اشعث بن قیس کندی در رجال و تراجم: تفاوت میان نسخهها
←مقدمه
جز (جایگزینی متن - 'معدی کرب' به 'معدیکرب') |
(←مقدمه) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[ابو محمد معدیکرب بن قیس بن معدیکرب بن معاویة بن ثور کندی]]، آخرین [[پادشاه]] از اقیال کنده در [[جاهلیت]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۱۳۳.</ref> که یک چهارم [[غنایم]] ([[مرباع]]) حضرموت به او اختصاص داشت<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref> و پس از [[اسلام]] نیز همواره چون [[پادشاهان]] [[زندگی]] میکرد. گویند نخستین کسی بود که سوار بر اسب شد و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند<ref>ابوهلال عسکری، ص۲۱۱.</ref>. به خاطر ژولیدگی موهایش به [[اشعث]] مشهور شد<ref>ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. وی در قلعه نُجیر و [[شهر]] تریمِ حضرموت به [[دنیا]] آمد (با توجه به [[محل زندگی]] او) و با توجه به سن او در [[زمان مرگ]] ۶۳ سال، احتمالاً ده سال [[پیش از بعثت]] به دنیا آمده است. بنا به گفته [[طبرسی]]، اشعث از [[ازدواج]] مَقت (ازدواج با [[زن]] [[پدر]]) به دنیا آمد<ref>آلوسی، ج۲، ص۵۳.</ref>. پدرش از اقیال کنده بود و در [[جنگ]] با قبیله مراد کشته شد. اشعث به [[خونخواهی]] او برخاست، ولی به جای آنکه بر بنو مراد | [[ابو محمد معدیکرب بن قیس بن معدیکرب بن معاویة بن ثور کندی]]، آخرین [[پادشاه]] از اقیال کنده در [[جاهلیت]] بود<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۱۳۳.</ref> که یک چهارم [[غنایم]] ([[مرباع]]) حضرموت به او اختصاص داشت<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref> و پس از [[اسلام]] نیز همواره چون [[پادشاهان]] [[زندگی]] میکرد. گویند نخستین کسی بود که سوار بر اسب شد و [[مردم]] به دنبال او حرکت کردند<ref>ابوهلال عسکری، ص۲۱۱.</ref>. به خاطر ژولیدگی موهایش به [[اشعث]] مشهور شد<ref>ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۹۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. وی در قلعه نُجیر و [[شهر]] تریمِ حضرموت به [[دنیا]] آمد (با توجه به [[محل زندگی]] او) و با توجه به سن او در [[زمان مرگ]] ۶۳ سال، احتمالاً ده سال [[پیش از بعثت]] به دنیا آمده است. بنا به گفته [[طبرسی]]، اشعث از [[ازدواج]] مَقت (ازدواج با [[زن]] [[پدر]]) به دنیا آمد<ref>آلوسی، ج۲، ص۵۳.</ref>. پدرش از اقیال کنده بود و در [[جنگ]] با قبیله مراد کشته شد. اشعث به [[خونخواهی]] او برخاست، ولی به جای آنکه بر [[بنو مراد]] بتازد، بر [[بنو حارث بن کعب]] [[حمله]] برد و [[اسیر]] شد. وی سه هزار شتر فدیه داد تا [[آزاد]] گشت. این حادثه پنج سال پیش از بعثت بود<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۳۳۳.</ref>. اشعث بار دیگر به [[بنی حارث بن کعب]] از [[مذحج]] [[نیرنگ]] زد و [[پیمان]] [[صلح]] و حُسن همجواری خود را با آنان [[شکست]]. در نتیجه، بار دیگر اسیر شد و قرار گردید برای [[آزادی]] خود، دویست شتر ماده [[جوان]] فدیه دهد، ولی او صد شتر داد و صد شتر دیگر را پرداخت نکرد، تا اسلام آمد و امور [[جاهلی]] را از بین برد<ref>منتظرالقائم، ص۱۰۳.</ref> | ||
اشعث در [[سال دهم هجری]] به همراه [[وفد]] کِندیان نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و اسلام آورد. تعداد این افراد را مختلف گفتهاند<ref>ر. ک: ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ ابن سعد، ص۲۴۸؛ ابن حبیب، ص۲۹۱؛ بغوی، ج۱، ص۱۹۱.</ref>. [[طبری]]<ref>تاریخ، ج۳، ص۱۳۸.</ref> و [[ابن عبدالبر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۰.</ref> [[ریاست]] این جمع را بر عهده [[اشعث]] دانستهاند، ولی خود اشعث این موضوع را [[انکار]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ ابن شبه، ج۲، ص۵۴۷؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴.</ref>. آنان در حالی که لباسهای حریر سیاه پوشیده و یقه و سردستهایشان با دیباهای زربفت آراسته و جقههای (تل یا پَرَک شبیه تاج) زرین بر تن کرده بودند، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} که در [[مسجد]] بود، وارد شدند. آن [[حضرت]] چون آنان را با آن وضع دید، فرمود آن لباسها را درآوردند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰ و ۲۴۸.</ref>. اشعث گوید: به رسول خدا {{صل}} گفتم: ما چنین [[گمان]] میکنیم که شما از ما هستید. [[پیامبر]] فرمود: ما [[فرزندان]] نضر بن کنانهایم که به [[نسب]] [[مادران]] خود توجه نداریم و به غیر از پدرانمان به کسی منسوب نمیشویم. اشعث گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] پس از این هرکه [[قریش]] را از [[نضر بن کنانه]] نمیدانست، او را هشتاد تازیانه میزدم<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ طبرانی، ج۱، ص۲۳۶؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۶.</ref>. | اشعث در [[سال دهم هجری]] به همراه [[وفد]] کِندیان نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و اسلام آورد. تعداد این افراد را مختلف گفتهاند<ref>ر. ک: ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ ابن سعد، ص۲۴۸؛ ابن حبیب، ص۲۹۱؛ بغوی، ج۱، ص۱۹۱.</ref>. [[طبری]]<ref>تاریخ، ج۳، ص۱۳۸.</ref> و [[ابن عبدالبر]]<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۰.</ref> [[ریاست]] این جمع را بر عهده [[اشعث]] دانستهاند، ولی خود اشعث این موضوع را [[انکار]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ ابن شبه، ج۲، ص۵۴۷؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴.</ref>. آنان در حالی که لباسهای حریر سیاه پوشیده و یقه و سردستهایشان با دیباهای زربفت آراسته و جقههای (تل یا پَرَک شبیه تاج) زرین بر تن کرده بودند، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} که در [[مسجد]] بود، وارد شدند. آن [[حضرت]] چون آنان را با آن وضع دید، فرمود آن لباسها را درآوردند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰ و ۲۴۸.</ref>. اشعث گوید: به رسول خدا {{صل}} گفتم: ما چنین [[گمان]] میکنیم که شما از ما هستید. [[پیامبر]] فرمود: ما [[فرزندان]] نضر بن کنانهایم که به [[نسب]] [[مادران]] خود توجه نداریم و به غیر از پدرانمان به کسی منسوب نمیشویم. اشعث گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] پس از این هرکه [[قریش]] را از [[نضر بن کنانه]] نمیدانست، او را هشتاد تازیانه میزدم<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۳۲؛ بخاری، تاریخ، ج۷، ص۲۷۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۰؛ طبرانی، ج۱، ص۲۳۶؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۸۶.</ref>. |