مغیرة بن اخنس ثقفی در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مُغَیرَة بن اَخْنس ثَقَفِی، پدرش از سران مشرکان و منافقان بود که بنا بر گواهی همه تاریخ‌نویسان و حدیث‌دانان از مصادیق "مُؤلفة القلوب"[۱] است. اسلام او به هنگام فتح مکه و به‌صورت ظاهر بوده و هرگز در دل، به دین اسلام ایمان نیاورد. در عین حال پیامبر اکرم (ص) بخشی از غنایم را به او بخشید تا او را در ایمان آوردن تشویق کند. مغیره در دوران خلیفه سوم از معتمدان و نزدیکان عثمان بود. چون تخلف‌های خلیفه از حقوق و حدود الهی افزون شد، تذکر و اقدام امام (ع) بنابر وظیفه شرعی به وی فزونی یافت و عرصه را بر خلیفه تنگ کرد. خلیفه او را به همراه زید بن ثابت انصاری نزد امام فرستاد تا امام را نسبت به خلیفه نرم گردانند. امام ضمن اعلام اینکه دل خوش ندارد تا در برابر خلیفه قرار بگیرد، اما در برابر حقوق و حدود الهی نیز نمی‌تواند سکوت اختیار کند و جز سخن حق بر زبان براند. در این هنگام مغیره با لحنی تند با امام لب به سخن گشود و امام نیز با عتاب به او فرمود: "ای فرزند آن لعنت‌ شده و اجاق‌کور و درخت بی‌ریشه و شاخه، تو مرا کفایت کنی؟! به خدا سوگند، کسی که تو یاورش باشی، هرگز روی پیروزی نبیند و آنکه تو دستش را گیری، هرگز به پا نخیزد. از ما دور شو، خدا خیر را از تو دور گرداند؛ هرچه خواهی بکوش که به جایی نخواهی رسید[۲]. مغیره، سرانجام هنگام اوج‌گیری شورش علیه خلیفه همراه با او کشته شد[۳].

اینکه امام «اخنس» پدر «مغیره» را ملعون خوانده به خاطر این است که او از سران منافقان بود و طبق نوشته همه محدثان او جزو «مؤلفه قلوبهم» به شمار آمده زیرا او در روز فتح مکه با زبان اظهار اسلام نمود ولی در باطن معتقد نبود، مغیره برادری داشت به نام «ابوالحکم» که در جنگ «احد» به دست امام (ع) کشته شد، کینه‌ای را که از امام (ع) در درون مخفی داشت با جمله بالا آشکار کرده است و این کینه به علت همان کشته شدن برادرش به دست امام (ع) بوده است و اگر امام (ع) به او می‌فرماید: «يَا اِبْنَ اَللَّعِينِ» به خاطر وضعی است که پدرش داشته و اگر «ابتر» فرموده به جهت این است که اگر انسان فرزند گمراه و نااهل از خود باقی بگذارد مثل این است که اصلا فرزندی ندارد[۴].[۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. "مُؤلفة القلوب" کسانی هستند که با دادن بخشی از زکات به آنها سعی در تألیف قلوبشان شده است و درصدد جذب آنها به اسلام برمی‌آیند تا در اثر تربیت اسلامی بتوانند آنها را اصلاح کنند و یا حداقل شرشان دفع شود.
  2. «یابْنَ اللَّعِينِ الْأَبْتَرِ وَ الشَّجَرَةِ الَّتِي لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ، أَنْتَ تَكْفِينِي!؟ فَوَاللَّهِ مَا أَعَزَّ اللَّهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ، وَ لَا قَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ؛ اخْرُجْ عَنَّا، أَبْعَدَ اللَّهُ نَوَاكَ، ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَكَ، فَلَا أَبْقَى اللَّهُ عَلَيْكَ إِنْ أَبْقَيْتَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۵.
  3. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۷۳۶.
  4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۳۰۱.
  5. الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۸۱-۱۸۲.