صلح حدیبیه: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
'''صلح حدیبیه''' از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در [[سال ششم هجرت]] میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] [[مکه]] در منطقه [[حدیبیه]] منعقد شد. مسلمانان به دستور پیامبر{{صل}} که برای به جا آوردن [[مناسک]] [[حج]] رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، [[پیامبر]] پس از سرباز زدن [[عمر بن خطاب]] برای گفتگو با [[قریش]]، [[عثمان]] را فرستاد. [[شایعه]] کشته شدن او منجر به [[بیعت]] دوباره پیامبر{{صل}} با مسلمانان شد که از آن به [[بیعت رضوان]] یاد میشود. سرانجام پس از مذاکراتی میان طرفین صلحنامهای به خط [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نوشته شد. | '''صلح حدیبیه''' از حوادث مهم تاریخ اسلام است که در [[سال ششم هجرت]] میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] [[مکه]] در منطقه [[حدیبیه]] منعقد شد. مسلمانان به دستور پیامبر {{صل}} که برای به جا آوردن [[مناسک]] [[حج]] رهسپار مکه شده بودند با ممانعت مشرکین قریش مواجه شدند، [[پیامبر]] پس از سرباز زدن [[عمر بن خطاب]] برای گفتگو با [[قریش]]، [[عثمان]] را فرستاد. [[شایعه]] کشته شدن او منجر به [[بیعت]] دوباره پیامبر {{صل}} با مسلمانان شد که از آن به [[بیعت رضوان]] یاد میشود. سرانجام پس از مذاکراتی میان طرفین صلحنامهای به خط [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نوشته شد. | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
صلح حدیبیه از حوادث مهم [[تاریخ اسلام]] است که در [[سال ششم هجرت]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۲.</ref> اتفاق افتاد و به انعقاد [[صلح]] نامهای میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] [[مکه]] انجامید<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.</ref>. | صلح حدیبیه از حوادث مهم [[تاریخ اسلام]] است که در [[سال ششم هجرت]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۲.</ref> اتفاق افتاد و به انعقاد [[صلح]] نامهای میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] [[مکه]] انجامید<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.</ref>. | ||
پس از [[جنگ خندق]]، رسول خدا{{صل}} با [[اتحاد]] با [[قبایل]] گوناگون و توسعه [[حکومت]] [[مدینه]]، خود را [[قوی]] ساخت. در این شرایط آن حضرت در [[ذی قعده]] [[سال ششم هجرت]] برای نشان دادن [[قدرت]] و در عین حال [[حسن نیت]] خود و برای ارزیابی [[احساس]] مکیان، [[تصمیم]] گرفت به [[عمره]] برود. رسول خدا{{صل}} قبایل اطراف مدینه را برای [[همراهی]] با خود در این [[سفر]] [[ترغیب]] کرد، اما آنان با آن حضرت همراهی نکردند<ref>ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۳-۶۴.</ref> | پس از [[جنگ خندق]]، رسول خدا {{صل}} با [[اتحاد]] با [[قبایل]] گوناگون و توسعه [[حکومت]] [[مدینه]]، خود را [[قوی]] ساخت. در این شرایط آن حضرت در [[ذی قعده]] [[سال ششم هجرت]] برای نشان دادن [[قدرت]] و در عین حال [[حسن نیت]] خود و برای ارزیابی [[احساس]] مکیان، [[تصمیم]] گرفت به [[عمره]] برود. رسول خدا {{صل}} قبایل اطراف مدینه را برای [[همراهی]] با خود در این [[سفر]] [[ترغیب]] کرد، اما آنان با آن حضرت همراهی نکردند<ref>ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۳-۶۴.</ref> | ||
==شرح واقعه== | == شرح واقعه == | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} در ذیالقعده [[سال ششم هجرت]] و بر اساس [[رؤیای صادقه]]، [[تصمیم]] به انجام [[عمره]] گرفت و همه [[مسلمانان]] و حتی غیر [[مسلمانان]] را بر انجام [[عمره]] [[تشویق]] میکرد. [[پیامبر]]{{صل}} به [[خانه]] رفت، [[غسل]] کرد، دو [[لباس]] پوشید و بر [[ناقه]] خود ـ به نام "قصواء" ـ سوار شد و بیرون آمد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.</ref>. | [[رسول خدا]] {{صل}} در ذیالقعده [[سال ششم هجرت]] و بر اساس [[رؤیای صادقه]]، [[تصمیم]] به انجام [[عمره]] گرفت و همه [[مسلمانان]] و حتی غیر [[مسلمانان]] را بر انجام [[عمره]] [[تشویق]] میکرد. [[پیامبر]] {{صل}} به [[خانه]] رفت، [[غسل]] کرد، دو [[لباس]] پوشید و بر [[ناقه]] خود ـ به نام "قصواء" ـ سوار شد و بیرون آمد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.</ref>. | ||
در ابتدا برخی [[صحابه]]، از [[همراهی]] [[پیامبر]]{{صل}} سرباز زدند و فراهم نبودن شرایط را بهانه خود قرار دادند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.</ref>. از آنجا که بنا به [[دستور]] پیامیر{{صل}} این سفر، یک سفر زیارتی به شمار میرفت، ایشان تنها امر به برداشتن [[سلاح]] مسافر کرد که با واکنش بعضی از [[اصحاب]]، مانند "[[عمر بن خطاب]]" روبهرو شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.</ref>. به هر حال، [[پیامبر]]{{صل}} "[[عبدالله بن اممکتوم]]" را [[جانشین]] خود در [[مدینه]] قرار داد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.</ref> و در حالی که پیشاپیش، هفتاد شتر علامتگذاری شده برای [[قربانی]] در "ذیالحلیفه" ـ نزدیک [[مدینه]] ـ به راه انداخته بود، از [[مدینه]] خارج شد. [[یاران]] حضرت نیز شتران [[قربانی]] خود را برداشتند. به امر آن حضرت، شتران را با پارچههای رنگارنگ آذین بستند. در طرف راست شتران، زخم مختصری زدند تا به [[خون]]، [[آلوده]] شود. همچنین قلادههایی بر گردن آنها آویختند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.</ref>. | در ابتدا برخی [[صحابه]]، از [[همراهی]] [[پیامبر]] {{صل}} سرباز زدند و فراهم نبودن شرایط را بهانه خود قرار دادند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.</ref>. از آنجا که بنا به [[دستور]] پیامیر {{صل}} این سفر، یک سفر زیارتی به شمار میرفت، ایشان تنها امر به برداشتن [[سلاح]] مسافر کرد که با واکنش بعضی از [[اصحاب]]، مانند "[[عمر بن خطاب]]" روبهرو شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳.</ref>. به هر حال، [[پیامبر]] {{صل}} "[[عبدالله بن اممکتوم]]" را [[جانشین]] خود در [[مدینه]] قرار داد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.</ref> و در حالی که پیشاپیش، هفتاد شتر علامتگذاری شده برای [[قربانی]] در "ذیالحلیفه" ـ نزدیک [[مدینه]] ـ به راه انداخته بود، از [[مدینه]] خارج شد. [[یاران]] حضرت نیز شتران [[قربانی]] خود را برداشتند. به امر آن حضرت، شتران را با پارچههای رنگارنگ آذین بستند. در طرف راست شتران، زخم مختصری زدند تا به [[خون]]، [[آلوده]] شود. همچنین قلادههایی بر گردن آنها آویختند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.</ref>. | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} از همان [[مدینه]] [[احرام]] بست و لبیک گفت. حضرت تصمیم داشت با این کار نشان دهد برنامهای برای [[جنگ]] در [[ماه حرام]] ندارد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۸.</ref>. همچنین "[[عباد بن بشر]]" را همراه بیست سوار، متشکل از [[مهاجران]] و [[انصار]]، به عنوان پیشگروه جلو فرستاد. آمار [[مسلمانان]] را بین ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ نفر گفتهاند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.</ref>. | [[رسول خدا]] {{صل}} از همان [[مدینه]] [[احرام]] بست و لبیک گفت. حضرت تصمیم داشت با این کار نشان دهد برنامهای برای [[جنگ]] در [[ماه حرام]] ندارد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۸.</ref>. همچنین "[[عباد بن بشر]]" را همراه بیست سوار، متشکل از [[مهاجران]] و [[انصار]]، به عنوان پیشگروه جلو فرستاد. آمار [[مسلمانان]] را بین ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ نفر گفتهاند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۷.</ref>. | ||
از سوی دیگر هنگامی که [[مشرکان]] [[مکه]] از حرکت [[پیامبر]]{{صل}} باخبر شدند به [[خشم]] آمدند و [[تصمیم]] گرفتند، از ورود [[پیامبر]]{{صل}} جلوگیری کنند. آنان سپاهی را به [[فرماندهی]] "[[خالد بن ولید]]" به سوی [[رسول خدا]]{{صل}} فرستادند که در "کراع غمیم" بیرون [[مکه]]، مستقر شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۸.</ref>. | از سوی دیگر هنگامی که [[مشرکان]] [[مکه]] از حرکت [[پیامبر]] {{صل}} باخبر شدند به [[خشم]] آمدند و [[تصمیم]] گرفتند، از ورود [[پیامبر]] {{صل}} جلوگیری کنند. آنان سپاهی را به [[فرماندهی]] "[[خالد بن ولید]]" به سوی [[رسول خدا]] {{صل}} فرستادند که در "کراع غمیم" بیرون [[مکه]]، مستقر شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۷۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۶۸.</ref>. | ||
[[پیامبر]]{{صل}} با اطلاع از جریان، از راهی دیگر به سوی [[مکه]] حرکت کرد و به "[[حدیبیه]]" ـ در [[غرب]] [[شهر]] [[مکه]] و در راه [[جده]] ـ رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.</ref>. در [[حدیبیه]] به [[پیامبر]]{{صل}} خبر رسید که مکیان، گروه انبوهی از [[مردم]] و سیاهان [[حبشه]] و [[همپیمانان]] خود را گردآوری کرده و قسم خوردهاند [[مانع]] ورود [[مسلمان]] به [[مکه]] شوند. [[پیامبر]]{{صل}} "[[خراش بن امیه کعبی]]" را به عنوان [[نماینده]] خود به سوی [[قریش]] فرستاد تا ضمن [[گفتگو]]، [[هدف]] [[مسلمانان]] را از ورود به [[مکه]] به آنان اعلام کند؛ اما [[مشرکان]] [[مکه]]، اسب وی را پی کردند و [[تصمیم]] به [[قتل]] او گرفتند که [[خویشان]] او و به [[نقلی]] احابیش، [[مانع]] این کار شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹.</ref>. بزرگان [[مکه]] چندین بار به سوی [[پیامبر]]{{صل}} رفتند تا ایشان را از ورود به [[مکه]] باز دارند. [[پیامبر]]{{صل}} [[هدف]] خود را فقط [[زیارت]] [[خانه خدا]] عنوان میکرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۲، ص۵۹۳.</ref> و بر انجام مراسم [[عمره]] [[اصرار]] داشت. | [[پیامبر]] {{صل}} با اطلاع از جریان، از راهی دیگر به سوی [[مکه]] حرکت کرد و به "[[حدیبیه]]" ـ در [[غرب]] [[شهر]] [[مکه]] و در راه [[جده]] ـ رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۳.</ref>. در [[حدیبیه]] به [[پیامبر]] {{صل}} خبر رسید که مکیان، گروه انبوهی از [[مردم]] و سیاهان [[حبشه]] و [[همپیمانان]] خود را گردآوری کرده و قسم خوردهاند [[مانع]] ورود [[مسلمان]] به [[مکه]] شوند. [[پیامبر]] {{صل}} "[[خراش بن امیه کعبی]]" را به عنوان [[نماینده]] خود به سوی [[قریش]] فرستاد تا ضمن [[گفتگو]]، [[هدف]] [[مسلمانان]] را از ورود به [[مکه]] به آنان اعلام کند؛ اما [[مشرکان]] [[مکه]]، اسب وی را پی کردند و [[تصمیم]] به [[قتل]] او گرفتند که [[خویشان]] او و به [[نقلی]] احابیش، [[مانع]] این کار شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۹.</ref>. بزرگان [[مکه]] چندین بار به سوی [[پیامبر]] {{صل}} رفتند تا ایشان را از ورود به [[مکه]] باز دارند. [[پیامبر]] {{صل}} [[هدف]] خود را فقط [[زیارت]] [[خانه خدا]] عنوان میکرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۲، ص۵۹۳.</ref> و بر انجام مراسم [[عمره]] [[اصرار]] داشت. | ||
[[پیامبر]]{{صل}} زمانی که [[لجاجت]] [[قریش]] را برای عدم ورود [[مسلمانان]] به [[مکه]] و [[جنگ]] [[مشاهده]] کرد، پیشنهاد [[صلح]] را مطرح فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳.</ref>. حضرت ابتدا [[عمر بن خطاب]] را به نمایندگی خویش، برای [[گفتگو]] با [[قریش]] [[انتخاب]] کرد؛ اما [[عمر بن خطاب]]، [[ترس]] بر [[جان]] را عاملی در [[اجرا]] نکردن [[دستور خدا]]{{صل}} بیان کرد و از [[فرمان]] حضرت{{صل}} سرباز زد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref>. بعد از او "[[عثمان بن عفان]]" [[انتخاب]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref> تا برای اجازه دادن به [[مسلمانان]] برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] و [[قربانی]] کردن شتران، با [[قریش]] [[گفتگو]] کند. [[عثمان بن عفان]]، سه روز در [[مکه]] ماند. [[مسلمانان]]، هیچ خبری از او نداشتند تا آنجا که [[گمان]] بردند [[مشرکان]]، [[عثمان بن عفان]] را کشتهاند و [[عزم]] [[جنگ]] دارند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. | [[پیامبر]] {{صل}} زمانی که [[لجاجت]] [[قریش]] را برای عدم ورود [[مسلمانان]] به [[مکه]] و [[جنگ]] [[مشاهده]] کرد، پیشنهاد [[صلح]] را مطرح فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳.</ref>. حضرت ابتدا [[عمر بن خطاب]] را به نمایندگی خویش، برای [[گفتگو]] با [[قریش]] [[انتخاب]] کرد؛ اما [[عمر بن خطاب]]، [[ترس]] بر [[جان]] را عاملی در [[اجرا]] نکردن [[دستور خدا]] {{صل}} بیان کرد و از [[فرمان]] حضرت {{صل}} سرباز زد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref>. بعد از او "[[عثمان بن عفان]]" [[انتخاب]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۱.</ref> تا برای اجازه دادن به [[مسلمانان]] برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] و [[قربانی]] کردن شتران، با [[قریش]] [[گفتگو]] کند. [[عثمان بن عفان]]، سه روز در [[مکه]] ماند. [[مسلمانان]]، هیچ خبری از او نداشتند تا آنجا که [[گمان]] بردند [[مشرکان]]، [[عثمان بن عفان]] را کشتهاند و [[عزم]] [[جنگ]] دارند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۲.</ref>. | ||
==بیعت رضوان== | == بیعت رضوان == | ||
{{اصلی|بیعت رضوان}} | {{اصلی|بیعت رضوان}} | ||
شایعات مبنی بر کشته شدن عثمان، به عنوان [[نماینده]] [[پیامبر]]{{صل}} از یک سو و حملات نظامی [[مشرکان]] [[مکه]] و طولانی شدن توقف آنان در [[حدیبیه]] از سوی دیگر، تأثیر مخربی بر [[روحیه]] [[مسلمانان]] گذاشته بود. در این زمان [[پیامبر]]{{صل}} [[ضرورت]] یک [[بیعت]] دوباره را [[احساس]] کرد. ایشان در همان منطقه، زیر درخت سبزی نشست و [[مسلمانان]] با حضرت [[بیعت]] کردند که در صورت [[جنگ]] با [[قریش]] از صحنه [[نبرد]] نگریزند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.</ref>. برخی از گزارشها نیز، [[بیعت]] بر "[[موت]]" را مطرح کردهاند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.</ref>. شمار اندکی هم از [[بیعت]] سرباز زدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۲.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.</ref> | شایعات مبنی بر کشته شدن عثمان، به عنوان [[نماینده]] [[پیامبر]] {{صل}} از یک سو و حملات نظامی [[مشرکان]] [[مکه]] و طولانی شدن توقف آنان در [[حدیبیه]] از سوی دیگر، تأثیر مخربی بر [[روحیه]] [[مسلمانان]] گذاشته بود. در این زمان [[پیامبر]] {{صل}} [[ضرورت]] یک [[بیعت]] دوباره را [[احساس]] کرد. ایشان در همان منطقه، زیر درخت سبزی نشست و [[مسلمانان]] با حضرت [[بیعت]] کردند که در صورت [[جنگ]] با [[قریش]] از صحنه [[نبرد]] نگریزند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۶؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.</ref>. برخی از گزارشها نیز، [[بیعت]] بر "[[موت]]" را مطرح کردهاند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۳.</ref>. شمار اندکی هم از [[بیعت]] سرباز زدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۲.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.</ref> | ||
==نوشته شدن صلحنامه و مفاد آن== | == نوشته شدن صلحنامه و مفاد آن == | ||
[[قریش]] هنگامی که از [[بیعت]] [[مسلمانان]] و [[آمادگی]] آنها برای [[جنگ]] [[آگاهی]] یافت، به [[وحشت]] افتاد و موافقت خود را بر [[پرهیز]] از [[خونریزی]] و [[جنگ]] و [[پیمان]] [[صلح]] اعلام کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. | [[قریش]] هنگامی که از [[بیعت]] [[مسلمانان]] و [[آمادگی]] آنها برای [[جنگ]] [[آگاهی]] یافت، به [[وحشت]] افتاد و موافقت خود را بر [[پرهیز]] از [[خونریزی]] و [[جنگ]] و [[پیمان]] [[صلح]] اعلام کرد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. | ||
در این هنگام [[قریش]] [[تصمیم]] گرفت تا از [[هدف]] نهایی [[پیامبر]]{{صل}} باخبر شود. پس از چند بار رفت و آمد [[نمایندگان]]، "[[سهیل بن عمرو]]" با دستورهای خاصی که [[قریش]] به او داده بود [[مأمور]] شد که [[گفتگو]] را با تنظیم [[قرارداد]] خاصی پایان دهد. وقتی چشم [[پیامبر]]{{صل}} به او افتاد، فرمود: "[[سهیل بن عمرو]] آمده است تا میان ما و [[قریش]] [[قرارداد]] صلحی ببندد. سرانجام بعد از گفتگوهایی، پیماننامهای [[امضا]] شد. [[قرارداد صلح]] که "[[علی بن ابیطالب]]{{ع}}" کاتب آن بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ احمدبن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴.</ref>، از این قرار است: "طرفین، ده سال [[جنگ]] را کنار میگذارند و در این مدت، [[مردم]] در [[امان]] هستند. هیچ کس [[حق]] [[سرقت]] و [[خیانت]] ندارد. هر کس بدون اجازه ولیاش از [[قریش]] به [[محمد]]{{صل}} بپیوندد به [[قریش]] بازگردانده خواهد شد و از [[مسلمانان]] هر کس به [[قریش]] پناهنده شد، به [[پیامبر]]{{صل}} برگردانده نخواهد شد. هر کس از [[اعراب]] بخواهد با [[محمد]]{{صل}} یا [[قریش]] [[پیمان]] ببندد میتواند. [[محمد]]{{صل}} و [[مسلمانان]]، آن سال را به [[مدینه]] باز میگردند؛ ولی سال دیگر میتوانند به مدت سه روز در [[مکه]] اقامت داشته باشند؛ به شرط آنکه فقط [[شمشیر]] ([[سلاح]] مسافر) همراه خود بیاورند"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب، الاشراف ج۳، ص۳۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵.</ref>. در پایان، هر یک از دو طرف، نسخهای از [[صلحنامه]] را نزد خود نگه داشتند<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۳-۶۴؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶۴-۱۶۶.</ref> | در این هنگام [[قریش]] [[تصمیم]] گرفت تا از [[هدف]] نهایی [[پیامبر]] {{صل}} باخبر شود. پس از چند بار رفت و آمد [[نمایندگان]]، "[[سهیل بن عمرو]]" با دستورهای خاصی که [[قریش]] به او داده بود [[مأمور]] شد که [[گفتگو]] را با تنظیم [[قرارداد]] خاصی پایان دهد. وقتی چشم [[پیامبر]] {{صل}} به او افتاد، فرمود: "[[سهیل بن عمرو]] آمده است تا میان ما و [[قریش]] [[قرارداد]] صلحی ببندد. سرانجام بعد از گفتگوهایی، پیماننامهای [[امضا]] شد. [[قرارداد صلح]] که "[[علی بن ابیطالب]] {{ع}}" کاتب آن بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷؛ احمدبن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۴۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴.</ref>، از این قرار است: "طرفین، ده سال [[جنگ]] را کنار میگذارند و در این مدت، [[مردم]] در [[امان]] هستند. هیچ کس [[حق]] [[سرقت]] و [[خیانت]] ندارد. هر کس بدون اجازه ولیاش از [[قریش]] به [[محمد]] {{صل}} بپیوندد به [[قریش]] بازگردانده خواهد شد و از [[مسلمانان]] هر کس به [[قریش]] پناهنده شد، به [[پیامبر]] {{صل}} برگردانده نخواهد شد. هر کس از [[اعراب]] بخواهد با [[محمد]] {{صل}} یا [[قریش]] [[پیمان]] ببندد میتواند. [[محمد]] {{صل}} و [[مسلمانان]]، آن سال را به [[مدینه]] باز میگردند؛ ولی سال دیگر میتوانند به مدت سه روز در [[مکه]] اقامت داشته باشند؛ به شرط آنکه فقط [[شمشیر]] ([[سلاح]] مسافر) همراه خود بیاورند"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب، الاشراف ج۳، ص۳۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۴-۶۳۵.</ref>. در پایان، هر یک از دو طرف، نسخهای از [[صلحنامه]] را نزد خود نگه داشتند<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۳-۶۴؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶۴-۱۶۶.</ref> | ||
==معترضان به صلحنامه== | == معترضان به صلحنامه == | ||
گفتنی است برخی از [[صحابه پیامبر]]{{صل}}، [[صلحنامه]] را [[انکار]] میکردند و معترض بودند و صلح را برای خود [[خواری]] و [[ذلت]] میدانستند و به ویژه تحویل دادن فردی که [[اسلام]] پذیرفته را به قریش نمیپسندیدند. این افراد در بندهای [[صلحنامه]]، عقبنشینی فوقالعادهای را میدیدند؛ زیرا در نظر آنان، رسول خدا{{صل}} شروط یک طرفهای را درباره بازگرداندن افرادی که به او [[پناه]] میآورند، پذیرفت و با قریش، پس از آن همه تلاش بر ضد اسلام و مسلمانان، [[آتش بس]] برقرار نمود<ref> نویری، ج۱۷، ص۲۲۹.</ref>. بیشترین [[اعتراض]] از سوی [[عمر بن خطاب]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶-۳۱۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۶.</ref>. اعتراضها به گونهای بود که وقتی [[صلحنامه]] نوشته شد، [[رسول خدا]]{{صل}} به [[صحابه]] خود فرمود: "بلند شوید، شترانتان را [[قربانی]] کنید و سر خویش را بتراشید". [[خاتم انبیا]]{{صل}} سه بار این را تکرار فرمود؛ امّا هیچکس [[اجابت]] نکرد. بعد از مدتی، عدهای از [[اصحاب]]، سرها را تراشیدند که [[پیامبر]]{{صل}} برای آنان از [[خداوند]]، طلب [[رحمت]] کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۷.</ref>. حضرت با [[ناراحتی]] و [[نگرانی]]، آنان را ترک فرمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳.</ref>. سرانجام بعد از ده یا بیست روز، [[پیامبر]]{{صل}}[[حدیبیه]] را ترک کرد و به سوی [[مدینه]] رهسپار شد. در طول مسیر، کسانی که منکر [[صلح]] شده و [[نافرمانی]] حضرت را کرده بودند، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند و با عذرخواهی اظهار [[ندامت]] کردند. | گفتنی است برخی از [[صحابه پیامبر]] {{صل}}، [[صلحنامه]] را [[انکار]] میکردند و معترض بودند و صلح را برای خود [[خواری]] و [[ذلت]] میدانستند و به ویژه تحویل دادن فردی که [[اسلام]] پذیرفته را به قریش نمیپسندیدند. این افراد در بندهای [[صلحنامه]]، عقبنشینی فوقالعادهای را میدیدند؛ زیرا در نظر آنان، رسول خدا {{صل}} شروط یک طرفهای را درباره بازگرداندن افرادی که به او [[پناه]] میآورند، پذیرفت و با قریش، پس از آن همه تلاش بر ضد اسلام و مسلمانان، [[آتش بس]] برقرار نمود<ref> نویری، ج۱۷، ص۲۲۹.</ref>. بیشترین [[اعتراض]] از سوی [[عمر بن خطاب]] به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۶-۳۱۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۰۶.</ref>. اعتراضها به گونهای بود که وقتی [[صلحنامه]] نوشته شد، [[رسول خدا]] {{صل}} به [[صحابه]] خود فرمود: "بلند شوید، شترانتان را [[قربانی]] کنید و سر خویش را بتراشید". [[خاتم انبیا]] {{صل}} سه بار این را تکرار فرمود؛ امّا هیچکس [[اجابت]] نکرد. بعد از مدتی، عدهای از [[اصحاب]]، سرها را تراشیدند که [[پیامبر]] {{صل}} برای آنان از [[خداوند]]، طلب [[رحمت]] کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۳۷.</ref>. حضرت با [[ناراحتی]] و [[نگرانی]]، آنان را ترک فرمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳.</ref>. سرانجام بعد از ده یا بیست روز، [[پیامبر]] {{صل}}[[حدیبیه]] را ترک کرد و به سوی [[مدینه]] رهسپار شد. در طول مسیر، کسانی که منکر [[صلح]] شده و [[نافرمانی]] حضرت را کرده بودند، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمدند و با عذرخواهی اظهار [[ندامت]] کردند. | ||
در مسیر بازگشت [[سوره]] {{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا}}<ref>«بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.</ref> نازل شد. [[جبرئیل]] فرود آمد و فرمود: "[[خداوند]] بر تو شادباش میگوید". [[مسلمانان]] نیز به [[پیامبر]]{{صل}} تبریک گفتند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۳-۶۴.</ref> | در مسیر بازگشت [[سوره]] {{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا}}<ref>«بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.</ref> نازل شد. [[جبرئیل]] فرود آمد و فرمود: "[[خداوند]] بر تو شادباش میگوید". [[مسلمانان]] نیز به [[پیامبر]] {{صل}} تبریک گفتند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۳، ص۳۵۰.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۳-۶۴.</ref> | ||
==عمره در سال بعد از صلحنامه== | == عمره در سال بعد از صلحنامه == | ||
طبق [[صلحنامه]]، [[سال]] بعد، [[پیامبر]]{{صل}} همراه ۱۷۰۰ نفر از [[مسلمانان]] برای انجام [[عمره]] به [[مکه]] رفتند. "[[بلال]]" کنار [[کعبه]]، [[اذان]] گفت و [[مسلمانان]] بعد از سه روز به [[مدینه]] بازگشتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.</ref> | طبق [[صلحنامه]]، [[سال]] بعد، [[پیامبر]] {{صل}} همراه ۱۷۰۰ نفر از [[مسلمانان]] برای انجام [[عمره]] به [[مکه]] رفتند. "[[بلال]]" کنار [[کعبه]]، [[اذان]] گفت و [[مسلمانان]] بعد از سه روز به [[مدینه]] بازگشتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[غزوه حدیبیه (مقاله)|غزوه حدیبیه]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۴۸-۱۵۴.</ref> | ||
==[[امام علی]]{{ع}} در صلح حدیبیه== | == [[امام علی]] {{ع}} در صلح حدیبیه == | ||
در کتاب [[الإرشاد]] ـ به [[نقل]] از فاید، [[بنده]] [[آزاد]] شده [[عبد الله]] بن سالم: آمده است: "چون پیامبر خدا {{صل}} برای [[عمره]] [[حدیبیه]] حرکت کرد، در جُحفه فرود آمد؛ ولی آبی در آن نیافت. لذا [[سعد بن مالک]] را با مشکهای [[آب]] فرستاد؛ اما او اندکی دور نشده بود که با مشکهای خالی بازگشت و گفت: ای [[پیامبر خدا]]، نمیتوانم بروم! پاهایم از [[ترس]] [[مشرکان]]، خشک شده است. [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "بنشین!". سپس مرد دیگری را فرستاد. او نیز با مشکها حرکت کرد و از همانجا که شخص اول بازگشته بود، بازگشت. پس [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "تو چرا بازگشتی؟". گفت: [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] برانگیخت، از [[ترس]] نمیتوانم بروم! [[پیامبر خدا]]، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] را ـ که درودهای [[خدا]] بر هر دو باد | در کتاب [[الإرشاد]] ـ به [[نقل]] از فاید، [[بنده]] [[آزاد]] شده [[عبد الله]] بن سالم: آمده است: "چون پیامبر خدا {{صل}} برای [[عمره]] [[حدیبیه]] حرکت کرد، در جُحفه فرود آمد؛ ولی آبی در آن نیافت. لذا [[سعد بن مالک]] را با مشکهای [[آب]] فرستاد؛ اما او اندکی دور نشده بود که با مشکهای خالی بازگشت و گفت: ای [[پیامبر خدا]]، نمیتوانم بروم! پاهایم از [[ترس]] [[مشرکان]]، خشک شده است. [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "بنشین!". سپس مرد دیگری را فرستاد. او نیز با مشکها حرکت کرد و از همانجا که شخص اول بازگشته بود، بازگشت. پس [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "تو چرا بازگشتی؟". گفت: [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] برانگیخت، از [[ترس]] نمیتوانم بروم! [[پیامبر خدا]]، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] را ـ که درودهای [[خدا]] بر هر دو باد ـ، فرا خوانْد و سقایان با او حرکت کردند. آنها تردید نداشتند که او نیز مانند کسانی که پیش از او رفته بودند، باز میگردد؛ اما [[علی]] {{ع}} با مشکها حرکت کرد و وارد سنگلاخ شد و [[آب]] برداشت و شادمان و هلهله کنان به سوی [[پیامبر]] {{صل}} آمد. [[پیامبر]] {{صل}} [[تکبیر]] گفت و برای او [[دعای خیر]] کرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۸.</ref> | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |