صلح حدیبیه: تفاوت میان نسخهها
←پرسشهای وابسته
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
== [[امام علی]] {{ع}} در صلح حدیبیه == | == [[امام علی]] {{ع}} در صلح حدیبیه == | ||
در کتاب [[الإرشاد]] ـ به [[نقل]] از فاید، [[بنده]] [[آزاد]] شده [[عبد الله]] بن سالم: آمده است: "چون پیامبر خدا {{صل}} برای [[عمره]] [[حدیبیه]] حرکت کرد، در جُحفه فرود آمد؛ ولی آبی در آن نیافت. لذا [[سعد بن مالک]] را با مشکهای [[آب]] فرستاد؛ اما او اندکی دور نشده بود که با مشکهای خالی بازگشت و گفت: ای [[پیامبر خدا]]، نمیتوانم بروم! پاهایم از [[ترس]] [[مشرکان]]، خشک شده است. [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "بنشین!". سپس مرد دیگری را فرستاد. او نیز با مشکها حرکت کرد و از همانجا که شخص اول بازگشته بود، بازگشت. پس [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "تو چرا بازگشتی؟". گفت: [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] برانگیخت، از [[ترس]] نمیتوانم بروم! [[پیامبر خدا]]، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] را ـ که درودهای [[خدا]] بر هر دو باد ـ، فرا خوانْد و سقایان با او حرکت کردند. آنها تردید نداشتند که او نیز مانند کسانی که پیش از او رفته بودند، باز میگردد؛ اما [[علی]] {{ع}} با مشکها حرکت کرد و وارد سنگلاخ شد و [[آب]] برداشت و شادمان و هلهله کنان به سوی [[پیامبر]] {{صل}} آمد. [[پیامبر]] {{صل}} [[تکبیر]] گفت و برای او [[دعای خیر]] کرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۸.</ref> | در کتاب [[الإرشاد]] ـ به [[نقل]] از فاید، [[بنده]] [[آزاد]] شده [[عبد الله]] بن سالم: آمده است: "چون پیامبر خدا {{صل}} برای [[عمره]] [[حدیبیه]] حرکت کرد، در جُحفه فرود آمد؛ ولی آبی در آن نیافت. لذا [[سعد بن مالک]] را با مشکهای [[آب]] فرستاد؛ اما او اندکی دور نشده بود که با مشکهای خالی بازگشت و گفت: ای [[پیامبر خدا]]، نمیتوانم بروم! پاهایم از [[ترس]] [[مشرکان]]، خشک شده است. [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "بنشین!". سپس مرد دیگری را فرستاد. او نیز با مشکها حرکت کرد و از همانجا که شخص اول بازگشته بود، بازگشت. پس [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: "تو چرا بازگشتی؟". گفت: [[سوگند]] به کسی که تو را به [[حق]] برانگیخت، از [[ترس]] نمیتوانم بروم! [[پیامبر خدا]]، [[امیر مؤمنان علی بن ابی طالب]] را ـ که درودهای [[خدا]] بر هر دو باد ـ، فرا خوانْد و سقایان با او حرکت کردند. آنها تردید نداشتند که او نیز مانند کسانی که پیش از او رفته بودند، باز میگردد؛ اما [[علی]] {{ع}} با مشکها حرکت کرد و وارد سنگلاخ شد و [[آب]] برداشت و شادمان و هلهله کنان به سوی [[پیامبر]] {{صل}} آمد. [[پیامبر]] {{صل}} [[تکبیر]] گفت و برای او [[دعای خیر]] کرد<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۸.</ref> | ||
==صلح حدیبیه== | |||
پس از برخوردهای نظامی میان [[دولت رسول خدا]]{{صل}} و [[قریش]] که در عناوین پیشین بررسی شد، سرانجام در [[سال ششم هجری]] صلحی میان قریش و [[مسلمانان]] برقرار و مقطع تازهای از [[تاریخ]] مسلمانان آغاز شد. در این مقطع [[تاریخی]] که از سال ششم آغاز و تا سال نهم ادامه یافت، حوادثی روی دادند که بیشتر به [[سود]] مسلمانان بودند. این حوادث که در این گفتار بررسی میشوند عبارتاند از: [[صلح حدیبیه]]، [[نبرد]] با [[یهودیان]] در [[خیبر]]، [[نبرد موته]]، [[فتح مکه]]، [[نبرد حنین]] و [[طائف]] و [[نبرد تبوک]]. | |||
پس از [[جنگ خندق]]، [[رسول خدا]]{{صل}}، ضمن [[اتحاد]] با قبائل گوناگون و [[سرکوب]] قبائل [[سرکش]]، [[حکومت]] و [[قدرت]] خویش را [[توسعه]] داد و زمینه [[برتری]] [[دولت]] [[مدینه]] را فراهم ساخت. در این شرایط آن [[حضرت]] در [[ذیقعده]] [[سال]] ششم در پی رویای صادقه و [[امر الهی]] بر [[زیارت]] [[خانه خدا]] [[تصمیم]] رفتن به [[عمره]] گرفت. این [[اقدام]] [[رسول الله]] میتوانست برای نشان دادن قدرت و در عین حال [[حسن نیت]] خود، و برای ارزیابی [[احساس]] [[مکیان]] و آزمودن ایشان باشد. | |||
رسول خدا{{صل}} قبائل اطراف مدینه را برای [[همراهی]] با خود در این [[سفر]] [[ترغیب]] کرد، اما آنان با آن حضرت همراهی نکردند<ref>ابن عبدالبر، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، ص۲۰۴.</ref>. آن حضرت برای اینکه به قریش اعلام کند برای عمره آمده است نه [[جنگ]]، دستور داد شتران را علامت [[قربانی]] بزنند و جز [[شمشیر]] که [[سلاح]] مسافر بود، از ادوات نظامی چیزی به همراه نداشته باشند. افراد نظامی قریش که این اقدام [[پیامبر]] را، قدرت نمایی آن حضرت و ورود به قلمرو [[نفوذ]] خویش قلمداد میکرد، در برابر کاروان زیارتی پیامبر{{صل}} در نزدیک [[مکه]]، راه را مسدود کرد و چون خبر رسید که فرستاده پیامبر{{صل}} به سوی مکان به دست قریش کشته شده است، مسلمانان با رسول خدا{{صل}} [[بیعت]] کردند که تا پای [[جان]] از آن حضرت [[دفاع]] کنند. این بیعت به نام «[[بیعت شجره]]» یا «[[بیعت رضوان]]» مشهور شد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۴۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۳۲.</ref>. | |||
[[قریش]] با وجود نشان دادن [[خشم]] خود و تلاش برای باز گرداندن [[پیامبر]]{{صل}} از [[زیارت]] [[مکه]]، [[اعتقاد]] خود درباره ضروری بودن [[جنگ]] با آن [[حضرت]] را از دست داده بود؛ زیرا همه تلاشهای خود را برای از میان برداشتن پیامبر، بر باد رفته میدید. از سوی دیگر، [[پیکار]] با [[مسلمانان]] توجیه پذیر نبود؛ زیرا آنان [[کعبه]] را بزرگ میداشتند و اینک آمده بودند [[عمره]] به جای آورند. پس پیکار با آنان نمیتوانست توجیه [[عقیدتی]] داشته باشد. البته اجتناب [[مشرکان]] از جنگ در محدوده [[حرم]] را میتوان ناشی از تلاش ایشان برای [[حفظ آبرو]] مقابل دیگر قبال دانست. | |||
قریش هنگامی که از [[بیعت]] مسلمانان و [[آمادگی]] آنها بر جنگ [[آگاهی]] یافت، [[نرمش]] نشان داد و موافقت خویش را بر ترک جنگ و [[خونریزی]] با [[پیمان]] [[قرارداد صلح]] و [[مذاکره]] با پیامبر{{صل}} اعلام کرد. | |||
سرانجام صلحی صورت گرفت و قرار شد [[رسول خدا]]{{صل}}، [[سال]] بعد به زیارت [[خانه خدا]] بیاید. مدت [[صلح]] نیز ده سال تعیین و قرار شد قبائل در پیوستن به پیامبر یا قریش [[آزاد]] باشند. بر اساس یکی از بندهای [[صلحنامه]]، هر کس از قریش بدون [[اذن]] [[سرپرست]] خود نزد محمد{{صل}} میرفت، باید باز گردانده میشد، اما اگر فردی از [[یاران محمد]] نزد قریش میرفت، باز گردانده نمیشد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۳۲؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۱؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۴۵.</ref>. | |||
شماری از مسلمانان از این پیمان صلح ناراضی بودند و صلح را برای خود [[خواری]] و [[ذلت]] میدانستند و به ویژه تحویل دادن فردی که [[اسلام]] پذیرفته را به قریش نمیپسندیدند. این افراد در بندهای صلحنامه، [[عقبنشینی]] فوق العادهای را میدیدند؛ زیرا در نظر آنان، رسول خدا{{صل}} شرطهای یک طرفهای را درباره باز گرداندن افرادی که به او [[پناه]] میآورند، پذیرفت و با قریش، پس از آن همه تلاش بر [[ضد]] اسلام و مسلمانان، [[آتش بس]] برقرار کرد<ref>نویری، نهایة الارب، ج۱۷، ص۲۲۹.</ref>. | |||
بهانههایی که [[اعتراض]] کنندگان بر آن تکیه کردند، ناشی از [[درک]] نکردن صحیح اوضاع و برداشتی سطحی از جوهره [[پیمان]] و [[حقیقت]] آن بود، اما در واقع [[پذیرفتن]] پیمان [[حدیبیه]] از سوی [[قریش]]، به معنای اعتراف به همسنگی [[پیامبر]] با قریش و به رسمیت شناختن [[حکومت مدینه]] از سوی قریش بود. علاوه بر اینکه فضای امنی ایجاد شد تا [[رسول خدا]]{{صل}} آزادتر بتواند [[دعوت]] خویش را به دیگران اعلام کند و موجبات [[گسترش اسلام]] را فراهم آورد. | |||
بر پایه نقل [[واقدی]]، هنگامی که این اتفاق روی داد و [[آرامش]] [[حاکم]] شد، شمار افرادی که [[مسلمان]] شدند، بیش از آن تعدادی بودند که پیش از حدیبیه به [[اسلام]] گرویده بودند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۲۴.</ref>. در حقیقت از [[آزادی]] همه جانبهای که محصول پیمان حدیبیه بود، [[مسلمانان]] بیش از قریش [[سود]] بردند؛ زیرا این مسلمانان بودند که با انگیزهای [[قوی]] به فعالیت برای گسترش اسلام پرداختند. در این [[زمان]] بود که تعدادی از سرکردگان و [[بزرگان قریش]] به [[مدینه]] آمدند و اسلام خویش را [[اعلان]] کردند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۲۴.</ref>. | |||
برخلاف [[اندوه]] برخی از مسلمانان از [[صلح حدیبیه]]، [[آیات]] [[سوره فتح]] نازل شد و [[صلح]] را «[[پیروزی]] آشکار» خواند<ref>{{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا}} «بیگمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم» سوره فتح، آیه ۱.</ref>. پس از پیمان حدیبیه، از شرط عدم اقامت تازه مسلمانان در مدینه ([[هجرت]]) [[چشمپوشی]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۱.</ref>. این [[اقدام]]، اثر فراوانی در [[گسترش نفوذ اسلام]] و افزایش تعداد مسلمانان داشت. | |||
پیامبر{{صل}} پس از صلح حدیبیه و تثبیت اسلام و بسط [[قدرت]] خویش، به بیرون از [[جزیرة العرب]] نیز اهتمام کرد. از این رو، نامههایی به شش تن از [[زمامداران]] آن عصر نوشت. این شش تن عبارت بودند از: [[نجاشی]] [[پادشاه]] [[حبشه]]، [[قیصر]] (هراکلیوس، که [[عربها]] او را هِرقل میخواندند) [[پادشاه روم]]، [[خسرو پرویز]] [[پادشاه ایران]]، مُقَوقس [[پادشاه مصر]]، [[حارث بن ابی شمر]] فرمانروای [[شامات]] و [[هوذة بن علی]] فرمانروای یمامه. مضمون [[نامهها]] [[دعوت]] به [[پذیرش اسلام]] بود<ref>احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۸۱؛ کلاعی، الاکتفا، ج۲، ص۳.</ref>. | |||
مبنای ارسال نامهها، بر اساس [[رسالت جهانی]] [[پیامبر]]{{صل}} بود که [[آیات قرآن]] آشکارا بر این [[رسالت]] تأکید کردهاند از جمله: «و ما تو را جز برای همه [[مردم]] نفرستادیم تا [[بشارت]] دهی و [[بیم]] دهی.»..<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}} «و تو را جز مژدهبخش و بیمدهنده برای همه مردم نفرستادهایم اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره سبأ، آیه ۲۸.</ref>؛ «و ما تو را جز برای [[رحمت]] جهانیان نفرستادیم»<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}} «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستادهایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref>؛ «بگو ای مردم، من [[فرستاده خدا]] بر همه شما هستم.»..<ref>{{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا...}} «بگو: ای مردم! به راستی من فرستاده خداوند به سوی همه شمایم.».. سوره اعراف، آیه ۱۵۸.</ref>؛ «و این [[قرآن]] بر من [[وحی]] شده است تا شما را و هر کس را که به او برسد بیم دهم.»..<ref>{{متن قرآن|وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ...}} «و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم.».. سوره انعام، آیه ۱۹.</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} با نامهنگاریهای خویش، [[قدرت]] و گستردگی [[دولت]] و تواناییهای خود و اهمیت آن را برای سران کشورها و قبائل آشکار ساخت تا آنان حساب خاصی برای [[اسلام]] و دولت آن باز کنند و به جای [[ارتباط]] با رهبرانی خُرد و پراکنده، با رسول خدا{{صل}} ارتباط برقرار سازند که همه آنان را تحت [[حاکمیت]] و [[نفوذ]] خود در آورده بود. | |||
[[مورخان]] [[اسلامی]] متن [[نامههای رسول خدا]]{{صل}} را دقیقاً ثبت و گزارش کردهاند و فارغ از عکسالعمل [[پادشاهان]] مزبور، این [[اقدام]] پیامبر{{صل}} نشان میدهد که دعوت جهانی، برای [[مسلمانان]] نقطه عطفی در [[تاریخ اسلام]] به شمار رفته است. تعداد [[نامهها]] را از شش تا ۲۴ [[نامه]] گفتهاند<ref>ر.ک: احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۸۵-۱۹۱.</ref> که به نظر میرسد یک [[زمان]] نبوده است. [[ابن سعد]] شش نامه را به [[تاریخ]] [[محرم]] سال هفتم در یک [[روز]] گزارش داده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸.</ref>. برخی از سفیران [[رسول خدا]]{{صل}} که هر کدام به زبان [[قوم]] محل [[مأموریت]] خود آشنا بودند<ref>{{عربی|كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ يَتَكَلَّمُ بِلِسَانِ الْقَوْمِ الَّذِينَ بَعَثَهُ إِلَيْهِمْ}}؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸.</ref> عبارتند از: | |||
# [[دحیة بن خلیفه کلبی]] نزد [[قیصر]] [[پادشاه روم]]؛ او از [[ترس]] بزرگان [[روم]] [[اسلام]] نیاورد. | |||
# [[عبدالله بن حذافه سهمی]] نزد [[خسرو پرویز]] [[پادشاه ایران]]؛ [[نامه پیامبر]] را از بین برد و [[پیامبر]] خبر از بر افتادن [[پادشاهی]] او داد. | |||
# [[عمرو بن امیه ضَمری]] نزد [[نجاشی]] [[پادشاه]] [[حبشه]]؛ وی نزد جعفر اسلام آورد، ولی نتوانست [[خدمت]] پیامبر بیاید. | |||
# [[حاطب بن أبی بلتعه]] نزد مَقَوقس پادشاه اسکندریه؛ او هر چند به [[آگاهی]] خود از موضوع [[بعثت]] [[پیامبری]] اشاره کرد، ولی اسلام نیاورد و تنها با [[احترام]] فراوان هدایایی از جمله [[ماریه قبطیه]] را برای رسول خدا{{صل}} فرستاد. | |||
# [[سلیط بن عمرو]] (از [[بنی عامر بن لؤی]]) نزد [[هوذة بن علیّ حنفی]] پادشاه یمامه؛ او با [[تکبر]] اسلام خود را مشروط به شراکت در [[نبوت]] کرد! | |||
# [[علاء بن حضرمی]] نزد [[منذر بن ساوی]] [[عبدی]] پادشاه [[بحرین]]؛ او اسلام آورد<ref>ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۷۷.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص ۱۸۷.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |