پرش به محتوا

قاعده لطف: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
جز
خط ۳: خط ۳:


==چیستی [[لطف]]==
==چیستی [[لطف]]==
*[[لطف]] در لغت یعنی [[نرمی]] در کار و [[کردار]]، [[مدارا]]، خوش [[رفتاری]]، [[مودت]]، نیکویی و نیکوکرداری<ref>مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۰؛ لغت‌نامه دهخدا، ۱۲/ ۱۷۳۷۶. </ref>. اما در اصطلاح یعنی [[انگیزه]] ای که [[مکلف]] را به [[طاعت]] [[خداوند]] نزدیک‌تر و از معصیتش دور می‌‌سازد، به طوری که [[مکلف]] با [[اختیار]] و میل قلبی تکلیفش را انجام دهد<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۰. </ref>.
* [[لطف]] در لغت یعنی [[نرمی]] در کار و [[کردار]]، [[مدارا]]، خوش [[رفتاری]]، [[مودت]]، نیکویی و نیکوکرداری<ref>مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۰؛ لغت‌نامه دهخدا، ۱۲/ ۱۷۳۷۶. </ref>. اما در اصطلاح یعنی [[انگیزه]] ای که [[مکلف]] را به [[طاعت]] [[خداوند]] نزدیک‌تر و از معصیتش دور می‌‌سازد، به طوری که [[مکلف]] با [[اختیار]] و میل قلبی تکلیفش را انجام دهد<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۰. </ref>.


== تعاریف و تقریرات گوناگون از قاعده لطف و [[اثبات]] آن==
== تعاریف و تقریرات گوناگون از قاعده لطف و [[اثبات]] آن==
*هرچند قاعده لطف در میان همه [[مذاهب اسلامی]] معنایی نزدیک به هم دارد، اما در طول [[تاریخ]] [[علم کلام]]، تعریف‌های متفاوتی از آن ارائه شده است. [[استدلال]] متکلّمین [[امامیه]] در باب [[وجوب لطف بر خداوند]]، غالباً مبتنی بر [[پذیرش]] [[حسن و قبح عقلی]] و اقتضاء [[حکمت الهی]] است. این موضع، با بیان‌های مختلف مطرح گردیده که در این جا به ذکر برخی از دیدگاه‌های بزرگان [[علم]] [[کلام شیعه]] می‌پردازیم:
*هرچند قاعده لطف در میان همه [[مذاهب اسلامی]] معنایی نزدیک به هم دارد، اما در طول [[تاریخ]] [[علم کلام]]، تعریف‌های متفاوتی از آن ارائه شده است. [[استدلال]] متکلّمین [[امامیه]] در باب [[وجوب لطف بر خداوند]]، غالباً مبتنی بر [[پذیرش]] [[حسن و قبح عقلی]] و اقتضاء [[حکمت الهی]] است. این موضع، با بیان‌های مختلف مطرح گردیده که در این جا به ذکر برخی از دیدگاه‌های بزرگان [[علم]] [[کلام شیعه]] می‌پردازیم:
===تقریر [[شیخ مفید]]===
===تقریر [[شیخ مفید]]===
*[[شیخ مفید]] درباره قاعده لطف مقرّر می‌دارد: "لطف آن [[توفیق الهی]] است که به واسطه آن، راه [[امتثال]] امرالهی برای مکلّف هموار می‌شود و او را به [[فعل طاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌کند"<ref>{{عربی|اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه}}</ref>.
* [[شیخ مفید]] درباره قاعده لطف مقرّر می‌دارد: "لطف آن [[توفیق الهی]] است که به واسطه آن، راه [[امتثال]] امرالهی برای مکلّف هموار می‌شود و او را به [[فعل طاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌کند"<ref>{{عربی|اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه}}</ref>.
*ایشان در مورد [[دلیل]] [[وجوب لطف]] تصریح می‌نماید: "[[دلیل]] بر [[وجوب لطف]] از سوی [[خداوند]]، توقّف [[هدف]] [[خداوند]] از [[خلقت انسان]] بر فراهم نمودن ابزار آن است. در نتیجه، بنا برحکمت [[الهی]] (و اینکه [[حکیم]] کار [[عبث]] انجام نمی‌دهد)، لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|و الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلف (خالق) علیه، فیکون واجبا فی الحکمه}}؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۵، الفصل الثالث فی النبوه.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۴۹.</ref>.
*ایشان در مورد [[دلیل]] [[وجوب لطف]] تصریح می‌نماید: "[[دلیل]] بر [[وجوب لطف]] از سوی [[خداوند]]، توقّف [[هدف]] [[خداوند]] از [[خلقت انسان]] بر فراهم نمودن ابزار آن است. در نتیجه، بنا برحکمت [[الهی]] (و اینکه [[حکیم]] کار [[عبث]] انجام نمی‌دهد)، لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است"<ref>{{عربی|و الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلف (خالق) علیه، فیکون واجبا فی الحکمه}}؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۵، الفصل الثالث فی النبوه.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۴۹.</ref>.
===تقریر [[سید مرتضی علم الهدی]]===
===تقریر [[سید مرتضی علم الهدی]]===
خط ۱۶: خط ۱۶:
*چنان‌که در هر دو تعریف پیداست، در لطف [[مقرّب]]، نفس [[تکلیف]] بیان نمی‌شود، ولی زمینه برای [[ترغیب]] و [[تشویق]] [[تکلیف]] به وجود می‌آید؛ مانند [[وعده]] و وعیدهای [[الهی]] در [[قرآن]] و بیانات و [[کرامات]] [[معصومین]]{{عم}}. و با لطف محصّل، اصل [[تکلیف]] برای مکلّفین بیان می‌شود؛ مانند [[بیان احکام]] [[نماز]] و سایر [[عبادات]] که در [[تعالیم]] [[معصومان]]{{عم}} مقرّر است.
*چنان‌که در هر دو تعریف پیداست، در لطف [[مقرّب]]، نفس [[تکلیف]] بیان نمی‌شود، ولی زمینه برای [[ترغیب]] و [[تشویق]] [[تکلیف]] به وجود می‌آید؛ مانند [[وعده]] و وعیدهای [[الهی]] در [[قرآن]] و بیانات و [[کرامات]] [[معصومین]]{{عم}}. و با لطف محصّل، اصل [[تکلیف]] برای مکلّفین بیان می‌شود؛ مانند [[بیان احکام]] [[نماز]] و سایر [[عبادات]] که در [[تعالیم]] [[معصومان]]{{عم}} مقرّر است.
*بنابراین، وجود [[انبیاء]] و اوصیای آنان{{عم}} و [[کتب آسمانی]] می‌تواند مصداق هر دو گونه لطف باشند؛ زیرا آنان علاوه بر آنکه [[مردم]] را [[تشویق]] به [[امتثال]] [[اوامر الهی]] می‌نمایند، روشنگر راه [[امتثال]] نیز هستند<ref>آیت‌الله سبحانی، با بیانی روشن‌تر به تفکیک این دو قسم لطف پرداخته‌اند. در این جا بیان ایشان از لطف محصّل را از متن کتاب و لطف [[مقرّب]] را از حاشیه آن [[نقل]] می‌کنیم: {{عربی|اللطف المحصّل عباره عن القیام بالمبادی و المقدمات التی یتوقّف علیها تحقّق غرض الخلقه، وصونها عن العبث و اللغو، بحیث لولا القیام بهذه المبادی و المقدمات من جانبه سبحانه، لصار فعله فارغا عن الغایه، و ناقض حکمته التی تستلزم التحرز عن العبث. وذلک کبیان تکالیف الإنسان، و اعطائه القدره علی امتثالها. و من هذا الباب بعث الرسل لتبیین طریق السعاده، و تیسیر سلوکها. و قد عرفت فی الأدله السابقه، أن الإنسان أقصر من أن ینال المعارف الحقه، أو یهتدی إلی طریق السعاده فی الحیاه، بالاعتماد علی عقله، و الاستغناء عن التعلیم السماوی}}.
*بنابراین، وجود [[انبیاء]] و اوصیای آنان{{عم}} و [[کتب آسمانی]] می‌تواند مصداق هر دو گونه لطف باشند؛ زیرا آنان علاوه بر آنکه [[مردم]] را [[تشویق]] به [[امتثال]] [[اوامر الهی]] می‌نمایند، روشنگر راه [[امتثال]] نیز هستند<ref>آیت‌الله سبحانی، با بیانی روشن‌تر به تفکیک این دو قسم لطف پرداخته‌اند. در این جا بیان ایشان از لطف محصّل را از متن کتاب و لطف [[مقرّب]] را از حاشیه آن [[نقل]] می‌کنیم: {{عربی|اللطف المحصّل عباره عن القیام بالمبادی و المقدمات التی یتوقّف علیها تحقّق غرض الخلقه، وصونها عن العبث و اللغو، بحیث لولا القیام بهذه المبادی و المقدمات من جانبه سبحانه، لصار فعله فارغا عن الغایه، و ناقض حکمته التی تستلزم التحرز عن العبث. وذلک کبیان تکالیف الإنسان، و اعطائه القدره علی امتثالها. و من هذا الباب بعث الرسل لتبیین طریق السعاده، و تیسیر سلوکها. و قد عرفت فی الأدله السابقه، أن الإنسان أقصر من أن ینال المعارف الحقه، أو یهتدی إلی طریق السعاده فی الحیاه، بالاعتماد علی عقله، و الاستغناء عن التعلیم السماوی}}.
ایشان سپس درباره لطف [[مقرّب]] می‌نویسند: {{عربی|عرف اللطف المقرب بأنه هیئه مقربه إلی الطاعه و مبعده عن المعصیه من دون أن یکون له حظّ فی التمکین و حصول القدره، و لا یبلغ حدّ الإلجاء. فخرج بالقید الأول (لم یکن له حظّ). اللطف المحصّل، فإن له دخاله فی تمکین المکلّف من الفعل، بحیث لولاه لانتفت القدره. و خرج بالقید الثانی (لایبلغ حدّ الإلجاء)، الإکراه و الإلزام علی الطاعه و الاجتناب عن المعصیه، فإنّ ذلک ینافی التکلیف الذی یتطلب الحریه الاختبار فی المکلّف (لاحظ کشف المراد، ص۲۰۱، ط صیدا)... ذلک کالوعد، و الوعید، و الترغیب و الترهیب، التی تتّبع رغبه العبد إلی العمل، و بعده عن المعصیه و هذا النوع من اللطف لیس دخیلا فی تمکین العبد من الطاعه، بل هو قادر علی الطاعه و ترک المخالفه سواء أکان هناک وعد أم لا}}. الإلهیات [[علی]] [[هدی]] الکتاب و السنه و العقل (ط. المرکز العالمی للدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۲ ه.ق)، ج۳، ص۵۳؛ الذخیره [[فی علم الکلام ]](ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ق)، ص۱۸۶).</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۰-۱۵۱.</ref>
ایشان سپس درباره لطف [[مقرّب]] می‌نویسند: {{عربی|عرف اللطف المقرب بأنه هیئه مقربه إلی الطاعه و مبعده عن المعصیه من دون أن یکون له حظّ فی التمکین و حصول القدره، و لا یبلغ حدّ الإلجاء. فخرج بالقید الأول (لم یکن له حظّ). اللطف المحصّل، فإن له دخاله فی تمکین المکلّف من الفعل، بحیث لولاه لانتفت القدره. و خرج بالقید الثانی (لایبلغ حدّ الإلجاء)، الإکراه و الإلزام علی الطاعه و الاجتناب عن المعصیه، فإنّ ذلک ینافی التکلیف الذی یتطلب الحریه الاختبار فی المکلّف (لاحظ کشف المراد، ص۲۰۱، ط صیدا)... ذلک کالوعد، و الوعید، و الترغیب و الترهیب، التی تتّبع رغبه العبد إلی العمل، و بعده عن المعصیه و هذا النوع من اللطف لیس دخیلا فی تمکین العبد من الطاعه، بل هو قادر علی الطاعه و ترک المخالفه سواء أکان هناک وعد أم لا}}. الإلهیات [[علی]] [[هدی]] الکتاب و السنه و العقل (ط. المرکز العالمی للدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۲ ه.ق)، ج۳، ص۵۳؛ الذخیره [[فی علم الکلام]](ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ق)، ص۱۸۶).</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۰-۱۵۱.</ref>
===تقریر [[خواجه نصیرالدین طوسی]]===
===تقریر [[خواجه نصیرالدین طوسی]]===
*محقّق [[طوسی]] در تعریف [[لطف]] ابراز داشته است: "لطف عبارت است از مجموعه آنچه که راه را برای [[اطاعت خداوند]] برای مکلّف فراهم می‌کند و او به واسطه آنها به [[اطاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌شود؛ گرچه این دوری یا نزدیکی، اجباری نیست"<ref>{{عربی|اللطف عباره عن جمیع ما یقرّب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه حیث لایؤدّی الی الالجاء}}تلخیص المحصّل (ط. دارالاضواء، ۱۴۰۵ ه.ق.)، ص۳۴۲.</ref>. ایشان همچنین در مورد [[وجوب لطف]] چنین [[استدلال]] می‌نماید: "لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است؛ چون غرض از [[خلقت]] با آن حاصل می‌شود"<ref>{{عربی|و اللطف واجب لیحصُل الغرض به}}؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۴.</ref>.
*محقّق [[طوسی]] در تعریف [[لطف]] ابراز داشته است: "لطف عبارت است از مجموعه آنچه که راه را برای [[اطاعت خداوند]] برای مکلّف فراهم می‌کند و او به واسطه آنها به [[اطاعت]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌شود؛ گرچه این دوری یا نزدیکی، اجباری نیست"<ref>{{عربی|اللطف عباره عن جمیع ما یقرّب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه حیث لایؤدّی الی الالجاء}}تلخیص المحصّل (ط. دارالاضواء، ۱۴۰۵ ه.ق.)، ص۳۴۲.</ref>. ایشان همچنین در مورد [[وجوب لطف]] چنین [[استدلال]] می‌نماید: "لطف بر [[خداوند]] [[واجب]] است؛ چون غرض از [[خلقت]] با آن حاصل می‌شود"<ref>{{عربی|و اللطف واجب لیحصُل الغرض به}}؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۴.</ref>.
*در توضیح این عبارت می‌توان گفت که چون غرض از [[خلقت]]، کمال [[توحیدی]] [[انسان]] است و ابزار آن [[ارسال رسل]] و [[انزال کتب]] می‌باشد، اگر [[خداوند]] ابزار لازم برای انجام [[تکالیف]] را برای [[بندگان]] خود- که کمال آنها و ورودشان به [[بهشت]] و [[سعادت ابدی]] متوقّف بر آن است - فراهم نکند، گویی آنان را به [[بهشت]] [[دعوت]] نموده (لطف [[مقرّب]])، ولی دربِ آن را به روی [[بندگان]] قفل نموده است (عدم لطف محصّل) و ترکیب چنین فعل و ترک فعلی از [[حکیم]] عقلاً مذموم است و از [[خداوند]] [[فعل قبیح]] عقلاً صادر نمی‌شود<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۱-۱۵۲.</ref>
*در توضیح این عبارت می‌توان گفت که چون غرض از [[خلقت]]، کمال [[توحیدی]] [[انسان]] است و ابزار آن [[ارسال رسل]] و [[انزال کتب]] می‌باشد، اگر [[خداوند]] ابزار لازم برای انجام [[تکالیف]] را برای [[بندگان]] خود- که کمال آنها و ورودشان به [[بهشت]] و [[سعادت ابدی]] متوقّف بر آن است - فراهم نکند، گویی آنان را به [[بهشت]] [[دعوت]] نموده (لطف [[مقرّب]])، ولی دربِ آن را به روی [[بندگان]] قفل نموده است (عدم لطف محصّل) و ترکیب چنین فعل و ترک فعلی از [[حکیم]] عقلاً مذموم است و از [[خداوند]] [[فعل قبیح]] عقلاً صادر نمی‌شود<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۱-۱۵۲.</ref>
===تقریر [[علامه حلی]]===
===تقریر [[علامه حلی]]===
*[[علامه حلی]]، محقّق بزرگ [[شیعه]] و [[شاگرد]] محقّق [[طوسی]]، [[کامل‌ترین]] تعریف از قاعده لطف را بیان کرده است. وی در این زمینه چنین می‌گوید: {{عربی|مرادنا باللطف هو ما کان المکلّف معه اقرب الی الطاعه و ابعد من فعل المعصیه و لم یبلُغ حد الالجاء. و قد یکون مقرّباً او محصّلاً و هو ما یحصل عنده الطاعه من المکلّف علی سبیل الاختیار}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۵: المسأله الثانیه عشره فی اللطف و ماهیته و احکامه.</ref>.
* [[علامه حلی]]، محقّق بزرگ [[شیعه]] و [[شاگرد]] محقّق [[طوسی]]، [[کامل‌ترین]] تعریف از قاعده لطف را بیان کرده است. وی در این زمینه چنین می‌گوید: {{عربی|مرادنا باللطف هو ما کان المکلّف معه اقرب الی الطاعه و ابعد من فعل المعصیه و لم یبلُغ حد الالجاء. و قد یکون مقرّباً او محصّلاً و هو ما یحصل عنده الطاعه من المکلّف علی سبیل الاختیار}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۵: المسأله الثانیه عشره فی اللطف و ماهیته و احکامه.</ref>.
*چنان‌که ملاحظه می‌شود، قسمت اوّل تقریر [[علامه حلی]]، همسو با بیان محقّق [[طوسی]] است؛ و البته [[علامه]] در بخش دوم اضافه می‌کند که لطف یا محصِّل و یا مقرِّب است {{عربی|قد یکون مقرّباً او محصّلاًّ...}} همچنین در تعریف علّامه، ابتدا لطف [[مقرّب]] با این عبارت تعریف شده: {{عربی|ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعه وابعد من فعل المعصیه}}، ولی تنها لطف محصّل را توضیح داده است. از این رو، طبق بیانی که [[گذشت]]، در لطف محصّل است که مکلّف می‌تواند [[تکلیف الهی]] را [[فهم]] و دریافت نموده و در نتیجه به واسطه آن، [[امر الهی]] را [[امتثال]] نماید.
*چنان‌که ملاحظه می‌شود، قسمت اوّل تقریر [[علامه حلی]]، همسو با بیان محقّق [[طوسی]] است؛ و البته [[علامه]] در بخش دوم اضافه می‌کند که لطف یا محصِّل و یا مقرِّب است {{عربی|قد یکون مقرّباً او محصّلاًّ...}} همچنین در تعریف علّامه، ابتدا لطف [[مقرّب]] با این عبارت تعریف شده: {{عربی|ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعه وابعد من فعل المعصیه}}، ولی تنها لطف محصّل را توضیح داده است. از این رو، طبق بیانی که [[گذشت]]، در لطف محصّل است که مکلّف می‌تواند [[تکلیف الهی]] را [[فهم]] و دریافت نموده و در نتیجه به واسطه آن، [[امر الهی]] را [[امتثال]] نماید.
*بنابر تعریف [[علامه حلی]]، لطف امری است که مکلّف با وجود آن به [[اطاعت الهی]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌شود و در عین حال، جزء شروط تحقّق [[تکلیف]] نیست. مثلاً اگر استطاعت، شرط [[وجوب]] [[حج]] بر [[عبد]] است و تا برای بنده‌ای فراهم نشود [[حج]] بر او [[واجب]] نمی‌گردد، تحصیل آن بر [[خداوند]] [[واجب]] نیست. از همین قبیل است شروط عامی مانند [[اختیار]] و [[قدرت]] و مانند آن، که هرچند این امور شرط [[امتثال]] [[تکلیف]] از سوی [[عبد]] است، اما تحصیل آن بر [[خداوند]] [[واجب]] نیست و در قلمرو قاعده لطف نمی‌گنجد و تنها هرگاه آن شرایط فراهم گردد، راه [[عبادت]] بر [[عبد]] هموار می‌شود.
*بنابر تعریف [[علامه حلی]]، لطف امری است که مکلّف با وجود آن به [[اطاعت الهی]] نزدیک و از [[معصیت]] دور می‌شود و در عین حال، جزء شروط تحقّق [[تکلیف]] نیست. مثلاً اگر استطاعت، شرط [[وجوب]] [[حج]] بر [[عبد]] است و تا برای بنده‌ای فراهم نشود [[حج]] بر او [[واجب]] نمی‌گردد، تحصیل آن بر [[خداوند]] [[واجب]] نیست. از همین قبیل است شروط عامی مانند [[اختیار]] و [[قدرت]] و مانند آن، که هرچند این امور شرط [[امتثال]] [[تکلیف]] از سوی [[عبد]] است، اما تحصیل آن بر [[خداوند]] [[واجب]] نیست و در قلمرو قاعده لطف نمی‌گنجد و تنها هرگاه آن شرایط فراهم گردد، راه [[عبادت]] بر [[عبد]] هموار می‌شود.
*قید دومی که مرحوم [[علامه حلی]] - مانند سایرین - در قاعده لطف تأکید می‌کند آن است که [[لطف]] نباید مکلّف را مجبور به [[امتثال امر الهی]] بنماید؛ برعکس، آنچه زمینه را برای [[امتثال]] امرالهی برای [[عبد]] با [[اختیار]] فراهم می‌کند، [[لطف]] نام دارد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۲-۱۵۳.</ref>
*قید دومی که مرحوم [[علامه حلی]] - مانند سایرین - در قاعده لطف تأکید می‌کند آن است که [[لطف]] نباید مکلّف را مجبور به [[امتثال امر الهی]] بنماید؛ برعکس، آنچه زمینه را برای [[امتثال]] امرالهی برای [[عبد]] با [[اختیار]] فراهم می‌کند، [[لطف]] نام دارد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۲-۱۵۳.</ref>
===تقریر [[ابواسحاق نوبختی]]===
===تقریر [[ابواسحاق نوبختی]]===
*[[ابواسحاق نوبختی]]، از [[متکلمین]] [[امامیه]]، در تعریف [[لطف]] می‌گوید: "لطف عنایتی است که [[خداوند]] درباره مکلّفین انجام می‌دهد و ضرری برای آنان ندارد (به این معنی که آنان را به [[گناه]] [[ترغیب]] نمی‌نماید) و اگر واقع نشود، مکلّف نمی‌تواند [[اطاعت الهی]] را با [[اختیار]] خود انجام دهد"<ref>{{عربی|اللطف أمر یفعله الله تعالی بالمکلّف لاضرر فیه، یعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم یطع}}؛ القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۸: اللطف المحصّل و المقرّب.</ref>.
* [[ابواسحاق نوبختی]]، از [[متکلمین]] [[امامیه]]، در تعریف [[لطف]] می‌گوید: "لطف عنایتی است که [[خداوند]] درباره مکلّفین انجام می‌دهد و ضرری برای آنان ندارد (به این معنی که آنان را به [[گناه]] [[ترغیب]] نمی‌نماید) و اگر واقع نشود، مکلّف نمی‌تواند [[اطاعت الهی]] را با [[اختیار]] خود انجام دهد"<ref>{{عربی|اللطف أمر یفعله الله تعالی بالمکلّف لاضرر فیه، یعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم یطع}}؛ القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۸: اللطف المحصّل و المقرّب.</ref>.
*البته از این بیان روشن می‌شود که ایشان در تعریف خود تنها به [[لطف]] محصّل اشاره داشته؛ زیرا در تعریف بیان شده می‌گوید: {{عربی|يعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم يطع}}
*البته از این بیان روشن می‌شود که ایشان در تعریف خود تنها به [[لطف]] محصّل اشاره داشته؛ زیرا در تعریف بیان شده می‌گوید: {{عربی|يعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم يطع}}
*[[ابواسحاق]] همچنین از طریق [[برهان]] [[خلف]]، تقریر دیگری از [[برهان لطف]] را نیز بیان داشته است. تعبیر وی از این زاویه [[جدید]] این‌گونه است: {{عربی|إن ترک اللطف، لطف فی ترک الطاعه، و اللطف فی المفسده قبیح}}<ref>القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۱۰۷.</ref>. یعنی واگذاری [[انسان‌ها]] به خودشان و ترک [[لطف]] در [[حقّ]] آنها، در [[حقیقت]] [[ترغیب]] مکلّف به [[گناه]] است و جریان [[لطف]] در اموری که برای مکلّف [[مفسده]] دارد، با [[هدف خلقت]] ناسازگار است و از [[خداوند حکیم]] عقلاً [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود. هرچند زیربنای این تقریر "[[برهان]] [[خلف]]" است، اما چون مبنای آن همان [[ضرورت]] [[حکمت الهی]] در تقریر قبلی است، [[برهان]] جدیدی محسوب نمی‌شود. مبنای [[استدلال]] در این [[برهان]] به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ به این ترتیب که: اگر [[لطف الهی]] بر [[بندگان]] ترک شود، زمینه [[فساد]] و ترک [[طاعت]] [[پروردگار]] برای آنها فراهم می‌گردد، ولی [[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] و [[فساد]] [[دعوت]] نمی‌کند، پس هرگز در [[هدایت]] بندگانش ترک لطف نمی‌نماید. توضیح تلازم به این ترتیب است که:
* [[ابواسحاق]] همچنین از طریق [[برهان]] [[خلف]]، تقریر دیگری از [[برهان لطف]] را نیز بیان داشته است. تعبیر وی از این زاویه [[جدید]] این‌گونه است: {{عربی|إن ترک اللطف، لطف فی ترک الطاعه، و اللطف فی المفسده قبیح}}<ref>القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۱۰۷.</ref>. یعنی واگذاری [[انسان‌ها]] به خودشان و ترک [[لطف]] در [[حقّ]] آنها، در [[حقیقت]] [[ترغیب]] مکلّف به [[گناه]] است و جریان [[لطف]] در اموری که برای مکلّف [[مفسده]] دارد، با [[هدف خلقت]] ناسازگار است و از [[خداوند حکیم]] عقلاً [[فعل قبیح]] صادر نمی‌شود. هرچند زیربنای این تقریر "[[برهان]] [[خلف]]" است، اما چون مبنای آن همان [[ضرورت]] [[حکمت الهی]] در تقریر قبلی است، [[برهان]] جدیدی محسوب نمی‌شود. مبنای [[استدلال]] در این [[برهان]] به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ به این ترتیب که: اگر [[لطف الهی]] بر [[بندگان]] ترک شود، زمینه [[فساد]] و ترک [[طاعت]] [[پروردگار]] برای آنها فراهم می‌گردد، ولی [[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] و [[فساد]] [[دعوت]] نمی‌کند، پس هرگز در [[هدایت]] بندگانش ترک لطف نمی‌نماید. توضیح تلازم به این ترتیب است که:
#[[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] امر نمی‌کند: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>.
# [[خداوند]] هرگز کسی را به [[گناه]] امر نمی‌کند: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>.
#[[خداوند]] هیچ‌گاه برای هیچ‌یک از [[بندگان]]، زمینه [[گناه]] فراهم نمی‌آورد و اگر در [[قرآن]] به کسی اسناد [[اضلال الهی]] داده شده، به [[دلیل]] زمینه شقاوتی است که برای خود فراهم کرده بوده است؛ چنان‌که می‌فرماید:{{متن قرآن|يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ}}<ref>«با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.</ref>
# [[خداوند]] هیچ‌گاه برای هیچ‌یک از [[بندگان]]، زمینه [[گناه]] فراهم نمی‌آورد و اگر در [[قرآن]] به کسی اسناد [[اضلال الهی]] داده شده، به [[دلیل]] زمینه شقاوتی است که برای خود فراهم کرده بوده است؛ چنان‌که می‌فرماید:{{متن قرآن|يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ}}<ref>«با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.</ref>
*به عبارت دیگر، او خود، [[ولایت طاغوت]] و نه [[ولایت]] [[پروردگار]] را بر خود [[برگزیده]] است: {{متن قرآن|...وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>.
*به عبارت دیگر، او خود، [[ولایت طاغوت]] و نه [[ولایت]] [[پروردگار]] را بر خود [[برگزیده]] است: {{متن قرآن|...وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>.
*[[اضلال الهی]] در این موارد، به معنای آن است که [[خداوند]] او را به حال خود واگذار نموده و [[عنایت]] و [[رحمت]] خود را از او برداشته است: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ}}<ref>«این از آن روست که خداوند یاور مؤمنان است و کافران یاوری ندارند» سوره محمد، آیه ۱۱.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۳-۱۵۵.</ref>
* [[اضلال الهی]] در این موارد، به معنای آن است که [[خداوند]] او را به حال خود واگذار نموده و [[عنایت]] و [[رحمت]] خود را از او برداشته است: {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ}}<ref>«این از آن روست که خداوند یاور مؤمنان است و کافران یاوری ندارند» سوره محمد، آیه ۱۱.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۳-۱۵۵.</ref>
===تقریر [[ابن‌میثم بحرانی]]===
===تقریر [[ابن‌میثم بحرانی]]===
*[[ابن‌میثم بحرانی]] بیان دیگری در [[برهان لطف]] دارد. ایشان اظهارداشته است:
* [[ابن‌میثم بحرانی]] بیان دیگری در [[برهان لطف]] دارد. ایشان اظهارداشته است:
#جزء [[واجب]]، [[واجب]] است و نیز می‌دانیم که [[امتثال]] [[اوامر]] [[مولی]] [[واجب]] است. بنابراین، جزء التمکین ([[امتثال]] امرالهی)، [[واجب]] است؛ یعنی اگر برای [[امتثال]] امرالهی چیزی لازم باشد، آن نیز [[واجب]] می‌شود.
#جزء [[واجب]]، [[واجب]] است و نیز می‌دانیم که [[امتثال]] [[اوامر]] [[مولی]] [[واجب]] است. بنابراین، جزء التمکین ([[امتثال]] امرالهی)، [[واجب]] است؛ یعنی اگر برای [[امتثال]] امرالهی چیزی لازم باشد، آن نیز [[واجب]] می‌شود.
#[[نصب]] (و وجود) [[امام]]، جزء التمکین است، تا از طریق او [[امتثال]] صحیح محقّق گردد.
# [[نصب]] (و وجود) [[امام]]، جزء التمکین است، تا از طریق او [[امتثال]] صحیح محقّق گردد.
*در نتیجه، [[نصب امام]] [[واجب]] است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۵.</ref>
*در نتیجه، [[نصب امام]] [[واجب]] است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۵.</ref>
===تقریر [[حمصی رازی]]===
===تقریر [[حمصی رازی]]===
*[[حمصی رازی]] - از [[متکلمان]] [[قرن هفتم]] [[هجری]] - نیز [[لطف]] را چنین تعریف نمود: {{عربی|اللطف هو ما یختار المکلّف عنده فعل الطاعه و التجنّب عن المعصیه أو أحدهما، و لولاه ما کان یختارهما و لا واحدا منهما، أو یکون عنده أقرب إلیهما أو إلی أحدهما و یسمی اللطف مصلحه فی الدین}}<ref>القواعد الکلامیّه (ط مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۹.</ref>.
* [[حمصی رازی]] - از [[متکلمان]] [[قرن هفتم]] [[هجری]] - نیز [[لطف]] را چنین تعریف نمود: {{عربی|اللطف هو ما یختار المکلّف عنده فعل الطاعه و التجنّب عن المعصیه أو أحدهما، و لولاه ما کان یختارهما و لا واحدا منهما، أو یکون عنده أقرب إلیهما أو إلی أحدهما و یسمی اللطف مصلحه فی الدین}}<ref>القواعد الکلامیّه (ط مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۹.</ref>.
*یعنی [[لطف]] امری است که [[مکلف]] با وجود آن، بر [[اختیار]] [[اطاعت الهی]] و یا [[پرهیز از گناه]] [[اختیار]] پیدا می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر چنین امری نباشد، نمی‌تواند آن دو را انجام دهد. نوع دیگر [[لطف]] آن است که مکلّف را [[تشویق]] به [[امتثال امر الهی]] می‌نماید که [[لطف]] [[مقرّب]] نام دارد. همچنین، [[لطف]] به امری که [[مصلحت]] [[دین]] در آن است نیز اطلاق شده است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۵.</ref>.
*یعنی [[لطف]] امری است که [[مکلف]] با وجود آن، بر [[اختیار]] [[اطاعت الهی]] و یا [[پرهیز از گناه]] [[اختیار]] پیدا می‌کند؛ به گونه‌ای که اگر چنین امری نباشد، نمی‌تواند آن دو را انجام دهد. نوع دیگر [[لطف]] آن است که مکلّف را [[تشویق]] به [[امتثال امر الهی]] می‌نماید که [[لطف]] [[مقرّب]] نام دارد. همچنین، [[لطف]] به امری که [[مصلحت]] [[دین]] در آن است نیز اطلاق شده است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۵.</ref>.


==قاعده لطف در نگاه [[اهل تسنّن]]==
==قاعده لطف در نگاه [[اهل تسنّن]]==
*[[اشاعره]] بنا بر [[انکار]] [[حسن و قبح عقلی]]، اساساً قاعده لطف را نپذیرفتند؛ ولی [[معتزله]]، بنا بر قبول [[حسن و قبح عقلی]]، که مبنای قاعده لطف می‌باشد، آن را پذیرفته‌اند و ادلّه‌ای نیز بر آن اقامه نموده‌اند؛ اما در فروعات آن، از جمله مسئله [[امامت]]، [[اختلاف]] کرده‌اند. در اینجا به دو تعریف از مشاهیر آنان اشاره می‌شود:
* [[اشاعره]] بنا بر [[انکار]] [[حسن و قبح عقلی]]، اساساً قاعده لطف را نپذیرفتند؛ ولی [[معتزله]]، بنا بر قبول [[حسن و قبح عقلی]]، که مبنای قاعده لطف می‌باشد، آن را پذیرفته‌اند و ادلّه‌ای نیز بر آن اقامه نموده‌اند؛ اما در فروعات آن، از جمله مسئله [[امامت]]، [[اختلاف]] کرده‌اند. در اینجا به دو تعریف از مشاهیر آنان اشاره می‌شود:
===تقریر [[قاضی]] [[عبدالجبّار معتزلی]]===
===تقریر [[قاضی]] [[عبدالجبّار معتزلی]]===
*بیان [[قاضی]] [[عبدالجبّار معتزلی]] مانند تعاریف [[متکلمین]] امامی است؛ وی ابراز داشته است: "[[لطف]]، هر آن امری است که شخص به واسطه آن، انجام [[واجب الهی]] را [[اختیار]] و از امر [[قبیح]] اجتناب می‌کند؛ و یا می‌توان گفت [[لطف]]، امری است که موجب [[تقرّب]] و [[شوق]] [[عبد]] به [[اختیار]] [[واجب]] یا ترک [[قبیح]] می‌شود"<ref>{{عربی|إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح}}؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۵۱.</ref>.
*بیان [[قاضی]] [[عبدالجبّار معتزلی]] مانند تعاریف [[متکلمین]] امامی است؛ وی ابراز داشته است: "[[لطف]]، هر آن امری است که شخص به واسطه آن، انجام [[واجب الهی]] را [[اختیار]] و از امر [[قبیح]] اجتناب می‌کند؛ و یا می‌توان گفت [[لطف]]، امری است که موجب [[تقرّب]] و [[شوق]] [[عبد]] به [[اختیار]] [[واجب]] یا ترک [[قبیح]] می‌شود"<ref>{{عربی|إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح}}؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۵۱.</ref>.
*چنان‌که از این بیان [[عبدالجبّار معتزلی]] روشن می‌شود، قسمت اوّل تعریف بر [[لطف]] محصّل و دومی بر [[لطف]] [[مقرّب]] منطبق است.
*چنان‌که از این بیان [[عبدالجبّار معتزلی]] روشن می‌شود، قسمت اوّل تعریف بر [[لطف]] محصّل و دومی بر [[لطف]] [[مقرّب]] منطبق است.
===تقریر [[سعدالدین التفتازانی]]===
===تقریر [[سعدالدین التفتازانی]]===
*[[تفتازانی]] که از [[شاگردان]] برجسته [[عضدالدین ایجی اشعری]] است، در کتاب خود "شرح المقاصد" که پیرامون [[کلام اشعری]] است، به مناسبت از قاعده لطف در بیان [[معتزله]] می‌گوید: "[[لطف]] عبارت از امری است که مکلّف با وجود آن می‌تواند [[واجبات]] و منهیّات را آزادانه انجام دهد؛ حال اگر صرفاً زمینه [[امتثال امر الهی]] را در او فراهم کند، [[لطف]] [[مقرّب]] نامیده می‌شود و اگر شرایط تحصیل را ایجاد کند، [[لطف]] محصّل نام دارد"<ref>{{عربی|أن اللطف ما یختار المکلّف عنده الطاعه ترکا أو اتیانا، أو یقرب منهما مع تمکّنه فی الحالین، فإن کان مقربا من الواجب أو ترک القبیح یسمی لطفا مقرّبا، و إن کان محصلا له فلطفا محصلا}}؛ شرح المقاصد (ط. الشریف الرضی، ۱۴۰۹ ه.ق)، ج۴، ص۳۱۳.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۶-۱۵۷.</ref>.
* [[تفتازانی]] که از [[شاگردان]] برجسته [[عضدالدین ایجی اشعری]] است، در کتاب خود "شرح المقاصد" که پیرامون [[کلام اشعری]] است، به مناسبت از قاعده لطف در بیان [[معتزله]] می‌گوید: "[[لطف]] عبارت از امری است که مکلّف با وجود آن می‌تواند [[واجبات]] و منهیّات را آزادانه انجام دهد؛ حال اگر صرفاً زمینه [[امتثال امر الهی]] را در او فراهم کند، [[لطف]] [[مقرّب]] نامیده می‌شود و اگر شرایط تحصیل را ایجاد کند، [[لطف]] محصّل نام دارد"<ref>{{عربی|أن اللطف ما یختار المکلّف عنده الطاعه ترکا أو اتیانا، أو یقرب منهما مع تمکّنه فی الحالین، فإن کان مقربا من الواجب أو ترک القبیح یسمی لطفا مقرّبا، و إن کان محصلا له فلطفا محصلا}}؛ شرح المقاصد (ط. الشریف الرضی، ۱۴۰۹ ه.ق)، ج۴، ص۳۱۳.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۱۵۶-۱۵۷.</ref>.


==برآیند بحث [[وجوب بعثت نبی]]، بر مبنای قاعده لطف==
==برآیند بحث [[وجوب بعثت نبی]]، بر مبنای قاعده لطف==
*بر اساس مفروضات بیان شده در [[وجوب لطف بر خداوند]] برای [[هدایت]] [[انسان]] و [[عبث]] نبودن [[خلقت]] او، می‌توان از قاعده لطف برای [[اثبات نبوّت عامه]] نیز استفاده کرد و چنین نتیجه گرفت:
*بر اساس مفروضات بیان شده در [[وجوب لطف بر خداوند]] برای [[هدایت]] [[انسان]] و [[عبث]] نبودن [[خلقت]] او، می‌توان از قاعده لطف برای [[اثبات نبوّت عامه]] نیز استفاده کرد و چنین نتیجه گرفت:
#وجود [[نبی]] و [[رسول الهی]] [[لطف]] است (صغری)؛
#وجود [[نبی]] و [[رسول الهی]] [[لطف]] است (صغری)؛
#[[لطف]] بر [[خدا]] [[واجب]] است (کبری)؛
# [[لطف]] بر [[خدا]] [[واجب]] است (کبری)؛
*نتیجه آنکه: وجود [[نبی]] و [[بعثت]] او بر [[خداوند]] [[واجب]] است.
*نتیجه آنکه: وجود [[نبی]] و [[بعثت]] او بر [[خداوند]] [[واجب]] است.
*[[اثبات]] صغرای [[قیاس]] به این ترتیب است که [[انسان]] از طریق تحصیل [[علوم]] متعارف نمی‌تواند به همه [[کمالات معنوی]] [[دست]] یابد؛ زیرا راه [[آگاهی]] و [[درک عوالم غیب]] برای انسان‌های عادّی بسته است و اطّلاع از آن تنها از [[طریق وحی]] و [[شرایع الهی]] محقّق می‌شود؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>
* [[اثبات]] صغرای [[قیاس]] به این ترتیب است که [[انسان]] از طریق تحصیل [[علوم]] متعارف نمی‌تواند به همه [[کمالات معنوی]] [[دست]] یابد؛ زیرا راه [[آگاهی]] و [[درک عوالم غیب]] برای انسان‌های عادّی بسته است و اطّلاع از آن تنها از [[طریق وحی]] و [[شرایع الهی]] محقّق می‌شود؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>
*معنای ذیل [[آیه]] اِشعار به آن دارد که سنخ [[تعالیم]] [[انبیاء]]{{عم}} به گونه‌ای است که هرگز برای [[بشر]] عادی با ابزار [[عقل]] و تجربه و [[استدلال]] قابل دسترسی نیست: {{متن قرآن|يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>.
*معنای ذیل [[آیه]] اِشعار به آن دارد که سنخ [[تعالیم]] [[انبیاء]]{{عم}} به گونه‌ای است که هرگز برای [[بشر]] عادی با ابزار [[عقل]] و تجربه و [[استدلال]] قابل دسترسی نیست: {{متن قرآن|يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>.
*بنابراین، اگر کمال [[انسان]] بدون [[ارسال رسل]] و سایر شیوه‌ها برای انجام [[تکالیف الهی]] محقّق نمی‌شود، بر [[خداوند حکیم]] [[واجب]] است که [[الطاف]] خود، یعنی شیوه‌های انجام [[تکالیف]] از سوی مکلّف را برای او فراهم کند؛ که در غیر این صورت، [[نقض غرض]] از [[خلقت انسان]] حاصل می‌شود و این عقلاً [[قبیح]] است و [[فعل قبیح]] از [[خداوند حکیم]] محال است.
*بنابراین، اگر کمال [[انسان]] بدون [[ارسال رسل]] و سایر شیوه‌ها برای انجام [[تکالیف الهی]] محقّق نمی‌شود، بر [[خداوند حکیم]] [[واجب]] است که [[الطاف]] خود، یعنی شیوه‌های انجام [[تکالیف]] از سوی مکلّف را برای او فراهم کند؛ که در غیر این صورت، [[نقض غرض]] از [[خلقت انسان]] حاصل می‌شود و این عقلاً [[قبیح]] است و [[فعل قبیح]] از [[خداوند حکیم]] محال است.
خط ۶۸: خط ۶۸:
==انواع [[لطف]]==
==انواع [[لطف]]==
*برای [[لطف]] دو تقسیم صورت گرفته است:
*برای [[لطف]] دو تقسیم صورت گرفته است:
#[[لطف]] محصل: بنای [[خلقت]] موجودات بدون در نظر گرفتن [[لطف]]، لغو و بی معنی است، چراکه انجام [[تکالیف الهی]] بدون در نظر گرفتن آن، برای [[بندگان]] [[خداوند]] میسر نیست<ref>الالهیات‌، ۳/ ۵۱. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۰-۳۷۱. </ref>
# [[لطف]] محصل: بنای [[خلقت]] موجودات بدون در نظر گرفتن [[لطف]]، لغو و بی معنی است، چراکه انجام [[تکالیف الهی]] بدون در نظر گرفتن آن، برای [[بندگان]] [[خداوند]] میسر نیست<ref>الالهیات‌، ۳/ ۵۱. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۰-۳۷۱. </ref>
#[[لطف]] [[مقرب]]: یعنی درجه ای بعد از [[لطف]] محصل، به این [[بیان]] که [[هدف]] از این [[لطف]] فقط برای [[ترغیب]] [[مکلفین]] برای انجام [[اعمال]] عبادیشان است، به عبارتی می‌‌توان گفت این [[لطف]] به [[مکلف]] [[کمک]] می‌‌کند که به [[طاعت]] [[خداوند]] نزدیکتر شده و از معصیتش دور شود<ref>کشف المراد، ۳۵۱؛ ارشاد الطالبین‌، ۲۷۷؛ الالهیات‌، ۳/ ۵۲. </ref>. در واقع فرق این [[لطف]] با [[لطف]] محصل در این است که [[لطف]] محصل حرف از [[هدف خلقت]] می‌‌زند ولی [[لطف]] [[مقرب]] بر اساس غرض [[تکلیف]] بنا شده است<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۱. </ref>.  
# [[لطف]] [[مقرب]]: یعنی درجه ای بعد از [[لطف]] محصل، به این [[بیان]] که [[هدف]] از این [[لطف]] فقط برای [[ترغیب]] [[مکلفین]] برای انجام [[اعمال]] عبادیشان است، به عبارتی می‌‌توان گفت این [[لطف]] به [[مکلف]] [[کمک]] می‌‌کند که به [[طاعت]] [[خداوند]] نزدیکتر شده و از معصیتش دور شود<ref>کشف المراد، ۳۵۱؛ ارشاد الطالبین‌، ۲۷۷؛ الالهیات‌، ۳/ ۵۲. </ref>. در واقع فرق این [[لطف]] با [[لطف]] محصل در این است که [[لطف]] محصل حرف از [[هدف خلقت]] می‌‌زند ولی [[لطف]] [[مقرب]] بر اساس غرض [[تکلیف]] بنا شده است<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۱. </ref>.  
==[[احکام]] قاعده [[لطف]]==
==[[احکام]] قاعده [[لطف]]==
*برای قاعده لطف همچنین احکامی [[بیان]] شده است مانند:
*برای قاعده لطف همچنین احکامی [[بیان]] شده است مانند:
#[[قاعدۀ لطف]] باید جایی [[اعمال]] شود که میان [[لطف]] و مورد [[لطف]] مناسبتی باشد بدین معنا که‌ حصول [[لطف]]، انگیزه‌ای برای انجام [[تکالیف]] شخص [[لطف]] شونده ایجاد کند. در غیر این صورت، اگر هیچ [[انگیزه]] ای به فرد [[لطف]] شونده ندهد، [[لطف]] به ایشان بی ثمر و بدون [[دلیل]] خواهد بود<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۳. </ref>.   
# [[قاعدۀ لطف]] باید جایی [[اعمال]] شود که میان [[لطف]] و مورد [[لطف]] مناسبتی باشد بدین معنا که‌ حصول [[لطف]]، انگیزه‌ای برای انجام [[تکالیف]] شخص [[لطف]] شونده ایجاد کند. در غیر این صورت، اگر هیچ [[انگیزه]] ای به فرد [[لطف]] شونده ندهد، [[لطف]] به ایشان بی ثمر و بدون [[دلیل]] خواهد بود<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۳. </ref>.   
#[[لطف]] نباید باعث سلب [[اختیار]] [[بندگان]] نسبت به عملکردشان شود<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۳. </ref>.
# [[لطف]] نباید باعث سلب [[اختیار]] [[بندگان]] نسبت به عملکردشان شود<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۳. </ref>.
#[[مکلف]] باید به اجمال یا تفصیل از [[لطف]] مطلع شود؛ زیرا اگر به [[لطف]] و مورد [[لطف]] و مناسبت بین آنها [[آگاه]] نباشد، در او  ایجاد [[انگیزه]] برای عمل به [[تکالیف]] ایجاد نمی‌شود<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۳. </ref>.
# [[مکلف]] باید به اجمال یا تفصیل از [[لطف]] مطلع شود؛ زیرا اگر به [[لطف]] و مورد [[لطف]] و مناسبت بین آنها [[آگاه]] نباشد، در او  ایجاد [[انگیزه]] برای عمل به [[تکالیف]] ایجاد نمی‌شود<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۷۳. </ref>.
==اشکالات به قاعده [[لطف]] و پاسخ به آن==
==اشکالات به قاعده [[لطف]] و پاسخ به آن==
*بین [[دانشمندان]] [[علم کلام]] در وجود و عدم این [[لطف]] [[اختلاف]] وجود دارد:
*بین [[دانشمندان]] [[علم کلام]] در وجود و عدم این [[لطف]] [[اختلاف]] وجود دارد:
خط ۸۸: خط ۸۸:
*نتیجه آنکه: چون قاعده لطف مبتنی بر قبول [[حسن و قبح عقلی]] است و آن نیز [[باطل]] است، بنابراین همه براهینی که متّکی بر قاعده لطف است به لحاظ مبنایی غلط هستند: مگر آنکه از طریق دیگری- یک شیوه اثباتی صحیح – ثابت گردد.
*نتیجه آنکه: چون قاعده لطف مبتنی بر قبول [[حسن و قبح عقلی]] است و آن نیز [[باطل]] است، بنابراین همه براهینی که متّکی بر قاعده لطف است به لحاظ مبنایی غلط هستند: مگر آنکه از طریق دیگری- یک شیوه اثباتی صحیح – ثابت گردد.
*'''پاسخ شبهه:'''
*'''پاسخ شبهه:'''
*[[متکلمان امامیه]] به این [[شبهه]] از طرق گوناگون [[عقلی]] و [[نقلی]] پاسخ گفته‌اند که در اینجا به برخی از اهمّ آنها اشاره می‌گردد:
* [[متکلمان امامیه]] به این [[شبهه]] از طرق گوناگون [[عقلی]] و [[نقلی]] پاسخ گفته‌اند که در اینجا به برخی از اهمّ آنها اشاره می‌گردد:
*'''[[دلایل عقلی]] بر [[اثبات]] [[حسن و قبح عقلی]]:'''
*'''[[دلایل عقلی]] بر [[اثبات]] [[حسن و قبح عقلی]]:'''
*'''[[دلیل]] اوّل:''' در میان [[جوامع انسانی]]، بسیاری [[احکام]] فردی یا [[اجتماعی]] را می‌بینیم که همه [[انسان‌ها]]، خواه متدیّن و یا غیر ملتزم به [[شرایع الهی]]، [[حکم قطعی]] به [[حسن]] یا [[قبح]] آنها می‌نمایند؛ مثلاً همه افراد [[بشر]]، [[تجاوز به حقوق]] غیر، [[سرقت]]، [[ظلم]]، [[دروغ]]، تدلیس، [[خیانت]] در [[امانت]] و بسیاری از امور دیگر را [[قبیح]] می‌دانند و متقابلاً، بسیاری امور از قبیل [[احسان]]، [[صداقت]]، [[امانت‌داری]]، [[عدل]]، [[وفای به عهد]]، [[حسن خلق]] و از این قبیل را [[حسن]] می‌دانند و به همین [[دلیل]] می‌توانند با یکدیگر مراوده داشته باشند. [[علامه حلی]]، با عبارتی کوتاه، در این باره چنین [[استدلال]] می‌کند:{{عربی|لوكان الحسن و القبح شرعيين لما حكم بهما من ينکر الشرع و التالي باطل، فإن البراهمه بأسرهم ينكرون الشرائع و الأديان كلها و يحكمون بالحسن و القبح مستندين إلی ضروره العقل في ذلك}}.
*'''[[دلیل]] اوّل:''' در میان [[جوامع انسانی]]، بسیاری [[احکام]] فردی یا [[اجتماعی]] را می‌بینیم که همه [[انسان‌ها]]، خواه متدیّن و یا غیر ملتزم به [[شرایع الهی]]، [[حکم قطعی]] به [[حسن]] یا [[قبح]] آنها می‌نمایند؛ مثلاً همه افراد [[بشر]]، [[تجاوز به حقوق]] غیر، [[سرقت]]، [[ظلم]]، [[دروغ]]، تدلیس، [[خیانت]] در [[امانت]] و بسیاری از امور دیگر را [[قبیح]] می‌دانند و متقابلاً، بسیاری امور از قبیل [[احسان]]، [[صداقت]]، [[امانت‌داری]]، [[عدل]]، [[وفای به عهد]]، [[حسن خلق]] و از این قبیل را [[حسن]] می‌دانند و به همین [[دلیل]] می‌توانند با یکدیگر مراوده داشته باشند. [[علامه حلی]]، با عبارتی کوتاه، در این باره چنین [[استدلال]] می‌کند:{{عربی|لوكان الحسن و القبح شرعيين لما حكم بهما من ينکر الشرع و التالي باطل، فإن البراهمه بأسرهم ينكرون الشرائع و الأديان كلها و يحكمون بالحسن و القبح مستندين إلی ضروره العقل في ذلك}}.
*ممکن است به این پاسخ چنین جواب داده شود که همه مستحسنات عرفی که مشترک بین [[جوامع]] است، ریشه در [[دین]] دارد که در [[تعالیم]] [[انبیاء گذشته]]{{عم}} وجود داشته است: {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ}}<ref>«و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.</ref>.
*ممکن است به این پاسخ چنین جواب داده شود که همه مستحسنات عرفی که مشترک بین [[جوامع]] است، ریشه در [[دین]] دارد که در [[تعالیم]] [[انبیاء گذشته]]{{عم}} وجود داشته است: {{متن قرآن|وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ}}<ref>«و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.</ref>.
*[[ادیان الهی]] نیز منطبق بر فطریّات بشری است و لذا همه افراد [[انسان‌ها]] در این امور با یکدیگر مشترکند؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.
* [[ادیان الهی]] نیز منطبق بر فطریّات بشری است و لذا همه افراد [[انسان‌ها]] در این امور با یکدیگر مشترکند؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ}}<ref>«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.</ref>.
*جواب آنکه: [[ادیان الهی]] آمدند تا [[گنج‌های نهفته]] در نهاد [[انسان‌ها]] را استخراج نمایند؛ چنان‌که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ{{عم}} لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ...}} <ref>نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ص۴۳.</ref>.
*جواب آنکه: [[ادیان الهی]] آمدند تا [[گنج‌های نهفته]] در نهاد [[انسان‌ها]] را استخراج نمایند؛ چنان‌که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ{{عم}} لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ...}} <ref>نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ص۴۳.</ref>.
*اما تفاوت اینجاست که گرچه [[عقل انسان‌ها]] در [[شناخت]] کلیات [[خوبی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] مستقل است و لذا آن دسته از [[اوامر]] [[شرعی]] - اگر وارد شده باشد - امری است [[ارشاد]] به [[استنباط]] [[عقل]]، ولی محدوده این امور بسیار اندک است و [[عقل]] [[قادر]] نیست تا جزئیات [[احکام]] و [[اخلاق]] و یا [[مسائل اعتقادی]]، از قبیل احوال [[انسان]] بعد از [[مرگ]] و در [[عالم برزخ]] و یا [[قیامت]] و [[بهشت و دوزخ]] را [[درک]] نماید و در نتیجه، محتاج [[راهنمایی]] [[شرایع الهی]] است.
*اما تفاوت اینجاست که گرچه [[عقل انسان‌ها]] در [[شناخت]] کلیات [[خوبی‌ها]] و [[زشتی‌ها]] مستقل است و لذا آن دسته از [[اوامر]] [[شرعی]] - اگر وارد شده باشد - امری است [[ارشاد]] به [[استنباط]] [[عقل]]، ولی محدوده این امور بسیار اندک است و [[عقل]] [[قادر]] نیست تا جزئیات [[احکام]] و [[اخلاق]] و یا [[مسائل اعتقادی]]، از قبیل احوال [[انسان]] بعد از [[مرگ]] و در [[عالم برزخ]] و یا [[قیامت]] و [[بهشت و دوزخ]] را [[درک]] نماید و در نتیجه، محتاج [[راهنمایی]] [[شرایع الهی]] است.
*'''[[دلیل]] دوم:''' اگر [[حسن و قبح]] [[عقلی]] پذیرفته نشود، اصل [[شرایع الهی]] زیر سؤال می‌رود. نحوه [[استدلال]] در این باره به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ بدین شکل که از بطلان مقدّم، بطلان [[تالی]] رخ می‌دهد.
*'''[[دلیل]] دوم:''' اگر [[حسن و قبح]] [[عقلی]] پذیرفته نشود، اصل [[شرایع الهی]] زیر سؤال می‌رود. نحوه [[استدلال]] در این باره به صورت [[قیاس]] استثنایی است؛ بدین شکل که از بطلان مقدّم، بطلان [[تالی]] رخ می‌دهد.
*[[محقّق طوسی]] در توضیح این [[استدلال]] می‌گوید:{{عربی|لانتفائهما مطلقا لوثبتا شرعا}}<ref>تجرید الاعتقاد (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ص۱۹۷: الفصل الثالث فی أفعاله...</ref>.
* [[محقّق طوسی]] در توضیح این [[استدلال]] می‌گوید:{{عربی|لانتفائهما مطلقا لوثبتا شرعا}}<ref>تجرید الاعتقاد (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ص۱۹۷: الفصل الثالث فی أفعاله...</ref>.
*یعنی اگر [[حسن و قبح عقلی]] نباشد و تنها [[شرعی]] باشد، [[حسن و قبح عقلی]] و [[شرعی]] هر دو [[باطل]] می‌گردد؛ [[تالی]] [[باطل]] است، پس مقدّم هم [[باطل]] است و نقیض آن، یعنی صحّت [[حسن و قبح عقلی]]، ثابت می‌شود.
*یعنی اگر [[حسن و قبح عقلی]] نباشد و تنها [[شرعی]] باشد، [[حسن و قبح عقلی]] و [[شرعی]] هر دو [[باطل]] می‌گردد؛ [[تالی]] [[باطل]] است، پس مقدّم هم [[باطل]] است و نقیض آن، یعنی صحّت [[حسن و قبح عقلی]]، ثابت می‌شود.
*به عبارت دیگر: اگر [[قبح]] [[کذب]] و لغو و فعل [[بیهوده]] و [[عبث]]، عقلاً و قبل از ورود [[شرع]] ثابت نشده باشد، ممکن است [[پیامبران]]{{عم}}[[دروغ]] و لغو بگویند و [[وحی الهی]] را [[تحریف]] کنند و در عین حال، هیچ قبحی نیز عقلاً برای آنان نباشد و یا [[خداوند]] [[معجزات]] خود را به [[پیامبری]] [[دروغگو]] عطا کند و [[عقل]] [[زشتی]] آن را [[درک]] نکند. حتی اگر [[شارع]] به [[زشتی]] [[دروغ]] [[حکم]] بدهد، [[عقل]] احتمال [[خطا]] در آن می‌دهد و قبحی در این خطاگویی نیز نمی‌بیند<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۰۴.</ref>.
*به عبارت دیگر: اگر [[قبح]] [[کذب]] و لغو و فعل [[بیهوده]] و [[عبث]]، عقلاً و قبل از ورود [[شرع]] ثابت نشده باشد، ممکن است [[پیامبران]]{{عم}}[[دروغ]] و لغو بگویند و [[وحی الهی]] را [[تحریف]] کنند و در عین حال، هیچ قبحی نیز عقلاً برای آنان نباشد و یا [[خداوند]] [[معجزات]] خود را به [[پیامبری]] [[دروغگو]] عطا کند و [[عقل]] [[زشتی]] آن را [[درک]] نکند. حتی اگر [[شارع]] به [[زشتی]] [[دروغ]] [[حکم]] بدهد، [[عقل]] احتمال [[خطا]] در آن می‌دهد و قبحی در این خطاگویی نیز نمی‌بیند<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۰۴.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' در صورتی که [[حسن و قبح عقلی]] ثابت نباشد، بسیاری از اصول [[شریعت]] که باید قبل از [[شرع]] و از طریق [[عقل]] ثابت شود و سپس توسط آن، [[احکام شرعی]] و بیانات [[الهی]] ثابت شود، مخدوش می‌گردد؛ مثلاً [[اثبات]] [[نبوّت]] با [[اعجاز]] ثابت می‌شود و این [[دلیل]] مسبوق به قاعده‌ای [[عقلی]] و مسلّم در نزد همه عقلاست که اعطای [[معجزه]] به [[دروغ‌گو]] [[قبیح]] است؛ و یا [[ایمان به قرآن]] زمانی قطعی است که [[عصمت]] [[نبی]]{{صل}}ثابت شده باشد و اگر [[دروغ]] بستن [[پیامبر]]{{صل}} و [[تحریف]] [[آیات الهی]] عقلاً [[قبیح]] نباشد، هیچ حکمی از [[احکام الهی]] ثابت نمی‌شود.
*'''[[دلیل]] سوم:''' در صورتی که [[حسن و قبح عقلی]] ثابت نباشد، بسیاری از اصول [[شریعت]] که باید قبل از [[شرع]] و از طریق [[عقل]] ثابت شود و سپس توسط آن، [[احکام شرعی]] و بیانات [[الهی]] ثابت شود، مخدوش می‌گردد؛ مثلاً [[اثبات]] [[نبوّت]] با [[اعجاز]] ثابت می‌شود و این [[دلیل]] مسبوق به قاعده‌ای [[عقلی]] و مسلّم در نزد همه عقلاست که اعطای [[معجزه]] به [[دروغ‌گو]] [[قبیح]] است؛ و یا [[ایمان به قرآن]] زمانی قطعی است که [[عصمت]] [[نبی]]{{صل}}ثابت شده باشد و اگر [[دروغ]] بستن [[پیامبر]]{{صل}} و [[تحریف]] [[آیات الهی]] عقلاً [[قبیح]] نباشد، هیچ حکمی از [[احکام الهی]] ثابت نمی‌شود.
*[[علامه حلی]] در این رابطه ابراز داشته است: {{عربی|لو كان الحسن و القبح باعتبار السمع لاغير، لما قبح من الله شيء و لو كان كذلك لما قبح منه تعالى إظهار المعجزه على يد الكذابين. و تجويز ذلك يسد باب معرفه النبوة فإن أیّ نبي أظهر المعجزه عقيب ادعاء النبوة لا يمكن تصديقه مع تجويز اظهار المعجزه على يد الكاذب في دعوى النبوة}}<ref>نهج الحق و کشف الصدق (ط. دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۸۲ م.)، ص۸۴.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۱۷-۲۲۰.</ref>.
* [[علامه حلی]] در این رابطه ابراز داشته است: {{عربی|لو كان الحسن و القبح باعتبار السمع لاغير، لما قبح من الله شيء و لو كان كذلك لما قبح منه تعالى إظهار المعجزه على يد الكذابين. و تجويز ذلك يسد باب معرفه النبوة فإن أیّ نبي أظهر المعجزه عقيب ادعاء النبوة لا يمكن تصديقه مع تجويز اظهار المعجزه على يد الكاذب في دعوى النبوة}}<ref>نهج الحق و کشف الصدق (ط. دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۸۲ م.)، ص۸۴.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۱۷-۲۲۰.</ref>.
*'''[[دلایل نقلی]] بر [[اثبات]] [[حسن و قبح عقلی]]:'''
*'''[[دلایل نقلی]] بر [[اثبات]] [[حسن و قبح عقلی]]:'''
*در [[جهان‌بینی]] [[قرآن]]، رویکرد به موضوع [[توحید]] به گونه‌ای است که [[ضرورت]] [[حسن و قبح عقلی]] از فروعات مسلّم آن است؛ زیرا خداوندی که [[خالق]] هستی است، اوّلاً نه تنها [[عاقل]] است، که خود [[خالق]] [[عقل]] است و کسی که در این [[مقام]] است، امکان ندارد عملی را بر خلاف اصول [[عقلانی]] انجام دهد. ثانیاً، [[خداوند]] در [[آیات]] فراوان [[قرآن]]، از یک سو [[عقل]] و عقلاء را ستوده<ref>خداوند در قرآن کریم، ۲۴ بار تاکید بر تعقّل می‌نماید که به دو نمونه اشاره می‌کنیم: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «ما آن را قرآنی عربی فرو فرستاده‌ایم باشد که خرد ورزید» سوره یوسف، آیه ۲؛ و {{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.</ref> و توصیه فراوان به تعقّل نموده است، و از سوی دیگر کسانی را که [[عقل]] خود را به کار نمی‌برند، مذمّت فراوان نموده است<ref>آیاتی مانند: {{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} «و داستان کافران، چون داستان کسی است که حیوانی را بانگ می‌کند که جز فراخواندن و آوایی نمی‌شنود؛ (اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این رو خرد نمی‌ورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱؛ و یا {{متن قرآن|أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا}} «آیا گمان می‌کنی که بیشتر آنان می‌شنوند یا خرد می‌ورزند؟ آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراه‌ترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.</ref>.
*در [[جهان‌بینی]] [[قرآن]]، رویکرد به موضوع [[توحید]] به گونه‌ای است که [[ضرورت]] [[حسن و قبح عقلی]] از فروعات مسلّم آن است؛ زیرا خداوندی که [[خالق]] هستی است، اوّلاً نه تنها [[عاقل]] است، که خود [[خالق]] [[عقل]] است و کسی که در این [[مقام]] است، امکان ندارد عملی را بر خلاف اصول [[عقلانی]] انجام دهد. ثانیاً، [[خداوند]] در [[آیات]] فراوان [[قرآن]]، از یک سو [[عقل]] و عقلاء را ستوده<ref>خداوند در قرآن کریم، ۲۴ بار تاکید بر تعقّل می‌نماید که به دو نمونه اشاره می‌کنیم: {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «ما آن را قرآنی عربی فرو فرستاده‌ایم باشد که خرد ورزید» سوره یوسف، آیه ۲؛ و {{متن قرآن|اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.</ref> و توصیه فراوان به تعقّل نموده است، و از سوی دیگر کسانی را که [[عقل]] خود را به کار نمی‌برند، مذمّت فراوان نموده است<ref>آیاتی مانند: {{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} «و داستان کافران، چون داستان کسی است که حیوانی را بانگ می‌کند که جز فراخواندن و آوایی نمی‌شنود؛ (اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این رو خرد نمی‌ورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱؛ و یا {{متن قرآن|أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا}} «آیا گمان می‌کنی که بیشتر آنان می‌شنوند یا خرد می‌ورزند؟ آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراه‌ترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.</ref>.
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
*'''[[دلیل]] اوّل:''' {{متن قرآن|وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>. در این [[آیه]]، [[کفّار]] ضمن اعتراف به [[زشت]] بودن اعمالشان، [[دلیل]] ارتکاب به آن را به پدرانشان نسبت می‌دهند و اینکه [[خداوند]] ایشان را به این امور [[فرمان]] داده است. [[خداوند]] با نفی انتساب امرش بر [[قبایح]]، کار [[زشت]] آنها را نیز تقبیح می‌نماید.
*'''[[دلیل]] اوّل:''' {{متن قرآن|وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>. در این [[آیه]]، [[کفّار]] ضمن اعتراف به [[زشت]] بودن اعمالشان، [[دلیل]] ارتکاب به آن را به پدرانشان نسبت می‌دهند و اینکه [[خداوند]] ایشان را به این امور [[فرمان]] داده است. [[خداوند]] با نفی انتساب امرش بر [[قبایح]]، کار [[زشت]] آنها را نیز تقبیح می‌نماید.
*این [[آیه]] از دو جهت [[دلیل]] بر [[عقلی]] بودن تشخیص [[حسن و قبح]] از سوی [[پروردگار]] است:
*این [[آیه]] از دو جهت [[دلیل]] بر [[عقلی]] بودن تشخیص [[حسن و قبح]] از سوی [[پروردگار]] است:
#[[کفّار]] در عین آنکه ملتزم به [[شرع]] نیستند، [[زشت]] بودن [[اعمال]] خود را [[تأیید]] می‌کنند؛
# [[کفّار]] در عین آنکه ملتزم به [[شرع]] نیستند، [[زشت]] بودن [[اعمال]] خود را [[تأیید]] می‌کنند؛
#[[خداوند]] در ذیل [[آیه]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref> از اینجا روشن می‌شود که اصل [[فحشاء]]، به معنای کار [[زشت]]، برای [[کفّار]] روشن بوده و [[خداوند]] تنها انتساب آن را به خود نفی می‌نماید.
# [[خداوند]] در ذیل [[آیه]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref> از اینجا روشن می‌شود که اصل [[فحشاء]]، به معنای کار [[زشت]]، برای [[کفّار]] روشن بوده و [[خداوند]] تنها انتساب آن را به خود نفی می‌نماید.
*'''[[دلیل]] دوم:''' {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ...}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا...}}<ref>«بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاری‌های آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید.».. سوره اعراف، آیه ۳۳.</ref>.
*'''[[دلیل]] دوم:''' {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ...}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا...}}<ref>«بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاری‌های آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید.».. سوره اعراف، آیه ۳۳.</ref>.
*در این دو [[آیه شریفه]] و [[آیات]] دیگری که سخن از [[حرمت]] [[زشتی‌ها]] از قبیل شراب، قمار، [[زنا]] و لواط است؛ [[خداوند]] [[حکم]] [[حرمت]] را بر عنوان خبیث و یا [[فحشاء]] برده است. [[استدلال]] به این [[آیات]] از دو جهت واژه‌ای و سیاقی است:
*در این دو [[آیه شریفه]] و [[آیات]] دیگری که سخن از [[حرمت]] [[زشتی‌ها]] از قبیل شراب، قمار، [[زنا]] و لواط است؛ [[خداوند]] [[حکم]] [[حرمت]] را بر عنوان خبیث و یا [[فحشاء]] برده است. [[استدلال]] به این [[آیات]] از دو جهت واژه‌ای و سیاقی است:
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
*'''پاسخ اوّل:''' [[آیه]] مورد استناد در [[شبهه]]، اشاره به شدّت [[حکمت]] و [[عقل]] در [[افعال الهی]] دارد.
*'''پاسخ اوّل:''' [[آیه]] مورد استناد در [[شبهه]]، اشاره به شدّت [[حکمت]] و [[عقل]] در [[افعال الهی]] دارد.
*توضیح آنکه: [[انسان‌ها]] دارای عقل‌هایی ضعیف هستند؛ لذا در تصمیم‌گیری‌هایشان احتمال [[خطا]] وجود دارد. همچنین ممکن است که [[عقل آدمی]] تابع [[هوای نفس]] او شود. از همین رو [[آیه]] می‌فرماید: [[انسان‌ها]] درباره اینکه آیا اعمالشان مطابق [[عقل]] و [[حکمت]] بوده یا خیر، مورد بازخواست قرار می‌گیرند. ولی عقلاً معنا ندارد که از عین [[حکمت]] و [[عقل]]، درباره انطباق [[آموزش]] با [[حکمت]] و [[عقل]] سؤال شود. [[آیه]] در [[مقام]] [[تبیین]] همین مطلب است و می‌فرماید: از خداوندی که خود [[خالق]] [[عقل]] و [[حکمت]] است، هرگز احتمال [[خطا]] و عدم مطابقت با [[مصلحت]] نمی‌رود و لذا عقلاً محال است که از او بازخواست شود که آیا کارش را صحیح انجام داده یا غلط. چنان‌که [[خداوند]] در [[آیات]] متعدّدی، اشاره به حکیمانه بودن [[افعال]] خویش نموده و می‌فرماید:{{متن قرآن|الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ}}<ref>«اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.</ref>. همچنین فرموده:{{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ}}<ref>«همان که هفت آسمان را تو بر تو آفرید، در آفرینش (خداوند) بخشنده هیچ ناسازواری نمی‌بینی؛ چشم بگردان! آیا هیچ شکاف و رخنه‌ای می‌بینی؟ سپس بار دیگر چشم بگردان تا چشم، خسته و رنجه به سوی تو بازگردد» سوره ملک، آیه ۳-۴.</ref>
*توضیح آنکه: [[انسان‌ها]] دارای عقل‌هایی ضعیف هستند؛ لذا در تصمیم‌گیری‌هایشان احتمال [[خطا]] وجود دارد. همچنین ممکن است که [[عقل آدمی]] تابع [[هوای نفس]] او شود. از همین رو [[آیه]] می‌فرماید: [[انسان‌ها]] درباره اینکه آیا اعمالشان مطابق [[عقل]] و [[حکمت]] بوده یا خیر، مورد بازخواست قرار می‌گیرند. ولی عقلاً معنا ندارد که از عین [[حکمت]] و [[عقل]]، درباره انطباق [[آموزش]] با [[حکمت]] و [[عقل]] سؤال شود. [[آیه]] در [[مقام]] [[تبیین]] همین مطلب است و می‌فرماید: از خداوندی که خود [[خالق]] [[عقل]] و [[حکمت]] است، هرگز احتمال [[خطا]] و عدم مطابقت با [[مصلحت]] نمی‌رود و لذا عقلاً محال است که از او بازخواست شود که آیا کارش را صحیح انجام داده یا غلط. چنان‌که [[خداوند]] در [[آیات]] متعدّدی، اشاره به حکیمانه بودن [[افعال]] خویش نموده و می‌فرماید:{{متن قرآن|الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ}}<ref>«اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.</ref>. همچنین فرموده:{{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ}}<ref>«همان که هفت آسمان را تو بر تو آفرید، در آفرینش (خداوند) بخشنده هیچ ناسازواری نمی‌بینی؛ چشم بگردان! آیا هیچ شکاف و رخنه‌ای می‌بینی؟ سپس بار دیگر چشم بگردان تا چشم، خسته و رنجه به سوی تو بازگردد» سوره ملک، آیه ۳-۴.</ref>
*[[مؤیّد]] این مطلب ادامه [[آیه]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref>«ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.</ref>؛ یعنی از غیر [[خداوند]]، خواه [[مردم]] و یا [[خدایان]] دروغینی که مورد [[پرستش]] واقع می‌شوند، درباره کارهایشان و [[حسن و قبح]] آن سؤال خواهد شد.
* [[مؤیّد]] این مطلب ادامه [[آیه]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref>«ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.</ref>؛ یعنی از غیر [[خداوند]]، خواه [[مردم]] و یا [[خدایان]] دروغینی که مورد [[پرستش]] واقع می‌شوند، درباره کارهایشان و [[حسن و قبح]] آن سؤال خواهد شد.
*'''پاسخ دوم:''' از کسی سؤال و بازخواست می‌شود که خود مالک کار نیست و برای دیگری عمل می‌کند. از چنین فردی نسبت به [[حسن]] یا [[قبح]] عملش بازخواست می‌شود. در حالی که [[خداوند]] خود مالک علی‌الاطلاق خود و [[افعال]] خود است و عقلاً معنا ندارد که از چنین فردی بازخواست شود؛ چنان‌که سیاق [[آیه]] قبل از [[آیه]] مورد بحث، مشیر به این معنا نیز هست که می‌فرماید: {{متن قرآن|فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>.
*'''پاسخ دوم:''' از کسی سؤال و بازخواست می‌شود که خود مالک کار نیست و برای دیگری عمل می‌کند. از چنین فردی نسبت به [[حسن]] یا [[قبح]] عملش بازخواست می‌شود. در حالی که [[خداوند]] خود مالک علی‌الاطلاق خود و [[افعال]] خود است و عقلاً معنا ندارد که از چنین فردی بازخواست شود؛ چنان‌که سیاق [[آیه]] قبل از [[آیه]] مورد بحث، مشیر به این معنا نیز هست که می‌فرماید: {{متن قرآن|فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>.
*خداوندی که مالک و مدیر و مدبّر [[عرش]] - یعنی مخلوقات - است، هرگز مورد بازخواست واقع نمی‌شود. و اساساً چه کسی می‌خواهد از [[خداوند]] بازخواست کند؟ مگر نه این است که همه مخلوقات، مملوکاتی [[ذلیل]] در درگاه او هستند که حتّی مالک خود و متعلّقاتشان هم نیستند؟ و چگونه ممکن است که چنین عبدی از مولای خود بازخواست نماید؟ در حالی که کاملاً منطقی است که [[خداوند]] از بندگانش درباره اموری که اختیاراً از ایشان سرزده بازخواست کند. [[آیات قرآن]] سراسر اشاره به همین معنا دارد؛ از جمله این [[آیات]]، [[نقل]] قول [[زیبایی]] از [[عیسی]]{{ع}} است:{{متن قرآن|إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>«اگر عذابشان فرمایی آنان بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشایی، این تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره مائده، آیه ۱۱۸.</ref>.
*خداوندی که مالک و مدیر و مدبّر [[عرش]] - یعنی مخلوقات - است، هرگز مورد بازخواست واقع نمی‌شود. و اساساً چه کسی می‌خواهد از [[خداوند]] بازخواست کند؟ مگر نه این است که همه مخلوقات، مملوکاتی [[ذلیل]] در درگاه او هستند که حتّی مالک خود و متعلّقاتشان هم نیستند؟ و چگونه ممکن است که چنین عبدی از مولای خود بازخواست نماید؟ در حالی که کاملاً منطقی است که [[خداوند]] از بندگانش درباره اموری که اختیاراً از ایشان سرزده بازخواست کند. [[آیات قرآن]] سراسر اشاره به همین معنا دارد؛ از جمله این [[آیات]]، [[نقل]] قول [[زیبایی]] از [[عیسی]]{{ع}} است:{{متن قرآن|إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>«اگر عذابشان فرمایی آنان بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشایی، این تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره مائده، آیه ۱۱۸.</ref>.
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:
===[[شبهه]] سوم: [[تصدی]] [[علما]] به [[هدایت]] [[امّت]] بعد از [[پیامبر اسلام]]{{صل}}===
===[[شبهه]] سوم: [[تصدی]] [[علما]] به [[هدایت]] [[امّت]] بعد از [[پیامبر اسلام]]{{صل}}===
*'''بیان شبهه:'''
*'''بیان شبهه:'''
*[[پیامبر]]{{صل}} [[دین خدا]] را [[ابلاغ]] نمود و [[قرآن]] نیز جامع مطالب [[دینی]]، اعمّ از [[اعتقادات]] و [[احکام]] است؛ حال چه مانعی دارد که علمای [[امّت]]، بعد از [[نبی]]{{صل}} در رأس امور قرار گیرند و با بهره‌گیری از [[کتاب خدا]] و [[سنّت نبوی]]{{صل}}، [[هدایت]] [[امّت]] را در [[تبیین احکام]] و حلّ [[مسائل اعتقادی]] بر عهده گیرند؟ و نیز در رفع [[منازعات]] و [[اجرای احکام الهی]]، مانند [[پیامبر اکرم]]{{صل}} عمل کنند؟
* [[پیامبر]]{{صل}} [[دین خدا]] را [[ابلاغ]] نمود و [[قرآن]] نیز جامع مطالب [[دینی]]، اعمّ از [[اعتقادات]] و [[احکام]] است؛ حال چه مانعی دارد که علمای [[امّت]]، بعد از [[نبی]]{{صل}} در رأس امور قرار گیرند و با بهره‌گیری از [[کتاب خدا]] و [[سنّت نبوی]]{{صل}}، [[هدایت]] [[امّت]] را در [[تبیین احکام]] و حلّ [[مسائل اعتقادی]] بر عهده گیرند؟ و نیز در رفع [[منازعات]] و [[اجرای احکام الهی]]، مانند [[پیامبر اکرم]]{{صل}} عمل کنند؟
*'''پاسخ [[شبهه]]:'''
*'''پاسخ [[شبهه]]:'''
*'''پاسخ اوّل:''' مؤدّای [[برهان لطف]] اقتضا می‌کند که بعد از [[نبی]]، فردی با ویژگی‌های حضرتش در رأس [[جامعه]] قرار گیرد. بنابراین، [[امام]] باید [[معصوم]] باشد تا بتواند [[احکام]] و [[تکالیف الهی]] را جزماً [[تبیین]] نماید و [[حجّت الهی]] بر [[مردم]] باشد: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.
*'''پاسخ اوّل:''' مؤدّای [[برهان لطف]] اقتضا می‌کند که بعد از [[نبی]]، فردی با ویژگی‌های حضرتش در رأس [[جامعه]] قرار گیرد. بنابراین، [[امام]] باید [[معصوم]] باشد تا بتواند [[احکام]] و [[تکالیف الهی]] را جزماً [[تبیین]] نماید و [[حجّت الهی]] بر [[مردم]] باشد: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
*'''پاسخ دوم:''' علمای [[امّت]]، به [[دلیل]] [[علم]] ناقصی که دارند، در بیان [[احکام الهی]] و [[تفسیر قرآن]] با یکدیگر دچار [[اختلاف]] می‌شوند و اگر امامی در [[جامعه]] نباشد تا [[مرجع]] حلّ [[اختلافات]] قرار گیرد، [[نزاع]] آنها به [[جامعه]] منتقل می‌گردد و [[امّت]] را دچار [[انحراف]] و سردرگمی و تشتّت می‌کند. تجربه [[تاریخ]] بعد از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} نشان داد که وقتی [[خلافت]] از مسیر [[الهی]] خود [[منحرف]] شد، [[امّت اسلام]] دچار تشتّت آرا و [[اختلاف]] و [[انحراف]] گردید و به دنبال آن در طیّ قرون بعدی، [[مبتلا]] به [[ظلم]] و خون‌ریزی‌هایی شد که حتّی در [[تاریخ]] [[عرب]] [[جاهلیّت]] نیز کمتر نظیر آن دیده شده بود؛ چنان‌که [[شهرستانی]] در [[ملل و نحل]] خود می‌گوید: {{عربی|أعظم خلاف بين الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سل سيف في الإسلام على قاعدة دينية مثل ماسل على الإمامة في كلّ زمان}}<ref>الملل و النحل (ط. الشریف الرضی، ۱۳۶۴ ه.ش.)، ج۱، ص۳۱.</ref>.
*'''پاسخ دوم:''' علمای [[امّت]]، به [[دلیل]] [[علم]] ناقصی که دارند، در بیان [[احکام الهی]] و [[تفسیر قرآن]] با یکدیگر دچار [[اختلاف]] می‌شوند و اگر امامی در [[جامعه]] نباشد تا [[مرجع]] حلّ [[اختلافات]] قرار گیرد، [[نزاع]] آنها به [[جامعه]] منتقل می‌گردد و [[امّت]] را دچار [[انحراف]] و سردرگمی و تشتّت می‌کند. تجربه [[تاریخ]] بعد از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}} نشان داد که وقتی [[خلافت]] از مسیر [[الهی]] خود [[منحرف]] شد، [[امّت اسلام]] دچار تشتّت آرا و [[اختلاف]] و [[انحراف]] گردید و به دنبال آن در طیّ قرون بعدی، [[مبتلا]] به [[ظلم]] و خون‌ریزی‌هایی شد که حتّی در [[تاریخ]] [[عرب]] [[جاهلیّت]] نیز کمتر نظیر آن دیده شده بود؛ چنان‌که [[شهرستانی]] در [[ملل و نحل]] خود می‌گوید: {{عربی|أعظم خلاف بين الأمة خلاف الإمامة، إذ ما سل سيف في الإسلام على قاعدة دينية مثل ماسل على الإمامة في كلّ زمان}}<ref>الملل و النحل (ط. الشریف الرضی، ۱۳۶۴ ه.ش.)، ج۱، ص۳۱.</ref>.
*به عبارت دیگر، [[علماء]] اِشراف کامل به [[قرآن]] و [[معارف]] آن ندارند. از همین رو است که [[تاریخ اسلام]] از [[اختلافات]] خونین فرقه‌های [[امّت]] [[اخبار]] فراوان دارد. جالب آن است که همگی این [[فرقه‌ها]] در حقّانیت خود، به [[قرآن]] استناد می‌نمودند و طرف مقابل را تا سرحدّ [[کفر]] و [[ارتداد]] متّهم کرده و خونش را [[مباح]] می‌دانستند. به عنوان مثال، گروه مطرود [[مرجئه]]، که در بیان [[ائمه هدی]]{{عم}} فراوان مورد طرد و [[لعن]] واقع شدند، به این [[آیه]] استناد می‌کردند: {{متن قرآن|وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و دیگرانی هستند که وانهاده به فرمان خداوندند، یا عذابشان می‌فرماید و یا آنان را می‌بخشاید و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۰۶.</ref>.
*به عبارت دیگر، [[علماء]] اِشراف کامل به [[قرآن]] و [[معارف]] آن ندارند. از همین رو است که [[تاریخ اسلام]] از [[اختلافات]] خونین فرقه‌های [[امّت]] [[اخبار]] فراوان دارد. جالب آن است که همگی این [[فرقه‌ها]] در حقّانیت خود، به [[قرآن]] استناد می‌نمودند و طرف مقابل را تا سرحدّ [[کفر]] و [[ارتداد]] متّهم کرده و خونش را [[مباح]] می‌دانستند. به عنوان مثال، گروه مطرود [[مرجئه]]، که در بیان [[ائمه هدی]]{{عم}} فراوان مورد طرد و [[لعن]] واقع شدند، به این [[آیه]] استناد می‌کردند: {{متن قرآن|وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و دیگرانی هستند که وانهاده به فرمان خداوندند، یا عذابشان می‌فرماید و یا آنان را می‌بخشاید و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۰۶.</ref>.
*[[خوارج نهروان]] نیز به استناد این [[آیه]]، در برابر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تیغ کشیدند و [[جنگ نهروان]] را به راه انداختند: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.</ref>.
* [[خوارج نهروان]] نیز به استناد این [[آیه]]، در برابر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} تیغ کشیدند و [[جنگ نهروان]] را به راه انداختند: {{متن قرآن|إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.</ref>.
*ایشان آن‌چنان در تمسّک به [[قرآن]] دچار [[جمود]] شده بودند که [[علی]]{{ع}} در [[احتجاج]] با آنها کمتر از [[قرآن]] [[استدلال]] می‌نمود و به [[ابن‌عباس]] که به عنوان مفسّر [[قرآن]] در میان [[مردم]] مشهور بود، توصیه فرمود: {{متن حدیث|لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ... وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً}}<ref>نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ق)، الکتاب ۷۷.</ref>.
*ایشان آن‌چنان در تمسّک به [[قرآن]] دچار [[جمود]] شده بودند که [[علی]]{{ع}} در [[احتجاج]] با آنها کمتر از [[قرآن]] [[استدلال]] می‌نمود و به [[ابن‌عباس]] که به عنوان مفسّر [[قرآن]] در میان [[مردم]] مشهور بود، توصیه فرمود: {{متن حدیث|لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ... وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً}}<ref>نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ق)، الکتاب ۷۷.</ref>.
*[[معاویه]] نیز با همه مکّاری‌اش، در [[جنگ]] [[صفّین]] [[قرآن]] برسر نیزه برد و [[امّت اسلام]] را به [[حکمیّت]] [[قرآن]] در برابر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فراخواند.
* [[معاویه]] نیز با همه مکّاری‌اش، در [[جنگ]] [[صفّین]] [[قرآن]] برسر نیزه برد و [[امّت اسلام]] را به [[حکمیّت]] [[قرآن]] در برابر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فراخواند.
*نتیجه آنکه: بنا بر قاعده لطف، [[واجب]] است که پس از [[پیامبر]]{{صل}} و در همه زمان‌ها، شخصی با خصوصیّات [[رسول خدا]]{{صل}} در [[علم]] و [[عصمت]] در رأس امور قرار گیرد و [[هدایت]] [[امّت]] را در ابعاد گوناگون [[تعلیم و تربیت]] [[توحیدی]] و فصل خصومات بر عهده گیرد.
*نتیجه آنکه: بنا بر قاعده لطف، [[واجب]] است که پس از [[پیامبر]]{{صل}} و در همه زمان‌ها، شخصی با خصوصیّات [[رسول خدا]]{{صل}} در [[علم]] و [[عصمت]] در رأس امور قرار گیرد و [[هدایت]] [[امّت]] را در ابعاد گوناگون [[تعلیم و تربیت]] [[توحیدی]] و فصل خصومات بر عهده گیرد.
*'''پاسخ سوم:''' [[خداوند]] [[جهل]] را بر [[امّت اسلام]] نمی‌پسندد و پرسش‌گری پیرامون مجهولات [[دینی]] را [[واجب]] نموده و فرموده است: {{متن قرآن|فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.</ref>.
*'''پاسخ سوم:''' [[خداوند]] [[جهل]] را بر [[امّت اسلام]] نمی‌پسندد و پرسش‌گری پیرامون مجهولات [[دینی]] را [[واجب]] نموده و فرموده است: {{متن قرآن|فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.</ref>.
*امر الهی در [[وجوب]] سؤال از مجهولات [[کتاب خدا]]، اطلاق دارد و مخاطب [[آیه]] محدود به [[امّت]] [[صدر اسلام]] و معاصرین [[پیامبر]]{{صل}} نیست. از سوی دیگر، [[خداوند]] در [[آیه]] مورد [[استدلال]] و [[آیات]] مشابه دیگر، چهار [[تکلیف]] را بر عهده [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[آموزش]] به [[امّت]] و پاسخ به مجهولات آنان قرار داده و فرموده است: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref>.
*امر الهی در [[وجوب]] سؤال از مجهولات [[کتاب خدا]]، اطلاق دارد و مخاطب [[آیه]] محدود به [[امّت]] [[صدر اسلام]] و معاصرین [[پیامبر]]{{صل}} نیست. از سوی دیگر، [[خداوند]] در [[آیه]] مورد [[استدلال]] و [[آیات]] مشابه دیگر، چهار [[تکلیف]] را بر عهده [[رسول اکرم]]{{صل}} در [[آموزش]] به [[امّت]] و پاسخ به مجهولات آنان قرار داده و فرموده است: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref>.
*[[تزکیه]] و [[تعلیم کتاب]] [[الهی]] و [[آموزش]] [[حکمت]]، امری ساده نیست که در توان علمای [[امّت]] باشد؛ بلکه اشراف بر ظاهر و [[باطن دین]] و [[کتاب خدا]] و دقایق معرفت‌النفس را می‌طلبد و این تنها از عهده [[مقام عصمت]] برمی آید؛ کسی که در [[علوم]] [[الهی]] "مؤیَّد من عندالله" باشد. [[لطف الهی]] ایجاب می‌کند که زمینه پاسخ به سؤالات [[مؤمنین]] همیشه فراهم باشد. به عبارت دیگر، اگر [[تکلیف]] به سؤال برگُرده همه [[مسلمانان]] در همه زمان‌ها قرارگرفته و بر آنان [[واجب]] شده که در تحصیل [[علوم]] مذکور بکوشند، می‌باید زمینه برآوردن این [[تکلیف]] مهمّ [[الهی]] نیز برای همیشه فراهم باشد.
* [[تزکیه]] و [[تعلیم کتاب]] [[الهی]] و [[آموزش]] [[حکمت]]، امری ساده نیست که در توان علمای [[امّت]] باشد؛ بلکه اشراف بر ظاهر و [[باطن دین]] و [[کتاب خدا]] و دقایق معرفت‌النفس را می‌طلبد و این تنها از عهده [[مقام عصمت]] برمی آید؛ کسی که در [[علوم]] [[الهی]] "مؤیَّد من عندالله" باشد. [[لطف الهی]] ایجاب می‌کند که زمینه پاسخ به سؤالات [[مؤمنین]] همیشه فراهم باشد. به عبارت دیگر، اگر [[تکلیف]] به سؤال برگُرده همه [[مسلمانان]] در همه زمان‌ها قرارگرفته و بر آنان [[واجب]] شده که در تحصیل [[علوم]] مذکور بکوشند، می‌باید زمینه برآوردن این [[تکلیف]] مهمّ [[الهی]] نیز برای همیشه فراهم باشد.
*'''پاسخ چهارم:''' [[علماء]] نمی‌توانند [[احکام الهی]] را چنان‌که مرضیّ رضای خداست [[تبیین]] نمایند و احتمال ارایه تفسیری غلط از [[دین]] وکتاب [[الهی]] درباره آنها وجود دارد. در نتیجه، [[امّت اسلام]] تا [[آخرالزمان]] در ورطه [[اشتباه]] گرفتار خواهد بود و در سیر کمالی خود، بدون آنکه تقصیری داشته باشد، متوقّف می‌شود. از سوی دیگر، چنان‌که اشاره شد، امکان برداشت‌های گوناگون آنان از [[کتاب الهی]]، زمینه‌ای برای پدیداری [[اختلاف]] و در نتیجه [[هرج و مرج]] در [[امّت اسلام]] و [[انحراف]] و [[اضلال]] [[مردم]] است؛ که هر دوی این موارد [[ظلم]] به عباد است و از [[خداوند]] محال است: {{متن قرآن|وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا}}<ref>«و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌ورزد» سوره کهف، آیه ۴۹.</ref>.
*'''پاسخ چهارم:''' [[علماء]] نمی‌توانند [[احکام الهی]] را چنان‌که مرضیّ رضای خداست [[تبیین]] نمایند و احتمال ارایه تفسیری غلط از [[دین]] وکتاب [[الهی]] درباره آنها وجود دارد. در نتیجه، [[امّت اسلام]] تا [[آخرالزمان]] در ورطه [[اشتباه]] گرفتار خواهد بود و در سیر کمالی خود، بدون آنکه تقصیری داشته باشد، متوقّف می‌شود. از سوی دیگر، چنان‌که اشاره شد، امکان برداشت‌های گوناگون آنان از [[کتاب الهی]]، زمینه‌ای برای پدیداری [[اختلاف]] و در نتیجه [[هرج و مرج]] در [[امّت اسلام]] و [[انحراف]] و [[اضلال]] [[مردم]] است؛ که هر دوی این موارد [[ظلم]] به عباد است و از [[خداوند]] محال است: {{متن قرآن|وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا}}<ref>«و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌ورزد» سوره کهف، آیه ۴۹.</ref>.
*برداشت‌های غلط از [[دین]]، لزوماً با سوء [[نیّت]] همراه نیست. به طور کلّی، همه [[انسان‌ها]] [[قدرت]] [[درک]] [[معارف]] بلند را ندارند. در نتیجه، ممکن است آنها علی‌رغم تلاش خالصانه در [[فهم]] [[معارف قرآن]] و کلمات [[اهل بیت]]{{عم}}، به [[حقیقت]] آن پی نبرند؛ چنان‌که در کلمات [[ائمّه هدی]]{{عم}} به انحای گوناگون به این مطلب اشاره شده است؛ مثلاً [[مفضّل بن عمر]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ}}<ref>بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد{{صل}} (ط. مکتبه آیت‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ج۱، ص۲۲، باب ۱۱: فی أئمه آل محمد{{عم}}: حدیثهم صعب مستصعب....</ref>.
*برداشت‌های غلط از [[دین]]، لزوماً با سوء [[نیّت]] همراه نیست. به طور کلّی، همه [[انسان‌ها]] [[قدرت]] [[درک]] [[معارف]] بلند را ندارند. در نتیجه، ممکن است آنها علی‌رغم تلاش خالصانه در [[فهم]] [[معارف قرآن]] و کلمات [[اهل بیت]]{{عم}}، به [[حقیقت]] آن پی نبرند؛ چنان‌که در کلمات [[ائمّه هدی]]{{عم}} به انحای گوناگون به این مطلب اشاره شده است؛ مثلاً [[مفضّل بن عمر]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يُؤْمِنُ بِهِ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ}}<ref>بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد{{صل}} (ط. مکتبه آیت‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ج۱، ص۲۲، باب ۱۱: فی أئمه آل محمد{{عم}}: حدیثهم صعب مستصعب....</ref>.
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
===[[شبهه]] چهارم: [[رجوع]] به [[اهل حلّ و عقد]]===
===[[شبهه]] چهارم: [[رجوع]] به [[اهل حلّ و عقد]]===
*'''بیان [[شبهه]]:'''
*'''بیان [[شبهه]]:'''
*[[مردم]] با [[هدایت]] و ارشادات [[رسول خدا]]{{صل}} به درجه‌ای از [[عقل]] و [[بلوغ]] [[فکری]] رسیده‌اند که بتوانند با [[اختیار]] خود از میان [[اهل حلّ و عقد]] فردی را به [[زمامداری]] خود برگزینند. بنابراین نیازی به [[نصب امام]] بعد از [[پیامبر خاتم|نبی مکرم]]{{صل}} نیست.
* [[مردم]] با [[هدایت]] و ارشادات [[رسول خدا]]{{صل}} به درجه‌ای از [[عقل]] و [[بلوغ]] [[فکری]] رسیده‌اند که بتوانند با [[اختیار]] خود از میان [[اهل حلّ و عقد]] فردی را به [[زمامداری]] خود برگزینند. بنابراین نیازی به [[نصب امام]] بعد از [[پیامبر خاتم|نبی مکرم]]{{صل}} نیست.
*'''پاسخ [[شبهه]]:'''
*'''پاسخ [[شبهه]]:'''
*'''پاسخ اوّل:''' در این نظریّه نقاط ابهام فراوانی وجود دارد؛ معنای [[اهل حلّ و عقد]] و تفاوت آنان با سایر علمای [[امّت]] معیّن نشده است. اگر مراد از ایشان کسانی است که به [[امور دینی]] [[آگاه]] بوده و نیز بر مسائل [[سیاسی]] روز اشراف دارند، در این صورت در [[امّت اسلام]] علمای فراوانی از این دست یافت می‌شود که البته هر کدام امامی را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} می‌دانند و این زمینه‌ساز بروز [[اختلاف]] فراوان در میان [[مسلمانان]] می‌شود.
*'''پاسخ اوّل:''' در این نظریّه نقاط ابهام فراوانی وجود دارد؛ معنای [[اهل حلّ و عقد]] و تفاوت آنان با سایر علمای [[امّت]] معیّن نشده است. اگر مراد از ایشان کسانی است که به [[امور دینی]] [[آگاه]] بوده و نیز بر مسائل [[سیاسی]] روز اشراف دارند، در این صورت در [[امّت اسلام]] علمای فراوانی از این دست یافت می‌شود که البته هر کدام امامی را [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} می‌دانند و این زمینه‌ساز بروز [[اختلاف]] فراوان در میان [[مسلمانان]] می‌شود.
*[[سعدالدین تفتازانی]] از جمله طرفداران این نظریّه است، وی می‌گوید: "[[امامت]] نزد اکثر [[اهل سنّت]] به [[اختیار]] علمای [[اهل حلّ و عقد]] ثابت می‌شود؛ هرچند تعداد آنان اندک باشد؛ زیرا [[امامت ابوبکر]] بدون [[نص]] و [[اجماع]] بود"<ref>شرح المقاصد (ط. الشریف الرضی، ۱۴۰۹ه.ق)، ج۵، ص۲۵۲.</ref>.
* [[سعدالدین تفتازانی]] از جمله طرفداران این نظریّه است، وی می‌گوید: "[[امامت]] نزد اکثر [[اهل سنّت]] به [[اختیار]] علمای [[اهل حلّ و عقد]] ثابت می‌شود؛ هرچند تعداد آنان اندک باشد؛ زیرا [[امامت ابوبکر]] بدون [[نص]] و [[اجماع]] بود"<ref>شرح المقاصد (ط. الشریف الرضی، ۱۴۰۹ه.ق)، ج۵، ص۲۵۲.</ref>.
*و [[امام الحرمین جوینی]] می‌گوید: "حتی اگر یک نفر از [[اهل حلّ و عقد]] [[حکم]] به [[امامت]] فردی دهد، [[امامت]] او ثابت می‌شود، و لو [[امّت]] بر او اتفاق نکنند"<ref>الأنافه فی معالم الخلافه، ج۱، ص۴۴. به نقل از: شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (ط. مشعر، ۱۳۸۴ ه.ش)، ج۱، ص۴۹۱.</ref>.
*و [[امام الحرمین جوینی]] می‌گوید: "حتی اگر یک نفر از [[اهل حلّ و عقد]] [[حکم]] به [[امامت]] فردی دهد، [[امامت]] او ثابت می‌شود، و لو [[امّت]] بر او اتفاق نکنند"<ref>الأنافه فی معالم الخلافه، ج۱، ص۴۴. به نقل از: شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (ط. مشعر، ۱۳۸۴ ه.ش)، ج۱، ص۴۹۱.</ref>.
*همین نظر را [[قرطبی]] نیز بیان می‌کند و می‌گوید: "اگر یکی از [[اهل حلّ و عقد]] با کسی [[بیعت]] کند، بر دیگران نیز لازم است که از او متابعت کرده و با او [[بیعت]] کنند. [[دلیل]] ما این است که [[عمر بن خطاب]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد و کسی از [[صحابه]] نیز با او [[مخالفت]] ننمود؛ و دیگر اینکه [[بیعت]] یک نفر و نظر او [[عقد]] بر [[امامت]] است و دیگر احتیاجی به تعدّد [[عقد]] نیست؛ زیرا با همان [[عقد]] اوّل، [[امامت]] او همانند سایر عقود منعقد می‌شود. و لذا [[امام]] [[ابوالمعالی]] می‌گوید: [[عقد]] [[امامت]] هرکس که بسته شد، ثابت می‌شود و کسی [[حق]] ندارد او را از [[امامت]] [[خلع]] نماید و این امر اجماعی است"<ref>ماوردی، الأحکام السلطانیّه، ص۶ و ۷. به نقل از منبع بالا.</ref>.
*همین نظر را [[قرطبی]] نیز بیان می‌کند و می‌گوید: "اگر یکی از [[اهل حلّ و عقد]] با کسی [[بیعت]] کند، بر دیگران نیز لازم است که از او متابعت کرده و با او [[بیعت]] کنند. [[دلیل]] ما این است که [[عمر بن خطاب]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد و کسی از [[صحابه]] نیز با او [[مخالفت]] ننمود؛ و دیگر اینکه [[بیعت]] یک نفر و نظر او [[عقد]] بر [[امامت]] است و دیگر احتیاجی به تعدّد [[عقد]] نیست؛ زیرا با همان [[عقد]] اوّل، [[امامت]] او همانند سایر عقود منعقد می‌شود. و لذا [[امام]] [[ابوالمعالی]] می‌گوید: [[عقد]] [[امامت]] هرکس که بسته شد، ثابت می‌شود و کسی [[حق]] ندارد او را از [[امامت]] [[خلع]] نماید و این امر اجماعی است"<ref>ماوردی، الأحکام السلطانیّه، ص۶ و ۷. به نقل از منبع بالا.</ref>.
*[[قلقشندی]] (از علمای [[شافعی]]) نیز عددی را در تعداد [[اهل حلّ و عقد]] بیان نمی‌کند و تنها به [[صدق]] [[اجتماع]] آنان [[کفایت]] می‌کند<ref>الأنافه فی معالم الخلافه، ج۱، ص۴۴. به نقل از منبع بالا.</ref>. وی سپس می‌گوید: "درمیان علمای ما، در انعقاد [[امامت]] به [[اجتماع]] [[اهل حلّ و عقد]] [[اختلاف]] است".
* [[قلقشندی]] (از علمای [[شافعی]]) نیز عددی را در تعداد [[اهل حلّ و عقد]] بیان نمی‌کند و تنها به [[صدق]] [[اجتماع]] آنان [[کفایت]] می‌کند<ref>الأنافه فی معالم الخلافه، ج۱، ص۴۴. به نقل از منبع بالا.</ref>. وی سپس می‌گوید: "درمیان علمای ما، در انعقاد [[امامت]] به [[اجتماع]] [[اهل حلّ و عقد]] [[اختلاف]] است".
*او مجموعه اقوال در این باره را هفت قول می‌شمرد؛ نظر اوّل آن‌که تعداد ایشان باید [[چهل]] نفر باشد، سپس این عدد را به شش نفر تنزّل می‌دهد (نظر [[قاضی عبدالجبّار]]) و بعد به دو نفر (نظر [[عبدالقاهر بغدادی]]) تا بالاخره نظر [[جوینی]] و [[جرجانی]] را [[نقل]] می‌کند که [[امامت]] را تنها با نظر یک نفر از اهلّ حل و [[عقد]] ثابت می‌دانستند<ref>ماوردی، الأحکام السلطانیه، ص۶ و ۷. به نقل از منبع بالا.</ref>.
*او مجموعه اقوال در این باره را هفت قول می‌شمرد؛ نظر اوّل آن‌که تعداد ایشان باید [[چهل]] نفر باشد، سپس این عدد را به شش نفر تنزّل می‌دهد (نظر [[قاضی عبدالجبّار]]) و بعد به دو نفر (نظر [[عبدالقاهر بغدادی]]) تا بالاخره نظر [[جوینی]] و [[جرجانی]] را [[نقل]] می‌کند که [[امامت]] را تنها با نظر یک نفر از اهلّ حل و [[عقد]] ثابت می‌دانستند<ref>ماوردی، الأحکام السلطانیه، ص۶ و ۷. به نقل از منبع بالا.</ref>.
*با این توضیحات مشخّص می‌شود که علمای عامّه نظر معیّنی درباره تعداد افراد [[اهل حلّ و عقد]] ارائه نکرده‌اند مضافاً بر آنکه مشخّص ننموده‌اند که اگر تعارضی در [[انتخاب]] آنان پیش آمد، چه راهکاری باید در پیش گرفت. چنان‌که در [[تعیین خلیفه]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، گروهی از [[اهل حلّ و عقد]] مانند [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و بزرگان از [[بنی‌هاشم]]، [[رأی]] به [[خلافت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} دادند و گروهی دیگر برخلاف رفتند. حتی در [[سقیفه]] نیز، به [[شهادت]] [[تاریخ]]، بین [[اهل حلّ و عقد]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] در [[تعیین خلیفه]] [[اختلاف]] درگرفت. بنابراین، در این مورد نیز نظر مشخّصی پیشنهاد نشده است. در حالی که اغلب نزاع‌ها درباره [[امامت]] بر [[مسلمین]] از همین جا آغاز شد و خون‌های فراوان بر [[زمین]] ریخت.
*با این توضیحات مشخّص می‌شود که علمای عامّه نظر معیّنی درباره تعداد افراد [[اهل حلّ و عقد]] ارائه نکرده‌اند مضافاً بر آنکه مشخّص ننموده‌اند که اگر تعارضی در [[انتخاب]] آنان پیش آمد، چه راهکاری باید در پیش گرفت. چنان‌که در [[تعیین خلیفه]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}، گروهی از [[اهل حلّ و عقد]] مانند [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]] و بزرگان از [[بنی‌هاشم]]، [[رأی]] به [[خلافت]] و [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}} دادند و گروهی دیگر برخلاف رفتند. حتی در [[سقیفه]] نیز، به [[شهادت]] [[تاریخ]]، بین [[اهل حلّ و عقد]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] در [[تعیین خلیفه]] [[اختلاف]] درگرفت. بنابراین، در این مورد نیز نظر مشخّصی پیشنهاد نشده است. در حالی که اغلب نزاع‌ها درباره [[امامت]] بر [[مسلمین]] از همین جا آغاز شد و خون‌های فراوان بر [[زمین]] ریخت.
خط ۱۶۶: خط ۱۶۶:
*در زمان [[پیامبر خاتم|نبیّ اکرم]]{{صل}}، ایشان خود مبیّن [[قرآن]] بودند که به تصریح [[الهی]]، بیان ایشان [[مصون از خطا]] و عین گفتار [[قرآن]] است و [[راه هدایت]] و [[ظهور]] [[هدایت تشریعی]] [[الهی]]، از لسان [[نبی]] است: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>.
*در زمان [[پیامبر خاتم|نبیّ اکرم]]{{صل}}، ایشان خود مبیّن [[قرآن]] بودند که به تصریح [[الهی]]، بیان ایشان [[مصون از خطا]] و عین گفتار [[قرآن]] است و [[راه هدایت]] و [[ظهور]] [[هدایت تشریعی]] [[الهی]]، از لسان [[نبی]] است: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>.
*اما می‌دانیم که همه [[احکام دین]] که در [[قرآن]] آمده، در زمان [[حیات]] [[شریف]] [[پیامبر]]{{صل}} به طور کامل [[تبیین]] نگردید؛ به [[دلایل]] زیر:
*اما می‌دانیم که همه [[احکام دین]] که در [[قرآن]] آمده، در زمان [[حیات]] [[شریف]] [[پیامبر]]{{صل}} به طور کامل [[تبیین]] نگردید؛ به [[دلایل]] زیر:
#[[پیامبر]]{{صل}} در تمام دوران رسالتشان سخت درگیر محکم کردن پایه‌های [[اسلام]] بودند و لذا برای [[تبیین]] همه [[احکام]] [[قرآن]] [[فرصت]] نیافتند. در مدت کوتاه ده ساله بعد از [[هجرت]] [[نبوی]] به [[مدینه]] - که اغلب [[احکام اسلام]] نیز در این دوران نازل شد- [[رسول خدا]]{{صل}} سخت درگیر [[جنگ با دشمنان]] و دفع فتنه‌های گوناگون داخلی و خارجی بودند<ref>رسول خدا{{صل}} در دوران کوتاه عمر مبارکشان در مدینه، ۲۷ غزوه و ۵۵ سریه را پشت سر گذاشتند.</ref>. علاوه بر درگیری‌های شدید [[اجتماعی]] [[پیامبر]]{{صل}} با [[منافقین]] و مواجهه ایشان با [[اهل کتاب]]، فضای قبایلی [[جامعه]] [[عرب]] و عصبیّت‌های قومی آنان- که [[فرامین]] شیخ [[قبیله]] را [[واجب]] الاتّباع می‌دانستند و افراد هر [[طایفه]] از [[حریم]] [[قوم]] خود تا پای [[جان]] [[دفاع]] می‌کردند- باعث می‌شد که فضای مناسب برای [[تبیین احکام]] [[قرآن]] به نحو کامل فراهم نگردد.
# [[پیامبر]]{{صل}} در تمام دوران رسالتشان سخت درگیر محکم کردن پایه‌های [[اسلام]] بودند و لذا برای [[تبیین]] همه [[احکام]] [[قرآن]] [[فرصت]] نیافتند. در مدت کوتاه ده ساله بعد از [[هجرت]] [[نبوی]] به [[مدینه]] - که اغلب [[احکام اسلام]] نیز در این دوران نازل شد- [[رسول خدا]]{{صل}} سخت درگیر [[جنگ با دشمنان]] و دفع فتنه‌های گوناگون داخلی و خارجی بودند<ref>رسول خدا{{صل}} در دوران کوتاه عمر مبارکشان در مدینه، ۲۷ غزوه و ۵۵ سریه را پشت سر گذاشتند.</ref>. علاوه بر درگیری‌های شدید [[اجتماعی]] [[پیامبر]]{{صل}} با [[منافقین]] و مواجهه ایشان با [[اهل کتاب]]، فضای قبایلی [[جامعه]] [[عرب]] و عصبیّت‌های قومی آنان- که [[فرامین]] شیخ [[قبیله]] را [[واجب]] الاتّباع می‌دانستند و افراد هر [[طایفه]] از [[حریم]] [[قوم]] خود تا پای [[جان]] [[دفاع]] می‌کردند- باعث می‌شد که فضای مناسب برای [[تبیین احکام]] [[قرآن]] به نحو کامل فراهم نگردد.
#هرچند همه [[احکام الهی]] در قالب [[قرآن]] بر حضرتش نازل شد، ولی در موقعیّت مناسب برای بیان همه [[احکام]] [[قرآن]] پیش نیامد؛ زیرا [[احکام]] باید در مکان و زمان مناسب خود بیان می‌گردید؛ چنان‌که [[حکم]] [[خمس]] بعد از به دست آوردن [[غنایم]] [[جنگی]]، کیفیت [[نماز]] قصر در سفرهای [[جنگی]]، چگونگی نگهداری اسرا پس از وقوع [[جنگ]]، و نحوه [[عقد]] [[قرارداد صلح]] در موقعیت‌های مشابه توسط [[رسول خدا]]{{صل}} [[تبیین]] شد. این در حالی است که موقعیّت برای [[تبیین]] بسیاری از [[احکام الهی]] در زمان [[رسول اکرم]]{{صل}} پیش نیامد تا آن را از [[قرآن]] برای [[امّت]] بیان کنند؛ مثل [[احکام]] فئه باغیه، [[احکام]] اسرا یا مقتولان در [[جنگ]] [[مسلمان]] با [[مسلمان]]، [[احکام]] [[سبّ]] و [[لعن]] مسلم و حتّی [[معصوم]]، [[احکام]] [[ارتداد]] و یا [[حکم]] [[قیاس]] و [[استحسان]] در مسائل مستحدثه.
#هرچند همه [[احکام الهی]] در قالب [[قرآن]] بر حضرتش نازل شد، ولی در موقعیّت مناسب برای بیان همه [[احکام]] [[قرآن]] پیش نیامد؛ زیرا [[احکام]] باید در مکان و زمان مناسب خود بیان می‌گردید؛ چنان‌که [[حکم]] [[خمس]] بعد از به دست آوردن [[غنایم]] [[جنگی]]، کیفیت [[نماز]] قصر در سفرهای [[جنگی]]، چگونگی نگهداری اسرا پس از وقوع [[جنگ]]، و نحوه [[عقد]] [[قرارداد صلح]] در موقعیت‌های مشابه توسط [[رسول خدا]]{{صل}} [[تبیین]] شد. این در حالی است که موقعیّت برای [[تبیین]] بسیاری از [[احکام الهی]] در زمان [[رسول اکرم]]{{صل}} پیش نیامد تا آن را از [[قرآن]] برای [[امّت]] بیان کنند؛ مثل [[احکام]] فئه باغیه، [[احکام]] اسرا یا مقتولان در [[جنگ]] [[مسلمان]] با [[مسلمان]]، [[احکام]] [[سبّ]] و [[لعن]] مسلم و حتّی [[معصوم]]، [[احکام]] [[ارتداد]] و یا [[حکم]] [[قیاس]] و [[استحسان]] در مسائل مستحدثه.
*باید بر این فهرست، [[شبهات اعتقادی]] فراوانی را نیز افزود که منجر به ایجاد نحله‌های گوناگون از قبیل [[اشاعره]]، [[معتزله]]، [[اسماعیلیه]]، [[مرجئه]] و غیره در [[امّت اسلام]] شد. بنابراین، انسان‌های عادّی بدون [[استمداد]] از [[امام]] [[معصوم]] نمی‌توانند رأساً [[احکام الهی]] را بیان نمایند<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۳۲-۲۳۶.</ref>.
*باید بر این فهرست، [[شبهات اعتقادی]] فراوانی را نیز افزود که منجر به ایجاد نحله‌های گوناگون از قبیل [[اشاعره]]، [[معتزله]]، [[اسماعیلیه]]، [[مرجئه]] و غیره در [[امّت اسلام]] شد. بنابراین، انسان‌های عادّی بدون [[استمداد]] از [[امام]] [[معصوم]] نمی‌توانند رأساً [[احکام الهی]] را بیان نمایند<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۳۲-۲۳۶.</ref>.
===[[شبهه]] پنجم: عدم [[اجتماع]] [[امّت]] بر [[خطا]]===
===[[شبهه]] پنجم: عدم [[اجتماع]] [[امّت]] بر [[خطا]]===
*'''بیان [[شبهه]]:'''
*'''بیان [[شبهه]]:'''
*[[عامه]] روایتی از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] می‌کنند که فرمود: {{متن حدیث|لا يَجتَمِعُ أمّتي على الخطا (الضلالة)}}. بنابراین [[روایت]]، آنان چنین [[استدلال]] می‌کنند که اگر [[امّت]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[امامت]] فردی [[اجماع]] کرد، [[امامت]] او ثابت می‌شود و نیازی به [[تنصیص]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیست.
* [[عامه]] روایتی از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] می‌کنند که فرمود: {{متن حدیث|لا يَجتَمِعُ أمّتي على الخطا (الضلالة)}}. بنابراین [[روایت]]، آنان چنین [[استدلال]] می‌کنند که اگر [[امّت]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[امامت]] فردی [[اجماع]] کرد، [[امامت]] او ثابت می‌شود و نیازی به [[تنصیص]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیست.
*پاسخ [[شبهه]]:
*پاسخ [[شبهه]]:
*هر چند این [[حدیث]] مشهور در کتب عامّه وجود دارد و در برخی کتب خاصّه نیز بیان شده<ref>برخی از کتب روایی که این حدیث را نقل کرده‌اند عبارت است از: بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰ و ۳۰؛ ج۵، ص۶۸؛ لا تجتمع امتی علی ضلاله؛ سنن ابن‌ماجه، ج۲، ح۱۳۰۳ و ح۳۹۵۰: {{عربی|إن أمتی لا تجتمع علی الضلاله}}؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۰۵؛ جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج۹، ص۱۹۶، ح۶۷۶۱: {{عربی|إن الله لا یجمع امتی – او قال امه محمد{{صل}}- علی الضلاله}} المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۱۵: {{عربی|لن یجمع الله أمتی علی الضلاله ابدا}}(به نقل از الفین (ط. هجرت، ۱۴۰۹ ه.ق)، ص۳۴۷).</ref>، ولی اساساً اصالت آن محلّ تردید است و روات آن مورد نقد قرار گرفته‌اند<ref>ر.ک: شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (ط. مشعر، ۱۳۸۴ ه.ق)، ج۱، ص۴۸۶.</ref>. در کتب اصولی<ref>برخی از کتب اصولی که این حدیث را مورد بحث قرار داده‌اند عبارت است از: الذریعه الی اصول الشریعه، ج۲، ص۶۰۸؛ العدّه فی اصول الفقه، ج۲، ص۶۲۵؛ المعتمد فی أصول الفقه، ج۲، ص۱۶؛ اللمع فی أصول الفقه، ص۸۷؛ المستصفی من علم الأصول، ج۱، ص۲۰۸.</ref> و [[کلامی]] [[شیعه]] نیز بحث‌ها و اشکالاتی پیرامون این [[حدیث]] مطرح شده است. در هر حال، در اینجا قصد داریم تا با جمع‌بندی مطالب مطرح شده در کتب مختلف، نکاتی را در خصوص این [[روایت]] ذکر کنیم:
*هر چند این [[حدیث]] مشهور در کتب عامّه وجود دارد و در برخی کتب خاصّه نیز بیان شده<ref>برخی از کتب روایی که این حدیث را نقل کرده‌اند عبارت است از: بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰ و ۳۰؛ ج۵، ص۶۸؛ لا تجتمع امتی علی ضلاله؛ سنن ابن‌ماجه، ج۲، ح۱۳۰۳ و ح۳۹۵۰: {{عربی|إن أمتی لا تجتمع علی الضلاله}}؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۰۵؛ جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج۹، ص۱۹۶، ح۶۷۶۱: {{عربی|إن الله لا یجمع امتی – او قال امه محمد{{صل}}- علی الضلاله}} المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۱۵: {{عربی|لن یجمع الله أمتی علی الضلاله ابدا}}(به نقل از الفین (ط. هجرت، ۱۴۰۹ ه.ق)، ص۳۴۷).</ref>، ولی اساساً اصالت آن محلّ تردید است و روات آن مورد نقد قرار گرفته‌اند<ref>ر.ک: شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (ط. مشعر، ۱۳۸۴ ه.ق)، ج۱، ص۴۸۶.</ref>. در کتب اصولی<ref>برخی از کتب اصولی که این حدیث را مورد بحث قرار داده‌اند عبارت است از: الذریعه الی اصول الشریعه، ج۲، ص۶۰۸؛ العدّه فی اصول الفقه، ج۲، ص۶۲۵؛ المعتمد فی أصول الفقه، ج۲، ص۱۶؛ اللمع فی أصول الفقه، ص۸۷؛ المستصفی من علم الأصول، ج۱، ص۲۰۸.</ref> و [[کلامی]] [[شیعه]] نیز بحث‌ها و اشکالاتی پیرامون این [[حدیث]] مطرح شده است. در هر حال، در اینجا قصد داریم تا با جمع‌بندی مطالب مطرح شده در کتب مختلف، نکاتی را در خصوص این [[روایت]] ذکر کنیم:
خط ۱۷۷: خط ۱۷۷:
*'''پاسخ دوم:''' اگر بنا باشد که در میان اجماع‌کنندگان [[امام]] [[معصوم]] نباشد، [[روایت]] عملاً با اصول [[بدیهی]] [[عقلی]] و [[قرآنی]] منافات دارد. در نتیجه، حتّی به فرض صحّت [[سند]]، به [[دلیل]] معارض بودن با [[قرآن]]، مردود است؛ زیرا مسئله [[خلافت]] و [[امامت]] از جمله مسائلی است که مورد [[اختلاف]] شدید بین [[مسلمانان]] بوده و هست و هر [[قوم]] و قبیله‌ای می‌خواهد [[امام]] و [[خلیفه]] از [[قوم]] خودش باشد. حتّی در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}}، عدّه‌ای از [[مشرکان]] می‌خواستند به این [[شرط ایمان]] بیاورند که بعد از [[پیامبر]]{{صل}} سهمی در [[خلافت]] داشته باشند؛ که [[حضرت]] [[امتناع]] فرموده و صریحاٌ امر [[خلافت]] خویش را به [[اراده پروردگار]] موکول نمود.[[تاریخ]] [[گواه]] است که از [[صدر اسلام]] تا کنون - از [[ماجرای سقیفه]] و پس از آن، [[شورای شش نفره]] [[منصوب]] [[خلیفه دوم]] گرفته تا [[خلافت]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌عباس]] و... - هرگز [[امّت]] برخلاف هیج امامی به [[اجماع]] [[دست]] نیافت؛ که اگر چنین می‌شد، این همه [[خون‌ریزی]] بر سر [[خلافت]] و [[ضعف]] حکومت‌های [[اسلامی]] پدید نمی‌آمد و [[تمدن اسلامی]] در اوج می‌بود.
*'''پاسخ دوم:''' اگر بنا باشد که در میان اجماع‌کنندگان [[امام]] [[معصوم]] نباشد، [[روایت]] عملاً با اصول [[بدیهی]] [[عقلی]] و [[قرآنی]] منافات دارد. در نتیجه، حتّی به فرض صحّت [[سند]]، به [[دلیل]] معارض بودن با [[قرآن]]، مردود است؛ زیرا مسئله [[خلافت]] و [[امامت]] از جمله مسائلی است که مورد [[اختلاف]] شدید بین [[مسلمانان]] بوده و هست و هر [[قوم]] و قبیله‌ای می‌خواهد [[امام]] و [[خلیفه]] از [[قوم]] خودش باشد. حتّی در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}}، عدّه‌ای از [[مشرکان]] می‌خواستند به این [[شرط ایمان]] بیاورند که بعد از [[پیامبر]]{{صل}} سهمی در [[خلافت]] داشته باشند؛ که [[حضرت]] [[امتناع]] فرموده و صریحاٌ امر [[خلافت]] خویش را به [[اراده پروردگار]] موکول نمود.[[تاریخ]] [[گواه]] است که از [[صدر اسلام]] تا کنون - از [[ماجرای سقیفه]] و پس از آن، [[شورای شش نفره]] [[منصوب]] [[خلیفه دوم]] گرفته تا [[خلافت]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی‌عباس]] و... - هرگز [[امّت]] برخلاف هیج امامی به [[اجماع]] [[دست]] نیافت؛ که اگر چنین می‌شد، این همه [[خون‌ریزی]] بر سر [[خلافت]] و [[ضعف]] حکومت‌های [[اسلامی]] پدید نمی‌آمد و [[تمدن اسلامی]] در اوج می‌بود.
*'''پاسخ سوم:''' [[خداوند]] صریحاً به [[رسول]] خود{{صل}} می‌فرماید که عدّه قابل توجّهی از [[اصحاب]] ایشان منافق‌اند و برای [[مرگ]] [[پیامبر]]{{صل}} و نابودی [[اسلام]] لحظه‌شماری می‌کنند: {{متن قرآن|وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.</ref>
*'''پاسخ سوم:''' [[خداوند]] صریحاً به [[رسول]] خود{{صل}} می‌فرماید که عدّه قابل توجّهی از [[اصحاب]] ایشان منافق‌اند و برای [[مرگ]] [[پیامبر]]{{صل}} و نابودی [[اسلام]] لحظه‌شماری می‌کنند: {{متن قرآن|وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و از پیرامونیان شما از تازیان بیابان‌نشین و از اهل مدینه منافقانی هستند که به دورویی خو کرده‌اند؛ تو آنان را نمی‌شناسی ما آنها را می‌شناسیم؛ به زودی آنان را دوبار عذاب خواهیم کرد سپس به سوی عذابی سترگ برده می‌شوند» سوره توبه، آیه ۱۰۱.</ref>
*[[خداوند]] در [[سوره توبه]]، به برخی از توطئه‌های این [[منافقین]] اشاره می‌نماید؛ تا به آنجا که می‌فرماید:{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند و کینه‌جویی نکرده‌اند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کرده‌اند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۳-۷۴.</ref>.
* [[خداوند]] در [[سوره توبه]]، به برخی از توطئه‌های این [[منافقین]] اشاره می‌نماید؛ تا به آنجا که می‌فرماید:{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْرًا لَهُمْ وَإِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ}}<ref>«ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند و به چیزی دل نهادند که بدان دست نیافته‌اند و کینه‌جویی نکرده‌اند مگر بدان روی که خداوند و پیامبرش با بخشش خویش آنان را توانگر کرده‌اند؛ پس اگر توبه کنند برای آنان بهتر است و اگر رو بگردانند خداوند آنان را در این جهان و جهان واپسین به عذابی دردناک دچار خواهد کرد و در (این سر) زمین یار و یاوری نخواهند داشت» سوره توبه، آیه ۷۳-۷۴.</ref>.
*در میان [[اصحاب]]، افرادی مانند [[عبدالله بن أبی سلّول]] حضور داشتند که [[خداوند]] صریحاً او و اصحابش را [[لعن]] فرمود و به [[رسول خدا]]{{صل}} [[دستور]] داد که مانند [[کفّار]] با ایشان [[رفتار]] کند؛ یعنی بر جنازه آنها [[نماز]] نخواند و بر ایشان [[استغفار]] ننماید{{متن قرآن|وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ}}<ref> «و هیچ‌گاه بر هیچ‌یک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیده‌اند و نافرمان مرده‌اند» سوره توبه، آیه ۸۴.</ref>؛ و نیز: {{متن قرآن|اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ}}<ref>«چه برای آنان آمرزش بخواهی چه نخواهی (سودی ندارد زیرا) اگر هفتاد بار برای آنها آمرزش بخواهی هیچ‌گاه خداوند آنان را نخواهد آمرزید؛ این از آن روست که آنان به خداوند و پیامبرش کافر شده‌اند و خداوند این گروه نافرمان را راهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۸۰.</ref>.
*در میان [[اصحاب]]، افرادی مانند [[عبدالله بن أبی سلّول]] حضور داشتند که [[خداوند]] صریحاً او و اصحابش را [[لعن]] فرمود و به [[رسول خدا]]{{صل}} [[دستور]] داد که مانند [[کفّار]] با ایشان [[رفتار]] کند؛ یعنی بر جنازه آنها [[نماز]] نخواند و بر ایشان [[استغفار]] ننماید{{متن قرآن|وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ}}<ref> «و هیچ‌گاه بر هیچ‌یک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیده‌اند و نافرمان مرده‌اند» سوره توبه، آیه ۸۴.</ref>؛ و نیز: {{متن قرآن|اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ}}<ref>«چه برای آنان آمرزش بخواهی چه نخواهی (سودی ندارد زیرا) اگر هفتاد بار برای آنها آمرزش بخواهی هیچ‌گاه خداوند آنان را نخواهد آمرزید؛ این از آن روست که آنان به خداوند و پیامبرش کافر شده‌اند و خداوند این گروه نافرمان را راهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۸۰.</ref>.
*این موارد مربوط به زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} بود که تعداد [[مسلمانان]] محدود بوده و [[جامعه اسلامی]] مستقیماً تحت [[تربیت]] [[مقام نبوت]]{{صل}} قرار داشت و جریان [[نفاق]] هنوز در میان [[مسلمانان]] ریشه ندوانیده بود. این در حالی است که بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، منافقینی به مراتب خطرناک‌تر از امثال ابن ابی‌سلّول [[ظهور]] کردند. با لحاظ چنین شرایط [[اجتماعی]] اسفناکی، باید پرسید که چگونه ممکن است چنین امّتی؛
*این موارد مربوط به زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} بود که تعداد [[مسلمانان]] محدود بوده و [[جامعه اسلامی]] مستقیماً تحت [[تربیت]] [[مقام نبوت]]{{صل}} قرار داشت و جریان [[نفاق]] هنوز در میان [[مسلمانان]] ریشه ندوانیده بود. این در حالی است که بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، منافقینی به مراتب خطرناک‌تر از امثال ابن ابی‌سلّول [[ظهور]] کردند. با لحاظ چنین شرایط [[اجتماعی]] اسفناکی، باید پرسید که چگونه ممکن است چنین امّتی؛
#[[اجماع]] بر امری نمایند؟
# [[اجماع]] بر امری نمایند؟
#[[اجماع]] آنان بدون حضور [[مقام عصمت]]، [[حجّت]] باشد؟
# [[اجماع]] آنان بدون حضور [[مقام عصمت]]، [[حجّت]] باشد؟
#چگونه می‌توان [[اجماع]] امثال چنین افرادی را برای [[صدق]] [[حجّت]] در [[امامت]] فردی [[حجت]] دانست؟<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۳۶-۲۳۹.</ref>.
#چگونه می‌توان [[اجماع]] امثال چنین افرادی را برای [[صدق]] [[حجّت]] در [[امامت]] فردی [[حجت]] دانست؟<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۳۶-۲۳۹.</ref>.
===[[شبهه]] ششم: [[لطف]] در عصر [[غیبت امام]]===
===[[شبهه]] ششم: [[لطف]] در عصر [[غیبت امام]]===
خط ۱۸۸: خط ۱۸۸:
*بر اساس این ایراد، [[لطف]] با تقریر امامیّه، تنها در صورت [[وجود امام]] حاضر و مبسوط الید که بتواند از همه [[دستگیری]] کند قابل بحث است؛ در حالی که [[شیعه]] در [[زمان غیبت]] [[امام]] زمانشان نیز، با قاعده لطف [[ضرورت امامت]] را [[اثبات]] می‌نماید.
*بر اساس این ایراد، [[لطف]] با تقریر امامیّه، تنها در صورت [[وجود امام]] حاضر و مبسوط الید که بتواند از همه [[دستگیری]] کند قابل بحث است؛ در حالی که [[شیعه]] در [[زمان غیبت]] [[امام]] زمانشان نیز، با قاعده لطف [[ضرورت امامت]] را [[اثبات]] می‌نماید.
*'''پاسخ [[شبهه]]:'''
*'''پاسخ [[شبهه]]:'''
*[[جامع‌ترین]] جواب به این [[شبهه]] را [[علامه حلی]] ارائه نموده است. ایشان ابراز داشت: [[لطف بودن وجود امام]] متوقّف بر سه اصل است:
* [[جامع‌ترین]] جواب به این [[شبهه]] را [[علامه حلی]] ارائه نموده است. ایشان ابراز داشت: [[لطف بودن وجود امام]] متوقّف بر سه اصل است:
#[[خلقت]] امامی که عالِم به [[شریعت]] و [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[امّت]] و [[قادر]] بر [[هدایت]] آنها تا سرمنزل مقصود باشد.
# [[خلقت]] امامی که عالِم به [[شریعت]] و [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[امّت]] و [[قادر]] بر [[هدایت]] آنها تا سرمنزل مقصود باشد.
#[[تنصیص]] او از سوی [[پروردگار]] و قبول چنین منصبی توسّط [[امام]] و نیز اعلام آن از طریق [[رسول خدا]]{{صل}} و یا [[امام]] قبلی؛ به گونه‌ای که [[مردم]] متوجّه این [[نصب]] و تحقّق [[امامت]] بشوند. در این زمینه، اظهار [[کمالات]] و [[کرامات]] از سوی [[امام]] لازم است؛ تا [[امّت]] دچار [[شبهه]] و تردید در قبول او نشود.
# [[تنصیص]] او از سوی [[پروردگار]] و قبول چنین منصبی توسّط [[امام]] و نیز اعلام آن از طریق [[رسول خدا]]{{صل}} و یا [[امام]] قبلی؛ به گونه‌ای که [[مردم]] متوجّه این [[نصب]] و تحقّق [[امامت]] بشوند. در این زمینه، اظهار [[کمالات]] و [[کرامات]] از سوی [[امام]] لازم است؛ تا [[امّت]] دچار [[شبهه]] و تردید در قبول او نشود.
#[[پذیرش]] عامّه و [[نصرت]] [[مردم]] و [[دفاع]] عمومی از [[حریم]] [[امامت]] است؛ تا [[امام]] بتواند [[تشکیل حکومت]] دهد و در [[هدایت]] [[امّت]] دارای [[اختیار]] و [[اراده]] کامل و واجد [[ولایت تکوینی]]، علاوه بر [[ولایت تشریعی]] باشد.
# [[پذیرش]] عامّه و [[نصرت]] [[مردم]] و [[دفاع]] عمومی از [[حریم]] [[امامت]] است؛ تا [[امام]] بتواند [[تشکیل حکومت]] دهد و در [[هدایت]] [[امّت]] دارای [[اختیار]] و [[اراده]] کامل و واجد [[ولایت تکوینی]]، علاوه بر [[ولایت تشریعی]] باشد.
*اکنون باید گفت که امر اوّل، بنا بر قاعده [[عقلی]] [[لطف]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است و انجام شده است و امر دوم بر [[رسول]] و [[امام]] [[واجب]] است و آن نیز چون [[امام]] [[معصوم]] است و بر [[امر الهی]] [[عصیان]] نمی‌کند، تحقق یافته است. و اما امر سوم که [[تکلیف]] [[امّت]] است، نه تنها انجام نشد، بلکه [[مردم]] به حدّی [[امام]] خود را تنها گذاشتند که [[حکّام]] [[جور]] قصد [[جان]] آنان را نمودند و یک به یک را [[مسموم]] و یا مقتول ساختند و به همین خاطر بوده که [[امام]]، به [[اذن الهی]]، از انظار عموم [[غایب]] شد و زمانی که [[خدا]] بخواهد [[قیام]] خواهد نمود. بنابراین، امکان‌ناپذیری دسترسی مستقیم به [[امام]]، به [[دلیل]] [[تقصیر]] [[امّت]] است، نه [[خداوند]] یا [[امام]]<ref>برای تفصیل بیشتر، رجوع کنید به بیان شیخ طوسی درتلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ ه.ق.)، ج۱، ص۱۰۶.</ref>.
*اکنون باید گفت که امر اوّل، بنا بر قاعده [[عقلی]] [[لطف]]، بر [[خداوند]] [[واجب]] است و انجام شده است و امر دوم بر [[رسول]] و [[امام]] [[واجب]] است و آن نیز چون [[امام]] [[معصوم]] است و بر [[امر الهی]] [[عصیان]] نمی‌کند، تحقق یافته است. و اما امر سوم که [[تکلیف]] [[امّت]] است، نه تنها انجام نشد، بلکه [[مردم]] به حدّی [[امام]] خود را تنها گذاشتند که [[حکّام]] [[جور]] قصد [[جان]] آنان را نمودند و یک به یک را [[مسموم]] و یا مقتول ساختند و به همین خاطر بوده که [[امام]]، به [[اذن الهی]]، از انظار عموم [[غایب]] شد و زمانی که [[خدا]] بخواهد [[قیام]] خواهد نمود. بنابراین، امکان‌ناپذیری دسترسی مستقیم به [[امام]]، به [[دلیل]] [[تقصیر]] [[امّت]] است، نه [[خداوند]] یا [[امام]]<ref>برای تفصیل بیشتر، رجوع کنید به بیان شیخ طوسی درتلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ ه.ق.)، ج۱، ص۱۰۶.</ref>.
*[[خواجه نصیر]] نیز در عبارتی کوتاه، ضمن بیان [[عقلی]] قاعده لطف، به این اشکال چنین پاسخ می‌دهد: {{عربی|الإمام لطف، فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلاً للغرض. و المفاسد معلومة الانتفاء. و انحصار اللّطف فيه معلوم للعقلاء. و وجوده لطف، و تصرّفة لطف آخر، و غيبتة منّا}}.
* [[خواجه نصیر]] نیز در عبارتی کوتاه، ضمن بیان [[عقلی]] قاعده لطف، به این اشکال چنین پاسخ می‌دهد: {{عربی|الإمام لطف، فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلاً للغرض. و المفاسد معلومة الانتفاء. و انحصار اللّطف فيه معلوم للعقلاء. و وجوده لطف، و تصرّفة لطف آخر، و غيبتة منّا}}.
*بنابراین، [[ضرورت وجود امام]] در همه زمان‌ها [[لطف]] است؛ که بنا بر قاعده لطف ثابت می‌شود؛ همچنین بسط ید او در تصرّف در امور و [[زمام‌داری]] بر [[امّت]] نیز با قاعده لطف ثابت می‌شود؛ اما مشروط بر آنکه [[مانع]] خارجی وجود نداشته باشد. حال اگر به [[دلیل]] [[تقصیر]] [[امّت]] در عدم [[یاری امام]] - مانند آنچه در زمان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[امام مجتبی]]{{ع}} و سایر حضرات ائمّه [[معصومین]]{{عم}} رخ داد- [[امام]] از تصرّف در [[اداره امور]] منع شد، خللی به قاعده لطف وارد نمی‌شود؛ چنان‌که [[خداوند]] خود را ملتزم به تأمین [[رزق]] [[بندگان]] نموده است{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ}}<ref> «بی‌گمان این خداوند است که بسیار روزی‌بخش توانمند استوار است» سوره ذاریات، آیه ۵۸.</ref>، و اگر کسی به [[تقصیر]] خود به دنبال [[رزق]] نرفت و یا رزقی را از خود منع کرد، به [[سنت]] رزاقیّت [[الهی]] لطمه‌ای وارد نمی‌شود.
*بنابراین، [[ضرورت وجود امام]] در همه زمان‌ها [[لطف]] است؛ که بنا بر قاعده لطف ثابت می‌شود؛ همچنین بسط ید او در تصرّف در امور و [[زمام‌داری]] بر [[امّت]] نیز با قاعده لطف ثابت می‌شود؛ اما مشروط بر آنکه [[مانع]] خارجی وجود نداشته باشد. حال اگر به [[دلیل]] [[تقصیر]] [[امّت]] در عدم [[یاری امام]] - مانند آنچه در زمان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[امام مجتبی]]{{ع}} و سایر حضرات ائمّه [[معصومین]]{{عم}} رخ داد- [[امام]] از تصرّف در [[اداره امور]] منع شد، خللی به قاعده لطف وارد نمی‌شود؛ چنان‌که [[خداوند]] خود را ملتزم به تأمین [[رزق]] [[بندگان]] نموده است{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ}}<ref> «بی‌گمان این خداوند است که بسیار روزی‌بخش توانمند استوار است» سوره ذاریات، آیه ۵۸.</ref>، و اگر کسی به [[تقصیر]] خود به دنبال [[رزق]] نرفت و یا رزقی را از خود منع کرد، به [[سنت]] رزاقیّت [[الهی]] لطمه‌ای وارد نمی‌شود.
*همین قاعده درباره [[غیبت امام]] نیز وجود دارد؛ که اگر غاصبان و [[مستکبران]]، محیط را برای [[حضور امام]] به حدّی تنگ کردند که وجود ایشان در معرض خطر قرار گرفت، [[خداوند]] تا موقعی که [[صلاح]] بداند، [[نعمت]] [[حضور امام]] را در راستای [[مصالح]] والاتر، بر [[امّت]] منع می‌کند.
*همین قاعده درباره [[غیبت امام]] نیز وجود دارد؛ که اگر غاصبان و [[مستکبران]]، محیط را برای [[حضور امام]] به حدّی تنگ کردند که وجود ایشان در معرض خطر قرار گرفت، [[خداوند]] تا موقعی که [[صلاح]] بداند، [[نعمت]] [[حضور امام]] را در راستای [[مصالح]] والاتر، بر [[امّت]] منع می‌کند.
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
*اما در بسیاری از [[مسائل اعتقادی]] که [[عقل]] یا راهی به آن ندارد و یا دریافتن آن احتمال [[خطا]] می‌رود و نیز در همه [[احکام عملی]] و جزئی [[دینی]] که [[عقل]] در [[استنباط]] آنها ساکت است، در این امور [[نیازمند]] به [[حجّت الهی]] هستیم. بر این اساس، [[علماء]] [[امّت]] در [[استنباط]] [[احکام]]، خواه در زمان حضور و یا [[غیبت امام]] [[معصوم]]، تلاش می‌نمایند که بر اساس قواعدی که در [[اصول استنباط]] آموخته‌اند، نظر [[معصوم]] را [[کشف]] نمایند. به همین [[دلیل]] است که [[شیخ صدوق]] در [[کتاب]] "[[توحید]]" خود، [[روایات]] فراوانی را [[نقل]] می‌کند که [[اصحاب]]، استنباط‌های خود پیرامون [[مسائل اعتقادی]] در [[توحید]] و یا [[صفات الهی]] را به [[امام]] عرضه می‌نمودند و حضرات [[ائمه]] [[معصومین]]{{عم}} آنها را نقد، اصلاح و یا رد می‌کردند. برای مثال، جناب [[عبدالعظیم حسنی]] [[اعتقادات]] خود را به [[امام هادی]]{{ع}} ارائه نمود و پس از گرفتن مهر [[تأیید]] از ایشان، [[آرامش]] پیدا کرد<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل‌البیت{{عم}}، ۱۴۰۹ ه.ق.)، تقول ج۱۶، ص۲۴۱.</ref>. به همین ترتیب، [[ابان بن تغلب]] که از بزرگان [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} و با اجازه ایشان صاحب [[فتوا]] بود، در [[حکم]] دیه [[قطع]] انگشتان [[زن]] و تفاوت آن با دیه مرد، فتوای خود با [[امام]]{{ع}} در میان گذارد و ایشان به شدّت او را از [[قیاس]] [[عقلی]] [[پرهیز]] دادند<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ هَكَذَا حَكَمَ رَسُولُ اللَّهِ صإِنَّ الْمَرْأَةَ تُقَابِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ}} (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.) ج۷، ص۳۰۰.</ref>. حتی در مورد [[مناجات]] با [[خدا]]، با وجود آنکه [[اصحاب]] اجازه داشتند به هر ترتیب که می‌توانند با خدای خود [[مناجات]] کنند، ولی چون [[دعا]] [[آداب]] خاصّی می‌طلبد که فقط [[امام]] [[معصوم]] به آن [[آگاه]] است، [[ادعیه]] خود را نیز به [[محضر امام]] عرضه می‌داشتند تا خطایی در هنگام [[مناجات]] با [[پروردگار]] از آنان سر نزند<ref>برای نمونه ر.ک: الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۳، ص۴۷۶: باب صلاه الحوائج.</ref>. بر این اساس، می‌توان [[شبهه]] مطرح شده را از جهات گوناگون پاسخ گفت:
*اما در بسیاری از [[مسائل اعتقادی]] که [[عقل]] یا راهی به آن ندارد و یا دریافتن آن احتمال [[خطا]] می‌رود و نیز در همه [[احکام عملی]] و جزئی [[دینی]] که [[عقل]] در [[استنباط]] آنها ساکت است، در این امور [[نیازمند]] به [[حجّت الهی]] هستیم. بر این اساس، [[علماء]] [[امّت]] در [[استنباط]] [[احکام]]، خواه در زمان حضور و یا [[غیبت امام]] [[معصوم]]، تلاش می‌نمایند که بر اساس قواعدی که در [[اصول استنباط]] آموخته‌اند، نظر [[معصوم]] را [[کشف]] نمایند. به همین [[دلیل]] است که [[شیخ صدوق]] در [[کتاب]] "[[توحید]]" خود، [[روایات]] فراوانی را [[نقل]] می‌کند که [[اصحاب]]، استنباط‌های خود پیرامون [[مسائل اعتقادی]] در [[توحید]] و یا [[صفات الهی]] را به [[امام]] عرضه می‌نمودند و حضرات [[ائمه]] [[معصومین]]{{عم}} آنها را نقد، اصلاح و یا رد می‌کردند. برای مثال، جناب [[عبدالعظیم حسنی]] [[اعتقادات]] خود را به [[امام هادی]]{{ع}} ارائه نمود و پس از گرفتن مهر [[تأیید]] از ایشان، [[آرامش]] پیدا کرد<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل‌البیت{{عم}}، ۱۴۰۹ ه.ق.)، تقول ج۱۶، ص۲۴۱.</ref>. به همین ترتیب، [[ابان بن تغلب]] که از بزرگان [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} و با اجازه ایشان صاحب [[فتوا]] بود، در [[حکم]] دیه [[قطع]] انگشتان [[زن]] و تفاوت آن با دیه مرد، فتوای خود با [[امام]]{{ع}} در میان گذارد و ایشان به شدّت او را از [[قیاس]] [[عقلی]] [[پرهیز]] دادند<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشْرٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ هَكَذَا حَكَمَ رَسُولُ اللَّهِ صإِنَّ الْمَرْأَةَ تُقَابِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّينُ}} (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.) ج۷، ص۳۰۰.</ref>. حتی در مورد [[مناجات]] با [[خدا]]، با وجود آنکه [[اصحاب]] اجازه داشتند به هر ترتیب که می‌توانند با خدای خود [[مناجات]] کنند، ولی چون [[دعا]] [[آداب]] خاصّی می‌طلبد که فقط [[امام]] [[معصوم]] به آن [[آگاه]] است، [[ادعیه]] خود را نیز به [[محضر امام]] عرضه می‌داشتند تا خطایی در هنگام [[مناجات]] با [[پروردگار]] از آنان سر نزند<ref>برای نمونه ر.ک: الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۳، ص۴۷۶: باب صلاه الحوائج.</ref>. بر این اساس، می‌توان [[شبهه]] مطرح شده را از جهات گوناگون پاسخ گفت:
#اصل براین است که [[احکام الهی]] از [[ناحیه]] [[امام]] (به عنوان [[حجّت]] [[خدا]]) صادر و [[تبیین]] می‌گردد و کسی جز او اجازه [[فتوا]] ندارد. بر همین مبنا، فتوای همه [[فقهاء]] امامیّه در بحث [[قضاء]]، انحصار [[قضاوت]] برای [[معصوم]] است<ref>شیخ الطائفه، محقّق طوسی، در باب امر به معروف و نهی از منکر در کتاب النهایه، فتوا به این امر می‌دهد و در کتاب الخلاف خود ادعای اجماع در این مسئله می‌نماید (النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، ص۳۰۱؛ الخلاف، ج۵، ص۳۴۲). محقّق حلی نیز در کتاب الشرایع، شرط قضاوت غیر را ثبوت ولایت از سوی امام معصوم می‌داند و می‌گوید: {{عربی|یشترط فی ثبوت الولایه اذن الامام او من فوض الیه الامام}}. (شرایع الاسلام، ج۴، ص۶۰) او سپس اضافه می‌کند که در صورت غیبت امام، این اذن با فقهای اهل‌بیت{{عم}} است. صاحب جواهر نیز در شرح خود بر شرایع، ادعای اجماع بر این مطلب می‌نماید و می‌گوید: {{عربی|بلا خلاف عندنا بل الاجماع بقسمیه علیه فی انه یشترط فی ثبوت الولایه للقضاء و توابعه اذن الامام او من فرض الیه الامام ذلک لما عرفت من أن منصب الحکومه له}}. (جواهرالکلام، ج۴، ص۲۳) صاحب ریاض نیز در تبیین قول محقّق حلّی، بر همین مبنا، اتفاق فقهای امامیه را بیان می‌دارد (ریاض المسائل، ج۲، ص۳۸۷ و ج۱۵، ص۹)؛ حضرت امام خمینی نیز در بحث قضا از کتاب تحریرالوسیله همین نظر را بیان می‌دارد (تحریرالوسیله، ج۲، ص۳۸۷). ماحصل بیان همه آنان، اثبات ولایت امام بالاصاله درامر قضاوت است و در مرتبه بعد، کسانی که امام تصریحاً و یا به واسطه عمومات بر این امر می‌گمارد، واجد حقّ قضاوت است.</ref>؛ زیرا [[قاضی]] باید بین دو نفر [[حکم]] و [[فتوا]] دهد و اصل اولی در [[فتوا]] تنها با [[امام]] [[معصوم]] است و در مرحله بعد و بنا بر [[ضرورت]] و به خاطر عدم دسترسی به [[امام]] [[معصوم]]، [[حجیّت]] فتوای [[علماء]] [[دینی]] تحت شرایطی خاص پذیرفته شده است. بر این اساس، [[استنباط]] [[علماء]]، در [[حقیقت]] تلاش برای [[کشف]] بیان [[معصوم]] در هر مسئله است و زمانی [[حجیّت]] دارد که [[کشف]] از بیان [[امام]] بنماید. لذا تا زمانی که دامنه [[حکومت اسلامی]] در زمان [[رسول خدا]]{{صل}} محدود بود، [[امّت]] در بیان همه [[احکام دینی]] و امور [[قضایی]]، مستقیماً به شخص آن [[حضرت]] مراجعه می‌کرد؛ امّا با گسترش جغرافیایی عالم [[اسلام]]، آن [[حضرت]] مبلّغینی را به سرزمین‌های مختلف ارسال می‌کردند و آنان تنها اجازه داشتند مطالبی را که از [[پیامبر]]{{صل}} آموخته بودند بیان کنند و کسی به خود اجازه [[فتوا]] نمی‌داد. در زمان‌های بعد که دامنه قلمرو [[اسلامی]] گسترده‌تر شد و امکان دسترسی مستقیم به [[امام]] نبود و یا به واسطه استقرار حکومت‌های [[جور]]، حضرات [[ائمه]]{{عم}} تحت نظر بودند، ایشان به [[اصحاب خاص]] اجازه [[تفریع]] بر اساس اصول برگرفته از محضرشان را می‌دادند و آنان نیز تحت نظر [[ائمه]]{{عم}} [[قضاوت]] می‌کردند و یا [[فتوا]] می‌دادند. بنابراین، فتوای [[علماء]] همیشه [[کشف]] بیان [[معصوم]]- به عنوان اصل و ریشه [[حجیّت]] فتوای غیر معصوم - است و تا زمانی که اصل وجود نداشته باشد، [[حجیّت]] [[کلام]] غیرمعصوم نیز خود به خود از بین می‌رود؛ چنان‌که ابن مُسکان از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که خطاب به آنها فرمود: {{متن حدیث|مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكُمْ إِنَ النَّاسَ سَلَكُوا سُبُلًا شَتَّى مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِهَوَاهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْيِهِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ‌}}<ref>الفصول المهمه فی أصول الأئمه (ط، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا{{ع}}،۱۴۱۸۰ ه.ق.)، ج۱، ص۵۵۴، باب ۲۶.</ref>. متقابلاً، در [[جوامع روایی]] ما [[روایات]] فراوانی بر [[نهی]] از "فتوای بغیر [[علم]]" (یعنی [[فتوا]] بدون [[رجوع]] به [[امام]] و بهره‌گیری از اصول صادره از آنان) وارد شده است؛ چنان‌که [[ابن‌رئاب]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ}}<ref>الکافی (ط - الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۱، ص۴۲.</ref>.
#اصل براین است که [[احکام الهی]] از [[ناحیه]] [[امام]] (به عنوان [[حجّت]] [[خدا]]) صادر و [[تبیین]] می‌گردد و کسی جز او اجازه [[فتوا]] ندارد. بر همین مبنا، فتوای همه [[فقهاء]] امامیّه در بحث [[قضاء]]، انحصار [[قضاوت]] برای [[معصوم]] است<ref>شیخ الطائفه، محقّق طوسی، در باب امر به معروف و نهی از منکر در کتاب النهایه، فتوا به این امر می‌دهد و در کتاب الخلاف خود ادعای اجماع در این مسئله می‌نماید (النهایه فی مجرد الفقه و الفتوی، ص۳۰۱؛ الخلاف، ج۵، ص۳۴۲). محقّق حلی نیز در کتاب الشرایع، شرط قضاوت غیر را ثبوت ولایت از سوی امام معصوم می‌داند و می‌گوید: {{عربی|یشترط فی ثبوت الولایه اذن الامام او من فوض الیه الامام}}. (شرایع الاسلام، ج۴، ص۶۰) او سپس اضافه می‌کند که در صورت غیبت امام، این اذن با فقهای اهل‌بیت{{عم}} است. صاحب جواهر نیز در شرح خود بر شرایع، ادعای اجماع بر این مطلب می‌نماید و می‌گوید: {{عربی|بلا خلاف عندنا بل الاجماع بقسمیه علیه فی انه یشترط فی ثبوت الولایه للقضاء و توابعه اذن الامام او من فرض الیه الامام ذلک لما عرفت من أن منصب الحکومه له}}. (جواهرالکلام، ج۴، ص۲۳) صاحب ریاض نیز در تبیین قول محقّق حلّی، بر همین مبنا، اتفاق فقهای امامیه را بیان می‌دارد (ریاض المسائل، ج۲، ص۳۸۷ و ج۱۵، ص۹)؛ حضرت امام خمینی نیز در بحث قضا از کتاب تحریرالوسیله همین نظر را بیان می‌دارد (تحریرالوسیله، ج۲، ص۳۸۷). ماحصل بیان همه آنان، اثبات ولایت امام بالاصاله درامر قضاوت است و در مرتبه بعد، کسانی که امام تصریحاً و یا به واسطه عمومات بر این امر می‌گمارد، واجد حقّ قضاوت است.</ref>؛ زیرا [[قاضی]] باید بین دو نفر [[حکم]] و [[فتوا]] دهد و اصل اولی در [[فتوا]] تنها با [[امام]] [[معصوم]] است و در مرحله بعد و بنا بر [[ضرورت]] و به خاطر عدم دسترسی به [[امام]] [[معصوم]]، [[حجیّت]] فتوای [[علماء]] [[دینی]] تحت شرایطی خاص پذیرفته شده است. بر این اساس، [[استنباط]] [[علماء]]، در [[حقیقت]] تلاش برای [[کشف]] بیان [[معصوم]] در هر مسئله است و زمانی [[حجیّت]] دارد که [[کشف]] از بیان [[امام]] بنماید. لذا تا زمانی که دامنه [[حکومت اسلامی]] در زمان [[رسول خدا]]{{صل}} محدود بود، [[امّت]] در بیان همه [[احکام دینی]] و امور [[قضایی]]، مستقیماً به شخص آن [[حضرت]] مراجعه می‌کرد؛ امّا با گسترش جغرافیایی عالم [[اسلام]]، آن [[حضرت]] مبلّغینی را به سرزمین‌های مختلف ارسال می‌کردند و آنان تنها اجازه داشتند مطالبی را که از [[پیامبر]]{{صل}} آموخته بودند بیان کنند و کسی به خود اجازه [[فتوا]] نمی‌داد. در زمان‌های بعد که دامنه قلمرو [[اسلامی]] گسترده‌تر شد و امکان دسترسی مستقیم به [[امام]] نبود و یا به واسطه استقرار حکومت‌های [[جور]]، حضرات [[ائمه]]{{عم}} تحت نظر بودند، ایشان به [[اصحاب خاص]] اجازه [[تفریع]] بر اساس اصول برگرفته از محضرشان را می‌دادند و آنان نیز تحت نظر [[ائمه]]{{عم}} [[قضاوت]] می‌کردند و یا [[فتوا]] می‌دادند. بنابراین، فتوای [[علماء]] همیشه [[کشف]] بیان [[معصوم]]- به عنوان اصل و ریشه [[حجیّت]] فتوای غیر معصوم - است و تا زمانی که اصل وجود نداشته باشد، [[حجیّت]] [[کلام]] غیرمعصوم نیز خود به خود از بین می‌رود؛ چنان‌که ابن مُسکان از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که خطاب به آنها فرمود: {{متن حدیث|مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكُمْ إِنَ النَّاسَ سَلَكُوا سُبُلًا شَتَّى مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِهَوَاهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْيِهِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ‌}}<ref>الفصول المهمه فی أصول الأئمه (ط، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا{{ع}}،۱۴۱۸۰ ه.ق.)، ج۱، ص۵۵۴، باب ۲۶.</ref>. متقابلاً، در [[جوامع روایی]] ما [[روایات]] فراوانی بر [[نهی]] از "فتوای بغیر [[علم]]" (یعنی [[فتوا]] بدون [[رجوع]] به [[امام]] و بهره‌گیری از اصول صادره از آنان) وارد شده است؛ چنان‌که [[ابن‌رئاب]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ}}<ref>الکافی (ط - الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۱، ص۴۲.</ref>.
#[[روایات]] اجازه [[فتوا]] از اصول صادره از [[امام]]، اوّلین بار در بیان [[امام صادق]]{{ع}} وارد شده است که نزدیک به یک قرن از [[بعثت]] [[نبوی]]{{صل}} گذشته بود و در این مدّت، فروعات [[احکام]] توسط [[اولیاء الهی]] بیان شده بود. وجود [[مبارک]] [[ائمه]]{{عم}} به افرادی اجازه [[فتوا]] و [[بیان احکام]] می‌دادند که سال‌ها از محضر حضراتشان خوشه‌چینی کرده بودند؛ مثلاً هنگامی که [[عبدالله بن ابی‌یعفور]] به [[امام صادق]]{{ع}} گفت: "گاهی پیش می‌آید که نمی‌توانم شما را [[ملاقات]] کنم و به خدمتتان برسم، [[اصحاب]] می‌آیند و از من سؤالاتی را می‌پرسند، در حالی که پاسخ تمام سوالات نزد من نیست". [[امام]]{{ع}} فرمود: "چه چیزی [[مانع]] تو می‌شود که جواب سؤال‌هایت را از [[محمّد بن مسلم]] بپرسی؟ او نزد پدرم [[قدر]] و منزلتی داشته و سخنانی را از او شنیده است"<ref>رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال (ط. مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ ه.ق.)، ص۱۶۱، ش۲۷۳؛ وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت{{عم}}، ۱۴۰۹ ه.ق.)، ج۱۸، ص۱۰۵، ح۲۳.</ref>. مشابه این مطلب درباره [[زراره]] نیز [[نقل]] شده. بر این اساس است که سیاق بیانات حضرات [[ائمه]]{{عم}} در [[القاء]] اصول و اجازه در [[تفریع]]، متّکی بر [[رجوع]] دائمی به [[امام]] در اخذ اصول است و مجوز این کار نیز به کسانی داده شده بود که از منظر [[امام]]، صلاحیّت [[فتوا]] داشتند. در اینجا برای نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
# [[روایات]] اجازه [[فتوا]] از اصول صادره از [[امام]]، اوّلین بار در بیان [[امام صادق]]{{ع}} وارد شده است که نزدیک به یک قرن از [[بعثت]] [[نبوی]]{{صل}} گذشته بود و در این مدّت، فروعات [[احکام]] توسط [[اولیاء الهی]] بیان شده بود. وجود [[مبارک]] [[ائمه]]{{عم}} به افرادی اجازه [[فتوا]] و [[بیان احکام]] می‌دادند که سال‌ها از محضر حضراتشان خوشه‌چینی کرده بودند؛ مثلاً هنگامی که [[عبدالله بن ابی‌یعفور]] به [[امام صادق]]{{ع}} گفت: "گاهی پیش می‌آید که نمی‌توانم شما را [[ملاقات]] کنم و به خدمتتان برسم، [[اصحاب]] می‌آیند و از من سؤالاتی را می‌پرسند، در حالی که پاسخ تمام سوالات نزد من نیست". [[امام]]{{ع}} فرمود: "چه چیزی [[مانع]] تو می‌شود که جواب سؤال‌هایت را از [[محمّد بن مسلم]] بپرسی؟ او نزد پدرم [[قدر]] و منزلتی داشته و سخنانی را از او شنیده است"<ref>رجال الکشی - إختیار معرفة الرجال (ط. مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ ه.ق.)، ص۱۶۱، ش۲۷۳؛ وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت{{عم}}، ۱۴۰۹ ه.ق.)، ج۱۸، ص۱۰۵، ح۲۳.</ref>. مشابه این مطلب درباره [[زراره]] نیز [[نقل]] شده. بر این اساس است که سیاق بیانات حضرات [[ائمه]]{{عم}} در [[القاء]] اصول و اجازه در [[تفریع]]، متّکی بر [[رجوع]] دائمی به [[امام]] در اخذ اصول است و مجوز این کار نیز به کسانی داده شده بود که از منظر [[امام]]، صلاحیّت [[فتوا]] داشتند. در اینجا برای نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
##[[امام صادق]]{{ع}} خطاب به [[هشام بن سالم]] که از اجلّه [[اصحاب]] آن [[حضرت]] و نیز [[امام کاظم]]{{ع}} بود، فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت{{عم}}، ۱۴۰۹ ه.ق). ج۲۷، ص۶۲.</ref>. همچنین [[امام رضا]]{{ع}} خطاب به [[ابی‌نصر بزنطی]] که او نیز از [[اصحاب]] خاصّ آن [[حضرت]] بود، فرمودند: {{متن حدیث|عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّعُ}}<ref>بحار الأنوار (ط. بیروت، ۱۴۰۳ ه.ق.)، ج۲، ص۲۴۵، باب ۲۹.</ref>.
## [[امام صادق]]{{ع}} خطاب به [[هشام بن سالم]] که از اجلّه [[اصحاب]] آن [[حضرت]] و نیز [[امام کاظم]]{{ع}} بود، فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا}}<ref>وسائل الشیعه (ط. مؤسسه آل البیت{{عم}}، ۱۴۰۹ ه.ق). ج۲۷، ص۶۲.</ref>. همچنین [[امام رضا]]{{ع}} خطاب به [[ابی‌نصر بزنطی]] که او نیز از [[اصحاب]] خاصّ آن [[حضرت]] بود، فرمودند: {{متن حدیث|عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّعُ}}<ref>بحار الأنوار (ط. بیروت، ۱۴۰۳ ه.ق.)، ج۲، ص۲۴۵، باب ۲۹.</ref>.
##در مواردی، [[امام]] صریحاً [[دستور]] به [[فتوا]] می‌دادند؛ چنان‌که [[امام باقر]]{{ع}} به [[ابان بن تغلب]] فرمود: {{متن حدیث|اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ‌}}<ref>مستدرک الوسائل (ط. مؤسسه آل‌البیت{{عم}}، ۱۴۰۸ ه.ق.)، ج۱۷، ص۳۱۵، ح۱۴.</ref>. همچنین [[شیخ کلینی]] در [[کتاب]] [[میراث]] و [[نکاح]] و [[طلاق]] کافی<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق) ج۵، ص۵۷۰؛ ج۶، ص۹۳؛ ج۷، صص۹۰، ۹۵، ۱۱۵ و ۱۲۱.</ref>، فتاوایی را از [[یونس بن عبدالرحمان]] و [[فضل بن شاذان]] [[نقل]] کرده است.
##در مواردی، [[امام]] صریحاً [[دستور]] به [[فتوا]] می‌دادند؛ چنان‌که [[امام باقر]]{{ع}} به [[ابان بن تغلب]] فرمود: {{متن حدیث|اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ‌}}<ref>مستدرک الوسائل (ط. مؤسسه آل‌البیت{{عم}}، ۱۴۰۸ ه.ق.)، ج۱۷، ص۳۱۵، ح۱۴.</ref>. همچنین [[شیخ کلینی]] در [[کتاب]] [[میراث]] و [[نکاح]] و [[طلاق]] کافی<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق) ج۵، ص۵۷۰؛ ج۶، ص۹۳؛ ج۷، صص۹۰، ۹۵، ۱۱۵ و ۱۲۱.</ref>، فتاوایی را از [[یونس بن عبدالرحمان]] و [[فضل بن شاذان]] [[نقل]] کرده است.
##در برخی موارد، [[ائمه]]{{عم}} افراد مختلف را در مسائل [[دینی]] به [[اصحاب]] خاصّ خود ارجاع می‌دادند؛ مثلاً علیّ بن مسیّب که اهل [[همدان]] بود و فاصله زیادی با [[امام رضا]]{{ع}} داشت، بیان داشته است: "[[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم و گفتم: راهم دور است و همیشه نمی‌توانم به حضور شما شرفیاب شوم؛ پس دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیرم؟ [[امام]] فرمود: "از [[زکریا بن آدم قمی]] که [[امین]] بر [[دین]] و دنیاست"<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۵۹۵، ش۱۱۱۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۶، باب۱۱: صفات القاضی. به نقل از: اخباری‌گری، تاریخ و عقاید (ط. دارالحدیث، ۱۳۹۱ ه.ش.) ص۳۷۲.</ref>. و یا [[عبدالعزیز مهتدی]] - که اهل [[قم]] و [[وکیل]] [[امام رضا]]{{ع}} بود- می‌گوید: "از [[امام]]{{ع}} پرسیدم: من وقت‌هایی که نمی‌توانم [[خدمت]] شما شرفیاب شوم، دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیریم؟ [[امام]] فرمود: از [[یونس بن عبدالرحمان]] بگیر"<ref>رجال النجاشی (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ه.ش.)، ص۴۴۷.</ref>. و در زمان [[امام صادق]]{{ع}} نیز [[شعیب عَقرقوفی]] بیان داشته بوده: "به [[امام]]{{ع}} گفتم: چه بسا [[نیاز]] پیدا می‌کنم که چیزی را بپرسم؟ از چه کسی بپرسم؟ [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: از [[ابا بصیر اسدی]] بپرس"<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۴۰۰. به نقل از: مکتب حدیثی شیعه در کوفه... (ط. دارالحدیث، بی‌تا)، ص۱۱۰.</ref>.
##در برخی موارد، [[ائمه]]{{عم}} افراد مختلف را در مسائل [[دینی]] به [[اصحاب]] خاصّ خود ارجاع می‌دادند؛ مثلاً علیّ بن مسیّب که اهل [[همدان]] بود و فاصله زیادی با [[امام رضا]]{{ع}} داشت، بیان داشته است: "[[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم و گفتم: راهم دور است و همیشه نمی‌توانم به حضور شما شرفیاب شوم؛ پس دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیرم؟ [[امام]] فرمود: "از [[زکریا بن آدم قمی]] که [[امین]] بر [[دین]] و دنیاست"<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۵۹۵، ش۱۱۱۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۰۶، باب۱۱: صفات القاضی. به نقل از: اخباری‌گری، تاریخ و عقاید (ط. دارالحدیث، ۱۳۹۱ ه.ش.) ص۳۷۲.</ref>. و یا [[عبدالعزیز مهتدی]] - که اهل [[قم]] و [[وکیل]] [[امام رضا]]{{ع}} بود- می‌گوید: "از [[امام]]{{ع}} پرسیدم: من وقت‌هایی که نمی‌توانم [[خدمت]] شما شرفیاب شوم، دستورهای دینی‌ام را از چه کسی بگیریم؟ [[امام]] فرمود: از [[یونس بن عبدالرحمان]] بگیر"<ref>رجال النجاشی (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۶۵ ه.ش.)، ص۴۴۷.</ref>. و در زمان [[امام صادق]]{{ع}} نیز [[شعیب عَقرقوفی]] بیان داشته بوده: "به [[امام]]{{ع}} گفتم: چه بسا [[نیاز]] پیدا می‌کنم که چیزی را بپرسم؟ از چه کسی بپرسم؟ [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: از [[ابا بصیر اسدی]] بپرس"<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۴۰۰. به نقل از: مکتب حدیثی شیعه در کوفه... (ط. دارالحدیث، بی‌تا)، ص۱۱۰.</ref>.
خط ۲۴۲: خط ۲۴۲:
*بنابر قاعده لطف، اگر [[نصب]] [[حجج الهی]]{{عم}} عقلاً بر [[پروردگار]] لازم است، متقابلاً بنا بر ادلّه [[عقلی]] و نیز [[شرعی]]، بر [[مردم]] نیز [[واجب]] است که [[امام]] خود را بیابند و از او تبعیّت کنند. طیّ بندهای زیر، به مراتب [[وظائف امت]] در قبال [[امام]] به اختصار اشاره می‌گردد<ref>برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مکیال المکارم، نوشته مرحوم آیت‌الله سید محمدتقی اصفهانی.</ref>:
*بنابر قاعده لطف، اگر [[نصب]] [[حجج الهی]]{{عم}} عقلاً بر [[پروردگار]] لازم است، متقابلاً بنا بر ادلّه [[عقلی]] و نیز [[شرعی]]، بر [[مردم]] نیز [[واجب]] است که [[امام]] خود را بیابند و از او تبعیّت کنند. طیّ بندهای زیر، به مراتب [[وظائف امت]] در قبال [[امام]] به اختصار اشاره می‌گردد<ref>برای مطالعه بیشتر، ر.ک: مکیال المکارم، نوشته مرحوم آیت‌الله سید محمدتقی اصفهانی.</ref>:
===بند اوّل: [[امام]]؛ تنها راه [[قرب]] به [[پروردگار]]===
===بند اوّل: [[امام]]؛ تنها راه [[قرب]] به [[پروردگار]]===
*[[امام عصر]]{{ع}} در [[دعای ندبه]] می‌فرمایند: {{متن حدیث|فَكَانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ‌، وَ الْمَسْلَكَ إِلَى رِضْوَانِكَ}}<ref>بحارالأنوار (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ه.ق) ج۱۰۲، ص۱۰۵.</ref>.
* [[امام عصر]]{{ع}} در [[دعای ندبه]] می‌فرمایند: {{متن حدیث|فَكَانُوا هُمُ السَّبِيلَ إِلَيْكَ‌، وَ الْمَسْلَكَ إِلَى رِضْوَانِكَ}}<ref>بحارالأنوار (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ه.ق) ج۱۰۲، ص۱۰۵.</ref>.
*[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} وَ نَحْنُ}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق)، ج۱، ص۱۸۳: باب معرفه الإمام و الرد إلیه.</ref>.
* [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِكُلِ سَبَبٍ شَرْحاً وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَرْحٍ عِلْماً وَ جَعَلَ لِكُلِّ عِلْمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَنْ عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مَنْ جَهِلَهُ ذَاكَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} وَ نَحْنُ}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق)، ج۱، ص۱۸۳: باب معرفه الإمام و الرد إلیه.</ref>.
*[[امام باقر]]{{ع}} در تنظیر [[جهل]] [[مردم]] به امور [[غیب]] و [[نیازمندی]] آنان به راهنمایانی که آنان را در [[هدایت]] به طرق [[عبادت]] و [[سعادت]] کمک نمایند، می‌فرمایند: {{متن حدیث|يَخْرُجُ أَحَدُكُمْ فَرَاسِخَ فَيَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِيلًا وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْكَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِكَ دَلِيلًا}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق)، ج۱، ص۱۸۴.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۳۰۳.</ref>.
* [[امام باقر]]{{ع}} در تنظیر [[جهل]] [[مردم]] به امور [[غیب]] و [[نیازمندی]] آنان به راهنمایانی که آنان را در [[هدایت]] به طرق [[عبادت]] و [[سعادت]] کمک نمایند، می‌فرمایند: {{متن حدیث|يَخْرُجُ أَحَدُكُمْ فَرَاسِخَ فَيَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِيلًا وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْكَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِكَ دَلِيلًا}}<ref>الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق)، ج۱، ص۱۸۴.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۳۰۳.</ref>.
===بند دوم: قبول [[امامت]]؛ شرط [[قبولی اعمال]]===
===بند دوم: قبول [[امامت]]؛ شرط [[قبولی اعمال]]===
*بر اساس [[برهان لطف]] و سایر ادلّه [[عقلی]]، [[امام]] باب [[فیض الهی]] در [[نزول]] من [[الله]] و صعود الی [[الله]] است؛ در نتیجه، او شرط قبول [[عبادت]] می‌باشد. در اینجا به برخی از ادلّه [[نقلی]] پیرامون این امر اشاره می‌گردد: {{متن حدیث|عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ{{ع}} قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا بَالُ أَقْوَامٍ مِنْ أُمَّتِي إِذَا ذُكِرَ عِنْدَهُمْ إِبْرَاهِيمُ وَ آلُ إِبْرَاهِيمَ اسْتَبْشَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ تَهَلَّلَتْ وُجُوهُهُمْ وَ إِذَا ذُكِرْتُ وَ أَهْلَ بَيْتِي اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَلَحَتْ وُجُوهُهُمْ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ رَجُلًا لَقِيَ اللَّهَ بِعَمَلِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ لَمْ يَأْتِ بِوَلَايَةِ أُولِي الْأَمْرِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا}}<ref>الأمالی (للمفید) (ط. کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۱۱۵: المجلس الثالث عشر.</ref>.
*بر اساس [[برهان لطف]] و سایر ادلّه [[عقلی]]، [[امام]] باب [[فیض الهی]] در [[نزول]] من [[الله]] و صعود الی [[الله]] است؛ در نتیجه، او شرط قبول [[عبادت]] می‌باشد. در اینجا به برخی از ادلّه [[نقلی]] پیرامون این امر اشاره می‌گردد: {{متن حدیث|عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ{{ع}} قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا بَالُ أَقْوَامٍ مِنْ أُمَّتِي إِذَا ذُكِرَ عِنْدَهُمْ إِبْرَاهِيمُ وَ آلُ إِبْرَاهِيمَ اسْتَبْشَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَ تَهَلَّلَتْ وُجُوهُهُمْ وَ إِذَا ذُكِرْتُ وَ أَهْلَ بَيْتِي اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَلَحَتْ وُجُوهُهُمْ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ رَجُلًا لَقِيَ اللَّهَ بِعَمَلِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ لَمْ يَأْتِ بِوَلَايَةِ أُولِي الْأَمْرِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا}}<ref>الأمالی (للمفید) (ط. کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۱۱۵: المجلس الثالث عشر.</ref>.
*[[عبدالرحمن بن کثیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند: {{متن حدیث|نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ أَهْلُ دِينِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا نَزَلَ كِتَابُ اللَّهِ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ نَحْنُ وَرَثَةُ نَبِيِّ اللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ}}<ref>بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد{{صل}} (ط. مکتبه آیة الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ج۱، ص۶۱.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۳۰۴.</ref>.
* [[عبدالرحمن بن کثیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند: {{متن حدیث|نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عَيْبَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ أَهْلُ دِينِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا نَزَلَ كِتَابُ اللَّهِ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ نَحْنُ وَرَثَةُ نَبِيِّ اللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ}}<ref>بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد{{صل}} (ط. مکتبه آیة الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ه.ق.)، ج۱، ص۶۱.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۳۰۴.</ref>.
===بند سوم: [[انکار]] [[امامت]]؛ به مثابه [[انکار]] یکی از [[اصول دین]]===
===بند سوم: [[انکار]] [[امامت]]؛ به مثابه [[انکار]] یکی از [[اصول دین]]===
*براساس آنچه بیان گردید، [[ولایت]] [[باطن]] [[رسالت]] است. در نتیجه، ردّ [[ولایت]] مساوی با ردّ [[رسالت]] می‌باشد. بر این اساس، مراد از [[کفر]] به [[اسلام]]، [[کفر]] به [[حقیقت]] [[رسالت]] و [[دین اسلام]] است. به همین [[دلیل]]، بنا به فتوای فقهای امامیّه، [[انکار]] [[ولایت]] موجب [[کفر]] جلی نمی‌گردد و در نتیجه، [[احکام]] سایرکفّار از قبیل [[نجاست]] را ندارد، ولی در عین حال، [[اعمال]] و [[اعتقادات]] چنین کسانی در نزد [[پروردگار]] ارزشی ندارد و موجب [[تقرّب]] الی [[الله]] نمی‌شود.
*براساس آنچه بیان گردید، [[ولایت]] [[باطن]] [[رسالت]] است. در نتیجه، ردّ [[ولایت]] مساوی با ردّ [[رسالت]] می‌باشد. بر این اساس، مراد از [[کفر]] به [[اسلام]]، [[کفر]] به [[حقیقت]] [[رسالت]] و [[دین اسلام]] است. به همین [[دلیل]]، بنا به فتوای فقهای امامیّه، [[انکار]] [[ولایت]] موجب [[کفر]] جلی نمی‌گردد و در نتیجه، [[احکام]] سایرکفّار از قبیل [[نجاست]] را ندارد، ولی در عین حال، [[اعمال]] و [[اعتقادات]] چنین کسانی در نزد [[پروردگار]] ارزشی ندارد و موجب [[تقرّب]] الی [[الله]] نمی‌شود.
خط ۲۵۷: خط ۲۵۷:


==[[ضرورت]] [[تعیین]] [[الگو]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} و انحصار آن در [[امام]] [[معصوم]]==
==[[ضرورت]] [[تعیین]] [[الگو]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} و انحصار آن در [[امام]] [[معصوم]]==
*[[شریعت اسلام]]، [[دین خاتم]] است و پس از آن، [[شریعت]] جدیدی از سوی [[خداوند]] نازل نمی‌گردد. از سوی دیگر، نیازهای [[بشر]] به [[دین]] در امور فردی و [[اجتماعی]] در هر زمان، در صورت‌های مختلف ظاهر می‌شود. چنان‌که اشاره شد، هر چند در [[قرآن]] همه [[احکام الهی]] وجود دارد، ولی [[تبیین]] آن به تناسب نیازهای هر روز [[بشر]]، محتاج وجود فردی است که علاوه بر بیان زبانی، [[اسوه]] عملی [[مردم]] در [[تبیین احکام الهی]] باشد.
* [[شریعت اسلام]]، [[دین خاتم]] است و پس از آن، [[شریعت]] جدیدی از سوی [[خداوند]] نازل نمی‌گردد. از سوی دیگر، نیازهای [[بشر]] به [[دین]] در امور فردی و [[اجتماعی]] در هر زمان، در صورت‌های مختلف ظاهر می‌شود. چنان‌که اشاره شد، هر چند در [[قرآن]] همه [[احکام الهی]] وجود دارد، ولی [[تبیین]] آن به تناسب نیازهای هر روز [[بشر]]، محتاج وجود فردی است که علاوه بر بیان زبانی، [[اسوه]] عملی [[مردم]] در [[تبیین احکام الهی]] باشد.
*اگر [[قاعده لطف]] وجود [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[هدایت]] [[خلق]] و رفع تحیّر و برداشتن [[اضطراب]] در [[امتثال]] صحیح [[تکلیف]] ثابت می‌کند، عیناً بنا بر همین قاعده لازم است [[الگوی عملی]] و [[حجّت]] [[خدا]] بعد از [[پیامبر]]{{صل}} در میان [[مردم]] وجود داشته باشد تا [[حجّت]] عملی برای [[مردم]] در [[راه هدایت]] و [[امتثال]] أوامر [[الهی]] باشد؛ زیرا [[نیاز]] [[امّت]] به [[الگوی عملی]] [[شریعت]]، منحصر به زمان خاصّی نیست و [[دین خاتم]] متعلّق به همه [[مردمان]] تا [[قیام قیامت]] است و [[مردم]] همیشه محتاج کسی هستند که [[احکام الهی]] را در عرصه عمل از [[قرآن]] برای آنان بازگوید و مجهولات و موانعی را که در عمل به [[احکام الهی]] پیش می‌آید، برای [[امّت]] بیان نماید؛ و همان‌طورکه [[سیره نبوی]] در [[قول و فعل]] و یا تقریر برای دیگران [[حجّت]] است، [[سیره]] و عمل او نیز باید در هر سه جهت برای [[امّت]] [[حجّت]] باشد. وانگهی، این [[ضرورت]] در زمان فقدان [[پیامبر]]{{صل}} دوچندان می‌گردد؛ زیرا:
*اگر [[قاعده لطف]] وجود [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[هدایت]] [[خلق]] و رفع تحیّر و برداشتن [[اضطراب]] در [[امتثال]] صحیح [[تکلیف]] ثابت می‌کند، عیناً بنا بر همین قاعده لازم است [[الگوی عملی]] و [[حجّت]] [[خدا]] بعد از [[پیامبر]]{{صل}} در میان [[مردم]] وجود داشته باشد تا [[حجّت]] عملی برای [[مردم]] در [[راه هدایت]] و [[امتثال]] أوامر [[الهی]] باشد؛ زیرا [[نیاز]] [[امّت]] به [[الگوی عملی]] [[شریعت]]، منحصر به زمان خاصّی نیست و [[دین خاتم]] متعلّق به همه [[مردمان]] تا [[قیام قیامت]] است و [[مردم]] همیشه محتاج کسی هستند که [[احکام الهی]] را در عرصه عمل از [[قرآن]] برای آنان بازگوید و مجهولات و موانعی را که در عمل به [[احکام الهی]] پیش می‌آید، برای [[امّت]] بیان نماید؛ و همان‌طورکه [[سیره نبوی]] در [[قول و فعل]] و یا تقریر برای دیگران [[حجّت]] است، [[سیره]] و عمل او نیز باید در هر سه جهت برای [[امّت]] [[حجّت]] باشد. وانگهی، این [[ضرورت]] در زمان فقدان [[پیامبر]]{{صل}} دوچندان می‌گردد؛ زیرا:
#به اقتضاء [[افزایش علم]] و [[دانش]] [[بشر]] و ارتقاء [[بینش]] او، سؤالات و مسائل پیچیده‌تری مطرح می‌گردد که در صورت عدم حضور [[حجّت]] [[خدا]]، عملاً بی‌پاسخ می‌ماند؛
#به اقتضاء [[افزایش علم]] و [[دانش]] [[بشر]] و ارتقاء [[بینش]] او، سؤالات و مسائل پیچیده‌تری مطرح می‌گردد که در صورت عدم حضور [[حجّت]] [[خدا]]، عملاً بی‌پاسخ می‌ماند؛
خط ۲۷۶: خط ۲۷۶:


{{کلام اسلامی}}
{{کلام اسلامی}}
[[رده:مدخل]]
 
[[رده:اصطلاحات کلامی]]
[[رده:اصطلاحات کلامی]]
[[رده:قاعده لطف]]
[[رده:قاعده لطف]]
[[رده:مقاله‌های اولویت سه]]
[[رده:مقاله‌های اولویت سه]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش