عصمت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
|||
خط ۸: | خط ۸: | ||
'''عصمت''' که در لغت به معنای بازداری و نگهداری یا مصونیت و برکنار بودن تعریف شده، در اصطلاح نیز به همین معنا به کار برده و گفتهاند: عصمت به معنای محفوظ بودن شخص [[معصوم]] از [[گناه]] است و به همین دلیل آن را به [[پاکدامنی]] و [[ناآلودگی]] معنا کردهاند. اما درباره چیستی و مراتب یا گستره آن اختلافنظر وجود دارد؛ برخی از [[دانشمندان علوم اسلامی]] [[حقیقت عصمت]] را [[نیروی درونی]] [[عقلی]] یا [[ملکه نفسانی]] برخاسته از [[لطف الهی|لطف]] و [[تفضل الهی]]، [[علم لدنی]]، [[اراده]] و [[انتخاب]] یا مجموع عوامل طبیعی، [[انسانی]] و [[الهی]] [[معصوم]] دانستهاند. | '''عصمت''' که در لغت به معنای بازداری و نگهداری یا مصونیت و برکنار بودن تعریف شده، در اصطلاح نیز به همین معنا به کار برده و گفتهاند: عصمت به معنای محفوظ بودن شخص [[معصوم]] از [[گناه]] است و به همین دلیل آن را به [[پاکدامنی]] و [[ناآلودگی]] معنا کردهاند. اما درباره چیستی و مراتب یا گستره آن اختلافنظر وجود دارد؛ برخی از [[دانشمندان علوم اسلامی]] [[حقیقت عصمت]] را [[نیروی درونی]] [[عقلی]] یا [[ملکه نفسانی]] برخاسته از [[لطف الهی|لطف]] و [[تفضل الهی]]، [[علم لدنی]]، [[اراده]] و [[انتخاب]] یا مجموع عوامل طبیعی، [[انسانی]] و [[الهی]] [[معصوم]] دانستهاند. | ||
از جمله مواردی که [[پیروان]] [[مذاهب اسلامی]] متعدد، لفظ عصمت را در باره آنها به کار برده اند: [[فرشتگان]]، [[وحی]]، [[قرآن]]، [[پیامبران]] و [[امامان]] هستند. همه [[امّت اسلامی]] بر [[عصمت پیامبران]] از [[شرک]]، [[کفر]] و [[خطا]] در [[دریافت وحی|دریافت]] و [[ابلاغ وحی]] و همچنین از [[گناهان کبیره]] [[اتفاق نظر]] دارند. اما درباره مصونیتشان از دیگر [[گناهان]] و همچنین [[مصونیت از خطا]] در امور روزمره دچار [[اختلاف]] نظر شدهاند. به [[باور]] بیشتر [[مسلمانان]]، [[پیامبران]] در این دو زمینه نیز [[معصوم]] هستند. اما مشهور [[علمای شیعه]] بر آن است که [[پیامبران]] از همه [[گناهان]] [[معصوم]] هستند و با تقوای والای خود و [[توفیق الهی]] هیچگاه از روی عمد یا [[سهو]] دچار [[خطا]] و [[فراموشی]] در دریافت و ابلاغ وحی یا [[مرتکب گناه]] یا [[لغزش]] و [[اشتباه]] در [[امور فردی]] و [[اجتماعی]] نمیشوند. [[پیروان مذهب شیعه اثناعشری]] همین گونه از عصمت را برای [[امامان دوازدهگانه از اهل بیت]]{{ع}} که [[جانشینان پیامبر خاتم]] هستند نیز [[اثبات]] کرده و آن را از [[شرایط امامت]] میشمارند. در سایر [[فرقهها]] و [[مذاهب اسلامی]]، [[دانشمندان]] آنان دیدگاههای متفاوتی درباره [[عصمت انبیا]]، [[پدران انبیا]]، [[اولیای الهی]]، [[زنان پیامبر خاتم]]، [[اهل بیت]] او، [[صحابه]]، [[اولواالامر]] و غیره ارائه دادهاند. | از جمله مواردی که [[پیروان]] [[مذاهب اسلامی]] متعدد، لفظ عصمت را در باره آنها به کار برده اند: [[فرشتگان]]، [[وحی]]، [[قرآن]]، [[پیامبران]] و [[امامان]] هستند. همه [[امّت اسلامی]] بر [[عصمت پیامبران]] از [[شرک]]، [[کفر]] و [[خطا]] در [[دریافت وحی|دریافت]] و [[ابلاغ وحی]] و همچنین از [[گناهان کبیره]] [[اتفاق نظر]] دارند. اما درباره مصونیتشان از دیگر [[گناهان]] و همچنین [[مصونیت از خطا]] در امور روزمره دچار [[اختلاف]] نظر شدهاند. به [[باور]] بیشتر [[مسلمانان]]، [[پیامبران]] در این دو زمینه نیز [[معصوم]] هستند. اما مشهور [[علمای شیعه]] بر آن است که [[پیامبران]] از همه [[گناهان]] [[معصوم]] هستند و با تقوای والای خود و [[توفیق الهی]] هیچگاه از روی عمد یا [[سهو]] دچار [[خطا]] و [[فراموشی]] در دریافت و ابلاغ وحی یا [[مرتکب گناه]] یا [[لغزش]] و [[اشتباه]] در [[امور فردی]] و [[اجتماعی]] نمیشوند. [[پیروان مذهب شیعه اثناعشری]] همین گونه از عصمت را برای [[امامان دوازدهگانه از اهل بیت]] {{ع}} که [[جانشینان پیامبر خاتم]] هستند نیز [[اثبات]] کرده و آن را از [[شرایط امامت]] میشمارند. در سایر [[فرقهها]] و [[مذاهب اسلامی]]، [[دانشمندان]] آنان دیدگاههای متفاوتی درباره [[عصمت انبیا]]، [[پدران انبیا]]، [[اولیای الهی]]، [[زنان پیامبر خاتم]]، [[اهل بیت]] او، [[صحابه]]، [[اولواالامر]] و غیره ارائه دادهاند. | ||
البته باورمندان به [[عصمت پیامبران]] یا [[عصمت امامان|امامان]]، این [[موهبت الهی]] را موجب [[سلب اختیار]] از [[معصوم]] نمیدانند؛ زیرا او با توجه به [[کمالات]] و [[آگاهی]] خود [[اراده]] میکند که از [[گناه]] و [[زشتی]] دوری کند. بنابر این، گرچه او بر [[ارتکاب معصیت]] تواناست، اما [[گناه]] نمیکند؛ | البته باورمندان به [[عصمت پیامبران]] یا [[عصمت امامان|امامان]]، این [[موهبت الهی]] را موجب [[سلب اختیار]] از [[معصوم]] نمیدانند؛ زیرا او با توجه به [[کمالات]] و [[آگاهی]] خود [[اراده]] میکند که از [[گناه]] و [[زشتی]] دوری کند. بنابر این، گرچه او بر [[ارتکاب معصیت]] تواناست، اما [[گناه]] نمیکند؛ ازاینرو، مستحق [[ستایش]] و [[پاداش]] است. | ||
از جمله [[دلایل]] مذکور برای [[اثبات ضرورت عقلی عصمت پیامبران]] اینکه اگر [[فرستادگان الهی]] [[معصوم]] نباشند [[هدف از بعثت]] آنان تأمین نخواهد شد؛ زیرا [[ارتکاب گناه]] و [[زشتیها]] [[تنفر]] و [[انزجار]] [[مردم]] را به دنبال خواهد داشت و برخوردار نکردن [[پیامبر]] به صفت عصمت کاری مخالف [[حکمت]] خواهد بود که عقلاً بر [[خدا]] جایز نیست. | از جمله [[دلایل]] مذکور برای [[اثبات ضرورت عقلی عصمت پیامبران]] اینکه اگر [[فرستادگان الهی]] [[معصوم]] نباشند [[هدف از بعثت]] آنان تأمین نخواهد شد؛ زیرا [[ارتکاب گناه]] و [[زشتیها]] [[تنفر]] و [[انزجار]] [[مردم]] را به دنبال خواهد داشت و برخوردار نکردن [[پیامبر]] به صفت عصمت کاری مخالف [[حکمت]] خواهد بود که عقلاً بر [[خدا]] جایز نیست. | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
با توجه به [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] مذکور، [[ایمان به عصمت انبیا]] نزد همه [[مسلمانان]] از [[ضروریات دین]] و همچنین [[ایمان به عصمت امامان]] نزد [[امامیه]] از [[ضرورات مذهب]] است و با مقوله [[غلو]] سازگاری ندارد. | با توجه به [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] مذکور، [[ایمان به عصمت انبیا]] نزد همه [[مسلمانان]] از [[ضروریات دین]] و همچنین [[ایمان به عصمت امامان]] نزد [[امامیه]] از [[ضرورات مذهب]] است و با مقوله [[غلو]] سازگاری ندارد. | ||
==معناشناسی [[عصمت]]== | == معناشناسی [[عصمت]] == | ||
[[عصمت]] در لغت به معنای بازداشتن، [[حفظ]] کردن، نگهداشتن، محافظت و ممانعت است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۴۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۲-۱۵۳؛ [[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ ص ۴؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ ـ ۳۶۲؛ [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص:۳۹-۴۱.</ref> چنانکه در چندین [[آیه]] از [[قرآن]] به همین معنا آمده است: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً}}<ref>«بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟» سوره احزاب، آیه ۱۷.</ref>. | [[عصمت]] در لغت به معنای بازداشتن، [[حفظ]] کردن، نگهداشتن، محافظت و ممانعت است<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۴۱؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۲-۱۵۳؛ [[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ ص ۴؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ ـ ۳۶۲؛ [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص:۳۹-۴۱.</ref> چنانکه در چندین [[آیه]] از [[قرآن]] به همین معنا آمده است: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً}}<ref>«بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟» سوره احزاب، آیه ۱۷.</ref>. | ||
اما در اصطلاح [[عصمت]] براساس شخص و شی معنای متفاوتی پیدا میکند، به این بیان که اگر بخواهیم [[عصمت]] را نسبت به شخص معنا کنیم باید بگوییم [[عصمت]] یک [[نیروی درونی]] [[حفاظت از گناه]] و [[مصونیت از اشتباه]] است که مایۀ [[اعتماد]] و [[اطمینان]] [[پیروان]] به [[درستی]] گفتهها و [[اعمال]] [[پیامبر]] و [[امام]] و انطباق آنها با [[دین حق]] و [[دین]] خداست و چون [[معصومین]] به خاطر قابلیت و [[لطف الهی]] میتوانند چنین نیرویی داشته باشند و از هر [[خطا]] و [[گناه]] مصون بمانند به ایشان [[معصوم]] میگویند<ref>ر.ک: [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ - ۳۶۲. | اما در اصطلاح [[عصمت]] براساس شخص و شی معنای متفاوتی پیدا میکند، به این بیان که اگر بخواهیم [[عصمت]] را نسبت به شخص معنا کنیم باید بگوییم [[عصمت]] یک [[نیروی درونی]] [[حفاظت از گناه]] و [[مصونیت از اشتباه]] است که مایۀ [[اعتماد]] و [[اطمینان]] [[پیروان]] به [[درستی]] گفتهها و [[اعمال]] [[پیامبر]] و [[امام]] و انطباق آنها با [[دین حق]] و [[دین]] خداست و چون [[معصومین]] به خاطر قابلیت و [[لطف الهی]] میتوانند چنین نیرویی داشته باشند و از هر [[خطا]] و [[گناه]] مصون بمانند به ایشان [[معصوم]] میگویند<ref>ر. ک: [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ - ۳۶۲. </ref>. به بیان دیگر، [[عصمت از گناه]] نسبت به [[معصوم]] یعنی حالتی در [[انسان]] که به سبب [[معرفت]] و [[بینش]] [[قوی]] و [[شناخت خدا]] و عواقب و آثار و [[زشتی]] [[معصیت]]، از انجام آن دوری کرده و از هر نوع [[آلودگی]] و [[گناه]] محفوظ و مصون است. | ||
[[عصمت]] یکی از شرایط [[پیامبران]] و [[امامت]] [[امامان]] است، چراکه آنان [[حجت خداوند]] بر مردماند و سخن و عملشان برای [[بشر]]، [[حجت]] و الگوست، به این خاطر باید از هرگونه [[خطا]] و اشتباهی مصون باشند<ref>ر.ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۲-۱۵۳. </ref>. | [[عصمت]] یکی از شرایط [[پیامبران]] و [[امامت]] [[امامان]] است، چراکه آنان [[حجت خداوند]] بر مردماند و سخن و عملشان برای [[بشر]]، [[حجت]] و الگوست، به این خاطر باید از هرگونه [[خطا]] و اشتباهی مصون باشند<ref>ر. ک: [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۱۵۲-۱۵۳. </ref>. | ||
[[اعتقاد]] [[مسلمین]] درباره [[عصمت]] [[معصومین]] یکسان نیست. [[شیعیان]] [[دوازده امامی]] معتقدند [[پیامبران]] و [[امامان دوازدهگانه]]{{ع}} و [[حضرت فاطمه]]{{س}} معصوماند؛ ولی [[اهل سنت]]، فقط [[پیامبران الهی]] را [[معصوم]] میدانند، اما نه [[معصوم]] مطلق چراکه عده ای از آنها، [[پیامبران]] را از [[دروغ]] [[معصوم]] میدانند و برخی دیگر معتقدند [[عصمت]] از [[دروغ]]، فقط در [[تبلیغ وحی]] لازم است. ولی در امور غیروحیانی [[عصمت]] از [[دروغ]] برای آنان ضروری نیست. [[اعتقاد]] [[شیعه]] بر این است که [[پیامبران]]، و [[اهل بیت پیامبر خاتم]] در هیچ موردی [[مبتلا]] به [[گناه]]، [[خطا]] و [[نسیان]] نشدهاند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۴۱. </ref>. | [[اعتقاد]] [[مسلمین]] درباره [[عصمت]] [[معصومین]] یکسان نیست. [[شیعیان]] [[دوازده امامی]] معتقدند [[پیامبران]] و [[امامان دوازدهگانه]] {{ع}} و [[حضرت فاطمه]] {{س}} معصوماند؛ ولی [[اهل سنت]]، فقط [[پیامبران الهی]] را [[معصوم]] میدانند، اما نه [[معصوم]] مطلق چراکه عده ای از آنها، [[پیامبران]] را از [[دروغ]] [[معصوم]] میدانند و برخی دیگر معتقدند [[عصمت]] از [[دروغ]]، فقط در [[تبلیغ وحی]] لازم است. ولی در امور غیروحیانی [[عصمت]] از [[دروغ]] برای آنان ضروری نیست. [[اعتقاد]] [[شیعه]] بر این است که [[پیامبران]]، و [[اهل بیت پیامبر خاتم]] در هیچ موردی [[مبتلا]] به [[گناه]]، [[خطا]] و [[نسیان]] نشدهاند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۳۴۱. </ref>. | ||
اما اگر درصدد بیان [[عصمت]] برای غیر از [[شخصیت]] [[معصومین]] مانند [[قرآن کریم]] باشیم، [[عصمت]] به معنای عدم راهیابی [[باطل]]، کژی و [[تحریف]] در ساحت [[مقدس]] این [[کلام]] است<ref>ر.ک: [[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ ص ۴. </ref>. | اما اگر درصدد بیان [[عصمت]] برای غیر از [[شخصیت]] [[معصومین]] مانند [[قرآن کریم]] باشیم، [[عصمت]] به معنای عدم راهیابی [[باطل]]، کژی و [[تحریف]] در ساحت [[مقدس]] این [[کلام]] است<ref>ر. ک: [[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ ص ۴. </ref>. | ||
=== عقلگرایان و تعریف عصمت === | === عقلگرایان و تعریف عصمت === | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
تقریر شیخ طوسی بسیار [[متین]] و دارای امتیازها و اشکالهای احتمالی است، که آنها را یادآور میشویم. | تقریر شیخ طوسی بسیار [[متین]] و دارای امتیازها و اشکالهای احتمالی است، که آنها را یادآور میشویم. | ||
امتیازها: #ریشههای عصمت را به دو صورت اختیاری و غیر اختیاری بیان کردند. | امتیازها: # ریشههای عصمت را به دو صورت اختیاری و غیر اختیاری بیان کردند. | ||
# اگر منظور از ملکه نفسانی در [[کلام]] ایشان ریشه اختیاری عصمت باشد میتوانیم آن را به کسب تقوای عالیه تفسیر کنیم، در این صورت با [[قرآن]] و [[حدیث]] [[سازگاری]] دارد. | # اگر منظور از ملکه نفسانی در [[کلام]] ایشان ریشه اختیاری عصمت باشد میتوانیم آن را به کسب تقوای عالیه تفسیر کنیم، در این صورت با [[قرآن]] و [[حدیث]] [[سازگاری]] دارد. | ||
# اگر منظور از عقل بالا، [[علم موهوب]] [[الهی]] باشد که به صورت غیر اختیاری به معصوم [[عطا]] میشود، امتیازی برای کلامشان است، چون [[عصمت علمی]] و عصمت از [[نسیان]] و [[سهو]] و [[اشتباه]] را شامل میگردد. | # اگر منظور از عقل بالا، [[علم موهوب]] [[الهی]] باشد که به صورت غیر اختیاری به معصوم [[عطا]] میشود، امتیازی برای کلامشان است، چون [[عصمت علمی]] و عصمت از [[نسیان]] و [[سهو]] و [[اشتباه]] را شامل میگردد. | ||
اشکالها: #معلوم نیست کدام یک از دو چیز (ملکه نفسانی و عقل بالا) از ریشههای اختیاری است و کدام یک از اسباب غیر اختیاری است. | اشکالها: # معلوم نیست کدام یک از دو چیز (ملکه نفسانی و عقل بالا) از ریشههای اختیاری است و کدام یک از اسباب غیر اختیاری است. | ||
# منظور ایشان از عقل بالا مشخص نیست که آیا [[عقل عملی]] در اجتناب از [[معاصی]] است یا منظور [[علم به احکام شریعت]] و حوادث [[اجتماع]] است، لذا به [[دلیل]] ابهام در مراد گوینده، اشکال احتمالی وارد است. | # منظور ایشان از عقل بالا مشخص نیست که آیا [[عقل عملی]] در اجتناب از [[معاصی]] است یا منظور [[علم به احکام شریعت]] و حوادث [[اجتماع]] است، لذا به [[دلیل]] ابهام در مراد گوینده، اشکال احتمالی وارد است. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
# اشکال دیگر این است که با گفتن {{عربی|تتأكد بتتابع الوحي بالأوامر و النواحي}}<ref>المواقف فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ اللوامع الاهیه، ص۲۴۴.</ref> عصمت را به [[زمان]] [[نبوت]] منحصر میکند، ولی قبل از نبوت و از حین [[تولد]] را شامل نمیشود. | # اشکال دیگر این است که با گفتن {{عربی|تتأكد بتتابع الوحي بالأوامر و النواحي}}<ref>المواقف فی علم الکلام، ص۳۶۶؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ اللوامع الاهیه، ص۲۴۴.</ref> عصمت را به [[زمان]] [[نبوت]] منحصر میکند، ولی قبل از نبوت و از حین [[تولد]] را شامل نمیشود. | ||
'''[[علم]] غالب''': این تفسیر از [[علامه طباطبایی]] است که خلاصه [[کلام]] ایشان را در ذیل تقریر میکنیم. ایشان با اشاره به [[آیه]] {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref> میفرماید: [[علم پیامبر]] اکرم{{صل}} دو نوع است؛ یکی [[تعلیم]] به وسیله وحی و [[نزول]] [[ملک]]، و دیگری [[الهام]] خفی و القای در [[قلب]] بدون نزول ملک و [[فرشته]]. لذا [[قوه]] عصمت نوعی از علم غالب است که با [[علوم]] کسبی به دست نمیآید، بلکه وابسته به [[موهبت الهی]] است که تمام قوا را تحت اختیار دارد و صاحب عصمت را از [[گمراهی]] و خطای مطلق بازمیدارد. البته در [[روایات]] هم به این مطلب اشاره شده است که برای [[پیامبر]] و [[امام]] [[روحی]] به نام [[روح القدس]] وجود دارد که آنها را از [[معصیت]] و [[خطا]] بازمیدارد. [[قرآن کریم]] نیز به دو نوع [[علم]] و شیوه [[تعلیم]] [[انبیا]] اشاره دارد: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ...}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. | '''[[علم]] غالب''': این تفسیر از [[علامه طباطبایی]] است که خلاصه [[کلام]] ایشان را در ذیل تقریر میکنیم. ایشان با اشاره به [[آیه]] {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref> میفرماید: [[علم پیامبر]] اکرم {{صل}} دو نوع است؛ یکی [[تعلیم]] به وسیله وحی و [[نزول]] [[ملک]]، و دیگری [[الهام]] خفی و القای در [[قلب]] بدون نزول ملک و [[فرشته]]. لذا [[قوه]] عصمت نوعی از علم غالب است که با [[علوم]] کسبی به دست نمیآید، بلکه وابسته به [[موهبت الهی]] است که تمام قوا را تحت اختیار دارد و صاحب عصمت را از [[گمراهی]] و خطای مطلق بازمیدارد. البته در [[روایات]] هم به این مطلب اشاره شده است که برای [[پیامبر]] و [[امام]] [[روحی]] به نام [[روح القدس]] وجود دارد که آنها را از [[معصیت]] و [[خطا]] بازمیدارد. [[قرآن کریم]] نیز به دو نوع [[علم]] و شیوه [[تعلیم]] [[انبیا]] اشاره دارد: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ...}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. | ||
و در جایی دیگر میفرماید: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا...}}<ref>«و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.</ref>. | و در جایی دیگر میفرماید: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا...}}<ref>«و بدینگونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.</ref>. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
[[تفسیر]] [[علامه طباطبایی]] در باب [[حقیقت عصمت]] دارای نکاتی برجسته است و پشتوانه [[قرآنی]] و [[روایی]] دارد و در نهایت [[متانت]] و دقت بیان گردیده است و در میان پنج تفسیر گذشته، [[بهترین]] بیان است. امتیازهای این تفسیر را میتوان در چند مورد بیان کرد: | [[تفسیر]] [[علامه طباطبایی]] در باب [[حقیقت عصمت]] دارای نکاتی برجسته است و پشتوانه [[قرآنی]] و [[روایی]] دارد و در نهایت [[متانت]] و دقت بیان گردیده است و در میان پنج تفسیر گذشته، [[بهترین]] بیان است. امتیازهای این تفسیر را میتوان در چند مورد بیان کرد: | ||
# ایشان عصمت را [[علم موهوب]] [[الهی]] بیان کرده است که این علم موهوب به صورت [[الهام]] [[قلبی]] به [[پیامبر]] و [[امام]] میرسد و شاخصه این علم موهوب، [[عصمت امام]]{{ع}} از خطا و [[نسیان]] در حوادث و وقایع و قضاوتهای خارجی و [[گناه]]، همینطور [[عصمت علمی]] امام در [[شریعت]] و [[احکام]] است. | # ایشان عصمت را [[علم موهوب]] [[الهی]] بیان کرده است که این علم موهوب به صورت [[الهام]] [[قلبی]] به [[پیامبر]] و [[امام]] میرسد و شاخصه این علم موهوب، [[عصمت امام]] {{ع}} از خطا و [[نسیان]] در حوادث و وقایع و قضاوتهای خارجی و [[گناه]]، همینطور [[عصمت علمی]] امام در [[شریعت]] و [[احکام]] است. | ||
# این [[تبیین]] علامه طباطبایی [[محدودیت]] زمانی ندارد و از ابتدای [[تولد]] را شامل میشود. | # این [[تبیین]] علامه طباطبایی [[محدودیت]] زمانی ندارد و از ابتدای [[تولد]] را شامل میشود. | ||
# ایشان عصمت را به طور مطلق بیان کردهاند نه نسبی، لذا عصمت از جمیع خطاها و [[گناهان]] عمدی و [[سهوی]] را شامل میشود. | # ایشان عصمت را به طور مطلق بیان کردهاند نه نسبی، لذا عصمت از جمیع خطاها و [[گناهان]] عمدی و [[سهوی]] را شامل میشود. | ||
# با بیان [[علمی]] عصمت، [[اختیار]] را از معصوم سلب نکرده، بلکه معصوم را صاحب اختیار میداند. | # با بیان [[علمی]] عصمت، [[اختیار]] را از معصوم سلب نکرده، بلکه معصوم را صاحب اختیار میداند. | ||
'''نقد''': تفسیر [[علامه طباطبایی]] با همه دقت و [[علمی]] بودن و پشتوانه [[قرآنی]] و [[روایی]] داشتن، این اشکال احتمالی در آن دیده میشود که ایشان [[عصمت امام]]{{ع}} را با توجه به [[قرآن]] و [[روایات]]، نوعی [[علم]] غالب موهوب [[الهی]] معرفی کرده است. البته این [[کلام]] در [[تبیین]] عصمت امام در حوادث خارجی و قضاوتها و [[علوم]] و [[احکام شریعت]] بسیار عالی است، چرا که این علم، موجب [[مصونیت]] [[امام]] از [[اشتباه]] میگردد، ولی در [[عصمت عملی]] امام این [[علم موهوب]] کافی نیست، بلکه محتاج به [[انتخاب]] و [[عشق]] و [[تقوای الهی]] است که زمینه علم موهوب الهی است، مگر اینکه علم موهوب، خود زمینه [[تقوا]] باشد که در این صورت به کلام [[علامه]] اشکالی وارد نیست. | '''نقد''': تفسیر [[علامه طباطبایی]] با همه دقت و [[علمی]] بودن و پشتوانه [[قرآنی]] و [[روایی]] داشتن، این اشکال احتمالی در آن دیده میشود که ایشان [[عصمت امام]] {{ع}} را با توجه به [[قرآن]] و [[روایات]]، نوعی [[علم]] غالب موهوب [[الهی]] معرفی کرده است. البته این [[کلام]] در [[تبیین]] عصمت امام در حوادث خارجی و قضاوتها و [[علوم]] و [[احکام شریعت]] بسیار عالی است، چرا که این علم، موجب [[مصونیت]] [[امام]] از [[اشتباه]] میگردد، ولی در [[عصمت عملی]] امام این [[علم موهوب]] کافی نیست، بلکه محتاج به [[انتخاب]] و [[عشق]] و [[تقوای الهی]] است که زمینه علم موهوب الهی است، مگر اینکه علم موهوب، خود زمینه [[تقوا]] باشد که در این صورت به کلام [[علامه]] اشکالی وارد نیست. | ||
'''[[ملکه]] علمی و عملی''': آخرین [[تفسیر]] در [[ماهیت عصمت]] از [[آیتالله]] [[جوادی آملی]] است. ایشان [[عصمت]] را دارای دو بخش میداند؛ یکی عصمت عملی و دیگری [[عصمت علمی]]. [[معصوم]] در بخش عصمت عملی، صاحب ملکه اجتناب است که با تلاش و [[مجاهدت]] و تقوا و [[مبارزه]] با نفس و [[محبت]] و [[عشقورزی]] به [[ساحت]] [[قدس]] [[ربوبی]] و توجه تام به اسما و [[صفات الهی]] و انجام فرمانهای [[پروردگار]] و [[تسلیم]] رضای [[حق]] بودن در تمام مراحل [[زندگی]]، زمینه را برای الهامهای خفی ایجاد میکند تا با [[اختیار]] و انتخاب خود هر آنچه را که مورد رضای حق باشد در زندگی پیاده کند و از هر آنچه که مورد [[غضب الهی]] است دوری ورزد و با این [[زمینهسازی]]، عصمت را برای خود فراهم آورد؛ به گونهای که وقوع [[معصیت]] به مرحله [[امتناع]] عادی برسد. از طرفی معصوم، عصمت علمی را با اعطای وهبه پروردگار کسب میکند تا موجب عصمت امام از [[خطا]] و [[نسیان]] در [[اندیشه]] گردد. ایشان در این باره میفرماید: "عصمت، ملکه علمی و عملی است که افراد معصوم را از هر گونه [[گناه]] عمدی و [[سهوی]]، [[جهل]]، خطا، [[سهو]]، نسیان و مغالطه در اندیشه باز میدارد"<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۱۵.</ref>. | '''[[ملکه]] علمی و عملی''': آخرین [[تفسیر]] در [[ماهیت عصمت]] از [[آیتالله]] [[جوادی آملی]] است. ایشان [[عصمت]] را دارای دو بخش میداند؛ یکی عصمت عملی و دیگری [[عصمت علمی]]. [[معصوم]] در بخش عصمت عملی، صاحب ملکه اجتناب است که با تلاش و [[مجاهدت]] و تقوا و [[مبارزه]] با نفس و [[محبت]] و [[عشقورزی]] به [[ساحت]] [[قدس]] [[ربوبی]] و توجه تام به اسما و [[صفات الهی]] و انجام فرمانهای [[پروردگار]] و [[تسلیم]] رضای [[حق]] بودن در تمام مراحل [[زندگی]]، زمینه را برای الهامهای خفی ایجاد میکند تا با [[اختیار]] و انتخاب خود هر آنچه را که مورد رضای حق باشد در زندگی پیاده کند و از هر آنچه که مورد [[غضب الهی]] است دوری ورزد و با این [[زمینهسازی]]، عصمت را برای خود فراهم آورد؛ به گونهای که وقوع [[معصیت]] به مرحله [[امتناع]] عادی برسد. از طرفی معصوم، عصمت علمی را با اعطای وهبه پروردگار کسب میکند تا موجب عصمت امام از [[خطا]] و [[نسیان]] در [[اندیشه]] گردد. ایشان در این باره میفرماید: "عصمت، ملکه علمی و عملی است که افراد معصوم را از هر گونه [[گناه]] عمدی و [[سهوی]]، [[جهل]]، خطا، [[سهو]]، نسیان و مغالطه در اندیشه باز میدارد"<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۱۵.</ref>. | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
بخش اول مربوط به اجتناب از [[معاصی]] است که اکثر [[متکلمان]] و [[حکمای اسلامی]]، آن را به خوبی بیان کردهاند. به نظر ما این [[قوه]] قدسیه عصمت مطلقه، موهبتی [[الهی]] برای شخص [[معصوم]] است که از دو چیز ایجاد میشود: | بخش اول مربوط به اجتناب از [[معاصی]] است که اکثر [[متکلمان]] و [[حکمای اسلامی]]، آن را به خوبی بیان کردهاند. به نظر ما این [[قوه]] قدسیه عصمت مطلقه، موهبتی [[الهی]] برای شخص [[معصوم]] است که از دو چیز ایجاد میشود: | ||
# [[علم]] به عواقب [[گناه]] و [[مناقب]] [[طاعات]]: در این باره [[حضرت علی]]{{ع}} در [[خطبه]] [[همام]] در اوصاف [[متقین]] میفرماید: "باورشان به [[بهشت]] مانند [[یقین]] کسی است که آن را دیده که [[اهل]] آن به [[خوشی]] به سر میبرند و ایمانشان به [[آتش]]، مانند [[ایمان]] کسی است که آن را دیده که اهل آن گرفتار عذابند"<ref>نهج البلاغه، خ ۱۸، ص۶۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}<ref>«به راستی دوزخ را خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۶.</ref>. | # [[علم]] به عواقب [[گناه]] و [[مناقب]] [[طاعات]]: در این باره [[حضرت علی]] {{ع}} در [[خطبه]] [[همام]] در اوصاف [[متقین]] میفرماید: "باورشان به [[بهشت]] مانند [[یقین]] کسی است که آن را دیده که [[اهل]] آن به [[خوشی]] به سر میبرند و ایمانشان به [[آتش]]، مانند [[ایمان]] کسی است که آن را دیده که اهل آن گرفتار عذابند"<ref>نهج البلاغه، خ ۱۸، ص۶۱۲.</ref>؛ {{متن قرآن|لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}<ref>«به راستی دوزخ را خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۶.</ref>. | ||
# تقوای عالیه: این [[تقوا]] در نتیجه [[مبارزه]] با نفس با انجام طاعات وعبادات و اجتناب از معاصی حاصل میشود که در نتیجه [[اراده]] و تلاش به دست میآید و [[اخبار]] و [[قرآن]]، [[شاهد]] این مدعاست. | # تقوای عالیه: این [[تقوا]] در نتیجه [[مبارزه]] با نفس با انجام طاعات وعبادات و اجتناب از معاصی حاصل میشود که در نتیجه [[اراده]] و تلاش به دست میآید و [[اخبار]] و [[قرآن]]، [[شاهد]] این مدعاست. | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
[[علامه طباطبایی]] هم میفرماید: "عصمت یک سبب شعوری غیر مغلوب است و این علم از قسم سایر [[علوم]] و [[ادراکات]] کسبی نیست، پس [[خطاپذیر]] هم نیست"<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۸۱.</ref>. | [[علامه طباطبایی]] هم میفرماید: "عصمت یک سبب شعوری غیر مغلوب است و این علم از قسم سایر [[علوم]] و [[ادراکات]] کسبی نیست، پس [[خطاپذیر]] هم نیست"<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۸۱.</ref>. | ||
بخش دوم از عصمت مطلقه [[امامان]]، [[عصمت علمی]] است که بیانگر عصمت آنان در بیان [[شریعت]]، حوادث، قضاوتها، وقایع [[اجتماعی]] و همینطور [[عصمت از خطا]] و [[نسیان]] و مغالطه است. البته عموم [[متکلمان]] و اکثر [[حکما]] به استثنای عده کمی، عصمت را فقط در دایره [[عصمت عملی]] معنا کردهاند. در این زمینه [[قرآن]] [[بهترین]] [[شاهد]] و بیانگر عصمت علمی [[پیامبر]] و امامان{{عم}} است. | بخش دوم از عصمت مطلقه [[امامان]]، [[عصمت علمی]] است که بیانگر عصمت آنان در بیان [[شریعت]]، حوادث، قضاوتها، وقایع [[اجتماعی]] و همینطور [[عصمت از خطا]] و [[نسیان]] و مغالطه است. البته عموم [[متکلمان]] و اکثر [[حکما]] به استثنای عده کمی، عصمت را فقط در دایره [[عصمت عملی]] معنا کردهاند. در این زمینه [[قرآن]] [[بهترین]] [[شاهد]] و بیانگر عصمت علمی [[پیامبر]] و امامان {{عم}} است. | ||
[[خداوند]] در [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. | [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. | ||
علامه طباطبایی ذیل این [[آیه شریفه]] میفرماید: "این [[آیه]] مربوط به قضاوتهای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در حوادث و دعاوی است". | علامه طباطبایی ذیل این [[آیه شریفه]] میفرماید: "این [[آیه]] مربوط به قضاوتهای [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در حوادث و دعاوی است". | ||
لذا [[موهبت الهی]] عصمت، نوعی از علم و [[شعور]] است که با سایر علوم فرق دارد؛ زیرا این علم، تمام [[قوای ادراکی]] را تحت [[استخدام]] خود دارد، از اینرو صاحب عصمت، از [[خطا]]، [[گمراهی]] و [[اشتباه]] به طور مطللق محفوظ است. از طرفی [[روایات]] نیز مؤید همین معناست؛ آنجا که فرموده: "برای پیامبر و امامان{{عم}} [[روحی]] است به نام [[روح القدس]] که او را از [[معصیت]] و خطا بازمیدارد"<ref>المیزان، ج۵، ص۷۹-۸۰.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص ۳۸-۴۷.</ref> | لذا [[موهبت الهی]] عصمت، نوعی از علم و [[شعور]] است که با سایر علوم فرق دارد؛ زیرا این علم، تمام [[قوای ادراکی]] را تحت [[استخدام]] خود دارد، از اینرو صاحب عصمت، از [[خطا]]، [[گمراهی]] و [[اشتباه]] به طور مطللق محفوظ است. از طرفی [[روایات]] نیز مؤید همین معناست؛ آنجا که فرموده: "برای پیامبر و امامان {{عم}} [[روحی]] است به نام [[روح القدس]] که او را از [[معصیت]] و خطا بازمیدارد"<ref>المیزان، ج۵، ص۷۹-۸۰.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص ۳۸-۴۷.</ref> | ||
=== تفاوت عصمت و [[عدالت]] === | === تفاوت عصمت و [[عدالت]] === | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۰: | ||
یک. این واژهها در مورد غیر انبیا هم آمده و دلالت بر عصمت آنان نمیکند؛ مثل [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> که در مورد [[برتری]] [[قوم بنیاسرائیل]] و [[انتخاب]] آنان به عنوان کسانی است که [[کتاب آسمانی]] [[تورات]] بر آنان نازل گردیده است، اما هیچ دلالت [[عقلی]] و [[نقلی]] بر عصمت آن [[قوم]] وجود ندارد. | یک. این واژهها در مورد غیر انبیا هم آمده و دلالت بر عصمت آنان نمیکند؛ مثل [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> که در مورد [[برتری]] [[قوم بنیاسرائیل]] و [[انتخاب]] آنان به عنوان کسانی است که [[کتاب آسمانی]] [[تورات]] بر آنان نازل گردیده است، اما هیچ دلالت [[عقلی]] و [[نقلی]] بر عصمت آن [[قوم]] وجود ندارد. | ||
دو. واژه اصطفاء در مورد [[حضرت مریم]]{{س}} بر عصمت آن [[حضرت]] دلالت نمیکند، بلکه در آیه {{متن قرآن|يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ}}<ref>«و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.</ref>، عصمت را از کلمه {{متن قرآن|طَهَّرَكِ}} میفهمیم و واژه اصطفاء به معنای قبولی [[نذر]] مادرش از طرف [[خداوند]] است. | دو. واژه اصطفاء در مورد [[حضرت مریم]] {{س}} بر عصمت آن [[حضرت]] دلالت نمیکند، بلکه در آیه {{متن قرآن|يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ}}<ref>«و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۴۲.</ref>، عصمت را از کلمه {{متن قرآن|طَهَّرَكِ}} میفهمیم و واژه اصطفاء به معنای قبولی [[نذر]] مادرش از طرف [[خداوند]] است. | ||
سه. [[عصمت انبیا]] را از [[دلایل عقلی]] محکم و [[آیات]] و روایاتی که صریحاً بر عصمت انبیا دلالت میکنند استفاده میکنیم، نه این واژهها. لذا این سه واژه (اصطفاء، اجتباء و اختیار) نمیتوانند به عنوان بیانگر مفهوم عصمت قرار بگیرند. شاید بتوان گفت که عدم استفاده این مفاهیم به جای مفهوم عصمت در اصطلاح [[علما]] به جهت عدم گویایی آنها برای بیان معنای واژه عصمت باشد. | سه. [[عصمت انبیا]] را از [[دلایل عقلی]] محکم و [[آیات]] و روایاتی که صریحاً بر عصمت انبیا دلالت میکنند استفاده میکنیم، نه این واژهها. لذا این سه واژه (اصطفاء، اجتباء و اختیار) نمیتوانند به عنوان بیانگر مفهوم عصمت قرار بگیرند. شاید بتوان گفت که عدم استفاده این مفاهیم به جای مفهوم عصمت در اصطلاح [[علما]] به جهت عدم گویایی آنها برای بیان معنای واژه عصمت باشد. | ||
خط ۱۶۸: | خط ۱۶۸: | ||
'''[[اخیار]]، [[صالح]]، [[محسن]]''': سه مفهوم فوق از اصطلاحات [[قرآن]] و [[ادعیه]] و [[روایات]] است که غالباً درباره انبیا و امامان استعمال گردیده است. | '''[[اخیار]]، [[صالح]]، [[محسن]]''': سه مفهوم فوق از اصطلاحات [[قرآن]] و [[ادعیه]] و [[روایات]] است که غالباً درباره انبیا و امامان استعمال گردیده است. | ||
'''اخیار''': اکثر واژهشناسان، اخیار را به [[نیکی]] و ضد [[شر]] معنا کردهاند. این کلمه در قرآن هم به معنای [[نیک]] و خوب آمده است؛ مثل: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷-۴۸.</ref>. در روایات هم این کلمه به معنای نیک و خوب آمده است؛ چنانکه [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} میفرماید: "[[علی]] و اولادش از [[ائمه]] را [[دوست]] بدارید، چون آنها برگزیدگان و [[نیکان]]، و [[معصوم]] از هر گناهاند"<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳.</ref>. | '''اخیار''': اکثر واژهشناسان، اخیار را به [[نیکی]] و ضد [[شر]] معنا کردهاند. این کلمه در قرآن هم به معنای [[نیک]] و خوب آمده است؛ مثل: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷-۴۸.</ref>. در روایات هم این کلمه به معنای نیک و خوب آمده است؛ چنانکه [[نبی مکرم اسلام]] {{صل}} میفرماید: "[[علی]] و اولادش از [[ائمه]] را [[دوست]] بدارید، چون آنها برگزیدگان و [[نیکان]]، و [[معصوم]] از هر گناهاند"<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳.</ref>. | ||
'''صالح''': این واژه در [[آیات قرآن]] در موارد مختلف استعمال گردیده است که در تمام موارد، معنای [[شایسته]] و نیک در [[اعمال]] آمده است؛ مثل: {{متن قرآن|...وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و بیگمان او [حضرت ابراهیم{{ع}}] در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>. | '''صالح''': این واژه در [[آیات قرآن]] در موارد مختلف استعمال گردیده است که در تمام موارد، معنای [[شایسته]] و نیک در [[اعمال]] آمده است؛ مثل: {{متن قرآن|...وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و بیگمان او [حضرت ابراهیم {{ع}}] در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref>. | ||
'''محسن''': این واژه در قرآن، مکرر آمده و در تمام موارد آن به معنای [[نیکوکار]] و شایسته استعمال شده است؛ مثلاً: {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و چون [موسی{{ع}}] به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.</ref>. | '''محسن''': این واژه در قرآن، مکرر آمده و در تمام موارد آن به معنای [[نیکوکار]] و شایسته استعمال شده است؛ مثلاً: {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و چون [موسی {{ع}}] به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدینگونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.</ref>. | ||
به هر حال، این سه مفهوم که در لغت و قرآن و [[روایت]] به صورت خلاصه آورده شد، تقریباً معنایی نزدیک به هم دارند و میتوانیم برای هر سه واژه معنای [[نیکو]] کار را [[اراده]] کنیم و اگر هر کدام از سه واژه فوق را به جای دیگری بگذاریم معنای مقصود فهمیده میشود. | به هر حال، این سه مفهوم که در لغت و قرآن و [[روایت]] به صورت خلاصه آورده شد، تقریباً معنایی نزدیک به هم دارند و میتوانیم برای هر سه واژه معنای [[نیکو]] کار را [[اراده]] کنیم و اگر هر کدام از سه واژه فوق را به جای دیگری بگذاریم معنای مقصود فهمیده میشود. | ||
خط ۱۹۸: | خط ۱۹۸: | ||
واژه {{متن قرآن|ارْتَضَى}} و مشتقات آن نیز همانطور که [[علامه طباطبایی]] فرمودهاند در هر کجا که استفاده شود، به این معناست که آن شخص، [[برگزیده]] و [[پسندیده]] خداست، اما اینکه بر عصمت شخص دلالت کند، ظاهراً [[نادرست]] است. چون کلمه {{متن قرآن|ارْتَضَى}} نه بر [[عصمت عملی]] شخص دلالت میکند و نه بر عدم [[اشتباه]] و [[نسیان]]، لذا تنها موردی که از این کلمه برداشت میشود این است که این واژه در هر کجا که استعمال گردد، میرساند که آن شخص صاحب [[فضیلت]] و کمال است و برگزیده و پسندیده [[خداوند]] است، نه چیز دیگر. | واژه {{متن قرآن|ارْتَضَى}} و مشتقات آن نیز همانطور که [[علامه طباطبایی]] فرمودهاند در هر کجا که استفاده شود، به این معناست که آن شخص، [[برگزیده]] و [[پسندیده]] خداست، اما اینکه بر عصمت شخص دلالت کند، ظاهراً [[نادرست]] است. چون کلمه {{متن قرآن|ارْتَضَى}} نه بر [[عصمت عملی]] شخص دلالت میکند و نه بر عدم [[اشتباه]] و [[نسیان]]، لذا تنها موردی که از این کلمه برداشت میشود این است که این واژه در هر کجا که استعمال گردد، میرساند که آن شخص صاحب [[فضیلت]] و کمال است و برگزیده و پسندیده [[خداوند]] است، نه چیز دیگر. | ||
واژه [[صدق]] و مشتقات آن نیز که هم درباره انبیا و امامان و هم درباره [[حضرت مریم]] [[عذرا]] آمده، به صورت مطلق به معنای [[راستگو]] و مطابقت عمل با گفتار با هم است<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. اگرچه رایحه عصمت عملی از این کلمه استشمام میشود، لکن اگر در یک عبارت به جای واژه عصمت، کلمه صادق یا [[صدیق]] را بگذاریم آنچه که از این کلمه میفهمیم همان معنای [[راستگویی]] است. پس این معنای عدم [[کذب]]، [[دلیل]] بر عدم گناه در هیچ لحظه نیست. اگر کلمه صدق را بر عصمت عملی در اجتناب مطلق از [[گناه]] حمل کنیم، یقیناً این واژه بر عدم [[سهو]] و نیسان دلالت نمیکند. شیخ طریحی در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref> میفرماید: {{عربی|الذين صدقوا في دين الله نية و قولا و عملا}}<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. این معنا با توجه به تمام قرائن [[آیه]] و [[شأن نزول]] و [[روایات]] استفاده میشود، وگرنه خود کلمه صادق فقط به معنای [[راستگو]] بودن است و "[[صدیق]]" هم که در مورد [[حضرت]] [[ادریس]] و [[حضرت مریم]]{{عم}} آمده است، دال بر [[راستگویی]] در تمام عمرشان است، نه عدم گناه و [[نسیان]]. در نهایت این واژگان در دو بعد [[عصمت عملی]] و [[علمی]] نارسا و ناتماماند. | واژه [[صدق]] و مشتقات آن نیز که هم درباره انبیا و امامان و هم درباره [[حضرت مریم]] [[عذرا]] آمده، به صورت مطلق به معنای [[راستگو]] و مطابقت عمل با گفتار با هم است<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. اگرچه رایحه عصمت عملی از این کلمه استشمام میشود، لکن اگر در یک عبارت به جای واژه عصمت، کلمه صادق یا [[صدیق]] را بگذاریم آنچه که از این کلمه میفهمیم همان معنای [[راستگویی]] است. پس این معنای عدم [[کذب]]، [[دلیل]] بر عدم گناه در هیچ لحظه نیست. اگر کلمه صدق را بر عصمت عملی در اجتناب مطلق از [[گناه]] حمل کنیم، یقیناً این واژه بر عدم [[سهو]] و نیسان دلالت نمیکند. شیخ طریحی در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref> میفرماید: {{عربی|الذين صدقوا في دين الله نية و قولا و عملا}}<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۹۵.</ref>. این معنا با توجه به تمام قرائن [[آیه]] و [[شأن نزول]] و [[روایات]] استفاده میشود، وگرنه خود کلمه صادق فقط به معنای [[راستگو]] بودن است و "[[صدیق]]" هم که در مورد [[حضرت]] [[ادریس]] و [[حضرت مریم]] {{عم}} آمده است، دال بر [[راستگویی]] در تمام عمرشان است، نه عدم گناه و [[نسیان]]. در نهایت این واژگان در دو بعد [[عصمت عملی]] و [[علمی]] نارسا و ناتماماند. | ||
'''[[مخلص]]، [[مطهر]]''': دو واژه فوق و مشتقات آن دو در اصطلاحات [[قرآن]] و روایات در موارد مختلفی آمده که به بررسی آن در لغت و قرآن میپردازیم: | '''[[مخلص]]، [[مطهر]]''': دو واژه فوق و مشتقات آن دو در اصطلاحات [[قرآن]] و روایات در موارد مختلفی آمده که به بررسی آن در لغت و قرآن میپردازیم: | ||
خط ۲۰۴: | خط ۲۰۴: | ||
'''[[خالص]]''': طریحی میگوید: {{عربی|كلُّ ما صفي و تَخَلَّصَ و لم يمتزج بغيره... و هذا يسمى إِخْلَاصاً}}<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref>. برخی نیز گفتهاند: {{عربی|خَلَصَ الشّيْءُ يَخْلُصُ، خُلُوصاً، أَي خالِصاً}}<ref>صحاح، ج۳، ص۱۰۳۷؛ لسان العرب، ج۷، ص۲۶؛ مختار الصحاح، ص۱۰۳.</ref>. همچنین درباره مفهوم مخلص گفته شده: {{عربی|الْمُخْلِصِينَ: الذين أَخْلَصُوا الطاعة لله، الْمُخْلَصِينَ الذين أَخْلَصَهُمُ الله لرسالته، خالصاً من الدنس}}<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref>. این واژه و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] استفاده شده و به معنای خالص و [[پاک]] آمده است؛ مثلاً: {{متن قرآن|إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ}}<ref>«و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.</ref>. | '''[[خالص]]''': طریحی میگوید: {{عربی|كلُّ ما صفي و تَخَلَّصَ و لم يمتزج بغيره... و هذا يسمى إِخْلَاصاً}}<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref>. برخی نیز گفتهاند: {{عربی|خَلَصَ الشّيْءُ يَخْلُصُ، خُلُوصاً، أَي خالِصاً}}<ref>صحاح، ج۳، ص۱۰۳۷؛ لسان العرب، ج۷، ص۲۶؛ مختار الصحاح، ص۱۰۳.</ref>. همچنین درباره مفهوم مخلص گفته شده: {{عربی|الْمُخْلِصِينَ: الذين أَخْلَصُوا الطاعة لله، الْمُخْلَصِينَ الذين أَخْلَصَهُمُ الله لرسالته، خالصاً من الدنس}}<ref>مجمع البحرین، ج۱، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref>. این واژه و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] استفاده شده و به معنای خالص و [[پاک]] آمده است؛ مثلاً: {{متن قرآن|إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ}}<ref>«و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.</ref>. | ||
و در آیهای دیگر فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«[شیطان] گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.</ref>. همچنین درباره [[حضرت موسی]]{{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref>. | و در آیهای دیگر فرموده است: {{متن قرآن|قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«[شیطان] گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.</ref>. همچنین درباره [[حضرت موسی]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref>. | ||
'''[[طاهر]]''': لغتشناسان در معنای آن گفتهاند: {{عربی| الطهارة مصدر طهر و طهر بمعنی النزاهة، و طهر نقيض النجاسة و الحيض و التطهير التنزه و الكف عن الاثم}}<ref>العین، ج۴، ص۱۹؛ صحاح، ج۲، ص۷۲۷؛ لسان العرب، ج۴، ص۵۰۴؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۶۶.</ref>. این واژه و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] به عنوان اسم یا [[وصف]] برای اشیاء و [[انسان]] قرار گرفته و در تمام موارد معنای نزاهت و [[پاکی]] از آن استفاده میشود؛ مثلاً: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا}}<ref>«و از آسمان، آبی پاک فرو فرستادیم» سوره فرقان، آیه ۴۸.</ref>. | '''[[طاهر]]''': لغتشناسان در معنای آن گفتهاند: {{عربی| الطهارة مصدر طهر و طهر بمعنی النزاهة، و طهر نقيض النجاسة و الحيض و التطهير التنزه و الكف عن الاثم}}<ref>العین، ج۴، ص۱۹؛ صحاح، ج۲، ص۷۲۷؛ لسان العرب، ج۴، ص۵۰۴؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۶۶.</ref>. این واژه و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] به عنوان اسم یا [[وصف]] برای اشیاء و [[انسان]] قرار گرفته و در تمام موارد معنای نزاهت و [[پاکی]] از آن استفاده میشود؛ مثلاً: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا}}<ref>«و از آسمان، آبی پاک فرو فرستادیم» سوره فرقان، آیه ۴۸.</ref>. | ||
خط ۲۱۲: | خط ۲۱۲: | ||
یا این [[آیه شریفه]] که میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. | یا این [[آیه شریفه]] که میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. | ||
این واژه در [[روایات]] هم بارها به عنوان وصف [[انبیا]] و [[امامان]] آمده و به معنای نزاهت و پاکی آنان است؛ از جمله این [[حدیث]]: [[ابن عباس]] میگوید از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: "من و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] و نه تن از [[فرزندان حسین]] از [[پاکان]] و [[معصومان]] هستیم"<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱.</ref>. | این واژه در [[روایات]] هم بارها به عنوان وصف [[انبیا]] و [[امامان]] آمده و به معنای نزاهت و پاکی آنان است؛ از جمله این [[حدیث]]: [[ابن عباس]] میگوید از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که فرمود: "من و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] و نه تن از [[فرزندان حسین]] از [[پاکان]] و [[معصومان]] هستیم"<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱.</ref>. | ||
دو واژه "مخلَصون و مُطهَّرون" که از نگاه [[اهل]] لغت و در اصطلاح [[قرآن]] به [[اجمال]] بررسی شد، از واژههایی است که قابلیت [[جانشینی]] برای کلمه [[عصمت]] را دارند. کلمه "[[اخلاص]]" به صیغه اسم مفعولی (مخلصون و مخلصین) به معنای این است که [[خداوند]] این [[انسانها]] را (انبیا و امامان) با [[هدایتها]] و نشان دادن [[آیات]] و نشانههای خاص خود و [[برهان]] و [[علم]]، [[خالص]] کرده است و آنان به درجهای از اخلاص و [[معرفت]] رسیدهاند که لحظهای به [[هوای نفس]] و اغوائات [[شیطانی]] توجهی ندارند و [[گناه]] و [[خطا]] در قاموس وجودشان نمیگنجد و [[شیطان]] را به درون آنان راهی نیست. | دو واژه "مخلَصون و مُطهَّرون" که از نگاه [[اهل]] لغت و در اصطلاح [[قرآن]] به [[اجمال]] بررسی شد، از واژههایی است که قابلیت [[جانشینی]] برای کلمه [[عصمت]] را دارند. کلمه "[[اخلاص]]" به صیغه اسم مفعولی (مخلصون و مخلصین) به معنای این است که [[خداوند]] این [[انسانها]] را (انبیا و امامان) با [[هدایتها]] و نشان دادن [[آیات]] و نشانههای خاص خود و [[برهان]] و [[علم]]، [[خالص]] کرده است و آنان به درجهای از اخلاص و [[معرفت]] رسیدهاند که لحظهای به [[هوای نفس]] و اغوائات [[شیطانی]] توجهی ندارند و [[گناه]] و [[خطا]] در قاموس وجودشان نمیگنجد و [[شیطان]] را به درون آنان راهی نیست. | ||
خط ۲۲۲: | خط ۲۲۲: | ||
شایان ذکر است که واژه [[مخلص]] در بعد [[عصمت عملی]]، قابلیت [[تعادل]] با کلمه عصمت را دارد، اما در بعد [[علمی]] نمیتواند بار معنایی [[عصمت علمی]] را حمل کند. اما واژه {{متن قرآن|مُطَهَّرُونَ}} که با هر صیغهای آمده، دلالت بر [[پاکی]] و نزاهت دارد. | شایان ذکر است که واژه [[مخلص]] در بعد [[عصمت عملی]]، قابلیت [[تعادل]] با کلمه عصمت را دارد، اما در بعد [[علمی]] نمیتواند بار معنایی [[عصمت علمی]] را حمل کند. اما واژه {{متن قرآن|مُطَهَّرُونَ}} که با هر صیغهای آمده، دلالت بر [[پاکی]] و نزاهت دارد. | ||
این کلمه که در قرآن برای [[اهل بیت]] و [[حضرت مریم]]{{عم}} آمده است بر عصمت آنها نیز دلالت تام دارد، لذا اگر در یک عبارت به جای کلمه [[معصومان]]، واژه {{متن قرآن|مُطَهَّرُونَ}} گذاشته شود خللی در معنای جمله پیش نمیآید. چنانکه در [[روایات]] زیادی کلمه {{متن حدیث|مُطَهَّرُونَ}} همراه کلمه {{مَعْصُومُونَ}} آمده است؛ از جمله اعمش از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] میکند: {{متن حدیث|الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ}}<ref>بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹.</ref>. | این کلمه که در قرآن برای [[اهل بیت]] و [[حضرت مریم]] {{عم}} آمده است بر عصمت آنها نیز دلالت تام دارد، لذا اگر در یک عبارت به جای کلمه [[معصومان]]، واژه {{متن قرآن|مُطَهَّرُونَ}} گذاشته شود خللی در معنای جمله پیش نمیآید. چنانکه در [[روایات]] زیادی کلمه {{متن حدیث|مُطَهَّرُونَ}} همراه کلمه {{مَعْصُومُونَ}} آمده است؛ از جمله اعمش از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] میکند: {{متن حدیث|الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ}}<ref>بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹.</ref>. | ||
در نتیجه این مباحث میتوان گفت که واژه [[طاهر]] و مشتقات آن میتوانند به عنوان معادل عصمت در عبارات قرار گیرند و تمام معنای عصمت را هم حمل میکنند، اما چهارده واژه دیگر یا اصلاً قابلیت تعادل با کلمه عصمت را ندارند یا مثل کلمات [[تقوا]]، [[عدالت]] و مخلصون، فقط عصمت عملی را در بر میگیرند»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۵۸-۷۳.</ref>. | در نتیجه این مباحث میتوان گفت که واژه [[طاهر]] و مشتقات آن میتوانند به عنوان معادل عصمت در عبارات قرار گیرند و تمام معنای عصمت را هم حمل میکنند، اما چهارده واژه دیگر یا اصلاً قابلیت تعادل با کلمه عصمت را ندارند یا مثل کلمات [[تقوا]]، [[عدالت]] و مخلصون، فقط عصمت عملی را در بر میگیرند»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۵۸-۷۳.</ref>. | ||
خط ۲۲۹: | خط ۲۲۹: | ||
«با تتبّع در [[آیات]] و [[روایات]]، به واژههایی بر میخوریم که تقریباً معادل و مرادف واژه [[معصوم]] میباشند؛ مانند واژه "[[مخلَص]]". امّا در این قسمت، منظور ما از واژههای معادل [[عصمت]]، تعبیراتی است که توسّط [[اندیشمندان اسلامی]] به کار رفته است، نه مطلق واژههایی که از [[قرآن]] و [[سنت]] قابل استخراج هستند. | «با تتبّع در [[آیات]] و [[روایات]]، به واژههایی بر میخوریم که تقریباً معادل و مرادف واژه [[معصوم]] میباشند؛ مانند واژه "[[مخلَص]]". امّا در این قسمت، منظور ما از واژههای معادل [[عصمت]]، تعبیراتی است که توسّط [[اندیشمندان اسلامی]] به کار رفته است، نه مطلق واژههایی که از [[قرآن]] و [[سنت]] قابل استخراج هستند. | ||
'''[[تنزیه]]''': در کلمات برخی از [[علمای اسلامی]] گاهی برای افاده معنای [[عصمت]]، از واژه [[تنزیه]] استفاده شده است. چنانکه عنوان [[کتاب]] [[سید مرتضی]] درباره [[عصمت انبیا]] و [[ائمه]]{{عم}} [[تنزیه]] الانبیاء<ref>در کتاب الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶، از چهار کتاب دیگر با همین نام یاد شده است.</ref> است. برخی از علمای [[اهل]] [[سنّت]] نیز به طور کلّی از به کار بردن واژه [[عصمت]] اجتناب ورزیده و تنها از کلمه "[[تنزیه]]" استفاده کردهاند<ref>ر.ک: الفقه الاکبر، ابوحنیفه.</ref>. | '''[[تنزیه]]''': در کلمات برخی از [[علمای اسلامی]] گاهی برای افاده معنای [[عصمت]]، از واژه [[تنزیه]] استفاده شده است. چنانکه عنوان [[کتاب]] [[سید مرتضی]] درباره [[عصمت انبیا]] و [[ائمه]] {{عم}} [[تنزیه]] الانبیاء<ref>در کتاب الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶، از چهار کتاب دیگر با همین نام یاد شده است.</ref> است. برخی از علمای [[اهل]] [[سنّت]] نیز به طور کلّی از به کار بردن واژه [[عصمت]] اجتناب ورزیده و تنها از کلمه "[[تنزیه]]" استفاده کردهاند<ref>ر. ک: الفقه الاکبر، ابوحنیفه.</ref>. | ||
البته در برخی از [[روایات]] نیز، یکی از تعابیری که در کنار واژه [[عصمت]] به کار رفته است، مشتقات کلمه "[[تنزیه]]" میباشد. به عنوان نمونه، در [[زیارت]] جامعهای که از [[امام هادی]]{{ع}} - [[نقل]] شده است، میخوانیم: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَفْضَلَ صَلَوَاتِكَ... عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ... الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ<ref>بحار الانوار، ج۹۹، ص۱۷۸.</ref>. عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الذُّنُوبِ... نَزَّهَكُمْ مِنَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَإِ}}<ref>بحار الانوار، ج۹۹، ص۱۵۰. همچنین ر.ک: بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷؛ ج۲۵، ص۱۸۲.</ref>؛ خدایا [[برترین]] درودهایت را بر [[سرور]] ما [[محمّد]]، [[بنده]] و رسولت فرست... آنکه [[معصوم]] از هر [[خطا]] و لغزشی بود و منزه از هر گونه [[آلودگی]] و [[سبکسری]].... [[خداوند]] شما را از [[گناهان]]، [[معصوم]] قرار داده و از [[لغزش]] و [[خطا]]، منزّه ساخته است. | البته در برخی از [[روایات]] نیز، یکی از تعابیری که در کنار واژه [[عصمت]] به کار رفته است، مشتقات کلمه "[[تنزیه]]" میباشد. به عنوان نمونه، در [[زیارت]] جامعهای که از [[امام هادی]] {{ع}} - [[نقل]] شده است، میخوانیم: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَفْضَلَ صَلَوَاتِكَ... عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ... الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ<ref>بحار الانوار، ج۹۹، ص۱۷۸.</ref>. عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الذُّنُوبِ... نَزَّهَكُمْ مِنَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَإِ}}<ref>بحار الانوار، ج۹۹، ص۱۵۰. همچنین ر. ک: بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷؛ ج۲۵، ص۱۸۲.</ref>؛ خدایا [[برترین]] درودهایت را بر [[سرور]] ما [[محمّد]]، [[بنده]] و رسولت فرست... آنکه [[معصوم]] از هر [[خطا]] و لغزشی بود و منزه از هر گونه [[آلودگی]] و [[سبکسری]].... [[خداوند]] شما را از [[گناهان]]، [[معصوم]] قرار داده و از [[لغزش]] و [[خطا]]، منزّه ساخته است. | ||
'''[[توفیق]]''': برخی دیگر از [[علمای اسلامی]]، واژه "[[توفیق]]" را معادل و مساوی با اصطلاح [[عصمت]] دانستهاند<ref>اوائل المقالات، ص۶۷-۶۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳. </ref>. لیکن از علمای معتزلی [[نقل]] شده است که بین اصطلاح "[[عصمت]]" و "[[توفیق]]" تفاوت قائل شدهاند. به این صورت که نخست "[[لطف]]" را به چیزی تعریف کردهاند که وقتی [[خداوند]] آن را در [[حق]] کسی انجام دهد، آن شخص اختیاراً واجبی را انجام خواهد داد و یا حرامی را ترک خواهد کرد. سپس گفتهاند لطفی که به واسطه آن، عمل واجبی صورت پذیرد "[[توفیق]]" نام دارد. اما لطفی که سبب ترک [[حرام]] میگردد، [[عصمت]] نامیده میشود<ref>شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref>. شاید بتوان گفت که منشأ این کار برد، روایاتی است که در کنار واژه [[عصمت]]، لغت [[توفیق]] و مشتقات آن را نیز به کار بردهاند. در این زمینه دو نمونه را یاد آور میشویم: | '''[[توفیق]]''': برخی دیگر از [[علمای اسلامی]]، واژه "[[توفیق]]" را معادل و مساوی با اصطلاح [[عصمت]] دانستهاند<ref>اوائل المقالات، ص۶۷-۶۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳. </ref>. لیکن از علمای معتزلی [[نقل]] شده است که بین اصطلاح "[[عصمت]]" و "[[توفیق]]" تفاوت قائل شدهاند. به این صورت که نخست "[[لطف]]" را به چیزی تعریف کردهاند که وقتی [[خداوند]] آن را در [[حق]] کسی انجام دهد، آن شخص اختیاراً واجبی را انجام خواهد داد و یا حرامی را ترک خواهد کرد. سپس گفتهاند لطفی که به واسطه آن، عمل واجبی صورت پذیرد "[[توفیق]]" نام دارد. اما لطفی که سبب ترک [[حرام]] میگردد، [[عصمت]] نامیده میشود<ref>شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref>. شاید بتوان گفت که منشأ این کار برد، روایاتی است که در کنار واژه [[عصمت]]، لغت [[توفیق]] و مشتقات آن را نیز به کار بردهاند. در این زمینه دو نمونه را یاد آور میشویم: | ||
# [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} میفرمایند: {{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ}}<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} برخوردار از [[راهنمایی]] و [[توفیق الهی]] بود و مویَّد به [[روح القدس]]. [[لغزش]] و خطایی در هر آنچه که به واسطه آنها امور [[مردم]] را اداره میکرد، نداشت. | # [[امام صادق]] {{ع}} درباره [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} میفرمایند: {{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ}}<ref>الکافی، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} برخوردار از [[راهنمایی]] و [[توفیق الهی]] بود و مویَّد به [[روح القدس]]. [[لغزش]] و خطایی در هر آنچه که به واسطه آنها امور [[مردم]] را اداره میکرد، نداشت. | ||
# [[امام رضا]]{{ع}} در [[تبیین]] [[مقام امام]] و [[امامت]] میفرمایند: {{متن حدیث|وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ...}}<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۲۷-۱۲۸. همچنین ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۰۳. </ref>؛ [[امام]]، [[معصوم]] است و برخوردار از تأییدات، توفیقات و راهنماییهای [[الهی]]، و از هر [[خطا]] و لغزشی در [[امان]] است. | # [[امام رضا]] {{ع}} در [[تبیین]] [[مقام امام]] و [[امامت]] میفرمایند: {{متن حدیث|وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ...}}<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۲۷-۱۲۸. همچنین ر. ک: الکافی، ج۱، ص۲۰۳. </ref>؛ [[امام]]، [[معصوم]] است و برخوردار از تأییدات، توفیقات و راهنماییهای [[الهی]]، و از هر [[خطا]] و لغزشی در [[امان]] است. | ||
'''[[صدق]]، [[امانت]] و [[تبلیغ]]''': برخی از نویسندگان [[اهل]] [[سنّت]]، آنجا که در باره [[صفات انبیا]] و [[مقام عصمت]] آنها بحث کردهاند، بدون اینکه از اصطلاح [[عصمت]] نامی برده باشند، چهار صفت [[صدق]]، [[امانت]]، [[تبلیغ]] و [[فطانت]] را ذکر کردهاند. سپس در توضیح معنای هر یک گفتهاند: "[[صدق]]"، این است که خبر، [[مطابق با واقع]] باشد؛ یعنی هر خبری که [[پیامبر]] میدهد، چه از جانب خود و چه از جانب [[خدا]]، محال است که [[کذب]] در آن [[راه]] یابد. | '''[[صدق]]، [[امانت]] و [[تبلیغ]]''': برخی از نویسندگان [[اهل]] [[سنّت]]، آنجا که در باره [[صفات انبیا]] و [[مقام عصمت]] آنها بحث کردهاند، بدون اینکه از اصطلاح [[عصمت]] نامی برده باشند، چهار صفت [[صدق]]، [[امانت]]، [[تبلیغ]] و [[فطانت]] را ذکر کردهاند. سپس در توضیح معنای هر یک گفتهاند: "[[صدق]]"، این است که خبر، [[مطابق با واقع]] باشد؛ یعنی هر خبری که [[پیامبر]] میدهد، چه از جانب خود و چه از جانب [[خدا]]، محال است که [[کذب]] در آن [[راه]] یابد. | ||
خط ۲۵۰: | خط ۲۵۰: | ||
هر چند برخی از آنها<ref>البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷.</ref>، یادآور شدهاند که [[انبیا]] همه اوصاف و [[کمالات]] بشری را دارا میباشند، اما به نظر میرسد [[برگزیدن]] این چهار صفت از بین آن همه اوصاف، چندان موجه نباشد. خصوصاً اینکه اوصافی همچون [[مخلَص]] و مصطفی - که [[قرآن کریم]] بر آنها تأکید میورزد - در این میان به چشم نمیخورند. علاوه بر اینکه برخی از این [[تفاسیر]] (همچون [[تفسیر]] [[امانت]]) خالی از [[تکلف]] نیست»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۷-۳۰.</ref>. | هر چند برخی از آنها<ref>البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷.</ref>، یادآور شدهاند که [[انبیا]] همه اوصاف و [[کمالات]] بشری را دارا میباشند، اما به نظر میرسد [[برگزیدن]] این چهار صفت از بین آن همه اوصاف، چندان موجه نباشد. خصوصاً اینکه اوصافی همچون [[مخلَص]] و مصطفی - که [[قرآن کریم]] بر آنها تأکید میورزد - در این میان به چشم نمیخورند. علاوه بر اینکه برخی از این [[تفاسیر]] (همچون [[تفسیر]] [[امانت]]) خالی از [[تکلف]] نیست»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۷-۳۰.</ref>. | ||
==[[دلیل عصمت]] [[معصومین]]== | == [[دلیل عصمت]] [[معصومین]] == | ||
سه [[دلیل]] برای [[عصمت]] بیان شده است: | سه [[دلیل]] برای [[عصمت]] بیان شده است: | ||
# [[دلیل عصمت]] [[قوه]] یا ملکهای از سوی [[خداوند]] است که [[مانع]] از صدور [[خطا]] و [[گناه]] میشود. براساس این [[دلیل عصمت]] از [[گناه]] یک عمل قهری و جبری است و نشان دهدۀ [[قوه]] و ملکۀ [[خدادادی]] است که موجب چنین عصمتی شده است و سبب میشود [[انگیزه]] و [[داعی]] برای [[گناه]] کردن [[معصومین]] از بین برود. | # [[دلیل عصمت]] [[قوه]] یا ملکهای از سوی [[خداوند]] است که [[مانع]] از صدور [[خطا]] و [[گناه]] میشود. براساس این [[دلیل عصمت]] از [[گناه]] یک عمل قهری و جبری است و نشان دهدۀ [[قوه]] و ملکۀ [[خدادادی]] است که موجب چنین عصمتی شده است و سبب میشود [[انگیزه]] و [[داعی]] برای [[گناه]] کردن [[معصومین]] از بین برود. | ||
# [[دلیل]] دیگری که تحت عنوان تعریف [[عصمت]] بیان شده این است که [[معصومین]] برای محافظت خودشان از [[گناه]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] یک [[نیروی درونی]] و بیرونی دارند. [[نیروی درونی]] یعنی انگیزهای برای انجام دادن [[معصیت]] ندارند و نیروی بیرونی، یعنی مانعی که نزدیک شدن به [[گناه]] را از [[معصومین]] میگیرد، چنانکه در جریان [[حضرت یوسف]] از این نیرو بیرونی استفاده شد {{متن قرآن|كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ}}<ref>«بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>. همچنین درباره [[اهل بیت]]{{ع}} در [[آیۀ تطهیر]] آمده است: {{متن قرآن|لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت | # [[دلیل]] دیگری که تحت عنوان تعریف [[عصمت]] بیان شده این است که [[معصومین]] برای محافظت خودشان از [[گناه]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] یک [[نیروی درونی]] و بیرونی دارند. [[نیروی درونی]] یعنی انگیزهای برای انجام دادن [[معصیت]] ندارند و نیروی بیرونی، یعنی مانعی که نزدیک شدن به [[گناه]] را از [[معصومین]] میگیرد، چنانکه در جریان [[حضرت یوسف]] از این نیرو بیرونی استفاده شد {{متن قرآن|كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ}}<ref>«بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>. همچنین درباره [[اهل بیت]] {{ع}} در [[آیۀ تطهیر]] آمده است: {{متن قرآن|لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. از تقدیم {{متن قرآن|عَنْكُمُ}} بر {{متن قرآن|الرِّجْسَ}} نتیجه گرفته شده است که عامل بیرونی [[مانع]] است که [[رجس]] و [[پلیدی]] به [[اهل بیت]] {{ع}} نزدیک شود، نه اینکه [[اهل بیت]] از [[رجس]] و [[پلیدی]] دور شده باشند. | ||
#عده ای دیگر در بیان [[دلیل عصمت]] مدعی شدهاند اتصال [[معصومین]] به [[حقیقت]] [[اعمال]]، سبب [[عصمت]] آنان شده است، به این بیان که [[گناه]] و [[اشتباه]] زمانی رخ میدهد که [[انسان]] به وسیلۀ [[حسی]] درونی یا بیرونی با واقعیتی روبرو شده و یک سلسله صورتهای [[ذهنی]] در تصورش تداعی شود و با [[عقل]] خود آن صورتها را تجزیه و ترکیب کند آنگاه در [[تطبیق]] صورتهای [[ذهنی]] با واقعیتهای خارجی دچار [[خطا]] و [[اشتباه]] میشود؛ اما اگر [[انسانی]] مستقیماً با واقعیتهای عینی به وسیله [[حسی]] یا موهبتی خاص در تماس باشد به نحوی که [[ادراک]] واقعیت، نزد او عین اتصال با واقعیات باشد، فرض [[خطا]] یا [[اشتباه]] برای چنین فردی فرضی محال است، چرا که او به صورت مستقیم با واقعیات در تماس است<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۴۵. </ref>. | # عده ای دیگر در بیان [[دلیل عصمت]] مدعی شدهاند اتصال [[معصومین]] به [[حقیقت]] [[اعمال]]، سبب [[عصمت]] آنان شده است، به این بیان که [[گناه]] و [[اشتباه]] زمانی رخ میدهد که [[انسان]] به وسیلۀ [[حسی]] درونی یا بیرونی با واقعیتی روبرو شده و یک سلسله صورتهای [[ذهنی]] در تصورش تداعی شود و با [[عقل]] خود آن صورتها را تجزیه و ترکیب کند آنگاه در [[تطبیق]] صورتهای [[ذهنی]] با واقعیتهای خارجی دچار [[خطا]] و [[اشتباه]] میشود؛ اما اگر [[انسانی]] مستقیماً با واقعیتهای عینی به وسیله [[حسی]] یا موهبتی خاص در تماس باشد به نحوی که [[ادراک]] واقعیت، نزد او عین اتصال با واقعیات باشد، فرض [[خطا]] یا [[اشتباه]] برای چنین فردی فرضی محال است، چرا که او به صورت مستقیم با واقعیات در تماس است<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۴۵. </ref>. | ||
==[[شبهه]] اختیاری نبودن [[عصمت]] [[معصومین]]== | == [[شبهه]] اختیاری نبودن [[عصمت]] [[معصومین]] == | ||
برخی با توجه به تعاریف عصمت و [[دلایل]] آن قایل شدهاند عصمت زاییدۀ [[اختیار]] [[معصوم]] نیست و معتقداند عصمت آنان به خاطر عامل قهری و جبری است که از ناحیۀ [[خدا]] در ذات [[معصومین]] نهادینه شده است؛ حتی عده ای پا را فراتر گذاشته و معتقدند چنین عصمتی به هیچ عنوان واقع نمیشود، چراکه در ماهیت تمام [[انسانها]] امیال و [[شهوات]] [[نفسانی]] وجود دارد و اگر [[معتقد]] شویم [[معصومین]] چنین امیال و دواعی شهوانی را ندارند باید ملتزم شویم آنها از دایرۀ [[انسانیت]] خارجند، در حالی که چنین ادعایی نزد هیچکس پذیرفته نیست<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۴۴؛ | برخی با توجه به تعاریف عصمت و [[دلایل]] آن قایل شدهاند عصمت زاییدۀ [[اختیار]] [[معصوم]] نیست و معتقداند عصمت آنان به خاطر عامل قهری و جبری است که از ناحیۀ [[خدا]] در ذات [[معصومین]] نهادینه شده است؛ حتی عده ای پا را فراتر گذاشته و معتقدند چنین عصمتی به هیچ عنوان واقع نمیشود، چراکه در ماهیت تمام [[انسانها]] امیال و [[شهوات]] [[نفسانی]] وجود دارد و اگر [[معتقد]] شویم [[معصومین]] چنین امیال و دواعی شهوانی را ندارند باید ملتزم شویم آنها از دایرۀ [[انسانیت]] خارجند، در حالی که چنین ادعایی نزد هیچکس پذیرفته نیست<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۴۴؛ [[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسانشناسی (کتاب)|انسانشناسی]]، ص ۱۲۸.</ref>. | ||
در جواب گفته شده است عصمت [[معصومین]] به واسطۀ دو امر حاصل میشود: | در جواب گفته شده است عصمت [[معصومین]] به واسطۀ دو امر حاصل میشود: | ||
#امر موهبتی که همان ملکه و [[قوه]] و یا [[علم خدادادی]] است، چنانکه [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: «[[معصوم]] به واسطۀ [[لطف الهی]] از جمیع [[محارم]] [[الهی]] مصون و [[معصوم]] است چنانکه [[خداوند]] فرموده: {{متن قرآن|وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ}}<ref>سوره آل عمران؛ آیه: ۱۰۲. </ref>.<ref>{{متن حدیث|الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیم}}؛ معانی الاخبار، ص ۱۳۲.</ref> در واقع چنین موهبتی قبل از [[خلقت]] [[جهان مادی]] در [[عالم ذر]] برای آنان حاصل شد<ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسانشناسی (کتاب)|انسانشناسی]]، ص ۱۲۸. | # امر موهبتی که همان ملکه و [[قوه]] و یا [[علم خدادادی]] است، چنانکه [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: «[[معصوم]] به واسطۀ [[لطف الهی]] از جمیع [[محارم]] [[الهی]] مصون و [[معصوم]] است چنانکه [[خداوند]] فرموده: {{متن قرآن|وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ}}<ref>سوره آل عمران؛ آیه: ۱۰۲. </ref>.<ref>{{متن حدیث|الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیم}}؛ معانی الاخبار، ص ۱۳۲.</ref> در واقع چنین موهبتی قبل از [[خلقت]] [[جهان مادی]] در [[عالم ذر]] برای آنان حاصل شد<ref>[[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسانشناسی (کتاب)|انسانشناسی]]، ص ۱۲۸. </ref>. | ||
#امر اکتسابی یعنی [[اختیار]] و [[اراده]] برای جلوگیری از هر [[گناه]] و اشتباهی: به این بیان که ملکه و [[علم موهبتی]] [[خداوند]] سبب تامه برای عصمت [[معصومین]] نیست و چنین عصمتی تنها با [[علم خدادادی]] و بدون [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصوم]] حاصل نمیشود، زیرا [[علم موهبتی]] و [[لطف الهی]] [[قدرت]] برای [[گناه]] کردن را در [[معصوم]] معدوم نمیکند، به عبارتی [[علم موهبتی]] فقط ابزاری برای [[گناه]] نکردن [[معصومین]] است | # امر اکتسابی یعنی [[اختیار]] و [[اراده]] برای جلوگیری از هر [[گناه]] و اشتباهی: به این بیان که ملکه و [[علم موهبتی]] [[خداوند]] سبب تامه برای عصمت [[معصومین]] نیست و چنین عصمتی تنها با [[علم خدادادی]] و بدون [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصوم]] حاصل نمیشود، زیرا [[علم موهبتی]] و [[لطف الهی]] [[قدرت]] برای [[گناه]] کردن را در [[معصوم]] معدوم نمیکند، به عبارتی [[علم موهبتی]] فقط ابزاری برای [[گناه]] نکردن [[معصومین]] است و نمیتواند [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصومین]] برای [[گناه]] کردن و یا نکردن را از آنها سلب کند، اما اگر این [[علم موهبتی]]، قویتر و شدیدتر شود ارادۀ اکتسابی [[معصومین]] به مقتضای علمشان، قویتر خواهد شد و با همین [[اختیار]] و [[اراده]] [[معصیت]] نمیکنند<ref>ر. ک. [[علی قربانی| قربانی، علی]]، [[امامتپژوهی (کتاب)|امامتپژوهی]]، ص۱۶۲. </ref>. | ||
==عقلی بودن [[عصمت]]== | == عقلی بودن [[عصمت]] == | ||
[[عصمت]] یک [[عمل خارقالعاده]] نیست، بلکه با [[شناخت]] زیربنای [[عصمت]] میتوان فهمید [[عصمت]]، مقولۀ [[عقلی]] است. [[عصمت]] [[عنایت خداوند]] برای عده ای از افراد است که به اوج قلۀ [[معرفت]] و [[تقوا]] رسیده باشند و [[خداوند متعال]] به همین [[دلیل]] به آنها چنین [[عنایت]] کرده که بتوانند [[باطن]] و [[زشتی]] [[گناه]] را ببینند و دیدن چنین زشتیهایی سبب شده است این افراد نه تنها به [[گناه]] نزدیک نشوند بلکه به [[فکر]] [[گناه]] هم نیفتند. مصداق بارز این افراد براساس [[آیات]] و [[روایات]] [[امامان]] معصومند<ref>ر.ک: [[علی قربانی| قربانی، علی]]، [[امامتپژوهی (کتاب)|امامتپژوهی]]، ص۱۶۲. </ref>. به بیان دیگر ارادۀ [[معصومین]] برای انجام ندادن [[گناه]] و [[خطا]]، بستگی به [[قدرت]] [[معرفت]]، [[تقوا]] و [[علم]] ایشان دارد یعنی هر اندازه [[ایمان و علم]] آنان قویتر و توجهشان به آثار [[گناهان]] شدیدتر باشد، نزدیک شدن آنها به [[گناه]] و [[خطا]] کمتر خواهد شد<ref>ر.ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۴۵. </ref>؛ چنانکه بسیاری از ما [[انسانها]] در مورد بعض از [[گناهان]]، مانند [[قتل]] و [[غارت]] به [[دلیل]] [[علم]] مان به [[زشتی]] چنین معصیتی ترک آن را بر انجام ترجیح میدهیم، زیرا [[علم]] ما به [[حقیقت]] [[گناه]] برایمان حاصل شده است. انسانهای [[معصوم]] هم، به [[دلیل]] علمشان به [[باطن]] [[گناه]] و آثار و عواقب شوم آنها، هیچگاه ارادۀ انجام [[معصیت]] را نمیکنند، مانند [[انسان]] تشنهای که ظرف [[آب]] خنکی را که با زهر کشنده [[آلوده]] شده نمینوشد با اینکه [[احساس]] شدید [[تشنگی]] میکند<ref>آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۳ و ۷۴. </ref>. | [[عصمت]] یک [[عمل خارقالعاده]] نیست، بلکه با [[شناخت]] زیربنای [[عصمت]] میتوان فهمید [[عصمت]]، مقولۀ [[عقلی]] است. [[عصمت]] [[عنایت خداوند]] برای عده ای از افراد است که به اوج قلۀ [[معرفت]] و [[تقوا]] رسیده باشند و [[خداوند متعال]] به همین [[دلیل]] به آنها چنین [[عنایت]] کرده که بتوانند [[باطن]] و [[زشتی]] [[گناه]] را ببینند و دیدن چنین زشتیهایی سبب شده است این افراد نه تنها به [[گناه]] نزدیک نشوند بلکه به [[فکر]] [[گناه]] هم نیفتند. مصداق بارز این افراد براساس [[آیات]] و [[روایات]] [[امامان]] معصومند<ref>ر. ک: [[علی قربانی| قربانی، علی]]، [[امامتپژوهی (کتاب)|امامتپژوهی]]، ص۱۶۲. </ref>. به بیان دیگر ارادۀ [[معصومین]] برای انجام ندادن [[گناه]] و [[خطا]]، بستگی به [[قدرت]] [[معرفت]]، [[تقوا]] و [[علم]] ایشان دارد یعنی هر اندازه [[ایمان و علم]] آنان قویتر و توجهشان به آثار [[گناهان]] شدیدتر باشد، نزدیک شدن آنها به [[گناه]] و [[خطا]] کمتر خواهد شد<ref>ر. ک: [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۱۴۵. </ref>؛ چنانکه بسیاری از ما [[انسانها]] در مورد بعض از [[گناهان]]، مانند [[قتل]] و [[غارت]] به [[دلیل]] [[علم]] مان به [[زشتی]] چنین معصیتی ترک آن را بر انجام ترجیح میدهیم، زیرا [[علم]] ما به [[حقیقت]] [[گناه]] برایمان حاصل شده است. انسانهای [[معصوم]] هم، به [[دلیل]] علمشان به [[باطن]] [[گناه]] و آثار و عواقب شوم آنها، هیچگاه ارادۀ انجام [[معصیت]] را نمیکنند، مانند [[انسان]] تشنهای که ظرف [[آب]] خنکی را که با زهر کشنده [[آلوده]] شده نمینوشد با اینکه [[احساس]] شدید [[تشنگی]] میکند<ref>آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۳ و ۷۴. </ref>. | ||
== عدم بازگشت امر اکتسابی به امر موهبتی== | == عدم بازگشت امر اکتسابی به امر موهبتی == | ||
ممکن است اشکال شود بازگشت امر ارادی و اکتسابی به امر غیر ارادی است، چراکه در تعریف [[عصمت]] امر ارادی [[معصومین]] منوط به [[علمی]] شد که از طرف [[خداوند]] در [[جان]] [[معصومین]] نهادینه شده و این [[علم]]، امر کاملا [[تکوینی]] و غیر ارادی است، لذا چگونه میتوان ملتزم شد [[عصمت]] [[معصومین]] امر اختیاری است، چراکه [[عصمت]] [[معصومین]] به طور غیر مستقیم ناشی از امر جبری است که [[خداوند]] آن را به عنوان [[علم]] و یا [[ملکه]] به [[معصومین]] هبه کرده است؟ | ممکن است اشکال شود بازگشت امر ارادی و اکتسابی به امر غیر ارادی است، چراکه در تعریف [[عصمت]] امر ارادی [[معصومین]] منوط به [[علمی]] شد که از طرف [[خداوند]] در [[جان]] [[معصومین]] نهادینه شده و این [[علم]]، امر کاملا [[تکوینی]] و غیر ارادی است، لذا چگونه میتوان ملتزم شد [[عصمت]] [[معصومین]] امر اختیاری است، چراکه [[عصمت]] [[معصومین]] به طور غیر مستقیم ناشی از امر جبری است که [[خداوند]] آن را به عنوان [[علم]] و یا [[ملکه]] به [[معصومین]] هبه کرده است؟ | ||
در جواب خواهیم گفت امر ارادی و اختیاری به هیچ عنوان به امر غیر ارادی و [[تکوینی]] به نام [[علم]] و [[ملکه]] وابسطه نیست، بلکه میتوان مدعی شد چنین موهبتی بر اساس شواهد [[دینی]] منوط به امر ارادی و اختیاری است، چنانکه این مدعا توسط فرازی از [[دعای ندبه]] [[تأیید]] میشود: «تو ([[خداوند]]) با آنها شرط کردی [[زهد]] را و فهمیدی که آنان به این شرط [[وفا]] میکنند پس آنان را [[مقرب]] خویش قراردادی و با [[وحی]] خویش آنان را گرامی داشتی»؛ لذا [[علم موهبتی]] [[خداوند]] بدون [[دلیل]] و توسط [[امر تکوینی]] در [[روح]] [[معصومین]] قرار نگرفته است، بلکه [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصومین]] برای قبول چنین موهبتی نقش اصلی را | در جواب خواهیم گفت امر ارادی و اختیاری به هیچ عنوان به امر غیر ارادی و [[تکوینی]] به نام [[علم]] و [[ملکه]] وابسطه نیست، بلکه میتوان مدعی شد چنین موهبتی بر اساس شواهد [[دینی]] منوط به امر ارادی و اختیاری است، چنانکه این مدعا توسط فرازی از [[دعای ندبه]] [[تأیید]] میشود: «تو ([[خداوند]]) با آنها شرط کردی [[زهد]] را و فهمیدی که آنان به این شرط [[وفا]] میکنند پس آنان را [[مقرب]] خویش قراردادی و با [[وحی]] خویش آنان را گرامی داشتی»؛ لذا [[علم موهبتی]] [[خداوند]] بدون [[دلیل]] و توسط [[امر تکوینی]] در [[روح]] [[معصومین]] قرار نگرفته است، بلکه [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصومین]] برای قبول چنین موهبتی نقش اصلی را در [[پذیرفتن]] و قرار گرفتن این [[موهبت]] در [[روح]] آنان دارد<ref>ر. ک. [[رحمتالله احمدی|احمدی، رحمتالله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص ۲۰۴-۲۰۷. </ref>. | ||
==[[گسترۀ عصمت]]== | == [[گسترۀ عصمت]] == | ||
[[وسعت عصمت معصومین]] شامل امور فردی، [[امور اجتماعی]]، [[امور دینی]] و امور غیر [[دینی]] میشود، به نحوی که میتوان گفت [[امامت]] [[امامان معصوم]] زیر سایۀ [[عصمت]] آنان توسط [[خداوند]] [[جعل]] شده است. در فرمایشی از [[امام رضا]]{{ع}} درباره چنین تلازمی ([[امامت]] و [[عصمت]]) آمده است: {{متن حدیث|فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ}}<ref>سوره حدید، آیه ۲۱. </ref>{{متن حدیث|فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ أَوْ یَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیُقَدِّمُونَهُ}}<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج ۱، ص ۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا{{ع}} فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته. </ref>.<ref>ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹ </ref> | [[وسعت عصمت معصومین]] شامل امور فردی، [[امور اجتماعی]]، [[امور دینی]] و امور غیر [[دینی]] میشود، به نحوی که میتوان گفت [[امامت]] [[امامان معصوم]] زیر سایۀ [[عصمت]] آنان توسط [[خداوند]] [[جعل]] شده است. در فرمایشی از [[امام رضا]] {{ع}} درباره چنین تلازمی ([[امامت]] و [[عصمت]]) آمده است: {{متن حدیث|فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ}}<ref>سوره حدید، آیه ۲۱. </ref>{{متن حدیث|فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ أَوْ یَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیُقَدِّمُونَهُ}}<ref>عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج ۱، ص ۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا {{ع}} فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته. </ref>.<ref>ر. ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹ </ref> | ||
[[اندیشمندان اسلامی]] برای عصمت به اعتبار متعلق آن اقسامی قائلاند: | [[اندیشمندان اسلامی]] برای عصمت به اعتبار متعلق آن اقسامی قائلاند: | ||
۱. '''عصمت از خطا در اصل [[ادعای نبوت]]''': یکی از مهمترین حوزههای [[عصمت پیامبران]]{{عم}} عصمت آنان از خطا و [[خیانت]] در اصل [[ادعای نبوت]] است؛ زیرا با اصل [[نبوت]] آنان در [[ارتباط]] است. عموم [[مسلمانان]] درباره اصل [[عصمت پیامبران]] [[الهی]]{{عم}} [[اتفاق نظر]] دارند<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۲؛ فخر رازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ مظفر، محمدرضا، عقائد الإمامیه، ص۵۳ - ۵۴.</ref>؛ امّا درباره [[گستره عصمت]] و خصوصیات آن میان فرق اسلامی [[اختلاف]] است. در این زمینه آرای فراوانی وجود دارد؛ از جمله: | ۱. '''عصمت از خطا در اصل [[ادعای نبوت]]''': یکی از مهمترین حوزههای [[عصمت پیامبران]] {{عم}} عصمت آنان از خطا و [[خیانت]] در اصل [[ادعای نبوت]] است؛ زیرا با اصل [[نبوت]] آنان در [[ارتباط]] است. عموم [[مسلمانان]] درباره اصل [[عصمت پیامبران]] [[الهی]] {{عم}} [[اتفاق نظر]] دارند<ref>شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۲؛ فخر رازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ مظفر، محمدرضا، عقائد الإمامیه، ص۵۳ - ۵۴.</ref>؛ امّا درباره [[گستره عصمت]] و خصوصیات آن میان فرق اسلامی [[اختلاف]] است. در این زمینه آرای فراوانی وجود دارد؛ از جمله: | ||
#دیدگاه [[اشاعره]]: اشاعره به [[عصمت انبیا]]{{عم}} از ارتکاب عمدی [[گناهان کبیره]] در [[زمان]] نبوت [[اعتقاد]] دارند؛ ولی آنان را از صدور [[گناه صغیره]] از روی [[سهو]] و [[نسیان]] مبرّا نمیشمارند. چنانکه [[ارتکاب گناه]] [[کبیره]] و [[صغیره]] را عمداً و سهواً پیش از نبوت مغایر با [[عصمت]] نمیدانند؛ بلکه حتی نبوت کسی را که سابقه [[کُفر]] دارد، عقلاً جایز میشمارند<ref>آمدی، سیف الدین، ابکار الأفکار فی اصول الدین، ج۴، ص۱۴۳ - ۱۴۹.</ref>؛ | # دیدگاه [[اشاعره]]: اشاعره به [[عصمت انبیا]] {{عم}} از ارتکاب عمدی [[گناهان کبیره]] در [[زمان]] نبوت [[اعتقاد]] دارند؛ ولی آنان را از صدور [[گناه صغیره]] از روی [[سهو]] و [[نسیان]] مبرّا نمیشمارند. چنانکه [[ارتکاب گناه]] [[کبیره]] و [[صغیره]] را عمداً و سهواً پیش از نبوت مغایر با [[عصمت]] نمیدانند؛ بلکه حتی نبوت کسی را که سابقه [[کُفر]] دارد، عقلاً جایز میشمارند<ref>آمدی، سیف الدین، ابکار الأفکار فی اصول الدین، ج۴، ص۱۴۳ - ۱۴۹.</ref>؛ | ||
#دیدگاه [[معتزله]]: معتزله به عصمت پیامبران{{عم}} از [[ارتکاب گناهان]] در زمان نبوت اعتقاد دارند و معتقدند پیش از بعثت نیز [[پیامبران الهی]]{{عم}} از ارتکاب کارهایی که باعث تنفّر عموم میشود، معصوماند؛ اما صدور [[گناهان]] صغیره را عمداً یا سهواً پیش از بعثت منافی با عصمت نمیدانند<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۵، ص۳۰۰ - ۳۰۵.</ref>؛ | # دیدگاه [[معتزله]]: معتزله به عصمت پیامبران {{عم}} از [[ارتکاب گناهان]] در زمان نبوت اعتقاد دارند و معتقدند پیش از بعثت نیز [[پیامبران الهی]] {{عم}} از ارتکاب کارهایی که باعث تنفّر عموم میشود، معصوماند؛ اما صدور [[گناهان]] صغیره را عمداً یا سهواً پیش از بعثت منافی با عصمت نمیدانند<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۵، ص۳۰۰ - ۳۰۵.</ref>؛ | ||
#دیدگاه [[امامیّه]]: طبق این دیدگاه [[انبیا]]{{عم}} و [[ائمه]]{{عم}} از هر جهت عصمت فراگیر دارند و این عصمت اختصاص به دوران [[تصدی]] [[مقام نبوت]] و [[امامت]] آنان ندارد، بلکه [[دوران کودکی]] [[پیامبران]]{{عم}} و [[امامان]]{{عم}} را نیز دربر میگیرد؛ | # دیدگاه [[امامیّه]]: طبق این دیدگاه [[انبیا]] {{عم}} و [[ائمه]] {{عم}} از هر جهت عصمت فراگیر دارند و این عصمت اختصاص به دوران [[تصدی]] [[مقام نبوت]] و [[امامت]] آنان ندارد، بلکه [[دوران کودکی]] [[پیامبران]] {{عم}} و [[امامان]] {{عم}} را نیز دربر میگیرد؛ | ||
۲. '''[[عصمت پیامبر]] از [[خطا]] و [[اشتباه]] در ابلاغ وحی''': همان دلیلی که [[ضرورت نبوت]] و عصمت پیامبر را در اصل نبوت [[اثبات]] میکند این نوع عصمت را نیز ثابت میکند؛ زیرا تا این عصمت نباشد [[هدف بعثت]] تأمین نشده و [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نخواهد گشت و در صورتی این [[پیام]] به مردم میرسد و حجت بر آنان تمام میشود که [[پیامبر]] از خطا و [[خیانت]] [[معصوم]] باشد<ref>سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۱۸۴؛ ضیاییفر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۰۲.</ref>. پس همانطور که [[دلایل نقلی]]<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴؛ {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى}} «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید» سوره نجم، آیه ۳؛ {{متن قرآن|مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}} «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷؛ شیخ صدوق، عیون اخبار، ج۱، ص۱۹۲ - ۱۹۵؛ همو، الخصال، ج۱، ص۳۱۰؛ ج۲، ص۴۲۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۷؛ مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۸۷.</ref> [[عصمت]] آنان را از [[صدور گناه]] و خطای در [[ابلاغ]] و دریافت [[حقایق]] [[غیبی]] [[اثبات]] میکند، همچنین [[ادله عقلی]] بر [[ضرورت]] عصمت [[پیشوایان الهی]]{{عم}} مستلزم آن است که [[پیامبر]]{{عم}} و [[امام]]{{عم}} در تمام مقاطع [[زندگی]] خویش از هر گونه [[آلودگی]] به [[گناه]] پیراسته باشند تا [[شک و تردید]] در [[صداقت]] آنان راه نداشته باشد<ref>شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۶؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۲؛ همو، النکت الاعتقادیة، ص۳۷؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۳۳؛ علامه حلی، انوار الملکوت، ص۱۹۶.</ref>. | ۲. '''[[عصمت پیامبر]] از [[خطا]] و [[اشتباه]] در ابلاغ وحی''': همان دلیلی که [[ضرورت نبوت]] و عصمت پیامبر را در اصل نبوت [[اثبات]] میکند این نوع عصمت را نیز ثابت میکند؛ زیرا تا این عصمت نباشد [[هدف بعثت]] تأمین نشده و [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نخواهد گشت و در صورتی این [[پیام]] به مردم میرسد و حجت بر آنان تمام میشود که [[پیامبر]] از خطا و [[خیانت]] [[معصوم]] باشد<ref>سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۱۸۴؛ ضیاییفر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۰۲.</ref>. پس همانطور که [[دلایل نقلی]]<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴؛ {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى}} «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید» سوره نجم، آیه ۳؛ {{متن قرآن|مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ}} «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷؛ شیخ صدوق، عیون اخبار، ج۱، ص۱۹۲ - ۱۹۵؛ همو، الخصال، ج۱، ص۳۱۰؛ ج۲، ص۴۲۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۷؛ مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۸۷.</ref> [[عصمت]] آنان را از [[صدور گناه]] و خطای در [[ابلاغ]] و دریافت [[حقایق]] [[غیبی]] [[اثبات]] میکند، همچنین [[ادله عقلی]] بر [[ضرورت]] عصمت [[پیشوایان الهی]] {{عم}} مستلزم آن است که [[پیامبر]] {{عم}} و [[امام]] {{عم}} در تمام مقاطع [[زندگی]] خویش از هر گونه [[آلودگی]] به [[گناه]] پیراسته باشند تا [[شک و تردید]] در [[صداقت]] آنان راه نداشته باشد<ref>شیخ صدوق، الاعتقادات، ص۹۶؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۲؛ همو، النکت الاعتقادیة، ص۳۷؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۳۳؛ علامه حلی، انوار الملکوت، ص۱۹۶.</ref>. | ||
۳. '''عصمت از اشتباه و [[نسیان]] در انجام [[تکالیف]]''': یکی از حوزههای مهم [[عصمت]] که مورد توجه [[متکلمان]] به ویژه [[متکلمان امامیه]] قرار گرفته، [[عصمت پیامبر]] از [[اشتباه]] و [[نسیان]] در انجام تکالیف است و این بحث در [[کلام]] به بحث «السهو النبی» معروف است. بیشتر [[متکلمان شیعه]] [[سهو]] [[پیامبران]] و [[امامان]]{{عم}} را جایز نمیدانند<ref>علامه حلی، نهج الحق، ص۱۴۲ - ۱۴۷؛ لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۲۳.</ref> و روایاتی را که بیانگر سهو [[نبی]]{{صل}} در [[نماز]] است نامعتبر میدانند<ref>شیخ مفید، عدم سهو النبی{{صل}}، ص۱۷ - ۳۲.</ref>. البته برخی [[علمای شیعه]] درباره سهو و نسیان دیدگاه خاصی دارند و نوعی از سهو را برای پیامبران{{عم}} و [[ائمه]]{{عم}} جایز دانستهاند و آن را منافی با عصمت نمیشناسند و حتی منکر سهو آنان را [[اهل]] [[غلو]] میدانند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹ - ۳۶۰.</ref>. اینان میان «إسهاء» (به سهو انداختن) و «سهو» تفاوت گذاشتهاند و اولی را فعل [[الهی]] با پیامبران{{عم}} میدانند که [[خداوند]] گاهی برای مصلحتی، امری را از [[ذهن]] آنان محو و آنان را دچار سهو میکند و دومی را مربوط به [[عامه]] [[مردم]] و نتیجه [[تسلط]] [[شیطان]] دانستهاند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۰.</ref>. همچنانکه [[حجیت]] [[افعال]] و [[سیره انبیا]]{{عم}} نیز اقتضا میکند که در افعال و گفتار آنان [[خطا]] راه نداشته باشد<ref>مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۸۶.</ref>. مصون ماندن از [[جهل]] و سهو و [[فراموشی]] را نیز دربر میگیرد<ref>شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۳۳؛ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۹۷.</ref>. | ۳. '''عصمت از اشتباه و [[نسیان]] در انجام [[تکالیف]]''': یکی از حوزههای مهم [[عصمت]] که مورد توجه [[متکلمان]] به ویژه [[متکلمان امامیه]] قرار گرفته، [[عصمت پیامبر]] از [[اشتباه]] و [[نسیان]] در انجام تکالیف است و این بحث در [[کلام]] به بحث «السهو النبی» معروف است. بیشتر [[متکلمان شیعه]] [[سهو]] [[پیامبران]] و [[امامان]] {{عم}} را جایز نمیدانند<ref>علامه حلی، نهج الحق، ص۱۴۲ - ۱۴۷؛ لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۲۳.</ref> و روایاتی را که بیانگر سهو [[نبی]] {{صل}} در [[نماز]] است نامعتبر میدانند<ref>شیخ مفید، عدم سهو النبی {{صل}}، ص۱۷ - ۳۲.</ref>. البته برخی [[علمای شیعه]] درباره سهو و نسیان دیدگاه خاصی دارند و نوعی از سهو را برای پیامبران {{عم}} و [[ائمه]] {{عم}} جایز دانستهاند و آن را منافی با عصمت نمیشناسند و حتی منکر سهو آنان را [[اهل]] [[غلو]] میدانند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۹ - ۳۶۰.</ref>. اینان میان «إسهاء» (به سهو انداختن) و «سهو» تفاوت گذاشتهاند و اولی را فعل [[الهی]] با پیامبران {{عم}} میدانند که [[خداوند]] گاهی برای مصلحتی، امری را از [[ذهن]] آنان محو و آنان را دچار سهو میکند و دومی را مربوط به [[عامه]] [[مردم]] و نتیجه [[تسلط]] [[شیطان]] دانستهاند<ref>شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۰.</ref>. همچنانکه [[حجیت]] [[افعال]] و [[سیره انبیا]] {{عم}} نیز اقتضا میکند که در افعال و گفتار آنان [[خطا]] راه نداشته باشد<ref>مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۸۶.</ref>. مصون ماندن از [[جهل]] و سهو و [[فراموشی]] را نیز دربر میگیرد<ref>شیخ مفید، الفصول المختاره، ص۱۰۳ - ۱۰۴؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء، ص۱۳۳؛ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۹۷.</ref>. | ||
۴. '''عصمت از [[گناه]]''': از [[اقسام عصمت]]، عصمت از گناه است، اما اینکه مراد از گناه در اینجا همه اقسام آن است یا نوع خاصی از آن، دیدگاه یکسانی وجود ندارد؛ برخی مراد از گناه در [[عصمت انبیا]]{{عم}} را [[دروغ]] و [[خیانت]] در [[وحی]] میدانند<ref>علامه حلی، کشف المراد، ص۳۴۹؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۳.</ref>. برخی آن را گسترش داده و شامل [[گناه کبیره]] و [[صغیره]] شمردهاند<ref>علامه حلی، کشف المراد، ص۳۴۹؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۹۱.</ref>. برخی نیز آن را شامل [[گناه]] [[اخلاقی]] نیز دانستهاند؛ از اینرو لازم است [[پیامبر]] از امور خلاف مروّت مبرّا باشد<ref>علامه حلی، رسالة السعدیه، ص۷۶؛ همو، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۹۷ - ۳۹۸؛ خرازی، سیدمحسن، بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۴۷؛ ضیاییفر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۱۹.</ref>.<ref>[[قنبر علی صمدی|صمدی]] و [[باقر صاحبی|صاحبی]]، [[عصمت (مقاله)|مقاله «عصمت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷]]، ص ۳۲۳.</ref> | ۴. '''عصمت از [[گناه]]''': از [[اقسام عصمت]]، عصمت از گناه است، اما اینکه مراد از گناه در اینجا همه اقسام آن است یا نوع خاصی از آن، دیدگاه یکسانی وجود ندارد؛ برخی مراد از گناه در [[عصمت انبیا]] {{عم}} را [[دروغ]] و [[خیانت]] در [[وحی]] میدانند<ref>علامه حلی، کشف المراد، ص۳۴۹؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۳.</ref>. برخی آن را گسترش داده و شامل [[گناه کبیره]] و [[صغیره]] شمردهاند<ref>علامه حلی، کشف المراد، ص۳۴۹؛ لاهیجی، سرمایه ایمان، ص۹۱.</ref>. برخی نیز آن را شامل [[گناه]] [[اخلاقی]] نیز دانستهاند؛ از اینرو لازم است [[پیامبر]] از امور خلاف مروّت مبرّا باشد<ref>علامه حلی، رسالة السعدیه، ص۷۶؛ همو، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۹۷ - ۳۹۸؛ خرازی، سیدمحسن، بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۴۷؛ ضیاییفر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۴۱۹.</ref>.<ref>[[قنبر علی صمدی|صمدی]] و [[باقر صاحبی|صاحبی]]، [[عصمت (مقاله)|مقاله «عصمت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷]]، ص ۳۲۳.</ref> | ||
==عصمت در درآمدی بر سیره معصومان== | == عصمت در درآمدی بر سیره معصومان == | ||
مهمترین دلیل بر [[لزوم]] پیروی از سیره معصومان عصمت آنان است. [[خداوند]] در [[قرآن]] [[پیروی از پیامبر]]{{صل}}<ref>{{متن قرآن|قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي}} «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۱.</ref> و عمل به دستورهای ایشان را لازم دانسته است. اگر عصمت نباشد، الزامی برای عمل به سیره و [[سنت]] آنان نیست. [[ثقة الاسلام کلینی]] در باب اول کتاب [[حجت]] کافی روایاتی را [[نقل]] میکند که خداوند در قرآن فرموده: {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>؛ خداوند امور [[بندگان]] را به پیامبرش و آن حضرت به [[علی]]{{ع}} و [[فرزندان]] ایشان وانهاده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸.</ref>؛ به همین جهت است که قول، عمل و تقریر آنان برای دیگران قابل استناد است. | مهمترین دلیل بر [[لزوم]] پیروی از سیره معصومان عصمت آنان است. [[خداوند]] در [[قرآن]] [[پیروی از پیامبر]] {{صل}}<ref>{{متن قرآن|قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي}} «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۱.</ref> و عمل به دستورهای ایشان را لازم دانسته است. اگر عصمت نباشد، الزامی برای عمل به سیره و [[سنت]] آنان نیست. [[ثقة الاسلام کلینی]] در باب اول کتاب [[حجت]] کافی روایاتی را [[نقل]] میکند که خداوند در قرآن فرموده: {{متن قرآن|مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>؛ خداوند امور [[بندگان]] را به پیامبرش و آن حضرت به [[علی]] {{ع}} و [[فرزندان]] ایشان وانهاده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸.</ref>؛ به همین جهت است که قول، عمل و تقریر آنان برای دیگران قابل استناد است. | ||
عمل به سنت و [[سیره رسول خدا]]{{صل}} [[دستور خداوند]] است و در [[روایات]] فراوانی مورد تأکید قرار گرفته است. باب آخر کتاب [[علم]] [[اصول کافی]] درباره اخذ به سنت است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۹.</ref>. [[ائمه]] هم [[اولی الامر]] هستند که در قرآن [[اطاعت]] از آنان [[واجب]] دانسته شده است<ref>{{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. آنان اوصیای پیامبرند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۷ و ۱۸۹.</ref> و منظور از [[اطاعت از اولی الامر]] در [[آیه]]، [[اطاعت]] از آنان است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶: {{متن حدیث| إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا}}.</ref>. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بیان نموده، از آن جهت [[خداوند]] [[اطاعت اولی الامر]] را [[واجب]] کرده که آنان [[معصوم]] و [[پاک]] هستند و بر خلاف [[دستور خدا]] [[فرمان]] نمیدهند<ref>شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۳: {{متن حدیث|وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ}}.</ref>؛ بنابراین کسی که پاک و معصوم باشد، [[شایسته]] [[پیروی]] است. [[سیره]] و [[سنت]] وی درخور عمل است؛ افزون بر آن، [[امام]] به معنای پیشواست؛ یعنی کسی که باید از او پیروی شود. به تعبیر امیرالمؤمنین هر پیروی امامی دارد که به او [[اقتدا]] میکند و از [[نور]] [[دانش]] او بهره میبرد<ref>نهج البلاغه، ن۳۵: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ}}.</ref>. تنها یک معصوم باقی میماند که ممکن است گفته شود با دیگران متفاوت است و سنت و سیره وی مطرح نشده و آن [[فاطمه زهرا]]{{س}} است. [[لزوم]] پیروی از سنتهای منسوب به ایشان نیز از آن جهت که معصوم است، لازم مینماید. وقتی [[حجیت سنت]] و [[سیره معصوم]] [[اثبات]] شود، ایشان هم جزو [[معصومان]] [[مورد اتفاق]] و مشمول [[آیۀ تطهیر]] هستند. در [[احادیث]]، [[تشویق]] به عمل به سنت [[فاطمه]]{{س}} در کنار سنت دیگر معصومان بیان شده است. در دعای [[تعقیب نماز]] [[مغرب]] و صبح به [[نقل]] از [[امام صادق]]{{ع}} آمده: {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ أَمْسَيْتُ وَ أَصْبَحْتُ بِاللَّهِ مُؤْمِناً عَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ{{صل}} وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ عَلِيٍّ{{ع}} وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ فَاطِمَةَ{{س}} وَ سُنَّتِهَا وَ عَلَى دِينِ الْأَوْصِيَاءِ{{عم}} وَ سُنَّتِهِمْ...}}<ref>ابن طاووس، فلاح السائل، ص۲۳۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۸۳، ص۹۷؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۱۰۰.</ref>: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]. [[روز]] را [[شب]] کردم و شب را صبح کردم، درحالی که به [[خداوند]] [[ایمان]] دارم، بر [[دین]] [[محمد]] و [[سنت]] او هستم، بر [[دین علی]] و سنت او هستم، بر دین [[فاطمه]] و سنت او هستم و دین [[اوصیای الهی]] و سنت آنان. | عمل به سنت و [[سیره رسول خدا]] {{صل}} [[دستور خداوند]] است و در [[روایات]] فراوانی مورد تأکید قرار گرفته است. باب آخر کتاب [[علم]] [[اصول کافی]] درباره اخذ به سنت است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۹.</ref>. [[ائمه]] هم [[اولی الامر]] هستند که در قرآن [[اطاعت]] از آنان [[واجب]] دانسته شده است<ref>{{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. آنان اوصیای پیامبرند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۷ و ۱۸۹.</ref> و منظور از [[اطاعت از اولی الامر]] در [[آیه]]، [[اطاعت]] از آنان است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶: {{متن حدیث| إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا}}.</ref>. [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بیان نموده، از آن جهت [[خداوند]] [[اطاعت اولی الامر]] را [[واجب]] کرده که آنان [[معصوم]] و [[پاک]] هستند و بر خلاف [[دستور خدا]] [[فرمان]] نمیدهند<ref>شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۳: {{متن حدیث|وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ}}.</ref>؛ بنابراین کسی که پاک و معصوم باشد، [[شایسته]] [[پیروی]] است. [[سیره]] و [[سنت]] وی درخور عمل است؛ افزون بر آن، [[امام]] به معنای پیشواست؛ یعنی کسی که باید از او پیروی شود. به تعبیر امیرالمؤمنین هر پیروی امامی دارد که به او [[اقتدا]] میکند و از [[نور]] [[دانش]] او بهره میبرد<ref>نهج البلاغه، ن۳۵: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ}}.</ref>. تنها یک معصوم باقی میماند که ممکن است گفته شود با دیگران متفاوت است و سنت و سیره وی مطرح نشده و آن [[فاطمه زهرا]] {{س}} است. [[لزوم]] پیروی از سنتهای منسوب به ایشان نیز از آن جهت که معصوم است، لازم مینماید. وقتی [[حجیت سنت]] و [[سیره معصوم]] [[اثبات]] شود، ایشان هم جزو [[معصومان]] [[مورد اتفاق]] و مشمول [[آیۀ تطهیر]] هستند. در [[احادیث]]، [[تشویق]] به عمل به سنت [[فاطمه]] {{س}} در کنار سنت دیگر معصومان بیان شده است. در دعای [[تعقیب نماز]] [[مغرب]] و صبح به [[نقل]] از [[امام صادق]] {{ع}} آمده: {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ أَمْسَيْتُ وَ أَصْبَحْتُ بِاللَّهِ مُؤْمِناً عَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ {{صل}} وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ عَلِيٍّ {{ع}} وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ فَاطِمَةَ {{س}} وَ سُنَّتِهَا وَ عَلَى دِينِ الْأَوْصِيَاءِ {{عم}} وَ سُنَّتِهِمْ...}}<ref>ابن طاووس، فلاح السائل، ص۲۳۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۸۳، ص۹۷؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۱۰۰.</ref>: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]. [[روز]] را [[شب]] کردم و شب را صبح کردم، درحالی که به [[خداوند]] [[ایمان]] دارم، بر [[دین]] [[محمد]] و [[سنت]] او هستم، بر [[دین علی]] و سنت او هستم، بر دین [[فاطمه]] و سنت او هستم و دین [[اوصیای الهی]] و سنت آنان. | ||
در اینجا از سنت فاطمه{{س}} یاد شده که مانند [[سنت پیامبر]] و [[امامان]] باید مورد توجه و [[پیروی]] و عمل قرار گیرد و [[سیره]] بخشی از سنت یا مرادف آن است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۷۸.</ref> | در اینجا از سنت فاطمه {{س}} یاد شده که مانند [[سنت پیامبر]] و [[امامان]] باید مورد توجه و [[پیروی]] و عمل قرار گیرد و [[سیره]] بخشی از سنت یا مرادف آن است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه]]، ص ۷۸.</ref> | ||
==عصمت در مقامات امامان== | == عصمت در مقامات امامان == | ||
در این قسمت به برخی از تعریفهای [[اندیشمندان]] [[متکلم]] درباره [[عصمت]] اشاره میشود: | در این قسمت به برخی از تعریفهای [[اندیشمندان]] [[متکلم]] درباره [[عصمت]] اشاره میشود: | ||
خط ۳۰۱: | خط ۳۰۱: | ||
[[سید مرتضی]] (م ۴۳۶): «عصمت لطفی [[الهی]] است که به واسطه آن [[انسان]] از انجام کار [[قبیح]] [[امتناع]] میورزد»<ref>رسائل الشریف، ج۳، ص۳۲۵.</ref>. | [[سید مرتضی]] (م ۴۳۶): «عصمت لطفی [[الهی]] است که به واسطه آن [[انسان]] از انجام کار [[قبیح]] [[امتناع]] میورزد»<ref>رسائل الشریف، ج۳، ص۳۲۵.</ref>. | ||
[[علامه حلی]] (م ۷۲۶): «عصمت لطفی خفی از جانب خداوند است که باعث میشود [[عبد]] انگیزهای بر ترک [[طاعت]] و انجام [[معصیت]] نداشته باشد، با اینکه [[قدرت]] بر انجام آن دارد»<ref>باب حادی عشر، ص۶۲؛ ر.ک: ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۳۱۰.</ref>. | [[علامه حلی]] (م ۷۲۶): «عصمت لطفی خفی از جانب خداوند است که باعث میشود [[عبد]] انگیزهای بر ترک [[طاعت]] و انجام [[معصیت]] نداشته باشد، با اینکه [[قدرت]] بر انجام آن دارد»<ref>باب حادی عشر، ص۶۲؛ ر. ک: ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۳۱۰.</ref>. | ||
[[خواجه طوسی]] (م۶۷۲)؛ «عصمت ملکهای است که با وجود آن، گناه از صاحب عصمت سر نمیزند»<ref>تلخیص المحصل، ص۳۶۹.</ref>. | [[خواجه طوسی]] (م۶۷۲)؛ «عصمت ملکهای است که با وجود آن، گناه از صاحب عصمت سر نمیزند»<ref>تلخیص المحصل، ص۳۶۹.</ref>. | ||
خط ۳۱۱: | خط ۳۱۱: | ||
[[علامه طباطبایی]]: «عصمت قوهای است که انسان را از [[ارتکاب گناه]] و افتادن در [[خطا]] منع میکند»<ref>المیزان، ج۸، ص۱۴۲.</ref>. | [[علامه طباطبایی]]: «عصمت قوهای است که انسان را از [[ارتکاب گناه]] و افتادن در [[خطا]] منع میکند»<ref>المیزان، ج۸، ص۱۴۲.</ref>. | ||
[[استاد سبحانی]] در [[تفسیر]] و توضیح عصمت آن را نتیجه [[علم]] [[قطعی]] به عواقب گناه و شاخهای از [[تقوا]] دانسته و میفرمایند: «عصمت ملکهای نفسانی و [[راسخ]] در نفس است، انسان [[معصوم]] وقتی به [[درجه]] نهایی تقوا میرسد طهارتی را پیدا میکند که دیگر اثری از معصیت و [[تمرد]] [[اوامر الهی]] در او باقی نمیماند»<ref>الالهیات، ج۳، ص۱۵۹ و ر.ک: اللوامع الالهیه، ص۱۷۰.</ref>. | [[استاد سبحانی]] در [[تفسیر]] و توضیح عصمت آن را نتیجه [[علم]] [[قطعی]] به عواقب گناه و شاخهای از [[تقوا]] دانسته و میفرمایند: «عصمت ملکهای نفسانی و [[راسخ]] در نفس است، انسان [[معصوم]] وقتی به [[درجه]] نهایی تقوا میرسد طهارتی را پیدا میکند که دیگر اثری از معصیت و [[تمرد]] [[اوامر الهی]] در او باقی نمیماند»<ref>الالهیات، ج۳، ص۱۵۹ و ر. ک: اللوامع الالهیه، ص۱۷۰.</ref>. | ||
و [[اشاعره]] هم طبق [[اعتقادات]] خود درباره [[جبر و اختیار]]، عصمت را این چنین معنی کردهاند: «[[عصمت]] یعنی اینکه [[خداوند]] در [[معصومین]] [[گناه]] را [[خلق]] نمیکند»<ref>ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۳۷۰.</ref>.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۱۱.</ref> | و [[اشاعره]] هم طبق [[اعتقادات]] خود درباره [[جبر و اختیار]]، عصمت را این چنین معنی کردهاند: «[[عصمت]] یعنی اینکه [[خداوند]] در [[معصومین]] [[گناه]] را [[خلق]] نمیکند»<ref>ر. ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۳۷۰.</ref>.<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص ۲۱۱.</ref> | ||
==عصمت در نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع== | == عصمت در نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع == | ||
در خصوص ویژگی [[عصمت]] و [[نصب]]، ظاهر سخن این است که نظریه عصمت و [[نص]] و نصبی مطرح نبوده است. اما این عبارت را میتوان به دو صورت [[تفسیر]] کرد: نخست این که بگوییم نگرش [[سیاسی]] یا مسئله [[خلافت]] تا پیش از [[زمان]] [[امام صادق]]{{ع}} برای [[توده]] [[جامعه]] [[شیعه]] مهمتر و اساسیتر بود و به تدریج [[مرجعیت دینی]] [[ائمه]]{{عم}}، آن هم با اوصافی چون عصمت، [[علم لدنی]] [[الهی]] و [[معجزات]]، در کنار [[نظریه سیاسی]] [[امامت]] پررنگتر شد و جایگاه ویژه خود را یافت؛ و فرض دوم این است که بگوییم تا آن زمان، فقط نظریه سیاسی امامت مطرح بود، و از آن به بعد، نظریه سیاسی را کنار گذاشتند و [[نظریه]] مرجعیت دینی و [[علمی]] را پذیرفتند. | در خصوص ویژگی [[عصمت]] و [[نصب]]، ظاهر سخن این است که نظریه عصمت و [[نص]] و نصبی مطرح نبوده است. اما این عبارت را میتوان به دو صورت [[تفسیر]] کرد: نخست این که بگوییم نگرش [[سیاسی]] یا مسئله [[خلافت]] تا پیش از [[زمان]] [[امام صادق]] {{ع}} برای [[توده]] [[جامعه]] [[شیعه]] مهمتر و اساسیتر بود و به تدریج [[مرجعیت دینی]] [[ائمه]] {{عم}}، آن هم با اوصافی چون عصمت، [[علم لدنی]] [[الهی]] و [[معجزات]]، در کنار [[نظریه سیاسی]] [[امامت]] پررنگتر شد و جایگاه ویژه خود را یافت؛ و فرض دوم این است که بگوییم تا آن زمان، فقط نظریه سیاسی امامت مطرح بود، و از آن به بعد، نظریه سیاسی را کنار گذاشتند و [[نظریه]] مرجعیت دینی و [[علمی]] را پذیرفتند. | ||
کسانی که با مباحث [[تاریخی]] آشنایی دارند، مستندات علمی در این باب را میشناسند و میدانند که این ادعای اخیر بسیار عجیب و [[غریب]] است. فرضِ این که تا پیش از این زمان نه ائمه{{عم}} و نه [[اصحاب]] ایشان [[مقام]] [[دینی]] و الهی خلافت یا [[علم لدنی امام]] را قبول نداشتند و [[علم غیب]] را اظهار نمیکردند و نصب و نص را مطرح نمیساختند، سخن سخت گزافی است و یا [[روایات]] پرشمار و مصادر تاریخی گوناگونی که از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و دیگر [[امامان]]{{عم}} و اصحاب (آن هم نه در خفا بلکه در بسیاری موارد، در علن) منافات دارد. | کسانی که با مباحث [[تاریخی]] آشنایی دارند، مستندات علمی در این باب را میشناسند و میدانند که این ادعای اخیر بسیار عجیب و [[غریب]] است. فرضِ این که تا پیش از این زمان نه ائمه {{عم}} و نه [[اصحاب]] ایشان [[مقام]] [[دینی]] و الهی خلافت یا [[علم لدنی امام]] را قبول نداشتند و [[علم غیب]] را اظهار نمیکردند و نصب و نص را مطرح نمیساختند، سخن سخت گزافی است و یا [[روایات]] پرشمار و مصادر تاریخی گوناگونی که از [[امیرمؤمنان]] {{ع}} و دیگر [[امامان]] {{عم}} و اصحاب (آن هم نه در خفا بلکه در بسیاری موارد، در علن) منافات دارد. | ||
'''نمونههای [[حدیثی]] و تاریخی''': تاکنون بیش از شصت [[مدرک]] تاریخی از مصادر معتبر [[اهل سنت]] و شیعه یافته شده که به [[صراحت]] این ویژگیها را به ائمه{{عم}} نسبت دادهاند. [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و دیگران از [[ابن عباس]] نقل کردهاند که به [[نصب الهی امامت]] اعتراف میکرد و آن را به صراحت در برابر [[عمر]] [[احتجاج]] کرد. در طبقات [[ابن سعد]]، کنزالعمال و [[مسند احمد]] از علم لدنی و علم غیب [[امیر مؤمنان]]{{ع}} حکایت کردهاند به گونهای که گاه از سوی اطرافیان متهم به تهافت میشدند و اساساً سر [[غلو]] درباره ایشان بیشتر همین امورِ خارج از حد [[انتظار]] [[مردم]] عادی بود. | '''نمونههای [[حدیثی]] و تاریخی''': تاکنون بیش از شصت [[مدرک]] تاریخی از مصادر معتبر [[اهل سنت]] و شیعه یافته شده که به [[صراحت]] این ویژگیها را به ائمه {{عم}} نسبت دادهاند. [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و دیگران از [[ابن عباس]] نقل کردهاند که به [[نصب الهی امامت]] اعتراف میکرد و آن را به صراحت در برابر [[عمر]] [[احتجاج]] کرد. در طبقات [[ابن سعد]]، کنزالعمال و [[مسند احمد]] از علم لدنی و علم غیب [[امیر مؤمنان]] {{ع}} حکایت کردهاند به گونهای که گاه از سوی اطرافیان متهم به تهافت میشدند و اساساً سر [[غلو]] درباره ایشان بیشتر همین امورِ خارج از حد [[انتظار]] [[مردم]] عادی بود. | ||
یک پژوهشگر باید این مستندات را نیز تحلیل و توجیه کند و نشان دهد که چرا اینها بر [[استمرار امامت]] [[الهی]] دلالت نمیکند. برای مثال، [[تاریخ]] [[یعقوبی]] چند جا [[اندیشه]] [[اصحاب امیرمؤمنان]]{{ع}}، از جمله [[ابوذر غفاری]] را مطرح کرده است که ایشان [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را "[[وارث]] [[انبیا]] و [[اولیا]]" در تاریخ میشمارند. همچنین در واقعه [[بیعت]] امیرمؤمنان{{ع}}، از اقوالی که [[اصحاب امام]] هنگام بیعت در [[مسجد]] [[مدینه]] اظهار کردند کاملاً مشهود است که اندیشه [[امامت الهی]] در مفهومی که ایشان آن را [[انکار]] میکنند، وجود داشته است. برای مثال، [[مالک اشتر]] میگوید: یا ایّها [[الناس]] هذا [[وصی]] الأوصیاء و [[وارث علم]] الانبیاء العظیم البلاء، [[الحسن]] الغناء، الذی شهد له کتاب [[الله]] بالإیمان و رسوله بجنة الرضوان. | یک پژوهشگر باید این مستندات را نیز تحلیل و توجیه کند و نشان دهد که چرا اینها بر [[استمرار امامت]] [[الهی]] دلالت نمیکند. برای مثال، [[تاریخ]] [[یعقوبی]] چند جا [[اندیشه]] [[اصحاب امیرمؤمنان]] {{ع}}، از جمله [[ابوذر غفاری]] را مطرح کرده است که ایشان [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را "[[وارث]] [[انبیا]] و [[اولیا]]" در تاریخ میشمارند. همچنین در واقعه [[بیعت]] امیرمؤمنان {{ع}}، از اقوالی که [[اصحاب امام]] هنگام بیعت در [[مسجد]] [[مدینه]] اظهار کردند کاملاً مشهود است که اندیشه [[امامت الهی]] در مفهومی که ایشان آن را [[انکار]] میکنند، وجود داشته است. برای مثال، [[مالک اشتر]] میگوید: یا ایّها [[الناس]] هذا [[وصی]] الأوصیاء و [[وارث علم]] الانبیاء العظیم البلاء، [[الحسن]] الغناء، الذی شهد له کتاب [[الله]] بالإیمان و رسوله بجنة الرضوان. | ||
این نوع تعابیر را در دیگر کتب [[روایی]] و [[تاریخی]] که مورد قبول [[اهل سنت]] نیز هست، میتوان یافت. همچنین در این زمینه مراجعه به کتاب [[الغارات]] سودمند است، که در آن [[نامه]] معروف امیرمؤمنان{{ع}} به [[معاویه]] آمده است: "[[آل ابراهیم]] ما هستیم؛ ما وارث علم انبیا و [[اولیای خدا]] هستیم و...". معاویه [[تعجب]] میکند و میگوید: "من در [[امامت]] شما تردید داشتم، مثل این که شما ما را دارید به انبیا و اولیای گذشته حوالت میدهید..." و [[حضرت]] پاسخ دندانشکنی به او میدهند. | این نوع تعابیر را در دیگر کتب [[روایی]] و [[تاریخی]] که مورد قبول [[اهل سنت]] نیز هست، میتوان یافت. همچنین در این زمینه مراجعه به کتاب [[الغارات]] سودمند است، که در آن [[نامه]] معروف امیرمؤمنان {{ع}} به [[معاویه]] آمده است: "[[آل ابراهیم]] ما هستیم؛ ما وارث علم انبیا و [[اولیای خدا]] هستیم و...". معاویه [[تعجب]] میکند و میگوید: "من در [[امامت]] شما تردید داشتم، مثل این که شما ما را دارید به انبیا و اولیای گذشته حوالت میدهید..." و [[حضرت]] پاسخ دندانشکنی به او میدهند. | ||
تا کنون حدود شصت یا هفتاد کتاب روایی و تاریخی غیر [[شیعی]] پیدا کردهایم که نشان میدهند مسئله امامت با این چهار ویژگی به وفور در بین [[ائمه]]{{عم}} و [[اصحاب خاص]] آنان از همان آغاز مطرح بوده است. | تا کنون حدود شصت یا هفتاد کتاب روایی و تاریخی غیر [[شیعی]] پیدا کردهایم که نشان میدهند مسئله امامت با این چهار ویژگی به وفور در بین [[ائمه]] {{عم}} و [[اصحاب خاص]] آنان از همان آغاز مطرح بوده است. | ||
'''امامت [[سیاسی]] و مذهبی''': پیش از دوران [[صادقین]]{{عم}} بحث امامت مذهبی در بین [[شیعیان]] مطرح نبوده است. اما در باب شق دوم ادعا، که امامت سیاسی به تدریج از [[اندیشه شیعه]] حذف یا کمرنگ شده، باید گفت این سخن نیز [[نادرست]] است. ظاهراً ایشان میگویند [[اندیشه سیاسی]] امامت پس از [[امام صادق]]{{ع}} افول کرد تا این که با روایتی که نقل شد (... سابعهم قائمهم...؛ [[هفتمین امام]]، آن کسی است که [[قیام]] میکند)، دوباره موجی در زمینه [[اندیشه سیاسی]] [[امامت]] پدید آمد و خود [[امام کاظم]]{{ع}} نیز [[مبارزات سیاسی]] داشتند. در این باره باید گفت: اولاً، این ادعا با حرف قبل، که [[اندیشه سیاسی شیعه]] در باب امامت افول کرد، منافات دارد. مگر میشود با یک [[روایت]]، یک [[اندیشه]] فراموش شده دوباره زنده شود؟! جالب آنکه مؤلف محترم در ادامه مینویسد: با امامت و ولایتعهدی [[امام رضا]]{{ع}} موج دیگری پدید آمد و این اندیشه دوباره فرو نشست. اما هنگامی که [[تاریخ]] را مطالعه میکنیم به روشنی در مییابیم که نگرش [[سیاسی]] [[امامان]]{{عم}} و نگرش [[اصحاب]] درباره [[ائمه]] به منزله مرجعی سیاسی و عنصری سیاسی و فعال، در هیچ مقطعی از [[دوران حضور]] امامان [[تغییر]] نکرده است. | '''امامت [[سیاسی]] و مذهبی''': پیش از دوران [[صادقین]] {{عم}} بحث امامت مذهبی در بین [[شیعیان]] مطرح نبوده است. اما در باب شق دوم ادعا، که امامت سیاسی به تدریج از [[اندیشه شیعه]] حذف یا کمرنگ شده، باید گفت این سخن نیز [[نادرست]] است. ظاهراً ایشان میگویند [[اندیشه سیاسی]] امامت پس از [[امام صادق]] {{ع}} افول کرد تا این که با روایتی که نقل شد (... سابعهم قائمهم... ؛ [[هفتمین امام]]، آن کسی است که [[قیام]] میکند)، دوباره موجی در زمینه [[اندیشه سیاسی]] [[امامت]] پدید آمد و خود [[امام کاظم]] {{ع}} نیز [[مبارزات سیاسی]] داشتند. در این باره باید گفت: اولاً، این ادعا با حرف قبل، که [[اندیشه سیاسی شیعه]] در باب امامت افول کرد، منافات دارد. مگر میشود با یک [[روایت]]، یک [[اندیشه]] فراموش شده دوباره زنده شود؟! جالب آنکه مؤلف محترم در ادامه مینویسد: با امامت و ولایتعهدی [[امام رضا]] {{ع}} موج دیگری پدید آمد و این اندیشه دوباره فرو نشست. اما هنگامی که [[تاریخ]] را مطالعه میکنیم به روشنی در مییابیم که نگرش [[سیاسی]] [[امامان]] {{عم}} و نگرش [[اصحاب]] درباره [[ائمه]] به منزله مرجعی سیاسی و عنصری سیاسی و فعال، در هیچ مقطعی از [[دوران حضور]] امامان [[تغییر]] نکرده است. | ||
'''[[ادعای امامت]] مذهبی [[امام جواد]]{{ع}}''': ایشان در جای دیگر میگویند: امام جواد{{ع}} چون فرزند کوچکی بودند، اصحاب دیدند دیگر نمیشود ایشان را [[امام]] سیاسی دانست، و در نتیجه نظریه امامت مذهبی تقویت شد و گفتند این باید حتماً [[نص]] باشد و [[علم لدنی]] داشته باشد؛ و شگفت آنکه با این که [[شیعیان]] بارها در [[قرآن کریم]] از زبان [[حضرت عیسی]]{{ع}} میخواندند: (إِنِي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ) و حضرت عیسی{{ع}} در گهواره علم لدنی داشته و [[ادعای نبوت]] میکرده، چگونه ممکن است ادعا کنیم شیعیان وقتی دیدند ایشان [[نوجوان]] است تازه متوجه شدند چنین چیزی قابل طرح است. | '''[[ادعای امامت]] مذهبی [[امام جواد]] {{ع}}''': ایشان در جای دیگر میگویند: امام جواد {{ع}} چون فرزند کوچکی بودند، اصحاب دیدند دیگر نمیشود ایشان را [[امام]] سیاسی دانست، و در نتیجه نظریه امامت مذهبی تقویت شد و گفتند این باید حتماً [[نص]] باشد و [[علم لدنی]] داشته باشد؛ و شگفت آنکه با این که [[شیعیان]] بارها در [[قرآن کریم]] از زبان [[حضرت عیسی]] {{ع}} میخواندند: (إِنِي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ) و حضرت عیسی {{ع}} در گهواره علم لدنی داشته و [[ادعای نبوت]] میکرده، چگونه ممکن است ادعا کنیم شیعیان وقتی دیدند ایشان [[نوجوان]] است تازه متوجه شدند چنین چیزی قابل طرح است. | ||
'''[[نقد]] و بررسی''': اما آیا میتوان یک [[کودک]] هفت یا نُه ساله را عالم به کون و مکان دانست و علم لدنی ویژه و [[مقام]] [[هدایت الهی]] و [[رهبری دینی]] [[امت]] را درباره او پذیرفت ولی امامت سیاسیاش را نتوان [[تصور]] کرد؟ این امر نشان از وجود گونهای پیشداوری در [[ذهن]] نویسنده محترم دارد. اما [[حقیقت]] آن است که هیچگاه این چهره سیاسی ائمه از بین نمیرود، و به همین دلیل نیز آنان همواره در [[حبس]] و فشار قرار میگیرند و این وضع پس از [[امام رضا]]{{ع}} شدیدتر میشود. محققان [[تاریخ]] [[اهل بیت]]{{عم}} از قرون گذشته گفتهاند که [[مواضع سیاسی]] [[ائمه]]، مثل هر [[سیاستمدار]] دیگری، با [[تغییر]] شرایط [[سیاسی]] و [[اجتماعی]]، تغییر میکرده است. [[بدیهی]] است در دورانی که اساساً [[ارتباط]] [[جامعه]] [[شیعه]] با [[امام]] قطع بوده و حتی امکان برقراری ارتباطی ساده برای پرسیدن یک مسئله برای بسیاری وجود نداشته، از وجود یک [[جریان سیاسی]] برجسته و شکوفا مانند [[زمان]] [[حضرت امیر]] [[سختی]] در میان نباشد. کسی که با اوضاع سیاسی آن دوران آشناست این افول یا اوجگیریها را کاملاً [[درک]] میکند. | '''[[نقد]] و بررسی''': اما آیا میتوان یک [[کودک]] هفت یا نُه ساله را عالم به کون و مکان دانست و علم لدنی ویژه و [[مقام]] [[هدایت الهی]] و [[رهبری دینی]] [[امت]] را درباره او پذیرفت ولی امامت سیاسیاش را نتوان [[تصور]] کرد؟ این امر نشان از وجود گونهای پیشداوری در [[ذهن]] نویسنده محترم دارد. اما [[حقیقت]] آن است که هیچگاه این چهره سیاسی ائمه از بین نمیرود، و به همین دلیل نیز آنان همواره در [[حبس]] و فشار قرار میگیرند و این وضع پس از [[امام رضا]] {{ع}} شدیدتر میشود. محققان [[تاریخ]] [[اهل بیت]] {{عم}} از قرون گذشته گفتهاند که [[مواضع سیاسی]] [[ائمه]]، مثل هر [[سیاستمدار]] دیگری، با [[تغییر]] شرایط [[سیاسی]] و [[اجتماعی]]، تغییر میکرده است. [[بدیهی]] است در دورانی که اساساً [[ارتباط]] [[جامعه]] [[شیعه]] با [[امام]] قطع بوده و حتی امکان برقراری ارتباطی ساده برای پرسیدن یک مسئله برای بسیاری وجود نداشته، از وجود یک [[جریان سیاسی]] برجسته و شکوفا مانند [[زمان]] [[حضرت امیر]] [[سختی]] در میان نباشد. کسی که با اوضاع سیاسی آن دوران آشناست این افول یا اوجگیریها را کاملاً [[درک]] میکند. | ||
این [[شبهه]] افکنان برای [[اثبات]] ادعای خود مبنی بر این که نظریه [[عصمت]] را اول بار [[هشام بن حکم]] مطرح کرد، تنها به مقاله [[انگلیسی]] مادلونگ در دائرهالمعارف [[اسلام]] ارجاع میدهد. اما [[پرسش]] این است که چرا برای این موضوع مهم فقط به یک مقاله خارجی استناد کرده و خود مدرکی ارائه نمیدهد؟ وانگهی، ظاهراً مستند مادلونگ عبارتی از مقالات الاسلامیین [[اشعری]] است (مقالات، ص 48) که این سخن اشعری نه تنها دلالتی بر این معنا ندارد بلکه شاهدی است بر این که [[اندیشه]] [[عصمت ائمه]] پرپیشینهتر از آن بوده است. | این [[شبهه]] افکنان برای [[اثبات]] ادعای خود مبنی بر این که نظریه [[عصمت]] را اول بار [[هشام بن حکم]] مطرح کرد، تنها به مقاله [[انگلیسی]] مادلونگ در دائرهالمعارف [[اسلام]] ارجاع میدهد. اما [[پرسش]] این است که چرا برای این موضوع مهم فقط به یک مقاله خارجی استناد کرده و خود مدرکی ارائه نمیدهد؟ وانگهی، ظاهراً مستند مادلونگ عبارتی از مقالات الاسلامیین [[اشعری]] است (مقالات، ص 48) که این سخن اشعری نه تنها دلالتی بر این معنا ندارد بلکه شاهدی است بر این که [[اندیشه]] [[عصمت ائمه]] پرپیشینهتر از آن بوده است. | ||
البته در بحثی تفصیلی باید میان واژه "عصمت" و مفهوم عصمت فرق گذاشت. اندیشه [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} نه تنها در [[قرآن]] مطرح شده، بلکه با تعابیری از قبیل [[تطهیر]]، [[اخلاص]] و امثال آن در زبان [[اصحاب]] آمده است، و حتی [[خلیفه اول]] در آغاز [[خلافت]] خود، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را با تعبیر "عصمه من الآفات" و تعابیر دیگر، [[معصوم]] دانسته است (تاریخ [[طبری]]، ج 2، ص 460). [[دلایل]] فراوانی در دست است که [[اصحاب خاص]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و دیگر [[امامان]] نیز به معصومیت ایشان [[باور]] داشتهاند، و البته این [[اعتقاد]] به تدریج در جامعه شیعه شیوع یافته است.<ref>پژوهشگران مجمع عالی حکمت اسلامی، [[نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع (کتاب)|نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع]]، ص ۴۳-۴۸.</ref>. | البته در بحثی تفصیلی باید میان واژه "عصمت" و مفهوم عصمت فرق گذاشت. اندیشه [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}} نه تنها در [[قرآن]] مطرح شده، بلکه با تعابیری از قبیل [[تطهیر]]، [[اخلاص]] و امثال آن در زبان [[اصحاب]] آمده است، و حتی [[خلیفه اول]] در آغاز [[خلافت]] خود، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را با تعبیر "عصمه من الآفات" و تعابیر دیگر، [[معصوم]] دانسته است (تاریخ [[طبری]]، ج 2، ص 460). [[دلایل]] فراوانی در دست است که [[اصحاب خاص]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} و دیگر [[امامان]] نیز به معصومیت ایشان [[باور]] داشتهاند، و البته این [[اعتقاد]] به تدریج در جامعه شیعه شیوع یافته است.<ref>پژوهشگران مجمع عالی حکمت اسلامی، [[نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع (کتاب)|نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع]]، ص ۴۳-۴۸.</ref>. | ||
==عصمت در تجلی امامت== | == عصمت در تجلی امامت == | ||
یکی از شرایط اساسی [[امامت]]، «[[عصمت]]» است؛ بدین معنا که [[امام]] باید در [[ابلاغ]] [[احکام خدا]] و [[تفسیر]] و [[تبیین شریعت]]، از هر گونه خطای عمدی و [[سهوی]] به دور باشد. [[دلیل عقلی]] این ویژگی، بسیار روشن است؛ زیرا امام، [[حافظ]] و [[نگهبان دین]] خداست و اگر به هر صورت، مرتکب اشتباهی شود، در [[شریعت]]، [[کجی]] و [[ناراستی]] میافتد و در نتیجه، [[فلسفه دین]] مورد تردید جدی قرار میگیرد. از اینرو است که از دیدگاه [[شیعه]]، عصمت به عنوان شرط ضروری امامت است. | یکی از شرایط اساسی [[امامت]]، «[[عصمت]]» است؛ بدین معنا که [[امام]] باید در [[ابلاغ]] [[احکام خدا]] و [[تفسیر]] و [[تبیین شریعت]]، از هر گونه خطای عمدی و [[سهوی]] به دور باشد. [[دلیل عقلی]] این ویژگی، بسیار روشن است؛ زیرا امام، [[حافظ]] و [[نگهبان دین]] خداست و اگر به هر صورت، مرتکب اشتباهی شود، در [[شریعت]]، [[کجی]] و [[ناراستی]] میافتد و در نتیجه، [[فلسفه دین]] مورد تردید جدی قرار میگیرد. از اینرو است که از دیدگاه [[شیعه]]، عصمت به عنوان شرط ضروری امامت است. | ||
در تفسیر معنای عصمت، سخن بسیار است و در [[روایات]] هم در تفسیر آن مطالبی آمده است که به دو [[روایت]] در این باب اشاره میکنیم: | در تفسیر معنای عصمت، سخن بسیار است و در [[روایات]] هم در تفسیر آن مطالبی آمده است که به دو [[روایت]] در این باب اشاره میکنیم: | ||
#شخصی از [[حضرت زین العابدین]] [[امام سجاد]]{{ع}} پرسید: [[معنای معصوم]] چیست؟ [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}<ref>«معصوم کسی است که به ریسمان محکم خدا چنگ زند، و ریسمان خدا همان قرآن است که این دو (قرآن و معصوم) از یکدیگر جدا نمیشوند تا روز قیامت»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۴.</ref>. | # شخصی از [[حضرت زین العابدین]] [[امام سجاد]] {{ع}} پرسید: [[معنای معصوم]] چیست؟ [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يَفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}<ref>«معصوم کسی است که به ریسمان محکم خدا چنگ زند، و ریسمان خدا همان قرآن است که این دو (قرآن و معصوم) از یکدیگر جدا نمیشوند تا روز قیامت»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۴.</ref>. | ||
# [[هشام بن حکم]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده که آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.</ref>}}. | # [[هشام بن حکم]] از [[امام صادق]] {{ع}} نقل کرده که آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.</ref>}}. | ||
«[[معصوم]] کسی است که با کمک و [[یاری]] [[خداوند سبحان]] از همه [[محرمات الهی]] بپرهیزد؛ زیرا که [[خدا]] فرموده: هر کس به ریسمان خدا چنگ بزند بیگمان به [[راه راست]] [[هدایت یافته]] است»<ref>بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۴.</ref>. | «[[معصوم]] کسی است که با کمک و [[یاری]] [[خداوند سبحان]] از همه [[محرمات الهی]] بپرهیزد؛ زیرا که [[خدا]] فرموده: هر کس به ریسمان خدا چنگ بزند بیگمان به [[راه راست]] [[هدایت یافته]] است»<ref>بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۴.</ref>. | ||
خط ۳۵۰: | خط ۳۵۰: | ||
الف - '''[[آیه ابتلاء]]''': یکی از آیاتی که دلالت بر وجود [[عصمت امام]] دارد، این [[آیه]] است: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | الف - '''[[آیه ابتلاء]]''': یکی از آیاتی که دلالت بر وجود [[عصمت امام]] دارد، این [[آیه]] است: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | ||
ذیل [[آیه شریفه]] که [[حضرت ابراهیم]] میگوید: خدایا! از [[ذریه]] [[نسل]] من چطور؟ جواب میدهد: «[[امامت]]، [[عهد]] من است و از طرف من است، به [[ستمگران]] از آنان نمیرسد». به طور کلی [[نفی]] نکرد، و به طور کلی هم آری نگفت، بلکه؛ ستمگران آنها را کنار گذاشت. پس غیر ستمگران باقی میمانند که از [[نسل ابراهیم]]{{ع}} باشند. حال میگوییم: [[ظالم]] کیست؟ ظالم از نظر [[قرآن]] کسی است که به نفس خود یا به غیر خود [[ظلم]] کند. گرچه در عرف ما ظالم به کسی گفته میشود که به [[حقوق]] دیگران [[تجاوز]] کند، اما از دیدگاه قرآن ظالم کسی است که به حقوق دیگران و یا به نفس خود تجاوز نماید. پس [[گناهکار]] ولو یک لحظه از عمرش را [[گناه]] نماید صلاحیت [[مقام]] رفیع امامت را ندارد. | ذیل [[آیه شریفه]] که [[حضرت ابراهیم]] میگوید: خدایا! از [[ذریه]] [[نسل]] من چطور؟ جواب میدهد: «[[امامت]]، [[عهد]] من است و از طرف من است، به [[ستمگران]] از آنان نمیرسد». به طور کلی [[نفی]] نکرد، و به طور کلی هم آری نگفت، بلکه؛ ستمگران آنها را کنار گذاشت. پس غیر ستمگران باقی میمانند که از [[نسل ابراهیم]] {{ع}} باشند. حال میگوییم: [[ظالم]] کیست؟ ظالم از نظر [[قرآن]] کسی است که به نفس خود یا به غیر خود [[ظلم]] کند. گرچه در عرف ما ظالم به کسی گفته میشود که به [[حقوق]] دیگران [[تجاوز]] کند، اما از دیدگاه قرآن ظالم کسی است که به حقوق دیگران و یا به نفس خود تجاوز نماید. پس [[گناهکار]] ولو یک لحظه از عمرش را [[گناه]] نماید صلاحیت [[مقام]] رفیع امامت را ندارد. | ||
مرحوم [[علامه طباطبائی]] (ره) در [[تفسیر]] [[شریف]] «[[المیزان]]» میفرماید: در خصوص سؤالی که [[ابراهیم]] درباره فرزندانش از خداکرد و پاسخی که شنید باید گفت: [[فرزندان حضرت ابراهیم]] به [[حصر]] [[عقلی]] از نظر خوب و بد بودن به چهار [[طایفه]] تقسیم میشوند: | مرحوم [[علامه طباطبائی]] (ره) در [[تفسیر]] [[شریف]] «[[المیزان]]» میفرماید: در خصوص سؤالی که [[ابراهیم]] درباره فرزندانش از خداکرد و پاسخی که شنید باید گفت: [[فرزندان حضرت ابراهیم]] به [[حصر]] [[عقلی]] از نظر خوب و بد بودن به چهار [[طایفه]] تقسیم میشوند: | ||
یکی این که فرض کنیم که در بین نسل ابراهیم افرادی بودند که از اول تا آخر [[عمر]] همیشه ظالم بودند. دیگر این که فرض کنیم در اول عمر، ظالم بودند، در آخر عمر، خوب شدند. سوم آنکه در اول عمر، خوب بودند بعداً ظالم شدند. چهارم این که هیچ وقت ظالم نبودند. | یکی این که فرض کنیم که در بین نسل ابراهیم افرادی بودند که از اول تا آخر [[عمر]] همیشه ظالم بودند. دیگر این که فرض کنیم در اول عمر، ظالم بودند، در آخر عمر، خوب شدند. سوم آنکه در اول عمر، خوب بودند بعداً ظالم شدند. چهارم این که هیچ وقت ظالم نبودند. | ||
ایشان ادامه میدهد: محال است که ابراهیم{{ع}} امامت را با آن همه بزرگی که در نظرش داشت و پس از [[مقام نبوت]] این [[منصب]] و [[شأن]] به او داده شده بود - برای بچههایی خواسته باشد که از اول تا آخر [[عمر]] [[گناهکار]] باشند. همچنین محال است برای [[طایفه]] سوم این [[منصب]] را خواسته باشد؛ یعنی افرادی که اول عمر خوب بودند و آخر عمر، [[بدکار]] شدند. | ایشان ادامه میدهد: محال است که ابراهیم {{ع}} امامت را با آن همه بزرگی که در نظرش داشت و پس از [[مقام نبوت]] این [[منصب]] و [[شأن]] به او داده شده بود - برای بچههایی خواسته باشد که از اول تا آخر [[عمر]] [[گناهکار]] باشند. همچنین محال است برای [[طایفه]] سوم این [[منصب]] را خواسته باشد؛ یعنی افرادی که اول عمر خوب بودند و آخر عمر، [[بدکار]] شدند. | ||
پس [[ابراهیم]] این منصب را برای [[فرزندان]] خوب خود تقاضا کرد و خوبها دو قسمند: یک دسته آنهایی که اول بد بودند و آخر خوب شدند. و دسته دوم کسانی که همیشه یعنی از اول تا آخر خوب بودهاند؛ و [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} برای این دو دسته تقاضای [[امامت]] کرده است. ولی میبینیم [[قرآن کریم]] میفرماید: ای ابراهیم! {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}؛ آنها که سابقه [[ظلم]] دارند [[عهد]] من به آنها نمیرسد که مسلماً این [[مقام]] بزرگ برای آنکه بالفعل [[ظالم]] است - خواه همیشه ظالم بوده است، و یا آنکه قبلاً نبوده و اکنون ظالم است - مورد تقاضا نیست، و همچنین، [[قرآن]] امامت را برای کسی که قبلاً ظالم بوده و بعداً خوب شده است، [[نفی]] میکند. | پس [[ابراهیم]] این منصب را برای [[فرزندان]] خوب خود تقاضا کرد و خوبها دو قسمند: یک دسته آنهایی که اول بد بودند و آخر خوب شدند. و دسته دوم کسانی که همیشه یعنی از اول تا آخر خوب بودهاند؛ و [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} برای این دو دسته تقاضای [[امامت]] کرده است. ولی میبینیم [[قرآن کریم]] میفرماید: ای ابراهیم! {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}؛ آنها که سابقه [[ظلم]] دارند [[عهد]] من به آنها نمیرسد که مسلماً این [[مقام]] بزرگ برای آنکه بالفعل [[ظالم]] است - خواه همیشه ظالم بوده است، و یا آنکه قبلاً نبوده و اکنون ظالم است - مورد تقاضا نیست، و همچنین، [[قرآن]] امامت را برای کسی که قبلاً ظالم بوده و بعداً خوب شده است، [[نفی]] میکند. | ||
تنها یک صورت باقی میماند و آن این که: حضرت ابراهیم این مقام را برای کسانی تقاضا کرده است که در هیچ لحظه از عمرشان از آنان ظلم، صادر نشده باشد؛ نه [[ظلم به نفس]] خودش که [[گناه]] باشد و نه به دیگری. و منحصراً اینگونه از افراد، [[پیغمبر]]{{صل}} و نیز [[دوازده]] امامیاند که ما آنها را [[جانشین پیامبر]] میدانیم. دیگران که مدتها [[مشرک]] بوده و [[بت]] میپرستیدند [[صلاحیت امامت]] و [[رهبری امت اسلامی]] را نداشتهاند؛ چراکه بیتردید، هیچ ظلمی بدتر از [[شرک]] نیست: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. | تنها یک صورت باقی میماند و آن این که: حضرت ابراهیم این مقام را برای کسانی تقاضا کرده است که در هیچ لحظه از عمرشان از آنان ظلم، صادر نشده باشد؛ نه [[ظلم به نفس]] خودش که [[گناه]] باشد و نه به دیگری. و منحصراً اینگونه از افراد، [[پیغمبر]] {{صل}} و نیز [[دوازده]] امامیاند که ما آنها را [[جانشین پیامبر]] میدانیم. دیگران که مدتها [[مشرک]] بوده و [[بت]] میپرستیدند [[صلاحیت امامت]] و [[رهبری امت اسلامی]] را نداشتهاند؛ چراکه بیتردید، هیچ ظلمی بدتر از [[شرک]] نیست: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. | ||
ب - '''[[آیه تطهیر]]''': از آیاتی که صریح دلالت بر [[عصمت]] و [[پاکیزگی]] پیغمبر و [[ائمه]]{{عم}} دارد این [[آیه]] است: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. | ب - '''[[آیه تطهیر]]''': از آیاتی که صریح دلالت بر [[عصمت]] و [[پاکیزگی]] پیغمبر و [[ائمه]] {{عم}} دارد این [[آیه]] است: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. | ||
این معنا به خوبی دلالت دارد که [[اهل بیت]] - که [[امامان]] هستند -، به [[اراده حق تعالی]] از همه [[پلیدیها]] و [[گناهان]] [[پاک]] هستند. | این معنا به خوبی دلالت دارد که [[اهل بیت]] - که [[امامان]] هستند -، به [[اراده حق تعالی]] از همه [[پلیدیها]] و [[گناهان]] [[پاک]] هستند. | ||
ج - '''[[روایات]]''': [[علامه مجلسی]] در «[[بحارالانوار]]» بابی گشوده است به نام {{عربی|باب لزوم عصمتهم و عصمة الامام{{ع}}}} که ما در این بحث برخی از [[روایتها]] را از آنجا نقل میکنیم: | ج - '''[[روایات]]''': [[علامه مجلسی]] در «[[بحارالانوار]]» بابی گشوده است به نام {{عربی|باب لزوم عصمتهم و عصمة الامام {{ع}}}} که ما در این بحث برخی از [[روایتها]] را از آنجا نقل میکنیم: | ||
#{{متن حدیث|عَلِيٌّ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمْ الْمَعْصُومُونَ}}.«علی و سایر [[پیشوایان]] از [[اولاد]] او، [[برگزیدگان]] و خوبان [[خداوند]] و آنان معصومند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳، حدیث ۲.</ref>. | #{{متن حدیث|عَلِيٌّ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمْ الْمَعْصُومُونَ}}.«علی و سایر [[پیشوایان]] از [[اولاد]] او، [[برگزیدگان]] و خوبان [[خداوند]] و آنان معصومند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳، حدیث ۲.</ref>. | ||
#{{متن حدیث|كاتبا علي{{ع}} لم يكتبا عليه ذنبا}}؛ «دو [[فرشته]] ثبت [[اعمال]] علی{{ع}} برای وی گناهی ننوشتند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳، حدیث ۳.</ref>. | #{{متن حدیث|كاتبا علي {{ع}} لم يكتبا عليه ذنبا}}؛ «دو [[فرشته]] ثبت [[اعمال]] علی {{ع}} برای وی گناهی ننوشتند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۳، حدیث ۳.</ref>. | ||
#{{متن حدیث|الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً...}}؛ «[[امام]] از [[خانواده]] ما نیست مگر آنکه [[معصوم]] است»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۴، حدیث ۵ و ۶.</ref>. | #{{متن حدیث|الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً...}}؛ «[[امام]] از [[خانواده]] ما نیست مگر آنکه [[معصوم]] است»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۴، حدیث ۵ و ۶.</ref>. | ||
#{{متن حدیث|الْأَنْبِيَاءُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ}}؛ «برای [[پیامبران]] و اوصیای آنان گناهی نیست زیرا آنان پاک و معصومند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، حدیث ۸.</ref>. | #{{متن حدیث|الْأَنْبِيَاءُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ لَا ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ}}؛ «برای [[پیامبران]] و اوصیای آنان گناهی نیست زیرا آنان پاک و معصومند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، حدیث ۸.</ref>. | ||
خط ۳۷۳: | خط ۳۷۳: | ||
#{{متن حدیث|إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ}}؛ «[[اطاعت]]، تنها از آن [[خداوند]]، [[پیامبر]] و [[اولی الامر]] است؛ و به [[اطاعت اولی الامر]] از آن رو دستور داده شده است که آنان [[معصوم]] و از [[گناه]] مبرا هستند و هرگز به [[معصیت خدا]] [[فرمان]] نمیدهند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰، حدیث ۱۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۲۲-۲۶.</ref> | #{{متن حدیث|إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ}}؛ «[[اطاعت]]، تنها از آن [[خداوند]]، [[پیامبر]] و [[اولی الامر]] است؛ و به [[اطاعت اولی الامر]] از آن رو دستور داده شده است که آنان [[معصوم]] و از [[گناه]] مبرا هستند و هرگز به [[معصیت خدا]] [[فرمان]] نمیدهند»<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰، حدیث ۱۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۲۲-۲۶.</ref> | ||
==[[عصمت]]== | == [[عصمت]] == | ||
در تعریف عصمت میتوان گفت: نیرویی است که فرد را از هر گونه [[گناه]] و [[اشتباه]] دور میدارد. این نیرو از [[ایمان]] و شدت آن ناشی میشود. | در تعریف عصمت میتوان گفت: نیرویی است که فرد را از هر گونه [[گناه]] و [[اشتباه]] دور میدارد. این نیرو از [[ایمان]] و شدت آن ناشی میشود. | ||
از آنجا که [[معصوم]] به بالاترین مرتبه ایمان رسیده است، [[صدور گناه]] از او ممکن نیست. وی توسط [[خداوند]] در متن واقعیتها و [[حقیقت]] قرار گرفته است پس امکان اشتباه از طرف او متصور نیست؛ زیرا در متن واقعیتها [[سهو]] و اشتباهی وجود ندارد. | از آنجا که [[معصوم]] به بالاترین مرتبه ایمان رسیده است، [[صدور گناه]] از او ممکن نیست. وی توسط [[خداوند]] در متن واقعیتها و [[حقیقت]] قرار گرفته است پس امکان اشتباه از طرف او متصور نیست؛ زیرا در متن واقعیتها [[سهو]] و اشتباهی وجود ندارد. | ||
خط ۳۸۵: | خط ۳۸۵: | ||
[[امامیه]] [[معتقد]] است امامان همچون پیامبران، باید از [[کودکی]] تا [[مرگ]] از تمام [[اعمال زشت]] و [[ناپسند]] عمدی یا [[سهوی]]، معصوم باشند؛ زیرا آنان [[حافظان]] [[شرع]] و مجریان آن هستند و از این جهت همچون پیامبراناند<ref>حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴؛ السید نور الله المرعشی التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۳.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۶۰.</ref> | [[امامیه]] [[معتقد]] است امامان همچون پیامبران، باید از [[کودکی]] تا [[مرگ]] از تمام [[اعمال زشت]] و [[ناپسند]] عمدی یا [[سهوی]]، معصوم باشند؛ زیرا آنان [[حافظان]] [[شرع]] و مجریان آن هستند و از این جهت همچون پیامبراناند<ref>حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴؛ السید نور الله المرعشی التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲، ص۲۹۲-۲۹۳.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۶۰.</ref> | ||
==عدم منافات عصمت و [[قدرت]]== | == عدم منافات عصمت و [[قدرت]] == | ||
عصمت از گناه و اشتباه به معنای قدرت نداشتن بر انجام آن نیست بلکه امام قدرت گناه را دارا است؛ اما از انجام آن به واسطه شدت و قدرت ایمانش خودداری میکند. | عصمت از گناه و اشتباه به معنای قدرت نداشتن بر انجام آن نیست بلکه امام قدرت گناه را دارا است؛ اما از انجام آن به واسطه شدت و قدرت ایمانش خودداری میکند. | ||
محقق عالی قدر «[[خواجه نصیر الدین طوسی]]» در این مورد میگوید: «عصمت با قدرت تنافی و ضدیت ندارد»<ref>حسن بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱.</ref>. | محقق عالی قدر «[[خواجه نصیر الدین طوسی]]» در این مورد میگوید: «عصمت با قدرت تنافی و ضدیت ندارد»<ref>حسن بن یوسف حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱.</ref>. | ||
خط ۴۰۵: | خط ۴۰۵: | ||
دستهای دیگر گفتهاند عصمت لطفی است که [[خداوند]] در [[حق]] دارنده آن انجام میدهد و با وجود آن [[انگیزه]] ترک طاعت و انجام معصیت وجود ندارد. اسباب این [[لطف]] امور چهارگانه است... و مصنف گفتار گروه دوم را [[اختیار]] نموده است که عصمت تنافی با قدرت ندارد بلکه معصوم [[قادر]] بر انجام معصیت است و اگر چنین نبود سزاوار ستایش به خاطر انجام ندادن معصیت نبود و سزاوار [[پاداش]] نیز نبود و پاداش و [[جزا]] در مورد او [[باطل]] میشد و او از دایره [[تکلیف]] خارج بود. در حالی که خروج او از محدوده تکلیف به اتفاق تمام [[مسلمانان]] باطل است. | دستهای دیگر گفتهاند عصمت لطفی است که [[خداوند]] در [[حق]] دارنده آن انجام میدهد و با وجود آن [[انگیزه]] ترک طاعت و انجام معصیت وجود ندارد. اسباب این [[لطف]] امور چهارگانه است... و مصنف گفتار گروه دوم را [[اختیار]] نموده است که عصمت تنافی با قدرت ندارد بلکه معصوم [[قادر]] بر انجام معصیت است و اگر چنین نبود سزاوار ستایش به خاطر انجام ندادن معصیت نبود و سزاوار [[پاداش]] نیز نبود و پاداش و [[جزا]] در مورد او [[باطل]] میشد و او از دایره [[تکلیف]] خارج بود. در حالی که خروج او از محدوده تکلیف به اتفاق تمام [[مسلمانان]] باطل است. | ||
همچنین آیهای که [[پیامبر]]{{صل}} را همانند دیگر [[مردم]] معرفی میکند - جز این که بر او [[وحی]] میشود -<ref>{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ...}} «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود.».. سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref> نیز بر این مسئله دلالت میکند<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱-۳۹۲.</ref>. | همچنین آیهای که [[پیامبر]] {{صل}} را همانند دیگر [[مردم]] معرفی میکند - جز این که بر او [[وحی]] میشود -<ref>{{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ...}} «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود.».. سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref> نیز بر این مسئله دلالت میکند<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱-۳۹۲.</ref>. | ||
بنابراین [[معصوم]] [[توانایی]] و [[قدرت]] بر [[ارتکاب گناهان]] را دارد ولی آن را انجام نمیدهد؛ همانگونه که برخی از [[انسانها]] توانایی بر انجام برخی از [[گناهان]] یا [[کارهای ناپسند]] را دارند ولی آن را انجام نمیدهند.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۶۱.</ref> | بنابراین [[معصوم]] [[توانایی]] و [[قدرت]] بر [[ارتکاب گناهان]] را دارد ولی آن را انجام نمیدهد؛ همانگونه که برخی از [[انسانها]] توانایی بر انجام برخی از [[گناهان]] یا [[کارهای ناپسند]] را دارند ولی آن را انجام نمیدهند.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص ۶۱.</ref> | ||
==ماهیت عصمت== | == ماهیت عصمت == | ||
[[امامیه]] [[معتقد]] است که [[عصمت]] در [[معصوم]] عبارت است از: | [[امامیه]] [[معتقد]] است که [[عصمت]] در [[معصوم]] عبارت است از: | ||
«نیرویی عقلایی و [[توانایی روحی]] که این دو از اسباب اختیاری و غیر اختیاری حاصل میشود و فرد را از هر گونه [[گناه]] و [[اشتباه]] مصون میدارد»<ref>محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۱.</ref>. | «نیرویی عقلایی و [[توانایی روحی]] که این دو از اسباب اختیاری و غیر اختیاری حاصل میشود و فرد را از هر گونه [[گناه]] و [[اشتباه]] مصون میدارد»<ref>محمد بن الحسن الطوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۱.</ref>. | ||
خط ۴۱۷: | خط ۴۱۷: | ||
== عصمت در [[دین اسلام]] == | == عصمت در [[دین اسلام]] == | ||
بر کسانی که نگاهی -هر چند گذرا- به [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} و [[اهلبیت]]{{عم}} او بیندازند. پوشیده نخواهد ماند که مسأله عصمت از [[تعالیم]] اساسی [[اسلام]]، و بلکه از [[ضروریات دین]] است، و از آغاز، همگام با سایر [[احکام]] و [[اعتقادات اسلامی]] مطرح بوده است؛ هر چند این بحث، همچون سایر مباحث [[کلامی]] و [[اعتقادی]]، با پیدایش [[علم کلام]] رونق بیشتری یافت و موشکافیهای دقیقتری در آن انجام گرفت، و فِرق گوناگون کلامی، هر یک بر حسب اصول خویش، در باب محدوده عصمت نظرات مختلفی ارائه دادند. | بر کسانی که نگاهی -هر چند گذرا- به [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} و [[اهلبیت]] {{عم}} او بیندازند. پوشیده نخواهد ماند که مسأله عصمت از [[تعالیم]] اساسی [[اسلام]]، و بلکه از [[ضروریات دین]] است، و از آغاز، همگام با سایر [[احکام]] و [[اعتقادات اسلامی]] مطرح بوده است؛ هر چند این بحث، همچون سایر مباحث [[کلامی]] و [[اعتقادی]]، با پیدایش [[علم کلام]] رونق بیشتری یافت و موشکافیهای دقیقتری در آن انجام گرفت، و فِرق گوناگون کلامی، هر یک بر حسب اصول خویش، در باب محدوده عصمت نظرات مختلفی ارائه دادند. | ||
ما، در اینجا قصد بررسی آثار کلامی مکتوب در این زمینه را نداریم. امّا برای دفع برخی از [[شبهات]] ناگزیریم، اشاراتی به برخی از روایات [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و جریانات مرتبط با این مسأله در [[زمان]] آن [[حضرت]]، داشته باشیم؛ تا مبدأ پیدایش [[اندیشه]] عصمت و نحوه تلقی و برخورد [[مسلمانان]] با آن روشن شود. علاوه بر [[آیات قرآنی]] که تصریح به [[عصمت انبیا]]، به ویژه [[رسول گرامی اسلام]] دارند- و در جای خود به تفصیل بررسی خواهد شد – اینک تنها به ذکر چند [[روایت]] و قضیه [[تاریخی]] اکتفا میکنیم؛ تا روشن شود که [[اعتقاد به عصمت]] [[انبیا]] اعتقادی ریشهدار در تعالیم اولیه اسلام است و اصل [[اعتقاد]] به آن نزد مسلمانان امری مسلّم و خدشهناپذیر است. | ما، در اینجا قصد بررسی آثار کلامی مکتوب در این زمینه را نداریم. امّا برای دفع برخی از [[شبهات]] ناگزیریم، اشاراتی به برخی از روایات [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و جریانات مرتبط با این مسأله در [[زمان]] آن [[حضرت]]، داشته باشیم؛ تا مبدأ پیدایش [[اندیشه]] عصمت و نحوه تلقی و برخورد [[مسلمانان]] با آن روشن شود. علاوه بر [[آیات قرآنی]] که تصریح به [[عصمت انبیا]]، به ویژه [[رسول گرامی اسلام]] دارند- و در جای خود به تفصیل بررسی خواهد شد – اینک تنها به ذکر چند [[روایت]] و قضیه [[تاریخی]] اکتفا میکنیم؛ تا روشن شود که [[اعتقاد به عصمت]] [[انبیا]] اعتقادی ریشهدار در تعالیم اولیه اسلام است و اصل [[اعتقاد]] به آن نزد مسلمانان امری مسلّم و خدشهناپذیر است. | ||
=== عصمت در روایات [[پیامبر]]{{صل}} === | === عصمت در روایات [[پیامبر]] {{صل}} === | ||
پیامبر گرامی اسلام در برخی از روایات، به عصمت خویش و اهلبیت{{عم}} تصریح نمودهاند که در اینجا به ذکر دو [[روایت]] در این زمینه اکتفا میشود: | پیامبر گرامی اسلام در برخی از روایات، به عصمت خویش و اهلبیت {{عم}} تصریح نمودهاند که در اینجا به ذکر دو [[روایت]] در این زمینه اکتفا میشود: | ||
# {{متن حدیث|عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ}}<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱؛ ینابیع الموده، ب ۷۷، ص۲۴۵.</ref>؛ [[ابنعباس]] میگوید از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که میفرمود: من، [[علی]]، [[حسین]] و حسین و نُه نفر دیگر از [[اولاد حسین]]، [[پاک]] و [[معصوم]] هستیم. | # {{متن حدیث|عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ}}<ref>بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۱؛ ینابیع الموده، ب ۷۷، ص۲۴۵.</ref>؛ [[ابنعباس]] میگوید از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که میفرمود: من، [[علی]]، [[حسین]] و حسین و نُه نفر دیگر از [[اولاد حسین]]، [[پاک]] و [[معصوم]] هستیم. | ||
# {{متن حدیث|عَنِ النَّبِيِّ{{صل}} أَنَّهُ قَالَ: فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ}}؛ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در مورد علی و سایر [[ائمه]]{{عم}} فرمودند:... آنها برگزیدگان خداوندند و از هر گونه [[گناه]] و خطایی معصومند<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۶۹-۷۹.</ref>. | # {{متن حدیث|عَنِ النَّبِيِّ {{صل}} أَنَّهُ قَالَ: فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ}}؛ [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در مورد علی و سایر [[ائمه]] {{عم}} فرمودند:... آنها برگزیدگان خداوندند و از هر گونه [[گناه]] و خطایی معصومند<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۶۹-۷۹.</ref>. | ||
=== [[عصمت]] در میان [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] === | === [[عصمت]] در میان [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] === | ||
'''مذاکرات پیرامون [[جنگ بدر]]''': یکی از قضایای [[تاریخی]] که نهایت [[تسلیم]] و [[انقیاد]] [[اصحاب پیامبر]] را در مقابل آن [[حضرت]] نشان میدهد، مذاکراتی است که در هنگام [[مشورت]] پیرامون جنگ بدر انجام گرفت. بعد از آنکه [[مسلمانان]] در دستیابی به کاروان تجارتی [[قریش]] ناکام شدند و [[سپاه]] [[مشرکین]] برای [[دفاع]] از کاروان، [[مکه]] را به سوی [[مدینه]] ترک کردند، [[پیامبر]]{{صل}} موضوع [[جنگ]] با [[مشرکان]] را به مشورت گذاشته، فرمودند: {{متن حدیث|أَشِيرُوا إِلَى}}؛ نظرات خویش را در این باره بیان کنید. در عین حالی که دو تن از [[مهاجران]] سخنان ناصواب بر [[زبان]] آوردند - که حتی موجب [[ناراحتی]] و آزردگی خاطر حضرت شد - [[مقداد]] به پاخاسته، عرضه داشت: {{متن حدیث|وَ قَدْ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَاكَ وَ شَهِدْنَا أَنَّ مَا جِئْتَ بِهِ حَقٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَخُوضَ جَمْرَ الْغَضَا وَ شَوْكَ الْهَرَاسِ لَخُضْنَا مَعَكَ...}}<ref>الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۳، ص۱۷۴.</ref><ref>جمر: آتش فروزان؛ الغضا: در پختی با آتش بسیار پایدار؛ الشوک: خار؛ الهراس: درختی با خارهای فراوان. (ر.ک: المنجد فی اللغه).</ref>؛ | '''مذاکرات پیرامون [[جنگ بدر]]''': یکی از قضایای [[تاریخی]] که نهایت [[تسلیم]] و [[انقیاد]] [[اصحاب پیامبر]] را در مقابل آن [[حضرت]] نشان میدهد، مذاکراتی است که در هنگام [[مشورت]] پیرامون جنگ بدر انجام گرفت. بعد از آنکه [[مسلمانان]] در دستیابی به کاروان تجارتی [[قریش]] ناکام شدند و [[سپاه]] [[مشرکین]] برای [[دفاع]] از کاروان، [[مکه]] را به سوی [[مدینه]] ترک کردند، [[پیامبر]] {{صل}} موضوع [[جنگ]] با [[مشرکان]] را به مشورت گذاشته، فرمودند: {{متن حدیث|أَشِيرُوا إِلَى}}؛ نظرات خویش را در این باره بیان کنید. در عین حالی که دو تن از [[مهاجران]] سخنان ناصواب بر [[زبان]] آوردند - که حتی موجب [[ناراحتی]] و آزردگی خاطر حضرت شد - [[مقداد]] به پاخاسته، عرضه داشت: {{متن حدیث|وَ قَدْ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَاكَ وَ شَهِدْنَا أَنَّ مَا جِئْتَ بِهِ حَقٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَخُوضَ جَمْرَ الْغَضَا وَ شَوْكَ الْهَرَاسِ لَخُضْنَا مَعَكَ... }}<ref>الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۳، ص۱۷۴.</ref><ref>جمر: آتش فروزان؛ الغضا: در پختی با آتش بسیار پایدار؛ الشوک: خار؛ الهراس: درختی با خارهای فراوان. (ر. ک: المنجد فی اللغه).</ref>؛ | ||
ما به تو [[ایمان]] آوردیم و تصدیقت نمودیم و [[گواهی]] دادیم که آنچه تو آوردهای همه [[حق]] است و از جانب [[خدا]]. به خدا قسم! اگر [[فرمان]] دهی که در [[آتش]]... فرو رویم، همراه با تو چنین خواهیم کرد. | ما به تو [[ایمان]] آوردیم و تصدیقت نمودیم و [[گواهی]] دادیم که آنچه تو آوردهای همه [[حق]] است و از جانب [[خدا]]. به خدا قسم! اگر [[فرمان]] دهی که در [[آتش]]... فرو رویم، همراه با تو چنین خواهیم کرد. | ||
سخنان [[مقداد]] [[پیامبر]]{{صل}} را [[خشنود]] کرد، ولی مانع از ادامه [[مشورت]] پیامبر{{صل}} نشد. از این رو تکرار کردند: {{متن حدیث|أَشِيرُوا إِلَى}}. در این هنگام [[سعد بن معاذ]] که از بزرگان [[انصار]] بود، برخاست و ضمن گفتوگویی با [[حضرت]] عرض کرد: {{متن حدیث|بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا قَدْ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَاكَ وَ شَهِدْنَا أَنَّ مَا جِئْتَ بِهِ حَقٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمُرْنَا بِمَا شِئْتَ وَ خُذْ مِنْ أَمْوَالِنَا مَا شِئْتَ وَ اتْرُكْ مِنْهُ مَا شِئْتَ... وَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَخُوضَ هَذَا الْبَحْرَ لَخُضْنَا مَعَكَ...}}<ref>«پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهی دادیم که آنچه تو آوردهای همه حق است و از جانب خدا. به هر چه که میخواهی فرمان بده؛ هر آنچه را دوست داری از اموال ما برگیر و هر اندازه که مایلی باقی گذار... سوگند به خدا که اگر دستور دهی تا خویش را به دریا زنیم، سرپیچی نخواهیم کرد» الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۴۷.</ref>. | سخنان [[مقداد]] [[پیامبر]] {{صل}} را [[خشنود]] کرد، ولی مانع از ادامه [[مشورت]] پیامبر {{صل}} نشد. از این رو تکرار کردند: {{متن حدیث|أَشِيرُوا إِلَى}}. در این هنگام [[سعد بن معاذ]] که از بزرگان [[انصار]] بود، برخاست و ضمن گفتوگویی با [[حضرت]] عرض کرد: {{متن حدیث|بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا قَدْ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَاكَ وَ شَهِدْنَا أَنَّ مَا جِئْتَ بِهِ حَقٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمُرْنَا بِمَا شِئْتَ وَ خُذْ مِنْ أَمْوَالِنَا مَا شِئْتَ وَ اتْرُكْ مِنْهُ مَا شِئْتَ... وَ اللَّهِ لَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَخُوضَ هَذَا الْبَحْرَ لَخُضْنَا مَعَكَ...}}<ref>«پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهی دادیم که آنچه تو آوردهای همه حق است و از جانب خدا. به هر چه که میخواهی فرمان بده؛ هر آنچه را دوست داری از اموال ما برگیر و هر اندازه که مایلی باقی گذار... سوگند به خدا که اگر دستور دهی تا خویش را به دریا زنیم، سرپیچی نخواهیم کرد» الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۱۷۵؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۲۴۷.</ref>. | ||
آنچه که در این جریان درخور توجه و دقّت میباشد این است که چرا پیامبر{{صل}} از سخنان مقداد و سعدبن معاذ مسرور شد؟ با اینکه آنها نظری در باب [[جنگ]] یا [[صلح]] ارائه نکردند. به نظر میرسد علّت [[شادمانی]] حضرت از اظهارات این دو [[صحابی]] بزرگ، آن بود که در بیانات آنها نهایت [[تسلیم]] و [[انقیاد]] در برابر [[رسول الله]]{{صل}} نمایان بود. | آنچه که در این جریان درخور توجه و دقّت میباشد این است که چرا پیامبر {{صل}} از سخنان مقداد و سعدبن معاذ مسرور شد؟ با اینکه آنها نظری در باب [[جنگ]] یا [[صلح]] ارائه نکردند. به نظر میرسد علّت [[شادمانی]] حضرت از اظهارات این دو [[صحابی]] بزرگ، آن بود که در بیانات آنها نهایت [[تسلیم]] و [[انقیاد]] در برابر [[رسول الله]] {{صل}} نمایان بود. | ||
پس روشن میشود – بر خلاف آنچه که بعضی پنداشتهاند<ref>مقارنة الادیان (۳)، الاسلام، ص۱۲۳.</ref>- [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] بین [[مقام نبوت]] و [[بشریت]] پیامبر{{صل}} تفکیکی قائل نمیشدند؛ اینگونه نبود که در برابر "[[محمد]] [[انسان]]" [[مخالفت]] و [[سرپیچی]] نمایند و در [[حق]] او احتمال [[خطا]] و [[اشتباه]] بدهند، و تنها در برابر "محمد [[نبی]]" منقاد و [[مطیع]] باشند. | پس روشن میشود – بر خلاف آنچه که بعضی پنداشتهاند<ref>مقارنة الادیان (۳)، الاسلام، ص۱۲۳.</ref>- [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] بین [[مقام نبوت]] و [[بشریت]] پیامبر {{صل}} تفکیکی قائل نمیشدند؛ اینگونه نبود که در برابر "[[محمد]] [[انسان]]" [[مخالفت]] و [[سرپیچی]] نمایند و در [[حق]] او احتمال [[خطا]] و [[اشتباه]] بدهند، و تنها در برابر "محمد [[نبی]]" منقاد و [[مطیع]] باشند. | ||
این نحوه تسلیم و انقیاد مطلق در تمامی جهات، و نسبت به تمامی [[کارها]] و [[دستورات]] و خواستههای [[رسول الله]]{{صل}} به این [[دلیل]] بود که هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی را در [[حق]] آن [[حضرت]]، احتمال نمیدادند. و الا هیچ [[عقل]] سلیمی به [[انسان]] اجازه نمیدهد که عنان [[اختیار]] خویش را، در همه جهات، به دست کسی بسپارد که احتمال خطا و [[اشتباه]] در او [[راه]] داشته باشد و یا [[گمان]] رود تصمیمات او، مطابق [[مصلحت]] نباشد. در واقع، چنین حالات خداپسندانهای ریشه در [[اعتقادات]] [[قرآنی]] داشت؛ آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>. | این نحوه تسلیم و انقیاد مطلق در تمامی جهات، و نسبت به تمامی [[کارها]] و [[دستورات]] و خواستههای [[رسول الله]] {{صل}} به این [[دلیل]] بود که هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی را در [[حق]] آن [[حضرت]]، احتمال نمیدادند. و الا هیچ [[عقل]] سلیمی به [[انسان]] اجازه نمیدهد که عنان [[اختیار]] خویش را، در همه جهات، به دست کسی بسپارد که احتمال خطا و [[اشتباه]] در او [[راه]] داشته باشد و یا [[گمان]] رود تصمیمات او، مطابق [[مصلحت]] نباشد. در واقع، چنین حالات خداپسندانهای ریشه در [[اعتقادات]] [[قرآنی]] داشت؛ آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>. | ||
'''[[ذوالشهادتین]]''': [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} از سواءبن [[قیس]] محاربی، اسبی را خریداری کردند، امّا پس از چندی، سواءبن قیس این [[معامله]] را [[انکار]] کرد. در این هنگام [[خزیمه بن ثابت]] [[انصاری]]، با وجود اینکه در هنگام معامله حضور نداشت، به نفع رسول الله{{صل}} [[شهادت]] داد و جریان فیصله یافت. پس از آن، [[پیامبر]]{{صل}} به [[خزیمه]] فرمودند: "بر چه اساسی شهادت دادی، حال آنکه به هنگام انجام معامله با ما نبودی؟" خزیمه در پاسخ عرض کرد: {{عربی|يا رسول الله{{صل}} أنا أصدقك بخبر السماء و لا اصدقك بما تقول؟}}<ref>«ای رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانی تصدیق میکنم، چگونه در مورد غیر آن تصدیق نکنم؟» طبقات ابن سعد، ج۴، ص۳۷۹-۳۸۰.</ref>؛ | '''[[ذوالشهادتین]]''': [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} از سواءبن [[قیس]] محاربی، اسبی را خریداری کردند، امّا پس از چندی، سواءبن قیس این [[معامله]] را [[انکار]] کرد. در این هنگام [[خزیمه بن ثابت]] [[انصاری]]، با وجود اینکه در هنگام معامله حضور نداشت، به نفع رسول الله {{صل}} [[شهادت]] داد و جریان فیصله یافت. پس از آن، [[پیامبر]] {{صل}} به [[خزیمه]] فرمودند: "بر چه اساسی شهادت دادی، حال آنکه به هنگام انجام معامله با ما نبودی؟" خزیمه در پاسخ عرض کرد: {{عربی|يا رسول الله {{صل}} أنا أصدقك بخبر السماء و لا اصدقك بما تقول؟}}<ref>«ای رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانی تصدیق میکنم، چگونه در مورد غیر آن تصدیق نکنم؟» طبقات ابن سعد، ج۴، ص۳۷۹-۳۸۰.</ref>؛ | ||
در برخی دیگر از [[منابع تاریخی]]، [[سخن]] خزیمه چنین [[نقل]] شده است: {{عربی|صدقتك بما جئت به و علمت انك لا تقول الا حقاً}}<ref>«من تو را نسبت به هر آنچه که آوردهای تصدیق کردهام و یقین دارم که جز حق نمیگویی». اسدالغابه، ج۱، ص۶۱۰.</ref>؛ | در برخی دیگر از [[منابع تاریخی]]، [[سخن]] خزیمه چنین [[نقل]] شده است: {{عربی|صدقتك بما جئت به و علمت انك لا تقول الا حقاً}}<ref>«من تو را نسبت به هر آنچه که آوردهای تصدیق کردهام و یقین دارم که جز حق نمیگویی». اسدالغابه، ج۱، ص۶۱۰.</ref>؛ | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} سخن او را پسندیدند و برای [[قدردانی]] از [[شناخت]] و [[معرفت]] بالای خزیمه نسبت به [[مقام عصمت پیامبر]]{{صل}}، شهادت ایشان را به منزله شهادت دو نفر قرار دادند و از آن پس به [[ذو الشهادتین]] معروف شد. از این ماجرای کوتاه هم به خوبی روشن میشود [[اعتقاد به عصمت]] [[پیامبر]]{{صل}} (ولو در امور روزمره) برای [[اصحاب خاص]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، امری مسلم بوده است. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} سخن او را پسندیدند و برای [[قدردانی]] از [[شناخت]] و [[معرفت]] بالای خزیمه نسبت به [[مقام عصمت پیامبر]] {{صل}}، شهادت ایشان را به منزله شهادت دو نفر قرار دادند و از آن پس به [[ذو الشهادتین]] معروف شد. از این ماجرای کوتاه هم به خوبی روشن میشود [[اعتقاد به عصمت]] [[پیامبر]] {{صل}} (ولو در امور روزمره) برای [[اصحاب خاص]] [[رسول اکرم]] {{صل}}، امری مسلم بوده است. | ||
'''[[صلح]] حدیبیّه''': در جریان حدیبیّه، وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تصمیم]] به انعقاد قراردداد صلح با [[مشرکان]] گرفتند، عمربن خطاب در حالی که از این قضیه به شدت ناراحت بود، نزد [[ابابکر]] رفت و گفت؟ آیا او [[رسول خدا]] نیست؟ و مگر نه این است که ما مسلمانیم و آنها [[مشرک]]؟ پس چرا باید چنین [[پستی]] و ذلتی را در [[دین]] خویش پذیرا باشیم؟ ابابکر در جواب گفت: {{عربی|انه رسول الله{{صل}} و ليس يعصي ربه}}<ref>«یقیناً او رسول خدا است، و هرگز خدای خود را نافرمانی نمیکند». السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۹.</ref>. | '''[[صلح]] حدیبیّه''': در جریان حدیبیّه، وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[تصمیم]] به انعقاد قراردداد صلح با [[مشرکان]] گرفتند، عمربن خطاب در حالی که از این قضیه به شدت ناراحت بود، نزد [[ابابکر]] رفت و گفت؟ آیا او [[رسول خدا]] نیست؟ و مگر نه این است که ما مسلمانیم و آنها [[مشرک]]؟ پس چرا باید چنین [[پستی]] و ذلتی را در [[دین]] خویش پذیرا باشیم؟ ابابکر در جواب گفت: {{عربی|انه رسول الله {{صل}} و ليس يعصي ربه}}<ref>«یقیناً او رسول خدا است، و هرگز خدای خود را نافرمانی نمیکند». السیرة الحلبیة، ج۳، ص۱۹.</ref>. | ||
سپس نظیر همین گفتوگو بین [[عمر]] و رسول خدا{{صل}} واقع شد و پیامبر{{صل}} در پاسخ فرمودند: {{متن حدیث|لن لخاف امره و لن یضیعنی}}<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳۴.</ref>؛ | سپس نظیر همین گفتوگو بین [[عمر]] و رسول خدا {{صل}} واقع شد و پیامبر {{صل}} در پاسخ فرمودند: {{متن حدیث|لن لخاف امره و لن یضیعنی}}<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳۴.</ref>؛ | ||
از این جریان به خوبی رواج اعتقاد به عصمت [[انبیا]] در بین [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] [[مشاهده]] میشود. زیرا: | از این جریان به خوبی رواج اعتقاد به عصمت [[انبیا]] در بین [[مسلمین]] [[صدر اسلام]] [[مشاهده]] میشود. زیرا: | ||
خط ۴۵۷: | خط ۴۵۷: | ||
علاوه بر اینکه خود پیامبر نیز در پاسخ عمر، تصریح به عصمت خویش مینمایند. | علاوه بر اینکه خود پیامبر نیز در پاسخ عمر، تصریح به عصمت خویش مینمایند. | ||
'''تقسیم [[غنایم]] [[حنین]]''': پس از [[جنگ حنین]]، پیامبر اکرم{{صل}} تمامی غنایم این [[جنگ]] – و طبق برخی از نقلها، اکثر غنایم – را بین [[قریش]] تقسیم کردند و سهم زیادی برای {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} در نظر گرفتند؛ یعنی، افرادی همانند [[ابوسفیان]] که سالها با [[پیامبر]] [[مبارزه]] کردند و در جریان [[فتح مکه]]، ناچار به [[پذیرش اسلام]] شدند. چنانکه در [[قرآن کریم]]<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۷۶-۷۷.</ref>، یکی از [[موارد مصرف]] [[زکات]] به عنوان {{متن قرآن|وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} ذکر شده است؛ یعنی اینکه گاهی [[مصلحت]] اقتضا میکند که از [[بیتالمال]] [[مسلمین]] به افراد ویژهای اختصاص یابد تا دلهایشان متمایل به [[اسلام]] گردد. | '''تقسیم [[غنایم]] [[حنین]]''': پس از [[جنگ حنین]]، پیامبر اکرم {{صل}} تمامی غنایم این [[جنگ]] – و طبق برخی از نقلها، اکثر غنایم – را بین [[قریش]] تقسیم کردند و سهم زیادی برای {{متن قرآن|مُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} در نظر گرفتند؛ یعنی، افرادی همانند [[ابوسفیان]] که سالها با [[پیامبر]] [[مبارزه]] کردند و در جریان [[فتح مکه]]، ناچار به [[پذیرش اسلام]] شدند. چنانکه در [[قرآن کریم]]<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۷۶-۷۷.</ref>، یکی از [[موارد مصرف]] [[زکات]] به عنوان {{متن قرآن|وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ}} ذکر شده است؛ یعنی اینکه گاهی [[مصلحت]] اقتضا میکند که از [[بیتالمال]] [[مسلمین]] به افراد ویژهای اختصاص یابد تا دلهایشان متمایل به [[اسلام]] گردد. | ||
در این میان، برخی از [[انصار]] از چنین تقسیمی شگفتزده و ناراحت شدند، و البته این [[ناراحتی]] بر اساس معیارهای عادّی، بسیار طبیعی بود. وقتی پیامبر{{صل}} و [[یاران]] اندکش در [[مکّه]]، توسط [[قریش]] و در رأس آنها ابوسفیان، زیر انواع و اقسام فشارها و شکنجهها قرار داشتند، این انصار بودند که آنها را در خانههای خود، در [[مدینه]]، جای داده با کمال [[ایثار]] و [[سخاوت]] از آنها [[پذیرایی]] نمودند. حال، پس از سالها که پیامبر{{صل}} قدرتی یافته و بر [[دشمنان]] غالب آمده است، بیشترین سهم را به همان دشمنان دیروز اختصاص داده است! | در این میان، برخی از [[انصار]] از چنین تقسیمی شگفتزده و ناراحت شدند، و البته این [[ناراحتی]] بر اساس معیارهای عادّی، بسیار طبیعی بود. وقتی پیامبر {{صل}} و [[یاران]] اندکش در [[مکّه]]، توسط [[قریش]] و در رأس آنها ابوسفیان، زیر انواع و اقسام فشارها و شکنجهها قرار داشتند، این انصار بودند که آنها را در خانههای خود، در [[مدینه]]، جای داده با کمال [[ایثار]] و [[سخاوت]] از آنها [[پذیرایی]] نمودند. حال، پس از سالها که پیامبر {{صل}} قدرتی یافته و بر [[دشمنان]] غالب آمده است، بیشترین سهم را به همان دشمنان دیروز اختصاص داده است! | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} برای اینکه هرگونه شبههای را دفع کنند – تا سخنان گروه اندکی که [[معرفت]] کافی نسبت به [[عصمت]] آن [[حضرت]] نداشتند، دیگران را تحت تأثیر قرار ندهد- [[دستور]] فرمودند تا انصار در محلّی [[اجتماع]] کنند. سپس در جمع آنها حضور یافتند و [[نعمت]] [[هدایت الهی]] و دیگر نعم [[معنوی]] را که [[خداوند]] به واسطه آن حضرت، [[انصار]] و [[اهل]] مدینه را از آن بهرهمند کرده بود، متذکّر شدند. انصار نیز، همگی سخنان حضرت را [[تصدیق]] کردند. سپس پیامبر سؤالی بدین مضمون از آنان پرسیدند: چرا نمیگویید: "تو آواره بودی، ما پناهت دادیم، تو از دشمنان بیمناک بودی، ما تو را در [[امان]] قرار دادیم، وقتی که همه تو را [[تکذیب]] کردند، ما تو را تصدیق نمودیم"؟ | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای اینکه هرگونه شبههای را دفع کنند – تا سخنان گروه اندکی که [[معرفت]] کافی نسبت به [[عصمت]] آن [[حضرت]] نداشتند، دیگران را تحت تأثیر قرار ندهد- [[دستور]] فرمودند تا انصار در محلّی [[اجتماع]] کنند. سپس در جمع آنها حضور یافتند و [[نعمت]] [[هدایت الهی]] و دیگر نعم [[معنوی]] را که [[خداوند]] به واسطه آن حضرت، [[انصار]] و [[اهل]] مدینه را از آن بهرهمند کرده بود، متذکّر شدند. انصار نیز، همگی سخنان حضرت را [[تصدیق]] کردند. سپس پیامبر سؤالی بدین مضمون از آنان پرسیدند: چرا نمیگویید: "تو آواره بودی، ما پناهت دادیم، تو از دشمنان بیمناک بودی، ما تو را در [[امان]] قرار دادیم، وقتی که همه تو را [[تکذیب]] کردند، ما تو را تصدیق نمودیم"؟ | ||
آنگاه که [[سخنان پیامبر]]{{صل}} به اینجا رسید، صدای انصار به [[گریه]] بلند شد و بزرگان و رؤسای آنها، خود را به دست و پای حضرت انداخته، به پیشگاه آن گرامی خاکساری کردند. سپس گفتند: "هر چه که [[خدا]] و رسولش بفرمایند، ما بدان [[راضی]] هستیم. [نه تنها [[غنائم جنگی]]، بلکه] همه [[اموال]] ما را هم اگر بخواهی، میتوانی بین [[قوم]] خودت تقسیم کنی". و به دنبال این سخنان افزودند: "اگر عدهای از ما به نحوه تقسیم [[غنایم]] [[اعتراض]] کردند، نه از این روی بود که در دلهای آنها ناخالصی و یا [[دشمنی]] وجود داشته باشد، بلکه به خاطر [[ناراحتیها]] و زجرهایی بود که از امثال [[ابوسفیان]] کشیده بودند". سپس [[خدمت]] [[حضرت]] عرض کردند که یا [[رسول الله]]{{صل}}، همچنان که خود این گروه به [[اشتباه]] خود پی برده و از کرده خویش پشیمان شدهاند و به [[درگاه الهی]] [[توبه]] کردهاند، تو نیز برای آنها [[طلب]] [[آمرزش]] و [[مغفرت]] نما. حضرت{{صل}} هم در پاسخ، در [[حق]] همه [[انصار]] [[دعا]] کرده، به درگاه الهی عرض نمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَ لِأَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ وَ لِأَبْنَاءِ أَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ}}<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۷۶-۷۷.</ref>. | آنگاه که [[سخنان پیامبر]] {{صل}} به اینجا رسید، صدای انصار به [[گریه]] بلند شد و بزرگان و رؤسای آنها، خود را به دست و پای حضرت انداخته، به پیشگاه آن گرامی خاکساری کردند. سپس گفتند: "هر چه که [[خدا]] و رسولش بفرمایند، ما بدان [[راضی]] هستیم. [نه تنها [[غنائم جنگی]]، بلکه] همه [[اموال]] ما را هم اگر بخواهی، میتوانی بین [[قوم]] خودت تقسیم کنی". و به دنبال این سخنان افزودند: "اگر عدهای از ما به نحوه تقسیم [[غنایم]] [[اعتراض]] کردند، نه از این روی بود که در دلهای آنها ناخالصی و یا [[دشمنی]] وجود داشته باشد، بلکه به خاطر [[ناراحتیها]] و زجرهایی بود که از امثال [[ابوسفیان]] کشیده بودند". سپس [[خدمت]] [[حضرت]] عرض کردند که یا [[رسول الله]] {{صل}}، همچنان که خود این گروه به [[اشتباه]] خود پی برده و از کرده خویش پشیمان شدهاند و به [[درگاه الهی]] [[توبه]] کردهاند، تو نیز برای آنها [[طلب]] [[آمرزش]] و [[مغفرت]] نما. حضرت {{صل}} هم در پاسخ، در [[حق]] همه [[انصار]] [[دعا]] کرده، به درگاه الهی عرض نمودند: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَ لِأَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ وَ لِأَبْنَاءِ أَبْنَاءِ الْأَنْصَارِ}}<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۷۶-۷۷.</ref>. | ||
این جریان، به خوبی نشان میدهد که تا چه حد، [[عصمت پیامبر]]{{صل}} و [[مصونیت]] او از هرگونه [[لغزش]] و خطایی، برای [[اصحاب]] مسلّم بود؛ به نحوی که حاضر بودند تمامی اموال خود را در [[اختیار]] آن حضرت قرار دهند تا هرگونه که میخواهد در آن [[تصرف]] نماید. البته روشن است که [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} از نظر [[معرفت]] و [[درجه]] [[شناخت]] نسبت به [[مقام]] و [[منزلت]] آن حضرت در یک سطح نبودند، از این رو گاهی، عدهای از آنان ناآگاهانه و از روی [[جهل]]، به عملکرد حضرت اعتراض مینمودند. | این جریان، به خوبی نشان میدهد که تا چه حد، [[عصمت پیامبر]] {{صل}} و [[مصونیت]] او از هرگونه [[لغزش]] و خطایی، برای [[اصحاب]] مسلّم بود؛ به نحوی که حاضر بودند تمامی اموال خود را در [[اختیار]] آن حضرت قرار دهند تا هرگونه که میخواهد در آن [[تصرف]] نماید. البته روشن است که [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} از نظر [[معرفت]] و [[درجه]] [[شناخت]] نسبت به [[مقام]] و [[منزلت]] آن حضرت در یک سطح نبودند، از این رو گاهی، عدهای از آنان ناآگاهانه و از روی [[جهل]]، به عملکرد حضرت اعتراض مینمودند. | ||
در همین جریان، فردی به نام ذی الخویصره بیشرمانه به [[پیامبر]]{{صل}} معترض است که چرا در [[تقسیم غنائم]]، [[عدالت]] را رعایت نکرده است! پیامبر{{صل}} در پاسخ میفرمایند:{{متن حدیث|وَيْلَكَ إِنْ لَمْ يَكُنِ الْعَدْلُ عِنْدِي فَعِنْدَ مَنْ يَكُونُ}}<ref>«وای بر تو، اگر عدالت را نزد من نتوان یافت، کجا میتوان سراغی از آن گرفت؟» شیخ مفید، الارشاد، ص۷۸؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۴۱۶.</ref>؛ | در همین جریان، فردی به نام ذی الخویصره بیشرمانه به [[پیامبر]] {{صل}} معترض است که چرا در [[تقسیم غنائم]]، [[عدالت]] را رعایت نکرده است! پیامبر {{صل}} در پاسخ میفرمایند:{{متن حدیث|وَيْلَكَ إِنْ لَمْ يَكُنِ الْعَدْلُ عِنْدِي فَعِنْدَ مَنْ يَكُونُ}}<ref>«وای بر تو، اگر عدالت را نزد من نتوان یافت، کجا میتوان سراغی از آن گرفت؟» شیخ مفید، الارشاد، ص۷۸؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۲۹؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۴۱۶.</ref>؛ | ||
آنچه که در این جریان قابل توجه است. عکسالعمل [[صحابه پیامبر]]{{صل}} در مقابل [[اعتراض]] ذیالخویصره است؛ آنها به قدری از این سخن او به [[خشم]] آمدند که اجازه [[قتل]] او را از [[پیامبر]] خواستند، امّا [[حضرت]] اجازه نداد. | آنچه که در این جریان قابل توجه است. عکسالعمل [[صحابه پیامبر]] {{صل}} در مقابل [[اعتراض]] ذیالخویصره است؛ آنها به قدری از این سخن او به [[خشم]] آمدند که اجازه [[قتل]] او را از [[پیامبر]] خواستند، امّا [[حضرت]] اجازه نداد. | ||
بیشک، علت خشم و [[غضب]] [[اصحاب]] و اینکه او را مستحق قتل دانستند، این بود که در نظر آنان، اعتراض به عملکرد پیامبر - اعتراضی که به [[عصمت]] حضرت خدشهای وارد کند - مساوی با [[انکار]] اصل [[رسالت]] و [[نبوت]] بود و مرتکب آن مستحق [[مرگ]]؛ و الا اگر [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر{{صل}} از اصول اساسی [[دین]] نبود، اینگونه برخوردی با ذیالخویصره به نظر خردمندانه نمیرسد. | بیشک، علت خشم و [[غضب]] [[اصحاب]] و اینکه او را مستحق قتل دانستند، این بود که در نظر آنان، اعتراض به عملکرد پیامبر - اعتراضی که به [[عصمت]] حضرت خدشهای وارد کند - مساوی با [[انکار]] اصل [[رسالت]] و [[نبوت]] بود و مرتکب آن مستحق [[مرگ]]؛ و الا اگر [[اعتقاد به عصمت]] پیامبر {{صل}} از اصول اساسی [[دین]] نبود، اینگونه برخوردی با ذیالخویصره به نظر خردمندانه نمیرسد. | ||
'''[[خطبه]] [[خلیفه اول]]''': پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} [[ابابکر]] در آغاز [[خلافت]] خود خطبهای برای [[مردم]] خواند؛ به این مضمون که [[رسول خدا]] از [[دنیا]] [[رحلت]] کرد، در حالی که [[حق]] هیچ کس بر عهده او نبود، چرا که آن حضرت [[معصوم]] از [[خطا]] بود: {{عربی|و كان{{صل}} معصوماً من الخطأ}}. | '''[[خطبه]] [[خلیفه اول]]''': پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} [[ابابکر]] در آغاز [[خلافت]] خود خطبهای برای [[مردم]] خواند؛ به این مضمون که [[رسول خدا]] از [[دنیا]] [[رحلت]] کرد، در حالی که [[حق]] هیچ کس بر عهده او نبود، چرا که آن حضرت [[معصوم]] از [[خطا]] بود: {{عربی|و كان {{صل}} معصوماً من الخطأ}}. | ||
بنابراین آنچه از او [[انتظار]] داشتید، از من توقّع نداشته باشید<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۴۳۹؛ و همچنین ر.ک: ابن ابی الحدید، | بنابراین آنچه از او [[انتظار]] داشتید، از من توقّع نداشته باشید<ref>بحارالانوار، ج۱۰، ص۴۳۹؛ و همچنین ر. ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۶۹-۷۹.</ref> | ||
== عصمت در ادیان و مکاتب == | == عصمت در ادیان و مکاتب == | ||
خط ۵۰۲: | خط ۵۰۲: | ||
'''نقد''' | '''نقد''' | ||
#تعریف فوق جامع الاطراف نیست، چون مبهم است و منظورشان را از وصف بیان نکردند و فقط اثر عصمت را گفتهاند. | # تعریف فوق جامع الاطراف نیست، چون مبهم است و منظورشان را از وصف بیان نکردند و فقط اثر عصمت را گفتهاند. | ||
این تعریف عصمت، را محدود به اجتناب از معاصی کرده است، حال اینکه دایره عصمت گسترده است و عصمت از سهو و نسیان و اشتباه در [[شریعت]] و مسائل [[اجتماعی]] را نیز در برمیگیرد. | این تعریف عصمت، را محدود به اجتناب از معاصی کرده است، حال اینکه دایره عصمت گسترده است و عصمت از سهو و نسیان و اشتباه در [[شریعت]] و مسائل [[اجتماعی]] را نیز در برمیگیرد. | ||
خط ۵۰۸: | خط ۵۰۸: | ||
'''عدم [[قدرت]] بر معصیت''': [[ابوالحسن بصری]] - از [[دانشمندان]] معتزلی – میگوید: "عصمت، قدرت بر [[طاعت]] و عدم قدرت بر معصیت است"<ref>شرح تجرید، ص۴۹۴؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ المحصل، ص۵۲۱؛ تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹.</ref>. | '''عدم [[قدرت]] بر معصیت''': [[ابوالحسن بصری]] - از [[دانشمندان]] معتزلی – میگوید: "عصمت، قدرت بر [[طاعت]] و عدم قدرت بر معصیت است"<ref>شرح تجرید، ص۴۹۴؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ المحصل، ص۵۲۱؛ تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹.</ref>. | ||
'''نقد''' #قدرت بر طاعت شرط تکلیف است، لذا منحصر در معصوم نیست. | '''نقد''' # قدرت بر طاعت شرط تکلیف است، لذا منحصر در معصوم نیست. | ||
عدم قدرت بر معصیت، روی دیگر [[جبر]] است و با جبر و عدم اختیار هیچ پاداشی برعصمت معصوم نیست و معصوم هیچ [[برتری]] و فضیلتی بر سایر [[مردم]] ندارد. | عدم قدرت بر معصیت، روی دیگر [[جبر]] است و با جبر و عدم اختیار هیچ پاداشی برعصمت معصوم نیست و معصوم هیچ [[برتری]] و فضیلتی بر سایر [[مردم]] ندارد. | ||
خط ۵۴۱: | خط ۵۴۱: | ||
اکنون به ذکر چند [[روایت]] میپردازیم: | اکنون به ذکر چند [[روایت]] میپردازیم: | ||
# [[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: “کسی که به [[تقوای الهی]] [[تمسک]] جوید، [[خداوند]] به او [[عصمت]] [[عطا]] میکند (او را [[حفظ]] میکند)”<ref>{{متن حدیث|مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ بِتَقْوَاهُ عَصَمَهُ اللَّهُ}}؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.</ref>. | # [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: “کسی که به [[تقوای الهی]] [[تمسک]] جوید، [[خداوند]] به او [[عصمت]] [[عطا]] میکند (او را [[حفظ]] میکند)”<ref>{{متن حدیث|مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ بِتَقْوَاهُ عَصَمَهُ اللَّهُ}}؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۷.</ref>. | ||
# [[امام علی]]{{ع}} فرمودند: “خداوندا، راهی برای [[اجتناب از گناه]] نیست، مگر به عصمت و حفظ و نگهداری تو”<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي لَا سَبِيلَ إِلَى الِاحْتِرَاسِ مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا بِعِصْمَتِكَ}}؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۸.</ref>. | # [[امام علی]] {{ع}} فرمودند: “خداوندا، راهی برای [[اجتناب از گناه]] نیست، مگر به عصمت و حفظ و نگهداری تو”<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي لَا سَبِيلَ إِلَى الِاحْتِرَاسِ مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا بِعِصْمَتِكَ}}؛ میزان الحکمه، ج۳، ص۱۹۹۸.</ref>. | ||
# امام علی{{ع}} در [[کلامی]] دیگر فرمودند: “همانا [[مردم]] همواره با [[پادشاهان]] و [[دنیا]] مشغولاند، مگر کسانی که [[خدا]] آنها را حفظ کند”<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ}}؛ نهج البلاغه، خ ۹۱.</ref>. | # امام علی {{ع}} در [[کلامی]] دیگر فرمودند: “همانا [[مردم]] همواره با [[پادشاهان]] و [[دنیا]] مشغولاند، مگر کسانی که [[خدا]] آنها را حفظ کند”<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ}}؛ نهج البلاغه، خ ۹۱.</ref>. | ||
# [[جابر]] میگوید: از [[امام باقر]]{{ع}} درباره [[علم]] عالم ([[پیامبر]] و [[امام]]) پرسیدم، ایشان فرمودند: ای جابر، همانا در [[پیغمبران]] و [[اوصیا]] پنج [[روح]] است: [[روح القدس]]، روح [[ایمان]]، روح [[زندگی]] (حرکت)، روح قوت و روح [[شهوت]]. ای جابر، ایشان به وسیله روح القدس امور و مطالب را از [[عرش]] تا زیر [[خاک]] بدانند. سپس فرمود: ای جابر، این چهار روح اخیر را آفت و پیشامد میرسد، ولی روح القدس [[بازی]] و یاوهگری نکند<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۶.</ref>. | # [[جابر]] میگوید: از [[امام باقر]] {{ع}} درباره [[علم]] عالم ([[پیامبر]] و [[امام]]) پرسیدم، ایشان فرمودند: ای جابر، همانا در [[پیغمبران]] و [[اوصیا]] پنج [[روح]] است: [[روح القدس]]، روح [[ایمان]]، روح [[زندگی]] (حرکت)، روح قوت و روح [[شهوت]]. ای جابر، ایشان به وسیله روح القدس امور و مطالب را از [[عرش]] تا زیر [[خاک]] بدانند. سپس فرمود: ای جابر، این چهار روح اخیر را آفت و پیشامد میرسد، ولی روح القدس [[بازی]] و یاوهگری نکند<ref>اصول کافی، ج۲، ص۱۶.</ref>. | ||
روایاتی که در اینجا ذکر شد میرساند که [[عصمت علمی]] مختص به [[انبیا]] و [[امامان]] است و [[عصمت عملی]] که هم در [[معصومین]] و هم در سایر مردم وجود دارد موهبتی [[الهی]] است، اگرچه ریشه و زمینههای آن اکتسابی میباشد<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۱۱.</ref>. | روایاتی که در اینجا ذکر شد میرساند که [[عصمت علمی]] مختص به [[انبیا]] و [[امامان]] است و [[عصمت عملی]] که هم در [[معصومین]] و هم در سایر مردم وجود دارد موهبتی [[الهی]] است، اگرچه ریشه و زمینههای آن اکتسابی میباشد<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۱۱.</ref>. | ||
خط ۵۵۷: | خط ۵۵۷: | ||
'''ثانیاً'''، این آیه [[عصمت انبیا]] را در عمل و گفتار میفهماند، لکن عصمت را مختص به [[انبیا]] ندانسته و چنین شرطی از [[آیه]] فهمیده نمیشود. | '''ثانیاً'''، این آیه [[عصمت انبیا]] را در عمل و گفتار میفهماند، لکن عصمت را مختص به [[انبیا]] ندانسته و چنین شرطی از [[آیه]] فهمیده نمیشود. | ||
'''ثالثاً'''، [[آیه اولیالامر]]، [[اطاعت از اولیالامر]] را [[اطاعت از خدا]] و رسولش دانسته و [[اطاعت]] آنان را کنار [[اطاعت پیامبر]] با یک تکرار {{متن قرآن|وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> بیان کرده است، پس [[سعادت انسان]]، فقط منحصر در [[اطاعت از پیامبر]]{{صل}} نیست، بلکه در [[اطاعت اولیالامر]] نیز [[سعادت]] به دست میآید و [[روایات]] [[شأن نزول]] هم مصادیق [[اولیالامر]] را [[امامان]]{{عم}} دانسته است. | '''ثالثاً'''، [[آیه اولیالامر]]، [[اطاعت از اولیالامر]] را [[اطاعت از خدا]] و رسولش دانسته و [[اطاعت]] آنان را کنار [[اطاعت پیامبر]] با یک تکرار {{متن قرآن|وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> بیان کرده است، پس [[سعادت انسان]]، فقط منحصر در [[اطاعت از پیامبر]] {{صل}} نیست، بلکه در [[اطاعت اولیالامر]] نیز [[سعادت]] به دست میآید و [[روایات]] [[شأن نزول]] هم مصادیق [[اولیالامر]] را [[امامان]] {{عم}} دانسته است. | ||
'''رابعاً'''، هیچ کسی با ادعای [[عصمت امامان]]{{عم}}، [[ادعای نبوت]] نکرده است، بلکه بر اساس [[قرآن]] و روایات، برای امامان{{عم}} [[عصمت]] را ادعا کردهاند که همراه با [[الهام الهی]] است و [[الهام]]، [[وحی]] نیست، چون باب وحی بعد از [[نبی اکرم]]{{صل}} بسته شد، اما باب الهام تا [[قیامت]] باز است. | '''رابعاً'''، هیچ کسی با ادعای [[عصمت امامان]] {{عم}}، [[ادعای نبوت]] نکرده است، بلکه بر اساس [[قرآن]] و روایات، برای امامان {{عم}} [[عصمت]] را ادعا کردهاند که همراه با [[الهام الهی]] است و [[الهام]]، [[وحی]] نیست، چون باب وحی بعد از [[نبی اکرم]] {{صل}} بسته شد، اما باب الهام تا [[قیامت]] باز است. | ||
'''خامساً'''، چنانکه از قرآن و روایات برداشت میشود، [[عصمت عملی]] برای همه انسانهاست و اختصاص به شخص و گروه خاصی ندارد، برخلاف [[عصمت علمی]] که مختص انبیا و امامان{{عم}} است<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۲۶۳.</ref>. | '''خامساً'''، چنانکه از قرآن و روایات برداشت میشود، [[عصمت عملی]] برای همه انسانهاست و اختصاص به شخص و گروه خاصی ندارد، برخلاف [[عصمت علمی]] که مختص انبیا و امامان {{عم}} است<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۲۶۳.</ref>. | ||
== مصادیق عصمت == | == مصادیق عصمت == | ||
در پاسخ باید گفت: اولین گروه از غیر [[انبیا]] - که لااقل برخی از [[مراتب عصمت]] آنها مورد [[پذیرش]] تمامی [[مسلمین]] قرار گرفته است - [[ملائکه]] [[الهی]] میباشند. امّا وجود اشخاص [[معصوم]] در بین "[[انسانها]]"یی که [[پیامبر]] نیستند، در سه مرحله قابل بحث است: مرحله اول این است که آیا اساساً برخورداری از این [[موهبت الهی]] برای انسانهای دیگر امکان دارد؟ پس از اینکه در این مرحله امکان [[عصمت]] غیر انبیا به [[اثبات]] رسید، در مرحله دوم سخن از وقوع به میان میآید. و این بحث مطرح میشود که آیا وجود انسانهایی معصوم - به غیر از انبیا - قابل اثبات با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] میباشد یا نه؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، در مرحله سوم باید به تعیین مصداق پرداخت و بررسی نمود که این عناوین کلّی که دلالت بر عصمت گروهی از انسانها دارند، بر چه کسانی انطباق مییابد؟ | در پاسخ باید گفت: اولین گروه از غیر [[انبیا]] - که لااقل برخی از [[مراتب عصمت]] آنها مورد [[پذیرش]] تمامی [[مسلمین]] قرار گرفته است - [[ملائکه]] [[الهی]] میباشند. امّا وجود اشخاص [[معصوم]] در بین "[[انسانها]]"یی که [[پیامبر]] نیستند، در سه مرحله قابل بحث است: مرحله اول این است که آیا اساساً برخورداری از این [[موهبت الهی]] برای انسانهای دیگر امکان دارد؟ پس از اینکه در این مرحله امکان [[عصمت]] غیر انبیا به [[اثبات]] رسید، در مرحله دوم سخن از وقوع به میان میآید. و این بحث مطرح میشود که آیا وجود انسانهایی معصوم - به غیر از انبیا - قابل اثبات با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] میباشد یا نه؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، در مرحله سوم باید به تعیین مصداق پرداخت و بررسی نمود که این عناوین کلّی که دلالت بر عصمت گروهی از انسانها دارند، بر چه کسانی انطباق مییابد؟ | ||
خط ۵۶۷: | خط ۵۶۷: | ||
'''مرحله اول''': با توجه به مطالبی که در فصل "امکان عصمت" گذشت، روشن شد که هیچ محالی از این [[ناحیه]] لازم نمیآید و عصمت یک شخص (اعم از پیامبر و غیر پیامبر) منافاتی با [[انسانیت]] او ندارد. بلکه منشأ عصمت، در هر [[انسانی]] که تحقق یابد، موجب عصمت او خواهد گردید. | '''مرحله اول''': با توجه به مطالبی که در فصل "امکان عصمت" گذشت، روشن شد که هیچ محالی از این [[ناحیه]] لازم نمیآید و عصمت یک شخص (اعم از پیامبر و غیر پیامبر) منافاتی با [[انسانیت]] او ندارد. بلکه منشأ عصمت، در هر [[انسانی]] که تحقق یابد، موجب عصمت او خواهد گردید. | ||
'''مرحله دوم''': از برخی [[آیات قرآن]] میتوان استظهار کرد که عصمت، اختصاصی به انبیا ندارد. از آن جمله میتوان به آیاتی که عدهای را به عنوان [[عباد]] "مُخلَص" معرفی میکنند، اشاره کرد. همچنان که قبلاً گفتیم واژه [[مخلَص]] را میتوان تقریباً معادل معصوم دانست. [[بندگان]] مخلَص، کسانی هستند که از دستبرد تسهیلات [[شیطانی]] در [[امان]] بوده، [[شیطان]] هیچ طمعی در [[گمراه کردن]] آنها ندارد. هر چند [[قدر]] متقّین از [[مخلَصین]]، انبیای عظام هستند، اما [[آیات شریفه]] عمومیت داشته، ابائی از [[صدق]] بر دیگر [[انسانها]] ندارند. همچنین در [[آینده]] به طور مفصل [[اثبات]] خواهیم نمود که [[عصمت]] گروهی از غیر [[انبیا]] تحت عناوین "[[اولوالامر]]"، "[[اهل البیت]]" و امثال آن در [[قرآن]] مورد اشاره قرار گرفته است، بنابراین، [[قرآن مجید]]، وجود انسانهای [[معصوم]] را در میان غیر انبیا، [[تأیید]] میکند.(...) | '''مرحله دوم''': از برخی [[آیات قرآن]] میتوان استظهار کرد که عصمت، اختصاصی به انبیا ندارد. از آن جمله میتوان به آیاتی که عدهای را به عنوان [[عباد]] "مُخلَص" معرفی میکنند، اشاره کرد. همچنان که قبلاً گفتیم واژه [[مخلَص]] را میتوان تقریباً معادل معصوم دانست. [[بندگان]] مخلَص، کسانی هستند که از دستبرد تسهیلات [[شیطانی]] در [[امان]] بوده، [[شیطان]] هیچ طمعی در [[گمراه کردن]] آنها ندارد. هر چند [[قدر]] متقّین از [[مخلَصین]]، انبیای عظام هستند، اما [[آیات شریفه]] عمومیت داشته، ابائی از [[صدق]] بر دیگر [[انسانها]] ندارند. همچنین در [[آینده]] به طور مفصل [[اثبات]] خواهیم نمود که [[عصمت]] گروهی از غیر [[انبیا]] تحت عناوین "[[اولوالامر]]"، "[[اهل البیت]]" و امثال آن در [[قرآن]] مورد اشاره قرار گرفته است، بنابراین، [[قرآن مجید]]، وجود انسانهای [[معصوم]] را در میان غیر انبیا، [[تأیید]] میکند. (...) | ||
نظر [[شیعه]]، در بین [[مسلمین]]، غیر از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} سیزده معصوم دیگر نیز وجود دارند. البته این سخن بدین معنا نیست که غیر از اینها، [[انسان]] [[مسلمان]] دیگری یافت نشود که هیچ [[گناه کبیره]] و صغیرهای از او صادر نشده باشد. بلکه [[حصر]] [[معصومین]] در این چهارده نفر، به این لحاظ است که: | نظر [[شیعه]]، در بین [[مسلمین]]، غیر از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} سیزده معصوم دیگر نیز وجود دارند. البته این سخن بدین معنا نیست که غیر از اینها، [[انسان]] [[مسلمان]] دیگری یافت نشود که هیچ [[گناه کبیره]] و صغیرهای از او صادر نشده باشد. بلکه [[حصر]] [[معصومین]] در این چهارده نفر، به این لحاظ است که: | ||
'''اولاً''': ما دلیلی بر [[اثبات عصمت]] غیر از این افراد نداریم. | '''اولاً''': ما دلیلی بر [[اثبات عصمت]] غیر از این افراد نداریم. | ||
خط ۵۷۵: | خط ۵۷۵: | ||
'''ثانیاً''': منظور ما از عصمت، تنها [[عصمت از گناهان]]، آن هم پس از سنین متعارف [[بلوغ]] و [[تکلیف]] نیست. بلکه عصمت از [[سهو]] و [[خطا]] و از [[زمان]] [[طفولیت]] را نیز در بر میگیرد. روشن است که چنین عصمتی در [[امت اسلام]]، منحصراً در [[اختیار]] [[چهارده معصوم]] میباشد<ref>جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۵-۶۷۶.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۶۵.</ref> | '''ثانیاً''': منظور ما از عصمت، تنها [[عصمت از گناهان]]، آن هم پس از سنین متعارف [[بلوغ]] و [[تکلیف]] نیست. بلکه عصمت از [[سهو]] و [[خطا]] و از [[زمان]] [[طفولیت]] را نیز در بر میگیرد. روشن است که چنین عصمتی در [[امت اسلام]]، منحصراً در [[اختیار]] [[چهارده معصوم]] میباشد<ref>جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۵-۶۷۶.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۲۶۵.</ref> | ||
==[[عصمت]] در اصطلاح== | == [[عصمت]] در اصطلاح == | ||
[[عالمان شیعه]] بر [[حقیقت عصمت]] [[اتفاق نظر]] دارند؛ هرچند اختلافهای جزئی در کلماتشان و در تعریف آن به چشم میخورد؛ لیکن آن [[اختلافات]] خللی به حقیقت عصمت نمیزند. با این بیان، به بررسی معنای اصطلاحی واژه عصمت، در میان [[متکلمان شیعی]] میپردازیم. | [[عالمان شیعه]] بر [[حقیقت عصمت]] [[اتفاق نظر]] دارند؛ هرچند اختلافهای جزئی در کلماتشان و در تعریف آن به چشم میخورد؛ لیکن آن [[اختلافات]] خللی به حقیقت عصمت نمیزند. با این بیان، به بررسی معنای اصطلاحی واژه عصمت، در میان [[متکلمان شیعی]] میپردازیم. | ||
خط ۵۸۹: | خط ۵۸۹: | ||
{{عربی|العصمة لطف خفىّ يفعل اللّه تعالى بالمكلّف بحيث لا يكون له داع إلى ترك الطّاعة و ارتكاب المعصية مع قدرته على ذلك}}<ref>النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص۸۹.</ref>؛ | {{عربی|العصمة لطف خفىّ يفعل اللّه تعالى بالمكلّف بحيث لا يكون له داع إلى ترك الطّاعة و ارتكاب المعصية مع قدرته على ذلك}}<ref>النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادی عشر، ص۸۹.</ref>؛ | ||
عصمت لطفی پنهانی است که خداوند در حق مکلّف روا میدارد به طوری که وی، با وجود قدرت بر انجام [[معصیت]]، انگیزهای بر ترک [[طاعت]] و [[ارتکاب معصیت]] نداشته باشد. | عصمت لطفی پنهانی است که خداوند در حق مکلّف روا میدارد به طوری که وی، با وجود قدرت بر انجام [[معصیت]]، انگیزهای بر ترک [[طاعت]] و [[ارتکاب معصیت]] نداشته باشد. | ||
ایشان در شرح تجرید نیز تعریفهای متعددی برای عصمت ارائه کرده است<ref>ر.ک: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱.</ref>. | ایشان در شرح تجرید نیز تعریفهای متعددی برای عصمت ارائه کرده است<ref>ر. ک: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱.</ref>. | ||
[[مرحوم مظفر]] که یکی از [[عالمان]] بزرگ [[کلامی]] معاصر است، «عصمت» را چنین تعریف میکند: | [[مرحوم مظفر]] که یکی از [[عالمان]] بزرگ [[کلامی]] معاصر است، «عصمت» را چنین تعریف میکند: | ||
خط ۵۹۷: | خط ۵۹۷: | ||
از دیدگاه [[مرحوم مظفر]]، معصوم علاوه بر پرهیز از [[خطا]] و [[معصیت]]، باید از اموری که موجب [[تحقیر]] و وهن وی در نظر مردم میگردد پرهیز کند. به عنوان مثال، هر چند خندیدن با صدای بلند و غذا خوردن در کنار خیابان [[گناه]] و خطا محسوب نمیشود، اما با مروّت و [[شخصیت اجتماعی]] افراد محترم ناسازگار است. بنابراین [[شأن معصوم]] بسیار بالاتر از آن است که مرتکب چنین افعالی گردد<ref>از کارهای سبک و اموری که مایه وهن است به «خلاف مروت» تعبیر میشود. شرط یا عدم شرط بودن «مروت» در بحث «عدالت» نیز مطرح است.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۷.</ref> | از دیدگاه [[مرحوم مظفر]]، معصوم علاوه بر پرهیز از [[خطا]] و [[معصیت]]، باید از اموری که موجب [[تحقیر]] و وهن وی در نظر مردم میگردد پرهیز کند. به عنوان مثال، هر چند خندیدن با صدای بلند و غذا خوردن در کنار خیابان [[گناه]] و خطا محسوب نمیشود، اما با مروّت و [[شخصیت اجتماعی]] افراد محترم ناسازگار است. بنابراین [[شأن معصوم]] بسیار بالاتر از آن است که مرتکب چنین افعالی گردد<ref>از کارهای سبک و اموری که مایه وهن است به «خلاف مروت» تعبیر میشود. شرط یا عدم شرط بودن «مروت» در بحث «عدالت» نیز مطرح است.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۷.</ref> | ||
===نظر [[علامه طباطبائی]] درباره «عصمت»=== | === نظر [[علامه طباطبائی]] درباره «عصمت» === | ||
بر اساس آن چه از [[متکلّمان]] [[شیعه]] نقل شد، «عصمت» حالتی [[باطنی]] و ملکهای [[نفسانی]] است که [[خداوند]] از [[لطف]] به برخی عطا میکند. بنابراین «عصمت» اکتسابی نیست و امری مستقل از [[علم]] است. اما برخی از [[اندیشمندان]] و [[عالمان]] معاصر، «علم» را سرچشمه «عصمت» دانستهاند. به عبارت دیگر، اساس و ریشه عصمت در معصوم علم او است؛ پس چون معصوم به [[قبح]] گناه و آثار آن علم و [[آگاهی]] دارد، با [[اختیار]] خود آن را مرتکب نمیشود. | بر اساس آن چه از [[متکلّمان]] [[شیعه]] نقل شد، «عصمت» حالتی [[باطنی]] و ملکهای [[نفسانی]] است که [[خداوند]] از [[لطف]] به برخی عطا میکند. بنابراین «عصمت» اکتسابی نیست و امری مستقل از [[علم]] است. اما برخی از [[اندیشمندان]] و [[عالمان]] معاصر، «علم» را سرچشمه «عصمت» دانستهاند. به عبارت دیگر، اساس و ریشه عصمت در معصوم علم او است؛ پس چون معصوم به [[قبح]] گناه و آثار آن علم و [[آگاهی]] دارد، با [[اختیار]] خود آن را مرتکب نمیشود. | ||
علامه طباطبائی در زمره همین عالمان است. ایشان در این باره مینویسد: | علامه طباطبائی در زمره همین عالمان است. ایشان در این باره مینویسد: | ||
خط ۶۰۸: | خط ۶۰۸: | ||
بنابراین [[علامه طباطبائی]] [[معتقد]] است که «عصمت» ریشه در علم دارد؛ یعنی علم به [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[احکام]]. اما این دیدگاه مورد [[تأمل]] است؛ زیرا در [[مذهب شیعه]] و بر اساس [[آموزههای دینی]]، «عصمت» گستره وسیعی دارد و [[حجت]] الاهی از بدو ولادت تا [[زمان]] [[رحلت]] [[معصوم]] است و علاوه بر [[گناه]] و [[معصیت]]، از [[سهو]] و [[نسیان]] و خطا نیز مصون است؛ حال آنکه علم با خطا و سهو و نسیان قابل جمع است، در نتیجه به نظر میرسد سخن ایشان مستلزم قول به عدم [[عصمت از خطا]] و سهو و نسیان است و این بر خلاف [[عقیده]] بزرگان [[شیعه امامیه]] درباره عصمت است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹.</ref> | بنابراین [[علامه طباطبائی]] [[معتقد]] است که «عصمت» ریشه در علم دارد؛ یعنی علم به [[مصالح]] و [[مفاسد]] [[احکام]]. اما این دیدگاه مورد [[تأمل]] است؛ زیرا در [[مذهب شیعه]] و بر اساس [[آموزههای دینی]]، «عصمت» گستره وسیعی دارد و [[حجت]] الاهی از بدو ولادت تا [[زمان]] [[رحلت]] [[معصوم]] است و علاوه بر [[گناه]] و [[معصیت]]، از [[سهو]] و [[نسیان]] و خطا نیز مصون است؛ حال آنکه علم با خطا و سهو و نسیان قابل جمع است، در نتیجه به نظر میرسد سخن ایشان مستلزم قول به عدم [[عصمت از خطا]] و سهو و نسیان است و این بر خلاف [[عقیده]] بزرگان [[شیعه امامیه]] درباره عصمت است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۱۹.</ref> | ||
==دیدگاه [[هشام بن حکم]] درباره [[عصمت]]== | == دیدگاه [[هشام بن حکم]] درباره [[عصمت]] == | ||
[[ابومحمد هشام بن حکم کندی]]، فروشنده کرباس و از [[موالی]] [[کوفه]] بود که بعد به [[بغداد]] رفت. هشام بن حکم برجستهترین [[متکلم]] [[قرن دوم]]، بلکه عصر [[حضور امام]]{{ع}} است که [[تاریخ کلام شیعه]] [[امامیه]] با نام وی پیوند عمیقی خورده است. وی [[شاگرد]] خاص [[امام صادق]] و [[امام کاظم]]{{عم}} بود؛ به گونهای که امام صادق{{ع}} به وی فرمود: «ای هشام، تا زمانی که با زبانت به ما کمک میکنی، تأییدشده [[روح القدس]] هستی»<ref>{{متن حدیث|يَا هِشَامُ لَا تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۴۹).</ref>. همچنین در [[کلامی]] دیگر درباره وی فرمود: «او با [[قلب]]، زبان و دستش به ما کمک میکند»<ref>{{متن حدیث|نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۲، ص۱۹۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۳).</ref>. | [[ابومحمد هشام بن حکم کندی]]، فروشنده کرباس و از [[موالی]] [[کوفه]] بود که بعد به [[بغداد]] رفت. هشام بن حکم برجستهترین [[متکلم]] [[قرن دوم]]، بلکه عصر [[حضور امام]] {{ع}} است که [[تاریخ کلام شیعه]] [[امامیه]] با نام وی پیوند عمیقی خورده است. وی [[شاگرد]] خاص [[امام صادق]] و [[امام کاظم]] {{عم}} بود؛ به گونهای که امام صادق {{ع}} به وی فرمود: «ای هشام، تا زمانی که با زبانت به ما کمک میکنی، تأییدشده [[روح القدس]] هستی»<ref>{{متن حدیث|يَا هِشَامُ لَا تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الفصول المختارة، ص۴۹).</ref>. همچنین در [[کلامی]] دیگر درباره وی فرمود: «او با [[قلب]]، زبان و دستش به ما کمک میکند»<ref>{{متن حدیث|نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ج۲، ص۱۹۵؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۳).</ref>. | ||
اگرچه هشام بن حکم در [[علوم]] [[حدیث]]، [[فقه]]، [[تفسیر]] و [[ادبیات]] نیز [[صاحب نظر]] بود، [[شهرت]] وی بیشتر در [[علم کلام]] بود، و بزرگان [[شیعه]] و [[سنی]] او را از برجستهترین [[متکلمان شیعه]] دانستهاند؛ تا آنجا که عدهای بر این باورند که وی نخستین کسی بوده که با [[ادله]] کلامی، به مبحث [[امامت]] توجه کرده است<ref>عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۷۹.</ref>. به [[اعتقاد]] برخی محققان، وی نخست از [[مرجئه]] و از [[پیروان]] [[جهم بن صفوان]]، [[رئیس]] مرجئه [[خراسان]] بود<ref>عبدالحسین شبستری، اصحاب الامام الصادق{{ع}}، ج۳، ص۳۸۲.</ref>. همچنین گفته شده است که [[یحیی بن خالد]] که [[وزیر]] اعظم [[خلیفه عباسی]] بود، مجلس خصوصی بحث و مناظرهای داشت که رئیس [[علمی]] این مجلس، غالباً هشام بن حکم بود. در این مجلس [[علما]] و [[دانشمندان]] هر [[مذهب]] و [[ملت]] گرد میآمدند و درباره مباحث مختلف علمی به بحث و تبادل نظر میپرداختند<ref>محمد شبلی نعمانی، تاریخ علم کلام، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، ج۱، ص۳۱-۳۲.</ref>. مناظرات زیادی از وی در کتابهایی همچون [[الفصول المختارة (کتاب)|الفصول المختارة]] مرحوم [[شیخ مفید]] و [[الاحتجاج (کتاب)|الاحتجاج]] [[طبرسی]] نقل شده است. هشام، [[شاگردان]] بسیاری در [[علم کلام]] [[تربیت]] کرد که برخی از آنها عبارتاند از: [[یونس بن عبدالرحمان]]، [[علی بن منصور]] و [[ابراهیم بن سیار النظام معتزلی]]. | اگرچه هشام بن حکم در [[علوم]] [[حدیث]]، [[فقه]]، [[تفسیر]] و [[ادبیات]] نیز [[صاحب نظر]] بود، [[شهرت]] وی بیشتر در [[علم کلام]] بود، و بزرگان [[شیعه]] و [[سنی]] او را از برجستهترین [[متکلمان شیعه]] دانستهاند؛ تا آنجا که عدهای بر این باورند که وی نخستین کسی بوده که با [[ادله]] کلامی، به مبحث [[امامت]] توجه کرده است<ref>عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی، ص۷۹.</ref>. به [[اعتقاد]] برخی محققان، وی نخست از [[مرجئه]] و از [[پیروان]] [[جهم بن صفوان]]، [[رئیس]] مرجئه [[خراسان]] بود<ref>عبدالحسین شبستری، اصحاب الامام الصادق {{ع}}، ج۳، ص۳۸۲.</ref>. همچنین گفته شده است که [[یحیی بن خالد]] که [[وزیر]] اعظم [[خلیفه عباسی]] بود، مجلس خصوصی بحث و مناظرهای داشت که رئیس [[علمی]] این مجلس، غالباً هشام بن حکم بود. در این مجلس [[علما]] و [[دانشمندان]] هر [[مذهب]] و [[ملت]] گرد میآمدند و درباره مباحث مختلف علمی به بحث و تبادل نظر میپرداختند<ref>محمد شبلی نعمانی، تاریخ علم کلام، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، ج۱، ص۳۱-۳۲.</ref>. مناظرات زیادی از وی در کتابهایی همچون [[الفصول المختارة (کتاب)|الفصول المختارة]] مرحوم [[شیخ مفید]] و [[الاحتجاج (کتاب)|الاحتجاج]] [[طبرسی]] نقل شده است. هشام، [[شاگردان]] بسیاری در [[علم کلام]] [[تربیت]] کرد که برخی از آنها عبارتاند از: [[یونس بن عبدالرحمان]]، [[علی بن منصور]] و [[ابراهیم بن سیار النظام معتزلی]]. | ||
[[ابن ندیم]]، [[نجاشی]] و [[شیخ طوسی]] و دیگر [[مورخان]] و [[اصحاب]] [[رجال]]، در کتب خود کتابهای بسیاری از [[هشام بن حکم]] را نام بردهاند<ref>برخی از این کتب عبارتاند از: کتاب الامامة، کتاب الدلالات علی حدث الاشیاء، کتاب الرد علی الزنادقة، کتاب الرد علی اصحاب الاثنین، کتاب التوحید، کتاب الرد علی هشام الجوالیقی، کتاب الرد علی اصحاب اللبائع، کتاب الشیخ و الغلام، کتاب التدبیر، کتاب المیزان، کتاب المیدان، کتاب الرد علی من قال بامامة المفضول، کتاب اختلاف الناس فی الامامة، کتاب الوصیة و الرد علی من انکرها، کتاب فی الجبر و القدر، کتاب الحکمین، کتاب الرد علی المعتزلة فی طلحة و الزبیر، کتاب القدر، کتاب الالفاظ کتاب المعرفة، کتاب الاستطاعة، کتاب الثمانیة الابواب، کتاب علی شیطان الطاق، کتاب الاخبار و کیف تصح، کتاب الرد علی ارسطالیس فی التوحید و کتاب الرد علی المعتزلة. گفتنی است هیچ یک از این کتب به دست ما نرسیده است.</ref>. | [[ابن ندیم]]، [[نجاشی]] و [[شیخ طوسی]] و دیگر [[مورخان]] و [[اصحاب]] [[رجال]]، در کتب خود کتابهای بسیاری از [[هشام بن حکم]] را نام بردهاند<ref>برخی از این کتب عبارتاند از: کتاب الامامة، کتاب الدلالات علی حدث الاشیاء، کتاب الرد علی الزنادقة، کتاب الرد علی اصحاب الاثنین، کتاب التوحید، کتاب الرد علی هشام الجوالیقی، کتاب الرد علی اصحاب اللبائع، کتاب الشیخ و الغلام، کتاب التدبیر، کتاب المیزان، کتاب المیدان، کتاب الرد علی من قال بامامة المفضول، کتاب اختلاف الناس فی الامامة، کتاب الوصیة و الرد علی من انکرها، کتاب فی الجبر و القدر، کتاب الحکمین، کتاب الرد علی المعتزلة فی طلحة و الزبیر، کتاب القدر، کتاب الالفاظ کتاب المعرفة، کتاب الاستطاعة، کتاب الثمانیة الابواب، کتاب علی شیطان الطاق، کتاب الاخبار و کیف تصح، کتاب الرد علی ارسطالیس فی التوحید و کتاب الرد علی المعتزلة. گفتنی است هیچ یک از این کتب به دست ما نرسیده است. </ref>. | ||
اگرچه هشام بن حکم در مباحث مختلف [[اعتقادی]] نظریاتی دارد که [[شیعه]]<ref>برای آگاهی از نظریات هشام در ابواب مختلف اعتقادی، ر.ک: عبدالله نعمة، هشام بن الحکم؛ علیرضا اسعدی، هشام بن حکم، سیداحمد صفایی، هشام بن الحکم مدافع حریم ولایت.</ref> و [[سنی]]<ref>علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، ص۴۸؛ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.</ref>، هر دو درباره آنها بحث کردهاند، [[شهرت]] هشام بیشتر به علت مباحث و مناظرات وی در مسئله [[امامت]] است<ref>سال وفات وی را از ۱۷۹ تا ۱۹۹ هجری قمری نوشتهاند. برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۲۳-۲۲۴؛ احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۴۳۳؛ محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص۱۷۴-۱۷۶؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۲۵۵؛ حسن بن یوسف علامه حلی، رجال العلامة الحلی، ص۱۴۴؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الفصول المختارة، ص۲۸، ۴۹-۵۰؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۱؛ عبدالحسین شبستری، اصحاب الامام الصادق{{ع}}، ج۲۳، ص۳۸۲؛ سید حسین مدرسی، میراث مکتوب شیعه، ترجمه سیدعلی قرایی و رسول جعفریان، ص۳۱۷؛ سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص۳۶۰؛ احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۶۸؛ گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۴۸-۳۵۰.</ref>. | اگرچه هشام بن حکم در مباحث مختلف [[اعتقادی]] نظریاتی دارد که [[شیعه]]<ref>برای آگاهی از نظریات هشام در ابواب مختلف اعتقادی، ر. ک: عبدالله نعمة، هشام بن الحکم؛ علیرضا اسعدی، هشام بن حکم، سیداحمد صفایی، هشام بن الحکم مدافع حریم ولایت.</ref> و [[سنی]]<ref>علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، تصحیح هلموت ریتر، ص۴۸؛ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.</ref>، هر دو درباره آنها بحث کردهاند، [[شهرت]] هشام بیشتر به علت مباحث و مناظرات وی در مسئله [[امامت]] است<ref>سال وفات وی را از ۱۷۹ تا ۱۹۹ هجری قمری نوشتهاند. برای مطالعه بیشتر ر. ک: محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۲۳-۲۲۴؛ احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۴۳۳؛ محمد بن حسن طوسی، الفهرست، ص۱۷۴-۱۷۶؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۲۵۵؛ حسن بن یوسف علامه حلی، رجال العلامة الحلی، ص۱۴۴؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الفصول المختارة، ص۲۸، ۴۹-۵۰؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۳۱؛ عبدالحسین شبستری، اصحاب الامام الصادق {{ع}}، ج۲۳، ص۳۸۲؛ سید حسین مدرسی، میراث مکتوب شیعه، ترجمه سیدعلی قرایی و رسول جعفریان، ص۳۱۷؛ سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص۳۶۰؛ احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۶۸؛ گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۴۸-۳۵۰.</ref>. | ||
در میان مسائل نسبت داده شده به هشام در بحث [[امامت]]، [[عصمت]] جایگاه ویژهای دارد؛ به گونهای که عدهای از [[اهل سنت]]<ref>عبدالجبار اسدآبادی معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، تحقیق عبدالکریم عثمان، ج۲، ص۵۲۸.</ref> و برخی از [[مستشرقان]] را به این [[اشتباه]] انداخته است که اساساً مُبدع [[نظریه]] [[عصمت امام]]، هشام بوده است، و او این [[اندیشه]] را در [[جامعه]] [[شیعی]] آن [[زمان]] رواج داد<ref>درباره نادرستی این نظریه در فصول پیشین توضیح دادهایم.</ref>؛ ولی به هرحال میتوان ادعا کرد که نخستین متکلمی که نظریه عصمت امام را به [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] مدلل کرد، [[هشام بن حکم]] بود.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۸۷.</ref> | در میان مسائل نسبت داده شده به هشام در بحث [[امامت]]، [[عصمت]] جایگاه ویژهای دارد؛ به گونهای که عدهای از [[اهل سنت]]<ref>عبدالجبار اسدآبادی معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، تحقیق عبدالکریم عثمان، ج۲، ص۵۲۸.</ref> و برخی از [[مستشرقان]] را به این [[اشتباه]] انداخته است که اساساً مُبدع [[نظریه]] [[عصمت امام]]، هشام بوده است، و او این [[اندیشه]] را در [[جامعه]] [[شیعی]] آن [[زمان]] رواج داد<ref>درباره نادرستی این نظریه در فصول پیشین توضیح دادهایم.</ref>؛ ولی به هرحال میتوان ادعا کرد که نخستین متکلمی که نظریه عصمت امام را به [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] مدلل کرد، [[هشام بن حکم]] بود.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۱۸۷.</ref> | ||
==دیدگاه سید مرتضی علم الهدی درباره عصمت== | == دیدگاه سید مرتضی علم الهدی درباره عصمت == | ||
مرحوم [[سید]]، [[عصمت]] را از نظر لغوی به معنای منع کردن میداند: {{عربی|أصل العصمة في وضع اللغة المنع، يقال: عصمت فلانا من السوء إذا منعت من فعله به}}<ref>{{عربی|إن العقل يقتضي بوجوب الرئاسة في كل زمان و أن الرئيس لابد من كونه معصوماً مأمونا منه كل فعل قبيح}} (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴).</ref>. | مرحوم [[سید]]، [[عصمت]] را از نظر لغوی به معنای منع کردن میداند: {{عربی|أصل العصمة في وضع اللغة المنع، يقال: عصمت فلانا من السوء إذا منعت من فعله به}}<ref>{{عربی|إن العقل يقتضي بوجوب الرئاسة في كل زمان و أن الرئيس لابد من كونه معصوماً مأمونا منه كل فعل قبيح}} (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴).</ref>. | ||
با دقت در معنای لغوی و اصطلاحی عصمت که در سطور [[آینده]] بدان خواهیم پرداخت، روشن میشود که برخی معانی اصطلاحی عصمت، برگرفته از معنای لغوی آن است. | با دقت در معنای لغوی و اصطلاحی عصمت که در سطور [[آینده]] بدان خواهیم پرداخت، روشن میشود که برخی معانی اصطلاحی عصمت، برگرفته از معنای لغوی آن است. | ||
خط ۶۲۷: | خط ۶۲۷: | ||
اگرچه مرحوم سید در عبارت بالا میان عصمت، لطف و توفیق فرقی نگذاشته است، در برخی دیگر از عبارات ایشان، میان این سه اصطلاح تفاوت دیده میشود: | اگرچه مرحوم سید در عبارت بالا میان عصمت، لطف و توفیق فرقی نگذاشته است، در برخی دیگر از عبارات ایشان، میان این سه اصطلاح تفاوت دیده میشود: | ||
{{عربی|اعلم أن اللطف ما دعي إلى فعل الطاعة.... و يسمى بانه توفيق اذا وافق وقوع الطاعة لاجله... و يسمى بانه عصمة اذا لم يختر المكلف لاجله القبيح}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۱۸۹.</ref>؛ | {{عربی|اعلم أن اللطف ما دعي إلى فعل الطاعة.... و يسمى بانه توفيق اذا وافق وقوع الطاعة لاجله... و يسمى بانه عصمة اذا لم يختر المكلف لاجله القبيح}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۱۸۹.</ref>؛ | ||
«بدان که [[لطف]] چیزی است که [[انسان]] را به [[طاعت]] [[دعوت]] میکند...، و چنین لطفی اگر وقوع طاعت را به همراه داشته باشد، [[توفیق]] نامیده میشود...، و اگر [[مکلف]] به سبب آن، [[فعل قبیح]] را [[اختیار]] نکند، [[عصمت]] نامیده میشود». | «بدان که [[لطف]] چیزی است که [[انسان]] را به [[طاعت]] [[دعوت]] میکند... ، و چنین لطفی اگر وقوع طاعت را به همراه داشته باشد، [[توفیق]] نامیده میشود... ، و اگر [[مکلف]] به سبب آن، [[فعل قبیح]] را [[اختیار]] نکند، [[عصمت]] نامیده میشود». | ||
بر اساس این عبارت، میتوان لطف را به دو بخش تقسیم کرد: | بر اساس این عبارت، میتوان لطف را به دو بخش تقسیم کرد: | ||
#لطفی که موجب [[اطاعت از خداوند]] میشود، و آن را توفیق مینامیم؛ | # لطفی که موجب [[اطاعت از خداوند]] میشود، و آن را توفیق مینامیم؛ | ||
#لطفی که موجب [[امتناع]] از [[گناه]] میشود، و آن را عصمت مینامیم. | # لطفی که موجب [[امتناع]] از [[گناه]] میشود، و آن را عصمت مینامیم. | ||
بر اساس این تقسیم، مرحوم [[سید]]، مفهوم عصمت را در حوزه [[ترک گناهان]] و مفهوم توفیق را تنها درباره انجام دادن [[واجبات]] به کار میبرد. | بر اساس این تقسیم، مرحوم [[سید]]، مفهوم عصمت را در حوزه [[ترک گناهان]] و مفهوم توفیق را تنها درباره انجام دادن [[واجبات]] به کار میبرد. | ||
خط ۶۳۶: | خط ۶۳۶: | ||
مرحوم سید در پاسخ به این [[پرسش]] که [[خداوند]] با کدام معیار و ملاک این لطف را به [[بندگان]] ارزانی میدارد، تعریفی جامعتر از تعاریف گذشته ارائه میکند. وی در این تعریف، همچون مرحوم [[شیخ مفید]]، عصمت را موهبتی میداند که [[خدا]] آن را به بندهای داده است که میداند. او با وجود آن، به [[معصیت]] [[اقدام]] نمیکند. نیز باید گفت که این [[موهبت الهی]] موجب [[اجبار]] [[معصوم]] بر انجام دادن عمل خوب یا ترک عمل بد نمیشود: {{عربی|العصمة الأمر الذي يفعل الله تعالى بالعبد و علم أنه لا يقدم مع ذلك الأمر على المعصية بشرط أن لا ينتهي فعل ذلك الأمر لأحد إلى الالجاء}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۰۷.</ref> | مرحوم سید در پاسخ به این [[پرسش]] که [[خداوند]] با کدام معیار و ملاک این لطف را به [[بندگان]] ارزانی میدارد، تعریفی جامعتر از تعاریف گذشته ارائه میکند. وی در این تعریف، همچون مرحوم [[شیخ مفید]]، عصمت را موهبتی میداند که [[خدا]] آن را به بندهای داده است که میداند. او با وجود آن، به [[معصیت]] [[اقدام]] نمیکند. نیز باید گفت که این [[موهبت الهی]] موجب [[اجبار]] [[معصوم]] بر انجام دادن عمل خوب یا ترک عمل بد نمیشود: {{عربی|العصمة الأمر الذي يفعل الله تعالى بالعبد و علم أنه لا يقدم مع ذلك الأمر على المعصية بشرط أن لا ينتهي فعل ذلك الأمر لأحد إلى الالجاء}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۰۷.</ref> | ||
===ویژگیهای عصمت=== | === ویژگیهای عصمت === | ||
ویژگیهای مقوله عصمت از دیدگاه مرحوم سید عبارتاند از: | ویژگیهای مقوله عصمت از دیدگاه مرحوم سید عبارتاند از: | ||
====اختیاری و [[الهی]] بودن عصمت==== | ==== اختیاری و [[الهی]] بودن عصمت ==== | ||
با نگاهی کوتاه به تعریفهای یادشده از عصمت، میتوان به این نتیجه رسید که از نظر مرحوم سید - همچون برادرش [[سید رضی]] ۔<ref>مرحوم سید رضی در این باره مینویسد: {{عربی|أن الله قد أمر النبي{{صل}} بطاعته و نهاه عن معصيته و لو لا انه كان قادرا على الطاعة و المعصية بما جعل فيه من الاستطاعة للامرين جميعا لما كان لهذا الأمر و النهي معنى}}؛ (سیدرضی علم الهدی، حقائق التأویل، شرح محمدرضا آل کاشف الغطاء، ص۲۳۵). از آنجا که مرحوم سید رضی، نظریات بسیار اندکی درباره عصمت امام داشت، درباره وی به طور مستقل در این تحقیق بحث نشده است.</ref> اگرچه [[عصمت]]، [[لطف]] و [[عنایت الهی]] به برخی [[بندگان]] است، [[معصوم]] بودن، به معنای اجتناب قهری از [[گناه]] نیست، بلکه معصوم، هنگام برخورد با گناه، با وجود داشتن چنین لطفی، با [[اختیار]] خود، [[اجتناب از گناه]] را [[انتخاب]] میکند. با وجود این، به [[اعتقاد]] مرحوم [[سید]]، درباره خودداری معصوم از گناه، دو تعبیر را میتوان به کار برد: | با نگاهی کوتاه به تعریفهای یادشده از عصمت، میتوان به این نتیجه رسید که از نظر مرحوم سید - همچون برادرش [[سید رضی]] ۔<ref>مرحوم سید رضی در این باره مینویسد: {{عربی|أن الله قد أمر النبي {{صل}} بطاعته و نهاه عن معصيته و لو لا انه كان قادرا على الطاعة و المعصية بما جعل فيه من الاستطاعة للامرين جميعا لما كان لهذا الأمر و النهي معنى}}؛ (سیدرضی علم الهدی، حقائق التأویل، شرح محمدرضا آل کاشف الغطاء، ص۲۳۵). از آنجا که مرحوم سید رضی، نظریات بسیار اندکی درباره عصمت امام داشت، درباره وی به طور مستقل در این تحقیق بحث نشده است.</ref> اگرچه [[عصمت]]، [[لطف]] و [[عنایت الهی]] به برخی [[بندگان]] است، [[معصوم]] بودن، به معنای اجتناب قهری از [[گناه]] نیست، بلکه معصوم، هنگام برخورد با گناه، با وجود داشتن چنین لطفی، با [[اختیار]] خود، [[اجتناب از گناه]] را [[انتخاب]] میکند. با وجود این، به [[اعتقاد]] مرحوم [[سید]]، درباره خودداری معصوم از گناه، دو تعبیر را میتوان به کار برد: | ||
# [[خداوند]] او را از گناه کردن [[حفظ]] کرد؛ زیرا اگر خداوند به معصوم لطف نمیکرد، او به گناه میافتاد؛ | # [[خداوند]] او را از گناه کردن [[حفظ]] کرد؛ زیرا اگر خداوند به معصوم لطف نمیکرد، او به گناه میافتاد؛ | ||
# معصوم، به عصمت متمسک شد؛ یعنی او با وجود در اختیار داشتن [[لطف خدا]]، خود نیز از آن استفاده و از گناه اجتناب کرد. به دیگر بیان، [[لطف خداوند]]، وسیله و انگیزهای است برای اینکه شخص از گناه اجتناب کند؛ نه اینکه او را به اجتناب از گناه وا دارد: {{عربی|فيختار العبد عنده الامتناع من فعل القبيح، فيقال على هذا إن الله عصمه، بأن فعل له ما أختار عنده العدول عن القبيح و يقال إن العبد معتصم لأنه أختار عند هذا الداعي الذي فعل الامتناع عن القبيح}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.</ref>. | # معصوم، به عصمت متمسک شد؛ یعنی او با وجود در اختیار داشتن [[لطف خدا]]، خود نیز از آن استفاده و از گناه اجتناب کرد. به دیگر بیان، [[لطف خداوند]]، وسیله و انگیزهای است برای اینکه شخص از گناه اجتناب کند؛ نه اینکه او را به اجتناب از گناه وا دارد: {{عربی|فيختار العبد عنده الامتناع من فعل القبيح، فيقال على هذا إن الله عصمه، بأن فعل له ما أختار عنده العدول عن القبيح و يقال إن العبد معتصم لأنه أختار عند هذا الداعي الذي فعل الامتناع عن القبيح}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.</ref>. | ||
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که دو عامل [[الهی]] و [[انسانی]] در اجتناب معصوم از گناه اثرگذار است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۰۹.</ref> | بنابراین میتوان نتیجه گرفت که دو عامل [[الهی]] و [[انسانی]] در اجتناب معصوم از گناه اثرگذار است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۰۹.</ref> | ||
====تکاملی بودن عصمت==== | ==== تکاملی بودن عصمت ==== | ||
دانستیم که مرحوم سید، عصمت را مانع اختیاری نامیدن [[افعال]] [[معصومان]] نمیداند. به بیان دیگر، معصومان نیز مانند ما به ادای واجباتی مکلفاند، و اگر عصمت را موجب جبری بودن افعال او دانستیم، دیگر [[قبیح]] بود خداوند معصومان را [[مکلف]] به ادای [[تکالیف]] کند. | دانستیم که مرحوم سید، عصمت را مانع اختیاری نامیدن [[افعال]] [[معصومان]] نمیداند. به بیان دیگر، معصومان نیز مانند ما به ادای واجباتی مکلفاند، و اگر عصمت را موجب جبری بودن افعال او دانستیم، دیگر [[قبیح]] بود خداوند معصومان را [[مکلف]] به ادای [[تکالیف]] کند. | ||
با این مقدمه در صدد بیان این نظریه مرحوم [[سید]] هستیم که اولاً، [[معصومان]] نیز مانند دیگران به [[شناخت خداوند]] مکلفاند؛ ثانیاً، با تقویت [[خداشناسی]] معصومان، [[عصمت]] آنان متکامل میشود {{عربی|ليس ينكر أن يكون المعصومون إنما كلفوا المعرفة بالله تعالى لأن بها تتكامل عصمتهم...}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۲.</ref>. | با این مقدمه در صدد بیان این نظریه مرحوم [[سید]] هستیم که اولاً، [[معصومان]] نیز مانند دیگران به [[شناخت خداوند]] مکلفاند؛ ثانیاً، با تقویت [[خداشناسی]] معصومان، [[عصمت]] آنان متکامل میشود {{عربی|ليس ينكر أن يكون المعصومون إنما كلفوا المعرفة بالله تعالى لأن بها تتكامل عصمتهم...}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۲.</ref>. | ||
مرحوم سید درباره اینکه مقصود از [[تکامل]] عصمت چیست، توضیحی نداده است؛ ولی شاید بتوان گفت که مقصود وی این باشد که همه معصومان در یک رتبه نیستند و میتوانند با تقویت [[معرفت]] خود به [[خداوند متعال]]، به عصمت خود تعالی ببخشند و به مراتب بالاتری از عصمت دست یابند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۱۰.</ref> | مرحوم سید درباره اینکه مقصود از [[تکامل]] عصمت چیست، توضیحی نداده است؛ ولی شاید بتوان گفت که مقصود وی این باشد که همه معصومان در یک رتبه نیستند و میتوانند با تقویت [[معرفت]] خود به [[خداوند متعال]]، به عصمت خود تعالی ببخشند و به مراتب بالاتری از عصمت دست یابند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۱۰.</ref> | ||
====اختصاص نداشتن به گروهی ویژه==== | ==== اختصاص نداشتن به گروهی ویژه ==== | ||
در تعریف دوم عصمت، مرحوم سید بر این [[باور]] بود که خداوند [[لطف]] خود را به کسی عطا میکند که بداند از این لطف استفاده و از [[گناه]] خودداری میکند. بر همین اساس، مرحوم سید بر این باور است که چنین لطفی به گروه محدودی همچون [[پیامبران]] و [[امامان]] منحصر نمیشود، بلکه خداوند به هر کسی که بداند از لطف او استفاده کرده، گناه نمیکند، لطف خواهد کرد: {{عربی|كل من علم الله تعالى أن له لطفا يختار عنده الامتناع من القبح، فإنه لابد أن يفعله و إن لم يكن نبيا و لا إماما}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.</ref>. | در تعریف دوم عصمت، مرحوم سید بر این [[باور]] بود که خداوند [[لطف]] خود را به کسی عطا میکند که بداند از این لطف استفاده و از [[گناه]] خودداری میکند. بر همین اساس، مرحوم سید بر این باور است که چنین لطفی به گروه محدودی همچون [[پیامبران]] و [[امامان]] منحصر نمیشود، بلکه خداوند به هر کسی که بداند از لطف او استفاده کرده، گناه نمیکند، لطف خواهد کرد: {{عربی|كل من علم الله تعالى أن له لطفا يختار عنده الامتناع من القبح، فإنه لابد أن يفعله و إن لم يكن نبيا و لا إماما}}<ref>سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.</ref>. | ||
گفتنی است بر اساس منابع موجود، این ویژگی عصمت را نخستین بار مرحوم سید ارائه کرده است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۱۱.</ref> | گفتنی است بر اساس منابع موجود، این ویژگی عصمت را نخستین بار مرحوم سید ارائه کرده است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۱۱.</ref> | ||
====تشکیکی بودن عصمت==== | ==== تشکیکی بودن عصمت ==== | ||
مرحوم سید، عصمت را دارای مراتب تشکیکی میداند؛ یعنی کسی که از فعلی [[قبیح]] خودداری میکند، از همان عمل، [[معصوم]] به شمار میآید؛ ولی نمیتوان او را معصوم مطلق نامید، بلکه معصوم مضاف است؛ یعنی از همان عمل، معصوم است. اگر کسی بتواند از همه [[گناهان]] خودداری کند، او را معصوم مطلق مینامند، و از این روست که پیامبران و امامان که در دیدگاه [[شیعه امامیه]] از همه گناهان خودداری میکنند، معصوم مطلق به شمار میآیند<ref>{{عربی|فإن قيل أ فتقولون فيمن لطف له بما اختار عنده الامتناع من فعل واحد قبيح أنه معصوم قلنا نقول ذلك مضافا و لا نطلقه فنقول إنه معصوم من كذا و لا نطلق... و نطلق في الأنبياء و الأئمة{{عم}} العصمة بلا تقييد لأنهم لا يفعلون شيئا من القبائح}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۶. نیز ر.ک: همو، تنزیه الانبیاء، ص۶۸). گفتنی است در عبارات شیخ مفید نیز نظریاتی به چشم میخورد که همین معنا را به طور نسبی به ذهن متبادر میکند. ایشان در بحث از اینکه آیا امامان{{عم}} کلام ملایکه را میشنوند یا نه، بر این باور است که این کار، نه تنها برای امامان، بلکه برای شیعیان صدیق که از گمراهی معصوماند نیز ممکن است: {{عربی|اقول بجواز هذا من جهة العقل و أنه ليس بممتنع في الصديقين في الشيعة المعصومين من الضلال و قد جاءت بصحته و كونه للائمة... واضحة الحجة و البرهان}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۹-۷۰).</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۱۱.</ref> | مرحوم سید، عصمت را دارای مراتب تشکیکی میداند؛ یعنی کسی که از فعلی [[قبیح]] خودداری میکند، از همان عمل، [[معصوم]] به شمار میآید؛ ولی نمیتوان او را معصوم مطلق نامید، بلکه معصوم مضاف است؛ یعنی از همان عمل، معصوم است. اگر کسی بتواند از همه [[گناهان]] خودداری کند، او را معصوم مطلق مینامند، و از این روست که پیامبران و امامان که در دیدگاه [[شیعه امامیه]] از همه گناهان خودداری میکنند، معصوم مطلق به شمار میآیند<ref>{{عربی|فإن قيل أ فتقولون فيمن لطف له بما اختار عنده الامتناع من فعل واحد قبيح أنه معصوم قلنا نقول ذلك مضافا و لا نطلقه فنقول إنه معصوم من كذا و لا نطلق... و نطلق في الأنبياء و الأئمة {{عم}} العصمة بلا تقييد لأنهم لا يفعلون شيئا من القبائح}}؛ (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۶. نیز ر. ک: همو، تنزیه الانبیاء، ص۶۸). گفتنی است در عبارات شیخ مفید نیز نظریاتی به چشم میخورد که همین معنا را به طور نسبی به ذهن متبادر میکند. ایشان در بحث از اینکه آیا امامان {{عم}} کلام ملایکه را میشنوند یا نه، بر این باور است که این کار، نه تنها برای امامان، بلکه برای شیعیان صدیق که از گمراهی معصوماند نیز ممکن است: {{عربی|اقول بجواز هذا من جهة العقل و أنه ليس بممتنع في الصديقين في الشيعة المعصومين من الضلال و قد جاءت بصحته و كونه للائمة... واضحة الحجة و البرهان}}؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۹-۷۰).</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۳۱۱.</ref> | ||
==عصمت در اندیشه کلامی عصمت== | == عصمت در اندیشه کلامی عصمت == | ||
[[ابواسحاق نوبختی]] در تعریف [[عصمت]] میگوید: «عصمت لطفی است که در هر کس که وجود داشته باشد او را از [[ارتکاب گناه]] باز میدارد؛ اما نه به گونهای که مجبور بوده و [[قدرت]] بر [[معصیت]] از او گرفته شده باشد وگرنه [[معصوم]] مستحق [[پاداش]] نمیباشد»<ref>ابواسحاق نوبختی، الیاقوت، ص۱۹۶. عبارت او در تعریف عصمت چنین است: {{عربی|العصمة لطف يمنع من اختصّ به من الخطاء و لا يمنعه على وجه القهر، و إلّا لم يكن المأثوم مثابا}}.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۹۱.</ref> | [[ابواسحاق نوبختی]] در تعریف [[عصمت]] میگوید: «عصمت لطفی است که در هر کس که وجود داشته باشد او را از [[ارتکاب گناه]] باز میدارد؛ اما نه به گونهای که مجبور بوده و [[قدرت]] بر [[معصیت]] از او گرفته شده باشد وگرنه [[معصوم]] مستحق [[پاداش]] نمیباشد»<ref>ابواسحاق نوبختی، الیاقوت، ص۱۹۶. عبارت او در تعریف عصمت چنین است: {{عربی|العصمة لطف يمنع من اختصّ به من الخطاء و لا يمنعه على وجه القهر، و إلّا لم يكن المأثوم مثابا}}.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۹۱.</ref> | ||
خط ۶۶۲: | خط ۶۶۲: | ||
[[عبدالجبار]] [[معتقد]] است عصمت میتواند به دو معنا باشد: | [[عبدالجبار]] [[معتقد]] است عصمت میتواند به دو معنا باشد: | ||
#[[خدا]] به فرد مدد میکند تا خود از [[بدی]] خودداری کند؛ از این لحاظ هر مکلّفی به اندازه کافی از طرف خدا مدد میشود تا از بدی بپرهیزد. | # [[خدا]] به فرد مدد میکند تا خود از [[بدی]] خودداری کند؛ از این لحاظ هر مکلّفی به اندازه کافی از طرف خدا مدد میشود تا از بدی بپرهیزد. | ||
#[[معصوم]] کسی است که حالت وی چنان است که نمیخواهد [[شرّ]] را [[انتخاب]] کند و در انجام دادن [[وظیفه]] خویش [[قصور]] ورزد. خدا او را بدان معنا مصون کرده است که او را در وصفی قرار داده که مقتضای آن [[انجام وظیفه]] است و خودداری از بدی. | # [[معصوم]] کسی است که حالت وی چنان است که نمیخواهد [[شرّ]] را [[انتخاب]] کند و در انجام دادن [[وظیفه]] خویش [[قصور]] ورزد. خدا او را بدان معنا مصون کرده است که او را در وصفی قرار داده که مقتضای آن [[انجام وظیفه]] است و خودداری از بدی. | ||
عبدالجبار قرائت دوم را دیدگاه معتزله میداند<ref>مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص۱۵۷، به نقل از: قاضی عبدالبجار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۲۰، ص۸۶.</ref>. طبق این عقیدۀ معتزله، عصمت لطفی است که به وسیله آن شخص به [[اختیار]] خود [[گناه]] نمیکند؛ اما این لطف ممکن است در اثر این باشد که مثلاً خدا میداند در اثر ایجاد باد یا [[ابر]] یا تحریک جسمی، فلان شخص از [[زشتی]] خودداری میکند. در این صورت بر خدا لازم است وسایل مذکور را فراهم سازد؛ هرچند این عصمت، موقتی و استثنایی است<ref>مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۹۲.</ref> | عبدالجبار قرائت دوم را دیدگاه معتزله میداند<ref>مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص۱۵۷، به نقل از: قاضی عبدالبجار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۲۰، ص۸۶.</ref>. طبق این عقیدۀ معتزله، عصمت لطفی است که به وسیله آن شخص به [[اختیار]] خود [[گناه]] نمیکند؛ اما این لطف ممکن است در اثر این باشد که مثلاً خدا میداند در اثر ایجاد باد یا [[ابر]] یا تحریک جسمی، فلان شخص از [[زشتی]] خودداری میکند. در این صورت بر خدا لازم است وسایل مذکور را فراهم سازد؛ هرچند این عصمت، موقتی و استثنایی است<ref>مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۹۲.</ref> | ||
خط ۶۶۹: | خط ۶۶۹: | ||
همانا عصمت، لطفی است که [[خداوند متعال]] در مورد بندهاش انجام میدهد؛ درنتیجه با این [[لطف]] او از کار [[زشت]] خودداری میورزد؛ بنابراین گفته میشود [[خداوند]] او را معصوم قرار داد ({{عربی|أَنَّ اللَّهَ عَصَمَهُ}}) و به لحاظ اینکه در [[حق بنده]] کاری کرد که او با اختیار خود، از [[زشتی]] سر باز زد، گفته میشود [[بنده]] [[معتصم]] است ({{عربی|اِنَّ العَبدَ مُعْتَصِمٌ}})، چون با وجود این [[انگیزه]] در [[عبد]]، بنده به اختیار خود، خودداری از کار زشت را برگزید<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>. | همانا عصمت، لطفی است که [[خداوند متعال]] در مورد بندهاش انجام میدهد؛ درنتیجه با این [[لطف]] او از کار [[زشت]] خودداری میورزد؛ بنابراین گفته میشود [[خداوند]] او را معصوم قرار داد ({{عربی|أَنَّ اللَّهَ عَصَمَهُ}}) و به لحاظ اینکه در [[حق بنده]] کاری کرد که او با اختیار خود، از [[زشتی]] سر باز زد، گفته میشود [[بنده]] [[معتصم]] است ({{عربی|اِنَّ العَبدَ مُعْتَصِمٌ}})، چون با وجود این [[انگیزه]] در [[عبد]]، بنده به اختیار خود، خودداری از کار زشت را برگزید<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>. | ||
افزون بر این سیدِ [[مرتضی]]، میگوید: «واژه عصمت ممکن است درباره [[فعل قبیح]] خاصی که شامل افراد زیادی است، به کار برده شود و گفته شود: {{عربی|إنّهُ مَعْصُومٌ مِنْ كَذا}} اما به طور مطلق تنها در مورد [[انبیا]] و [[ائمه]]{{عم}} به کار برده میشود»<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>. بعد از این سیدِ مرتضی پرسشی را درباره تعمیم نظریه عصمت مطرح میکند که طبق مقدمات پنجگانه پیشین هر کسی که [[خدا]] حال او را چنان بداند که از فعل قبیح خودداری میورزد، این لطف را باید شامل حال او بگرداند، گرچه [[پیامبر]] و [[امام]] نباشد. او در پاسخ میگوید: «چنین [[علمی]] در مورد غیر امام و پیامبر ثابت نیست؛ گرچه از نظر [[قاعده لطف]] منعی در میان نیست»<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>. به تعبیر دیگر اشکال ثبوتی در میان نیست که عصمت برای غیر انبیا و ائمه نیز تحقق یابد؛ اما راهی برای [[اثبات]] چنین ویژگی برای آنها نیست. در مورد [[انبیا]] و [[ائمه]] با [[دلیل عقلی]] [[لزوم عصمت]] برای آنها [[اثبات]] میشود. سپس سیدِ [[مرتضی]] به ردّ [[کلام معتزله]] میپردازد که معتقدند [[خداوند]] انبیا را به وسیله خبردادن - یا به اصطلاح - [[شهادت]] دادن بر [[اعتصام]]، آنها را [[معصوم]] قرار میدهد. او در ردّ این نظریه میگوید: «صرف شهادت دادن بر اعتصام، تحقق بخش آن نیست؛ شهادت تنها خبردادن از واقع است و خبردادن از یک شیء سبب ایجاد خصوصیتی خارجی در آن شیء نمیشود»<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۹۵.</ref> | افزون بر این سیدِ [[مرتضی]]، میگوید: «واژه عصمت ممکن است درباره [[فعل قبیح]] خاصی که شامل افراد زیادی است، به کار برده شود و گفته شود: {{عربی|إنّهُ مَعْصُومٌ مِنْ كَذا}} اما به طور مطلق تنها در مورد [[انبیا]] و [[ائمه]] {{عم}} به کار برده میشود»<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>. بعد از این سیدِ مرتضی پرسشی را درباره تعمیم نظریه عصمت مطرح میکند که طبق مقدمات پنجگانه پیشین هر کسی که [[خدا]] حال او را چنان بداند که از فعل قبیح خودداری میورزد، این لطف را باید شامل حال او بگرداند، گرچه [[پیامبر]] و [[امام]] نباشد. او در پاسخ میگوید: «چنین [[علمی]] در مورد غیر امام و پیامبر ثابت نیست؛ گرچه از نظر [[قاعده لطف]] منعی در میان نیست»<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>. به تعبیر دیگر اشکال ثبوتی در میان نیست که عصمت برای غیر انبیا و ائمه نیز تحقق یابد؛ اما راهی برای [[اثبات]] چنین ویژگی برای آنها نیست. در مورد [[انبیا]] و [[ائمه]] با [[دلیل عقلی]] [[لزوم عصمت]] برای آنها [[اثبات]] میشود. سپس سیدِ [[مرتضی]] به ردّ [[کلام معتزله]] میپردازد که معتقدند [[خداوند]] انبیا را به وسیله خبردادن - یا به اصطلاح - [[شهادت]] دادن بر [[اعتصام]]، آنها را [[معصوم]] قرار میدهد. او در ردّ این نظریه میگوید: «صرف شهادت دادن بر اعتصام، تحقق بخش آن نیست؛ شهادت تنها خبردادن از واقع است و خبردادن از یک شیء سبب ایجاد خصوصیتی خارجی در آن شیء نمیشود»<ref>سید مرتضی، رسائل المرتضی (مجموعه ثالثه)، ص۳۲۳ - ۳۲۷.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۹۵.</ref> | ||
[[شیخ طوسی]]<ref>متوفای ۴۶۰ق.</ref>، یکی از [[شاگردان]] مدرسه [[شیخ مفید]] و سیدِ [[مرتضی]]، افزون بر عنصر [[لطف]]، قابلیت و [[ریاضت]] دادن نفس را یکی از عوامل مهم در ظهور و تحقق [[عصمت]] مطرح کرد؛ به [[باور]] او عصمت حاصل دو عنصر همزمان میباشد: ۱. [[لطف الهی]]؛ ۲۲. [[تهذیب]] [[نفسانی]]. عنصر نخست از جانب خداست و عنصر دوم نتیجه حسن [[اختیار]] [[بنده]] است؛ هر یک از این دو عنصر، جزءالعلّة تحقق عصمت میباشند؛ عنصر نخست به منزله علت فاعلی و عنصر دوم به منزله علت قابلی است<ref>شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۲.</ref>. | [[شیخ طوسی]]<ref>متوفای ۴۶۰ق.</ref>، یکی از [[شاگردان]] مدرسه [[شیخ مفید]] و سیدِ [[مرتضی]]، افزون بر عنصر [[لطف]]، قابلیت و [[ریاضت]] دادن نفس را یکی از عوامل مهم در ظهور و تحقق [[عصمت]] مطرح کرد؛ به [[باور]] او عصمت حاصل دو عنصر همزمان میباشد: ۱. [[لطف الهی]]؛ ۲۲. [[تهذیب]] [[نفسانی]]. عنصر نخست از جانب خداست و عنصر دوم نتیجه حسن [[اختیار]] [[بنده]] است؛ هر یک از این دو عنصر، جزءالعلّة تحقق عصمت میباشند؛ عنصر نخست به منزله علت فاعلی و عنصر دوم به منزله علت قابلی است<ref>شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۱، ص۶۲.</ref>. | ||
خط ۶۷۸: | خط ۶۷۸: | ||
[[فخر رازی]]<ref>متوفای ۶۰۶ق.</ref> دیدگاهی را درباره اسباب و مناشی [[عصمت]] مطرح کرده است؛ او عصمت را به چهار سبب نسبت میدهد: | [[فخر رازی]]<ref>متوفای ۶۰۶ق.</ref> دیدگاهی را درباره اسباب و مناشی [[عصمت]] مطرح کرده است؛ او عصمت را به چهار سبب نسبت میدهد: | ||
#[[ملکه]] [[عفت]] در نفس [[معصوم]] که او را از [[ارتکاب گناه]] منع میکند. | # [[ملکه]] [[عفت]] در نفس [[معصوم]] که او را از [[ارتکاب گناه]] منع میکند. | ||
#[[علم]] به معایب [[گناه]] و [[مناقب]] [[طاعات]] که برای معصوم وجود دارد. | # [[علم]] به معایب [[گناه]] و [[مناقب]] [[طاعات]] که برای معصوم وجود دارد. | ||
#تأکید و [[تأیید]] این علم به وسیله [[وحی]] و بیان [[خداوند]]. | # تأکید و [[تأیید]] این علم به وسیله [[وحی]] و بیان [[خداوند]]. | ||
#[[عقاب]] و [[تنبیه]]، درصورتی که به سبب [[سهو]] و [[فراموشی]] خطایی از او صادر شود<ref>فخر رازی، المحصّل، ص۵۲۰.</ref>. فخر رازی میگوید: «بر اثر [[اجتماع]] این چهار عنصر ملکه عفت، [[علم تام]] به سعادتِ [[طاعت]] و [[شقاوت]] [[معصیت]]، تتمیم این علم به وسیله وحی و [[خوف]] از [[مؤاخذه]] و تنبیه، [[حقیقت عصمت]] متحقق میشود»<ref>فخر رازی، المحصّل، ص۵۲۰.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۰.</ref> | # [[عقاب]] و [[تنبیه]]، درصورتی که به سبب [[سهو]] و [[فراموشی]] خطایی از او صادر شود<ref>فخر رازی، المحصّل، ص۵۲۰.</ref>. فخر رازی میگوید: «بر اثر [[اجتماع]] این چهار عنصر ملکه عفت، [[علم تام]] به سعادتِ [[طاعت]] و [[شقاوت]] [[معصیت]]، تتمیم این علم به وسیله وحی و [[خوف]] از [[مؤاخذه]] و تنبیه، [[حقیقت عصمت]] متحقق میشود»<ref>فخر رازی، المحصّل، ص۵۲۰.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۰.</ref> | ||
خواجه نصیرالدین طوسی دو نظریه عمده را درباب تفسیر حقیقت عصمت مطرح میکند: | خواجه نصیرالدین طوسی دو نظریه عمده را درباب تفسیر حقیقت عصمت مطرح میکند: | ||
#نظریه لطف که آن را به [[معتزله]] نسبت میدهد؛ [[خداوند تعالی]] در [[حق]] [[معصوم]] لطفی دارد که با آن، [[انگیزه]] ترک [[طاعت]] و انجام [[گناه]] در او وجود ندارد با آنکه [[قدرت]] بر آن دارد. | # نظریه لطف که آن را به [[معتزله]] نسبت میدهد؛ [[خداوند تعالی]] در [[حق]] [[معصوم]] لطفی دارد که با آن، [[انگیزه]] ترک [[طاعت]] و انجام [[گناه]] در او وجود ندارد با آنکه [[قدرت]] بر آن دارد. | ||
#نظریه ملکه که آن را به حکما نسبت میدهد؛ عصمت ملکهای است که با آن ملکه، از معصوم گناهی صادر نمیشود<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصّل، ص۳۶۹.</ref>. | # نظریه ملکه که آن را به حکما نسبت میدهد؛ عصمت ملکهای است که با آن ملکه، از معصوم گناهی صادر نمیشود<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصّل، ص۳۶۹.</ref>. | ||
در اینجا خواجه [[رأی]] خاصی را برنمیگزید؛ اما در جای دیگری عصمت را اینگونه تعریف و تفسیر میکند: | در اینجا خواجه [[رأی]] خاصی را برنمیگزید؛ اما در جای دیگری عصمت را اینگونه تعریف و تفسیر میکند: | ||
عصمت حالتی است که [[بنده]] قدرت بر گناه داشته باشد؛ اما به هیچ وجه [[اراده]] گناه نداشته باشد. این عدم اراده او نسبت به [[معصیت]] و روی گرداندن از گناه لطفی است از سوی [[خداوند]] در حق این بنده؛ پس معصوم گناه نمیکند نه به سبب اینکه عاجز است؛ بلکه به دلیل اینکه اراده گناه ندارد یا اینکه مانعی وجود دارد که بر اراده او غالب است. پس وقوع گناه از معصوم ممکن است؛ چون قدرت بر گناه دارد و ممتنع است؛ چون اراده گناه ندارد یا مانعی وجود دارد که بر اراده او [[غلبه]] دارد<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، رساله «العصمة» در ضمیمه کتاب، ص۵۲۵.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۱.</ref> | عصمت حالتی است که [[بنده]] قدرت بر گناه داشته باشد؛ اما به هیچ وجه [[اراده]] گناه نداشته باشد. این عدم اراده او نسبت به [[معصیت]] و روی گرداندن از گناه لطفی است از سوی [[خداوند]] در حق این بنده؛ پس معصوم گناه نمیکند نه به سبب اینکه عاجز است؛ بلکه به دلیل اینکه اراده گناه ندارد یا اینکه مانعی وجود دارد که بر اراده او غالب است. پس وقوع گناه از معصوم ممکن است؛ چون قدرت بر گناه دارد و ممتنع است؛ چون اراده گناه ندارد یا مانعی وجود دارد که بر اراده او [[غلبه]] دارد<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، رساله «العصمة» در ضمیمه کتاب، ص۵۲۵.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۱.</ref> | ||
خط ۶۹۵: | خط ۶۹۵: | ||
[[فاضل مقداد]] به نقل از برخی حکیمان میگوید: | [[فاضل مقداد]] به نقل از برخی حکیمان میگوید: | ||
همانا [[معصوم]] را [[خداوند]] در سرشتی [[پاک]] و طینتی طاهر و مزاجی قابل [[آفریده]] است؛ [[عقلی]] پرقوت و اندیشهای [[استوار]] به او بخشیده است و برای او [[الطاف]] ویژه اضافی در نظر گرفته است؛ پس او بر انجام [[واجبات]] و دوری از [[زشتیها]] و توجه به [[ملکوت آسمانها]] و روی گرداندن از عالم ماده بسیار تواناست؛ بنابراین [[نفس اماره]] او [[اسیر]] و [[مقهور]] [[قوه عاقله]] او قرار گرفته است. نیز گفته شده است معصوم دارای شریفترین [[نفوس]] [[انسانی]] است که به سبب آن عنایتهای ویژه و [[فیض]] خاص جاری است که به کمک آن از [[اسارت]] نیروی [[وهم]] و [[خیال]] که سبب [[شهوت]] و [[غضب]] که از قول [[حیوانی]] انساناند، [[آزاد]] میشود<ref>ر.ک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، ص۱۶۹.</ref>. | همانا [[معصوم]] را [[خداوند]] در سرشتی [[پاک]] و طینتی طاهر و مزاجی قابل [[آفریده]] است؛ [[عقلی]] پرقوت و اندیشهای [[استوار]] به او بخشیده است و برای او [[الطاف]] ویژه اضافی در نظر گرفته است؛ پس او بر انجام [[واجبات]] و دوری از [[زشتیها]] و توجه به [[ملکوت آسمانها]] و روی گرداندن از عالم ماده بسیار تواناست؛ بنابراین [[نفس اماره]] او [[اسیر]] و [[مقهور]] [[قوه عاقله]] او قرار گرفته است. نیز گفته شده است معصوم دارای شریفترین [[نفوس]] [[انسانی]] است که به سبب آن عنایتهای ویژه و [[فیض]] خاص جاری است که به کمک آن از [[اسارت]] نیروی [[وهم]] و [[خیال]] که سبب [[شهوت]] و [[غضب]] که از قول [[حیوانی]] انساناند، [[آزاد]] میشود<ref>ر. ک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، ص۱۶۹.</ref>. | ||
این تحلیل از هر حکیمی باشد به علت و [[فلسفه]] [[ارتکاب گناه]] و [[خطا]] از [[انسان]] پرداخته است. به دنبال [[لطف خداوند]] در [[حق]] معصوم و قابلیت تام و تمام او، نفس او از وهم و خیال که علّتهای وجودی شهوت و غضباند، رها میشود؛ درنتیجه نفس اماره معصوم تحت [[اسارت عقل]] او قرار میگیرد و [[عصمت]] در معصوم تحقق مییابد. | این تحلیل از هر حکیمی باشد به علت و [[فلسفه]] [[ارتکاب گناه]] و [[خطا]] از [[انسان]] پرداخته است. به دنبال [[لطف خداوند]] در [[حق]] معصوم و قابلیت تام و تمام او، نفس او از وهم و خیال که علّتهای وجودی شهوت و غضباند، رها میشود؛ درنتیجه نفس اماره معصوم تحت [[اسارت عقل]] او قرار میگیرد و [[عصمت]] در معصوم تحقق مییابد. | ||
پس از این نقل قول، فاضل مقداد سخن دیگری از حکمای دیگر نقل میکند و آن را به عنوان تحلیل جامع از [[حقیقت عصمت]] میپسندد و برمیگزیند: | پس از این نقل قول، فاضل مقداد سخن دیگری از حکمای دیگر نقل میکند و آن را به عنوان تحلیل جامع از [[حقیقت عصمت]] میپسندد و برمیگزیند: | ||
عصمت [[ملکه نفسانی]] است هر که را به آن متّصف شد، از [[فجور]] و [[زشتی]] باز میدارد. این [[ملکه]] متوقف است بر [[علم]] به معایب [[گناهان]] و [[مناقب]] [[طاعات]]؛ چراکه [[عفت]] هنگامی که در جوهر نفس حاصل شود و [[علم تام]] به [[حقیقت]] آنچه در [[معصیت]] و [[طاعت]] است موجب [[رسوخ]] عفت در نفس میگردد و تبدیل به ملکه میگردد. آنگاه این ملکه عفت موجب ایجاد ویژگی [[نفسانی]] یا بدنی در [[عبد]] میگردد که اقتضای آن [[ملکه عصمت]] میباشد وگرنه اگر این ویژگی نبود، به چه دلیل تنها او بدون هیچ ترجیحی متّصف به [[ملکه عصمت]] میگردد و این [[علم]] با [[وحی]] و [[الهام]] و نیز علم به [[مؤاخذه]] بر ترک اُولی تقویت میشود<ref>ر.ک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، ص۱۶۹.</ref>. | عصمت [[ملکه نفسانی]] است هر که را به آن متّصف شد، از [[فجور]] و [[زشتی]] باز میدارد. این [[ملکه]] متوقف است بر [[علم]] به معایب [[گناهان]] و [[مناقب]] [[طاعات]]؛ چراکه [[عفت]] هنگامی که در جوهر نفس حاصل شود و [[علم تام]] به [[حقیقت]] آنچه در [[معصیت]] و [[طاعت]] است موجب [[رسوخ]] عفت در نفس میگردد و تبدیل به ملکه میگردد. آنگاه این ملکه عفت موجب ایجاد ویژگی [[نفسانی]] یا بدنی در [[عبد]] میگردد که اقتضای آن [[ملکه عصمت]] میباشد وگرنه اگر این ویژگی نبود، به چه دلیل تنها او بدون هیچ ترجیحی متّصف به [[ملکه عصمت]] میگردد و این [[علم]] با [[وحی]] و [[الهام]] و نیز علم به [[مؤاخذه]] بر ترک اُولی تقویت میشود<ref>ر. ک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیه، ص۱۶۹.</ref>. | ||
این [[ویژگی معصوم]] در [[کلام]] [[ابن میثم بحرانی]]<ref>متوفای ۶۹۹ق.</ref> به صفت ویژهای در [[انسان]] تعریف شده است: «[[عصمت]] صفتی است برای انسان که به سبب آن از انجام [[معاصی]] خودداری میورزد»<ref>علی بن میثم البحرانی، قواعدالمرام فی علم الکلام، ص۱۲۵.</ref>؛ اما در کلام عبدالرزّاق [[لاهیجی]]<ref>متوفای ۱۰۷۲ق.</ref> به [[غریزه]] ویژه تعریف شده است: «مراد از عصمت غریزهای است که با وجود آن [[داعی]] بر [[معصیت]] صادر نتواند شد با [[قدرت]] بر آن و این غریزه عبارت است از قوت [[عقل]]؛ به حیثیتی که موجب [[قهر]] قوای [[نفسانی]] شود»<ref>عبدالرزّاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۲۶۹.</ref>؛ اما این غریزه در کلام [[مولا]] [[محمدمهدی نراقی]]<ref>متوفای ۱۲۸۶ق.</ref> به [[ملکه]] تعبیر شده است: «بدان که عصمت عبارت است از: «ملکه» که با وجود آن داعی بر معصیت نباشد و اگرچه قدرت بر آن داشته باشد»<ref>مهدی نراقی، انیس الموحدین، ص۹۷.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۵.</ref> | این [[ویژگی معصوم]] در [[کلام]] [[ابن میثم بحرانی]]<ref>متوفای ۶۹۹ق.</ref> به صفت ویژهای در [[انسان]] تعریف شده است: «[[عصمت]] صفتی است برای انسان که به سبب آن از انجام [[معاصی]] خودداری میورزد»<ref>علی بن میثم البحرانی، قواعدالمرام فی علم الکلام، ص۱۲۵.</ref>؛ اما در کلام عبدالرزّاق [[لاهیجی]]<ref>متوفای ۱۰۷۲ق.</ref> به [[غریزه]] ویژه تعریف شده است: «مراد از عصمت غریزهای است که با وجود آن [[داعی]] بر [[معصیت]] صادر نتواند شد با [[قدرت]] بر آن و این غریزه عبارت است از قوت [[عقل]]؛ به حیثیتی که موجب [[قهر]] قوای [[نفسانی]] شود»<ref>عبدالرزّاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۲۶۹.</ref>؛ اما این غریزه در کلام [[مولا]] [[محمدمهدی نراقی]]<ref>متوفای ۱۲۸۶ق.</ref> به [[ملکه]] تعبیر شده است: «بدان که عصمت عبارت است از: «ملکه» که با وجود آن داعی بر معصیت نباشد و اگرچه قدرت بر آن داشته باشد»<ref>مهدی نراقی، انیس الموحدین، ص۹۷.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۵.</ref> | ||
شیخ [[احمد احسایی]]<ref>ر.ک: احمد احسایی، کتاب العصمة، ص۲۳.</ref> بعد از نقل نظریه [[لطف]] و انتساب آن به [[عدلیه]] آن را دید ظاهری [[عصمت]] میشمارد و سپس [[تفسیر باطنی]] عصمت را اینگونه تقریر میکند: | شیخ [[احمد احسایی]]<ref>ر. ک: احمد احسایی، کتاب العصمة، ص۲۳.</ref> بعد از نقل نظریه [[لطف]] و انتساب آن به [[عدلیه]] آن را دید ظاهری [[عصمت]] میشمارد و سپس [[تفسیر باطنی]] عصمت را اینگونه تقریر میکند: | ||
نفس ناطقه در مرحله ایجاد هنگامی که مستغرق در قبول [[نور الهی]] میشود، هیچ خواستهای جز خیر ندارد؛ بنابراین [[امیال]] نفس از [[طبیعت]] اولیهاش به [[شهوت]] [[نور]] تبدیل میشود. پس [[خداوند]] [[خلقت]] [[تشریعی]] جدیدی در خصوص این نفس ناطقه دارد و بدین سبب است از آنچه [[خدا]] نمیپسندد، میگریزد. پس به این دلیل به مکروهات [[الهی]] [[علم]] دارد؛ اما آنها را نمیشناسد و بر آنها [[قدرت]] دارد؛ اما استطاعتی برای انجام آنها ندارد. این خلقت تشریعی چیزی نیست جز عصمت و این همان [[فطرت]] است و این فطرت و [[خلق]] تشریعی مستلزم اموری است چهارگانه: ۱. [[راستی در گفتار]]؛ ۲. [[نیکی]] در [[افعال]]؛ ۳. [[حفظ]] و برپایی [[حقوق]]؛ ۴. [[حفظ نظام]] [[زندگی]] و [[آخرت]] از [[استواری]] بر [[باطل]] که موجب اختلال [[عقلی]] و [[شرعی]] آن دو میشود<ref>احمد احسایی، شرح زیارت جامعه، ج۱، ص۲۲۶ - ۳۲۱، ذیل «المعصومون»؛ همو، شرح زیارت جامعه، ج۲، ص۲ - ۶، ذیل «المعصومون»؛ همو، شرح زیارت جامعه، ج۱، ص۱ - ۶، ذیل: «عصمکم اللّه من الزلل».</ref>. | نفس ناطقه در مرحله ایجاد هنگامی که مستغرق در قبول [[نور الهی]] میشود، هیچ خواستهای جز خیر ندارد؛ بنابراین [[امیال]] نفس از [[طبیعت]] اولیهاش به [[شهوت]] [[نور]] تبدیل میشود. پس [[خداوند]] [[خلقت]] [[تشریعی]] جدیدی در خصوص این نفس ناطقه دارد و بدین سبب است از آنچه [[خدا]] نمیپسندد، میگریزد. پس به این دلیل به مکروهات [[الهی]] [[علم]] دارد؛ اما آنها را نمیشناسد و بر آنها [[قدرت]] دارد؛ اما استطاعتی برای انجام آنها ندارد. این خلقت تشریعی چیزی نیست جز عصمت و این همان [[فطرت]] است و این فطرت و [[خلق]] تشریعی مستلزم اموری است چهارگانه: ۱. [[راستی در گفتار]]؛ ۲. [[نیکی]] در [[افعال]]؛ ۳. [[حفظ]] و برپایی [[حقوق]]؛ ۴. [[حفظ نظام]] [[زندگی]] و [[آخرت]] از [[استواری]] بر [[باطل]] که موجب اختلال [[عقلی]] و [[شرعی]] آن دو میشود<ref>احمد احسایی، شرح زیارت جامعه، ج۱، ص۲۲۶ - ۳۲۱، ذیل «المعصومون»؛ همو، شرح زیارت جامعه، ج۲، ص۲ - ۶، ذیل «المعصومون»؛ همو، شرح زیارت جامعه، ج۱، ص۱ - ۶، ذیل: «عصمکم اللّه من الزلل».</ref>. | ||
در این دیدگاه، [[تحول]] نظریه [[ملکه]] و [[غریزه]] به نظریه فطرت و خلقت تشریعی جدید [[مشاهده]] میشود. [[متکلم]] هرچه دیدِ [[باطنی]] گری بیشتری داشته باشد، در این بحث و امثال آن [[اخبار]] [[طینت]] و اقوال باطنی گراها را در این زمینه بیشتر بررسی و عرضه میکند و میل او به این نظریه بیشتر میشود. ازجمله این [[عارفان]] میتوان از [[علامه]] درودآبادی یاد کرد که در شرح مبسوطی که بر [[زیارت جامعه]] نگاشته است. این نحوه از [[تفسیر]] را به حدّ کمال رسانده است. وی اخباری را درباره کیفیت خلقت [[ارواح]] [[اولیا]] و [[امامان]] نقل میکند که بر [[مقام]] [[اطاعت]] و [[شکر]] آنها در [[عالم ذر]] تأکید کرده است. سپس ریشه [[عصمت]] را در کیفیت [[فطرت]] آنها بر شمرده است که همواره با عالم [[نور]] تعامل دارند و در نتیجه آنها مصادیقی از [[اسمای حسنای الهی]] و ریشه و مبدأ همه [[خیرات]] و فیوضات میشوند<ref>ر.ک: حسین درودآبادی، الشموس الطالعة فی شرح الزیارة الجامعة، ص۲۳۷-۲۶۲.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۷.</ref> | در این دیدگاه، [[تحول]] نظریه [[ملکه]] و [[غریزه]] به نظریه فطرت و خلقت تشریعی جدید [[مشاهده]] میشود. [[متکلم]] هرچه دیدِ [[باطنی]] گری بیشتری داشته باشد، در این بحث و امثال آن [[اخبار]] [[طینت]] و اقوال باطنی گراها را در این زمینه بیشتر بررسی و عرضه میکند و میل او به این نظریه بیشتر میشود. ازجمله این [[عارفان]] میتوان از [[علامه]] درودآبادی یاد کرد که در شرح مبسوطی که بر [[زیارت جامعه]] نگاشته است. این نحوه از [[تفسیر]] را به حدّ کمال رسانده است. وی اخباری را درباره کیفیت خلقت [[ارواح]] [[اولیا]] و [[امامان]] نقل میکند که بر [[مقام]] [[اطاعت]] و [[شکر]] آنها در [[عالم ذر]] تأکید کرده است. سپس ریشه [[عصمت]] را در کیفیت [[فطرت]] آنها بر شمرده است که همواره با عالم [[نور]] تعامل دارند و در نتیجه آنها مصادیقی از [[اسمای حسنای الهی]] و ریشه و مبدأ همه [[خیرات]] و فیوضات میشوند<ref>ر. ک: حسین درودآبادی، الشموس الطالعة فی شرح الزیارة الجامعة، ص۲۳۷-۲۶۲.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۰۷.</ref> | ||
==عصمت در مذاهب دیگر== | == عصمت در مذاهب دیگر == | ||
{{اصلی|عصمت از دیدگاه اهل سنت}} | {{اصلی|عصمت از دیدگاه اهل سنت}} | ||