پرش به محتوا

بحث:انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۸٬۷۷۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۵٬۳۲۸: خط ۵٬۳۲۸:
* ۵ / ۶ المسابقة
* ۵ / ۶ المسابقة
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}
== انسان در فرهنگ مطهر ==
انسان با تعبیرها و تعریف‌های مختلف و متفاوتی تعریف شده است. از قبیل: حیوان [[ناطق]] (تعقّل کننده)، مطلق [[طلب]]، لایتناهی، آرمان‌خواه، [[ارزش]] جو، حیوان ماوراء الطّبیعی، سیری ناپذیر، غیرمعیّن، متعهّد و مسؤول، آینده‌نگر، [[آزاد]] و مختار، عصیانگر [[اجتماعی]]، خواستار [[نظم]]، خواستار [[زیبایی]]، خواستار [[عدالت]] دو چهره، [[عاشق]]، مکلّف، صاحب [[وجدان]]، دو ضمیری، آفریننده و خلّاق، تنها، مضطرب، عقیده‌پرست، ابزارساز، ماوراءجو، تخیّل‌آفرین، [[معنوی]]، دروازه [[معنویّت]] و....
[[بدیهی]] است که هر یک از این امتیازات به جای خود صحیح است، امّا شاید اگر بخواهیم تعبیری بیاوریم که جامع تفاوت‌های اساسی باشد، همان به که از [[علم]] و [[ایمان]] یادکنیم و بگوییم انسان حیوانی است که با دو امتیاز علم و ایمان از دیگر جانداران امتیازیافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵.</ref>.
انسان حیوان هو عیناً ناطق است. حیوانیتی است که آن حیوانیّت در ضمن ناطق است<ref>حرکت و زمان، جلد دوم، ص۲۸.</ref>. انسان، خود نوعی حیوان است؛ از این رو با دیگر جانداران مشترکات بسیار دارد؛ امّا یک سلسله تفاوت‌ها با هم‌جنسان خود دارد که او را از جانداران دیگر متمایز ساخته و به او مزیّت و تعالی بخشیده و او را بی‌رقیب ساخته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۱.</ref>. انسان مجموعه‌ای است از قوا، [[غرائز]] و استعدادها، انسان هم به [[زمان]] حاضر بستگی دارد و هم به زمان [[آینده]]<ref>مجموعه آثار، ج۷، ص۵۷.</ref>. انسان موجودی است ارزش جو، آرمان‌خواه و کمال‌مطلوب خواه آرمان‌هایی را جستجو می‌کند که [[مادّی]] و از نوع سود نیست؛ آرمان‌هایی که تنها به خودش و حدّاکثر [[همسر]] و فرزندانش اختصاص ندارد؛ عامّ و شامل و فراگیرنده همه بشریّت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‌ای خاص از زمان محدود نمی‌گردد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳.</ref>. انسان تنها موجودی است که میان خودش و ماهیّتش جدایی و فاصله است، یعنی میان انسان و [[انسانیت]]<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. انسان برخلاف جماد و نبات و حیوان، شخصی دارد و شخصیّتی. شخص انسان (یعنی مجموعه جهازات بدنی او) بالفعل به [[دنیا]] می‌آید. انسان در آغاز [[تولد]] از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است، ولی از نظر جهازات [[روحی]] از نظر آنچه بعداً [[شخصیّت]] [[انسانی]] او را می‌سازد، موجودی بالقوّه است، [[ارزش‌های انسانی]] او در زمینه وجودش بالقوّه موجود است و آماده روییدن و [[رشد]] یافتن. انسان از نظر روحی و [[معنوی]] یک مرحله بدنی عقب‌تر است. جهازات بدنی‌اش در رحم عوامل دست‌اندرکار [[آفرینش]] ساخته و پرداخته می‌شود، ولی جهازات روحی و معنوی و ارکان شخصیّتش در مرحله بعد از رحم باید رشد داده شود و پایه‌گذاری گردد. از این رو می‌گوییم هرکس خود بنّا و معمار و مهندس شخصیّت خود است؛ قلم تصویرکننده و نقّاش [[خلقت انسان]] (برخلاف شخص او) به دست خودش داده شده است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۱۳.</ref>. [انسان] او مخلوقی است [[اجتماعی]]، [[اجتماع]] در نیروی [[علمی]] و دماغی و بدنی او که آن محصول را به وجود آورده است سهیم است؛ او در قوای جسمی و روحی خود مدیون اجتماع است؛ آن قوا و نیروها تنها [[مال]] خود او نیست، اجتماع در خود آنها ذی‌حق است، علیهذا اجتماع در محصول این نیروها نیز ذی‌حق است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۵۶.</ref>.
انسان به عنوان یک حیوان به اصطلاح مستوی‌القامّه و یک سر و دو گوش که روی دو گوش که روی دو پای خود [[راه]] می‌رود که نیست، انسان یعنی انسانیّت، یعنی [[فضائل انسانی]]، نه این گوشت و پوست. اگر انسان این گوشت و پوست بخواهد باشد و هیچ فرقی میان انسان و حیوان نیست، انسان هم حیوانی است که جانی دارد و می‌خورد و می‌خوابد و شهواتی دارد، پس برایش نمی‌توان [[ارزش]] قائل شد. وقتی می‌گوییم انسان به اعتبار آن [[کمالات]] و اعتبارهای [[انسانی]] می‌گوییم. اگر کسی ضدّ انسان باشد، و در واقع انسانی بالقوّه، و ضدّ انسانِ بالفعل باشد، او انسان شمرده نمی‌شود<ref>تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۴۷.</ref>. [انسان] موجودی است مرکب از آنچه در [[فرشتگان]] وجود دارد و از آنچه در خاکیان موجود است؛ هم [[ملکوتی]] است و هم مُلکی، هم [[علوی]] است و هم سفلی<ref>انسان کامل، ص۳۹.</ref>.
انسان یعنی هرچیزی که متعلّق به خودش است با چشم تحسین و اعجاب نگاه می‌کند. به قول [[سعدی]]: هرکسی را [[عقل]] خود به کمال نماید و فرزند خود به [[جمال]]. انسان [[غریزه]] [[حبّ]] به ذات دارد، به خودش بیش از هرچیزی و هرکسی علاقمند است، همیشه خودش را و آنچه وابسته به خودش است با عینک [[خوش‌بینی]] می‌نگرد؛ یعنی درباره خودش و آنچه مربوط به خودش است طوری [[قضاوت]] می‌کند که دلش [[راضی]] شود، نه آن طور که [[حقیقت]] است. انسان [[اخلاق]] بد خود را خوب می‌پندارد و [[اعمال]] [[ناپسند]] خود را [[پسندیده]]. {{متن قرآن|أَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا}}<ref>«پس آیا کسی که بدی کردارش در چشم وی آرایش یافته است و آن را نیکو می‌بیند (چون کسی است که رهیافته است)؟» سوره فاطر، آیه ۸.</ref>. {{متن قرآن|تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ}}<ref>«سوگند به خداوند که ما به سوی امّت‌های پیش از تو (نیز پیامبرانی) فرستاده‌ایم امّا شیطان کردار آنان را در چشمشان آراست» سوره نحل، آیه ۶۳.</ref><ref>بیست گفتار، ص۲۸۳.</ref>.
بنابر تلقی [[فطری]] از انسان، انسان موجودی است دارای [[سرشت]] [[الهی]]، مجهز به فطرتی [[حق‌جو]] و حق‌طلب، [[حاکم]] بر خویشتن و [[آزاد]] از [[جبر]] [[طبیعت]]، جبر محیط، جبر سرشت و جبر [[سرنوشت]]<ref>قیام و انقلاب حضرت مهدی {{ع}}، ص۵۲.</ref>.
خود انسان این است که خودی نداشته باشد و به اصطلاح خودمان انسان عبارت است از لا تعینی مطلق، حد انسان بی‌حدی و مرز او بی‌مرزی، و رنگ او بی‌رنگی و شکل او بی‌شکلی و قید او بی‌قیدی و بالاخره ماهیت او بی‌ماهیتی است. انسان موجودی است فاقد طبیعت، فاقد هرگونه اقتضاء ذاتی، بی‌رنگ و بی‌شکل و بی‌ماهیت؛ هر حد و هر مرز و هر قید و طبیعت و هر رنگ و شکلی که به او [[تحمیل]] کنیم خود واقعی او را از او گرفته‌ایم<ref>سیری در نهج البلاغه، ص۲۸۷.</ref>.
مقصود از انسان نه هر [[انسانی]] است، نه انسان بالقوّه و نه انسان ضدّ انسان، بلکه انسان دارای [[انسانیت]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۶.</ref>.
مراجعه به [[جوهر]] انسان<ref>انسان کامل، ص۱۵۵.</ref> [[اصالت انسان]]<ref>اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۲۲۷؛ فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۱۰.</ref>، ناس و انسان<ref>آشنایی با قرآن، جلد اول و دوم، ص۱۹۳.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۲.</ref>
=== [[انسان اخلاقی]] ===
انسان اخلاقی، انسانی است که از دایره خود پا بیرون گذاشته است و به غیر خود رسیده است. این همان مسلکی که در [[اخلاق]]، [[محبّت]] را به عنوان پایه اخلاق [[تبلیغ]] می‌کند و اخلاق در نظر او یعنی [[محبت]]، معلّم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام‌آور محبت می‌داند<ref>فلسفه اخلاقی، ص۳۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]</ref>
=== [[انسان اجتماعی]] ===
انسان مانند برخی از جانداران دیگر، [[اجتماعی]] [[آفریده]] شده است. فرد به [[تنهایی]] [[قادر]] نیست نیازهای خویش را برطرف سازد. [[زندگی]] باید به صورت یک شرکت درآید که همه در [[وظایف]] و بهره‌ها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود، با این تفاوت میان انسان و سایر جاندارهای اجتماعی (مانند [[زنبور عسل]]) که در آنها تقسیم کار و [[وظیفه]] به [[حکم]] [[غریزه]] و به [[فرمان]] طبیعت صورت گرفته است و امکان هر نوع تخلّف و [[سرپیچی]] از آنها گرفته شده است. برخلاف انسان که موجودی [[آزاد]] و مختار است و کار خویش را آزادانه و به عنوان وظیفه و [[تکلیف]] باید انجام دهد. به عبارت دیگر، آن جاندارها همان‌طور که نیازهایشان اجتماعی است، [[غرایز]] اجتماعی نیز به صورت جبری [[حاکم]] بر آنهاست. انسان نیازهایش اجتماعی است بدون آنکه چنان غرایزی بر او [[حکومت]] کند. غرایز اجتماعی انسان به صورت یک سلسله تقاضا در [[باطن]] انسان وجود دارد که در سایه [[تعلیم و تربیت]] باید پرورش یابد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۴۷.</ref>.
اجتماعی بودن انسان و به صورت [[جامعه]] درآمدن او و دارای [[روح جمعی]] شدنش از خاصیّت ذاتی نوعی او سرچشمه می‌گیرد و یک خاصیّت از [[خواص]] [[فطری]] نوع انسان است، نوع انسان برای اینکه به کمال لایق خود که [[استعداد]] رسیدن به آن را دارد برسد، [[گرایش]] [[اجتماعی]] دارد و زمینه روح جمعی را فراهم می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۵۶.</ref>. بدون [[شک]] انسان یک موجود اجتماعی است. معنای اینکه انسان موجود اجتماعی است، مسلّم صرف این نیست که [[انسان‌ها]] باید با یکدیگر در یک مکان - مثلاً در [[شهر]] یا ده - [[زندگی]] کنند و زندگی‌هایشان نمی‌تواند مثل بعضی از حیوانات صحرا که انفرادی زندگی می‌کنند (مانند شیر و پلنگ) به طور منفرد باشد؛ صرف این نیست که فقط با هم گلّه‌وار زندگی می‌کنند، بلکه زندگی افراد [[بشر]] بر اساس یک سلسله [[روابط]] است و در واقع یک نوع ترکیب میان افراد صورت می‌گیرد و این ترکیبی است منحصر به نوع خود؛ این [[جور]] ترکیب، خارج از [[جهان]] انسان وجود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۱۲۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۵.</ref>
=== [[انسان اسلام]] ===
انسانِ اسلام تنها یک حیوان مستقیم‌القامه که ناخنی پهن دارد و با دوپا [[راه]] می‌رود و سخن می‌گوید نیست؛ این موجود از نظر [[قرآن]] ژرف‌تر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد. قرآن، انسان را مدح‌ها و ستایش‌ها کرده و هم مذمت‌ها و نکوهش‌ها نموده است. عالی‌ترین مدح‌ها و بزرگ‌ترین مذمت‌های قرآن درباره انسان است؛ او را از [[آسمان]] و [[زمین]] و از [[فرشته]] [[برتر]] و در همان حال از دیو و چهارپایان [[پست‌تر]] شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است که [[توانایی]] دارد [[جهان]] را مسخّر خویش سازد و [[فرشتگان]] را به [[خدمت]] خویش بگمارد و هم می‌تواند به [[اسفل]] سافلین [[سقوط]] کند. این خود انسان است که باید درباره خود [[تصمیم]] بگیرد و [[سرنوشت]] نهایی خویش را [[تعیین]] نماید<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۷.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>
=== [[انسان ایدئولوژیک]] ===
یعنی یک موجود عقیده‌ای است، تا آنجا که می‌گوید: {{عربی|إن الحیاه عقیده و جهاد}} اصلاً [[زندگی]] [[انسانی]] این است که انسان عقیده‌ای داشته باشد و در راهش [[جهاد]] کند؛ و این را که انسان در خدمت عقیده‌اش نباشد و فقط در خدمت منافعش باشد، دون [[شأن]] [[انسانیت]] تلقی می‌کنند<ref>اسلام و مقتضیات زمان، جلد دوم، ص۱۰۴.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>
=== [[انسان بی‌طبقه]] ===
در دو سه قرن اخیر یک سلسله مکتب‌های دیگر پیدا شده است که اینها بیشتر به جنبه‌های [[اجتماعی]] [[گرایش]] پیدا کرده‌اند، نه به جنبه‌های فردی. یکی [[انسان کامل]] را انسان بی‌طبقه می‌داند؛ [[معتقد]] است که اگر انسانی در طبقه‌ای باشد (مخصوصاً در طبقه‌های عالی‌تر) همیشه یک انسان معیوب است و بلکه در [[جامعه طبقاتی]]، هیچ‌وقت انسان درست و سالم وجود ندارد<ref>انسان کامل، ص۱۳۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>
=== [[انسان حقیقی]] ===
انسان حقیقی [[خلیفة‌الله]] است، مسجود [[ملائکه]] است، همه چیز برای اوست و بالأخره دارنده همه [[کمالات انسانی]] است، انسان به علاوه [[ایمان]] است نه انسان منهای ایمان. انسانِ منهای ایمان، [[کاستی]] گرفته و ناقص است. چنین [[انسانی]] حریص است، [[خون‌ریز]] است، [[بخیل]] و ممسک است، [[کافر]] است، از حیوان [[پست‌تر]] است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۷۳.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>
=== [[انسان فطری]] ===
یک انسان فطری یعنی هرکسی [[بالفطره]]، انسان متولّد می‌شود همراه یک سلسله ارزش‌های عالی و متعالی بالقوّه. وقتی انسان متولد می‌شود، بالقوّه [[اخلاقی]] است، بالقوّه متدیّن است، بالقوّه حقیقت‌جوست، بالقوّه [[زیبایی]] [[دوست]] است، بالقوّه [[آزاد]] است؛ تمام [[ارزش‌ها]] را بالقوّه در خودش دارد، مثل درختی است که باید به او آب، [[نور]] و لوازم دیگر رساند، تا [[رشد]] کند و اینها در او به وجود آید. این انسانِ فطری است<ref>شناخت، ص۲۴۱.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۵۶-۱۵۹.</ref>
== پانویس ==
{{پانویس}}
۱۱۲٬۵۳۸

ویرایش