بنیثقیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←تعامل با دولت نبوی{{صل}} پس از هجرت
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
===تعامل با [[دولت نبوی]]{{صل}} پس از هجرت=== | ===تعامل با [[دولت نبوی]]{{صل}} پس از هجرت=== | ||
با [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] و در پی پیروزیهای [[مسلمانان]] بر [[مشرکان قریش]] و متحدانشان، شماری از [[مردم]] [[ثقیف]] که همگی از شاخه احلاف بودند، به تدریج و به انفراد [[اسلام]] پذیرفتند. به طوری که علاوه بر [[عتبة بن اسید]] -از بنی غیره- که او را قدیمالاسلامش خواندهاند،<ref> ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص۵۹.</ref> [[مغیرة بن شعبه]] که فردی از [[خاندان]] ریاستی ثقیف - یعنی [[بنی معتب]] - بود و با خاندان خود اختلافاتی داشت،<ref> ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷.</ref> در [[سال پنجم هجری]] اسلام آورد و در مدینه ساکن شد.<ref> ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۷۹؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص۱۹۹.</ref> [[جابر بن شیبان ثقفی]] نیز از دیگر مسلمانان ثقفی بود که در [[سال ششم هجری]] [[مسلمان]] شد و در [[بیعة الرضوان]] شرکت جُست.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۳۰۴.</ref> [[هبیرة بن شبل ثقفی]] هم مدتی پیش از [[فتح مکه]] در [[سال هشتم هجری]] اسلام آورد و در جریان فتح در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} بود و از سوی [[حضرت]]، به عنوان [[امام جماعت]] در [[روز]] اول فتح مکه [[برگزیده]] شد.<ref> فاکهی، اخبار مکه، ج۳، ص۲۲۵.</ref> همچنین «ابوحذیفه»،<ref> ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۷۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۷۴.</ref> [[یَعلی بن مُره]]<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۲۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۳۹۸.</ref> و [[عمرو بن شبیل]]<ref> ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۳۴.</ref> -از [[بنیعتاب بن مالک]] -، از دیگر مسلمانان این [[قوم]] بودند که به سال ششم هجری در جمع مسلمانان و [[بیعتکنندگان]] [[رضوان]] حضور داشتند. در جریان فتح مکه، افزون بر [[قریشیان]]، [[ثقفیان]] مقیم [[مکه]] نیز به اسلام گرویدند که از جمله آنان میتوان به نام [[اسید بن حارثه]] ([[تحریف]] [[جاریه]]) از بنی غیره اشاره داشت.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۹۰؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص۵۳؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> اما در برابر مسلمانان انگشتشمار ثقیف، دیگر مردم این [[قبیله]] به [[رهبری]] بزرگان خود، حضور در کنار [[قریش]] برای [[رویارویی]] با [[مسلمانان]] را به صورت جدّیتر دنبال کردند. [[همدلی]] و [[همکاری]] [[ثقیف]] و قریش در [[مواجهه]]مسلمانان چندان جدی بود که برخی از [[مفسران]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ}}<ref>«و کافران (نیز) دوستان یکدیگرند و اگر آن (دستور) را انجام ندهید در زمین، آشوب و تباهی بزرگی رخ خواهد داد» سوره انفال، آیه ۷۳.</ref> که [[کافران]] را [[یاوران]] و مدافعان یکدیگر میداند، مقصود از آنان را کافران قریش و ثقیف میدانند.<ref> سمرقندی، تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۳۵.</ref> [[اسیر]] ساختن دو تن از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در همان سالهای آغازین [[هجرت]]،<ref> بیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۳۲۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۰؛ شوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.</ref> [[مرثیهسرایی]] [[امیة بن ابیالصلت]] -شاعر ثقیف- در رثای کشتگان [[مشرکان]] در [[بدر]]،<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۱، ص۳۳۰.</ref> حضور بیش از ۱۰۰ تن از آنان به [[سال سوم هجری]] در [[نبرد]] [[احد]]،<ref> واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۳.</ref> نقش بسزا در [[سپاه]] [[احزاب]] به [[سال پنجم هجری]]، <ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۷.</ref> و [[همراهی]] با نیروهای اعزامی قریش برای رویارویی با [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیبیه]] به سال ششم پس از هجرت، از جمله دشمنیهای ثقیف با ایشان است. [[دیدار]] [[عروة بن مسعود]] به [[نمایندگی]] از قریش با پیامبر{{صل}} در حدیبیه و سخنان تند و توهینآمیز وی با ایشان<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۷۸.</ref> گویای شدت [[رفتار]] [[ثقیف]] در برابر پیامبر{{صل}} است.<ref> حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> | |||
پس از [[فتح مکه]]، موضع ثقیف در قبال پیامبر{{صل}} روی به تشتت گذاشت. در حالی که بدنۀ ثقیف بر ادامۀ [[خصومت]] با پیامبر{{صل}} [[اصرار]] داشتند و با [[بادیهنشینان]] [[هوازن]] و [[بنیسلیم]] هماواز بودند، برخی از رؤسای این [[قبیله]] در [[طائف]]، به [[پذیرش اسلام]] متمایل شده بودند. آنگاه که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[سال هشتم هجری]] به قصد [[جنگ حنین]] و نبرد با هوازن از [[مدینه]] خارج گشت، ثقیف که از چندین دهه پیشتر پیوندی نزدیک با هوازن یافته بود، به [[حمایت]] از ایشان، در این [[جنگ]]، علیه [[پیامبر]]{{صل}} وارد [[پیکار]] شد.<ref> | |||
پس از [[فتح مکه]]، موضع ثقیف در قبال پیامبر{{صل}} روی به تشتت گذاشت. در حالی که بدنۀ ثقیف بر ادامۀ [[خصومت]] با پیامبر{{صل}} [[اصرار]] داشتند و با [[بادیهنشینان]] [[هوازن]] و [[بنیسلیم]] هماواز بودند، برخی از رؤسای این [[قبیله]] در [[طائف]]، به [[پذیرش اسلام]] متمایل شده بودند. آنگاه که [[رسول خدا]]{{صل}} به [[سال هشتم هجری]] به قصد [[جنگ حنین]] و نبرد با هوازن از [[مدینه]] خارج گشت، ثقیف که از چندین دهه پیشتر پیوندی نزدیک با هوازن یافته بود، به [[حمایت]] از ایشان، در این [[جنگ]]، علیه [[پیامبر]]{{صل}} وارد [[پیکار]] شد.<ref> صنعانی، المصنف، ج ۵، ص۳۷۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۸۸۹؛ واقدی، مغازی، ج۲، ص۸۰۵.</ref> در این جنگ، که بر اساس گزارشات [[تاریخی]] از هر دو طیف اصلی ثقیف، یعنی احلاف و [[بنی مالک]] به صورت [[متحد]] در آن شرکت داشتند، چهرههای سرشناسی مانند [[عروة بن مسعود]]، [[رئیس]] [[ثقیف]]، و [[غیلان بن سلمه]]، مرد شماره دو بنیعوف (احلاف) و نیز بزرگان بنیحبیب به عنوان سران شاخه [[بنیمالک]] [[ثقیف]]، به بهانههایی نظیر تأمین تجهیزات [[جنگی]]، از حضور در این جنگ، [[غیبت]] داشتند<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۱۷-۹۲۲؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۸۱.</ref> که این امر میتواند به معنای همدل نبودن برخی از بزرگان ثقیف با بدنه [[قبیله]] بوده باشد.<ref> ر. ک. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> [[هوازن]] و ثقیف با [[آگاهی]] از [[تصمیم پیامبر]]{{صل}}، نیروهای از پیش آماده خود را رهسپار [[نبرد]] با [[مسلمانان]] کردند. احلافِ ثقیف به [[فرماندهی]] [[قارب بن اسود]] –برادرزاده عروة بن مسعود- و بنیمالک به فرماندهی [[سُبیع بن حارث]]،<ref> در صدر اسلام و در زمان واقعه حنین، خاندان بنیحبیب عهده دار ریاست بر بنی مالک بودند. آنان که از چندین دهه پیشتر با قریش به طورکلی و با بنی هاشم به طور خاص در ارتباط بودند، انگیزهای قوی برای جنگ با پیامبر{{صل}} نداشتند؛ این در حالی است که سبیع ذوالخمار، فرمانده بنیمالک در جنگ حنین بر اساس پیجویی نسبش در کتب انساب، به یکی از خاندانهای رقیب بنی حبیب که در نیا با حبیب بن حارث ابن مالک مشترک بودند احتمالاً ربیعة بن حارث (ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۶۲) یا خیثمة بن حارث (ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۳۶۱) تعلق داشت و از همین رو در نسبت به نیا، سبیع بن «حارث بن مالک» خوانده میشد (ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۸۸۹؛ طبری، تاریخ، ج۳، ص۷۱؛ واقدی، مغازی، ج۳، ص۸۸۵). بر اساس این تحلیل حارث نام جد او و نه پدرش بوده است. بر این پایه او نه از خاندان ریاستی احلاف، که از خاندانهای به حاشیه رانده شده و رقابت جو برخاسته است. بر اساس منابع سیره، پیامبر{{صل}} انگیزۀ او برای این جنگ را «بغض قریش» دانسته است (ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۸۹۹؛ یعقوبی، التاریخ، ج۲، ص۶۳؛ قس: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۱۹؛ ابن حبیب، المحبر، ص۱۰۵). دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> در آغاز [[نبرد حنین]] با حربه غافلگیری و به کار بستن همه توان خود، توانستند [[انسجام]] [[سپاه]] [[دوازده]] هزار نفری [[مسلمانان]] را از هم بگسلند.<ref> ابن حبیب، المحبر، ص۱۱۵؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۲-۸۹۷.</ref> بدین ترتیب، [[هراس]] مسلمانان و [[گریز]] آنان از صحنه نبرد حنین، [[پیامبر]]{{صل}} و [[اصحاب]] [[وفادار]] او را دچار خطر کرد. اما با [[یاری]] [[خداوند]] و [[استواری]] [[رسول خدا]]{{صل}} و شماری اندک از مسلمانان و سپس بازگشت مسلمانان فراری به صحنه [[نبرد]]، [[ثقیف]] شکستی سنگین متحمل شد.<ref> ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۷۲-۱۷۷۴؛ طبری، جامع البیان، ج۵، ص۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۱۸۱-۱۸۲.</ref> فرار نیروهای احلاف با بر جای نهادن تنها دو کشته و نیز هوازنیها از معرکه حنین، بار سنگین نبرد را بر دوش گروه [[بنیمالک]] [[ثقیف]] افکند و آمار کشتههای آنان را به ۷۰<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۸۹۹.</ref> یا ۱۰۰ تن<ref> واقدی، المغازی، ج ۴، ص۹۰۷؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۱، ص۴۱۰.</ref> رساند که [[سبیع بن حارث]] از جمله آنان بود. [[ثقفیان]] پس از [[شکست]] در حنین، همراه با شاخه اخراجی بنیمالک و نیز برخی هوازنیان به [[طائف]] بازگشتند. پیامبر{{صل}} نیز بیدرنگ پس از پایان [[جنگ حنین]]، روی به طائف نهاد، اما قبیلۀ ثقیف پیش از رسیدن ایشان، به [[تجهیز]] نظامی خود پرداختند و با گردآوری خواربار و آذوقه، ضمن [[پناه]] گرفتن در درون دیوارهای بلند [[شهر]]، خود را برای [[رویارویی]] با محاصره یکساله آماده کردند.<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۱۷-۹۱۸؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۲۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۹-۱۵۰.</ref> [[سپاه اسلام]] به [[فرماندهی]] [[رسول خدا]]{{صل}} آنان را در محاصره خود گرفتند.<ref> حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواهعلوی.</ref> ایشان در اثنای محاصره، [[حضرت علی]]{{ع}} را جهت شکستن بتهای اطراف [[طائف]] به آنجا فرستاد. [[حضرت]] در [[راه رفتن]] به محل [[مأموریت]]، با [[نافع بن غیلان بن مُعَتِّب]] با نیروهایی از ثقیف که از قلعه طائف بیرون آمده بودند، برخوردند و پس درگیری با آنها، نافع را به [[هلاکت]] رساند و باقی [[مشرکان]] را فراری داد. با [[شکست]] و هزیمت آنان، [[رعب]] و [[وحشت]] [[ثقفیان]] را فرا گرفت و باعث شد گروهی چهل نفره از ایشان از [[پناه]] گاه خود خارج شده، به [[پیامبر]]{{صل}} پناه ببرند.<ref> یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۶۳ – ۶۴؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۱۱۶.</ref> همچنین با اعلام دستور {{عربی|"و أیّما حُرّ نزَلَ إلینا فهُوَ آمنٌ و أیّما عَبد نزل إلینا فهو حرٌّ"}} «هر بردهای که از [[دژ]] طائف خارج شود [[آزاد]] است»، بیست و سه تن از بردگان ثقیف<ref> صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص۳۸۴ و ۳۸۵.</ref> که [[ابوبَکره]]،<ref> او برادر مادری زیاد بن سمیه و یکی از کسانی است که شهادت به زناکاری مغیره بن شعبه داد و توسط خلیفه شلاق خورد. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۱۳۶، ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص۴۱۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج ۱، ص۱۴۰.</ref> [[ابراهیم بن جابر]]، [[مُضطَجِع]]<ref> پیامبر{{صل}} نام وی را به المُنبَعِث تغییر داد. واقدی، المغازی، ج ۳، ص۹۳۱.</ref> از جمله آنان بودند، از دژ طائف بیرون آمدند و به رسول خدا{{صل}} [[پناهنده]] شدند.<ref> واقدی، المغازی، ج ۳، صص ۹۳۱ - ۹۳۲، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۲، ابن سید الناس، عیون الأثر، ج ۲، ص۲۳۲؛ فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(۲)، محمود حیدری آقایی.</ref> محاصره [[قلعه]] [[طائف]]، ۱۵ یا ۱۸ [[روز]]، به درازا انجامید. اما طی این مدت، [[کوشش]] [[مسلمانان]] برای [[تسلیم]] کردن طائف با استفاده از منجنیق و ارابه ثمری نداشت و در پایان روز هجدهم، [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[مشورت]] با [[مشاوران]]، دستور عقبنشینی و ترک محاصره را صادر فرمود.<ref> واقدی، المغازی، ج ۳، ص۹۲۲ بب؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۸-۱۵۹؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۶-۶۷؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۵۷-۱۵۸، ۱۶۶.</ref> چنین به نظر میرسد که با وجود آنکه تیراندازان ثقیف در حملات گاه و بیگاه خود چند تن از مسلمانان را به [[شهادت]] رساندند،<ref> واقدی، المغازی، ج ۳، ص۹۲۲ بب؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۸-۱۵۹؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۶۶-۶۷؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۵۷-۱۵۸، ۱۶۶.</ref> اما در مجموع هیچ یک از دو طرف در افروختن [[آتش]] [[جنگ]]، عزمی جدی نداشتهاند؛ گویی [[هدف]] محاصرۀ طائف از سوی [[پیامبر]]{{صل}} تنها یک [[پیام]] [[تهدید]] بود و به همین سبب اصراری بر دوام آن وجود نداشت.<ref> برخی از کلمات [[حضرت]] پس از پایان محاصره به روشنی نشان از آن دارد که ایشان [[انتظار]] داشتند، [[ثقیف]] به [[صلح]] [[اسلام]] آورد؛ از جمله اینکه به هنگام بازگشت، آنگاه که مسلمانان از حضرت خواستند ثقیف را [[نفرین]] کند، حضرت[[دعا]] کرد که [[خداوند]] [[ثقیف]] را [[هدایت]] کند ([[ابن سعد]]، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۹؛ ابن شبه، [[تاریخ]] [[المدینة]] المنوره، ج۲، ص۴۹۹؛ [[ابن ابی شیبه]]، [[المصنف]]، ج۶، ص۴۱۳؛ [[ترمذی]]، [[سنن]]، ج۵، ص۷۲۹). [[حدیثی]] منتسب به پیامبر{{صل}} با این مضمون که «ان صید وج [[حرام]] وعضاهه حرام محرم» (همانا شکار وج یعنی طائف حرام است و رستنیهای آن حرام [[محرم]])، به تصریح [[محدثان]] در همین ایام از زبان پیامبر{{صل}} صادر شده است. (برای تحلیلی در این باره، نک: [[حمید]] [[الله]]، مجموعةالوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشده، ص۲۸۴-۲۸۶). حتی آنگاه که در [[مدینه]] به پیامبر{{صل}} گفتند خداوند طائف را بر تو فتح کند، حضرت فرمود: «هرچند اذنی دربارۀ ([[جنگ]] با) [[ثقیف]] به من داده نشده باشد؟» ([[ابن عبدالبر]]، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۲؛ [[ابن اثیر]]، [[اسد]] الغابه، ج۵، ص۴۴۴).([[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، مقاله ثقیف، [[احمد پاکتچی]]، ج۴، ص۱۶۲۷) در برخی منابع، از علل ناکامی این محاصره طولانی، بیرون آمدن [[مسلمانان]] از [[مدینه]]، [[نبرد]] سنگین حنین و کمرنگ شدن [[انگیزه]] [[دینی]] از جمله حضور برخی از افراد در [[سپاه مسلمانان]] به [[طمع]] دستیابی به [[زنان]] زیباروی ثقیف(واقدی، [[المغازی]]، ج۳، ص۹۳۳-۹۳۷؛ [[ابن کثیر]]، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۲۲؛ [[اسحاق]] بن راهویه، [[مسند]] [[ابن راهویه]]، ج۴، ص۶۳.) و نیز درخواست شماری از زنان [[مسلمان]] از [[پیامبر]] برای سهم بردن از گوهرهای زنان [[ثقیف]](ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۲۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۲.) گزارش شده است. (حوزه [[نمایندگی]] [[ولی فقیه]] در امور [[حج]] و [[زیارت]]، مقاله ثقیف، [[سید]] علی خیرخواهعلوی.) | |||
برخی [[اصحاب]] ناراحت شدند و [[دوست]] داشتند تا فتح [[طائف]] محاصره ادامه داشته باشد. پیامبر{{صل}} فرمود: من [[مأذون]] در فتح این جا نیستم. ([[ابن ابی الحدید]]، [[شرح نهج البلاغه]]، ج ۷، باب ۱۳۵، ص۳۰۱، [[ابن جوزی]]، الوفاء باحوال المصطفی، ج ۱، ص۴۳۰؛ [[قسطلانی]]، المواهب اللدنیه، ج ۱، ص۳۳۷.) </ref> | برخی [[اصحاب]] ناراحت شدند و [[دوست]] داشتند تا فتح [[طائف]] محاصره ادامه داشته باشد. پیامبر{{صل}} فرمود: من [[مأذون]] در فتح این جا نیستم. ([[ابن ابی الحدید]]، [[شرح نهج البلاغه]]، ج ۷، باب ۱۳۵، ص۳۰۱، [[ابن جوزی]]، الوفاء باحوال المصطفی، ج ۱، ص۴۳۰؛ [[قسطلانی]]، المواهب اللدنیه، ج ۱، ص۳۳۷.) </ref> | ||
پس از رفع محاصره طائف، [[عروة بن مسعود]] و [[غیلان بن سلمه]] که همچون حنین، در حصار طائف حضور نداشتند، به [[شهر]] بازگشتند. اندکی بعد، [[عروه]] به همراه جمعی از ثقیف، نزد [[نبی اکرم]]{{صل}} رفت و [[اسلام]] پذیرفت و پس از درنگی کوتاه در مدینه، از پیامبر{{صل}} اجازه گرفت تا برای [[دعوت]] [[قوم]] خود، به طائف بازگردد. پیامبر{{صل}} که نسبت به [[لجاجت]] طیفی از ثقیف بدگمان، و برای [[جان]] عروه بیمناک بود، نخست با این پیشنهاد [[مخالفت]] کرد؛ اما سرانجام به سبب [[اصرار]] عروه آن را پذیرفت. <ref> | |||
پس از رفع محاصره طائف، [[عروة بن مسعود]] و [[غیلان بن سلمه]] که همچون حنین، در حصار طائف حضور نداشتند، به [[شهر]] بازگشتند. اندکی بعد، [[عروه]] به همراه جمعی از ثقیف، نزد [[نبی اکرم]]{{صل}} رفت و [[اسلام]] پذیرفت و پس از درنگی کوتاه در مدینه، از پیامبر{{صل}} اجازه گرفت تا برای [[دعوت]] [[قوم]] خود، به طائف بازگردد. پیامبر{{صل}} که نسبت به [[لجاجت]] طیفی از ثقیف بدگمان، و برای [[جان]] عروه بیمناک بود، نخست با این پیشنهاد [[مخالفت]] کرد؛ اما سرانجام به سبب [[اصرار]] عروه آن را پذیرفت. <ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۶۴-۹۶۵؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث، ج۳، ص۷۱۳.</ref> عروه با [[هدف]] [[تبلیغ اسلام]] به طائف بازگشت اما پس از چند [[روز]] به دست مردی از شاخه [[بنیمالک]] به [[شهادت]] رسید.<ref>ر. ک. ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۵۱۰؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> | |||
== [[اسلام]] ثقیف == | == [[اسلام]] ثقیف == |