پرش به محتوا

بغی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۰: خط ۴۰:
حضرت علی{{ع}} در [[خطبه شقشقیه]] در مورد این سه گروه می‌فرماید: «پس چون به امر خلافت [[قیام]] کردم طایفه‌ای [[نقض بیعت]] کردند (ناکثین) و جمعیتی از [[دین]] بیرون رفتند(مارقین) و جمعیتی از اول [[سرکشی]] و [[طغیان]] کردند (قاسطین)». به [[اعتقاد شیعیان]]، علی{{ع}} [[جانشین بلافصل]] [[پیامبر]]{{صل}} و نخستین [[امام]] [[امت اسلامی]] پس از [[رسول‌الله]] است. لیکن [[اهل سنت]] و دیگر [[مذاهب غیر شیعی]]، علی{{ع}} را چهارمین [[خلیفه]] می‌دانند. علی‌ای‌حال در دوران حکومت و [[امامت]] حضرت، [[بغی]] و باغی‌گری در اوج خود قرار گرفته و به همین جهت در این خصوص [[سیره علوی]] در برخورد با [[باغیان]] مدنظر فقهای [[عامه]] و [[خاصه]] قرار گرفته است. [[شافعی]] [[امام]] [[مذهب]] شافعیه و از فقهای برجسته [[اهل سنت]] [[معتقد]] است که [[سیره]] [[جنگ با مشرکان]] از [[پیامبر اسلام]] اخذ می‌شود، سیره [[جنگ با مرتدان]] از [[خلیفه اول]] و سیره [[جنگ]] با [[بغات]] از [[رفتار]] [[حضرت علی]]{{ع}} گرفته می‌شود<ref>الشربینی، محمد بن احمد، الاقناع فی حل الفاظ ابی شجاع، ج۴، ص۱۲۳.</ref>؛ لذا تمامی فقهای [[فریقین]] که بحث [[بغی]] را در [[کتب فقهی]] خود مطرح کرده‌اند، مستندات آن را از رفتار [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} با سه گروه [[باغی]] [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] اخذ کرده‌اند. بنابراین به اهم وقایع و پیشینه بغی و بغات و جنگ‌های دوران [[امامت]] حضرت به اختصار اشاره می‌شود.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۹.</ref>
حضرت علی{{ع}} در [[خطبه شقشقیه]] در مورد این سه گروه می‌فرماید: «پس چون به امر خلافت [[قیام]] کردم طایفه‌ای [[نقض بیعت]] کردند (ناکثین) و جمعیتی از [[دین]] بیرون رفتند(مارقین) و جمعیتی از اول [[سرکشی]] و [[طغیان]] کردند (قاسطین)». به [[اعتقاد شیعیان]]، علی{{ع}} [[جانشین بلافصل]] [[پیامبر]]{{صل}} و نخستین [[امام]] [[امت اسلامی]] پس از [[رسول‌الله]] است. لیکن [[اهل سنت]] و دیگر [[مذاهب غیر شیعی]]، علی{{ع}} را چهارمین [[خلیفه]] می‌دانند. علی‌ای‌حال در دوران حکومت و [[امامت]] حضرت، [[بغی]] و باغی‌گری در اوج خود قرار گرفته و به همین جهت در این خصوص [[سیره علوی]] در برخورد با [[باغیان]] مدنظر فقهای [[عامه]] و [[خاصه]] قرار گرفته است. [[شافعی]] [[امام]] [[مذهب]] شافعیه و از فقهای برجسته [[اهل سنت]] [[معتقد]] است که [[سیره]] [[جنگ با مشرکان]] از [[پیامبر اسلام]] اخذ می‌شود، سیره [[جنگ با مرتدان]] از [[خلیفه اول]] و سیره [[جنگ]] با [[بغات]] از [[رفتار]] [[حضرت علی]]{{ع}} گرفته می‌شود<ref>الشربینی، محمد بن احمد، الاقناع فی حل الفاظ ابی شجاع، ج۴، ص۱۲۳.</ref>؛ لذا تمامی فقهای [[فریقین]] که بحث [[بغی]] را در [[کتب فقهی]] خود مطرح کرده‌اند، مستندات آن را از رفتار [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی{{ع}} با سه گروه [[باغی]] [[ناکثین]]، [[قاسطین]] و [[مارقین]] اخذ کرده‌اند. بنابراین به اهم وقایع و پیشینه بغی و بغات و جنگ‌های دوران [[امامت]] حضرت به اختصار اشاره می‌شود.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۹.</ref>


==واقعه [[جنگ جمل]]==
==واقعه جمل==
{{اصلی|جنگ جمل}}
حضرت علی{{ع}} در نخستین روزهای [[حکومت]] خویش مشغول پاکسازی محیط [[جامعه اسلامی]] از [[حکام]] خودکامه‌ای شد که [[بیت‌المال]] [[مسلمانان]] را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج درآورده بودند و بخش دیگر را در راه [[مصالح]] شخصی خود [[مصرف]] می‌کردند و هر کدام در گوشه‌ای حاکمی خودمختار و [[غارتگر]] شده بودند. همزمان با این پاکسازی، عده‌ای از [[اصحاب]] توقع داشتند که حضرت مسئولیت‌هایی از حکومت را به آنان بسپارد. از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] را می‌توان نام برد. آنان از اینکه در [[حکومت علی]]{{ع}} به استانداری منطقه‌ای [[منصوب]] شوند [[ناامید]] شدند. از طرف دیگر، از جانب [[معاویه]] به هر دو نفر آنان نامه‌ای، به یک مضمون رسید که آنان را [[امیرالمؤمنین]] خوانده و یادآور شده بود که از [[مردم]] [[شام]] برای آن دو [[بیعت]] گرفته است و باید هرچه زودتر شهرهای [[کوفه]] و [[بصره]] را اشغال نمایند، پیش از آن‌که فرزند [[ابوطالب]] بر آن دو [[شهر]] مسلط شود و [[شعار]] آنان در همه‌جا این باشد که خواهان [[خون عثمان]] هستند و مردم را برگرفتن [[انتقام]] او [[دعوت]] کنند، این دو [[صحابی]] [[ساده‌لوح]]، [[فریب]] [[نامه معاویه]] را خوردند و [[تصمیم]] گرفتند که از [[مدینه]] به [[مکه]] بروند و در آنجا به گردآوری افراد و سازوبرگ [[جنگ]] بپردازند. آنان برای اجرای نقشه [[معاویه]] به [[حضور امام]]{{ع}} رسیدند و گفتند: «ستمگری‌های [[عثمان]] را در امور مربوط به [[ولایت]] و [[حکومت]] [[مشاهده]] کردی و دیدی که وی جز به [[بنی‌امیه]] به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که [[خدا]] [[خلافت]] را نصیب تو ساخته است ما را به [[فرمانروایی]] [[بصره]] و [[کوفه]] [[منصوب]] نما». [[امام]] فرمود: «آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن [[راضی]] باشید تا من در این موضوع بیندیشم. [[آگاه]] باشید که من افرادی را برای حکومت می‌گمارم که به [[دین]] و [[امانت]] آنان مطمئن و از [[روحیات]] آنان آگاه باشم». [[طلحه]] و [[زبیر]] از جمله کسانی بودند که با [[عنایات]] [[خلیفه دوم]] به [[شورای خلافت]] راه یافتند و در [[زمان خلیفه سوم]] [[ثروت]] فراوانی جمع کردند اما پس از [[رشد]] [[افکار]] مخالف علیه عثمان، به قصد فرصت‌طلبی شدید‌ترین [[دشمنی‌ها]] را در [[حق]] عثمان به‌جای آوردند تا اینکه عثمان به [[قتل]] رسید. اما اقبال عمومی به علی{{ع}} آنچنان بود که ایشان نیز در زمره مبایعان درآمدند و از نخستین [[بیعت کنندگان]] با حضرت شدند، به این [[امید]] که جایگاه خود را تثبیت کنند. آنها اندکی پس از خلافت [[حضرت امیر]]{{ع}} سهم خود را [[طلب]] کردند و پیشنهادشان منصوب شدن به [[ولایت بصره]]، کوفه و یا [[شام]] بود. حضرت نیز که خود را وامدار هیچ شخص و یا گروهی نمی‌دانست و خلافت را وسیله‌ای جهت اجرای [[فرامین الهی]] و [[سنت نبوی]] می‌دانست، نمی‌توانست برای [[خشنودی]] عده‌ای زیاده‌طلب، پیمانی را که با خدای خویش بسته بود زیر پا بگذارد و با آنان از در [[سازش]] برآید. بدین ترتیب آنها با [[ناامیدی]] محضر علی{{ع}} را ترک کرده و درصدد [[کارشکنی]] و [[نقض بیعت]] برآمدند و به بهانه [[عمره]] راهی مکه شدند. در همین حال [[امام]] آنان را از [[کارشکنی]] بر [[حذر]] داشت اما آنها به محض خروج از [[مدینه]] بنای [[مخالفت]] گذاشتند و در برخورد با دیگران [[بیعت]] خود را [[نفی]] و یا آن را از روی [[اجبار]] و [[اکراه]] اعلام می‌نمودند<ref>کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص٢۵٧.</ref>.
حضرت علی{{ع}} در نخستین روزهای [[حکومت]] خویش مشغول پاکسازی محیط [[جامعه اسلامی]] از [[حکام]] خودکامه‌ای شد که [[بیت‌المال]] [[مسلمانان]] را تیول خویش قرار داده، بخش مهمی از آن را به صورت گنج درآورده بودند و بخش دیگر را در راه [[مصالح]] شخصی خود [[مصرف]] می‌کردند و هر کدام در گوشه‌ای حاکمی خودمختار و [[غارتگر]] شده بودند. همزمان با این پاکسازی، عده‌ای از [[اصحاب]] توقع داشتند که حضرت مسئولیت‌هایی از حکومت را به آنان بسپارد. از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]] را می‌توان نام برد. آنان از اینکه در [[حکومت علی]]{{ع}} به استانداری منطقه‌ای [[منصوب]] شوند [[ناامید]] شدند. از طرف دیگر، از جانب [[معاویه]] به هر دو نفر آنان نامه‌ای، به یک مضمون رسید که آنان را [[امیرالمؤمنین]] خوانده و یادآور شده بود که از [[مردم]] [[شام]] برای آن دو [[بیعت]] گرفته است و باید هرچه زودتر شهرهای [[کوفه]] و [[بصره]] را اشغال نمایند، پیش از آن‌که فرزند [[ابوطالب]] بر آن دو [[شهر]] مسلط شود و [[شعار]] آنان در همه‌جا این باشد که خواهان [[خون عثمان]] هستند و مردم را برگرفتن [[انتقام]] او [[دعوت]] کنند، این دو [[صحابی]] [[ساده‌لوح]]، [[فریب]] [[نامه معاویه]] را خوردند و [[تصمیم]] گرفتند که از [[مدینه]] به [[مکه]] بروند و در آنجا به گردآوری افراد و سازوبرگ [[جنگ]] بپردازند. آنان برای اجرای نقشه [[معاویه]] به [[حضور امام]]{{ع}} رسیدند و گفتند: «ستمگری‌های [[عثمان]] را در امور مربوط به [[ولایت]] و [[حکومت]] [[مشاهده]] کردی و دیدی که وی جز به [[بنی‌امیه]] به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که [[خدا]] [[خلافت]] را نصیب تو ساخته است ما را به [[فرمانروایی]] [[بصره]] و [[کوفه]] [[منصوب]] نما». [[امام]] فرمود: «آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن [[راضی]] باشید تا من در این موضوع بیندیشم. [[آگاه]] باشید که من افرادی را برای حکومت می‌گمارم که به [[دین]] و [[امانت]] آنان مطمئن و از [[روحیات]] آنان آگاه باشم». [[طلحه]] و [[زبیر]] از جمله کسانی بودند که با [[عنایات]] [[خلیفه دوم]] به [[شورای خلافت]] راه یافتند و در [[زمان خلیفه سوم]] [[ثروت]] فراوانی جمع کردند اما پس از [[رشد]] [[افکار]] مخالف علیه عثمان، به قصد فرصت‌طلبی شدید‌ترین [[دشمنی‌ها]] را در [[حق]] عثمان به‌جای آوردند تا اینکه عثمان به [[قتل]] رسید. اما اقبال عمومی به علی{{ع}} آنچنان بود که ایشان نیز در زمره مبایعان درآمدند و از نخستین [[بیعت کنندگان]] با حضرت شدند، به این [[امید]] که جایگاه خود را تثبیت کنند. آنها اندکی پس از خلافت [[حضرت امیر]]{{ع}} سهم خود را [[طلب]] کردند و پیشنهادشان منصوب شدن به [[ولایت بصره]]، کوفه و یا [[شام]] بود. حضرت نیز که خود را وامدار هیچ شخص و یا گروهی نمی‌دانست و خلافت را وسیله‌ای جهت اجرای [[فرامین الهی]] و [[سنت نبوی]] می‌دانست، نمی‌توانست برای [[خشنودی]] عده‌ای زیاده‌طلب، پیمانی را که با خدای خویش بسته بود زیر پا بگذارد و با آنان از در [[سازش]] برآید. بدین ترتیب آنها با [[ناامیدی]] محضر علی{{ع}} را ترک کرده و درصدد [[کارشکنی]] و [[نقض بیعت]] برآمدند و به بهانه [[عمره]] راهی مکه شدند. در همین حال [[امام]] آنان را از [[کارشکنی]] بر [[حذر]] داشت اما آنها به محض خروج از [[مدینه]] بنای [[مخالفت]] گذاشتند و در برخورد با دیگران [[بیعت]] خود را [[نفی]] و یا آن را از روی [[اجبار]] و [[اکراه]] اعلام می‌نمودند<ref>کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص٢۵٧.</ref>.


۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش