ابوبکره ثقفی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه '
جز (جایگزینی متن - 'فرزند من' به 'فرزند من') |
جز (جایگزینی متن - ' آنکه ' به ' آنکه ') |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
به نظر میرسد نظر جمع دوم درستتر باشد، چون اگرچه [[ابوبکره]] [[فرزند]] مسروح بوده باشد، رسم آن روز [[عرب]] این بوده است که برده اشراف را [[فرزند]] آنان میدانستند و شاید به این [[دلیل]] او را [[فرزند]] [[حارث]] نامیده باشند و مهمتر از آن، [[اقرار]] و اعتراف خود [[ابوبکره]] است که به مناسبتهای مختلف در معرفی خود چنین میگوید: "من از [[برادران دینی]] شما و آزادکرده پیامبرم و اگر به ناچار بخواهید نسبم را بدانید نفیع پسر مسروح هستم"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۳۶۹؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۴۸.</ref>. | به نظر میرسد نظر جمع دوم درستتر باشد، چون اگرچه [[ابوبکره]] [[فرزند]] مسروح بوده باشد، رسم آن روز [[عرب]] این بوده است که برده اشراف را [[فرزند]] آنان میدانستند و شاید به این [[دلیل]] او را [[فرزند]] [[حارث]] نامیده باشند و مهمتر از آن، [[اقرار]] و اعتراف خود [[ابوبکره]] است که به مناسبتهای مختلف در معرفی خود چنین میگوید: "من از [[برادران دینی]] شما و آزادکرده پیامبرم و اگر به ناچار بخواهید نسبم را بدانید نفیع پسر مسروح هستم"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۳۶۹؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۵، ص۲۴۸.</ref>. | ||
تمام مورخان و حتی کتب [[احادیث]] نام [[مادر]] [[ابوبکره]] را "سمیه"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدی دامغانی)، ج۷، ص۱۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۵۷.</ref> ذکر کردهاند که همان [[مادر]] [[زیاد بن عبید]] معروف میباشد و هر دو [[برادر]] از یک مادرند. [[سمیه]]، [[کنیز]] [[حارث بن کلده]] ثقفی بود<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> که سه پسر آورد؛ نخست [[نافع]] و سپس نفیع -[[ابوبکره]]- را به [[دنیا]] آورد. چون نفیع سیاه بود [[حارث]] گفت: "این فرزند من نیست، زیرا در میان [[پدران]] من کسی سیاه نبوده است". پس نفیع به [[غلام]] [[حارث]] منسوب گردید<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۹.</ref>. و بعد از | تمام مورخان و حتی کتب [[احادیث]] نام [[مادر]] [[ابوبکره]] را "سمیه"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدی دامغانی)، ج۷، ص۱۱؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۵۷.</ref> ذکر کردهاند که همان [[مادر]] [[زیاد بن عبید]] معروف میباشد و هر دو [[برادر]] از یک مادرند. [[سمیه]]، [[کنیز]] [[حارث بن کلده]] ثقفی بود<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۳۰.</ref> که سه پسر آورد؛ نخست [[نافع]] و سپس نفیع -[[ابوبکره]]- را به [[دنیا]] آورد. چون نفیع سیاه بود [[حارث]] گفت: "این فرزند من نیست، زیرا در میان [[پدران]] من کسی سیاه نبوده است". پس نفیع به [[غلام]] [[حارث]] منسوب گردید<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۹.</ref>. و بعد از آنکه [[حارث]]، [[سمیه]] را به [[غلام]] خود، عبید، تزویج کرد، [[سمیه]]، زیاد را به [[دنیا]] آورد و چون [[ابوسفیان]]، [[پدر]] [[معاویه]]، در حالی که [[سمیه]] [[همسر]] عبید بود، با وی همبستر گردیده بود، [[معاویه]] زیاد را به پدرش ملحق نمود؛ در نتیجه، زیاد، قرشی [[اموی]]، [[نافع]]، ثقفی [[عربی]] و [[ابوبکره]] [[عبد]] و مولا گردیدند<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۷۶.</ref>. | ||
== چگونگی [[اسلام آوردن]] و مشهور شدن به [[ابوبکره]] == | == چگونگی [[اسلام آوردن]] و مشهور شدن به [[ابوبکره]] == | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
زیاد گفت: "امری [[زشت]] دیدم و نفسی بلند شنیدم و پاهایی که بالا و پایین میرفت را دیدم لکن آنچه را چون میل در سرمهدان باشد، ندیدم". | زیاد گفت: "امری [[زشت]] دیدم و نفسی بلند شنیدم و پاهایی که بالا و پایین میرفت را دیدم لکن آنچه را چون میل در سرمهدان باشد، ندیدم". | ||
سپس [[عمر]] [[ابوبکره]]، [[نافع]] و [[شبل بن معبد]] را حد قَذْف<ref>قذف: افتراء و تهمت.</ref> زد. در این حال [[ابوبکره]] برخاست و گفت: "گواهی میدهم که [[مغیره]] زناکارست". [[عمر]] خواست دوباره به او حد بزند که [[علی]] {{ع}} به او فرمود: "در این صورت [[مغیره]] سنگسار میشود". [[عمر]] هرگاه [[مغیره]] را میدید، میگفت: ای [[مغیره]]! من هرگز تو را ندیدم مگر | سپس [[عمر]] [[ابوبکره]]، [[نافع]] و [[شبل بن معبد]] را حد قَذْف<ref>قذف: افتراء و تهمت.</ref> زد. در این حال [[ابوبکره]] برخاست و گفت: "گواهی میدهم که [[مغیره]] زناکارست". [[عمر]] خواست دوباره به او حد بزند که [[علی]] {{ع}} به او فرمود: "در این صورت [[مغیره]] سنگسار میشود". [[عمر]] هرگاه [[مغیره]] را میدید، میگفت: ای [[مغیره]]! من هرگز تو را ندیدم مگر آنکه ترسیدم [[خدا]] مرا سنگباران کند<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵- ۱۴۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۰.</ref>. | ||
== [[ابوبکره]] و [[امام علی]] {{ع}} == | == [[ابوبکره]] و [[امام علی]] {{ع}} == | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
== [[ابوبکره]] و [[امام حسن]] {{ع}} == | == [[ابوبکره]] و [[امام حسن]] {{ع}} == | ||
[[ابوبکره]] با | [[ابوبکره]] با آنکه خوشتر دارد مگسی بر روی لاشههای گندیده باشد تا اینکه در راهی وارد شود که [[علیبن ابیطالب]] {{ع}} در آن وارد شده باشد اما نسبت به [[فرزند]] او [[امام حسن]] {{ع}} [[شیوه]] دیگری در پیش گرفته است؛ [[ابوالحسن]] مدائنی [[روایت]] کرده هنگامی که [[حکم بن ابی العاص ثقفی]] خبر [[وفات امام حسن]] {{ع}} را به [[مردم بصره]] اعلام کرد، [[مردم]] به [[شیون]] پرداختند. [[ابوبکره]] که در بستر [[بیماری]] بود صدای [[شیون]] را شنید و پرسید: صدای چیست؟ همسرش، میسه دختر سخام ثقفی، گفت: "حسن بن [[علی]] درگذشت؛ خوب شد و [[مردم]] از او آسوده شدند". | ||
[[ابوبکره]] گفت: "وای بر تو! او از دست [[مردم]] آسوده شد؛ [[مردم]] با رفتن او نیکیهای فراوانی را از دست دادند"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۹۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۳.</ref>. | [[ابوبکره]] گفت: "وای بر تو! او از دست [[مردم]] آسوده شد؛ [[مردم]] با رفتن او نیکیهای فراوانی را از دست دادند"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۰، ص۲۹۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۳.</ref>. | ||
== [[ابوبکره]] و [[معاویه]] == | == [[ابوبکره]] و [[معاویه]] == | ||
هنگامی که [[بسر بن ارطاة]] بعد از [[شهادت علی]] {{ع}} بر [[بصره]] [[دست]] یافت، [[فرزندان]] زیاد را [[اسیر]] کرد و به زیاد نوشت: اگر خود را [[تسلیم]] نکند [[فرزندان]] او را خواهد کشت زیاد از آمدن و [[تسلیم شدن]] خودداری کرد و بسر نیز خواست تا [[فرزندان]] زیاد را به [[قتل]] برساند. [[ابوبکره]] - [[برادر]] [[مادری]] [[زیاد]]- نزد بسر آمد و گفت: اینان را بدون هیچ گناهی دستگیر کردهای، با | هنگامی که [[بسر بن ارطاة]] بعد از [[شهادت علی]] {{ع}} بر [[بصره]] [[دست]] یافت، [[فرزندان]] زیاد را [[اسیر]] کرد و به زیاد نوشت: اگر خود را [[تسلیم]] نکند [[فرزندان]] او را خواهد کشت زیاد از آمدن و [[تسلیم شدن]] خودداری کرد و بسر نیز خواست تا [[فرزندان]] زیاد را به [[قتل]] برساند. [[ابوبکره]] - [[برادر]] [[مادری]] [[زیاد]]- نزد بسر آمد و گفت: اینان را بدون هیچ گناهی دستگیر کردهای، با آنکه یکی از شرایط [[صلح]] [[معاویه]] و [[امام حسن]] آن بود که [[اصحاب علی]] {{ع}} در همه جا [[آزاد]] باشند؛ بسر نیز به او مهلت داد تا برای خلاصی آنها از [[معاویه]] [[نامه]] بیاورد. | ||
[[ابوبکره]] نزد [[معاویه]] رفت. وقتی بر [[معاویه]] وارد شد گفت: {{عربی|السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله و بركاته}}! ای [[معاویه]]! از [[خدا]] بترس و بدان هر روز و شبی که بر تو میگذرد جز این نیست که از [[دنیا]] فاصله گرفتهای و به [[آخرت]] نزدیک میشوی و [[مرگ]] در تعقیب توست که نمیتوانی از چنگالش فرار کنی؛ چقدر نزدیک است که به این مطلب [[یقین]] پیدا کنی و [[مرگ]] تو را در یابد. آنچه ما و تو در آن به سر میبریم از بین میرود و آنچه به سوی آن میرویم پایدار میماند چه [[نیک]] و چه بد؛ از [[خداوند]] آرزوی خیر نموده و از [[بدی]] به او [[پناه]] میبریم. این سخنان را گفت و بدون | [[ابوبکره]] نزد [[معاویه]] رفت. وقتی بر [[معاویه]] وارد شد گفت: {{عربی|السلام عليك يا امير الفاسقين ولا رحمة الله و بركاته}}! ای [[معاویه]]! از [[خدا]] بترس و بدان هر روز و شبی که بر تو میگذرد جز این نیست که از [[دنیا]] فاصله گرفتهای و به [[آخرت]] نزدیک میشوی و [[مرگ]] در تعقیب توست که نمیتوانی از چنگالش فرار کنی؛ چقدر نزدیک است که به این مطلب [[یقین]] پیدا کنی و [[مرگ]] تو را در یابد. آنچه ما و تو در آن به سر میبریم از بین میرود و آنچه به سوی آن میرویم پایدار میماند چه [[نیک]] و چه بد؛ از [[خداوند]] آرزوی خیر نموده و از [[بدی]] به او [[پناه]] میبریم. این سخنان را گفت و بدون آنکه سخنی دیگر بگوید، ساعتی آرام نشست. [[معاویه]] به او گفت: "دیدار با ما تو را به این جا کشانده یا درخواست دیگری داری که به اینجا آمدهای؟" | ||
[[ابوبکره]] گفت: "نه، به [[خدا]] که درخواست حاجتی ما را به سوی تو کشانده است". | [[ابوبکره]] گفت: "نه، به [[خدا]] که درخواست حاجتی ما را به سوی تو کشانده است". | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
زیاد پس از ماجرای الحاقش به [[ابوسفیان]] از طرف [[معاویه]]، [[والی بصره]] و [[کوفه]] شد. در این زمان، مردی از [[خراسان]] به [[بصره]] آمد و پولی را که همراه خود آورده بود به [[بیتالمال]] سپرد و رسید دریافت کرد. آنگاه به [[مسجد]] آمد و دو رکعت [[نماز]] گزارد. [[سمرة بن جندب]] او را دستگیر کرد و به [[اتهام]] خارجی بودن گردن زد. پس از گردن زدن او چون [[اموال]] او را بررسی کردند، رسید [[بیتالمال]] به دست آمد. [[ابوبکره]] به [[سمرة بن جندب]] گفت: نشنیدی فرمایش [[خداوند تعالی]] را که فرمود: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى}}<ref>«بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد * و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد» سوره اعلی، آیه ۱۴.</ref> و سمره هم پاسخ داد: "برادرت [[زیاد]] [[دستور]] اجرای این کار را داد"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۷.</ref>. | زیاد پس از ماجرای الحاقش به [[ابوسفیان]] از طرف [[معاویه]]، [[والی بصره]] و [[کوفه]] شد. در این زمان، مردی از [[خراسان]] به [[بصره]] آمد و پولی را که همراه خود آورده بود به [[بیتالمال]] سپرد و رسید دریافت کرد. آنگاه به [[مسجد]] آمد و دو رکعت [[نماز]] گزارد. [[سمرة بن جندب]] او را دستگیر کرد و به [[اتهام]] خارجی بودن گردن زد. پس از گردن زدن او چون [[اموال]] او را بررسی کردند، رسید [[بیتالمال]] به دست آمد. [[ابوبکره]] به [[سمرة بن جندب]] گفت: نشنیدی فرمایش [[خداوند تعالی]] را که فرمود: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى}}<ref>«بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد * و نام پروردگار خویش برد، آنگاه نماز گزارد» سوره اعلی، آیه ۱۴.</ref> و سمره هم پاسخ داد: "برادرت [[زیاد]] [[دستور]] اجرای این کار را داد"<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۷.</ref>. | ||
هنگامی که [[ابوبکره]] به زیان [[مغیرة بن شعبه]] [[گواهی]] معروف خود را ادا کرد و به [[دلیل]] خودداری برادرش زیاد از اداء [[شهادت]]، حد [[تهمت]] بر [[ابوبکره]] زده شد، او این [[کینه]] را نسبت به [[برادر]] خود، زیاد، در [[دل]] پنهان داشت تا هنگامی که [[معاویه]] مدعی [[برادری]] زیاد شد؛ [[ابوبکره]] زیاد را از آن کار باز داشت ولی زیاد پیشنهاد او را نپذیرفت و به [[معاویه]] پاسخ مثبت داد و [[ابوبکره]] [[سوگند]] خورد هرگز با زیاد سخن نگوید و پیش از | هنگامی که [[ابوبکره]] به زیان [[مغیرة بن شعبه]] [[گواهی]] معروف خود را ادا کرد و به [[دلیل]] خودداری برادرش زیاد از اداء [[شهادت]]، حد [[تهمت]] بر [[ابوبکره]] زده شد، او این [[کینه]] را نسبت به [[برادر]] خود، زیاد، در [[دل]] پنهان داشت تا هنگامی که [[معاویه]] مدعی [[برادری]] زیاد شد؛ [[ابوبکره]] زیاد را از آن کار باز داشت ولی زیاد پیشنهاد او را نپذیرفت و به [[معاویه]] پاسخ مثبت داد و [[ابوبکره]] [[سوگند]] خورد هرگز با زیاد سخن نگوید و پیش از آنکه سخنی با او بگوید، درگذشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۷، ص۱۲- ۱۳.</ref>. | ||
ابی [[عثمان]] گوید: بعد از این جریان، [[ابوبکره]] را [[ملاقات]] کردم و گفتم: این چه کاری بود که کردید؛ من از [[سعد بن ابی وقاص]] شنیدم که میگفت: به دو گوش خود از [[پیامبر خدا]] {{صل}} شنیده است که فرمود: "در [[اسلام]] کسی که پدری غیر از [[پدر]] خویش را مدعی شود، با | ابی [[عثمان]] گوید: بعد از این جریان، [[ابوبکره]] را [[ملاقات]] کردم و گفتم: این چه کاری بود که کردید؛ من از [[سعد بن ابی وقاص]] شنیدم که میگفت: به دو گوش خود از [[پیامبر خدا]] {{صل}} شنیده است که فرمود: "در [[اسلام]] کسی که پدری غیر از [[پدر]] خویش را مدعی شود، با آنکه میداند آن شخص پدرش نیست، [[بهشت]] بر او [[حرام]] است". [[ابوبکره]] گفت: "من خود نیز این سخن را از [[رسول خدا]] شنیدهام"<ref>صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۱، ص۵۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۹، ص۱۷۶.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۴.</ref>. | ||
== [[ابوبکره]] و [[صحابه رسول خدا]] {{صل}} == | == [[ابوبکره]] و [[صحابه رسول خدا]] {{صل}} == | ||
در آخرین روزهای [[حیات]] ابی بکره، [[انس بن مالک]] برای [[آشتی]] دادن او با برادرش، زیاد به [[دیدار]] او آمد و در ضمن [[گفتگو]] با او یادآور شد که چگونه زیاد به [[فرزندان]] [[ابوبکره]] [[مقام]] بخشیده است، [[ابوبکره]] گفت: "غیر از | در آخرین روزهای [[حیات]] ابی بکره، [[انس بن مالک]] برای [[آشتی]] دادن او با برادرش، زیاد به [[دیدار]] او آمد و در ضمن [[گفتگو]] با او یادآور شد که چگونه زیاد به [[فرزندان]] [[ابوبکره]] [[مقام]] بخشیده است، [[ابوبکره]] گفت: "غیر از آنکه آنان را در [[آتش]] بیندازد کار دیگری کرده است؟" وقتی [[انس]] در جواب گفت: [[زیاد]] [[مجتهد]] است، [[ابوبکره]] گفت: "خوارج [[حروراء]] هم خود را [[مجتهد]] میدانستند"<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۹.</ref>. | ||
[[ابوبکره]] احادیثی را نیز درباره برخی [[صحابه]] بیان نموده است که به یک نمونه اشاره میکنیم: [[رسول خدا]] {{صل}} فرمودند: "همانا مردانی که با [[صحابه]] من بوده و مرا دیدهاند کنار [[حوض]] بر من وارد خواهند شد. آنها را تا پیش من بالا میآورند و من آنها را میببینم ولی آنها به [[آتش]] فرو میروند، پس میگویم: خدای من! اصحابم! خدای من! اصحابم! پس گفته میشود: تو چه میدانی که بعد از تو اینها چه حوادثی پدید آوردند"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۶.</ref>. | [[ابوبکره]] احادیثی را نیز درباره برخی [[صحابه]] بیان نموده است که به یک نمونه اشاره میکنیم: [[رسول خدا]] {{صل}} فرمودند: "همانا مردانی که با [[صحابه]] من بوده و مرا دیدهاند کنار [[حوض]] بر من وارد خواهند شد. آنها را تا پیش من بالا میآورند و من آنها را میببینم ولی آنها به [[آتش]] فرو میروند، پس میگویم: خدای من! اصحابم! خدای من! اصحابم! پس گفته میشود: تو چه میدانی که بعد از تو اینها چه حوادثی پدید آوردند"<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۵۰.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۸۶.</ref>. |