پرش به محتوا

بنی‌ثقیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۸۱: خط ۸۱:
گستردگی [[ارتباطات]] [[ثقیف]] و [[قریش]] و [[منافع]] [[اقتصادی]] مشترک آنان و نیز اعتبار و [[منزلت]] [[ثقیف]] نزد [[عرب]] که واکنش آنان در برابر [[پیغمبر]]{{صل}} را دارای اهمیتی دو چندان می‏کرد، موجب اتخاذ مواضع کاملاً همسوی [[بنی ثقیف]] با قریش بود. چندان که نمود بارز و آشکار این [[همسویی]] و [[همراهی]] را می‌‌توان به سال دهم بعثت، زمانی که [[رحلت]] حامی بزرگ [[پیامبر]]{{صل}} –ابوطالب-، شرایط را در [[مکه]] بر ایشان بسیار سخت و دشوار گرداند و ایشان را مجبور ساخت تا به [[طائف]] درآید و با [[دعوت]] [[مردم]] آن دیار به [[اسلام]]، حامیانی برای [[دین]] مبینش بیابد،<ref> ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۲، ص‌۲۸۴-۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص‌۱۳۲، ۳۴۶.</ref> یافت. در این سال، پیامبر{{صل}} با [[هدف]] دعوت مستقیم [[ثقفیان]] راهی طائف گردید. ایشان از مناسبات شدید ثقیف و قریش کاملاً [[آگاه]] بود، با این حال، فشارهای وارده از سوی قریش بر [[حضرت]] و [[مسلمانان]] به حدی رسید که ایشان، ناچار، [[تصمیم]] گرفت تا در سال دهم بعثت به [[امید]] [[مسلمان]] شدن ثقیف به [[اتفاق]] [[حضرت علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] به طائف [[سفر]] کند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۳۷، ابن سید الناس، عیون الأثر، ج ۱، ص۱۷۵ (البته ابن سعد گفته است که پیامبر به همراه زید رهسپار شد)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۱۲۷ - ۱۲۸.</ref> [[بنی ثقیف]]، [[عبدالمطلب]] و [[ابوطالب]] و [[حضرت رسول]]{{صل}} را به خوبی می‌‌شناختند. [[حضرت]] در این [[سفر]]، با سه تن از [[فرزندان]] [[عمرو بن عمیر]] به نام‌های «عبدیالیل»، «حبیب» و «مسعود» که از بزرگان شاخه [[بنی‌مغیرة بن عوف]] [[ثقیف]] بودند و یکی از آنان همسری از [[قریش]] از بنی جُمَح را در حباله [[نکاح]] داشت، [[دیدار]] کرد<ref> برای تدقیق این یادکرد باید توجه داشت که در عصر پیامبر{{صل}} و چند دهه پیش از رسالت حضرت، ریاست عالیۀ ثقیف با بنی معتب از خاندان بنی سعد بن عوف بود که اتحادی وثیق با بنی عبدشمس داشتند و پیشینۀ ستیزۀ آنان با بنی هاشم به سالها قبل بازمی‌گشت. همچنین عروة بن مسعود، دختر ابوسفیان از عبدشمس، یکی از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر{{صل}} در مکه را به زنی داشت (واقدی، مغازی، ج۳، ص۹۲۹، ۹۶۲؛ دربارۀ زنان قریشی ثقیف در زمان ظهور اسلام، نک‌: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص۱۷۷). از شاخه‌های دیگر ثقیف، بنی مالک نیز از زمانی که به بیرون طائف رانده شده بودند، دیگر عامل سیاسی مهمی در طائف به شمار نمی‌آمدند و بر این پایه، انتخاب مناسبی برای شروع دعوت نبودند. بر این پایه قابل انتظارترین گزینه، روی آوردن پیامبر{{صل}} به دعوت بنی غیرة بن عوف بود که از سویی به عنوان قطب دوم قدرت ثقیف در طائف حضور داشتند و از سوی دیگر، بیشتر از بنی سعد انتظار پذیرش و همکاری از آنان وجود داشت. با وجود آنکه حبیب بن عمرو، کنود دختر عبد امیة بن عبد شمس را به زنی داشت (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ۲۶۸-۲۶۹) و با شاخه‌ای فرعی از بنی عبد شمس مربوط بود، اما استقبال آنان از دعوت می‌توانست دور از انتظار نباشد. به هر روی، شرایط آن گونه که انتظار می‌رفت، پیش نرفت؛ فرزندان عمرو بن نمیر که ریاست بنی غیره را برعهده داشت، اسلام را نپذیرفتند و به دنبال آن، زمینه‌ای برای نضج گرفتن اسلام در میان شاخه‌های ثقیف پدید نیامد (ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۲، ص‌۲۸۴-۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص‌۱۳۲، ۳۴۶). دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> و آنان را به [[یکتاپرستی]] [[دعوت]] کرد. ایشان هر یک پاسخی داده، [[حضرت]] را از خود راندند. [[پیامبر]]{{صل}} نزد همه بزرگان و اشراف [[طائف]] رفت و آنان را به [[اسلام]] دعوت کرد، اما هیچ یک [[ایمان]] نیاوردند.<ref> ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص۱۲-۱۳.</ref> [[زمان]] این [[هجرت]] را سه روزِ آخر از [[ماه شوال]] سال دهم بعثت، و اقامت حضرت را ده [[روز]]، بیست و شش روز، یک ماه، و نیز چهل روز گفته‌اند، و بازگشت حضرت را بیست و سوم [[ذی القعده]] ثبت کرده‌اند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۳۷: «کان خروجه الی الطائف لثلاث لیال بقین من شوال...و قدم مکه یوم الثلاثاء، لثلاث و عشرین لیلة خلت من ذی القعدة».، ابن جوزی، الوفاء باحوال المصطفی، ج ۱، ص۳۳۷و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۱۲۸. ابن ابی الحدید مدت این هجرت را چهل روز گفته است.</ref> سرانجام پیامبر{{صل}} [[ناامید]] و [[مأیوس]] از [[اسلام آوردن]] [[ثقیف]]، از طائف به [[مکه]] بازگشت.<ref> ابن جوزی، الوفاء باحوال المصطفی، ج ۱، ص۳۳۸؛ فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(۲)، محمود حیدری آقایی.</ref> برخی از [[مفسران]] [[نزول آیه]]{{متن قرآن|فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ}}<ref>«پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.</ref> را در زمان بازگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از طائف می‌‏دانند. در این حال، پیامبر{{صل}} می‌خواست به دلیل [[رفتار]] تند و [[زشت]] [[ثقیف]]، آنان را [[نفرین]] کند؛ ولی [[خداوند]] او را به [[صبر]] فرا خواند.<ref> فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۹۹؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۸.</ref>
گستردگی [[ارتباطات]] [[ثقیف]] و [[قریش]] و [[منافع]] [[اقتصادی]] مشترک آنان و نیز اعتبار و [[منزلت]] [[ثقیف]] نزد [[عرب]] که واکنش آنان در برابر [[پیغمبر]]{{صل}} را دارای اهمیتی دو چندان می‏کرد، موجب اتخاذ مواضع کاملاً همسوی [[بنی ثقیف]] با قریش بود. چندان که نمود بارز و آشکار این [[همسویی]] و [[همراهی]] را می‌‌توان به سال دهم بعثت، زمانی که [[رحلت]] حامی بزرگ [[پیامبر]]{{صل}} –ابوطالب-، شرایط را در [[مکه]] بر ایشان بسیار سخت و دشوار گرداند و ایشان را مجبور ساخت تا به [[طائف]] درآید و با [[دعوت]] [[مردم]] آن دیار به [[اسلام]]، حامیانی برای [[دین]] مبینش بیابد،<ref> ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۲، ص‌۲۸۴-۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص‌۱۳۲، ۳۴۶.</ref> یافت. در این سال، پیامبر{{صل}} با [[هدف]] دعوت مستقیم [[ثقفیان]] راهی طائف گردید. ایشان از مناسبات شدید ثقیف و قریش کاملاً [[آگاه]] بود، با این حال، فشارهای وارده از سوی قریش بر [[حضرت]] و [[مسلمانان]] به حدی رسید که ایشان، ناچار، [[تصمیم]] گرفت تا در سال دهم بعثت به [[امید]] [[مسلمان]] شدن ثقیف به [[اتفاق]] [[حضرت علی]]{{ع}} و [[زید بن حارثه]] به طائف [[سفر]] کند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۳۷، ابن سید الناس، عیون الأثر، ج ۱، ص۱۷۵ (البته ابن سعد گفته است که پیامبر به همراه زید رهسپار شد)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۱۲۷ - ۱۲۸.</ref> [[بنی ثقیف]]، [[عبدالمطلب]] و [[ابوطالب]] و [[حضرت رسول]]{{صل}} را به خوبی می‌‌شناختند. [[حضرت]] در این [[سفر]]، با سه تن از [[فرزندان]] [[عمرو بن عمیر]] به نام‌های «عبدیالیل»، «حبیب» و «مسعود» که از بزرگان شاخه [[بنی‌مغیرة بن عوف]] [[ثقیف]] بودند و یکی از آنان همسری از [[قریش]] از بنی جُمَح را در حباله [[نکاح]] داشت، [[دیدار]] کرد<ref> برای تدقیق این یادکرد باید توجه داشت که در عصر پیامبر{{صل}} و چند دهه پیش از رسالت حضرت، ریاست عالیۀ ثقیف با بنی معتب از خاندان بنی سعد بن عوف بود که اتحادی وثیق با بنی عبدشمس داشتند و پیشینۀ ستیزۀ آنان با بنی هاشم به سالها قبل بازمی‌گشت. همچنین عروة بن مسعود، دختر ابوسفیان از عبدشمس، یکی از سرسخت‌ترین دشمنان پیامبر{{صل}} در مکه را به زنی داشت (واقدی، مغازی، ج۳، ص۹۲۹، ۹۶۲؛ دربارۀ زنان قریشی ثقیف در زمان ظهور اسلام، نک‌: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۰، ص۱۷۷). از شاخه‌های دیگر ثقیف، بنی مالک نیز از زمانی که به بیرون طائف رانده شده بودند، دیگر عامل سیاسی مهمی در طائف به شمار نمی‌آمدند و بر این پایه، انتخاب مناسبی برای شروع دعوت نبودند. بر این پایه قابل انتظارترین گزینه، روی آوردن پیامبر{{صل}} به دعوت بنی غیرة بن عوف بود که از سویی به عنوان قطب دوم قدرت ثقیف در طائف حضور داشتند و از سوی دیگر، بیشتر از بنی سعد انتظار پذیرش و همکاری از آنان وجود داشت. با وجود آنکه حبیب بن عمرو، کنود دختر عبد امیة بن عبد شمس را به زنی داشت (ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ۲۶۸-۲۶۹) و با شاخه‌ای فرعی از بنی عبد شمس مربوط بود، اما استقبال آنان از دعوت می‌توانست دور از انتظار نباشد. به هر روی، شرایط آن گونه که انتظار می‌رفت، پیش نرفت؛ فرزندان عمرو بن نمیر که ریاست بنی غیره را برعهده داشت، اسلام را نپذیرفتند و به دنبال آن، زمینه‌ای برای نضج گرفتن اسلام در میان شاخه‌های ثقیف پدید نیامد (ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۲، ص‌۲۸۴-۲۸۵؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص‌۱۳۲، ۳۴۶). دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> و آنان را به [[یکتاپرستی]] [[دعوت]] کرد. ایشان هر یک پاسخی داده، [[حضرت]] را از خود راندند. [[پیامبر]]{{صل}} نزد همه بزرگان و اشراف [[طائف]] رفت و آنان را به [[اسلام]] دعوت کرد، اما هیچ یک [[ایمان]] نیاوردند.<ref> ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص۱۲-۱۳.</ref> [[زمان]] این [[هجرت]] را سه روزِ آخر از [[ماه شوال]] سال دهم بعثت، و اقامت حضرت را ده [[روز]]، بیست و شش روز، یک ماه، و نیز چهل روز گفته‌اند، و بازگشت حضرت را بیست و سوم [[ذی القعده]] ثبت کرده‌اند.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص۲۳۷: «کان خروجه الی الطائف لثلاث لیال بقین من شوال...و قدم مکه یوم الثلاثاء، لثلاث و عشرین لیلة خلت من ذی القعدة».، ابن جوزی، الوفاء باحوال المصطفی، ج ۱، ص۳۳۷و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۱۲۸. ابن ابی الحدید مدت این هجرت را چهل روز گفته است.</ref> سرانجام پیامبر{{صل}} [[ناامید]] و [[مأیوس]] از [[اسلام آوردن]] [[ثقیف]]، از طائف به [[مکه]] بازگشت.<ref> ابن جوزی، الوفاء باحوال المصطفی، ج ۱، ص۳۳۸؛ فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش، تاریخ قبیله ثقیف(۲)، محمود حیدری آقایی.</ref> برخی از [[مفسران]] [[نزول آیه]]{{متن قرآن|فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ}}<ref>«پس برای (رسیدن) فرمان پروردگارت شکیبایی پیشه کن و چون «همراه ماهی» (یونس) مباش آنگاه که بانگ برداشت در حالی که اندوهگین بود» سوره قلم، آیه ۴۸.</ref> را در زمان بازگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از طائف می‌‏دانند. در این حال، پیامبر{{صل}} می‌خواست به دلیل [[رفتار]] تند و [[زشت]] [[ثقیف]]، آنان را [[نفرین]] کند؛ ولی [[خداوند]] او را به [[صبر]] فرا خواند.<ref> فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۳۰، ص۹۹؛ زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۸.</ref>


===تعامل با [[دولت نبوی]]{{صل}} پس از هجرت===
=== تعامل با [[دولت نبوی]]{{صل}} پس از هجرت ===
با [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] و در پی پیروزی‌‏های [[مسلمانان]] بر [[مشرکان قریش]] و متحدانشان، شماری از [[مردم]] [[ثقیف]] که همگی از شاخه احلاف بودند، به تدریج و به انفراد [[اسلام]] پذیرفتند. به طوری که علاوه بر [[عتبة بن اسید]] -از بنی غیره- که او را قدیم‌الاسلامش خوانده‌اند،<ref> ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص‌۵۹.</ref> [[مغیرة بن شعبه]] که فردی از [[خاندان]] ریاستی ثقیف - یعنی [[بنی معتب]] - بود و با خاندان خود اختلافاتی داشت،<ref> ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷.</ref> در سال پنجم هجری اسلام آورد و در مدینه ساکن شد.<ref> ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۳، ص‌۷۷۹؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص‌۱۹۹.</ref> [[جابر بن شیبان ثقفی]] نیز از دیگر مسلمانان ثقفی بود که در سال ششم هجری [[مسلمان]] شد و در [[بیعة الرضوان]] شرکت جُست.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص‌۳۰۴.</ref> [[هبیرة بن شبل ثقفی]] هم مدتی پیش از [[فتح مکه]] در سال هشتم هجری اسلام آورد و در جریان فتح در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} بود و از سوی [[حضرت]]، به عنوان [[امام جماعت]] در [[روز]] اول فتح مکه [[برگزیده]] شد.<ref> فاکهی، اخبار مکه، ج۳، ص‌۲۲۵.</ref> همچنین «ابوحذیفه»،<ref> ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۷۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۷۴.</ref> [[یَعلی بن مُره]]<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۲۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۳۹۸.</ref> و [[عمرو بن شبیل]]<ref> ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۳۴.</ref> -از [[بنی‌عتاب بن مالک]] -، از دیگر مسلمانان این [[قوم]] بودند که به سال ششم هجری در جمع مسلمانان و [[بیعت‌کنندگان]] [[رضوان]] حضور داشتند. در جریان فتح مکه، افزون بر [[قریشیان]]، [[ثقفیان]] مقیم [[مکه]] نیز به اسلام گرویدند که از جمله آنان می‌‌توان به نام [[اسید بن حارثه]] ([[تحریف]] [[جاریه]]) از بنی غیره اشاره داشت.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۹۰؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص‌۵۳؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> اما در برابر مسلمانان انگشت‌شمار ثقیف، دیگر مردم این [[قبیله]] به [[رهبری]] بزرگان خود، حضور در کنار [[قریش]] برای [[رویارویی]] با [[مسلمانان]] را به صورت جدّی‏تر دنبال کردند. [[همدلی]] و [[همکاری]] [[ثقیف]] و قریش در [[مواجهه]]مسلمانان چندان جدی بود که برخی از [[مفسران]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ}}<ref>«و کافران (نیز) دوستان یکدیگرند و اگر آن (دستور) را انجام ندهید در زمین، آشوب و تباهی بزرگی رخ خواهد داد» سوره انفال، آیه ۷۳.</ref> که [[کافران]] را [[یاوران]] و مدافعان یکدیگر می‌داند، مقصود از آنان را کافران قریش و ثقیف می‏‌دانند.<ref> سمرقندی، تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۳۵.</ref> [[اسیر]] ساختن دو تن از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در همان سال‌های آغازین [[هجرت]]،<ref> بیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۳۲۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۰؛ شوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.</ref> [[مرثیه‌سرایی]] [[امیة بن ابی‌الصلت]] -شاعر ثقیف- در رثای کشتگان [[مشرکان]] در [[بدر]]،<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۱، ص۳۳۰.</ref> حضور بیش از ۱۰۰ تن از آنان به سال سوم هجری در [[نبرد]] [[احد]]،<ref> واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۳.</ref> نقش بسزا در [[سپاه]] [[احزاب]] به سال پنجم هجری، <ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۷.</ref> و [[همراهی]] با نیروهای اعزامی قریش برای رویارویی با [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیبیه]] به سال ششم پس از هجرت، از جمله دشمنی‌‏های ثقیف با ایشان است. [[دیدار]] [[عروة بن مسعود]] به [[نمایندگی]] از قریش با پیامبر{{صل}} در حدیبیه و سخنان تند و توهین‌‏آمیز وی با ایشان<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۷۸.</ref> گویای شدت [[رفتار]] [[ثقیف]] در برابر پیامبر{{صل}} است.<ref> حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.</ref>
با [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] و در پی پیروزی‌‏های [[مسلمانان]] بر [[مشرکان قریش]] و متحدانشان، شماری از [[مردم]] [[ثقیف]] که همگی از شاخه احلاف بودند، به تدریج و به انفراد [[اسلام]] پذیرفتند. به طوری که علاوه بر [[عتبة بن اسید]] -از بنی غیره- که او را قدیم‌الاسلامش خوانده‌اند،<ref> ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص‌۵۹.</ref> [[مغیرة بن شعبه]] که فردی از [[خاندان]] ریاستی ثقیف - یعنی [[بنی معتب]] - بود و با خاندان خود اختلافاتی داشت،<ref> ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۳۸۷.</ref> در سال پنجم هجری اسلام آورد و در مدینه ساکن شد.<ref> ابن هشام‌، السیرة النبویه، ج۳، ص‌۷۷۹؛ ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۳، ص‌۱۹۹.</ref> [[جابر بن شیبان ثقفی]] نیز از دیگر مسلمانان ثقفی بود که در سال ششم هجری [[مسلمان]] شد و در [[بیعة الرضوان]] شرکت جُست.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص‌۳۰۴.</ref> [[هبیرة بن شبل ثقفی]] هم مدتی پیش از [[فتح مکه]] در سال هشتم هجری اسلام آورد و در جریان فتح در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} بود و از سوی [[حضرت]]، به عنوان [[امام جماعت]] در [[روز]] اول فتح مکه [[برگزیده]] شد.<ref> فاکهی، اخبار مکه، ج۳، ص‌۲۲۵.</ref> همچنین «ابوحذیفه»،<ref> ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۷۲؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۷۴.</ref> [[یَعلی بن مُره]]<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۵، ص۱۲۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۲، ص۳۹۸.</ref> و [[عمرو بن شبیل]]<ref> ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۳۴.</ref> -از [[بنی‌عتاب بن مالک]] -، از دیگر مسلمانان این [[قوم]] بودند که به سال ششم هجری در جمع مسلمانان و [[بیعت‌کنندگان]] [[رضوان]] حضور داشتند. در جریان فتح مکه، افزون بر [[قریشیان]]، [[ثقفیان]] مقیم [[مکه]] نیز به اسلام گرویدند که از جمله آنان می‌‌توان به نام [[اسید بن حارثه]] ([[تحریف]] [[جاریه]]) از بنی غیره اشاره داشت.<ref> ابن اثیر، اسدالغابه، ج۱، ص۹۰؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۱، ص‌۵۳؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله ثقیف، احمد پاکتچی، ج۴، ص۱۶۲۷.</ref> اما در برابر مسلمانان انگشت‌شمار ثقیف، دیگر مردم این [[قبیله]] به [[رهبری]] بزرگان خود، حضور در کنار [[قریش]] برای [[رویارویی]] با [[مسلمانان]] را به صورت جدّی‏تر دنبال کردند. [[همدلی]] و [[همکاری]] [[ثقیف]] و قریش در [[مواجهه]]مسلمانان چندان جدی بود که برخی از [[مفسران]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ}}<ref>«و کافران (نیز) دوستان یکدیگرند و اگر آن (دستور) را انجام ندهید در زمین، آشوب و تباهی بزرگی رخ خواهد داد» سوره انفال، آیه ۷۳.</ref> که [[کافران]] را [[یاوران]] و مدافعان یکدیگر می‌داند، مقصود از آنان را کافران قریش و ثقیف می‏‌دانند.<ref> سمرقندی، تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۳۵.</ref> [[اسیر]] ساختن دو تن از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در همان سال‌های آغازین [[هجرت]]،<ref> بیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۳۲۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۰؛ شوکانی، نیل الاوطار، ج۸، ص۱۴۶.</ref> [[مرثیه‌سرایی]] [[امیة بن ابی‌الصلت]] -شاعر ثقیف- در رثای کشتگان [[مشرکان]] در [[بدر]]،<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۶۱، ص۳۳۰.</ref> حضور بیش از ۱۰۰ تن از آنان به سال سوم هجری در [[نبرد]] [[احد]]،<ref> واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۳.</ref> نقش بسزا در [[سپاه]] [[احزاب]] به سال پنجم هجری، <ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۲۷.</ref> و [[همراهی]] با نیروهای اعزامی قریش برای رویارویی با [[پیامبر]]{{صل}} در [[حدیبیه]] به سال ششم پس از هجرت، از جمله دشمنی‌‏های ثقیف با ایشان است. [[دیدار]] [[عروة بن مسعود]] به [[نمایندگی]] از قریش با پیامبر{{صل}} در حدیبیه و سخنان تند و توهین‌‏آمیز وی با ایشان<ref> ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۳، ص۷۷۸.</ref> گویای شدت [[رفتار]] [[ثقیف]] در برابر پیامبر{{صل}} است.<ref> حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، مقاله ثقیف، سید علی خیرخواه‌علوی.</ref>


۱۱۳٬۱۳۲

ویرایش