پرش به محتوا

جویریه بنت حارث در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابن‌شهرآشوب')
خط ۳۳: خط ۳۳:
در [[شعبان]] [[سال ششم هجری]]<ref>ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله {{صل}} والثلاثه الخلفا، ج۱، ص۴۵۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۹۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱.</ref>، [[نبی اکرم]] {{صل}} با خبر شد بنی‌مصطلق به [[فرماندهی]] [[حارث بن ابی‌ضرار خزاعی]] آماده [[جنگ]] شده‌اند؛ از این‌رو، [[حضرت]]، همراه [[سپاه اسلام]] به سوی آنها حرکت کرد تا اینکه در کنار چشمه "مُرَیسیع" در [[ناحیه]] "قدید" با آنها روبه‌رو شد<ref>شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۲۵۹؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۰.</ref>.
در [[شعبان]] [[سال ششم هجری]]<ref>ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله {{صل}} والثلاثه الخلفا، ج۱، ص۴۵۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۹۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱.</ref>، [[نبی اکرم]] {{صل}} با خبر شد بنی‌مصطلق به [[فرماندهی]] [[حارث بن ابی‌ضرار خزاعی]] آماده [[جنگ]] شده‌اند؛ از این‌رو، [[حضرت]]، همراه [[سپاه اسلام]] به سوی آنها حرکت کرد تا اینکه در کنار چشمه "مُرَیسیع" در [[ناحیه]] "قدید" با آنها روبه‌رو شد<ref>شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۲، ص۲۵۹؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۰.</ref>.


[[حضرت]] ابتدا [[دستور]] داد آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند؛ اما نپذیرفتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. لذا [[جنگ]] آغاز شد و [[فتح]] و [[پیروزی]] و [[اموال]] و [[اسیران]] بسیاری نصیب [[مسلمانان]] گردید؛ [[غنایم]] این [[جنگ]]، دو هزار شتر و پنج هزار گوسفند و دویست خانوار [[اسیر]] بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ص۴۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۹.</ref>. از جمله این [[اسیران]]، دختر بیست ساله<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۷۴؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۰.</ref> [[حارث بن ابی‌ضرار]]، [[رئیس]] بنی‌مصطلق بود. [[امیرمؤمنان]] {{ع}}، او را [[اسیر]] کرده نزد [[پیامبر]] {{صل}} آورد<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۱.</ref>.
[[حضرت]] ابتدا [[دستور]] داد آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند؛ اما نپذیرفتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۰۷.</ref>. لذا [[جنگ]] آغاز شد و [[فتح]] و [[پیروزی]] و [[اموال]] و [[اسیران]] بسیاری نصیب [[مسلمانان]] گردید؛ [[غنایم]] این [[جنگ]]، دو هزار شتر و پنج هزار گوسفند و دویست خانوار [[اسیر]] بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ص۴۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۹.</ref>. از جمله این [[اسیران]]، دختر بیست ساله<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۴۷۴؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۰.</ref> [[حارث بن ابی‌ضرار]]، [[رئیس]] بنی‌مصطلق بود. [[امیرمؤمنان]] {{ع}}، او را [[اسیر]] کرده نزد [[پیامبر]] {{صل}} آورد<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۰؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۰۱.</ref>.


در [[نقل]] این واقعه تا اینجا بین مؤرخان و سیره‌نویسان اختلافی نیست و همگی به وقوع چنین جریانی اشاره کرده‌اند؛ اما در ادامه، با دوگونه [[روایت]] متفاوت مواجهیم:
در [[نقل]] این واقعه تا اینجا بین مؤرخان و سیره‌نویسان اختلافی نیست و همگی به وقوع چنین جریانی اشاره کرده‌اند؛ اما در ادامه، با دوگونه [[روایت]] متفاوت مواجهیم:
# [[روایت]] اول از این واقعه: [[حضرت]] {{صل}}، [[جویریه]] را برای خود برگزید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۱۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱.</ref> و پس از تقسیم [[غنایم]] و [[اسیران]] بین [[مسلمانان]]، به [[مدینه]] بازگشت. بعدها [[حارث]]، [[پدر]] [[جویریه]] با پسرانش برای پرداخت فدیه دخترش، همراه شترانی چند، رهسپار [[مدینه]] شد. در میانه راه، او دو شتر از [[بهترین]] آنها را [[انتخاب]] و در منطقه عقیق، مخفی کرد<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۲؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۲۹۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۱۸.</ref> و سپس با بقیه شتران، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و ضمن پیشکش فدایی خود، استرداد دخترش را درخواست کرد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! دختر من به [[اسارت]] در نیاید؛ چرا که او دختری ارجمند و بزرگوار است"<ref>ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۱۸؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۶، ص۴۰۶.</ref>. [[حضرت]] فرمود: "پس کجایند آن دو شتری که در فلان شعب مخفی کرده‌ای؟"<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۱۸.</ref> [[حارث]] و پسرانش با شنیدن این فرموده [[حضرت]]، [[مسلمان]] شدند. [[پیامبر]] {{صل}} به [[پدر]] [[جویریه]]، اجازه دادند [[جویریه]] را بین ماندن نزد [[حضرت]] {{صل}} و رفتن پیش [[پدر]] مخیر کند. [[حارث]] گفت: "پیشنهاد منصفانه‌ای کردی". سپس نزد [[جویریه]] رفته، گفت: "دخترم، [[قبیله]] خود را با ماندنت مفتضح نکن. [[جویریه]] گفت: من [[خدا]] و رسولش را برگزیده‌ام. پدرش گفت: نفرین بر تو. هرچه می‌خواهی بکن". آنگاه [[حضرت]]، [[جویریه]] را [[آزاد]] کرد و در زمره [[همسران]] خویش قرار داد.
# [[روایت]] اول از این واقعه: [[حضرت]] {{صل}}، [[جویریه]] را برای خود برگزید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۱۸؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱.</ref> و پس از تقسیم [[غنایم]] و [[اسیران]] بین [[مسلمانان]]، به [[مدینه]] بازگشت. بعدها [[حارث]]، [[پدر]] [[جویریه]] با پسرانش برای پرداخت فدیه دخترش، همراه شترانی چند، رهسپار [[مدینه]] شد. در میانه راه، او دو شتر از [[بهترین]] آنها را [[انتخاب]] و در منطقه عقیق، مخفی کرد<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۲؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۲۹۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۱۸.</ref> و سپس با بقیه شتران، نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و ضمن پیشکش فدایی خود، استرداد دخترش را درخواست کرد و گفت: "ای [[رسول خدا]]! دختر من به [[اسارت]] در نیاید؛ چرا که او دختری ارجمند و بزرگوار است"<ref>ابن اسحاق، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۱۸؛ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۶، ص۴۰۶.</ref>. [[حضرت]] فرمود: "پس کجایند آن دو شتری که در فلان شعب مخفی کرده‌ای؟"<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۸۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۵؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۰۱؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۱۸.</ref> [[حارث]] و پسرانش با شنیدن این فرموده [[حضرت]]، [[مسلمان]] شدند. [[پیامبر]] {{صل}} به [[پدر]] [[جویریه]]، اجازه دادند [[جویریه]] را بین ماندن نزد [[حضرت]] {{صل}} و رفتن پیش [[پدر]] مخیر کند. [[حارث]] گفت: "پیشنهاد منصفانه‌ای کردی". سپس نزد [[جویریه]] رفته، گفت: "دخترم، [[قبیله]] خود را با ماندنت مفتضح نکن. [[جویریه]] گفت: من [[خدا]] و رسولش را برگزیده‌ام. پدرش گفت: نفرین بر تو. هرچه می‌خواهی بکن". آنگاه [[حضرت]]، [[جویریه]] را [[آزاد]] کرد و در زمره [[همسران]] خویش قرار داد.
# [[روایت]] دوم: پس از تقسیم [[غنایم]]، [[جویریه]] در سهم [[ثابت بن قیس بن شمّاس]] و پسر عمویش قرار گرفت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۱۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۴۵.</ref>. آنان با او قرار گذاشتند با پرداخت نه اوقیه (هفت مثقال) طلا<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۱.</ref> بتواند خود را [[آزاد]] کند. [[جویریه]] در حالی که [[پیامبر]] {{صل}} کنار آبی نشسته بود<ref>احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۲۰۶.</ref>، نزد [[حضرت]] آمد و ضمن اظهار [[مسلمانی]]، برای پرداخت مبلغ [[قرارداد]]، از [[حضرت]] کمک خواست؛ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "کاری بهتر از این هم هست. پرسید: چه کاری؟ فرمود: تعهدی که کردی می‌پردازم و تو را به همسری برمی‌گزینم. [[جویریه]] گفت: بسیار خوب". [[حضرت]]، او را از [[ثابت بن قیس]] خرید و [[آزاد]] ساخت و سپس با او [[ازدواج]] کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۹۲؛ ابن اسحاق، السیره ابن اسحاق، ص۲۶۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جویریه بنت حارث (مقاله)|جویریه بنت حارث]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص279 ـ ۲۸۱؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[جویریه - عباسی (مقاله)| مقاله «جویریه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۰۶.</ref>.
# [[روایت]] دوم: پس از تقسیم [[غنایم]]، [[جویریه]] در سهم [[ثابت بن قیس بن شمّاس]] و پسر عمویش قرار گرفت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۱۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۴۵.</ref>. آنان با او قرار گذاشتند با پرداخت نه اوقیه (هفت مثقال) طلا<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۹؛ ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج۳، ص۴۵۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۱.</ref> بتواند خود را [[آزاد]] کند. [[جویریه]] در حالی که [[پیامبر]] {{صل}} کنار آبی نشسته بود<ref>احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۱، ص۲۰۶.</ref>، نزد [[حضرت]] آمد و ضمن اظهار [[مسلمانی]]، برای پرداخت مبلغ [[قرارداد]]، از [[حضرت]] کمک خواست؛ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "کاری بهتر از این هم هست. پرسید: چه کاری؟ فرمود: تعهدی که کردی می‌پردازم و تو را به همسری برمی‌گزینم. [[جویریه]] گفت: بسیار خوب". [[حضرت]]، او را از [[ثابت بن قیس]] خرید و [[آزاد]] ساخت و سپس با او [[ازدواج]] کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۱۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۹۲؛ ابن اسحاق، السیره ابن اسحاق، ص۲۶۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۹۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[جویریه بنت حارث (مقاله)|جویریه بنت حارث]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص279 ـ ۲۸۱؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[جویریه - عباسی (مقاله)| مقاله «جویریه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۰۶.</ref>.


۲۱۸٬۰۵۸

ویرایش