پرش به محتوا

حضرت فاطمه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==')
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = حضرت فاطمه زهرا
| موضوع مرتبط = حضرت فاطمه زهرا
خط ۴۶: خط ۴۵:


==از نگاه دیگران==
==از نگاه دیگران==
#[[ابن عباس]] می‌گوید: روزی رسول خدا{{صل}} نشسته بود و علی و فاطمه و [[حسن]] و [[حسین]] نزدش حضور داشتند، حضرت فرمود: خدایا! تو به خوبی آگاهی که اینان [[اهل بیت]] من و گرامی‌ترین [[مردم]] نزد منند، کسانی را که بدان‌ها [[محبّت]] می‌ورزند، مورد محبّت خود قرار ده و بر [[کینه‌توزان]] آنان خشم بگیر، [[دوستداران]] آنها را [[دوست]] و دشمنانشان را [[دشمن]] دار و [[یاری]] کنندگانشان را یاری فرما، آنان را از هرگونه [[پلیدی]] پیراسته و از هر گناهی برکنار دار و از ناحیه خود با [[روح القدس]]، آنان را [[تأیید]] و [[حمایت]] فرما<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۶۵ و ۲۴.</ref>.
# [[ابن عباس]] می‌گوید: روزی رسول خدا{{صل}} نشسته بود و علی و فاطمه و [[حسن]] و [[حسین]] نزدش حضور داشتند، حضرت فرمود: خدایا! تو به خوبی آگاهی که اینان [[اهل بیت]] من و گرامی‌ترین [[مردم]] نزد منند، کسانی را که بدان‌ها [[محبّت]] می‌ورزند، مورد محبّت خود قرار ده و بر [[کینه‌توزان]] آنان خشم بگیر، [[دوستداران]] آنها را [[دوست]] و دشمنانشان را [[دشمن]] دار و [[یاری]] کنندگانشان را یاری فرما، آنان را از هرگونه [[پلیدی]] پیراسته و از هر گناهی برکنار دار و از ناحیه خود با [[روح القدس]]، آنان را [[تأیید]] و [[حمایت]] فرما<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۶۵ و ۲۴.</ref>.
#از امّ [[سلمه]] منقول است که گفت: فاطمه دخت [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[شمایل]] و [[سیما]]، شبیه‌ترین مردم به رسول خدا{{صل}} بود. [[عایشه]] می‌گوید: جز رسول خدا{{صل}}<ref>ذخائر العقبی، ص۵۴.</ref> کسی را در [[سخن گفتن]] راستگوتر از فاطمه ندیدم، هرگاه فاطمه‌ [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌رسید، حضرت به‌پا می‌خاست و دخترش را می‌بوسید و بدو خوش‌آمد می‌گفت و دستش را می‌گرفت و در جای خود می‌نشاند. هر [[زمان]] [[رسول اکرم]] بر [[فاطمه]] وارد می‌شد، به [[احترام]] [[پدر]] به‌پا می‌خاست و او را می‌بوسید و دست [[مبارک]] او را می‌گرفت و در جای خود می‌نشاند، [[پیامبر]]{{صل}} همواره [[راز]] خود را با [[زهرا]] درمیان می‌گذاشت و در انجام [[کارها]] با او [[مشورت]] می‌کرد<ref>اهل البیت، ص۱۴۴.</ref>.
#از امّ [[سلمه]] منقول است که گفت: فاطمه دخت [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[شمایل]] و [[سیما]]، شبیه‌ترین مردم به رسول خدا{{صل}} بود. [[عایشه]] می‌گوید: جز رسول خدا{{صل}}<ref>ذخائر العقبی، ص۵۴.</ref> کسی را در [[سخن گفتن]] راستگوتر از فاطمه ندیدم، هرگاه فاطمه‌ [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌رسید، حضرت به‌پا می‌خاست و دخترش را می‌بوسید و بدو خوش‌آمد می‌گفت و دستش را می‌گرفت و در جای خود می‌نشاند. هر [[زمان]] [[رسول اکرم]] بر [[فاطمه]] وارد می‌شد، به [[احترام]] [[پدر]] به‌پا می‌خاست و او را می‌بوسید و دست [[مبارک]] او را می‌گرفت و در جای خود می‌نشاند، [[پیامبر]]{{صل}} همواره [[راز]] خود را با [[زهرا]] درمیان می‌گذاشت و در انجام [[کارها]] با او [[مشورت]] می‌کرد<ref>اهل البیت، ص۱۴۴.</ref>.
#از [[حسن بصری]] منقول است که گفت: شخصیتی نیایش‌گرتر از فاطمه در این [[امت]] وجود نداشت، حضرت آن‌قدر [[نماز]] می‌گزارد که پاهای مبارکش متورّم می‌شد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۸۴.</ref>.
#از [[حسن بصری]] منقول است که گفت: شخصیتی نیایش‌گرتر از فاطمه در این [[امت]] وجود نداشت، حضرت آن‌قدر [[نماز]] می‌گزارد که پاهای مبارکش متورّم می‌شد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۸۴.</ref>.
#روزی [[عبد الله بن حسن]] در [[نوجوانی]] که از [[وقار]] و بزرگی نیز برخوردار بود، بر [[عمر بن عبد العزیز]] وارد شد، [[عمر]] از جای خود به‌پا خاست و به استقبال وی رفت و خواسته‌هایش را برآورده ساخت و سپس چین‌خوردگی پرده شکمش را با دست فشار داد به گونه‌ای که [[احساس]] درد کرد و به او گفت: هنگام [[شفاعت]]، این عمل را به یاد آور. وقتی عبدالله بیرون رفت مجلسیان عمر بن عبد العزیز وی را [[نکوهش]] کردند و گفتند: چرا با این [[نوجوان]] چنین کردی؟ وی در پاسخ گفت: [[راوی]] ثقه‌ای برایم [[حدیثی]] نقل کرد که با [[اعتماد]] به گفته او گویی این سخن را از زبان رسول خدا{{صل}} می‌شنوم که فرمود: {{متن حدیث|إنّما فاطمة بضعة منّي يسرّني ما يسرّها}}؛ فاطمه پاره تن من است، آنچه موجب [[شادی]] زهرا شود، مرا نیز شادمان می‌کند. و من به خوبی می‌دانم اگر فاطمه زنده بود از کاری که با فرزندش انجام دادم، مسرور می‌شد. گفتند: معنای فشار دادن پوست شکم وی و سخنی که به او گفتی چه دلیلی داشت؟ عمر گفت: هر یک از [[بنی‌هاشم]] در پیشگاه [[خدا]] [[حق]] شفاعت دارند، از این جهت خواستم خود، در حیطه شفاعت این [[جوان]] قرار گیرم<ref>اغانی، ج۸، ص۳۰۷؛ مقاتل الطالبین، ص۱۲۴.</ref>.
#روزی [[عبد الله بن حسن]] در [[نوجوانی]] که از [[وقار]] و بزرگی نیز برخوردار بود، بر [[عمر بن عبد العزیز]] وارد شد، [[عمر]] از جای خود به‌پا خاست و به استقبال وی رفت و خواسته‌هایش را برآورده ساخت و سپس چین‌خوردگی پرده شکمش را با دست فشار داد به گونه‌ای که [[احساس]] درد کرد و به او گفت: هنگام [[شفاعت]]، این عمل را به یاد آور. وقتی عبدالله بیرون رفت مجلسیان عمر بن عبد العزیز وی را [[نکوهش]] کردند و گفتند: چرا با این [[نوجوان]] چنین کردی؟ وی در پاسخ گفت: [[راوی]] ثقه‌ای برایم [[حدیثی]] نقل کرد که با [[اعتماد]] به گفته او گویی این سخن را از زبان رسول خدا{{صل}} می‌شنوم که فرمود: {{متن حدیث|إنّما فاطمة بضعة منّي يسرّني ما يسرّها}}؛ فاطمه پاره تن من است، آنچه موجب [[شادی]] زهرا شود، مرا نیز شادمان می‌کند. و من به خوبی می‌دانم اگر فاطمه زنده بود از کاری که با فرزندش انجام دادم، مسرور می‌شد. گفتند: معنای فشار دادن پوست شکم وی و سخنی که به او گفتی چه دلیلی داشت؟ عمر گفت: هر یک از [[بنی‌هاشم]] در پیشگاه [[خدا]] [[حق]] شفاعت دارند، از این جهت خواستم خود، در حیطه شفاعت این [[جوان]] قرار گیرم<ref>اغانی، ج۸، ص۳۰۷؛ مقاتل الطالبین، ص۱۲۴.</ref>.
#[[ابن صباغ مالکی]] گفته است:... فاطمه دختر کسی است که [[سوره]] ([[إسراء]]) در [[شأن]] او نازل گشته است. وی همسنگ [[خورشید و ماه]]، دخت [[برترین انسان]]، میلادش [[پاکیزه]] و به [[اتفاق]] [[اندیشمندان]]، [[بانوی بانوان]] است<ref>الفصول المهمّة، ص۱۴۱.</ref>.
# [[ابن صباغ مالکی]] گفته است:... فاطمه دختر کسی است که [[سوره]] ([[إسراء]]) در [[شأن]] او نازل گشته است. وی همسنگ [[خورشید و ماه]]، دخت [[برترین انسان]]، میلادش [[پاکیزه]] و به [[اتفاق]] [[اندیشمندان]]، [[بانوی بانوان]] است<ref>الفصول المهمّة، ص۱۴۱.</ref>.
#[[حافظ ابو نعیم اصفهانی]] درباره‌اش گفته است: «زهرای [[بتول]] نیایشگری [[برگزیده]]، و برگزیده‌ای [[پرهیزگار]]، [[پاره تن پیامبر]] و شبیه‌ترین افراد به آن [[حضرت]] بود... [[فاطمه]]، از [[دنیا]] و [[لذائذ]] آن بیزار و به [[راز]] و رمز [[عیوب]] آفات دنیا، [[آگاهی]] داشت»<ref>حلیة الاولیاء، ج۲، ص۳۹.</ref>.
# [[حافظ ابو نعیم اصفهانی]] درباره‌اش گفته است: «زهرای [[بتول]] نیایشگری [[برگزیده]]، و برگزیده‌ای [[پرهیزگار]]، [[پاره تن پیامبر]] و شبیه‌ترین افراد به آن [[حضرت]] بود... [[فاطمه]]، از [[دنیا]] و [[لذائذ]] آن بیزار و به [[راز]] و رمز [[عیوب]] آفات دنیا، [[آگاهی]] داشت»<ref>حلیة الاولیاء، ج۲، ص۳۹.</ref>.
#[[عبدالحمید بن ابی الحدید]] معتزلی می‌گوید: [[رسول اکرم]]{{صل}} بیش از آنچه [[مردم]] [[تصور]] می‌کردند، نسبت به فاطمه [[احترام]] قائل بود... و [[محبّت]] به او، از محبّت [[پدر]] و [[فرزندی]] فراتر بود، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} مکرّر در حضور خاص و عام و در مناسبت‌های گوناگون می‌فرمود: {{متن حدیث|إِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ إِنَّهَا عَدِيلَةُ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا إِذَا مَرَّتْ فِي الْمَوْقِفِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ جِهَةِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْمَوْقِفِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ لِتَعْبُرَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ}}<ref>«فاطمه، مهتر [[بانوان]] [[جهان]] و همتای [[مریم دختر عمران]] است، آن [[زمان]] که فاطمه در صحرای [[محشر]] عبور می‌کند، منادی از ناحیه [[عرش الهی]] اعلام می‌دارد: ای [[اهل]] محشر! چشمان خویش بر هم نهید تا فاطمه دخت [[نبیّ اکرم]] عبور نماید»</ref>. [[ابن ابی الحدید]] می‌افزاید: این [[روایت]] صحیح بوده، و در حیطه [[احادیث ضعیف]] وارد نیست. [[رسول خدا]]{{صل}} مکرّر می‌فرمود: {{متن حدیث|یؤذینی ما یؤذیها و یغضبنی ما یغضبها، وَ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي، يُرِيبُنِي ما رَابَها}}<ref>«آن‌چه موجب [[اذیت]] و [[آزار]] فاطمه می‌شود مرا نیز می‌آزارد و آن‌چه او را به [[خشم]] آورد مرا نیز [[خشمگین]] می‌سازد، او پاره تن من است و آن‌چه خاطرش را مکدّر کند، مرا مکدّر می‌کند» شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۹۳.</ref>.
# [[عبدالحمید بن ابی الحدید]] معتزلی می‌گوید: [[رسول اکرم]]{{صل}} بیش از آنچه [[مردم]] [[تصور]] می‌کردند، نسبت به فاطمه [[احترام]] قائل بود... و [[محبّت]] به او، از محبّت [[پدر]] و [[فرزندی]] فراتر بود، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} مکرّر در حضور خاص و عام و در مناسبت‌های گوناگون می‌فرمود: {{متن حدیث|إِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ إِنَّهَا عَدِيلَةُ مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا إِذَا مَرَّتْ فِي الْمَوْقِفِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ جِهَةِ الْعَرْشِ يَا أَهْلَ الْمَوْقِفِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ لِتَعْبُرَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ}}<ref>«فاطمه، مهتر [[بانوان]] [[جهان]] و همتای [[مریم دختر عمران]] است، آن [[زمان]] که فاطمه در صحرای [[محشر]] عبور می‌کند، منادی از ناحیه [[عرش الهی]] اعلام می‌دارد: ای [[اهل]] محشر! چشمان خویش بر هم نهید تا فاطمه دخت [[نبیّ اکرم]] عبور نماید»</ref>. [[ابن ابی الحدید]] می‌افزاید: این [[روایت]] صحیح بوده، و در حیطه [[احادیث ضعیف]] وارد نیست. [[رسول خدا]]{{صل}} مکرّر می‌فرمود: {{متن حدیث|یؤذینی ما یؤذیها و یغضبنی ما یغضبها، وَ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي، يُرِيبُنِي ما رَابَها}}<ref>«آن‌چه موجب [[اذیت]] و [[آزار]] فاطمه می‌شود مرا نیز می‌آزارد و آن‌چه او را به [[خشم]] آورد مرا نیز [[خشمگین]] می‌سازد، او پاره تن من است و آن‌چه خاطرش را مکدّر کند، مرا مکدّر می‌کند» شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۹۳.</ref>.
#دکتر [[علی حسن ابراهیم]]، [[تاریخ‌نگار]] معاصر می‌گوید: [[زندگی]] فاطمه، تنها صفحه‌ای از صفحات [[تاریخ]] است و انواع [[ارج]] و [[عظمت]] را در آن لمس می‌کنیم. آن مخدّره نظیر [[بلقیس]] و کلئوپاترا نبود که هریک بزرگی و عظمت خویش را از تاج و تخت بزرگ و [[ثروت]] هنگفت و [[زیبایی]] بی‌مانندشان کسب نمایند. [[فاطمه]]، مانند [[عایشه]] نبود که با بی‌پروایی‌اش [[فرماندهی]] [[سپاهیان]] ([[جمل]]) را بر عهده گیرد و مردان را به مصاف بطلبد تا بدین وسیله پرآوازه شود، بلکه، در برابر شخصیتی قرار داریم که توانست هاله‌ای از [[حکمت]] و [[شکوه]] و جلال را، به [[جهان]] عرضه کند، نه حکمتی که ریشه‌اش در کتب [[فلاسفه]] و [[اندیشمندان]] است، بلکه حکمتی که حاصل تجربه‌های [[روزگار]] سرشار از دگرگونی‌ها و رویدادهای دشوار بود، و شکوه و جلالش، نه از [[ملک]] و ثروت، بلکه از ژرفای [[جان]] برمی‌خاست<ref>فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ص۲۱.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۳۴.</ref>
#دکتر [[علی حسن ابراهیم]]، [[تاریخ‌نگار]] معاصر می‌گوید: [[زندگی]] فاطمه، تنها صفحه‌ای از صفحات [[تاریخ]] است و انواع [[ارج]] و [[عظمت]] را در آن لمس می‌کنیم. آن مخدّره نظیر [[بلقیس]] و کلئوپاترا نبود که هریک بزرگی و عظمت خویش را از تاج و تخت بزرگ و [[ثروت]] هنگفت و [[زیبایی]] بی‌مانندشان کسب نمایند. [[فاطمه]]، مانند [[عایشه]] نبود که با بی‌پروایی‌اش [[فرماندهی]] [[سپاهیان]] ([[جمل]]) را بر عهده گیرد و مردان را به مصاف بطلبد تا بدین وسیله پرآوازه شود، بلکه، در برابر شخصیتی قرار داریم که توانست هاله‌ای از [[حکمت]] و [[شکوه]] و جلال را، به [[جهان]] عرضه کند، نه حکمتی که ریشه‌اش در کتب [[فلاسفه]] و [[اندیشمندان]] است، بلکه حکمتی که حاصل تجربه‌های [[روزگار]] سرشار از دگرگونی‌ها و رویدادهای دشوار بود، و شکوه و جلالش، نه از [[ملک]] و ثروت، بلکه از ژرفای [[جان]] برمی‌خاست<ref>فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، ص۲۱.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۳۴.</ref>


خط ۱۲۰: خط ۱۱۹:


[[رده:حضرت فاطمه]]
[[رده:حضرت فاطمه]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مادران چهارده معصوم]]
[[رده:مادران چهارده معصوم]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش