پرش به محتوا

بحث:مقام حجت الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۷٬۹۵۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ ژوئن ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
==سید علی حسینی میلانی==
در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 2
وَ حُجَجاً عَلی بَرِیَّتِهِ
و گواهی می‌دهم که شما حجّت‌های خدا بر آفریدگان او هستید.
یعنی خداوند متعال رضایت داده که ائمّه {{عم}} حجّت‌ها بر آفریدگان
او باشند.
حجّت یعنی چه؟
واژۀ «حجّت» در لغت –به ویژه در لغت قرآن- مفید و ظریف است. راغب اصفهانی می‌گوید:
و الحجّة: الدلالةُ المبیّنةُ للمحجّة، أی المقصد المستقیم و الّذی یقتضی صحّة أحد النقیضین. @المفردات فی غریب القرآن: 107.
حجّت نشان دادن راه مستقیم است به طور واضح و بدون شبهه که راه را برود، کاری را انجام دهد، یا نرود و انجام ندهد.
این کلمه مکرر در قرآن مجید آمده است. در آیه‌ای می‌فرماید:
«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»؛ @سوره انعام (6): آیه 149.&
بگو: دلیل قاطع و رسا برای خداست.
در جای دیگر می‌فرماید:
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛ @سوره نساء (4): آیه 165.&
تا پس از این رسولان، حجّتی برای مردم بر خداوند باقی نماند.
خداوند متعال، ائمّه {{عم}} را دلیل قاطع قرار داده و رضایت داده که بیان‌گر راه مستقیم به سوی خود بعد از رسولان باشند.
«بریّه» یعنی چه؟
در معنای واژۀ «بریّه» راغب اصفهانی این گونه می‌گوید: البریّة: الخلق. @المفردات فی غریب القرآن: 45.&
اما معلوم است که مطلق خلق مراد نمی‌باشد؛ بلکه خلقی که نیاز به حجّت دارد، یعنی خلایقِ دارای نفس از ملائکه، انس و جن.
«بریّه»، هم به خوبی متّصف می‌شود هم به بدی. در قرآن کریم می‌فرماید:
«أُولَٰئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»؛ @سوره بیّنه (98): آیه 7.
آنان بهترین خلق خدا هستند.
«أُولَٰئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ»؛ @همان: آیه 6.&
آنان بدترین مخلوقات هستند.
پس این کلمه در این جا از جهتی مقیّد است و از جهتی مطلق.
بنابراین، خداوند متعال ائمّه {{عم}} را بین خود و خلق خود اعمّ از خلایق خوب و بد حجّت قرار داده تا همۀ آن‌هایی که به راهنمایی نیاز دارند، راهنمایی شوند و بر همه اتمام حجّت شده باشد.
خداوند متعال آدمیان را خلق کرد و این خلقت بی‌هدف که نیست. هدف، کمال است که باید همۀ افراد بشر برای رسیدن به این هدف حرکت کنند که خداوند متعال بشر را برای آن خلق کرد. این راهی را که بشر باید طی کند؛ همان راهی است که از آن به صراط مستقیم تعبیر می‌شود. انسان باید در این راه گام بردارد تا به مقصد برسد، و حرکت در این راه البتّه به دلیل و راهنما نیاز دارد که:
اوّلاً انسان در این راه اشتباه نکند و راه را عوضی نرود.
ثانیاً بر فرض این که انسان در طریق مستقیم حرکت می‌کند و راه منحرفی را طی نمی‌کند، امّا اگر در این مسیر گرفتار مشکلی شد و چیزی سدّ راه او قرار گرفت، باید بداند چگونه رفتار کند.
پس انسان هم در اصل در این راه به راهنما نیاز دارد و هم در استمرار این حرکت.
به سخن دیگر، این حرکت هم در حدوث و هم در بقاء به دلیل و راهنما نیاز دارد. از این رو در فرازهای پیشین خواندیم: «والأدلّاءَ علی مرضات الله».
ائمّه مصعومین {{عم}} هدایت‌گران به راه خداوند متعال هستند هم در اصل ورود و هم در ادامۀ حرکت؛ راهی که به کمال، قرب الاهی و رضوان خدا منتهی شود که این راه دلیل لازم دارد و خدا، ائمّه {{عم}} راهنمایان این راه قرار داده و برای این جهت اختیار کرده؛ یعنی غیر از این‌ها منتخب خدا نیستند و پیروی از دیگران مورد رضا نمی‌باشد.
پس اگر فرد دیگری را دلیل قرار بدهیم، او دلیل نیست، چون راهی را می‌خواهیم برویم که به خدا منتهی بشود و او باید دلیل را معیَّن کند.
از طرفی رسیدن به کمال –که هدف خلقت است- وقتی برای انسان حاصل می‌شود که در تمام جهات وجودی او صلاح و فلاح پیدا بشود؛ چرا که کمال در یک بعد فایده ندارد و هدف نیست؛ بلکه هدف، کمال انسان است از نظر فکری و عقیدتی که درست فکر کند، انحراف عقیدتی نداشته باشد، در اصول دین محکم باشد؛ زیرا که یک بعد وجود انسان، فکر اوست.
بُعد دیگر کمال در اعمال است. انسان وقتی به کمال عملی می‌رسد که به احکام مولا به طور کامل تعبّد داشته باشد؛ عبد صالح کسی است که به آن چه که مولا گفته و خواسته و مقرر کرده مطیع و در جمیع افعال و تروک انقیاد کامل داشته باشد، این کمال مربوط به اعمال بدنی و جسمی است.
بُعد سوم کمال، نفسانی است، که انسان باید از نظر اخلاقی نیز فرد صالح و با کمالی باشد. ممکن است کسی از نظر فکری انحراف عقیدتی نداشته باشد و فکر و اندیشه او صحیح باشد، و از نظر عملی نیز از محرّمات اجتناب کند و واجبات و مستحبات را به جا آورد حتّی از مکروهات هم اجتناب کند؛ امّا از جهت اخلاقی به کمال نرسیده باشد؛ یعنی بخل، حسد، کبر و... دارد، به صفات حسنه مزیّن نیست و از صفات سیّئه منزّه نیست.
انسان وقتی کامل خواهد بود که در جمیع جهات به سر حدّ کمال برسد. از این رو انسان باید تهذیب نفس کند و این نفس را از صفات قبیحه منزّه و به صفات حسنه مزّین نماید.
بنابراین آن چه گذشت، اگر کسی از نظر فکری، عملی و نفسانی تلاش کرد و در هر جهت به کمال متناسب خودش رسید، انسان کامل خواهد بود.
ولی این هدف، راه دارد و برای حرکت به سوی این هدف به راهنما نیاز هست و آن راهنما باید در همۀ ابعاد کمال در اعلی مراتب بوده باشد وگرنه نمی‌تواند راهنما باشد چون: فاقد الشیء لا یعطی.
و او در هر زمان امامی از ائمّه اهل بیت {{عم}} می‌باشد، و جز آن‌ها کسی صلاحیت راهنمایی این امت را ندارد.
پس ما در جهت اعتقادی به دلیل نیاز داریم و باید اعتقاد خود را از ائمه {{عم}} بگیریم، و در بعد عملی، عبادی و اخلاقی بایستی در مکتب اهل بیت {{عم}} شاگردی کنیم و فرمایشات و کلمات آن بزرگواران را بسنجیم و با نفی صفات سیئه و اثبات صفات حسنه –آن‌گونه که فرموده‌اند- در خودمان منعکس و پیاده نماییم که این کمال، هدف خلقت است.
پس خداوند متعال ائمّه {{عم}} را با رضایت خود برگزید تا در این مسیر از مردم دستگیری کنند. قرآن کریم می‌فرماید:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛@سوره ذاریات (51): آیه 56.&
و من جن و انس را خلق نکردم مگر برای این که مرا بپرستند.
هدف، عبادتی است که باید روی معرفت، کمال و شناخت باشد. پس خداوند متعال انسان را آفرید و از او حرکت در راه کمال خواسته و رسیدن به کمال را هم می‌خواهد، از آن طرف می‌داند که انسان در انتخاب راه به اشتباه می‌افتد؛ چرا که در هر زمانی شیّادان و راهزنانی وجود دارند و انسان قدرت تشخیص به تمام معنا را ندارد.
خلاصۀ کلام این که در جمله قبل «رضیکم خلفاء فی أرضه» ضرورت وجود خلیفه خدا در زمین امری مفروغ عنه و مسلّم بوده، آن‌گاه فرمود که خلفاء، ائمّه اطهار هستند.
و در این جمله آمده که ائمّه، حجّت‌های خدا بر خلایقی هستند که به حجّت نیاز دارند. پس اصل وجود حجّت نیز امری تمام شده است، و ائمّه {{عم}} مصداق می‌باشند.
این که ضرورت وجود خلیفه و حجّت مسلّم گرفته شده به سبب آن است که وجودش مقتضای قاعده لطف است و الّا نقض غرض یا تکلیف بما لا یطاق لازم می‌آید.
برای توضیح این مطلب می‌گوییم:
چون خداوند متعال از خلق بشر و تکلیف او به عمل به شریعت غرض داشته، برای تحقق غرض که همانا کمال بشر می‌باشد، باید سه کار انجام بشود:
1. خداوند متعال باید دلیلی برای بشر بگذارد تا به راهنمای او در راه مستقیم حرکت کند و به مقصد برسد، یا دست کم به مقصد نزدیک‌تر بشود که در جهان آخرت نیز اهل نجات باشد و این دلیل، یا نبی یا وصیّ در هر زمانی است.
این کار از نظر عقلی بر خداوند متعال به قاعدۀ لطف واجب است، وگرنه تناقض، نقض غرض، تکلیف بما لا یطاق لازم می‌آید.
2. به عهدۀ نبی یا وصی است که این مسئولیّت را به احسن وجه انجام دهد که انبیا و اوصیای آنان در هر امّتی این مسئولیت را پذیرفته‌اند و به احسن وجه به این مسئولیت قیام کرده‌اند.
3. بشر باید از دلالت این دلیل از نظر حدوثی و بقایی استفاده بکند تا در این مسیر حرکت کرده و منحرف نشود و در اثنای مسیر دچار مشکل نگردد تا به هدف که کمال اوست و نفعی برای خداوند متعال ندارد، برسد؛ چرا که اگر همۀ این خلایق بر ضدّ کمال گام بردارند، هیچ ضرری به خداوند متعال وارد نمی‌شود.
پس اگر بشر به کمال نرسید چه کسی مقصّر است؟ اگر روز قیامت از این بشر بپرسند: چرا چنین شد؟ نمی‌تواند عذر و بهانه‌ای بیاورد. چون قرآن کریم می‌فرماید:
«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»؛ @سوره انعام (6): 149.&
بگو: دلیل رسا برای خداوند است.
در ذیل این آیه در روایتی آمده است که مسعدة بن زیاد گوید:
سمعت جعفر بن محمّد {{عم}} و قد سئل عن قوله تعالی: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ».
فقال: إنّ الله تعالی یقول للعبد یوم القیامة: عبدی أکنت عالماً؟ فإن قال:  نعم، قال له: أفلا عملت بما علمت؟ و إن قال: کنت جاهلاً، قال له: أفلا تعلّمت حتّی تعمل؟ فیخصمه و ذلک الحجّة البالغة؛ @الأمالی، شیخ مفید: 227 – 228، حدیث 6، بحار الأنوار: 2 / 29، حدیث 10.&
از امام صادق {{ع}} شنیدم که درباره این سخن خدای تعالی که می‌فرماید: «دلیل رسا برای خداوند است» پرسیده بودند، فرمود: همانا خدای تعالی در روز قیامت به بنده می‌فرماید: بندۀ من، آیا می‌دانستی؟ پس اگر بگوید: آری! به او گفته می‌شود: پس چرا به آن چه می‌دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید: نمی‌دانستم و جاهل بودم؛ به او گفته می‌شود: چرا نیاموختی تا عمل کنی؟ پس او را محکوم می‌نماید و این است همان حجّت رسا و آشکار.
در آیۀ دیگر می‌فرماید:
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛@سوره نساء (4): آیه 165&
تا پس از این رسولان، حجّتی برای مردم بر خداوند باقی نماند.
آری، خداوند متعال بعد از انبیا، اوصیا را نصب می‌کرد و دیگر هیچ بنده‌ای در برابر خداوند متعال حجّتی ندارد. از این روست که در علم اصول در تعریف حجّت می‌گویند:
الحجّیة متقوّمة بالمنجزّیة علی تقدیر الموافقة، و المعذریة علی تقدیر المخالفة للواقع، فإنّ الحجّة بالاعتبار الأوّل حجّة للمولی علی عبده و بالاعتبار الثانی حجّة للعبد علی مولاء. @نهایة الدرایه فی شرح الکفایه: 2 / 298.&
اگر بنده، کسی را نداشت که برود از او بپرسد که راه از کجاست و کسی نبود که در ابعاد سه گانه او را دستگیری کند، یاد بدهد و راهنمایی نماید، روز قیامت می‌تواند به خداوند متعال بگوید: خداوندا! کسی را برای من نگذاشته بودی که از او یاد بگیرم. امّا قرآن کریم می‌فرماید:
«لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛@سوره نساء (4): آیه 165&
تا پس از این رسولان، حجّتی برای مردم بر خداوند باقی نماند.
بنابراین بیان، هر بشری که در این عالم به جایی نرسد و در آن عالم روسیاه باشد خودش مقصّر است؛ چرا که مطلب از ناحیۀ خداوند متعال، انبیا و اوصیای انبیا تمام است.
نکات ارزنده
پس از توضیح مطلب از حیث کبروی مفروغ عنه، می‌گوییم:
خلفاء خدا و حجّت‌های الاهی بعد از انبیا، ائمّه اطهار از اهل بیت رسول الله و خاتم النبیین {{صل}} هستند، و اینک تذکر چند نکته ضروری است:
نکتۀ یکم. وقتی ائمّه {{عم}} این شأن را از ناحیۀ خداوند متعال دارا شدند ناگزیر باید معصوم باشند؛ چرا که غیر معصوم نمی‌تواند حجّت باشد. آیا غیر معصومی که خود خطا می‌کند یا احتمال اشتباه می‌دهد، می‌تواند دلیل و راهنما به سوی کمال بشر باشد؟!
از این رو برای رسیدن به کمال، تمسّک کردن و استدلال نمودن به سخنان غیر معصومان و آن‌ها را واسطه قرار دادن و از آن‌ها کمک گرفتن باطل است، مگر غیر معصومی که از معصوم اخذ کرده و در مکتب معصوم تربیت شده باشد.
نکتۀ دوم. ائمّه این شأن را دارند و در هر حالی که باشند دارای این شأن هستند؛ چه در رأس حکومت قرار بگیرند یا نه، زیرا شرط «خلیفه» و «حجّت» بودن بسط ید و نفوذ کلمه نمی‌باشد، ائمّه {{عم}} در هر حال دلالت و راهنمایی امّت را بر عهده دارند. البته اگر حاکم می‌بودند عملاً هدایت و دلالت در بین امّت به اجرا گذارده می‌شد.
نکته سوم. امام زمان {{ع}} در دوران غیبت نیز حجّت خدا است چون خداوند متعال او را آفرید و او را برای دلیل بودن نصب کرد. اگر من در زمان غیبت، گمراه هستم خود مقصّرم، هم‌چنان که در اصل غایب بودن آن حضرت، امّت مقصّر هستند.
ص153 تا 162
==سید علی حسینی میلانی==
==سید علی حسینی میلانی==
در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 1
در کتاب: با پیشوایان هدایتگر جلد 1
۷۳٬۰۱۷

ویرایش