سهیل بن عمرو عامری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - 'مسند خلافت' به 'مسند خلافت') |
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
[[سهیل بن عمرو]] در فتح مکه نقش دوگانه ای داشته است؛ او از یک طرف، به [[جنگ]] با [[رسول خدا]]{{صل}} برخاسته و از طرف دیگر، به [[نمایندگی]] از [[مشرکان قریش]] [[سخن]] گفته است. | [[سهیل بن عمرو]] در فتح مکه نقش دوگانه ای داشته است؛ او از یک طرف، به [[جنگ]] با [[رسول خدا]]{{صل}} برخاسته و از طرف دیگر، به [[نمایندگی]] از [[مشرکان قریش]] [[سخن]] گفته است. | ||
در جریان فتح مکه [[عکرمة بن ابی جهل]]، [[صفوان بن امیه]] و سهیل بن عمرو در منطقه خندمه جماعتی را به همراه احابیش<ref>احابیش کسانی بودند که در یکی از درههای مکه به نام "احبش" با یکدیگر پیمان بسته و هم سوگند شده بودند. زندگانی محمد{{صل}}، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۲۳۶.</ref> و [[بنوبکر]] و [[بنو حارث بن عبد مناة]] آماده کرده، به [[نبرد]] با [[مسلمانان]] برخاستند و [[خالد بن ولید]] با آنها به نبرد پرداخت<ref>زندگانی محمد، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۷۰. البته با اعتماد بر آن چه در تعریف کوه خندمه آمده است و نص دو مصدر ابن اسحاق و واقدی بنا بر آنچه درباره خندمة نقل کردهاند، عاتق بن غیث بلادی در معجم معالم مکة التاریخیه بر این خبر این گونه تعلیقه نوشته است: تاریخ نگاران درباره فتح مکه و ورود خالد بن ولید به مکه جاهلانه سخن گفتهاند؛ زیرا خالد از "کدی" وارد شد و کدی غرب مسجد الحرام است پس چگونه خالد بن ولید در خندمه در شمال مکه جنگ کرده است؟ | در جریان فتح مکه [[عکرمة بن ابی جهل]]، [[صفوان بن امیه]] و سهیل بن عمرو در منطقه خندمه جماعتی را به همراه احابیش<ref>احابیش کسانی بودند که در یکی از درههای مکه به نام "احبش" با یکدیگر پیمان بسته و هم سوگند شده بودند. زندگانی محمد{{صل}}، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۲۳۶.</ref> و [[بنوبکر]] و [[بنو حارث بن عبد مناة]] آماده کرده، به [[نبرد]] با [[مسلمانان]] برخاستند و [[خالد بن ولید]] با آنها به نبرد پرداخت<ref>زندگانی محمد، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۷۰. البته با اعتماد بر آن چه در تعریف کوه خندمه آمده است و نص دو مصدر ابن اسحاق و واقدی بنا بر آنچه درباره خندمة نقل کردهاند، عاتق بن غیث بلادی در معجم معالم مکة التاریخیه بر این خبر این گونه تعلیقه نوشته است: تاریخ نگاران درباره فتح مکه و ورود خالد بن ولید به مکه جاهلانه سخن گفتهاند؛ زیرا خالد از "کدی" وارد شد و کدی غرب مسجد الحرام است پس چگونه خالد بن ولید در خندمه در شمال مکه جنگ کرده است؟ لکن زبیر گروهی را فرستاد و شکی در آن نیست که اینها بر کوه خندمه که مشرف بر همه مکه تا مسجد الحرام است، مسلط شدند، برای توطئه ای که درباره جان پیامبر چیده بودند....... (مجله میقات، ج۴، ص۲۰۴-۲۰۳ و نیز ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۲۲۱).</ref>. | ||
سهیل بن عمرو گوید: "وقتی [[پیامبر]] پیروزمندانه وارد مکه شده و منادی ندا داد: هر کسی درون [[خانه]] خود شده و در را به روی خود ببندد، در [[امان]] است، من نیز به [[خانه]] خود رفته و در را بستم و مخالفتهای خود را در برابر [[محمد]] و اصحابش یادآور شدم و دیدم که هیچ کس از من بدتر نبوده است. من در [[روز]] [[حدیبیه]] به گونهای با [[رسول خدا]] [[رفتار]] کردم که کسی رفتار نکرد؛ [[پیمان]] [[صلح]] را من نوشتم و گذشته از این، در جنگهای [[بدر]] و [[أحد]] و در در هر ه حرکتی که [[قریش]] کرد، حاضر شدم و لذا از کشته شدن ایمن نبودم. پس به دنبال فرزندم [[عبدالله]] که قبلا [[اسلام]] آورده و در بدر شرکت کرده بود، فرستادم تا برای من امان بگیرد. عبدالله نزد [[پیامبر]] رفته و گفت: آیا به پدرم [[سهیل بن عمرو]] امان میدهید؟ پیامبر فرمود: "آری، او در امان [[خدا]] خواهد بود. به او بگو خود را آشکار کند". آن گاه به اطرافیان فرمود: "هر که سهیل بن عمرو را دید [[خیره]] به او نگاه نکند. او باید از مخفیگاه خود خارج شود. به [[جان]] خودم، او [[عاقل]] و شرافتمند است و مانند او [[قدر]] اسلام را خواهد دانست؛ چرا که او میداند آن چه کرده، به نفع او نمیباشد". فرزندم عبدالله نزد من آمده و سخنان آن [[حضرت]] را به من رسانید. گفتم: به خدا قسم او در [[جوانی]] و [[پیری]] [[نیک کردار]] بوده است، و در حالی که همچنان [[مشرک]] بودم، نزد او رفت و آمد میکردم"<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۲۵۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref>. | سهیل بن عمرو گوید: "وقتی [[پیامبر]] پیروزمندانه وارد مکه شده و منادی ندا داد: هر کسی درون [[خانه]] خود شده و در را به روی خود ببندد، در [[امان]] است، من نیز به [[خانه]] خود رفته و در را بستم و مخالفتهای خود را در برابر [[محمد]] و اصحابش یادآور شدم و دیدم که هیچ کس از من بدتر نبوده است. من در [[روز]] [[حدیبیه]] به گونهای با [[رسول خدا]] [[رفتار]] کردم که کسی رفتار نکرد؛ [[پیمان]] [[صلح]] را من نوشتم و گذشته از این، در جنگهای [[بدر]] و [[أحد]] و در در هر ه حرکتی که [[قریش]] کرد، حاضر شدم و لذا از کشته شدن ایمن نبودم. پس به دنبال فرزندم [[عبدالله]] که قبلا [[اسلام]] آورده و در بدر شرکت کرده بود، فرستادم تا برای من امان بگیرد. عبدالله نزد [[پیامبر]] رفته و گفت: آیا به پدرم [[سهیل بن عمرو]] امان میدهید؟ پیامبر فرمود: "آری، او در امان [[خدا]] خواهد بود. به او بگو خود را آشکار کند". آن گاه به اطرافیان فرمود: "هر که سهیل بن عمرو را دید [[خیره]] به او نگاه نکند. او باید از مخفیگاه خود خارج شود. به [[جان]] خودم، او [[عاقل]] و شرافتمند است و مانند او [[قدر]] اسلام را خواهد دانست؛ چرا که او میداند آن چه کرده، به نفع او نمیباشد". فرزندم عبدالله نزد من آمده و سخنان آن [[حضرت]] را به من رسانید. گفتم: به خدا قسم او در [[جوانی]] و [[پیری]] [[نیک کردار]] بوده است، و در حالی که همچنان [[مشرک]] بودم، نزد او رفت و آمد میکردم"<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۲۵۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref>. |