اراده انسان
مقدمه
در آثار کلامی، هم از «اراده الهی» بحث شده است و هم از «اراده انسانی». متکلمان و فیلسوفان اسلامی اراده انسان را از شئون نفس و در زمره کیفیات یا افعال آن دانستهاند. همچنین آنان برای فعل ارادی، مبادی و مراحلی را معتقدند که در شماره و ترتیب آنها اختلافنظر است[۱].
«اراده» میل بسیار شدید و قوه و نیرویی درونی است که به عقل انسان وابسته است؛ ولی از شئون عقل و عین عقل نیست. انسان با اراده، خودش را از تأثیر نیروهای بیرونی خارج و مستقل میکند. هر مقدار که اراده قویتر باشد، بر اختیار او افزوده میشود و انسان بیشتر مالک نفس و کار و سرنوشت خود میگردد؛ برخلاف «میل»، که به طبیعت انسان وابسته است و از نوع کشش و جاذبه است و جنبه بیرونی دارد، یعنی میل، رابطهای است بین انسان و شیء خارجی که آن شیء، انسان را به سوی خودش میکشد؛ مثل آدم گرسنه که میل به غذا دارد. بنابراین، میل جاذبهای است که انسان را به طرف خود میکشد و هر اندازه که میل شدیدتر باشد، اختیار از انسان راحتتر سلب میگردد، یعنی انسان در اختیارِ یک قدرت بیرونی است.
میل قوه مجریه طبیعت است و اراده قوه مجریه عقل است. اراده، نیروی دیگری است در انسان. چه بسیار صاحب عقلهای قوی و نیرومند که اراده آنها ضعیف است و چه بسیار صاحب ارادههای قوی که عقلشان ضعیف است. اینها دو قوه است؛ اما با دو کارکرد متفاوت.
کار اراده این است که طرحهای عقل را اجرا میکند. گاهی عقل انسان به چیزی حکم میکند که در حال حاضر هیچگونه میلی نسبت به آن وجود ندارد، یعنی تمایلات، همه در جهت عکس است. میل اساساً نسبت به آینده حساس نیست؛ اما در عقل قضیه متفاوت است؛ یعنی بعد از اینکه انسان میان کارها اندیشه و محاسبه و سبک و سنگین میکند، با عقل خودش مصلحتها و مفسدهها را با یکدیگر میسنجد و بعد تشخیص میدهد که اصلح و بهتر کدام است؛ لذا بسیاری از اوقات، آنچه عقل مصلحت میداند و انسان اراده میکند، طبق حکم عقل انجام بدهد، ضد میلی است که در وجودش احساس میکند؛ یعنی گاهی انسان چیزی را شدیداً مشتاق است، ولی آن را اراده نمیکند؛ چون با طبیعتش موافق نیست. گاهی به عکس است، یعنی شوق نیست، ولی اراده وجود دارد. پس، کاری که ملایم طبع است، مورد شوق میباشد و کاری که ملایم عقل است، مورد اراده؛ لذا، بیشتر تکیه علمای اخلاق بر مسئله اراده است. اراده بر میلهای انسان حاکم است.
بر اساس اعتقاد آنها، معیار و میزان انسانیت، اراده است. حیوان، موجودی است تابع جبر غریزه که همان میلها باشد؛ ولی انسان موجودی است که میتواند به حکم اراده و اختیار از جبر غریزه آزاد باشد؛ میتواند اراده بکند که ضد میل خودش رفتار و عمل بکند. پس، انسان واقعی کسی است که بر خودش مسلط باشد و هر اندازه که انسان بر خودش مسلط باشد، از جوهر انسانیت بهرهمند است. در حقیقت تسلط بر خود، معیاری برای انسانیت محسوب میگردد. مطابق این نظریه، کار اخلاقی کاری است که ناشی از تسلط یک میل نباشد؛ ولو آن میل عاطفه و محبت باشد.
لذا نظریه هر حیوانی متحرک بالاراده است، یعنی هر حیوانی با اراده حرکت، و بر اساس اراده اقدام میکند و انسان نیز مثل هر حیوانی متحرک بالاراده است" اشتباه است.
در حیوانات آنچه وجود دارد و مبنای اقدام است، میل و شوق است. در انسان هم یک سلسله میلها و شوقها وجود دارد؛ ولی در انسان حالت و پدیدهای وجود دارد به نام اراده که این حالت در حیوان وجود ندارد. اراده همدوش عقل است، هر جا که عقل وجود دارد، اراده وجود نخواهد داشت و آنجا که عقل نباشد، اراده هم وجود ندارد. انسان میتواند متحرک بالاراده باشد؛ ولی گاهی هم متحرک با اراده نیست، بلکه متحرک بالشوق و متحرک بالمیل است؛ در حالی که حیوان همیشه متحرک بالشوق و متحرک بالمیل است[۲].[۳]
منابع
پانویس
- ↑ جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، ماده «اراده الهی».
- ↑ مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۳۲۱ - ۳۲۰ و ۳۵۰ - ۳۴۹؛ همو، گفتارهای معنوی، ص۲۳۱ - ۲۳۰، همو، فلسفه اخلاق، ص۴۹ - ۴۷؛ همو، الهیات شفا، ج۲، ص۴۳۳.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۶ ـ ۲۷.