پرش به محتوا

خالد بن عبدالله قسری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[خالد بن عبدالله قسری در حدیث]] - [[خالد بن عبدالله قسری در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط  = }}


== مقدمه ==
== مقدمه ==
خالد در سال ۱۰۵ از طرف [[هشام بن عبدالملک]] به جای [[عمر بن هبیره]] [[منصوب]] شد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۷۶.</ref>. در سال ۱۰۹ هشام، [[خراسان]] را از قلمرو خالد جدا کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.</ref>، ولی در سال ۱۱۷ مجدداً آن خطه را به حوزه [[حکومتی]] خالد بن عبدالله افزود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.</ref> و در سال ۱۲۰ خالد را از همه مناصبش [[عزل]] کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۶۹.</ref>. [[مردم]]، خالد را زنازاده می‌دانستند. وی [[ناصبی]] سرسخت و [[دشمن]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} بود<ref>تاریخ الکوفه، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۴۰۷.</ref>
[[خالد بن عبدالله]] یکی از عمال [[دولت اموی]] بود که عمری را در راه [[خدمت]] به این [[سلسله]] صرف نمود. [[نسب]] وی، به قسری یکی از شاخه‌های قیس می‌رسد که آن هم یکی از شاخه‌های [[قبیله بجیله]] بوده است<ref>بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۴۱۷.</ref>. وی در راه خدمت به [[بنی‌امیه]] از هیچ [[کوشش]] و تلاشی دریغ نمی‌کرد و علی‌رغم تمام خوش خدمتی‌های خود در طول بیست سال [[زمامداری]] و [[ظلم]] و ستم‌هایی که در [[حق مردم]] روا داشت، بالأخره توسط عمّال همین سلسله به [[قتل]] رسید.
==خالد کیست؟==
[[خالد بن عبدالله]] یکی از عمال [[دولت اموی]] بود که عمری را در راه [[خدمت]] به این [[سلسله]] صرف نمود. [[نسب]] وی، به قسری یکی از شاخه‌های قیس می‌رسد که آن هم یکی از شاخه‌های [[قبیله بجیله]] بوده است<ref>بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل ذکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۴۱۷.</ref>.
وی در راه خدمت به [[بنی‌امیه]] از هیچ [[کوشش]] و تلاشی دریغ نمی‌کرد و علی‌رغم تمام خوش خدمتی‌های خود در طول بیست سال [[زمامداری]] و [[ظلم]] و ستم‌هایی که در [[حق مردم]] روا داشت، بالأخره توسط عمّال همین سلسله به [[قتل]] رسید.


وی در سال ۸۹ به امر [[ولید بن عبدالملک]] ولایتداری [[مکه]] یافت و تا [[زمان مرگ]] وی همچنان بر [[مسند]] [[قدرت]] مکه باقی بود و این اولین ولایتش بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۶، ص۴۴۰ و ۴۶۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق فواز، ص۱۹۲ و ۱۹۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۵۴؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، ج۴، ص۸۲۸.</ref>.
وی در سال ۸۹ به امر [[ولید بن عبدالملک]] ولایت‌داری [[مکه]] یافت و تا [[زمان مرگ]] وی همچنان بر [[مسند]] [[قدرت]] مکه باقی بود و این اولین ولایتش بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۶، ص۴۴۰ و ۴۶۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، تحقیق فواز، ص۱۹۲ و ۱۹۸؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۵۴؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، ج۴، ص۸۲۸.</ref>. اما در سال ۹۶ با به قدرت رسیدن [[سلیمان بن عبدالملک]] از [[حکومت]] مکه برداشته شد و [[طلحة بن داود حضرمی]] به جای وی [[منصوب]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲۲؛ تاریخ خلیفه، ص۲۰۳؛ تاریخنامه طبری، ج۴، ص۸۷۸.</ref>.
اما در سال ۹۶ با به قدرت رسیدن [[سلیمان بن عبدالملک]] از [[حکومت]] مکه برداشته شد و [[طلحة بن داود حضرمی]] به جای وی [[منصوب]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲۲؛ تاریخ خلیفه، ص۲۰۳؛ تاریخنامه طبری، ج۴، ص۸۷۸.</ref>.


وی متهم به زندقه بوده و مادرش فردی [[نصرانی]] بود، وی در [[زمان]] حکومتش [[نصارا]] و مجوسان را بر [[مسلمین]] [[برتری]] می‌داد و دست آنها را در بسیاری از [[کارها]] باز گذاشته بود و [[اهل ذمه]] در زمان او [[آزادی]] زیادی داشتند و از امتیازات بسیاری برخوردار بودند<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref>.
وی متهم به زندقه بوده و مادرش فردی [[نصرانی]] بود، وی در [[زمان]] حکومتش [[نصارا]] و مجوسان را بر [[مسلمین]] [[برتری]] می‌داد و دست آنها را در بسیاری از [[کارها]] باز گذاشته بود و [[اهل ذمه]] در زمان او [[آزادی]] زیادی داشتند و از امتیازات بسیاری برخوردار بودند<ref>ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref>.
اما پس از چند سال باز خالد با قدرت و امتیازات بیشتری به عرصه قدرت و [[سیاست]] وارد شد. این بار [[هشام بن عبدالملک]] با برکناری یکی از مهره‌هایش به نام [[عمرو بن هبیره]] از [[عراق]] تمام قدرت و اختیارات عراقین و [[خراسان]] بزرگ را به خالد واگذار کرد و این‌گونه به مدت پانزده سال بر عراقین و [[خراسان]] [[فرمانروایی]] نمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶؛ انساب الاشراف، ج۸، ص۲۷۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۲۷؛ مقریزی، أمتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، ج۳، ص۲۰۶.</ref>. به همین سبب وی را امیرالعراقین ([[کوفه]] و [[بصره]]) هم گفته‌اند<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن قرون الخالیة، ص۴۸۴.</ref>.
 
اما پس از چند سال باز خالد با قدرت و امتیازات بیشتری به عرصه قدرت و [[سیاست]] وارد شد. این بار [[هشام بن عبدالملک]] در سال ۱۰۵ هجری، با برکناری یکی از مهره‌هایش به نام [[عمرو بن هبیره]] از [[عراق]] تمام قدرت و اختیارات عراقین و [[خراسان]] بزرگ را به خالد واگذار کرد و این‌گونه به مدت پانزده سال بر عراقین و [[خراسان]] [[فرمانروایی]] نمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶؛ انساب الاشراف، ج۸، ص۲۷۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۲۷؛ مقریزی، أمتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، ج۳، ص۲۰۶.</ref>. به همین سبب وی را امیرالعراقین ([[کوفه]] و [[بصره]]) هم گفته‌اند<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن قرون الخالیة، ص۴۸۴.</ref>. در سال ۱۰۹ هشام، [[خراسان]] را از قلمرو خالد جدا کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.</ref>، ولی در سال ۱۱۷ مجدداً آن خطه را به حوزه [[حکومتی]] خالد بن عبدالله افزود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۲.</ref>.
 
خالد به امر هشام، [[عمرو بن هبیره]] را دستگیر و [[زندانی]] و در مورد برخی از امورات [[حکومتی]] مورد بازخواست و [[شکنجه]] قرار داد<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>. اما چون از [[ابن هبیره]] و عواقب اعمالش با وی واهمه داشت وی را به [[قتل]] رساند<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>.
خالد به امر هشام، [[عمرو بن هبیره]] را دستگیر و [[زندانی]] و در مورد برخی از امورات [[حکومتی]] مورد بازخواست و [[شکنجه]] قرار داد<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>. اما چون از [[ابن هبیره]] و عواقب اعمالش با وی واهمه داشت وی را به [[قتل]] رساند<ref>انساب الاشراف، ج۹، ص۳۸.</ref>.


خط ۱۷: خط ۱۵:


در عراق تحت فرمانروایی خالد نیز [[زید بن علی]] در کوفه فعالیت داشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۳.</ref>.
در عراق تحت فرمانروایی خالد نیز [[زید بن علی]] در کوفه فعالیت داشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۳۳.</ref>.
هشام در سال ۱۲۰ خالد را از حکومت عراق معزول و یوسف بن عمرو ثقفی را به جای وی گماشت. یوسف مدعی بود که خالد اموالی را [[حیف]] و میل کرده است به همین سبب وی را زندانی و بر وی سخت گرفت تا آن [[مال]] را بازپس دهد، در مقابل [[امتناع]] و سرسختی خالد برای بازپس دادن این [[اموال]] یوسف وی را همراه برادرش [[اسماعیل]] و پسرش یزید و برادرزاده‌اش [[منذر بن اسد]] به مدت هیجده ماه در [[حیره]] زندانی کرد. پس از آن از هشام خواست تا در مورد خالد خود مختار باشد و وی را شکنجه دهد، اما هشام در مقابل این درخواست وی [[مقاومت]] کرد؛ ولی بالأخره با [[اصرار]] یوسف مبنی بر اینکه که وی باعث کاهش [[خراج]] بوده و اموالی را [[تبذیر]] کرده است، هشام به وی اجازه داد که از وی بازجویی کند با این شرط که اگر خالد در ایامی که در دست یوسف است بمیرد، او را خواهد کشت<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶.</ref>.
هشام در سال ۱۲۰ خالد را از حکومت عراق معزول و یوسف بن عمرو ثقفی را به جای وی گماشت. یوسف مدعی بود که خالد اموالی را [[حیف]] و میل کرده است به همین سبب وی را زندانی و بر وی سخت گرفت تا آن [[مال]] را بازپس دهد، در مقابل [[امتناع]] و سرسختی خالد برای بازپس دادن این [[اموال]] یوسف وی را همراه برادرش [[اسماعیل]] و پسرش یزید و برادرزاده‌اش [[منذر بن اسد]] به مدت هیجده ماه در [[حیره]] زندانی کرد. پس از آن از هشام خواست تا در مورد خالد خود مختار باشد و وی را شکنجه دهد، اما هشام در مقابل این درخواست وی [[مقاومت]] کرد؛ ولی بالأخره با [[اصرار]] یوسف مبنی بر اینکه وی باعث کاهش [[خراج]] بوده و اموالی را [[تبذیر]] کرده است، هشام به وی اجازه داد که از وی بازجویی کند با این شرط که اگر خالد در ایامی که در دست یوسف است بمیرد، او را خواهد کشت<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۶.</ref>.


یوسف، خالد را دوباره به [[زندان]] افکند تا اینکه هشام دستور [[آزادی]] وی را صادر کرد. پس از آن خالد در قصر برادرش [[اسماعیل]] در [[کوفه]] جای گرفت؛ ولی پسرش به [[تنهایی]] راهی [[دمشق]] شد. اما پس از مدتی خالد و برادرش اسماعیل و برخی از بستگانش عازم دمشق شدند، اما افراد یوسف در راه آنان را مورد [[هجوم]] قرار داده و اموالشان را [[غارت]] و تصاحب و برخی از بستگانش را نیز به [[بردگی]] فروختند<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴.</ref>.
یوسف، خالد را دوباره به [[زندان]] افکند تا اینکه هشام دستور [[آزادی]] وی را صادر کرد. پس از آن خالد در قصر برادرش [[اسماعیل]] در [[کوفه]] جای گرفت؛ ولی پسرش به [[تنهایی]] راهی [[دمشق]] شد. اما پس از مدتی خالد و برادرش اسماعیل و برخی از بستگانش عازم دمشق شدند، اما افراد یوسف در راه آنان را مورد [[هجوم]] قرار داده و اموالشان را [[غارت]] و تصاحب و برخی از بستگانش را نیز به [[بردگی]] فروختند<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۴.</ref>.


اما هنگامی که خالد به دمشق رسید هشام به وی اجازه [[دیدار]] نداد و او همچنان در دمشق بود تا اینکه از هشام اجازه خواست تا به طرسوس برای [[جهاد]] برود. پس از کسب اجازه هشام، وی همراه [[برادر]] و پسرانش دمشق را ترک نمود. در این فاصله زمانی که خالد در دمشق نبود گروهی از دزدان و [[راهزنان]] کوفه به [[رهبری]] فردی به نام «ابوالمعرس» به [[شام]] آمده و در آنجا به [[آشوب]] و غارت [[اموال]] [[مردم]] می‌پرداختند. در این بین [[کلثوم بن عیاض قسری]] پسر عموی [[خالد بن عبدالله]] به سبب [[دشمنی]] دیرینه‌ای که با وی داشت طی نامه‌ای به هشام، [[محمد بن خالد]] و غلامانش را مسبب اصلی این وقایع معرفی کرد. بنابراین هشام دستور [[دستگیری]] تمامی افراد [[خاندان]] خالد از بزرگ و کوچک را صادر کرد. یوسف نیز تمام وابستگان خالد از جمله اسماعیل، منذر، محمد، سعید، ام [[جریر]] و راقیه [[دختران]] خالد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۵.</ref> و همه [[زنان]] و [[کودکان]] آنان را به زندان انداخت. اما پس از مدتی که عامل اصلی [[آشوب‌ها]] دستگیر شد، ولید بن [[عبدالرحمان]] عامل [[خراج]] [[دمشق]] طی نامه‌ای به هشام [[گرفتاری]] ابوالمعرس و همراهانش را یادآور شد و در این بین هیچ یک از افراد [[خاندان]] خالد نام برده نشده بود، بنابراین هشام طی نامه‌ای به [[کلثوم]] دستور [[آزادی]] تمامی افراد خاندان خالد را صادر کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref>.
هنگامی که خالد به دمشق رسید، هشام به وی اجازه [[دیدار]] نداد و او همچنان در دمشق بود تا اینکه از هشام اجازه خواست تا به طرسوس برای [[جهاد]] برود. پس از کسب اجازه هشام، وی همراه [[برادر]] و پسرانش دمشق را ترک نمود. در این فاصله زمانی که خالد در دمشق نبود گروهی از دزدان و [[راهزنان]] کوفه به [[رهبری]] فردی به نام «ابوالمعرس» به [[شام]] آمده و در آنجا به [[آشوب]] و غارت [[اموال]] [[مردم]] می‌پرداختند. در این بین [[کلثوم بن عیاض قسری]] پسر عموی [[خالد بن عبدالله]] به سبب [[دشمنی]] دیرینه‌ای که با وی داشت طی نامه‌ای به هشام، [[محمد بن خالد]] و غلامانش را مسبب اصلی این وقایع معرفی کرد. بنابراین هشام دستور [[دستگیری]] تمامی افراد [[خاندان]] خالد از بزرگ و کوچک را صادر کرد. یوسف نیز تمام وابستگان خالد از جمله اسماعیل، منذر، محمد، سعید، ام [[جریر]] و راقیه [[دختران]] خالد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۵.</ref> و همه [[زنان]] و [[کودکان]] آنان را به زندان انداخت. اما پس از مدتی که عامل اصلی [[آشوب‌ها]] دستگیر شد، ولید بن عبدالرحمان عامل [[خراج]] [[دمشق]] طی نامه‌ای به هشام [[گرفتاری]] ابوالمعرس و همراهانش را یادآور شد و در این بین هیچ یک از افراد [[خاندان]] خالد نام برده نشده بود، بنابراین هشام طی نامه‌ای به [[کلثوم]] دستور [[آزادی]] تمامی افراد خاندان خالد را صادر کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ الکامل، ج۵، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref>.
 
خالد با شنیدن خبر [[دستگیری]] افراد خاندانش به دمشق برگشت و اعتراضاتی به عملکرد هشام نمود. اما هشام در مقابل [[اعتراضات]] وی مسکوت ماند و اقدامی علیه وی ننمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
خالد با شنیدن خبر [[دستگیری]] افراد خاندانش به دمشق برگشت و اعتراضاتی به عملکرد هشام نمود. اما هشام در مقابل [[اعتراضات]] وی مسکوت ماند و اقدامی علیه وی ننمود<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۶؛ اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.


به دنبال برخی از خشونت‌هایی که عوامل هشام از جمله یوسف بر [[ضد]] خالد و خاندانش انجام دادند، بسیاری از افراد خاندان خالد از [[حکومت اموی]] روی گرداندند و به [[عباسیان]] متمایل شدند، چنان‌که [[محمد بن خالد]] در [[کوفه]] [[مردم]] را به [[بنی عباس]] [[دعوت]] می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۱۸؛ الکامل، ج۵، ص۴۰۴؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۳۸.</ref>.
به دنبال برخی از خشونت‌هایی که عوامل هشام از جمله یوسف بر [[ضد]] خالد و خاندانش انجام دادند، بسیاری از افراد خاندان خالد از [[حکومت اموی]] روی گرداندند و به [[عباسیان]] متمایل شدند، چنان‌که [[محمد بن خالد]] در [[کوفه]] [[مردم]] را به [[بنی عباس]] [[دعوت]] می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۱۸؛ الکامل، ج۵، ص۴۰۴؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۳۸.</ref>.


به همین سبب پس از قدرت‌گیری عباسیان از جانب [[منصور]] به عنوان [[والی مدینه]] تعیین شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۵۱۱؛ الکامل، ج۵، ص۵۰۷ و ۵۱۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۸۷.</ref>. پسر دیگرش [[اسماعیل]] نیز از جانب منصور بر [[موصل]] گماشته شد<ref>الکامل، ج۵، ص۶۰۷.</ref>.
به همین سبب پس از قدرت‌گیری عباسیان از جانب [[منصور]] به عنوان [[والی مدینه]] تعیین شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۵۱۱؛ الکامل، ج۵، ص۵۰۷ و ۵۱۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۸۷.</ref>. پسر دیگرش [[اسماعیل]] نیز از جانب منصور بر [[موصل]] گماشته شد<ref>الکامل، ج۵، ص۶۰۷.</ref>. خود وی نیز در اعتراضاتش بر ضد هشام [[تهدید]] می‌کرد که مردم را به سوی [[ابراهیم بن محمد بن علی]] دعوت می‌کند<ref>اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
خود وی نیز در اعتراضاتش بر ضد هشام [[تهدید]] می‌کرد که مردم را به سوی [[ابراهیم بن محمد بن علی]] دعوت می‌کند<ref>اخبار الطوال، ص۳۴۵-۳۴۶.</ref>.
 
== کشته شدن خالد ==
[[هشام بن عبدالملک]] (دهمین [[خلیفه]] [[اموی]]) در [[زمان]] [[خلافت]] خود (که از سال ۱۰۵ تا ۱۲۵ قمری، به مدت ۲۰ سال ادامه داشت) تلاش نمود تا برادرزاده خود، ولید بن یزید را از [[ولایت‌عهدی]] خویش [[عزل]] نماید و به جای او، فرزند خود را به این [[مقام]] [[منصوب]] کند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>.


== کشته شدن خالد بن عبدالله قسری ==
وی را برخی از درباریان و [[مقامات]] عالی‌رتبه کشوری، مانند خالد بن عبدالله قسری در این [[تصمیم]]، [[تشویق]] و [[تأیید]] می‌کردند؛ ولی برخی دیگر وی را از این کار و عواقب خطرناک آن برحذر می‌داشتند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. به هر حال، او در سال ۱۲۵ قمری به [[هلاکت]] رسید، ولی به آرزوی دیرین خویش دست نیافته بود. او موفق نشد، فرزندش را به جای برادرزاده‌اش به [[ولایت‌عهدی]] برگزیند. پس از [[مرگ]] او، ولید بن یزید به عنوان یازدهمین [[خلیفه]] [[اموی]] بر تخت [[خلافت]] تکیه زد. وی با اینکه، خلافتش بسیار کوتاه‌مدت بود، در همین مدت، نام [[نیکی]] از خود به جای نگذاشت.
[[هشام بن عبدالملک]](دهمین [[خلیفه]] [[اموی]]) در [[زمان]] [[خلافت]] خود (که از سال ۱۰۵ تا ۱۲۵ قمری، به مدت ۲۰ سال ادامه داشت) تلاش نمود تا برادرزاده خود، ولید بن یزید را از [[ولایت‌عهدی]] خویش [[عزل]] نماید و به جای او، فرزند خود را به این [[مقام]] [[منصوب]] کند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>.
وی را برخی از درباریان و [[مقامات]] عالی‌رتبه کشوری، مانند خالد بن عبدالله قسری در این [[تصمیم]]، [[تشویق]] و [[تأیید]] می‌کردند؛ ولی برخی دیگر وی را از این کار و عواقب خطرناک آن برحذر می‌داشتند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. به هر حال، او در سال ۱۲۵ قمری به [[هلاکت]] رسید، ولی به آرزوی دیرین خویش دست نیافته بود. او موفق نشد، فرزندش را به جای برادرزاده‌اش به [[ولایت‌عهدی]] برگزیند.
پس از [[مرگ]] او، ولید بن یزید به عنوان یازدهمین [[خلیفه]] [[اموی]] بر تخت [[خلافت]] تکیه زد. وی با این که، خلافتش بسیار کوتاه‌مدت بود، در همین مدت، نام [[نیکی]] از خود به جای نگذاشت.


ولید، از خلفای [[خشن]]، عقده‌گشا و انتقام‌گیر بود. به همین جهت هنگامی که به خلافت رسید، تلاش زیادی به عمل آورد تا آنهایی که [[هشام بن عبدالملک]] را در [[عزل]] او تحریک و [[تشویق]] می‌کردند، به [[کیفری]] سخت دچار سازد.
ولید، از خلفای [[خشن]]، عقده‌گشا و انتقام‌گیر بود. به همین جهت هنگامی که به خلافت رسید، تلاش زیادی به عمل آورد تا آنهایی که [[هشام بن عبدالملک]] را در [[عزل]] او تحریک و [[تشویق]] می‌کردند، به [[کیفری]] سخت دچار سازد.
خط ۳۸: خط ۳۶:
خالد بن عبدالله که از عاملان و [[کارگزاران]] عالی‌رتبه هشام بن عبدالملک بود، مورد [[انتقام]] ولید قرار گرفته و از تمامی مقام‌ها و پست‌های دولتی، عزل و نسبت به وی، [[بی‌اعتنایی]] بسیاری شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۸؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.
خالد بن عبدالله که از عاملان و [[کارگزاران]] عالی‌رتبه هشام بن عبدالملک بود، مورد [[انتقام]] ولید قرار گرفته و از تمامی مقام‌ها و پست‌های دولتی، عزل و نسبت به وی، [[بی‌اعتنایی]] بسیاری شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۸؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۱۵۱.</ref>.


پس از به خلافت رسیدن ولید، خالد نیز مانند بسیاری دیگر برای تبریک به نزد وی رفتند، اما ولید حاضر به پذیرش و [[دیدار]] با خالد نشد، وی نیز نتوانست [[رضایت]] خلیفه را جلب کند، تا این که روزی سر [[یحیی بن زید]] را که در [[خراسان]] [[قیام]] کرده و به دست عوامل جنایت‌کار خلافت به [[شهادت]] رسیده بود، به [[دمشق]] آورده و در مجلس ولید بن یزید قرار دادند. ولید بن یزید، به شکرانه این [[پیروزی]] و [[جنایت]] عاملان خود، بار عام داد و بزرگان و [[صاحب منصبان حکومتی]] و [[اجتماعی]] جهت عرض تبریک به نزد وی رفتند. خالد بن عبدالله نیز از این [[فرصت]] استفاده کرد و جهت دیدار با خلیفه به دربار رفت، لکن باز هم عوامل ولید مانع ورود وی شده و او را در بیرونی نگه داشتند. اما در هر صورت با پافشاری و [[اصرار]] زیاد بالأخره اجازه ورود یافت، ولید با دیدن وی از او خواست تا فرزندش یزید را که بر [[ضد]] [[خلافت اموی]] [[قیام]] کرده بود، تحویل دهد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۹.</ref>.
پس از به خلافت رسیدن ولید، خالد نیز مانند بسیاری دیگر برای تبریک به نزد وی رفتند، اما ولید حاضر به پذیرش و [[دیدار]] با خالد نشد، وی نیز نتوانست [[رضایت]] خلیفه را جلب کند، تا اینکه روزی سر [[یحیی بن زید]] را که در [[خراسان]] [[قیام]] کرده و به دست عوامل جنایت‌کار خلافت به [[شهادت]] رسیده بود، به [[دمشق]] آورده و در مجلس ولید بن یزید قرار دادند. ولید بن یزید، به شکرانه این [[پیروزی]] و [[جنایت]] عاملان خود، بار عام داد و بزرگان و [[صاحب منصبان حکومتی]] و [[اجتماعی]] جهت عرض تبریک به نزد وی رفتند. خالد بن عبدالله نیز از این [[فرصت]] استفاده کرد و جهت دیدار با خلیفه به دربار رفت، لکن باز هم عوامل ولید مانع ورود وی شده و او را در بیرونی نگه داشتند. اما در هر صورت با پافشاری و [[اصرار]] زیاد بالأخره اجازه ورود یافت، ولید با دیدن وی از او خواست تا فرزندش یزید را که بر [[ضد]] [[خلافت اموی]] [[قیام]] کرده بود، تحویل دهد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۵۹.</ref>.


گفت‌وگوی ولید بن یزید و خالد بن عبدالله بر سر این موضوع به درازا کشید و باعث شد خالد دستگیر و [[زندانی]] شود، اما وی در [[زندان]] علی‌رغم [[تحمل]] شکجه‌های فراوان حاضر به اعتراف و یا درخواست [[شفاعت]] نشد به همین سبب ولید دستور [[آزادی]] وی را صادر نمود، اما [[یوسف بن عمر]] که رقیب خالد بن عبدالله در دوران [[خلافت]] هشام بود و در خلافت ولید، یکّه‌تاز میدان [[سیاست]] و از [[وزیران]] بلندپایه ولید بود، به نزد [[خلیفه]] رفته و خالد را به مبلغ پنجاه میلیون از او خریداری نمود. ولید نیز وی را به یوسف بن عمر [[تسلیم]] کرد. یوسف در کمال [[ناجوانمردی]]، رقیب و همکار سابق خود را [[تحقیر]] و [[شکنجه]] نمود و در حالی که هنوز رمقی در [[بدن]] داشت، دست‌ها، پاها، ران‌ها و سینه خالد را با سنگ [[سختی]] بشکست و وی را به طرز فجیعی به [[قتل]] رسانید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.
گفت‌وگوی ولید بن یزید و خالد بن عبدالله بر سر این موضوع به درازا کشید و باعث شد خالد دستگیر و [[زندانی]] شود، اما وی در [[زندان]] علی‌رغم [[تحمل]] شکجه‌های فراوان حاضر به اعتراف و یا درخواست [[شفاعت]] نشد به همین سبب ولید دستور [[آزادی]] وی را صادر نمود، اما [[یوسف بن عمر]] که رقیب خالد بن عبدالله در دوران [[خلافت]] هشام بود و در خلافت ولید، یکّه‌تاز میدان [[سیاست]] و از [[وزیران]] بلندپایه ولید بود، به نزد [[خلیفه]] رفته و خالد را به مبلغ پنجاه میلیون از او خریداری نمود. ولید نیز وی را به یوسف بن عمر [[تسلیم]] کرد. یوسف در کمال [[ناجوانمردی]]، رقیب و همکار سابق خود را [[تحقیر]] و [[شکنجه]] نمود و در حالی که هنوز رمقی در [[بدن]] داشت، دست‌ها، پاها، ران‌ها و سینه خالد را با سنگ [[سختی]] بشکست و وی را به طرز فجیعی به [[قتل]] رسانید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.


برای کشته شدن خالد، گمانه‌های دیگری نیز ذکر شده است که بیان آنها خالی از [[لطف]] نیست. از جمله این که خالد بن عبدالله در پنهان، از [[قیام یحیی بن زید]] [[علوی]] در [[خراسان]] [[پشتیبانی]] می‌کرد. همچنین گفته شده است که ولید در هنگام [[مراسم حج]]، قصد داشت که در پشت [[خانه خدا]] شراب بنوشد، ولی خالد وی را منع کرده بود. به هر تقدیر خالد بن عبدالله به [[فرمان]] ولید بن یزید کشته شد و در [[حیره]] [[دفن]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.
برای کشته شدن خالد، گمانه‌های دیگری نیز ذکر شده است که بیان آنها خالی از [[لطف]] نیست. از جمله اینکه خالد بن عبدالله در پنهان، از قیام یحیی بن زید [[علوی]] در [[خراسان]] [[پشتیبانی]] می‌کرد. همچنین گفته شده است که ولید در هنگام [[مراسم حج]]، قصد داشت در پشت [[خانه خدا]] شراب بنوشد، ولی خالد وی را منع کرده بود. به هر تقدیر خالد بن عبدالله به [[فرمان]] ولید بن یزید کشته شد و در [[حیره]] [[دفن]] گردید<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۲۶۰؛ الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵۱‍.</ref>.
 
در مورد وی گفته شده که در مدت حکومتش بر [[عراق]] [[کشاورزی]] را در منطقه گسترش داده و نهرهای زیادی را در عراق حفر نموده است که از جمله نهر خالد، نهر باجری، نهر تارمانا، نهر المبارک، المجامع، کورة سابور و الصلح را به وی نسبت می‌دهند<ref>الکامل، ج۵، ص۲۲۰.</ref>.
در مورد وی گفته شده که در مدت حکومتش بر [[عراق]] [[کشاورزی]] را در منطقه گسترش داده و نهرهای زیادی را در عراق حفر نموده است که از جمله نهر خالد، نهر باجری، نهر تارمانا، نهر المبارک، المجامع، کورة سابور و الصلح را به وی نسبت می‌دهند<ref>الکامل، ج۵، ص۲۲۰.</ref>.


وی در جهت خوش‌خدمتی به [[حکومت امویان]] و عوامل آن تا حدی تلاش می‌کرد که می‌گفت: اگر بدانم هشام از من [[خشنود]] نمی‌شود، مگر اینکه دانه دانه سنگ‌های این [[خانه]] ([[کعبه]]) را بردارم چنین خواهم کرد<ref>الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۰-۶۱.</ref>. اما همچنان که خودش عامل قبل از خود را به [[قتل]] رسانده بود، خود نیز توسط عامل بعدی به قتل رسید.<ref>[[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[خالد بن عبدالله قسری (مقاله)|خالد بن عبدالله قسری]].</ref>.
وی در جهت خوش‌خدمتی به [[حکومت امویان]] و عوامل آن تا حدی تلاش می‌کرد که می‌گفت: اگر بدانم هشام از من [[خشنود]] نمی‌شود، مگر اینکه دانه دانه سنگ‌های این [[خانه]] ([[کعبه]]) را بردارم چنین خواهم کرد<ref>الامامة و السیاسة، ج۲، ص۶۰-۶۱.</ref>. اما همچنان که خودش عامل قبل از خود را به [[قتل]] رسانده بود، خود نیز توسط عامل بعدی به قتل رسید<ref>[[گلشاد حیدری|حیدری، گلشاد]]، [[خالد بن عبدالله قسری (مقاله)|خالد بن عبدالله قسری]].</ref>.
 
[[مردم]]، خالد را زنازاده می‌دانستند. وی [[ناصبی]] سرسخت و [[دشمن]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} بود<ref>تاریخ الکوفه، ص۲۲۸.</ref>.<ref>[[محمد حسین رجبی دوانی|رجبی دوانی، محمد حسین]]، [[کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی (کتاب)|کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی]] ص ۴۰۷.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۳٬۲۴۳

ویرایش