حدیث یومالدار در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
پس از گذشت سه سال از [[بعثت]]، مرحله [[دعوت علنی]] فرا رسید که مرحله سخت و خطرناکی بود. ابتدا از محدوده نسبتا کوچکی [[ابلاغ دین]] آغاز شد. | پس از گذشت سه سال از [[بعثت]]، مرحله [[دعوت علنی]] فرا رسید که مرحله سخت و خطرناکی بود. ابتدا از محدوده نسبتا کوچکی [[ابلاغ دین]] آغاز شد. | ||
[[فرمان الهی]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید که: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. هنگامی که این [[آیه]] نازل شد، [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را فرمود تا غذایی فراهم کند. | [[فرمان الهی]] به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رسید که: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. هنگامی که این [[آیه]] نازل شد، [[رسول خدا]] {{صل}} علی {{ع}} را فرمود تا غذایی فراهم کند. | ||
آنگاه [[فرزندان عبد المطلب]] را جمع نماید تا با آنان سخن بگوید و فرمان الهی را به آنان [[ابلاغ]] کند. علی{{ع}} یک صاع طعام تهیه کرد و یک ران گوسفند هم بدان افزود. ظرفی نیز پر از شیر کرد. سپس بنی [[عبد المطلب]] را که آن [[روز]] چهل مرد، یکی بیش یا کم میشدند، فراهم ساخت. عموهای او [[ابوطالب]]، [[حمزه]]، عبّاس و [[ابولهب]] نیز در این جمع بودند. همگی از آن طعام خوردند. علی{{ع}} گفت: | آنگاه [[فرزندان عبد المطلب]] را جمع نماید تا با آنان سخن بگوید و فرمان الهی را به آنان [[ابلاغ]] کند. علی {{ع}} یک صاع طعام تهیه کرد و یک ران گوسفند هم بدان افزود. ظرفی نیز پر از شیر کرد. سپس بنی [[عبد المطلب]] را که آن [[روز]] چهل مرد، یکی بیش یا کم میشدند، فراهم ساخت. عموهای او [[ابوطالب]]، [[حمزه]]، عبّاس و [[ابولهب]] نیز در این جمع بودند. همگی از آن طعام خوردند. علی {{ع}} گفت: | ||
همه [[سیر]] شدند و خوراکیها همچنان بر جای بود، فقط جای دستانشان را بر [[غذا]] میدیدم. به خدای [[سوگند]]؛ اگر غذایی را که برای همه آنان فراهم نمودم، یک نفر میخورد، سیر نمیشد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: | همه [[سیر]] شدند و خوراکیها همچنان بر جای بود، فقط جای دستانشان را بر [[غذا]] میدیدم. به خدای [[سوگند]]؛ اگر غذایی را که برای همه آنان فراهم نمودم، یک نفر میخورد، سیر نمیشد. [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: | ||
برایشان نوشیدنی بیار. من ظرف شیر را آوردم. همه نوشیدند و سیر شدند. به خدای سوگند؛ اگر یکی از آنان همه را مینوشید، سیر نمیشد. | برایشان نوشیدنی بیار. من ظرف شیر را آوردم. همه نوشیدند و سیر شدند. به خدای سوگند؛ اگر یکی از آنان همه را مینوشید، سیر نمیشد. | ||
هنگامی که رسول خدا{{صل}} میخواست با آنان سخن بگوید؛ ابولهب بر او پیشی گرفت و گفت: این یارتان، از قدیم شما را [[سحر]] و [[جادو]] کرده است. [[جمعیت]] متفرق شدند و رسول خدا{{صل}} با آنان سخن نگفت. | هنگامی که رسول خدا {{صل}} میخواست با آنان سخن بگوید؛ ابولهب بر او پیشی گرفت و گفت: این یارتان، از قدیم شما را [[سحر]] و [[جادو]] کرده است. [[جمعیت]] متفرق شدند و رسول خدا {{صل}} با آنان سخن نگفت. | ||
روز دیگر رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: بار دیگر همان مقدار طعام تهیه کن و آنان را نزد من فراهم ساز. همگی خوردند و آشامیدند و سیر شدند. | روز دیگر رسول خدا {{صل}} به علی {{ع}} فرمود: بار دیگر همان مقدار طعام تهیه کن و آنان را نزد من فراهم ساز. همگی خوردند و آشامیدند و سیر شدند. | ||
پس رسول خدا{{صل}} به سخن آمد و گفت: | پس رسول خدا {{صل}} به سخن آمد و گفت: | ||
ای فرزندان عبد المطلب؛ به [[خدا]] قسم هیچ [[جوان]] [[عربی]] نمیشناسم که بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، برای [[قوم]] خود آورده باشد. به [[راستی]] که من خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] را برای شما آوردهام، و خدای مرا فرموده است که شما را به جانب او [[دعوت]] کنم. پس کدام یک از شما مرا کمک میکند تا [[برادر]] من، و [[وصی]] من و [[خلیفه]] من در میان شما باشد؟! | ای فرزندان عبد المطلب؛ به [[خدا]] قسم هیچ [[جوان]] [[عربی]] نمیشناسم که بهتر از آنچه من برای شما آوردهام، برای [[قوم]] خود آورده باشد. به [[راستی]] که من خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] را برای شما آوردهام، و خدای مرا فرموده است که شما را به جانب او [[دعوت]] کنم. پس کدام یک از شما مرا کمک میکند تا [[برادر]] من، و [[وصی]] من و [[خلیفه]] من در میان شما باشد؟! | ||
احدی از آنان وی را پاسخ نداد. علی{{ع}} گفت: | احدی از آنان وی را پاسخ نداد. علی {{ع}} گفت: | ||
یا [[رسول الله]]؛ من تو را در این کار [[یاری]] میدهم. پس گردنم را گرفت و گفت: هان، این است برادر من، و [[وصیّ]] من، و خلیفه من در میان شما. | یا [[رسول الله]]؛ من تو را در این کار [[یاری]] میدهم. پس گردنم را گرفت و گفت: هان، این است برادر من، و [[وصیّ]] من، و خلیفه من در میان شما. | ||
پس از وی بشنوید و فرمانش ببرید. پس [[جمعیت]] بپاخاستند و میخندیدند و به [[ابوطالب]] میگفتند: تو را امر کرد که از پسرت بشنوی و او را [[اطاعت]] کنی. | پس از وی بشنوید و فرمانش ببرید. پس [[جمعیت]] بپاخاستند و میخندیدند و به [[ابوطالب]] میگفتند: تو را امر کرد که از پسرت بشنوی و او را [[اطاعت]] کنی. | ||
در برخی از متون آمده که چون علی{{ع}} بپا خاست و پاسخ گفت، [[پیامبر]]{{صل}} او را نشاند. | در برخی از متون آمده که چون علی {{ع}} بپا خاست و پاسخ گفت، [[پیامبر]] {{صل}} او را نشاند. | ||
مطابق [[روایت]] اسکافی | مطابق [[روایت]] اسکافی | ||
پیامبر{{صل}} فرمود: این است برادر من، و وصیّ من و خلیفه من. آنان به ابوطالب گفتند: از پسرت اطاعت کن. او را بر تو [[امیر]] کرد<ref>تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳؛ مختصر تاریخ ابو الفداء، ج۲، ص۱۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۷۲؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۱۱۶- ۱۱۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۴۴؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۵۹؛ کفایة الطالب، ص۲۰۵؛ منهاج السنه، ج۴، ص۸۰؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۸۶؛ خصائص نسائی، ص۸۶؛ الغدیر، ج۲، ص۲۷۸- ۲۸۴.</ref>. | پیامبر {{صل}} فرمود: این است برادر من، و وصیّ من و خلیفه من. آنان به ابوطالب گفتند: از پسرت اطاعت کن. او را بر تو [[امیر]] کرد<ref>تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳؛ مختصر تاریخ ابو الفداء، ج۲، ص۱۴؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۷۲؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۱۱۶- ۱۱۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۴۴؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۵۹؛ کفایة الطالب، ص۲۰۵؛ منهاج السنه، ج۴، ص۸۰؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۸۶؛ خصائص نسائی، ص۸۶؛ الغدیر، ج۲، ص۲۷۸- ۲۸۴.</ref>. | ||
[[طبری]] که این داستان را به همین نحو در [[تاریخ]] الامم و الملوک آورده، چون در [[تفسیر]] به اینجا رسید، آن را با همین متن و سند نوشت، امّا یک عبارت را عوض و به این صورت ثبت کرد؛ | [[طبری]] که این داستان را به همین نحو در [[تاریخ]] الامم و الملوک آورده، چون در [[تفسیر]] به اینجا رسید، آن را با همین متن و سند نوشت، امّا یک عبارت را عوض و به این صورت ثبت کرد؛ |