عمار بن یاسر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←خیزش مسلمانان برای حمایت از عمار
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
[[نقل]] شده، در [[بیت المال]] صندوق جواهری بود که عثمان مقداری از آنها را برداشته و به [[زنان]] خود داد تا ایشان خود را با آن آراسته و از آن استفاده کنند. این عمل بر [[مسلمانان]] دشوار آمد و به خاطر این [[عمل ناشایست]] از هر طرف سیل اعتراضات به سوی عثمان روانه شد تا اینکه او را خشمناک کرد. پس عثمان به [[منبر]] رفت و ضمن [[سخنرانی]] چنین گفت: "آنچه احتیاج دارم را از بیت المال بر میدارم، هر چند بینی عدهای به [[خاک]] مالیده شود". [[علی]] {{ع}} به او فرمود: "تو را [[آزاد]] نخواهند گذاشت بلکه دستت را از [[بیت المال]] کوتاه میکنند". [[عمار یاسر]] گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، بینی من قبل از همه به [[خاک]] مالیده میشود". [[عثمان]] ناراحت شد و گفت: "ای پسر [[زن]] شکم گنده، با من چنین گستاخی میکنی؟ او را بگیرید". پس [[عمار]] را بازداشت کردند. چون عثمان به [[خانه]] برگشت، عمار را طلبید و [[دستور]] داد او را کتک بزنند. آنقدر او را زدند که [[غش]] کرد، در همان حال او را به خانه [[ام سلمه]] [[همسر]]، [[رسول خدا]] {{صل}} بردند. عمار به خاطر بیهوشی [[نماز ظهر]] و عصر و [[مغرب]] را نخواند و نیمههای [[شب]] که به هوش آمد، [[وضو]] ساخت و نمازهای خود را [[قضا]] کرد و گفت: "در هر حال خدا را سپاسگزارم؛ زیرا این اولین باری نیست که در [[راه خدا]] [[شکنجه]] میشوم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۵؛ به نقل از: الدرجات الرفیعه، سید علی خان مدنی، ص۲۲۶؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۷۸۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۱۸-۴۱۹.</ref> | [[نقل]] شده، در [[بیت المال]] صندوق جواهری بود که عثمان مقداری از آنها را برداشته و به [[زنان]] خود داد تا ایشان خود را با آن آراسته و از آن استفاده کنند. این عمل بر [[مسلمانان]] دشوار آمد و به خاطر این [[عمل ناشایست]] از هر طرف سیل اعتراضات به سوی عثمان روانه شد تا اینکه او را خشمناک کرد. پس عثمان به [[منبر]] رفت و ضمن [[سخنرانی]] چنین گفت: "آنچه احتیاج دارم را از بیت المال بر میدارم، هر چند بینی عدهای به [[خاک]] مالیده شود". [[علی]] {{ع}} به او فرمود: "تو را [[آزاد]] نخواهند گذاشت بلکه دستت را از [[بیت المال]] کوتاه میکنند". [[عمار یاسر]] گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، بینی من قبل از همه به [[خاک]] مالیده میشود". [[عثمان]] ناراحت شد و گفت: "ای پسر [[زن]] شکم گنده، با من چنین گستاخی میکنی؟ او را بگیرید". پس [[عمار]] را بازداشت کردند. چون عثمان به [[خانه]] برگشت، عمار را طلبید و [[دستور]] داد او را کتک بزنند. آنقدر او را زدند که [[غش]] کرد، در همان حال او را به خانه [[ام سلمه]] [[همسر]]، [[رسول خدا]] {{صل}} بردند. عمار به خاطر بیهوشی [[نماز ظهر]] و عصر و [[مغرب]] را نخواند و نیمههای [[شب]] که به هوش آمد، [[وضو]] ساخت و نمازهای خود را [[قضا]] کرد و گفت: "در هر حال خدا را سپاسگزارم؛ زیرا این اولین باری نیست که در [[راه خدا]] [[شکنجه]] میشوم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۵؛ به نقل از: الدرجات الرفیعه، سید علی خان مدنی، ص۲۲۶؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۷۸۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۱۸-۴۱۹.</ref> | ||
== خیزش [[مسلمانان]] برای | == خیزش [[مسلمانان]] برای حمایت از عمار == | ||
پس از این ماجرا | پس از این ماجرا هشام بن ولید مخزومی که در [[جاهلیت]] همپیمان عمار بود، به عثمان گفت: "عثمان! از [[علی بن ابی طالب]] و قبیلهاش ترسیدی لذا به [[علی]] {{ع}} آسیبی نرساندی، ولی نسبت به ما گستاخ شده و [[برادر]] ما را چنان کتک زدی که نزدیک بود بمیرد. بدان که این طور نخواهد ماند! به خدا قسم اگر عمار بمیرد، [[مرد]] بزرگی از [[بنیامیه]] را خواهیم کشت". عثمان به [[تندی]] با او برخورد کرده و به او [[ناسزا]] گفت و دستور داد او را از خانهاش بیرون کردند. پس هشام بن ولید و بستگانش نزد [[ام سلمه]] رفته و او را نیز از کارهای عثمان [[خشمگین]] یافتند. وقتی [[عایشه]] از ماجرا باخبر شد، ناراحت شد و تار مویی از [[پیامبر]] و پیراهن و [[کفش]] آن حضرت را به [[مردم]] نشان داد و گفت: "چه زود [[سنت پیامبر]] خود را ترک کردید! هنوز کفش و [[لباس پیامبر]] کهنه نشده است". | ||
مردم از هر طرف در [[مسجد]] جمع شده و درباره [[اعمال]] و [[رفتار]] [[عثمان]] اظهار [[تأسف]] میکردند و از تعجب زبانها به گفتن [[سبحان الله]] گویا بود، تا جایی که [[عمروعاص]] نیز به جهت اینکه عثمان او را از [[حکومت مصر]] برکنار کرده بود و از وی ناراحت بود، با دیگران هم صدا شده بود. وقتی عثمان فهمید [[هشام بن ولید]] و عدهای از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] در [[خانه]] [[ام سلمه]] جمع شدهاند، کسی را به آنجا فرستاد تا بپرسد که چرا جمع شدهاند؟ ام سلمه برایش پیغام فرستاد که دست از این [[کارها]] بردار و [[مردم]] را ناراحت نکن<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۵؛ به نقل از: الانساب الاشراف، بلاذری؛ الدرجات الرفیعه، سید علی خان مدنی، ص۲۲۶؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۷۸۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۲۰.</ref> | مردم از هر طرف در [[مسجد]] جمع شده و درباره [[اعمال]] و [[رفتار]] [[عثمان]] اظهار [[تأسف]] میکردند و از تعجب زبانها به گفتن [[سبحان الله]] گویا بود، تا جایی که [[عمروعاص]] نیز به جهت اینکه عثمان او را از [[حکومت مصر]] برکنار کرده بود و از وی ناراحت بود، با دیگران هم صدا شده بود. وقتی عثمان فهمید [[هشام بن ولید]] و عدهای از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] در [[خانه]] [[ام سلمه]] جمع شدهاند، کسی را به آنجا فرستاد تا بپرسد که چرا جمع شدهاند؟ ام سلمه برایش پیغام فرستاد که دست از این [[کارها]] بردار و [[مردم]] را ناراحت نکن<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۱۵؛ به نقل از: الانساب الاشراف، بلاذری؛ الدرجات الرفیعه، سید علی خان مدنی، ص۲۲۶؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۷۸۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۲۰.</ref> |