَّى ذَلِكَ وَ اللَّهُ يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} فَكَيْفَ كَانَ يُعَلِّمُهُمْ مَا لَا يُحْسِنُ وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَقْرَأُ وَ يَكْتُبُ بِاثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ أَوْ قَالَ بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ لِسَاناً وَ إِنَّمَا سُمِّيَ الْأُمِّيَّ لِأَنَّهُ كَانَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ مَكَّةُ مِنْ أُمَّهَاتِ الْقُرَى وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا}}}}؛ علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۴.</ref>.
یکی از مهم‌ترین رسالت‌های [[پیامبر اکرم]] [[تعلیم کتاب]] و [[تزکیه]] [[نفسانی]] است، در بحث [[تعلیم]] و [[آموزش]] آیا کسی که بی‌سواد است هرگز می‌تواند در جایگاه یاد دادن «هم آموزش و هم پرورش» دست دیگران را بگیرد و بالا آورد؟
تعلیم کار [[معلم]] است و معلم هر قدر استاد دیده باشد بهتر می‌تواند [[سرزمین]] خشکیده [[دل]] [[شاگردان]] را از [[علم]] و آموزش [[سیراب]] کند و تزکیه کار معلم [[اخلاق]] است، هر قدر به [[پاکی]] و [[قداست]] درون رسیده باشد و از شبستان دل، اغیار و نامحرمان را بیرون کرده باشد بهتر می‌تواند [[نفوس]] مستعده را [[تربیت]] کند و مهذب نماید. [[قرآن مجید]] [[پیامبر]] را معلم [[بشریت]] معرفی می‌کند، آیا ممکن است معلم بشریت بی‌سواد باشد؟
افاضات [[معنوی]] و آگاهی‌های [[ربوبی]] لازمه‌اش داشتن استاد نیست و استاد ندیده دلیل بر عدم [[قدرت]] بر [[خواندن و نوشتن]] نمی‌باشد. در [[فرهنگ]] ما انسان‌های معمولی فرد [[مکتب]] نرفته و استاد ندیده [[احاطه علمی]] ندارد و [[قادر]] بر خواندن و نوشتن نمی‌باشد ولی کسی که [[انتخاب شده الهی]] است به عنوان یک [[معجزه]] این‌گونه [[خداوند]] او را به صحنه می‌آورد که با دست خالی قله‌نشین قرن‌ها می‌شود.
مرحوم [[فیض]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ}}<ref>«و تو پیش از آن (قرآن) نه کتابی می‌خواندی و نه به دست خویش آن را می‌نوشتی که آنگاه، تباه‌اندیشان، بدگمان می‌شدند» سوره عنکبوت، آیه ۴۸.</ref> نقل می‌کند که [[امام رضا]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنَّهُ كَانَ يَتِيماً فَقِيراً رَاعِياً أَجِيراً وَ لَمْ يَتَعَلَّمْ وَ لَمْ يَخْتَلِفْ إِلَى مُعَلِّمٍ ثُمَّ جَاءَ بِالْقُرْآنِ الَّذِي فِيهِ قِصَصُ الْأَنْبِيَاءِ{{عم}} وَ أَخْبَارُهُمْ حَرْفاً حَرْفاً وَ أَخْبَارُ مَنْ مَضَى وَ مَنْ بَقِيَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}<ref>الإحتجاج، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.
[[امام]] فرمود: از جمله [[معجزات پیامبر]] ما این است که [[یتیمی]] بوده [[فقیر]] که [[چوپانی]] می‌کرد و اجرت می‌گرفت، دانشی نیاموخته بود و نزد معلمی نیز آمد و شد نداشت و با همه این اوصاف، [[قرآنی]] آورد که [[قصص]] [[انبیاء]] و سرگذشت آنان را حرف به حرف در بردارد و [[اخبار]] گذشتگان و آیندگان را تا [[قیامت]] بازگو کرده است. امام رضا{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|لم يعلم كتاباً أو لم يحسن كتاباً}}، نفرمود: آشنا نبود بخواند بلکه فرمود: نزد کسی [[درس نخوانده]] بود.
در [[سیره عملی]] [[پیامبر اکرم]] خواندن وجود داشته و احدی از [[مفسرین]] و مورخین به عدم قدرت [[پیامبر]] بر خواندن نوشته‌ها و [[نامه‌ها]] اشاره‌ای ندارند.
از [[حضرت صادق]]{{ع}} نقل شده که آن [[حضرت]] فرمودند: از منت‌هایی که [[حق تعالی]] بر [[رسول گرامی اسلام]] گذارده این بود که آن حضرت می‌خواندند ولی نمی‌نوشتند، هنگامی که [[ابوسفیان]] متوجه [[احد]] شد، عباس نامه‌ای محضر [[مبارک]] پیامبر اکرم{{صل}} نوشت، [[نامه]] وقتی به [[حضرت]] رسید که در یکی از باغ‌های [[مدینه]] تشریف داشتند، حضرت نامه را خوانده و به اصحابشان خبر ندادند، فقط به آنها امر فرمودند که به مدینه داخل شوند، هنگامی که [[اصحاب]] به مدینه وارد شدند حضرت آنها را از مضمون نامه خبر دادند<ref>علل الشرائع، ج۱، ص۴۲۷.</ref>.
از [[عبدالرحمن بن حجاج]] نقل شده که [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: [[پیامبر]]{{صل}} می‌خواند و می‌نوشت و آنچه را که ننوشته بود نیز می‌خواند<ref>{{متن حدیث|عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} إِنَّ النَّبِيَّ{{صل}} كَانَ يَقْرَأُ وَ يَكْتُبُ وَ يَقْرَأُ مَا لَمْ يُكْتَبْ‌}}، بصائر الدرجات، ص۲۲۷؛ الحکم الزاهرة، ص۱۰۱. </ref>.
[[اتهام]] [[قادر]] نبودن بر [[خواندن و نوشتن]] از ناحیه [[معاویه]] صورت گرفت، معاویه پس از [[فتح مکه]] که پدرش [[ابوسفیان]] از [[ترس]] جانش [[مسلمان]] شد، معاویه هم که در [[مکه]] نبود وقتی به مکه آمد به سفارش پدرش مسلمان شد و تمام مشرکینی که در فتح مکه [[اسلام]] آورده بودند مشمول [[لطف]] و [[رحمت]] پیامبر قرار گفتند، یکی از امتیازات این تازه‌مسلمان‌ها سهم ویژه‌ای از [[غنایم]] بود که [[خداوند]] در [[قرآن]] به نام {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} از آن یاد می‌کند و لذا در [[جنگ حنین]] ابوسفیان و معاویه صد شتر و مقدار زیادی نقره غنایم به آنها تعلق گرفت. [[پیامبر اکرم]] نسبت به معاویه که سواد خواندن و نوشتن داشت [[افتخار]] ویژه‌ای را نصیب او کرد که در [[نوشتن]] نامه‌های پیامبر سمت کاتب داشت.
معاویه این [[احسان]] و لطف پیامبر را نه تنها با احسان جواب نداد بلکه با بدترین شیوه ممکن در راستای [[کفر]] قلبی‌اش پاسخ داد و بعد از [[وفات پیامبر]] شایعاتی که دلالت بر دخل و [[تصرف]] شخصی در [[کتابت]] نامه‌های پیامبر بود را پخش کرد.
امام صادق{{ع}} فرمود: این آشنا نبودن به خواندن و نوشتن را معاویه به جدم [[رسول خدا]] نسبت داد و غرضش این بود که به [[مردم]] برساند و بگوید این قرآن را که من می‌نوشتم هر چه دلم می‌خواست می‌نگاشتم و چون [[پیامبر]] سواد [[خواندن و نوشتن]] نداشت، من در [[نگارش]] دستم باز بود.
[[معاویه]] می‌گفت: {{عربی|كان الوحي ينزل على محمد أنا أكتبه و هو لا يعلم ما أكتبه}} سپس گفت: بین من و بین [[خدا]] احدی نبود، تمام حاضرین نزد معاویه گفتند: راست می‌گویی. [[مرحوم مجلسی]] نقل می‌کند که [[شعبی]] و جماعتی از [[علما]] گفته‌اند [[رسول خدا]] از [[دنیا]] نرفت مگر آنکه هم نوشت و هم خواند.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۵۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۰۷٬۱۹۴

ویرایش