زلیخا در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
از لابهلای [[آیات]] و تحلیل سخنان و رفتارهای زلیخا و نیز گزارشهای [[تاریخی]] و [[روایی]] میتوان به دورنمای نسبتا روشنی از شخصیت وی دست یافت. | از لابهلای [[آیات]] و تحلیل سخنان و رفتارهای زلیخا و نیز گزارشهای [[تاریخی]] و [[روایی]] میتوان به دورنمای نسبتا روشنی از شخصیت وی دست یافت. | ||
=== اشراف زادگی و [[زیبایی]] === | === اشراف زادگی و [[زیبایی]] === | ||
[[نسب]] و نام [[پدر]] زلیخا،<ref> البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲ - ۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۰؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۱.</ref> همچنین نام [[همسر]] او <ref> تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۷، ص ۲۱۱۷؛ جامع البیان، ج ۱، ص ۲۲۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.</ref> مورد [[اختلاف]] است؛ اما درباره همسر عزیز مصر بودن و برخورداری زلیخا از کاخی بزرگ با درهایی متعدد {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref>، {{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> تردیدی نیست؛ نیز گزارشهای تاریخی و [[تفسیری]] نشان میدهند که وی اشرافزاده و خود او نیز از اشراف [[مصر]] بوده است.<ref>تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴.</ref> برخی گزارشها او را دختر شاه [[مغرب]]<ref> تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ اعلام القرآن، شبستری، ص ۴۰۱.</ref>و برخی دیگر خواهرزاده [[پادشاه]] [[مصر]] <ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۳.</ref> دانستهاند. [[زلیخا]] در کاخی بزرگ [[زندگی]] میکرد و از هر نوع امکانات رفاهی برخوردار بود.<ref>جامع البیان، ج ۷، ص ۲۲۹.</ref> گزارشهای [[تاریخی]] و [[تفسیری]] همچنین او را زنی [[جوان]]، بسیار [[زیبا]] و دلفریب و [[ثروتمند]] | [[نسب]] و نام [[پدر]] زلیخا،<ref> البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲ - ۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۰؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۱.</ref> همچنین نام [[همسر]] او <ref> تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۷، ص ۲۱۱۷؛ جامع البیان، ج ۱، ص ۲۲۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.</ref> مورد [[اختلاف]] است؛ اما درباره همسر عزیز مصر بودن و برخورداری زلیخا از کاخی بزرگ با درهایی متعدد {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref>، {{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانهاش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بیگمان ستمکاران رستگار نمیگردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> تردیدی نیست؛ نیز گزارشهای تاریخی و [[تفسیری]] نشان میدهند که وی اشرافزاده و خود او نیز از اشراف [[مصر]] بوده است.<ref>تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴.</ref> برخی گزارشها او را دختر شاه [[مغرب]]<ref> تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ اعلام القرآن، شبستری، ص ۴۰۱.</ref>و برخی دیگر خواهرزاده [[پادشاه]] [[مصر]] <ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۳.</ref> دانستهاند. [[زلیخا]] در کاخی بزرگ [[زندگی]] میکرد و از هر نوع امکانات رفاهی برخوردار بود.<ref>جامع البیان، ج ۷، ص ۲۲۹.</ref> گزارشهای [[تاریخی]] و [[تفسیری]] همچنین او را زنی [[جوان]]، بسیار [[زیبا]] و دلفریب و [[ثروتمند]] وصف کردهاند.<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۱؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۲۲.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref> | ||
=== نازایی === | === نازایی === | ||
بر اساس گزارش [[قرآن کریم]] پس از آنکه [[عزیز مصر]] [[حضرت یوسف]] {{ع}} را خرید، به [[همسر]] خویش گفت: او را گرامی بدار. [[امید]] است که برای ما سودمند باشد یا وی را به [[فرزندی]] خویش برگزینیم: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> از این [[آیه]] بر میآید که زلیخا تا این [[زمان]] فرزند نداشته <ref>تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۲.</ref> و به احتمال بسیار [[زیاد]] [[امیدوار]] به بچهدار شدن نیز نبوده است. بر همین اساس، برخی [[مفسران]] گفتهاند که وی نازا بود و این موضوع وی را به [[رنج]] و شوهرش را به [[فکر]] چارهجویی افکنده بود. البته بر اساس برخی از [[احادیث]] <ref> الامالی، ص ۵۳.</ref> و گزارشهای تاریخی<ref>اخبار الزمان، ص ۲۵۸.</ref> و تفسیری،<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۰.</ref> نازایی او به سبب [[ناتوانی]] جنسی شوهر وی بوده است. | بر اساس گزارش [[قرآن کریم]] پس از آنکه [[عزیز مصر]] [[حضرت یوسف]] {{ع}} را خرید، به [[همسر]] خویش گفت: او را گرامی بدار. [[امید]] است که برای ما سودمند باشد یا وی را به [[فرزندی]] خویش برگزینیم: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدینگونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> از این [[آیه]] بر میآید که زلیخا تا این [[زمان]] فرزند نداشته <ref>تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۲.</ref> و به احتمال بسیار [[زیاد]] [[امیدوار]] به بچهدار شدن نیز نبوده است. بر همین اساس، برخی [[مفسران]] گفتهاند که وی نازا بود و این موضوع وی را به [[رنج]] و شوهرش را به [[فکر]] چارهجویی افکنده بود. البته بر اساس برخی از [[احادیث]] <ref> الامالی، ص ۵۳.</ref> و گزارشهای تاریخی<ref>اخبار الزمان، ص ۲۵۸.</ref> و تفسیری،<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۰.</ref> نازایی او به سبب [[ناتوانی]] جنسی شوهر وی بوده است. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
=== واکنش زلیخا به [[سرزنش]] [[زنان]] دربار === | === واکنش زلیخا به [[سرزنش]] [[زنان]] دربار === | ||
عزیز مصر برای جلوگیری از انتشار خبر ماجرای پیش آمده از یوسف {{ع}} خواست که آن را نادیده گرفته و در جایی بازگو نکند: {{متن قرآن|يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا}}<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref>؛ اما به رغم همه تلاشهای صورت گرفته، قصه یوسف {{ع}} و زلیخا در میان [[مردم]] و درباریان انتشار یافت و در نتیجه شماری از زنان دربار <ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۶؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> ضمن [[نکوهش]] و تخطئه شدید [[زلیخا]]، دلباختگی وی به [[غلام]] خویش و کامجویی از او را [[گمراهی]] آشکار خواندند: {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.</ref> برخی [[حضرت یوسف]] {{ع}} را عامل انتشار خبر دانستهاند.<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ نور الثقلین، ج ۲، ص ۴۱۴.</ref> [[علامه طباطبایی]] با [[نفی]] این دیدگاه [[معتقد]] است که چنین چیزی از [[آیات قرآن]] برنمیآید و آن [[حضرت]]، [[حقیقت]] را حتی برای [[عزیز مصر]] زمانی آشکار ساخت که مورد [[اتهام]] واقع شد. دلباختگی زلیخا و تلاش مکرر وی برای کامجویی از یوسف {{ع}} مربوط به مدت [[زمان]] زیادی پیش از این حادثه بود و این به صورت طبیعی آشکار شدن آن را به دنبال میآورد.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.</ref> برخورد بعدی حضرت یوسف {{ع}} با این مسئله نیز [[تأیید]] میکند که وی عامل انتشار آن نبوده است، زیرا آن حضرت در آستانه [[آزادی]] از [[زندان]]، برای روشن شدن حقیقت، بدون اشاره به نام زلیخا، از [[پادشاه]] خواست تا درباره ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، پرس و جو کند. {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref> [[مفسران]] اشاره نکردن به نام زلیخا را برخاسته از [[بزرگواری]] و [[ادب]] یوسف {{ع}} دانستهاند.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۳؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۵.</ref> به [[عقیده]] برخی از مفسران، [[زنان]] دربار، در پی شنیدن | عزیز مصر برای جلوگیری از انتشار خبر ماجرای پیش آمده از یوسف {{ع}} خواست که آن را نادیده گرفته و در جایی بازگو نکند: {{متن قرآن|يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا}}<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref>؛ اما به رغم همه تلاشهای صورت گرفته، قصه یوسف {{ع}} و زلیخا در میان [[مردم]] و درباریان انتشار یافت و در نتیجه شماری از زنان دربار <ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۶؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> ضمن [[نکوهش]] و تخطئه شدید [[زلیخا]]، دلباختگی وی به [[غلام]] خویش و کامجویی از او را [[گمراهی]] آشکار خواندند: {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام میخواهد، (بردهاش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بیگمان ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.</ref> برخی [[حضرت یوسف]] {{ع}} را عامل انتشار خبر دانستهاند.<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ نور الثقلین، ج ۲، ص ۴۱۴.</ref> [[علامه طباطبایی]] با [[نفی]] این دیدگاه [[معتقد]] است که چنین چیزی از [[آیات قرآن]] برنمیآید و آن [[حضرت]]، [[حقیقت]] را حتی برای [[عزیز مصر]] زمانی آشکار ساخت که مورد [[اتهام]] واقع شد. دلباختگی زلیخا و تلاش مکرر وی برای کامجویی از یوسف {{ع}} مربوط به مدت [[زمان]] زیادی پیش از این حادثه بود و این به صورت طبیعی آشکار شدن آن را به دنبال میآورد.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.</ref> برخورد بعدی حضرت یوسف {{ع}} با این مسئله نیز [[تأیید]] میکند که وی عامل انتشار آن نبوده است، زیرا آن حضرت در آستانه [[آزادی]] از [[زندان]]، برای روشن شدن حقیقت، بدون اشاره به نام زلیخا، از [[پادشاه]] خواست تا درباره ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، پرس و جو کند. {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref> [[مفسران]] اشاره نکردن به نام زلیخا را برخاسته از [[بزرگواری]] و [[ادب]] یوسف {{ع}} دانستهاند.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۳؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۵.</ref> به [[عقیده]] برخی از مفسران، [[زنان]] دربار، در پی شنیدن وصف [[جمال]] یوسف {{ع}}، میخواستند از نزدیک وی را ببینند، برای همین با [[هدف]] تحریک زلیخا برای نشان دادن یوسف {{ع}} پشت سر وی [[بدگویی]] کردند،<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۶۳؛ تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۳.</ref> برای همین، [[قرآن کریم]] بدگویی آنان را "[[مکر]]" و [[نیرنگ]] نامیده است. {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیهگاهی آماده ساخت و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است! این، نه آدمیزاد که جز فرشتهای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref>.<ref> نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> زلیخا در پی شنیدن سخنان زنان و با [[هدف]] بستن دهان آنها و [[حق]] به جانب نشان دادن خود، مجلس بزمی ترتیب داد و [[زنان]] دربار را به آن [[دعوت]] کرد.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۵؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۴.</ref>درست در لحظهای که [[مهمانان]]، مشغول پوست کندن میوهها بودند، [[یوسف]] {{ع}} به [[دستور]] [[زلیخا]] وارد مجلس شد. زنان با دیدن [[جمال]] او چنان دچار [[شگفتی]] و بهت و [[حیرت]] گشته و از خود بیخود شدند که ناخودآگاه دستان خویش را بریدند. آنها وی را به سبب [[زیبایی]] [[خیره]] کنندهاش فرشتهای بزرگوار و نه یک [[انسان]] نامیدند: {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیهگاهی آماده ساخت و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است! این، نه آدمیزاد که جز فرشتهای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref> [[تأمل]] در تعبیرهای [[قرآن]] نشان میدهد نقشه زلیخا بسیار زیرکانه و غافلگیرانه بود. ظاهرا مهمانان تا آن [[روز]] یوسف {{ع}} را ندیده بودند و او به دستور زلیخا در جایی به دور از چشم زنان، [[منتظر]] مانده بود تا آنان پیش از [[زمان]] [[تعیین]] شده وی را نبینند. دیدن یکباره یوسف {{ع}} در مجلس بزم، آن هم در هنگام خوردن میوه موجب شد تا زنان با دیدن چهره زیبای او [[اختیار]] از دست داده و نتوانند [[احساس]] درونی خود را [[کتمان]] کنند. بریدن ناخواسته دستان و نیز سخنان و ابراز شگفتی آنها مؤید این معناست و به خوبی نشان میدهد که چگونه زیبایی سحرآمیز یوسف {{ع}} همه آنان را افسون کرد.<ref> نک: تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۵.</ref> با بروز چنین واکنشی که چه بسا در شرایط دیگری امکان بروز و [[ظهور]] نداشت، [[راه]] هرگونه توجیه و [[تأویل]] بسته میشد و همان گونه که خواست و هدف زلیخا بود، [[زنها]] او را حق به جانب دانسته و از ملامت وی دست میکشیدند. سخنان زلیخا و گفتههای [[مفسران]] نشان میدهد که این گونه هم شد، زیرا وی پس از دیدن واکنش [[زنان]]، با سخنانی [[حق]] به جانب گفت: این همان کسی است که مرا به سبب [[عشق]] و دلباختگی به وی ملامت کردید؛ آنگاه برای نخستین بار، بدون ابراز [[ندامت]] و [[حفظ]] ظاهر، آشکارا در نزد آنان به عشق و کامجویی مصرّانه از [[یوسف]] {{ع}} و [[امتناع]] شدید وی اعتراف کرد و در ادامه برای حفظ جایگاه خویش و به [[انقیاد]] درآوردن یوسف {{ع}} [[تهدید]] کرد که اگر از [[فرمان]] وی [[سرپیچی]] کند او را [[زندانی]] کرده و به [[خواری]] و [[ذلت]] خواهد کشاند: {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۵۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۶.</ref> ظاهر گزارش [[قرآن]] نشان میدهد که زنان یاد شده پس از مهمانی به نوعی با [[زلیخا]] همداستان شدند، زیرا [[حضرت یوسف]] {{ع}} پس از این مجلس، [[زندان]] را محبوبتر از تن دادن به خواسته زنان خواند و از [[خدا]] خواست که او را از [[شر]] [[حیله]] و [[نیرنگ]] آنان حفظ کند که در غیر این صورت به آنان [[گرایش]] یافته و در جرگه [[جاهلان]] در خواهد آمد: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.</ref> بر اساس گزارشهای [[تاریخی]] و [[تفسیری]]، شماری از زنان یاد شده به درخواست زلیخا تلاش کردند که با روشهایی گوناگون مانند تحریک [[احساسات]] و [[عواطف]] یوسف {{ع}}، [[تطمیع]] و تهدید، او را برای پذیرش درخواست بانوی خود وادارند؛ همچنین خود آنها نیز درخواست کامجویی کردند.<ref>اخبار الزمان، ص ۲۶۰؛ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۷؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۹.</ref> ظاهر تعابیری چون {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا میخواند خوشتر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان میگرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref> مؤید این معناست. مجموع این شرایط چنان عرصه را بر یوسف {{ع}} تنگ کرد که رفتن به [[زندان]] را ترجیح داد. | ||
[[زندانی]] کردن [[یوسف]] {{ع}} با وجود [[ادله]] متعددی مبنی بر بیگناهی [[حضرت یوسف]] {{ع}} همانند شکافته شدن پیراهن وی از پشت، [[گواهی]] [[کودک]]، اعتراف [[زلیخا]] در حضور [[زنان]] و خودداری یوسف {{ع}} از پذیرش درخواست آنان، [[عزیز مصر]] و اطرافیان برخلاف [[تصمیم]] پیشین، بر آن شدند که آن [[حضرت]] را مدتی زندانی کنند: {{متن قرآن|ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ}}<ref>«آنگاه، پس از آنکه آن نشانهها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref> اغلب [[مفسران]] زلیخا را عامل اصلی زندانی شدن حضرت یوسف {{ع}} دانستهاند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۲.</ref> این دیدگاه با توجه به [[تهدید]] پیشین یوسف {{ع}} به زندان از سوی زلیخا تأییدپذیر است. {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref> بر اساس این دیدگاه، پس از آنکه زلیخا از هیچ راهی نتوانست یوسف {{ع}} را [[مطیع]] خود سازد، شوهرش را به زندانی کردن آن حضرت واداشت تا متنبه شده و به درخواست وی تن دهد. [[حفظ]] آبروی عزیز مصر و [[خانواده]] او با [[مجرم]] وانمود کردن یوسف {{ع}}، جلوگیری از [[رسوایی]] جنسی در میان زنان دربار و به [[فراموشی]] سپردن ماجرای یوسف و زلیخا ادله دیگری هستند که برای زندانی کردن یوسف {{ع}} یاد شدهاند.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۰.</ref> به [[اعتقاد]] [[علامه طباطبایی]] زلیخا، عزیز مصر را به [[اشتباه]] انداخته و درباره بیگناهی یوسف {{ع}} دچار تردید کرده بود و [[اصرار]] بعدی حضرت یوسف {{ع}} مبنی بر اینکه [[پادشاه]] درباره ماجرای مجلس زنان و بریدن دستان آنها بپرسد و نیز اعتراف زلیخا و زنان دربار به بیگناهی حضرت یوسف {{ع}} {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref>، مؤید این معناست و نشان میدهد که آن حضرت در پی رفع [[اتهام]] از خویش بود.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۶۹ ـ ۱۷۰.</ref> بر اساس برخی گزارشها [[زلیخا]] پس از [[زندانی]] کردن [[یوسف]] {{ع}} پشیمان شد. [[گریه]] وی از سر [[بیتابی]]، رسیدگی به یوسف {{ع}} به شکلهای مختلف، [[توبه]] کردن و [[تصمیم]] به [[آزادی]] او و سپس، انصراف از آن به سبب تاب نیاوردن در برابر وی و در نتیجه ماندن یوسف {{ع}} در [[زندان]] برای چندین سال دیگر، مطالبیاند که در این گزارشها آمدهاند.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۹.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref> | [[زندانی]] کردن [[یوسف]] {{ع}} با وجود [[ادله]] متعددی مبنی بر بیگناهی [[حضرت یوسف]] {{ع}} همانند شکافته شدن پیراهن وی از پشت، [[گواهی]] [[کودک]]، اعتراف [[زلیخا]] در حضور [[زنان]] و خودداری یوسف {{ع}} از پذیرش درخواست آنان، [[عزیز مصر]] و اطرافیان برخلاف [[تصمیم]] پیشین، بر آن شدند که آن [[حضرت]] را مدتی زندانی کنند: {{متن قرآن|ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ}}<ref>«آنگاه، پس از آنکه آن نشانهها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref> اغلب [[مفسران]] زلیخا را عامل اصلی زندانی شدن حضرت یوسف {{ع}} دانستهاند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۲.</ref> این دیدگاه با توجه به [[تهدید]] پیشین یوسف {{ع}} به زندان از سوی زلیخا تأییدپذیر است. {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref> بر اساس این دیدگاه، پس از آنکه زلیخا از هیچ راهی نتوانست یوسف {{ع}} را [[مطیع]] خود سازد، شوهرش را به زندانی کردن آن حضرت واداشت تا متنبه شده و به درخواست وی تن دهد. [[حفظ]] آبروی عزیز مصر و [[خانواده]] او با [[مجرم]] وانمود کردن یوسف {{ع}}، جلوگیری از [[رسوایی]] جنسی در میان زنان دربار و به [[فراموشی]] سپردن ماجرای یوسف و زلیخا ادله دیگری هستند که برای زندانی کردن یوسف {{ع}} یاد شدهاند.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۰.</ref> به [[اعتقاد]] [[علامه طباطبایی]] زلیخا، عزیز مصر را به [[اشتباه]] انداخته و درباره بیگناهی یوسف {{ع}} دچار تردید کرده بود و [[اصرار]] بعدی حضرت یوسف {{ع}} مبنی بر اینکه [[پادشاه]] درباره ماجرای مجلس زنان و بریدن دستان آنها بپرسد و نیز اعتراف زلیخا و زنان دربار به بیگناهی حضرت یوسف {{ع}} {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بیگمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام میخواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref>، مؤید این معناست و نشان میدهد که آن حضرت در پی رفع [[اتهام]] از خویش بود.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۶۹ ـ ۱۷۰.</ref> بر اساس برخی گزارشها [[زلیخا]] پس از [[زندانی]] کردن [[یوسف]] {{ع}} پشیمان شد. [[گریه]] وی از سر [[بیتابی]]، رسیدگی به یوسف {{ع}} به شکلهای مختلف، [[توبه]] کردن و [[تصمیم]] به [[آزادی]] او و سپس، انصراف از آن به سبب تاب نیاوردن در برابر وی و در نتیجه ماندن یوسف {{ع}} در [[زندان]] برای چندین سال دیگر، مطالبیاند که در این گزارشها آمدهاند.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۹.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref> |