پرش به محتوا

حبیب بن مظاهر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول'
جز (جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن')
جز (جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول')
خط ۴۷: خط ۴۷:
[[طبری]] و دیگر مؤرخان از [[ابومخنف]] [[نقل]] می‌کنند: وقتی [[عمر سعد]] با چهار هزار نیرو، وارد [[کربلا]] شد، ابتدا خواست [[عزرة بن قیس أحمسی]] را به عنوان [[نماینده]] خود نزد حضرت بفرستد، اما او چون از جمله کسانی بود که برای [[امام]] {{ع}} [[نامه]] [[دعوت]] نوشته بود، حیا کرد [[خدمت]] آقا برود، [[عمر سعد]] به هر کدام از بزرگان [[کوفه]] که [[نامه]] برای [[دعوت]] [[امام]] {{ع}} داده بودند، پیشنهاد داد، حاضر نشدند [[خدمت]] [[امام]] {{ع}} بروند و از او سؤال کنند برای چه به این دیار و به چه قصدی آمده است؟ لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] که مردی سفاک و بی‌باک بود، حاضر شد به نزد [[امام حسین]] {{ع}} برود و ببیند حضرت برای چه به این دیار آمده و قصد او چیست؟ اما [[ابو ثمامه صائدی]] که [[کثیر بن عبدالله شعبی]] را می‌شناخت که او مردی [[جسور]] و هتاک است، جلو او را گرفت و گفت: باید شمشیرت را بگذاری بعد وارد [[خیمه]] آقا [[امام حسین]] {{ع}} شوی؟ [[کثیر بن عبدالله شعبی]] حاضر نشد بدون [[شمشیر]] بر [[امام]] {{ع}} وارد شود اما [[ابو ثمامه]] این بار باوفای [[کربلا]] هم اجازه نداد او وارد شود لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] به [[سپاه عمر سعد]] بدون نتیجه مراجعت کرد.
[[طبری]] و دیگر مؤرخان از [[ابومخنف]] [[نقل]] می‌کنند: وقتی [[عمر سعد]] با چهار هزار نیرو، وارد [[کربلا]] شد، ابتدا خواست [[عزرة بن قیس أحمسی]] را به عنوان [[نماینده]] خود نزد حضرت بفرستد، اما او چون از جمله کسانی بود که برای [[امام]] {{ع}} [[نامه]] [[دعوت]] نوشته بود، حیا کرد [[خدمت]] آقا برود، [[عمر سعد]] به هر کدام از بزرگان [[کوفه]] که [[نامه]] برای [[دعوت]] [[امام]] {{ع}} داده بودند، پیشنهاد داد، حاضر نشدند [[خدمت]] [[امام]] {{ع}} بروند و از او سؤال کنند برای چه به این دیار و به چه قصدی آمده است؟ لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] که مردی سفاک و بی‌باک بود، حاضر شد به نزد [[امام حسین]] {{ع}} برود و ببیند حضرت برای چه به این دیار آمده و قصد او چیست؟ اما [[ابو ثمامه صائدی]] که [[کثیر بن عبدالله شعبی]] را می‌شناخت که او مردی [[جسور]] و هتاک است، جلو او را گرفت و گفت: باید شمشیرت را بگذاری بعد وارد [[خیمه]] آقا [[امام حسین]] {{ع}} شوی؟ [[کثیر بن عبدالله شعبی]] حاضر نشد بدون [[شمشیر]] بر [[امام]] {{ع}} وارد شود اما [[ابو ثمامه]] این بار باوفای [[کربلا]] هم اجازه نداد او وارد شود لذا [[کثیر بن عبدالله شعبی]] به [[سپاه عمر سعد]] بدون نتیجه مراجعت کرد.


[[ابن سعد]] این مرتبه [[قرة بن قیس حنظلی]] را برای گفت و گو با [[حضرت حسین]] {{ع}} اعزام کرد که برای چه به این جا آمده و چه می‌خواهد؟ وقتی [[قرة بن قیس حنظلی]] می‌آمد، [[امام]] {{ع}} فرمود: "آیا کسی این مرد را می‌شناسد؟" حبیب بن مظاهر عرض کرد: بله یابن [[رسول الله]]، این مرد از [[طایفه]] [[حنظله]] تمیمی و مادرش از [[قبیله]] ما و پسر [[خواهر]] ماست و من او را به [[حُسن]] [[عقیده]] می‌شناسم و [[باور]] ندارم که به اینجا و در این [[کارزار]] آمده باشد، تا آنکه [[قرة بن قیس حنظلی]] جلو آمد، به [[ساحت]] [[مقدس]] [[ابا عبدالله]] الحسین {{ع}} نزدیک شد و [[سلام]] کرد و [[پیام]] [[عمر سعد]] را به عرض [[امام]] {{ع}} رسانید. [[سیدالشهدا]] در پاسخ او فرمود: [[اهل]] [[شهر]] شما ([[مردم کوفه]]) به من [[نامه]] نوشته‌اند و مرا به شهرتان [[دعوت]] کرده‌اند، لذا من به [[دعوت]] آنان به این جا آمده‌ام، اگر ناراحتید من خود بر می‌گردم<ref>{{متن حدیث|كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ مِصْرِكُمْ هَذَا: أَنِ اقْدَمْ فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتُمُونِي فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْكُمْ}}</ref>.
[[ابن سعد]] این مرتبه [[قرة بن قیس حنظلی]] را برای گفت و گو با [[حضرت حسین]] {{ع}} اعزام کرد که برای چه به این جا آمده و چه می‌خواهد؟ وقتی [[قرة بن قیس حنظلی]] می‌آمد، [[امام]] {{ع}} فرمود: "آیا کسی این مرد را می‌شناسد؟" حبیب بن مظاهر عرض کرد: بله یا ابن [[رسول الله]]، این مرد از [[طایفه]] [[حنظله]] تمیمی و مادرش از [[قبیله]] ما و پسر [[خواهر]] ماست و من او را به [[حُسن]] [[عقیده]] می‌شناسم و [[باور]] ندارم که به اینجا و در این [[کارزار]] آمده باشد، تا آنکه [[قرة بن قیس حنظلی]] جلو آمد، به [[ساحت]] [[مقدس]] [[ابا عبدالله]] الحسین {{ع}} نزدیک شد و [[سلام]] کرد و [[پیام]] [[عمر سعد]] را به عرض [[امام]] {{ع}} رسانید. [[سیدالشهدا]] در پاسخ او فرمود: [[اهل]] [[شهر]] شما ([[مردم کوفه]]) به من [[نامه]] نوشته‌اند و مرا به شهرتان [[دعوت]] کرده‌اند، لذا من به [[دعوت]] آنان به این جا آمده‌ام، اگر ناراحتید من خود بر می‌گردم<ref>{{متن حدیث|كَتَبَ إِلَيَّ أَهْلُ مِصْرِكُمْ هَذَا: أَنِ اقْدَمْ فَأَمَّا إِذْ كَرِهْتُمُونِي فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْكُمْ}}</ref>.


وقتی [[قرة بن قیس حنظلی]] سخنان مستدل [[امام]] {{ع}} را شنید خواست به اردوگاه [[عمر سعد]] برگردد و پاسخ [[امام]] را به اطلاع او رساند، حبیب بن مظاهر جلو آمد و به او گفت: ای [[قرة بن قیس حنظلی]]، وای بر تو کجا می‌روی؟ پیش [[قوم]] ستم‌گران؟ بیا و این مرد را [[یاری]] کن که به واسطه پداران او، [[خداوند]] ما و تو را به [[کرامت]] و [[بزرگواری]] رسانده است.
وقتی [[قرة بن قیس حنظلی]] سخنان مستدل [[امام]] {{ع}} را شنید خواست به اردوگاه [[عمر سعد]] برگردد و پاسخ [[امام]] را به اطلاع او رساند، حبیب بن مظاهر جلو آمد و به او گفت: ای [[قرة بن قیس حنظلی]]، وای بر تو کجا می‌روی؟ پیش [[قوم]] ستم‌گران؟ بیا و این مرد را [[یاری]] کن که به واسطه پداران او، [[خداوند]] ما و تو را به [[کرامت]] و [[بزرگواری]] رسانده است.
۲۱۸٬۱۹۱

ویرایش