پرش به محتوا

نسبیت معرفت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲
جز
خط ۲: خط ۲:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[نسبیت معرفت در قرآن]] - [[نسبیت معرفت در حدیث]] - [[نسبیت معرفت در نهج البلاغه]] - [[نسبیت معرفت در کلام اسلامی]] - [[نسبیت معرفت در عرفان اسلامی]]| پرسش مرتبط  = نسبیت معرفت (پرسش)}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[نسبیت معرفت در قرآن]] - [[نسبیت معرفت در حدیث]] - [[نسبیت معرفت در نهج البلاغه]] - [[نسبیت معرفت در کلام اسلامی]] - [[نسبیت معرفت در عرفان اسلامی]]| پرسش مرتبط  = نسبیت معرفت (پرسش)}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
*به معنای [[انکار]] مطلق واقعیت است یا [[انکار]] [[توانایی]] [[انسان]] برای نیل به واقعیت<ref>ر.ک: شریعت در آینه معرفت‌، ۲۶۹.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 440.</ref>.
* به معنای [[انکار]] مطلق واقعیت است یا [[انکار]] [[توانایی]] [[انسان]] برای نیل به واقعیت<ref>ر. ک: شریعت در آینه معرفت‌، ۲۶۹.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 440.</ref>.
* [[پیروان]] [[مکتب]] جزم و [[یقین]] بر دو گروه‌اند:
* [[پیروان]] [[مکتب]] جزم و [[یقین]] بر دو گروه‌اند:
#'''مطلق‌گرایان:''' کسانی که معتقدند واقعیات همان سان که در [[جهان]] خارج از ذهن وجود دارند، به ذهن می‌آیند و ذهن [[آدمی]] در آنها دخل و [[تصرف]] نمی‌کند. این کسان، [[فیلسوفان]] و متفکرانی بزرگ همانند [[افلاطون]] و ارسطو و [[فیلسوفان]] مسلمانِ پیرو آنان‌اند. در [[باور]] مطلق‌گرایان، [[علم]] دارای [[طبیعت]] واقع‌نمایی است و تأثیر ذهن و شرایط مادی بر [[ادراک]] [[انسان]] حالت استثنایی دارد.
# '''مطلق‌گرایان:''' کسانی که معتقدند واقعیات همان سان که در [[جهان]] خارج از ذهن وجود دارند، به ذهن می‌آیند و ذهن [[آدمی]] در آنها دخل و [[تصرف]] نمی‌کند. این کسان، [[فیلسوفان]] و متفکرانی بزرگ همانند [[افلاطون]] و ارسطو و [[فیلسوفان]] مسلمانِ پیرو آنان‌اند. در [[باور]] مطلق‌گرایان، [[علم]] دارای [[طبیعت]] واقع‌نمایی است و تأثیر ذهن و شرایط مادی بر [[ادراک]] [[انسان]] حالت استثنایی دارد.
#'''نسبی‌گرایان:'''آنان‌اند که واقع‌نمایی [[علم]] را نسبی می‌دانند و بر این باورند که صور و ماهیات اشیاء، به صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن [[انسان]] نمی‌نهند و بلکه از دو عامل اثر می‌پذیرند: یکی شرایط زمانی و مکانی مدرِک و دیگر، دستگاه ادراکی او. نسبی‌گرایان بر این گمان‌اند که وجود ذهنی، صورت موجود خارجی نیست؛ بلکه صورت رمزی آن است؛ زیرا صورت باید به تمام و کمال با واقع مطابق باشد؛ چنان که اگر به خارج راه یابد، همان عین خارجی باشد؛ در حالی که در رمز، اندک مشابهتی بسنده می‌کند. کیفیت [[ظهور]] و بروز آنچه بر ما معلوم می‌شود- افزون بر عوامل خارجی- به کیفیت عمل اعصاب ما نیز وابسته است. از این رو، ممکن نیست که اشیاء به گونه دست نخورده بر [[قوای ادراکی]] ما ظاهر شوند و بدین سان، این اشیاء در همان حال که حقیقت‌اند، نسبی‌اند<ref>نسبیت فلسفی یا سپتی‌سیسم در پوشش جدید"، جعفر سبحانی، درس‌هایی از مکتب اسلام‌، سال ۲۱/ ش ۱۳/ ۱۴ و ۱۵.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 440.</ref>.
# '''نسبی‌گرایان:'''آنان‌اند که واقع‌نمایی [[علم]] را نسبی می‌دانند و بر این باورند که صور و ماهیات اشیاء، به صورت مطلق و دست نخورده پا به ذهن [[انسان]] نمی‌نهند و بلکه از دو عامل اثر می‌پذیرند: یکی شرایط زمانی و مکانی مدرِک و دیگر، دستگاه ادراکی او. نسبی‌گرایان بر این گمان‌اند که وجود ذهنی، صورت موجود خارجی نیست؛ بلکه صورت رمزی آن است؛ زیرا صورت باید به تمام و کمال با واقع مطابق باشد؛ چنان که اگر به خارج راه یابد، همان عین خارجی باشد؛ در حالی که در رمز، اندک مشابهتی بسنده می‌کند. کیفیت [[ظهور]] و بروز آنچه بر ما معلوم می‌شود- افزون بر عوامل خارجی- به کیفیت عمل اعصاب ما نیز وابسته است. از این رو، ممکن نیست که اشیاء به گونه دست نخورده بر [[قوای ادراکی]] ما ظاهر شوند و بدین سان، این اشیاء در همان حال که حقیقت‌اند، نسبی‌اند<ref>نسبیت فلسفی یا سپتی‌سیسم در پوشش جدید"، جعفر سبحانی، درس‌هایی از مکتب اسلام‌، سال ۲۱/ ش ۱۳/ ۱۴ و ۱۵.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 440.</ref>.
*حامیان نظریه نسبیت [[معرفت]] برای نظریه خویش دلایلی دارند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
* حامیان نظریه نسبیت [[معرفت]] برای نظریه خویش دلایلی دارند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
# [[انسان]] موجودی است مادی. [[اندیشه]] او نیز واقعیتی مادی است که از گذر ابزارهای مادی معینی در داد و ستد با [[جهان]] خارج حاصل می‌شود. این نشان می‌دهد که [[فهم]] [[بشر]]، امری نسبی و عصری است؛ زیرا [[دانش]] [[انسان]]، دریافت مستقیم واقعیت و [[فهم]] بی واسطه مقصود [[متکلم]] نیست؛ بلکه برآیند کنش‌های مادی مغز با پدیده‌های خارجی است. پدیده معرفتی در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثر مواجه می‌شود و تحول‌ها و دگرگونی‌هایی می‌پذیرد که با شرایط مادی عنصر منتقل‌شونده و محیط و مسیر حرکت آن تناسب دارد. چون [[معرفت]] جدید به مغز می‌رسد، نه [[هویت]] پیشین خود را دارد و نه مغز بر وضعیت پیشین خود است. بدین سان، آنچه در فرآیند معرفتی تحقق می‌پذیرد، همواره پدیده‌ای نسبی است که تحت تأثیر محیط شکل‌گیری خود است. تغییر دائم محیط [[علمی]] و عنصر زمان، [[خصلت]] عصری بودن را نیز به [[معرفت]] پیش‌کش می‌کند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۰.</ref>.  
# [[انسان]] موجودی است مادی. [[اندیشه]] او نیز واقعیتی مادی است که از گذر ابزارهای مادی معینی در داد و ستد با [[جهان]] خارج حاصل می‌شود. این نشان می‌دهد که [[فهم]] [[بشر]]، امری نسبی و عصری است؛ زیرا [[دانش]] [[انسان]]، دریافت مستقیم واقعیت و [[فهم]] بی واسطه مقصود [[متکلم]] نیست؛ بلکه برآیند کنش‌های مادی مغز با پدیده‌های خارجی است. پدیده معرفتی در مسیر انتقال به مغز، با صدها تأثیر و تأثر مواجه می‌شود و تحول‌ها و دگرگونی‌هایی می‌پذیرد که با شرایط مادی عنصر منتقل‌شونده و محیط و مسیر حرکت آن تناسب دارد. چون [[معرفت]] جدید به مغز می‌رسد، نه [[هویت]] پیشین خود را دارد و نه مغز بر وضعیت پیشین خود است. بدین سان، آنچه در فرآیند معرفتی تحقق می‌پذیرد، همواره پدیده‌ای نسبی است که تحت تأثیر محیط شکل‌گیری خود است. تغییر دائم محیط [[علمی]] و عنصر زمان، [[خصلت]] عصری بودن را نیز به [[معرفت]] پیش‌کش می‌کند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۰.</ref>.  
# [[اندیشه]] بشری چیزی جز توسعه فرضیه‌های گذشته نیست. بنابراین، [[دانش]] نو، پیش از ورود به فضای [[فهم]] [[انسان]]، در قالب پیش‌فرض‌های گذشته، سازمان می‌یابد. در [[حقیقت]]، [[فهم]]، چیزی جز بازسازی یافته‌های جدید نیست. پس یافته‌ها و فراورده‌های [[علمی]]، هرگز متن [[حقیقت]] خارجی نیستند. به عبارت دیگر، [[حقیقت]] خارجی هیچ گاه چنان که هست، به ذهن نمی‌آید. [[علم]]، نتیجه ترکیب دانسته‌های درونی و داده‌های بیرونی و متناسب با پیش‌فرض‌های عالِم است. بدین سان، روشن می‌شود که اشیاء، هرگز آن‌سان که هستند به ذهن [[آدمی]] بار نمی‌یابند؛ بلکه همواره در مشایعت صور نسبی و قالب‌های ذهنی، نزد [[انسان]] حاضر می‌شوند. از اینکه قالب‌های ذهنی، پایدار و [[استوار]] نیستند و در زمان‌های مختلف، گونه‌های متفاوت می‌یابند، عصری بودن [[معرفت]] ثابت می‌شود<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۲.</ref>.
# [[اندیشه]] بشری چیزی جز توسعه فرضیه‌های گذشته نیست. بنابراین، [[دانش]] نو، پیش از ورود به فضای [[فهم]] [[انسان]]، در قالب پیش‌فرض‌های گذشته، سازمان می‌یابد. در [[حقیقت]]، [[فهم]]، چیزی جز بازسازی یافته‌های جدید نیست. پس یافته‌ها و فراورده‌های [[علمی]]، هرگز متن [[حقیقت]] خارجی نیستند. به عبارت دیگر، [[حقیقت]] خارجی هیچ گاه چنان که هست، به ذهن نمی‌آید. [[علم]]، نتیجه ترکیب دانسته‌های درونی و داده‌های بیرونی و متناسب با پیش‌فرض‌های عالِم است. بدین سان، روشن می‌شود که اشیاء، هرگز آن‌سان که هستند به ذهن [[آدمی]] بار نمی‌یابند؛ بلکه همواره در مشایعت صور نسبی و قالب‌های ذهنی، نزد [[انسان]] حاضر می‌شوند. از اینکه قالب‌های ذهنی، پایدار و [[استوار]] نیستند و در زمان‌های مختلف، گونه‌های متفاوت می‌یابند، عصری بودن [[معرفت]] ثابت می‌شود<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۲.</ref>.
# [[علوم]] پیشین با دریافت دانش‌های پسین دگرگون می‌شوند و از این رو، [[شناخت]] هر کس متناسب است با مجهولات وی. این بدان سبب است که معلوم شدن هر مجهولی، دانش‌های پیشین را دگرگون می‌کند و از این رو، [[فهم]] مطلق هر واقعیتی تنها آن‌گاه ممکن می‌شود که همه [[اسرار]] [[جهان]] [[آشکار]] گردد. تا [[اسرار]] [[جهان]] و همه‌ مجهولات [[آدمی]] [[کشف]] نگردند، هیچ یک از [[معارف]] و [[علوم]] به گونه مطلق اعتمادپذیر نیستند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۳.</ref>.
# [[علوم]] پیشین با دریافت دانش‌های پسین دگرگون می‌شوند و از این رو، [[شناخت]] هر کس متناسب است با مجهولات وی. این بدان سبب است که معلوم شدن هر مجهولی، دانش‌های پیشین را دگرگون می‌کند و از این رو، [[فهم]] مطلق هر واقعیتی تنها آن‌گاه ممکن می‌شود که همه [[اسرار]] [[جهان]] [[آشکار]] گردد. تا [[اسرار]] [[جهان]] و همه‌ مجهولات [[آدمی]] [[کشف]] نگردند، هیچ یک از [[معارف]] و [[علوم]] به گونه مطلق اعتمادپذیر نیستند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۳.</ref>.
#از [[دلیل]] دوم و سوم می‌توان دریافت که [[معرفت]] بشری، فردی نیست و دارای [[هویت]] جمعی است و مفاهیم جزئی در ارتباط با دیگر مفاهیم معنا می‌یابند. این پیوند نظام‌مند، هر گونه تغییر را که به مجموعه [[معرفت]] بشری راه یابد، به همه عناصر آن منتقل می‌کند. آنچه تغییر می‌کند، [[ساخت و ساز]] منظومه معرفتی است. با تغییر این منظومه، مفاهیم و عناصر موجود در آن نیز دگرگون می‌شوند و با تحقق این دگرگونی، هر مفهومی، معنایی جدیدی- در سازمانی نو با دیگر مفاهیم- پیدا می‌کند. بنابر این دیدگاه، دریافت ساده و عریان [[حقیقت]] و واقعیت، پنداری خام و باوری ساده‌لوحانه است. هواخواهان این دیدگاه، [[حقیقت]] را [[انکار]] نمی‌کنند و از نسبی [[خواندن]] [[حقیقت]] ابا دارند؛ اما [[شناخت کامل]] واقعیت را- اگر محال ندانند- ویژه کسانی می‌دانند که از همه حقایق [[جهان]] آگاه‌اند و هیچ نادانسته‌ای در ذهن ندارند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۴.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 441-442.</ref>.
# از [[دلیل]] دوم و سوم می‌توان دریافت که [[معرفت]] بشری، فردی نیست و دارای [[هویت]] جمعی است و مفاهیم جزئی در ارتباط با دیگر مفاهیم معنا می‌یابند. این پیوند نظام‌مند، هر گونه تغییر را که به مجموعه [[معرفت]] بشری راه یابد، به همه عناصر آن منتقل می‌کند. آنچه تغییر می‌کند، [[ساخت و ساز]] منظومه معرفتی است. با تغییر این منظومه، مفاهیم و عناصر موجود در آن نیز دگرگون می‌شوند و با تحقق این دگرگونی، هر مفهومی، معنایی جدیدی- در سازمانی نو با دیگر مفاهیم- پیدا می‌کند. بنابر این دیدگاه، دریافت ساده و عریان [[حقیقت]] و واقعیت، پنداری خام و باوری ساده‌لوحانه است. هواخواهان این دیدگاه، [[حقیقت]] را [[انکار]] نمی‌کنند و از نسبی [[خواندن]] [[حقیقت]] ابا دارند؛ اما [[شناخت کامل]] واقعیت را- اگر محال ندانند- ویژه کسانی می‌دانند که از همه حقایق [[جهان]] آگاه‌اند و هیچ نادانسته‌ای در ذهن ندارند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۴.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 441-442.</ref>.
*'''نقد نظریه:'''
* '''نقد نظریه:'''
#هر چند صاحبان نظریه نسبیت [[معرفت]]، خویش را از شکاکیت مبرا می‌دانند و نظریه خود را گونه‌ای واقع‌گرایی (رئالیسم) می‌شمارند، ولی دستاورد [[اندیشه]] آنان جز شکاکیت و نسبیت‌گرایی نیست. اگر [[معرفت]] بشری را نسبی بشماریم، دیگر نمی‌توانیم به حکایت‌گری گزاره‌های [[علمی]] از واقعیت [[اعتماد]] کنیم؛ چه [[معرفت]] بشری را پدیده جدید مادی و حاصل ترکیب خصوصیات ذهن با واقعیت‌های خارجی بدانیم و چه پدیده‌ای متناسب با داشته‌های پیشین و داده‌های پسین. بنابر این نظریه هیچ سری از [[اسرار]] [[طبیعت]]- آن سان که هست- [[آشکار]] نمی‌شود و هیچ حکمی از [[احکام شریعت]] به [[فهم]] [[آدمی]] نمی‌رسد و هیچ گوینده‌ای، مراد خویش را به شنونده نمی‌فهماند. آنچه گوینده می‌گوید، پیش از رسیدن به شنونده، بارها دگرگون می‌شود و اگر به [[سلامت]] به منزل رسد، تنها در [[نظام]] معرفتی شخصی معین معنا می‌دهد. بدین سان، روشن می‌شود که برآیند این نظریه جز شکاکیت و [[انکار]] [[شناخت]] نیست<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۶.</ref>.
# هر چند صاحبان نظریه نسبیت [[معرفت]]، خویش را از شکاکیت مبرا می‌دانند و نظریه خود را گونه‌ای واقع‌گرایی (رئالیسم) می‌شمارند، ولی دستاورد [[اندیشه]] آنان جز شکاکیت و نسبیت‌گرایی نیست. اگر [[معرفت]] بشری را نسبی بشماریم، دیگر نمی‌توانیم به حکایت‌گری گزاره‌های [[علمی]] از واقعیت [[اعتماد]] کنیم؛ چه [[معرفت]] بشری را پدیده جدید مادی و حاصل ترکیب خصوصیات ذهن با واقعیت‌های خارجی بدانیم و چه پدیده‌ای متناسب با داشته‌های پیشین و داده‌های پسین. بنابر این نظریه هیچ سری از [[اسرار]] [[طبیعت]]- آن سان که هست- [[آشکار]] نمی‌شود و هیچ حکمی از [[احکام شریعت]] به [[فهم]] [[آدمی]] نمی‌رسد و هیچ گوینده‌ای، مراد خویش را به شنونده نمی‌فهماند. آنچه گوینده می‌گوید، پیش از رسیدن به شنونده، بارها دگرگون می‌شود و اگر به [[سلامت]] به منزل رسد، تنها در [[نظام]] معرفتی شخصی معین معنا می‌دهد. بدین سان، روشن می‌شود که برآیند این نظریه جز شکاکیت و [[انکار]] [[شناخت]] نیست<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۶.</ref>.
#نظریه نسبیت [[معرفت]]، به خود نیز [[امان]] نمی‌دهد و واقعیت‌گرایی خویش را به مخاطره می‌اندازد؛ زیرا همین نظریه نیز معرفت‌ بشری است و در شرایط متناسب با خود پدید آمده و احتمال دگرگونی و تغییر در آن می‌رود. از قضایای بنیادی این نظریه آن است که "ورای ظرف [[ادراک]] [[بشر]]، واقعیتی وجود دارد که [[انسان]] به [[درک]] آن نایل می‌شود". اگر این گزاره نیز همانند دیگر گزاره‌ها، نسبی و عصری است، دیگر راهی برای اثبات آن نمی‌توان یافت<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۸.</ref>.
# نظریه نسبیت [[معرفت]]، به خود نیز [[امان]] نمی‌دهد و واقعیت‌گرایی خویش را به مخاطره می‌اندازد؛ زیرا همین نظریه نیز معرفت‌ بشری است و در شرایط متناسب با خود پدید آمده و احتمال دگرگونی و تغییر در آن می‌رود. از قضایای بنیادی این نظریه آن است که "ورای ظرف [[ادراک]] [[بشر]]، واقعیتی وجود دارد که [[انسان]] به [[درک]] آن نایل می‌شود". اگر این گزاره نیز همانند دیگر گزاره‌ها، نسبی و عصری است، دیگر راهی برای اثبات آن نمی‌توان یافت<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۸.</ref>.
#خصیصه ذاتی [[علم]] آن است که [[جهان]] خارج را نشان دهد؛ چنان که اگر این خصیصه از [[علم]] جدا شود، چیزی جز [[جهل]] نمی‌ماند. [[علم]] هرگز نسبیت و زمان و مکان نمی‌پذیرد. نمی‌توان حکایت [[علم]] را از واقعیت در شرایط و زمان‌های گوناگون، مختلف پنداشت؛ زیرا این موجب زوال آن می‌شود<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۹.</ref>.
# خصیصه ذاتی [[علم]] آن است که [[جهان]] خارج را نشان دهد؛ چنان که اگر این خصیصه از [[علم]] جدا شود، چیزی جز [[جهل]] نمی‌ماند. [[علم]] هرگز نسبیت و زمان و مکان نمی‌پذیرد. نمی‌توان حکایت [[علم]] را از واقعیت در شرایط و زمان‌های گوناگون، مختلف پنداشت؛ زیرا این موجب زوال آن می‌شود<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۷۹.</ref>.
#دلایلی که بر تجرد و غیر مادی بودن [[علم]] [[گواهی]] می‌دهند، نسبیت و عصری بودنش را برنمی‌تابند. از آن جمله است اینکه [[علم]]، چیزی جز حضور نیست. اشیای مادی، دارای ابعاد سه‌گانه یا چهارگانه‌اند؛ ابعادی که از یکدیگر غایب‌اند. آنچه مادی نیست، از حرکت و تدریج منزه است و [[ثبات]] و دوام دارد. بنابر این، [[علم]] که مجرد از ماده است، ثابت و تغییرنایافتنی است<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۸۰.</ref>.
# دلایلی که بر تجرد و غیر مادی بودن [[علم]] [[گواهی]] می‌دهند، نسبیت و عصری بودنش را برنمی‌تابند. از آن جمله است اینکه [[علم]]، چیزی جز حضور نیست. اشیای مادی، دارای ابعاد سه‌گانه یا چهارگانه‌اند؛ ابعادی که از یکدیگر غایب‌اند. آنچه مادی نیست، از حرکت و تدریج منزه است و [[ثبات]] و دوام دارد. بنابر این، [[علم]] که مجرد از ماده است، ثابت و تغییرنایافتنی است<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۸۰.</ref>.
#همان گونه که گذشت، طرفداران نظریه نسبیت [[معرفت]]، از پاره‌ای مبادی [[علوم]] جزئی برای اثبات نظریه خود سود می‌برند؛ اما هیچ یک از آنها عصری و نسبی بودن [[فهم]] را نتیجه نمی‌دهد. در یکی از دلیل‌ها، از فعل و [[انفعال]] مادی سخن رفته است که همزمان با وجود یافتن [[علم]] در دستگاه عصبی [[انسان]] رخ می‌دهد. در دلیلی دیگر از عوامل [[اجتماعی]] و روانی یاد شده است که در پدید آمدن [[علوم]] متناسب با خود، دخیل‌اند و [[علوم]] دیگر را برنمی‌تابند. این مقدمات، هر چند از امور مشهودند و در [[علوم]] [[تبیین]] می‌گردند، اما زمینه‌های [[فهم]] انسانی‌اند نه خود آن. توضیح آنکه [[نفس]] [[انسان]]، از [[جهان]] [[طبیعت]] نشئت گرفته و با حرکت جوهری، مراحل گوناگون [[تکامل]] را طی می‌کند تا به [[مقامات]] [[عالی]] [[روحانی]] دست یابد و تا به تجرد نرسد، با ماده در ارتباط است و از تحصیل [[مقامات]] جدید باز نمی‌ایستد. این حرکت مستمر- که تحت تأثیر عوامل گوناگون است و با اشکال و صور گوناگون ظاهر می‌شود- زمینه پدید آمدن [[کمالات]] [[علمی]] را نیز فراهم می‌سازد. [[انسان]] ناگزیر است که برای رسیدن به هر دانشی، از [[قوه]] متناسب بهره گیرد؛ مثلًا برای پاره‌ای [[دانش‌ها]] از [[قوه]] باصره سود می‌جوید و برای پاره‌ای دیگر، از [[قوه]] سامعه و .... نیازهای فردی و [[اجتماعی]] و انگیزه‌های مرتبط با آنها نیز از شرایط بایسته تحصیل [[علوم]] گوناگون‌اند. بنابراین، آنچه در متن زمان جای دارد و عصری و [[تاریخی]] است و آنچه متناسب با شرایط دگرگونی می‌یابد و تغییر می‌کند و نسبی است، تلاش‌ها و حرکت‌های [[علمی]] است؛ اما چون [[انسان]] به مطلوب می‌رسد، از [[تاریخ]] می‌گذرد و به حقیقتی ثابت دست می‌یابد که بر زمان و مکان فائق است و از تغییر و تحول فارغ است و آن، همان [[علم]] و [[معرفت]] است<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۸۳.</ref>.
# همان گونه که گذشت، طرفداران نظریه نسبیت [[معرفت]]، از پاره‌ای مبادی [[علوم]] جزئی برای اثبات نظریه خود سود می‌برند؛ اما هیچ یک از آنها عصری و نسبی بودن [[فهم]] را نتیجه نمی‌دهد. در یکی از دلیل‌ها، از فعل و [[انفعال]] مادی سخن رفته است که همزمان با وجود یافتن [[علم]] در دستگاه عصبی [[انسان]] رخ می‌دهد. در دلیلی دیگر از عوامل [[اجتماعی]] و روانی یاد شده است که در پدید آمدن [[علوم]] متناسب با خود، دخیل‌اند و [[علوم]] دیگر را برنمی‌تابند. این مقدمات، هر چند از امور مشهودند و در [[علوم]] [[تبیین]] می‌گردند، اما زمینه‌های [[فهم]] انسانی‌اند نه خود آن. توضیح آنکه [[نفس]] [[انسان]]، از [[جهان]] [[طبیعت]] نشئت گرفته و با حرکت جوهری، مراحل گوناگون [[تکامل]] را طی می‌کند تا به [[مقامات]] [[عالی]] [[روحانی]] دست یابد و تا به تجرد نرسد، با ماده در ارتباط است و از تحصیل [[مقامات]] جدید باز نمی‌ایستد. این حرکت مستمر- که تحت تأثیر عوامل گوناگون است و با اشکال و صور گوناگون ظاهر می‌شود- زمینه پدید آمدن [[کمالات]] [[علمی]] را نیز فراهم می‌سازد. [[انسان]] ناگزیر است که برای رسیدن به هر دانشی، از [[قوه]] متناسب بهره گیرد؛ مثلًا برای پاره‌ای [[دانش‌ها]] از [[قوه]] باصره سود می‌جوید و برای پاره‌ای دیگر، از [[قوه]] سامعه و .... نیازهای فردی و [[اجتماعی]] و انگیزه‌های مرتبط با آنها نیز از شرایط بایسته تحصیل [[علوم]] گوناگون‌اند. بنابراین، آنچه در متن زمان جای دارد و عصری و [[تاریخی]] است و آنچه متناسب با شرایط دگرگونی می‌یابد و تغییر می‌کند و نسبی است، تلاش‌ها و حرکت‌های [[علمی]] است؛ اما چون [[انسان]] به مطلوب می‌رسد، از [[تاریخ]] می‌گذرد و به حقیقتی ثابت دست می‌یابد که بر زمان و مکان فائق است و از تغییر و تحول فارغ است و آن، همان [[علم]] و [[معرفت]] است<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۸۳.</ref>.
#یکی از دلایلی که [[گواهی]] می‌دهد، [[علم]] فاقد [[هویت]] جمعی است، این است که هیچ منظومه‌ای نمی‌توان یافت که همه عناصر آن نسبی باشد. بی‌گمان، در هر مجموعه‌ای، عنصر یا عناصری، نفسی و مطلق‌اند. این بدان سبب است که هر نسبتی تحقق یابد، یا اشراقی است و در تحقق خویش به [[حقیقت]] مطلق [[نیاز]] دارد و یا مقولی است و بر دو ماهیت غیر نسبی [[استوار]] است. بنابراین، اگر [[معرفت]] [[بشر]] را مجموعه‌ای منسجم و هماهنگ به شمار آوریم، چنین نیست که همه عناصر آن نسبی باشند. اگر [[معرفت]]، شهودی باشد، دریافت‌های آن در پرتو حقیقتی مطلق معنا می‌یابند و قوام و دوام دارند و [[جهل]] به بخشی از آنها، بخش‌های دیگر را نیز فرو می‌ریزد و اگر حصولی باشد، در مجموعه آن، مقولاتی هستند که [[فهم]] نفسی و استقلالی دارند و به گونه مستقل به [[ادراک]] نمی‌رسند و مفاهیم نسبی نیز در پرتو ارتباط با این معانی مستقل، از [[ثبات]] و قرار نصیب می‌برند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۸۹.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 442-444.</ref>.
# یکی از دلایلی که [[گواهی]] می‌دهد، [[علم]] فاقد [[هویت]] جمعی است، این است که هیچ منظومه‌ای نمی‌توان یافت که همه عناصر آن نسبی باشد. بی‌گمان، در هر مجموعه‌ای، عنصر یا عناصری، نفسی و مطلق‌اند. این بدان سبب است که هر نسبتی تحقق یابد، یا اشراقی است و در تحقق خویش به [[حقیقت]] مطلق [[نیاز]] دارد و یا مقولی است و بر دو ماهیت غیر نسبی [[استوار]] است. بنابراین، اگر [[معرفت]] [[بشر]] را مجموعه‌ای منسجم و هماهنگ به شمار آوریم، چنین نیست که همه عناصر آن نسبی باشند. اگر [[معرفت]]، شهودی باشد، دریافت‌های آن در پرتو حقیقتی مطلق معنا می‌یابند و قوام و دوام دارند و [[جهل]] به بخشی از آنها، بخش‌های دیگر را نیز فرو می‌ریزد و اگر حصولی باشد، در مجموعه آن، مقولاتی هستند که [[فهم]] نفسی و استقلالی دارند و به گونه مستقل به [[ادراک]] نمی‌رسند و مفاهیم نسبی نیز در پرتو ارتباط با این معانی مستقل، از [[ثبات]] و قرار نصیب می‌برند<ref>شریعت در آینه معرفت‌، ۲۸۹.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 442-444.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش