بدعت در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
«بدعت» از ابتداع گرفته شده است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴ و فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ذیل واژه «بدع».</ref> و ابتداع بهمعنای احداث یا اختراع چیزی است که نمونه قبلی نداشته باشد<ref>الصحاح، واژه «بدع».</ref>. [[بدع]] یعنی به وجود آوردن چیزی که قبل از آن در [[آفرینش]]، یاد و [[معرفتی]] نسبت به آن وجود نداشته است؛ بهعبارتی یعنی چیزی که در هر امری اولین است. [[خداوند متعال]] میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ}}<ref>سوره احقاف، آیه ٩.</ref>، یعنی تو اولین [[رسول]] و فرستاده نیستی<ref> فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴.</ref>. | «بدعت» از ابتداع گرفته شده است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴ و فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ذیل واژه «بدع».</ref> و ابتداع بهمعنای احداث یا اختراع چیزی است که نمونه قبلی نداشته باشد<ref>الصحاح، واژه «بدع».</ref>. [[بدع]] یعنی به وجود آوردن چیزی که قبل از آن در [[آفرینش]]، یاد و [[معرفتی]] نسبت به آن وجود نداشته است؛ بهعبارتی یعنی چیزی که در هر امری اولین است. [[خداوند متعال]] میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ}}<ref>سوره احقاف، آیه ٩.</ref>، یعنی تو اولین [[رسول]] و فرستاده نیستی<ref> فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۲، ص۵۴.</ref>. | ||
[[ابداع]] و ابتداع هر دو به یک معنا هستند، یعنی به وجود آوردن بدعت (چیزی که سابقه ندارد)<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.</ref>. [[سخن]] [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا}}<ref>سوره حدید، آیه ٢٧.</ref> از همین قبیل است، یعنی [[رهبانیت]] را به وجود آوردند و اختراع کردند. همچنین [[سخن امام علی]] (علیه [[السلام]]) اشاره به همین معناست: «خداوند [[مخلوقات]] را به وجود آورد بدون اینکه از نمونه قبلی الگوبرداری کند یا از آفرینندهای پیش از خود [[پیروی]] کند»<ref>{{متن حدیث|ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَی عَلَیْهِ}}؛ نهج البلاغة، خطبه ٩١.</ref> و [[بدیع]] یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است. [[طبرسی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ}}<ref>سوره بقره آیه ١١٧.</ref> میگوید البدیع به معنای مبدَع یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است.... البته بین بدیع و مبدَع تفاوت وجود دارد، تعبیر «بدیع» [[مبالغه]] آمیز است، به خلاف تعبیر «مبدع»... ابتداع و اختراع و انشاء نیز مانند یکدیگر هستند و هر کس که چیزی را به وجود بیاورد در [[حقیقت]] آن را ابداع کرده است که اسم چنین چیزی بدعت است<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص١٩٣.</ref>.<ref>انصاری، محمد | [[ابداع]] و ابتداع هر دو به یک معنا هستند، یعنی به وجود آوردن بدعت (چیزی که سابقه ندارد)<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۶.</ref>. [[سخن]] [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا}}<ref>سوره حدید، آیه ٢٧.</ref> از همین قبیل است، یعنی [[رهبانیت]] را به وجود آوردند و اختراع کردند. همچنین [[سخن امام علی]] (علیه [[السلام]]) اشاره به همین معناست: «خداوند [[مخلوقات]] را به وجود آورد بدون اینکه از نمونه قبلی الگوبرداری کند یا از آفرینندهای پیش از خود [[پیروی]] کند»<ref>{{متن حدیث|ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَی عَلَیْهِ}}؛ نهج البلاغة، خطبه ٩١.</ref> و [[بدیع]] یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است. [[طبرسی]] در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ}}<ref>سوره بقره آیه ١١٧.</ref> میگوید البدیع به معنای مبدَع یعنی اولین چیزی که به وجود آمده است.... البته بین بدیع و مبدَع تفاوت وجود دارد، تعبیر «بدیع» [[مبالغه]] آمیز است، به خلاف تعبیر «مبدع»... ابتداع و اختراع و انشاء نیز مانند یکدیگر هستند و هر کس که چیزی را به وجود بیاورد در [[حقیقت]] آن را ابداع کرده است که اسم چنین چیزی بدعت است<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص١٩٣.</ref>.<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
=== معنای اصطلاحی === | === معنای اصطلاحی === | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
# دلیلی بر اینکه چیزی (مسأله مورد نظر) جزء دین باشد، وجود ندارد، همچنین دلیلی بر اینکه جزء دین نباشد، نیز وجود ندارد، نه [[دلیل]] عام و نه دلیل خاص بلکه داخل بودن یا نبودن آن در دین مشکوک است، زیرا دلیلی بر وجود یا عدم نیست. هرچند این فرض بعید است زیرا اصول کلی وجود دارند که [[حکم]] مجهول را روشن میکند، ولی صرف فرض این صورت محال نیست. بر اساس فرض، اگر [[انسان]] [[شک]] کند چیزی جزء دین است یا نه و در عین حال ملتزم شود به اینکه جزء دین است، چیزی را که جزء دین نیست در دین داخل کرده است. | # دلیلی بر اینکه چیزی (مسأله مورد نظر) جزء دین باشد، وجود ندارد، همچنین دلیلی بر اینکه جزء دین نباشد، نیز وجود ندارد، نه [[دلیل]] عام و نه دلیل خاص بلکه داخل بودن یا نبودن آن در دین مشکوک است، زیرا دلیلی بر وجود یا عدم نیست. هرچند این فرض بعید است زیرا اصول کلی وجود دارند که [[حکم]] مجهول را روشن میکند، ولی صرف فرض این صورت محال نیست. بر اساس فرض، اگر [[انسان]] [[شک]] کند چیزی جزء دین است یا نه و در عین حال ملتزم شود به اینکه جزء دین است، چیزی را که جزء دین نیست در دین داخل کرده است. | ||
نتیجه اینکه هرآنچه جزء دین بودنش به دلیل خاص یا عام معلوم است و شخص آن را از دین خارج کند یا اینکه به دلیل خاص یا عام میداند جزء دین نیست و در عین حال آن را در دین داخل کند، [[بدعت]] است زیرا تعریف مذکور شامل آن میشود<ref>انصاری، محمد | نتیجه اینکه هرآنچه جزء دین بودنش به دلیل خاص یا عام معلوم است و شخص آن را از دین خارج کند یا اینکه به دلیل خاص یا عام میداند جزء دین نیست و در عین حال آن را در دین داخل کند، [[بدعت]] است زیرا تعریف مذکور شامل آن میشود<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== تفاوت بین [[ابداع]]، [[تشریع]] و اختراع == | == تفاوت بین [[ابداع]]، [[تشریع]] و اختراع == | ||
ابداع به معنای ایجاد بدعتی است که دو عرصه [[اعتقاد]] و [[احکام]] را دربرمیگیرد، ولی تشریع تنها به احکام اختصاص دارد و در حوزه [[اعتقادات]] به [[کار]] نمیرود؛ لذا کسی که [[عقیده]] جدیدی را ایجاد کرده و دلیلی برای آن وجود ندارد، نه [[دلیل]] عام و نه دلیل خاص، [[بدعتگذار]] است و عنوان مشرِّع بر او [[صدق]] نمیکند. ولی کسی که ملتزم شود به [[وجوب]] چیزی که هیچ دلیلی بر آن [[دلالت]] ندارد، بر چنین شخصی بدعتگذار و مشرِّع صدق میکند و به همین دلیل [[فقها]] اصطلاح «تشریع» به جای «بدعت» به کار بردهاند و از هر دو تعبیر یک معنا را [[اراده]] کردهاند، یعنی داخل کردن در [[دین]]، آنچه جزء دین نیست و اما اختراع، یعنی [[انسان]] [[عبادت]] یا عقیدهای را ایجاد کند بدون اسناد آن به [[شریعت اسلام]]<ref>کشف الغطاء: ۵٣.</ref>.<ref>انصاری، محمد | ابداع به معنای ایجاد بدعتی است که دو عرصه [[اعتقاد]] و [[احکام]] را دربرمیگیرد، ولی تشریع تنها به احکام اختصاص دارد و در حوزه [[اعتقادات]] به [[کار]] نمیرود؛ لذا کسی که [[عقیده]] جدیدی را ایجاد کرده و دلیلی برای آن وجود ندارد، نه [[دلیل]] عام و نه دلیل خاص، [[بدعتگذار]] است و عنوان مشرِّع بر او [[صدق]] نمیکند. ولی کسی که ملتزم شود به [[وجوب]] چیزی که هیچ دلیلی بر آن [[دلالت]] ندارد، بر چنین شخصی بدعتگذار و مشرِّع صدق میکند و به همین دلیل [[فقها]] اصطلاح «تشریع» به جای «بدعت» به کار بردهاند و از هر دو تعبیر یک معنا را [[اراده]] کردهاند، یعنی داخل کردن در [[دین]]، آنچه جزء دین نیست و اما اختراع، یعنی [[انسان]] [[عبادت]] یا عقیدهای را ایجاد کند بدون اسناد آن به [[شریعت اسلام]]<ref>کشف الغطاء: ۵٣.</ref>.<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
== [[لزوم]] قصد تشریع در صدق عنوان بدعت == | == [[لزوم]] قصد تشریع در صدق عنوان بدعت == | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
خلاصه مطلب ایشان در این دو عبارت و سایر کلمات این است: اگر [[انسان]] [[اعتقاد]] داشته باشد چیزی جزء [[دین]] است و در این اعتقاد به دلیلی استناد کند، هرچند این [[دلیل]] نزد فرد دیگری [[ضعیف]] و [[باطل]] باشد، مشرِّع و [[بدعتگذار]] نیست، زیرا این نوعی از [[اجتهاد]] است و اگر مستند به دلیل نباشد بلکه میداند جزء دین نیست نمیتواند آن را انجام دهد، به عنوان اینکه جزء دین است، زیرا اعتقاد و [[باور]] در [[اختیار انسان]] نیست و چنین شخصی باور ندارد آن عمل جزء دین است، در این صورت چگونه میتواند این عمل را به عنوان اینکه جزء دین است انجام دهد؟! بلکه ممکن است خودش را ملزم کند به اینکه آن عمل را انجام دهد به عنوان اینکه جزء دین است و منظور ایشان از عبارت {{عربی|و لکن یمکن فعله بازاء أنّه من الشرع}} همین است. چنانچه ممکن است شخص دیگری را به انجام آن عمل، به عنوان اینکه جزء دین است ملزم کند، همان گونه که [[حاکمان]] و [[پادشاهان]] [[رفتار]] میکنند، به گونهای که برای [[مردم]] [[احکام]] و قوانینی را به اسم دین قرار میدهند و آن احکام را به عنوان دین برای مردم وضع میکنند و مردم را به عمل به آنها ملزم میکنند. | خلاصه مطلب ایشان در این دو عبارت و سایر کلمات این است: اگر [[انسان]] [[اعتقاد]] داشته باشد چیزی جزء [[دین]] است و در این اعتقاد به دلیلی استناد کند، هرچند این [[دلیل]] نزد فرد دیگری [[ضعیف]] و [[باطل]] باشد، مشرِّع و [[بدعتگذار]] نیست، زیرا این نوعی از [[اجتهاد]] است و اگر مستند به دلیل نباشد بلکه میداند جزء دین نیست نمیتواند آن را انجام دهد، به عنوان اینکه جزء دین است، زیرا اعتقاد و [[باور]] در [[اختیار انسان]] نیست و چنین شخصی باور ندارد آن عمل جزء دین است، در این صورت چگونه میتواند این عمل را به عنوان اینکه جزء دین است انجام دهد؟! بلکه ممکن است خودش را ملزم کند به اینکه آن عمل را انجام دهد به عنوان اینکه جزء دین است و منظور ایشان از عبارت {{عربی|و لکن یمکن فعله بازاء أنّه من الشرع}} همین است. چنانچه ممکن است شخص دیگری را به انجام آن عمل، به عنوان اینکه جزء دین است ملزم کند، همان گونه که [[حاکمان]] و [[پادشاهان]] [[رفتار]] میکنند، به گونهای که برای [[مردم]] [[احکام]] و قوانینی را به اسم دین قرار میدهند و آن احکام را به عنوان دین برای مردم وضع میکنند و مردم را به عمل به آنها ملزم میکنند. | ||
لکن از کلمات [[فقها]] در زمینه [[حرمت]] [[بدعت]] و [[تشریع]] و باطل شدن عملی که مورد بدعت واقع شده، استفاده میشود در صورت انجام فعل با [[التزام]] به اینکه جزء دین است حتی اگر به لحاظ گفتاری و عملی درصدد قرار دادن آن فعل جزء دین برای دیگری نباشد، بدعت و تشریع است. کسی که در این رابطه به استدلالهای ایشان مراجعه کند شواهدی بر [[صحت]] این مطلب مییابد و نظر [[محقق نراقی]] در این باره [[مخالف]] با همه فقها در این اصطلاح است، بله در بعضی از [[روایات]] که درباره [[مذمت]] [[بدعتگذار]] و عدم [[لزوم]] [[تبعیت]] از آنها و [[سرزنش]] آنها وارد شده است، بعید نیست این روایات انصراف داشته باشد به خصوص کسی که قصد دارد چیزی را برای دیگری در [[سخن]] یا عمل، به منزله [[شرع]] و [[دین]] قرار بدهد، [[علی]] الخصوص در جایی که بدعتگذار از شخصیتهای صاحب [[نفوذ]] و دارای [[مرجعیت]] باشد، نه هر کسی که برای چیزی که جزء دین بودنش [[ثابت]] نشده، به او اسناد داده میشود<ref>انصاری، محمد | لکن از کلمات [[فقها]] در زمینه [[حرمت]] [[بدعت]] و [[تشریع]] و باطل شدن عملی که مورد بدعت واقع شده، استفاده میشود در صورت انجام فعل با [[التزام]] به اینکه جزء دین است حتی اگر به لحاظ گفتاری و عملی درصدد قرار دادن آن فعل جزء دین برای دیگری نباشد، بدعت و تشریع است. کسی که در این رابطه به استدلالهای ایشان مراجعه کند شواهدی بر [[صحت]] این مطلب مییابد و نظر [[محقق نراقی]] در این باره [[مخالف]] با همه فقها در این اصطلاح است، بله در بعضی از [[روایات]] که درباره [[مذمت]] [[بدعتگذار]] و عدم [[لزوم]] [[تبعیت]] از آنها و [[سرزنش]] آنها وارد شده است، بعید نیست این روایات انصراف داشته باشد به خصوص کسی که قصد دارد چیزی را برای دیگری در [[سخن]] یا عمل، به منزله [[شرع]] و [[دین]] قرار بدهد، [[علی]] الخصوص در جایی که بدعتگذار از شخصیتهای صاحب [[نفوذ]] و دارای [[مرجعیت]] باشد، نه هر کسی که برای چیزی که جزء دین بودنش [[ثابت]] نشده، به او اسناد داده میشود<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱؛ شاهرودی، سید محمود، الموسوعه الفقهیه.</ref>. | ||
'''[[تنبیه]]:''' قید "قصد [[تشریع]]" در مورد [[بدعت]] در حوزه [[احکام شرعی]] مطرح میشود، یعنی همان چیزی که نزد [[فقها]] مساوی با تشریع است، ولی درباره بدعت در [[امور اعتقادی]]، این مسائل مطرح نمیشود، زیرا [[مباحث اعتقادی]] ربطی به [[عالم]] تشریع ندارند. | '''[[تنبیه]]:''' قید "قصد [[تشریع]]" در مورد [[بدعت]] در حوزه [[احکام شرعی]] مطرح میشود، یعنی همان چیزی که نزد [[فقها]] مساوی با تشریع است، ولی درباره بدعت در [[امور اعتقادی]]، این مسائل مطرح نمیشود، زیرا [[مباحث اعتقادی]] ربطی به [[عالم]] تشریع ندارند. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
بله اگر کسی بداند مستند ضعیف است به گونهای که برای او [[یقین]] حاصل میشود مفاد دلیل جزء [[دین]] نیست و در عین حال به همان مفاد دلیل فتوا بدهد، مصداق [[بدعتگذار]] است زیرا چیزی را داخل در دین کرده که جزء دین نبوده است. | بله اگر کسی بداند مستند ضعیف است به گونهای که برای او [[یقین]] حاصل میشود مفاد دلیل جزء [[دین]] نیست و در عین حال به همان مفاد دلیل فتوا بدهد، مصداق [[بدعتگذار]] است زیرا چیزی را داخل در دین کرده که جزء دین نبوده است. | ||
همه آنچه [[گذشت]] در جایی است که این امور از کسی که اهلیت اجتهاد را دارد، صادر شود ولی اگر از کسی که صلاحیت و اهلیت صدور فتوا را ندارد، صادر شود، [[کار]] او از اساس مشروعیت ندارد<ref>انصاری، محمد | همه آنچه [[گذشت]] در جایی است که این امور از کسی که اهلیت اجتهاد را دارد، صادر شود ولی اگر از کسی که صلاحیت و اهلیت صدور فتوا را ندارد، صادر شود، [[کار]] او از اساس مشروعیت ندارد<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== حکم بدعت == | == حکم بدعت == | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۵۱: | ||
# [[صاحب ریاض]] هم گفته است: "عمومیت بدعت شامل موارد غیر حرام نمیشود، به دلیل ظهور بدعت که تبادر در حرمت دارد"<ref>الریاض، ج۴، ص۶۸.</ref>. سپس به همان روایت رزاره که اشاره شد [[استشهاد]] کرده است. | # [[صاحب ریاض]] هم گفته است: "عمومیت بدعت شامل موارد غیر حرام نمیشود، به دلیل ظهور بدعت که تبادر در حرمت دارد"<ref>الریاض، ج۴، ص۶۸.</ref>. سپس به همان روایت رزاره که اشاره شد [[استشهاد]] کرده است. | ||
# مرحوم نراقی هم در این زمینه میگوید: "هر عبادتی [[تشریع]] میشود برای [[مردم]] اینگونه ابراز شود که جزء [[دین]] است، حرام است"<ref>مستند الشیعة، ج۶، ص۱۳۹.</ref>. | # مرحوم نراقی هم در این زمینه میگوید: "هر عبادتی [[تشریع]] میشود برای [[مردم]] اینگونه ابراز شود که جزء [[دین]] است، حرام است"<ref>مستند الشیعة، ج۶، ص۱۳۹.</ref>. | ||
# [[صاحب جواهر]] نیز ادعا کرده متبادر از کلمه "بدعة"حرمت است<ref>ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۱، ص۳۰۰.</ref>. بلکه میتوان ادعا کرد بدعت یعنی آنچه [[خارج از دین]] است، به دین اسناد داده شود، در این صورت اختلافی در حرمت آن وجود ندارد و همه [[علما]] حتی شهید اول هم به آن ملتزم میشود. نکته مهم که محل کلام است نامیدن امور نوپدیدی است که این گونه نیستند، چگونه [[بدعت]] نامیده میشوند، در حالی که به [[انگیزه]] [[تشریع]] ایجاد نشدهاند. در بعض موارد [[نامگذاری]]بدعت صحیح است چنانچه [[ظاهر]] [[شهید]] اول در کتاب ذکری است و در بعض موارد دیگر نامگذاری به بدعت صحیح نیست، بلکه لفظ بدعت به موارد [[حرام]] اختصاص دارد، یعنی انجام عمل جدیدی به قصد تشریع چنانچه مشهور معتقدند، در نتیجه باید گفت [[نزاع]] لفظی است<ref>انصاری، محمد | # [[صاحب جواهر]] نیز ادعا کرده متبادر از کلمه "بدعة"حرمت است<ref>ر.ک: جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج۱۱، ص۳۰۰.</ref>. بلکه میتوان ادعا کرد بدعت یعنی آنچه [[خارج از دین]] است، به دین اسناد داده شود، در این صورت اختلافی در حرمت آن وجود ندارد و همه [[علما]] حتی شهید اول هم به آن ملتزم میشود. نکته مهم که محل کلام است نامیدن امور نوپدیدی است که این گونه نیستند، چگونه [[بدعت]] نامیده میشوند، در حالی که به [[انگیزه]] [[تشریع]] ایجاد نشدهاند. در بعض موارد [[نامگذاری]]بدعت صحیح است چنانچه [[ظاهر]] [[شهید]] اول در کتاب ذکری است و در بعض موارد دیگر نامگذاری به بدعت صحیح نیست، بلکه لفظ بدعت به موارد [[حرام]] اختصاص دارد، یعنی انجام عمل جدیدی به قصد تشریع چنانچه مشهور معتقدند، در نتیجه باید گفت [[نزاع]] لفظی است<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]؛ ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== عوامل بدعت == | == عوامل بدعت == | ||
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۰: | ||
اما در [[امور اعتقادی]] گاهی بدعت در [[اصول اعتقادی]] فرض میشود مانند [[توحید]] و [[نبوت]] و مانند آن، که مستلزم کفر است ـ چنانچه [[اعتقاد]] به نبوت [[پیامبری]] غیر از [[خاتم النبیین]] [[محمد بن عبد الله]] ([[ص]]) داشته باشد ـ در این صورت قطعا مستلزم کفر و [[ارتداد]] است و گاهی در غیر [[اصول اعتقادی]] فرض میشود ـ چنانچه در بعضی از [[صفات]] [[خداوند تبارک و تعالی]] و [[صفات پیامبر]] یا حالات [[قبر]] و [[قیامت]] حکمی بر خلاف [[حکم]] [[آیات]] و [[روایات]] داشته باشد ـ در این صورت فقط موجب [[فسق]] است مگر اینکه به [[انکار]] اصلی از اصول اعتقادی یا امر ضروری از ضروریاتی که بیان آن گذشت بازگردد. | اما در [[امور اعتقادی]] گاهی بدعت در [[اصول اعتقادی]] فرض میشود مانند [[توحید]] و [[نبوت]] و مانند آن، که مستلزم کفر است ـ چنانچه [[اعتقاد]] به نبوت [[پیامبری]] غیر از [[خاتم النبیین]] [[محمد بن عبد الله]] ([[ص]]) داشته باشد ـ در این صورت قطعا مستلزم کفر و [[ارتداد]] است و گاهی در غیر [[اصول اعتقادی]] فرض میشود ـ چنانچه در بعضی از [[صفات]] [[خداوند تبارک و تعالی]] و [[صفات پیامبر]] یا حالات [[قبر]] و [[قیامت]] حکمی بر خلاف [[حکم]] [[آیات]] و [[روایات]] داشته باشد ـ در این صورت فقط موجب [[فسق]] است مگر اینکه به [[انکار]] اصلی از اصول اعتقادی یا امر ضروری از ضروریاتی که بیان آن گذشت بازگردد. | ||
همچنین [[بدعت]] در [[اصول فقه]] چنانچه گاهی در [[مقام]] [[استنباط]] نسبت به [[حجیت]] [[قیاس]]، [[استحسان]] و مانند گفته میشود. این بدعت نیز موجب فسق است اگر به جهت [[تقصیر]] در مقدمات [[اجتهاد]] و [[مخالفت]] با [[ادله]] [[قطعی]] صریح دال بر عدم حجیت قیاس در مقام استنباط باشد. اگر نگوییم در چنین مواردی به انکار اصلی از [[اصول دین]] یا ضروری از [[ضروریات دین]] بازمیگردد که در آن صورت موجب ارتداد است<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد | همچنین [[بدعت]] در [[اصول فقه]] چنانچه گاهی در [[مقام]] [[استنباط]] نسبت به [[حجیت]] [[قیاس]]، [[استحسان]] و مانند گفته میشود. این بدعت نیز موجب فسق است اگر به جهت [[تقصیر]] در مقدمات [[اجتهاد]] و [[مخالفت]] با [[ادله]] [[قطعی]] صریح دال بر عدم حجیت قیاس در مقام استنباط باشد. اگر نگوییم در چنین مواردی به انکار اصلی از [[اصول دین]] یا ضروری از [[ضروریات دین]] بازمیگردد که در آن صورت موجب ارتداد است<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ [[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
نکته: [[توبه]] [[بدعتگذار]]: اگر بدعت بدعتگذار موجب [[کفر]] نشود، اشکالی نیست؛ زیرا ممکن است بدعتگذار از این [[گناه]] خود (بدعت) توبه کند، همچنانکه از سایر [[گناهان]] خود توبه میکند. هنگامی که به حسب موضوع از بدعتگذار بودن خارج شده است. در نتیجه احکامی که در [[آینده]] [[ذکر]] خواهد شد، شامل حال او نمیشود، ولی اگر بدعت بدعتگذار موجب کفر شود، آثار ارتداد بر آن مترتب میشود. البته گفته شده، بدعتگذار موفق به توبه نمیشود<ref>{{متن حدیث|روی عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال: «أبی اللّه لصاحب البدعة بالتوبة! قیل: یا رسول اللّه، و کیف ذلک؟! قال: إنّه قد أشرب قلبه حبّها}}. أصول کافی، ج۱، ص۵۴، باب البدع... ، حدیث اوّل، و علل الشرائع، ص۴٩٢، باب ٢۴٣، العلّة التی من أجلها لا یقبل توبة صاحب البدعة، حدیث الأوّل و در روایت دوم از همین باب جریان توبه بدعتگذار نقل شده است که به سبب بدعت از مردم جدا شده است در این روایت آمده است: {{متن حدیث|فأوحی اللّه تعالی إلی نبیّ من الأنبیاء: قل لفلان: و عزّتی، لو دعوتنی حتّی تنقطع أوصالک ما استجبت لک حتّی تردّ من مات إلی ما دعوته إلیه فیرجع عنه}}. ممکن است مراد از صاحب بدعت در روایت اول، به قرینه روایت دوم کسی باشد که عقیده یا مذهبی را ایجاد کرده که سبب انحراف بندگان خدا از مسیر حق شده است.</ref>. | نکته: [[توبه]] [[بدعتگذار]]: اگر بدعت بدعتگذار موجب [[کفر]] نشود، اشکالی نیست؛ زیرا ممکن است بدعتگذار از این [[گناه]] خود (بدعت) توبه کند، همچنانکه از سایر [[گناهان]] خود توبه میکند. هنگامی که به حسب موضوع از بدعتگذار بودن خارج شده است. در نتیجه احکامی که در [[آینده]] [[ذکر]] خواهد شد، شامل حال او نمیشود، ولی اگر بدعت بدعتگذار موجب کفر شود، آثار ارتداد بر آن مترتب میشود. البته گفته شده، بدعتگذار موفق به توبه نمیشود<ref>{{متن حدیث|روی عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله أنّه قال: «أبی اللّه لصاحب البدعة بالتوبة! قیل: یا رسول اللّه، و کیف ذلک؟! قال: إنّه قد أشرب قلبه حبّها}}. أصول کافی، ج۱، ص۵۴، باب البدع... ، حدیث اوّل، و علل الشرائع، ص۴٩٢، باب ٢۴٣، العلّة التی من أجلها لا یقبل توبة صاحب البدعة، حدیث الأوّل و در روایت دوم از همین باب جریان توبه بدعتگذار نقل شده است که به سبب بدعت از مردم جدا شده است در این روایت آمده است: {{متن حدیث|فأوحی اللّه تعالی إلی نبیّ من الأنبیاء: قل لفلان: و عزّتی، لو دعوتنی حتّی تنقطع أوصالک ما استجبت لک حتّی تردّ من مات إلی ما دعوته إلیه فیرجع عنه}}. ممکن است مراد از صاحب بدعت در روایت اول، به قرینه روایت دوم کسی باشد که عقیده یا مذهبی را ایجاد کرده که سبب انحراف بندگان خدا از مسیر حق شده است.</ref>. | ||
خط ۲۳۶: | خط ۲۳۶: | ||
=== [[حکم]] [[بدعتگذار]] نسبت به دیگران === | === [[حکم]] [[بدعتگذار]] نسبت به دیگران === | ||
[[احکام]] متعددی نسبت به بدعتگذار وجود دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: | [[احکام]] متعددی نسبت به بدعتگذار وجود دارد که مهمترین آنها عبارتاند از: | ||
# [[نهی]] کردن بدعتگذار از ایجاد [[بدعت]]: از آنجا که [[بدعت حرام]] است، از [[منکرات]] به شمار میآید و بر همگان [[واجب]] است [[نهی از منکر]] کنند. پس در صورت امکان واجب است بدعتگذار را از ایجاد بدعت نهی کنند و او را امر کنند که به [[سنّت]] بازگردد. البته مراتب [[امر و نهی]] در آن باید مراعت شود که [[سخن]] درباره آن ذیل عنوان «[[امر به معروف]]» [[گذشت]]. با این حال [[روایات]] متعددی در دوری از بدعتگذار و دفع بدعت او وارد شده است و به همین جهت بدعتگذار از کسانی به شمار میآید که [[غیبت]] درباره او جایز است. [[شیخ انصاری]] در موارد استثناء از [[حرمت]] غیبت میگوید: "و از آن موارد است: قصد از بین بردن ماده [[فساد]] غیبت از میان [[مردم]] مانند [[بدعتگذاری]] که [[ترس]] آن میرود مردم را [[گمراه]] کند و [[دلیل]] بر جواز غیبت عبارت است از: "علاوه بر اینکه مصلحتی که در دفع [[فتنه]] و فساد از مردم هست اولی و سزاوارتر است از پوشاندن و [[حفظ]] شخص غیبت شونده، روایتی از [[کافی]] [[شریف]] است بهسند صحیح از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: "[[رسول خدا]] صلّی [[اللّه]] علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر بعد از من [[اهل]] شکّ و بدعت را دیدید، از ایشان [[اظهار برائت]] و دوری نمایید و آنها را بسیار [[دشنام]] دهید و درباره آنها [[بدگویی]] و غیبت کنید و آنها را با [[برهان]] و [[دلیل]] متحیّر کنید که (نتوانند در [[دل]] [[مردم]] [[القاء]] [[شبهه]] کنند) نتوانند به ایجاد [[فساد]] در [[اسلام]] [[طمع]] کنند و در نتیجه مردم از آنها دوری کنند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند و [[خداوند]] در برابر این [[کار]] برای شما [[حسنات]] مینویسد و درجات شما را در [[آخرت]] بالا میبرد"<ref>{{متن حدیث|عن أبی عبد اللّه {{ع}}، قال: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله: إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البراءة منهم، و أکثروا من سبّهم و القول فیهم و الوقیعة، و باهتوهم؛ کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام، و یحذرهم النّاس، و لا یتعلّموا من بدعهم، یکتب اللّه لکم بذلک الحسنات، و یرفع لکم به الدرجات}}؛ أصول الکافی، ج۲، ص۳۷۵، باب مجالسة أهل المعاصی، حدیث ۴.</ref><ref>مکاسب (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۵۳ ـ ۳۵۴.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد | # [[نهی]] کردن بدعتگذار از ایجاد [[بدعت]]: از آنجا که [[بدعت حرام]] است، از [[منکرات]] به شمار میآید و بر همگان [[واجب]] است [[نهی از منکر]] کنند. پس در صورت امکان واجب است بدعتگذار را از ایجاد بدعت نهی کنند و او را امر کنند که به [[سنّت]] بازگردد. البته مراتب [[امر و نهی]] در آن باید مراعت شود که [[سخن]] درباره آن ذیل عنوان «[[امر به معروف]]» [[گذشت]]. با این حال [[روایات]] متعددی در دوری از بدعتگذار و دفع بدعت او وارد شده است و به همین جهت بدعتگذار از کسانی به شمار میآید که [[غیبت]] درباره او جایز است. [[شیخ انصاری]] در موارد استثناء از [[حرمت]] غیبت میگوید: "و از آن موارد است: قصد از بین بردن ماده [[فساد]] غیبت از میان [[مردم]] مانند [[بدعتگذاری]] که [[ترس]] آن میرود مردم را [[گمراه]] کند و [[دلیل]] بر جواز غیبت عبارت است از: "علاوه بر اینکه مصلحتی که در دفع [[فتنه]] و فساد از مردم هست اولی و سزاوارتر است از پوشاندن و [[حفظ]] شخص غیبت شونده، روایتی از [[کافی]] [[شریف]] است بهسند صحیح از [[امام صادق]] ([[ع]]) که فرمودند: "[[رسول خدا]] صلّی [[اللّه]] علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر بعد از من [[اهل]] شکّ و بدعت را دیدید، از ایشان [[اظهار برائت]] و دوری نمایید و آنها را بسیار [[دشنام]] دهید و درباره آنها [[بدگویی]] و غیبت کنید و آنها را با [[برهان]] و [[دلیل]] متحیّر کنید که (نتوانند در [[دل]] [[مردم]] [[القاء]] [[شبهه]] کنند) نتوانند به ایجاد [[فساد]] در [[اسلام]] [[طمع]] کنند و در نتیجه مردم از آنها دوری کنند و بدعتهای آنها را یاد نگیرند و [[خداوند]] در برابر این [[کار]] برای شما [[حسنات]] مینویسد و درجات شما را در [[آخرت]] بالا میبرد"<ref>{{متن حدیث|عن أبی عبد اللّه {{ع}}، قال: «قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله: إذا رأیتم أهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البراءة منهم، و أکثروا من سبّهم و القول فیهم و الوقیعة، و باهتوهم؛ کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام، و یحذرهم النّاس، و لا یتعلّموا من بدعهم، یکتب اللّه لکم بذلک الحسنات، و یرفع لکم به الدرجات}}؛ أصول الکافی، ج۲، ص۳۷۵، باب مجالسة أهل المعاصی، حدیث ۴.</ref><ref>مکاسب (للشیخ الأنصاری)، ج۱، ص۳۵۳ ـ ۳۵۴.</ref>.<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ [[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
# جلوگیری از [[بدعت]]: بر کسی که میتواند از بدعت جلوگیری کند، [[واجب]] است جلوی بدعت را بگیرد. امکان دارد جلوگیری از بدعت به روشهای و راههای گوناگونی انجام بگیرد: | # جلوگیری از [[بدعت]]: بر کسی که میتواند از بدعت جلوگیری کند، [[واجب]] است جلوی بدعت را بگیرد. امکان دارد جلوگیری از بدعت به روشهای و راههای گوناگونی انجام بگیرد: | ||
## آنچنان که در [[روایت]] قبل اشاره شده بود. | ## آنچنان که در [[روایت]] قبل اشاره شده بود. | ||
خط ۲۵۶: | خط ۲۵۶: | ||
نماز بر هر میت [[مسلمانی]] بدون تفاوت بین [[عادل]] و [[فاسق]] [[واجب]] است، حتی کسی که مرتکب [[گناهان کبیره]] شده است، ولی بر [[کافر]] با تمام اقسامش، حتی [[مرتد فطری]] یا ملی که بدون [[توبه]] مرده باشند، جایز نیست. مشهور این است که در [[مسلمان]] بودن بین [[مؤمن]] ـ به معنای اخص یعنی [[شیعه دوازده امامی]] ـ و غیر او هم تفاوتی نیست، جز بعضی از [[فقها]] که [مسلمان [[حقیقی]] بودن را] به مؤمن اختصاص دادهاند<ref>ر.ک: جواهر، ج۴، ص۸۰؛ المستمسک، ج۴، ص۲۱۰؛ التنقیح (الطهارة)، ج۹، ص۷ و بعض کتابهای دیگر.</ref>. به هر حال اگر بدعتگذار با ایجاد [[بدعت]] از [[اسلام]] خارج و به [[کفر]] وارد شود، به [[دلیل]] آنکه [[مرتد]] شده، بر او نماز میت خوانده نمیشود<ref>مانند ناصبی، غلو کننده، قائل به تجسم و مانند این افراد.</ref>. | نماز بر هر میت [[مسلمانی]] بدون تفاوت بین [[عادل]] و [[فاسق]] [[واجب]] است، حتی کسی که مرتکب [[گناهان کبیره]] شده است، ولی بر [[کافر]] با تمام اقسامش، حتی [[مرتد فطری]] یا ملی که بدون [[توبه]] مرده باشند، جایز نیست. مشهور این است که در [[مسلمان]] بودن بین [[مؤمن]] ـ به معنای اخص یعنی [[شیعه دوازده امامی]] ـ و غیر او هم تفاوتی نیست، جز بعضی از [[فقها]] که [مسلمان [[حقیقی]] بودن را] به مؤمن اختصاص دادهاند<ref>ر.ک: جواهر، ج۴، ص۸۰؛ المستمسک، ج۴، ص۲۱۰؛ التنقیح (الطهارة)، ج۹، ص۷ و بعض کتابهای دیگر.</ref>. به هر حال اگر بدعتگذار با ایجاد [[بدعت]] از [[اسلام]] خارج و به [[کفر]] وارد شود، به [[دلیل]] آنکه [[مرتد]] شده، بر او نماز میت خوانده نمیشود<ref>مانند ناصبی، غلو کننده، قائل به تجسم و مانند این افراد.</ref>. | ||
ولی اگر از اسلام خارج نشده باشد، در صورتی که مؤمن یعنی امامی باشد، نماز بر او واجب است، زیرا او مسلمان و مؤمن است، اگرچه فاسق است. اما اگر شیعه دوازده امامی نباشد بنابر همان اختلافی که اشاره شد، کسی که به [[وجوب]] [[نماز]] بر هر [[مسلمانی]]، قائل است باید به وجوب نماز بر او ملتزم شود زیرا او هم [[مسلمان]] است هرچند به واسطه بدعتی که ایجاد کرده [[فاسق]] شده است و کسی که نماز را بر خصوص [[مؤمن]] [[واجب]] میداند، به وجوب نماز بر او ملتزم نمیشود. همین [[سخن]] درباره به تفصیلی که [[گذشت]] در همه مراتب [[تجهیز]] میت از قبیل [[غسل]]، [[کفن]] و [[دفن]] جاری است<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ انصاری، محمد | ولی اگر از اسلام خارج نشده باشد، در صورتی که مؤمن یعنی امامی باشد، نماز بر او واجب است، زیرا او مسلمان و مؤمن است، اگرچه فاسق است. اما اگر شیعه دوازده امامی نباشد بنابر همان اختلافی که اشاره شد، کسی که به [[وجوب]] [[نماز]] بر هر [[مسلمانی]]، قائل است باید به وجوب نماز بر او ملتزم شود زیرا او هم [[مسلمان]] است هرچند به واسطه بدعتی که ایجاد کرده [[فاسق]] شده است و کسی که نماز را بر خصوص [[مؤمن]] [[واجب]] میداند، به وجوب نماز بر او ملتزم نمیشود. همین [[سخن]] درباره به تفصیلی که [[گذشت]] در همه مراتب [[تجهیز]] میت از قبیل [[غسل]]، [[کفن]] و [[دفن]] جاری است<ref>شاهرودی، سید محمود، موسوعه الفقهیه؛ [[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== [[مجازات]] [[اهل بدعت]] == | == [[مجازات]] [[اهل بدعت]] == | ||
خط ۲۶۴: | خط ۲۶۴: | ||
اگر بدعتگذار محکوم به [[کفر]] شود، [[احکام]] [[کافر]] بر او جاری میشود، در نتیجه اگر مرد باشد هیچ [[زن]] مسلمانی نمیتواند به ازدواج او دربیاید و اگر زن باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با زن کافره است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۳، ص۲۴؛ الجواهر، ج۳۰، ص۲۷ و کتابهای بعد از آن.</ref>. ولی اگر بدعتگذار محکوم به کفر نباشد، اگر [[مخالف]] [[مذهب شیعه]] باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با [[مذهب]] مخالف است که محل [[اختلاف]] است، هرچند مشهور این است که ازدواج با مذهب مخالف جایز ولی [[مکروه]] است البته غیر از مرد و زن [[ناصبی]] که ازدواج با آنها حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۴، ص۵۳ و الجواهر، ج۳۰، ص۹۲ ـ ۱۰۲.</ref>. اما اگر به لحاظ مذهبی مخالف نباشد، قاعده اولیه این است که ازدواج با زن یا [[مرد]] بدعتگذار جایز، لکن مکروه است زیرا ازدواج با شخص فاسق [[مکروه]] است<ref>ر.ک: الجواهر، ج۳۰، ص۱۱۵. اینها علاوه بر آن مواردی است که قبلا اشاره شده از جمله دوری از بدعتگذار تا اینکه از کار خود دست بردارد و ازدواج نکردن با او نیز از وسائلی است که از ایجاد بدعت توسط او جلوگیری میکند.</ref>. | اگر بدعتگذار محکوم به [[کفر]] شود، [[احکام]] [[کافر]] بر او جاری میشود، در نتیجه اگر مرد باشد هیچ [[زن]] مسلمانی نمیتواند به ازدواج او دربیاید و اگر زن باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با زن کافره است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۳، ص۲۴؛ الجواهر، ج۳۰، ص۲۷ و کتابهای بعد از آن.</ref>. ولی اگر بدعتگذار محکوم به کفر نباشد، اگر [[مخالف]] [[مذهب شیعه]] باشد، جواز ازدواج با او مبتنی بر جواز ازدواج با [[مذهب]] مخالف است که محل [[اختلاف]] است، هرچند مشهور این است که ازدواج با مذهب مخالف جایز ولی [[مکروه]] است البته غیر از مرد و زن [[ناصبی]] که ازدواج با آنها حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۴، ص۵۳ و الجواهر، ج۳۰، ص۹۲ ـ ۱۰۲.</ref>. اما اگر به لحاظ مذهبی مخالف نباشد، قاعده اولیه این است که ازدواج با زن یا [[مرد]] بدعتگذار جایز، لکن مکروه است زیرا ازدواج با شخص فاسق [[مکروه]] است<ref>ر.ک: الجواهر، ج۳۰، ص۱۱۵. اینها علاوه بر آن مواردی است که قبلا اشاره شده از جمله دوری از بدعتگذار تا اینکه از کار خود دست بردارد و ازدواج نکردن با او نیز از وسائلی است که از ایجاد بدعت توسط او جلوگیری میکند.</ref>. | ||
آنچه [[گذشت]] در صورتی است که ایجاد [[بدعت]] قبل از [[ازدواج]] باشد، ولی اگر ایجاد بدعت بعد از ازدواج باشد، در صورتی که ایجاد بدعت موجب [[کفر]] میشود، ذیل مسأله [[حکم]] زنی که شوهرش [[مرتد]] شده داخل میشود که اگر [[ارتداد]] [[فطری]] باشد، به مجرد ارتداد، [[زن]] از او جدا میشود و اگر ارتداد ملی باشد جدایی زن و مرد متوقف بر اتمام عده زن و عدم [[توبه]] مرتد است<ref>انصاری، محمد | آنچه [[گذشت]] در صورتی است که ایجاد [[بدعت]] قبل از [[ازدواج]] باشد، ولی اگر ایجاد بدعت بعد از ازدواج باشد، در صورتی که ایجاد بدعت موجب [[کفر]] میشود، ذیل مسأله [[حکم]] زنی که شوهرش [[مرتد]] شده داخل میشود که اگر [[ارتداد]] [[فطری]] باشد، به مجرد ارتداد، [[زن]] از او جدا میشود و اگر ارتداد ملی باشد جدایی زن و مرد متوقف بر اتمام عده زن و عدم [[توبه]] مرتد است<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== حکم [[مال]] [[بدعتگذار]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] او == | == حکم [[مال]] [[بدعتگذار]] و [[زنان]] و [[فرزندان]] او == | ||
اگر بدعتگذار با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج نشده باشد، [[خون]]، مال و فرزندان او محترم هستند و به هیچ [[وجه]] تعرض به آنها جایز نیست. [[شهید ثانی]] در این زمینه میگوید: "قاعده اولیه این است که [[تصرف]] در مال دیگری به صورت خوردن باشد یا شکل دیگر، بدون اجازه او جایز نیست و به [[دلیل]] [[سخن]] [[خداوند]] که میفرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ}}<ref>سوره بقرة، آیه ١٨٨.</ref> و سخن [[رسول خدا]] {{صل}} که فرمودند: "مال، خون و آبروی [[مسلمان]] بر مسلمان [[حرام]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۸۶، کتاب البرّ و الصلة، باب تحریم ظلم المسلم، حدیث ٣٢.</ref> و فرمودند: "مسلمان [[برادر]] مسلمان است و برای [[مسلمانی]] مال مسلمان [دیگر][[حلال]] نیست مگر اینکه با [[رضایت]] خاطر او باشد"<ref>عوالی اللآلی، ج۳، ص۴۷۳، باب الغصب، حدیث اوّل، و سنن الدار قطنی، ج۳، ص۲۵، کتاب البیوع، حدیث ٨٧ و ر.ک: وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۰، باب اوّل از کتاب القصاص، حدیث ٣.</ref> در این موارد بین [[مسلمانان]] اختلافی نیست حتی اگر [[اهل بدعت]] باشند به جهت عمومیتی که در این [[ادله]] وجود دارد"<ref>المسالک، ج۱۲، ص۹۷ ـ ۹۸.</ref>. [[صاحب جواهر]] نیز مانند همین مطلب را بیان کرده است<ref>الجواهر، ج۳۶، ص۴۰۵.</ref>. | اگر بدعتگذار با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج نشده باشد، [[خون]]، مال و فرزندان او محترم هستند و به هیچ [[وجه]] تعرض به آنها جایز نیست. [[شهید ثانی]] در این زمینه میگوید: "قاعده اولیه این است که [[تصرف]] در مال دیگری به صورت خوردن باشد یا شکل دیگر، بدون اجازه او جایز نیست و به [[دلیل]] [[سخن]] [[خداوند]] که میفرماید: {{متن قرآن|وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ}}<ref>سوره بقرة، آیه ١٨٨.</ref> و سخن [[رسول خدا]] {{صل}} که فرمودند: "مال، خون و آبروی [[مسلمان]] بر مسلمان [[حرام]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۸۶، کتاب البرّ و الصلة، باب تحریم ظلم المسلم، حدیث ٣٢.</ref> و فرمودند: "مسلمان [[برادر]] مسلمان است و برای [[مسلمانی]] مال مسلمان [دیگر][[حلال]] نیست مگر اینکه با [[رضایت]] خاطر او باشد"<ref>عوالی اللآلی، ج۳، ص۴۷۳، باب الغصب، حدیث اوّل، و سنن الدار قطنی، ج۳، ص۲۵، کتاب البیوع، حدیث ٨٧ و ر.ک: وسائل الشیعه، ج۲۹، ص۱۰، باب اوّل از کتاب القصاص، حدیث ٣.</ref> در این موارد بین [[مسلمانان]] اختلافی نیست حتی اگر [[اهل بدعت]] باشند به جهت عمومیتی که در این [[ادله]] وجود دارد"<ref>المسالک، ج۱۲، ص۹۷ ـ ۹۸.</ref>. [[صاحب جواهر]] نیز مانند همین مطلب را بیان کرده است<ref>الجواهر، ج۳۶، ص۴۰۵.</ref>. | ||
ولی اگر [[بدعتگذار]] با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج و [[مرتد]] گردد، [[احکام]] مرتد بر او جاری میشود و [[اموال]] او بین [[وراث]] [[مسلمان]] او تقسیم میشود، البته در صورتی که [[مرتد فطری]] باشد ولی اگر [[مرتد ملی]] باشد [[ممنوع]] التصرف در اموال خود خواهد بود و انتقال اموال او به [[ورثه]] تا [[زمان]] مرگش متوقف خواهد شد، در صورتی که [[توبه]] نکرده باشد. همچنین در مورد [[زن]] مرتد تفاوتی ندارد ارتدادش به صورت [[فطری]] باشد یا ملی. به هر حال اموال او محفوظ است به [[دلیل]] اینکه به وراث مسلمان او منتقل میشود. همچنین [[فرزندان]] و [[زنان]] او نیز محفوظ و مصون هستند در صورتی که در ایجاد [[بدعت]] با او [[همراهی]] نکرده باشند<ref>انصاری، محمد | ولی اگر [[بدعتگذار]] با بدعتی که ایجاد کرده از [[اسلام]] خارج و [[مرتد]] گردد، [[احکام]] مرتد بر او جاری میشود و [[اموال]] او بین [[وراث]] [[مسلمان]] او تقسیم میشود، البته در صورتی که [[مرتد فطری]] باشد ولی اگر [[مرتد ملی]] باشد [[ممنوع]] التصرف در اموال خود خواهد بود و انتقال اموال او به [[ورثه]] تا [[زمان]] مرگش متوقف خواهد شد، در صورتی که [[توبه]] نکرده باشد. همچنین در مورد [[زن]] مرتد تفاوتی ندارد ارتدادش به صورت [[فطری]] باشد یا ملی. به هر حال اموال او محفوظ است به [[دلیل]] اینکه به وراث مسلمان او منتقل میشود. همچنین [[فرزندان]] و [[زنان]] او نیز محفوظ و مصون هستند در صورتی که در ایجاد [[بدعت]] با او [[همراهی]] نکرده باشند<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref>. | ||
== تطبیقات بدعت == | == تطبیقات بدعت == | ||
خط ۳۰۰: | خط ۳۰۰: | ||
این [[طلاقها]] ـ البته گاهی از سه طلاق بدعت نام برده میشود که به جهت [[احتساب]] نفاس همراه با حیض است ـ به [[دلیل]] اینکه از آنها [[نهی]] شده، به لحاظ تکلیفی [[حرام]] و به لحاظ وضعی [[باطل]] هستند. | این [[طلاقها]] ـ البته گاهی از سه طلاق بدعت نام برده میشود که به جهت [[احتساب]] نفاس همراه با حیض است ـ به [[دلیل]] اینکه از آنها [[نهی]] شده، به لحاظ تکلیفی [[حرام]] و به لحاظ وضعی [[باطل]] هستند. | ||
طلاقهای باطل دیگری هم وجود دارند، ولی [[فقها]] آنها را در ضمن [[بدعتها]] [[ذکر]] نکردهاند. به همین خاطر بعضی از فقها به این انحصار اشکال کردهاند. از جمله طلاقهای باطل، طلاق بدون [[حضور]] [[گواهان]] است، بلکه میتوان گفت: هر طلاقی که همراه با [[اعتقاد]] به [[صحت]] و [[مشروعیت]] واجد همه شرایط صحت نباشد، باطل و حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۵، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ الجواهر، ج۳۲، ص۱۱۶.</ref>. این قول نزد [[شیعه]] است ولی نزد [[اهل سنت]] [[طلاق]] [[بدعت]]، صحیح است در حالی که به [[حرام]] و بدعت بودن آن یعنی خلاف [[سنت]] بودن آن اعتراف میکنند، مقصود آنها از طلاق بدعت سه صورت اول است ولی در بدعت بودن صورت چهارم [[اختلاف]] دارند<ref>ر.ک: المغنی (لابن قدامة)، ج۸، ص۲۳۵ ـ۲۳۸؛ الموسوعة الفقهیّة (إصدار وزارة الأوقاف الکویتیّة)، ج۲۹، ص۳۳، عنوان «طلاق/السنّی و البدعی».</ref>.<ref>انصاری، محمد | طلاقهای باطل دیگری هم وجود دارند، ولی [[فقها]] آنها را در ضمن [[بدعتها]] [[ذکر]] نکردهاند. به همین خاطر بعضی از فقها به این انحصار اشکال کردهاند. از جمله طلاقهای باطل، طلاق بدون [[حضور]] [[گواهان]] است، بلکه میتوان گفت: هر طلاقی که همراه با [[اعتقاد]] به [[صحت]] و [[مشروعیت]] واجد همه شرایط صحت نباشد، باطل و حرام است<ref>ر.ک: الحدائق، ج۲۵، ص۲۶۷ ـ ۲۶۸؛ الجواهر، ج۳۲، ص۱۱۶.</ref>. این قول نزد [[شیعه]] است ولی نزد [[اهل سنت]] [[طلاق]] [[بدعت]]، صحیح است در حالی که به [[حرام]] و بدعت بودن آن یعنی خلاف [[سنت]] بودن آن اعتراف میکنند، مقصود آنها از طلاق بدعت سه صورت اول است ولی در بدعت بودن صورت چهارم [[اختلاف]] دارند<ref>ر.ک: المغنی (لابن قدامة)، ج۸، ص۲۳۵ ـ۲۳۸؛ الموسوعة الفقهیّة (إصدار وزارة الأوقاف الکویتیّة)، ج۲۹، ص۳۳، عنوان «طلاق/السنّی و البدعی».</ref>.<ref>[[محمد علی انصاری|انصاری، محمد علی]]، [[الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶ (کتاب)|الموسوعة الفقهیة المیسره ج۶]]، ص۳۱۲ ـ ۳۳۱.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |